۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۰, جمعه

زبان انگلیسی

The English language was carefully, carefully cobbled together by three blind dudes and a German dictionary.
- Dave Kellett

۱۳۸۹ اردیبهشت ۷, سه‌شنبه

زر گفته ها: پیتر یوستینوف

Peter Ustinov (1921 - 2004)
English actor & author [more author details]

Showing quotations 1 to 19 of 19 total

Beliefs are what divide people. Doubt unites them.
Peter Ustinov
- More quotations on: [Doubt]
By increasing the size of the keyhole, today's playwrights are in danger of doing away with the door.
Peter Ustinov
Children are the only form of immortality that we can be sure of.
Peter Ustinov
- More quotations on: [Children]
Comedy is simply a funny way of being serious.
Peter Ustinov
- More quotations on: [Humor]
Critics search for ages for the wrong word, which, to give them credit, they eventually find.
Peter Ustinov
Did you know that every two hours the nations of this world spend as much on armaments as they spend on the children of this world every year?
Peter Ustinov
Her virtue was that she said what she thought, her vice that what she thought didn't amount to much.
Peter Ustinov
I was irrevocably betrothed to laughter, the sound of which has always seemed to me to be the most civilized music in the world.
Peter Ustinov
- More quotations on: [Laughter]
I'm convinced there's a small room in the attic of the Foreign Office where future diplomats are taught to stammer.
Peter Ustinov
If the world should blow itself up, the last audible voice would be that of an expert saying it can't be done.
Peter Ustinov
- More quotations on: [Experts]
In America, through pressure of conformity, there is freedom of choice, but nothing to choose from.
Peter Ustinov
It is our responsibilities, not ourselves, that we should take seriously.
Peter Ustinov
Love is an act of endless forgiveness, a tender look which becomes a habit.
Peter Ustinov
- More quotations on: [Love]
People who reach the top of the tree are only those who haven't got the qualifications to detain them at the bottom.
Peter Ustinov
The only reason I made a commercial for American Express was to pay for my American Express bill.
Peter Ustinov
The point of living and of being an optimist, is to be foolish enough to believe the best is yet to come.
Peter Ustinov
- More quotations on: [Optimism]
To refuse awards is another way of accepting them with more noise than is normal.
Peter Ustinov
Unfortunately, the balance of nature decrees that a super-abundance of dreams is paid for by a growing potential for nightmares.
Peter Ustinov
Contrary to general belief, I do not believe that friends are necessarily the people you like best, they are merely the people who got there first.
Peter Ustinov, Dear Me (1977)
- 3 Quotations in other collections

زرگفته ها

People who reach the top of the tree are only those who haven't got the qualifications to detain them at the bottom.
- Peter Ustinov

مردان مردستان


زرتشت اهل ری بود

«فریدون جنیدی» ایران شناس و گرداننده بنیاد فرهنگی نیشابور و نشر بلخ است. حاصل بیش از سی سال پژوهش و مطالعه وی پیرامون شاهنامه، ویرایشی از شاهنامه است که به زودی منتشر خواهد شد. از کتاب های وی؛ «زندگی و مهاجرت آریاییان بر پایه گفتارهای ایرانی»، «داستانهای شاهنامه»، «نامه فرهنگ ایران»(سه جلد)، «فرهنگ واژگان اوستایی»؛(جهار جلد)، «حقوق بشر در ایران باستان» و «تاریخ آتور پاتکان» از «پروفسور اقرار علی اف» است.

جنیدی مدتهاست کلا سهای رایگان زبان های پهلوی، اوستایی و شاهنامه خوانی در بنیاد فرهنگی نیشابور بر گزار می کند. او اکنون در حال ویرایش «شاهنامه» و نگارش کتاب «سر گذشت ایران» است. با او در مورد خاستگاه زرتشت و نقش توجه به آیین های کهن و همچنین پیرامون ادعای تاجیکستان در مورد زادگاه زرتشت گفت و گو کردیم. با توجه به این که در صدد هستیم در ادامه، نظرات دیگر اساتید را هم در این راستا جویا شویم، صحبت های فریدون جنیدی را با هم می خوانیم:

• به عنوان کسی که در زمینه ایران شناسی کارهای ارزنده ای انجام داده اید، می خواستم در مورد خاستگاه زرتشت و تاثیری که بر ادبیات ایران گذاشته صحبت کنید.

درا ینکه جهانیان «زرتشت» را پیامبری ایرانی می دانند و «گات های» زرتشت –که در کنار دیگر کتاب ها، از آتش سوزان اسکندر، سالم به دست ما رسیده است- سروده زرتشت است؛ هیج تردیدی نیست. اینها همه برآمده از فرهنگ ایران است، چرا که همه ادیان دیگری که پدید آمده اند فرهنگ ساز هستند، مگر دین ایران به این معنا که دیگر ادیان، همگی بر فرهنگ های کشورها و ملت هایی که آن ادیان را پذیرفته اند تاثیراتی گذاشته اند و این تنها دین ایرانی است که خود، از فرهنگ این مرز و بوم برآمده و با فرهنگ و دیگر آن همخوان و همراه است.

«ایرانیان» در هر جای جهان که باشند حق دارند «زرتشت» را از خودشان بدانند و البته در بعضی نقاط تعصب هایی در این زمینه هست مثلا مردم «آذربایجان»، زرتشت را از خودشان می دانند و با تکیه به برخی روایات و با توجه به مرکزیت موبدان ساسانی در آتشکده «آذرگشسپ» آذربایجان، زرتشت را از آن دیار می دانند و یا در میان «کردان» تعصب ویژه ای هست که زرتشت «کرد» بوده است. یا در «افغانستان» مردم، زرتشت را اهل «بلخ» می دانند. زیرا «لهراسب» پدر «گشتاسب شاه» در «آتشکده بلخ» نیایش می کرده است. دیگر اینکه بر اساس اخباری که امروزه به دست ما رسیده است، زرتشت هنگام نیایش و ستایش خداوند یکتا در آتشکده «نوبهار بلخ» و به دست یک مرد تورانی به نام «تور براتور» کشته می شود بنابر این افغان ها هم زرتشت را از خودشان می دانند!

در تاجیکستان هم وضع چنین است، زیرا بسیاری از رودهایی که در اوستا (که سروده زرتشت است) از آنها یاد شده است، چون «ونکویی داییتی» و «ارنگ» که همان «آمو دریا» و «سیر دریا» باشند، در تاجیکستان روان هستند و دیگر اینکه به گمان من –و بر پایه پژوهش هایی که انجام داده ام- تاجیکستان خاستگاه نژاد آریا بوده که در اوستا از آن با نام «ایران وییج» یاد شده که در پهلوی به «ایران ویج» و در فارسی به «ایران وج» تبدیل شده است. بی گمان «ایران وییج» یاد شده در اوستا، همین «تاجیکستان» امروزی است. زیرا مادراوستا در آغاز وندیداد، بخشی تاریخی داریم که در آنجا آمده است: نخستین سرزمینی که من –اهورا مزدا- من بیافریدم «ایران وییج» بود، دومین سرزمین«خوارزم»، سومین آن «سغند» (همان سمرقند و بخارا) و چهرمین سرزمین میورو که همان «مرو» باشد. (ترکمنستان نام «مرو» را به «ماری» دگر کرده است تا نشانه های فرهنگی ایران را از میان ببرد یا نام شهر باستانی «چهار جو» که به معنی چهار جوی آب است و چهار رشته از رودهای پر آبی که از سرچشمه های «آمو دریا» هستند از آنجا سرچشمه می گیرد را به «ترکمن آباد» دیگر نام کرده است!)

از سوی دیگر در «مهر یشت»، بندی هست که ایران وییج جایی است که در آن رودهای «ناوتاک» یعنی قابل کشتیرانی، سر به صخره ها می کوبند و به طرف دریا می روند. اندکی اندیشه در مورد همین فراز نشان می دهد که چگونه می شود اگر رودی سر به صخره ها بکوبد، قابل کشتیرانی هم باشند؟ پاسخ اینکه دو رود «آمودریا» و «سیر دریا» که در تاجیکستان جریان دارند، از کوهای «پامیر» سرچشمه می گیرند و هنگامیکه به دشت رسیدند قابل کشتیرانی خواهند بود و به سمت دریا روان می شوند، دریای «خوارزم» که امروز با نام روسی «آرال» خوانده می شوند و از زمان باستان نام آن «خوارزم» بوده است. پس چنین جایی دیگر از تاجیکستان نمی تواند باشد و ما افتخار می کنیم که آنها بیدار و زنده باشند و نسبت به ارزش های فرهنگی وتاریخ کهن ایران، حساس. هر چقدر آنها بیدارتر زنده تر باشند امید است که به خواب رفتگان این سوی مرز نیز، اندک اندک بیدار شوند. به هر روی چون «ایران وییج»، مرکز نژاد و تخمه آریاییان در تاجیکستان بوده است، تاجیک ها «زرتشت» را ازخودشان می دانند در حالی که زرتشت در هیچ کجا نگفته است که من، خود از ایران وییج بوده ام. این گرایش که همه ایرانیان برای نمونه زرتشت یا رستم را از قوم و قبیله خودشان بدانند، نشانه یک اندیشه آگاه ملی است و بر آمده از بالیدن ملی، ولی خویشکاری پژوهشگر این اسن که «راستی» را بیان کند.

اگر راست این ماجرا از من می خواهید بشنوید، زرتشت اهل «ری» بوده است. در بندهای 16 تا 19 «یسنا 19» آشکارا این باره بیان شده است که زرتشت اهل «ری» بوده است. ولی امروز هیچ کسی در ری نیست که سخت گیری داشته باشد تا بگوید زرتشت اهل ری بوده است. براستی زرتشت «رازی» نبوده است، بلکه ایرانی بوده و وابسته به تمام ایرانیان و هر ایرانی حق دارد این بازمانده فرهنگی را چون دیگر بازمانده های فرهنگی مان، از خود بداند.

• به نظر شما چه آخشیگانی دلیل شده است تا اندیشه های زرتشت، هنوز در فرهنگ توده مردم جای ویژه خودش را حفظ نماید؟

در پایان هنگام (دوره) «جمشیدی» که چند هزار سال به طول انجامیده چشمان نیاکان ما به آسمان بوده، چرا که تمام خوبی ها و بدی ها را از آسمان می دیدند. چون: برف، باران، تگرگ، تندر و روشنایی خورشید جان بخش و ماه شب پیما، ستارگان، سیل، یخبندان و ...

مردم در آن زمان آسمان را ستایش می کردن و در طول چند هزار سالی که به آسمان نگاه می کردند، سرانجام توانستند «برج»هایی را از آسمان پیدا کنند و به آنها نامهایی را بدهند و کم کم از روی حرکت ماه، شیوه ای «زمان سنجی» درست کردند که ما امروزه تنها از روی یک واژه می توانیم آنرا بشناسیم.

در زبان از بن و پسوند «انگ» (ang-) اسم آلت می سازند. برای نمونه از ریشه «کلیدن» که در زبان خراسانی به معنای کندن و کاویدن است و پسوند «انگ»؛ کلنگ را می سازند به چم آلت کاویدن و کندن خاک یا ریشه آویختن؛ آونگ را می سازند و یا ... ریشه «ما» در زبان اوستایی به چم سنجش و اندازه گیری است که امروزه در واژه های چون: آمار، شماردن، پیمانه، پیمودن، پیمایش و ... باقی مانده است و با پسوند «انگ»؛ تبدیل به «مانگ» (mang-) می شود که امروزه هم در زبان های کردی و تالشی و تاتی به «ماه»؛ «مانگ» گفته می شود و در گیلان و طبرستان و نه به خود ماه، بلکه به تابش ماه «مانگ تو» (mang- tao) گفته می شود.پس «مانگ» (ماه) یعنی «آلت اندازه گیری»! و از روی این واژه در می یابیم که نیاکان ما «اول با ماه» زمان را اندازه گیری می کرده اند و سال هم نداشته اند و تنها همین ماها بوده است! در طول زمان که به برجهای آسمانی نگاه می کردند سرانجام آدمیان آگاه شدند که هم زمان با برآمدن خورشید یکی از این برج ها - که همان برج «بره» باشد - طول شب و روز با هم برابر می شود و می تواند آغاز درستی برای زمان سنجی ژرف نگر باشد. این زمان سنجی، خوشبختانه نخستین زمان سنجی خورشیدی در جهان بوده که هنوز هم همه جهانیان از همین کار و اندیشه نیاکان ما بهره می گیرند. البته خیام و گروهش در آغاز سده پنجم (ه. ش.) محاسبه های دیگری انجام دادند و گاهنامه خیامی را ساختند، «گرگوار» مسیحی هم از روی گاهنامه خیام، گاهنامه خودش را ساخت که در هر 3333 سال یک روز اختلاف دارد در حالی که گاهنامه خیامی – بر اساس محاسبات شادروان احمد بیرشک – هر یک میلیون و دویست و اندی هزار سال، یک روز نادرستی دارد! و باید این را در اندیشه داشته باشیم که این همه ژرف نگری نیازمند چه مقدار دانش و هوش است.

سال شماری خورشیدی و نوروز، نزدیک به پایان هنگام جمشیدی پیدا شد.

ما این گاه شماری را به جهانیان آشکار کردیم و برگزاری «جشن نوروز» برای ما باید در براستی «جشن دانش» باشد. ولی وقتی چند هزار سال می گذرد و تنها مردم، این جشن ها را برگزار می کنند، اندیشه و فرهنگ توده مردم هم وارد آن می شود. امروز کسی نمی اندیشد که باید این جشن را جهش بزرگ دانش بشری دانست. کاری که از آغاز آن هزاران سال می گذرد و هنوز روان است و تا جهان برجاست روان خواهد بود.

به هر روی این جشن امروزه به شکل مردمی، گرفته می شود که بسیار بسیار نیکو است.

پس از همراهی مردم با هر پدیده فرهنگی، فرهنگ توده مردم هم به آن وارد می شود. از جمله اینکه هنگام آغاز سال نو، در نوروز در دربار شاهان ساسانی سان بر این بوده است که شاه در تالاری می نشسته و موبد موبدان نزد شاه آمده و در می زده است. شاه در پاسخ در زدن موبد می پرسید؛ کیست؟ و موبد در پاسخ می گفت: سرسبزی و خرمی و نوروز و ... هستم. سپس در را باز می کرده اند و به همراه موبد هفت نفر با هفت ظرف در دست که در هر کدام یک نوع دانه، سبز کرده بودند وارد می شدند. این هفت سبزه در بر دارنده: گندم، نخود، جو، عدس، لوبیا، و ارزن بوده؛ به نشانه اینکه سال پیش رو، خرمی و سرسبزی با خود به همراه بیاورد و سالی «آبسال» (سالی که آب در آن زیاد است) باشد.

این سبزه ها را نگهداری می کردند تا روز سیزدهم. البته ما امروزه آنها را می شماریم اما در ایران باستان روزها شمارش نمی شدند، بلکه هر روز را با نام ویژه خودش می شناختند. نام روز سیزدهم «تیشتر» (Tishtar) بوده است. تیشتر نام «الهه باران» است. در روز سیزدهم، این سبزه ها را می بردند و با آیین ویژه و باشکوهی نثار آب روان می کردند و «تیشتر» را ستایش می کردند که تو به ما باران دادی و سبزه های ما بلند شده و جهان سبز شده، پس ما هم این سبزه ها را به تو نثار می کنیم. امروزه هیچکس توجه نمی کند که چرا ما سبزه ها را به آب می دهیم؟ نخست می گویند که سیزدهم گجسته است که هیچ معنایی ندارد، سپس سبزه ها را پرت می کنند در جوی های آب! در حالی که در ایران باستان با نیاز و احترام این کار را می کردند.

این هفت سبزه به هفت سین دگرگون شد که البته از ریشه خود چندان دور هم نیست. سماق و سیاه دانه که گیاه هستند و سرکه و سمنو هم که از گیاه به دست آمده اند و تنها پسین سرکه به آن افزوده شد. پنجاه سال پیش کسانی با خودشان می اندیشیدند که چون سرکه از انگور به دست می آید و در ایران باستان «شراب» بوده پس این هفت شین است نه هفت سین که سد در سد من درآوردی و ساختگی است گروهی لوکس و تازه پرست و بی خبر از آیین های کهن ایرانی بوده است. این هفت شین نیست که هیچ، هفت سین هم نیست و در اصل هفت سبزه بوده است.

• اکنون کوشش هایی از سوی گروهی از کشورهای همسایه می شود تا آیین ها را به نام خود بنویسند. به اندیشه شما چرا در پاسخ به این ادعاها کاری آغاز نمی شود؟

این آیینی ایرانی است و وابسته به همه ایرانیان و به هیچ روی نمی توان خاستگاه روشن و ویژه ای برای آن پنداشت برای نمونه وابسته به فلان کشور باشد. این آیین از آن همه ایرانیان در پهنه ایران فرهنگی است و باید به آن پرداخت.

سال گذشته، به پیشنهاد رییس جمهور تاجیکستان «سال جهانی زرتشت» شناخته شد. چون ازبکستان سال ها در تلاش است تا به جهانیان بگوید زرتشت، ازبک بوده است! و البته یونسکو و سازمان ملل این گره را نپذیرفتند. ازبک ها سال بود که می خواستند که جشنی بگیرند ولی نبود، همکاری یونسکو و جامعه فرهنگی جهانی روبرو می شدند ولی درست هنگامیکه تاجیک ها چنین طرحی را پیشنهاد کردند و گفتند که می خواهیم سه هزارمین سال زادروز زرتشت را جشن بگیریم، یونسکو از ایشان پشتیبانی کرد.

به پیشنهاد رییس جمهور و با هزینه دولت و شرکت خود رییس جمهور، این جشن ها در تاجیکستان برگزار شد، اما شور بختانه رییس جمهور ما حتی در جشنی که زرتشتیان در دانشگاه تهران گرفتند شرکت نکرد!

پس اگر کسانی بیدار شده اند و می خواهند بازمانده فرهنگی اشان را بچنگ گیرند و دیگری نمی خواهد ... خوب نخواهد. بگذارید کسانی که آگاهی دارند نگذارند این کشتزار یا خانه، ویران شود!

این گله ای است که باید از رییس جمهور کشورمان بکنیم. فرهنگ ایران، مانند درخت تنومندی است که هم ریشه دارد هم ساقه و تنه و هم شاخه و میوه. اگر ریشه را ایران پیش از اسلام بگیریم، تنه آن ایران پس از اسلام خواهد بود و هیچکس نمی تواند منکر درخشش عظیم و بالندگی فرهنگ پس از اسلام بشود. بزرگترین دانشمندان جهان در این دوران بوده اند و کارهای بزرگی کرده اند که باید مایه افتخار ما باشد.

هر کدام از این سه بخش که بکوشد خودش را از دیگری جدا کند به زودی خواهد خشکید. بنابراین کسانی که گمان می کنند که تنها باید ایران باستان و پیش از اسلام را ستایش کنند، آنها هم شکست خواهند خورد زیرا نمی توانند این تنه شاداب، تناور، کهنسال و پربار را نادیده بگیرند و ریشه بدون پروردن از پوست و بدنه ساقه و شاخه ها خواهد خشکید. پس از نظر کسی که ایران را دوست دارد باید به هرسه بخش این گیاه شاداب و زنده توجه کند.


نگرشی کوتاه بر زندگی فریدون جنیدی


استاد «فریدون جنیدی» فرزند شادروان «بکتاش ایرانی» بزرگ مرد خراسانی، در سپیده‌دم 20 فروردین‌ماه 1318 خورشیدی خیامی در کوهستان ریوند نیشابور دیده به دیدار مام میهن گشود. سال‌ها کوشش او در راه خودباوری ایرانیان از سرآغازی شکوهمند در جوانی‌اش سرچشمه می‌گیرد... و یاد آن لحظه بزرگ و بشکوه به سال 1345 در کلاس «درس تاریخ فرهنگ» (دکتر عیسی صدیق)، هنگامی که استاد صدیق درباره اوستاخوانی و پهلوی‌خوانی اروپاییان سخن می‌گفت و با ستایش بیش از اندازه از آنان، سخن را به خواندن سنگ‌نوشته‌های بیستون به کوشش راولینسون کشانید، و با چنان بزرگداشت و شور و گرمی از کار او یاد می‌کرد که از چشمانش درخش می‌جهید و گفت: «یک اروپایی برای خواندن سنگ‌نوشته ایرانی 30 سال زمان نهاد، و شما که ایرانی هستید آیا حاضرید برای کشور خودتان سه سال از عمر خودتان را بگذارید؟» چون این سخن را گفت انگشتان دست راست را در جیب جلیقه نهاد و به دانشجویان پشت کرد، تا پشت میز بنشیند. استاد جنیدی در روند این یادآوری چنین می‌نویسد:
«در این هنگام برپای خاسته بودم، و چون استاد مرا دید که ایستاده‌ام، پرسید: «بله؟ آقا!» چنانکه آئین کلاس‌های او بوده، نام خودم، کلاسم، رشته‌ام را یادآور شدم و استاد گفت: «بفرمایید». من نیز با گرمایی که از نهاد جان و روانم برخاسته بوم گفتم: استاد مگر شما آن ایرانیان را که سی سال بر سر کار پژوهش جان و زمان نهاده باشند نمی‌شناسید؟ مگر فردوسی برای زنده نگاهداشتن اندیشه و فرهنگ و زبان ایرانی 30 سال زمان ننهاد، بازآنکه بارها گفته شده است که نان جو نیز بر سفره نداشته است؟ مگر استاد دهخدا بیش از سی سال زمان بر سر فرهنگ ننهاد؟ هنوز که کفن دهخدا خشک نشده است! شما به جای آنکه جوانان را برانگیزید تا 30 و 40 سال از زمان خود را بر سر فرهنگ ایران بنهند، آنان را کوچک می‌شمارید، تا در خود، ننگ ببینند و خویش را درخور و شایسته سرزنش بشمارند؟ اکنون برای آنکه بدانید جوانان ایرانی 30 سال از زندگی خود را بر سر فرهنگ ایران می‌نهند؛ همین‌جا به شما می‌گوید: من! فریدون جنیدی! جوان ایرانی! تا پایان زمان خود، زندگی خویش را در راه پژوهش در فرهنگ ایران خواهم افشاند!»
اما بی‌گمان بنیانگذاری سازمان پژوهش فرهنگ ایران: بنیاد نیشابور را به وسیله استاد در سال 1358 می‌بایست کانونی بزرگ در کارکرد و کوشش او در راه ماندگی ناپذیرش دانست. تنها جایگاهی برای ایرانیان که در آن به گونه علمی و پژوهشی به ایران و فرهنگ ایرانی پرداخته می‌شود. تنها جایگاهی که به راستی با زندگی و سرنوشت و سرگذشت استاد توامان است. همان شاهراه و جایگاه شگفتی که بر فراز بلندای چکادهایش چنین ندا در داد.
«برپای خیزید و فرهنگ خویش بازشناسید و جایگاه خویش وکشور خویش را در جهان بازیابید و ارزش دستاوردهای بی‌شمار فرهنگی پدران و مادران خویش را در پهنه میدان فرهنگ جهانی باز بینید و در این زمان که هیاهویی خفیف، از جنبش آبخیزهای ژرفای دریای جان ایرانیان به گوش می‌رسد، و از همه سو جنبش‌های فرهنگی تازه را پدید می‌آورد... این زمان زرین را، که همهمه نهفته بیداری جان ایرانیان، نرم‌نرمک آشکار می‌شود از دست مدهید! این تپش، تپش دل فرهنگ ایران است، آن را دریابید! این دم، دم گرم جان نیاکان است آن را فروبرید!»
و چه زیبا است نگره «فاتح عبدالله» (اردمهر) روزنامه‌نگار و استاد تاجیک، در روزنامه صدای مردم (23 اکتبر 1992) که:
«بنیاد نیشابور، ذاتا همان کارهایی را بسامان می‌رساند که به دوران ساسانیان فرهنگستان گندی‌شاپور، و در ایام عباسیان: انجمن اخوان صفا در پیشگاه ملت ایران و مسلمان انجام داده بودند.»
و اکنون استاد فریدون جنیدی به همراهی دیگر یاران و استادان بنیاد با سرافرازی بسیار در برابر روان نیاکان، در بیست و پنجمین سال بنیاد نیشابور با انبوهی از بی‌مانندترین پژوهش‌های گرانسنگ در راستای فرهنگ ایران باستان و ایران پس از اسلام، اقوام ایرانی و گویش‌شناسی، شاهنامه‌پژوهی، زبانهای باستانی و... که از سوی نشر بلخ (وابسته به بنیاد نیشابور) منتشر گشته و با برگزاری انجمن‌های آموزش خط و زبانهای پهلوی و اوستایی و فارسی باستان و انجمن‌های شاهنامه‌خوانی برای آگاهی مردمان ایرانی از چگونگی و چند و چون پرداختن به دانش ایرانشناسی، خویشکاری (مسئولیت) خویش را به یاری یزدان ادامه می‌دهد.
پژوهش‌ها HTML PDF
آتش‌پرست


آقای احمد شاملو، ترا با نبرد دلیران چکار؟


آموزش و فرهنگ در ایران پیش از اسلام


پایتختهای اساتیری


پژوهشی درباره می


پژوهشی درباره نام دلیجان


تاریخ مهندسی در ایران


دربارۀ سرزمین نیاکان


دریای پارس، در اوستا و نوشته‌های پهلوی و شاهنامه


دشت قبچاق و ایرانویچ


زبان فارسی، زبان جهان دانش


زرتشت اهل ری بود

سال 1388 سال فردوسی


فرهنگ واژه‌های اوستا


گزارش بازدید از یزد


گزارشی پیرامون معنی واژه کرمان


گفتار دکتر منوچهر مشتاق خراسانی درباره استاد فریدون جنیدی و بنیاد نیشابور

گفتاری دربارۀ امشاسپندان


گفتاری دربارهء بلوچ و بلوچستان


مرزهای ایران در هنگام کیانی


مهر ایرانی


میراث طبیعی در فرهنگ ایران

نشان فروهر


نقدی ایرانی بر موزه‌هایی در باد


نیشابور شهر دروازه‌های خورشید


واژه‌نامه راجی (گویش دلیجان)

۱۳۸۹ اردیبهشت ۵, یکشنبه

مردمی و مردمواری باستان

اروپا و آسیا: پارسیان آيسخولوس (آشیل) و ایلیاد هومر

نوشته: استفن تریسی
برگردن: اکرم بحرالعلومی

طبیعی و حتی ناگزیر است که مردمان سرزمینهای متفاوت یکدیگر را درست درک نکرده حتی به هم بی اعتماد باشند. سالنامه های تاریخ کهن و دوره مدرن آکنده از نمونه هائی است که نه انکار می پذیرد نه لاپوشانی. با این همه اندیشمندان دانند که چنین بی اعتمادی خود بخود و در اصل بجا نیست. درجهان یونان باستان، همانند جهان مدرن تفاوت بزرگی میان اروپا و آسیا بود. تفاوتهای زبان، دین و فرهنگ این شکاف را ژرف تر می کرد.
تاریخ جنگهای پارسیان اثر سترگ هرودوت به شکل و شیوه ای حماسی ( و البته از دیدگاهی یونانی) به گزارش جنگهای یونانیان و پارسیان می پردازد. شاه پارسی که یونانیها را درک نمی کرد و خدایانشان را احترام، بخوبی ترسیم شده است. داریوش شاه در کتاب پنجم (105.1) از کیستی آتنیان می پرسد و سوگند کین خواهی سوختن سارد می خورد؛ خشایارشاه بر هلسپونت( تنگه داردانل) تازیانه زده به زنجیرش می کشد و بی حرمتی می کند (7.5-34)، در کتاب هفتم (105) با خنده تمسخر توصیف دلاوری و نظم اسپارتی ها دماراتوس را رد می کند؛ و سرانجام در کتاب هشتم (53.2) ارتشش آکروپولیس را گرفته، ملتمسان را قتل عام کرده نیایشگاه مقدس را پس از غارت در آتش ویران میکند.
پیکره های پارتنون، بویژه متوپس، چگونگی گسترش این بن مایه در نیمه دوم سده پنجم پ م و تعمیم آن بعنوان بن مایه تفاوتهای فرهنگی و دینی را نشان می دهد . متوپس مجموعه ای از تغییرات این بن مایه به شکل نظم، میانه روی و مدنیت مهر آمیز در شکست نیروهائی را نشان می دهد که به تهدیدش برخاسته اند. پیکره های انتهای شرقی نیایشگاه خدایان المپ را در شکست غولها؛ پیکره های ضلع جنوبی پیروزی مردم اساطیری لاپیتس را برقنطورس های نیم انسان-نیم حیوان مینماید؛ در بخش شمالی یونانیان با مردم تروا در ستیزند، و در غرب، آتنی ها در حال پس زدن آمازونهای مهاجم بازنمائی شده اند. این دو دسته اخیر، مشخصا" دشمنان شرقی اند.
البته پیکره های پارتنون زاده مستقیم تجربه یونانیان از تلاشهای پارسیان بود که در سالهای 490 و 480/79 کوشیدند یونان را بخشی از شاهنشاهی پارسی کنند. واکنش آتنی ها کمک به عقد اتحاد در جزیره دلوس بود که پیمان دلیان نام گرفت با این هدف که حافظ یونانیان در برابر حمله ای دیگر از این دست باشد. شروع به ساخت پارتنون اولیه بعنوان شکر گزاری پیروزی خود در ماراتن بسال 490 پ م کرده بودند اما تنها بخشهائی از آن ساخته شده بود که ایرانیان به سال 480 برگشته ویرانش ساختند. آتنی ها سر انجام آنرا در شکلی نو در فاصله 447 تا 438 ساختند و این پس از آن بود که خزانه داری پیمان به آتن برده شده بود. پس ایرانیان نه تنها بیگانه بودند و به زبانی غیر یونانی سخن می گفتند بلکه دشمن دیرینه بودند: یونانیان دیرینگی آن را به نبرد تروا و حتی پیش از آن می رساندند.
هرودودت در دیباچه خود بخوبی این ایده را بکار می گیرد (1.1-5)، آنجا که می گوید "رویداد نویسان پارسی" خاستگاههای جنگهای یونانیان و آسیائی ها را به ربودن افسانه ای زنی بدست مردمان فنیقیه و کرت رسانند. وی می افزاید آسیائیان آتنیان را بخاطر واکنش بیش از اندازه به ربوده شدن هلن و ویران کردن تروا، کاری که نخستین انگیزه دشمنی میان آنان شد نکوهش می کنند. (این قصه های اسطوره ای نسبتا" مطایبه آمیزِ ربایش که به رویداد نگاران بی نام و نشان پارسی نسبت داده شده درآمدی بی نقص در اختیار هرودوت میگذارد تا به معرفی دلایل راستین کشمکش میان اروپا و آسیا پردازد.) آسیائی ها متجاوزند، چه پاریس شاه تروا که هلن را ربود باشد ، چه داریوش شاه که در نبرد ماراتن کوشید با ارتش خود آتن را بگیرد.
با در نظر داشتن این روایات ریشه دار در باره باورشان به برتری فرهنگیشان از یکسو و ستیزگی میان اروپا و آسیا، بویژه میان یونانیان و پارسیان از دیگر سو، آموزنده است که ببینیم دوتن از بزرگترین شاعرانی که یونان در دامان خود پرورد چگونه به نشان دادن دشمن شرقی که همان ایرانیان باشند در آثار خویش پرداخته اند: یعنی آيسخولوس در پارسیان و هومر در ایلیاد.
پارسیان ، آيسخولوس از بسیاری جهات نمایشنامه ای است برجسته. این نمایشنامه که در سال 472 پ م، تنها هفت سال پس از شکست ایرانیان در پلاتیه نوشته شده کهن ترین تراژدی موجود یونان و تنها نمایشنامه بجا مانده است که آشکارا رویدادی تاریخی را موضوع خود ساخته است. از نظر من آيسخولوس با شهامت فراوان به نمایش پیروزی یونانیان از دیدگاهی ایرانی می پردازد. می توان تصور کرد بسیاری از اولین تماشاچیان آتنی احتمالا" در آغاز از نمایشنامه ای که روی سن آنها و در جشنواره مقدسشان این گروه وحشی! را نمایش می داد خرسند نبودند. شواهد ویران سازی شهر و جایگاههای مقدس آن در آن روز اواخر مارس سال472 پ م که نمایشنامه برای اولین بار اجرا شد بسیار آشکار بود. در واقع نیایشگاههای ویران شده برای آنچه آيسخولوس میخواست بگوید و برای نمایشش یک پرده پشت صحنه آرمانی در اختیار میگذارد.
او صحنه نمایش را کاخ شاهی شوش قرار داده است. در پیش زمینه آرامگاه داریوش، پدر خشایار شاه است. گروه هم سرایان از ارشدهای ایرانی وارد می شود؛ خط اول شعرشان (' از رفتگان پارسی اینها...') احتمالا" باعث لرزش هیجانی در شنوندگان می شد زیرا فعل یونانی که برای رفتن و جدا شدن بکار می برند بیشتر به معنای 'مرده و رفته' است. پس می توانند بسی بیش از آنچه بواقع می دانند بگویند و بدین ترتیب انتظار تماشاچیان را از آنچه در پیش است بالا ببرند.
به هر روی شاعر از واژه های آغازین همسرایان برای ایجاد لحنی خارجی و نشان دادنشان بعنوان غیر یونانی استفاده می کند. آنان در ناز و نعمت تجمل شرقی می زیند. بر ثروت و طلاهایشان تاکید می شود؛ در واقع صفت ترکیبی ('آکنده از طلا') چهار بار در این سطور می آید (3,9,45,53). شاعر در سطرپنجم در معرفی خشایارشاه پیشنام بزرگانه 'داریوشزاده' را کار می گیرد که البته شایای زبان والای تراژدی است و همزمان در خورد شاه. هرچند در عین حال از کارگیری نام پدری متعارف یونانی یعنی حالت ملکی نام پدر پرهیز می کند و گویا به رساندن دگر بودگی که آيسخولوس در این سطور در پی آن است کمک می کند. نامجاها، شوش (16)، هگمتانه (16)، و کیسیه (17) به همان اندازه که واقعی اند کمی برای گوشهای آتنیان نامأنوس اند. از سطر 21 شماری نامهای پارسی می آید که برخی بروشنی راستین و چند تائی ساختگی است، آمیسترس (21)، آرتافرنس (21)، مگاباتس (22)، آستاسپس (22)، آرتمبارس (29)، ماسیستس (30)، ایمایوس (31)، فارانداکس (31)، و سوستانس (32)، جملگی حال و هوای بیگانه را تشدید می کند.
چیز زیادی در باره چگونگی به صحنه بردن نمایش نمی دانیم اما اگر بشود از روی ظهور روح داریوش داوری کرد چه بسا طراحی را به دقت و به گونه ای انجام می دادند که شکل و شمایل پارسیان متفاوت بنظر رسد، درست مثل 'غیر' در سخن امروز. به هر روی می دانیم داریوش در حالی پیش می آید که سراپا پوشش شاه شاهان دارد از دیهیم بزرگش گرفته تا دمپائی های زرد. آنچه همسرایان در سطرهای 600 تا 662 می خوانند:
صندلهای زعفرانیت بلندکن
تارک دیهـــــیم شاهیت بنما
خصوصیات پوشاک شاه را نماید.
بی تردید یونانیان هردو ایده شاهنشاهی و پوشاک شاهانه را بیگانه میدیدند. کوتاه سخن اینکه گوئی نمایشنامه نویس در پی کارگیری تأثیرات گفتاری و دیداری بوده تا بیگانگی را برجسته سازد. به گمان من این امر در آغاز خوشایند تماشاچیانی شد که ذاتا" از دشمن منفور خویش بدشان می آمد. تقریبا" همه کسانی که در میان تماشاچیان اولیه بودند متحمل زیانهای مالی شدید شده بود و بسیاری از آنها، که یکیشان خود نویسنده باشد سوگوار از دست دادن خویشان در نبرد بودند.
مهم تر از همه آنکه، زمینه پارسی نمایش به آيسخولوس اجازه می داد رویدادهای تاریخی را که در نمایش شرح داده می شد بصورت الگوی رفتار انسانی در آورد. شاعر در پارسیان پیروزی یونانیان را بصورت مکافاتی ترسیم می کند که بخاطر رفتار غرور آمیز پارسیان و شاهشان نصیبشان می گردد. روح داریوش بصورت شخصیتی آن جهانی که نگران مردم خویش است بنحوی در خور و به وضوح به همین دست تفسیر رویدادها می پردازد(790-838). در سطرهای 818 تا 822 داریوش با گفته های زیر به جمعبندی پیش بینی شکست خونین پارسیان در دشت پلاته می پردازد:
پشته های کشته ها برای آیندگان
در سکوت به بینندگان هشدار دهد
مردم فانی نباید اسیر باد خیره سری شود.
ازیراک غرور را خرمنی نیست جز
ویرانی و حاصلی ندارد مگر چشمانی خونبار.
سپس خشایار شاه بدان صورت که در نمایش نشان داده شده مثالی شود این گفته یونانی را که هرکس جایگاه خویش از یاد برده پا از گلیم فراتر گذارد مرتکب گناه غرور شده بناچارتخم ate، نابودی، خود و خانواده خـــویش پراکند. ظاهر خشایار شاه در پـــــــــایان نمایش (908-1076) در لباسی ژنده و سوگوار خاندان از دست رفته، بس نیرومند و موثر است. این صحنه پایانی اوج تضاد را با ظاهر شاهوار در صحنه ای که درست پیش از آن است میرساند. خشیارشاهِ پایان تراژدی تجسم دیداری اوضاع فعلی شاهنشاهی پارسیان است و داریوش تنها روح شکوه گذشته آن است. فاصله میان ایندو در الگوی بزرگتر از میان خیزد.
خدایان پارسیان را در هم می شکنند. در نبردهای سالامیس و پلاته یونانیان تنها وسیله و ابزار کار خدایانند. ازیراست که در نمایش نامی از هیچ یونانی نیست، این پیروزی از آن مردم یونان، بیش از همه آتنیان و خدایانشان است. بی تردید شرح مفصل نبرد سالامیس (353-428)و پیشگوئی پیروزی پلاته ( 796-815) غرور فراوان تماشائیان را بر می انگیخت. درحالی که از شرح مهیج نبرد دریائی لذت می بردند روی صحنه پیش رو درسی بیرونی و آفاقی از آنچه فرو غلتیدن به دامان غرور و بلند پروازی زیاده می تواند پی آرد می گرفتند. کوتاه سخن اینکه نمایش حقیقتی از زندگی بشر را می نماید که در مورد همه انسانها، یونانی یا ایرانی، صدق می کند. در الگوی بزرگتر فاصله میان ایندو از میان خیزد.
آيسخولوس از همان سطرهای آغازین نمایش با وجود تأکید بر بیگانگی ایرانیان برخی خصایص را که در همه انسانها هست به آنها نیز می دهد. به عنوان مثال در همسرائی ورود ارشدهای فارسی بلا فاصله نگرانی عمیقشان در انتظار شنیدن از ارتش غایب احساس می شود، نگرانی که هر کس که در هر جای جهان لشکری اعزام کرده باشد دارد. افزون بر این گرچه ملکه آتوسا رفتاری ویژه و شاهوار دارد در اصل مادر است؛ پس در اولین فرصت ممکن با نزاکت جویای احوال پسرش خشایارشاه می شود. در سطر 296 می پرسد " کیان نمرده اند؟" و پیک در جا دستگیرش می شود ملکه چه می خواهد بداند و بی درنگ در سطر 298 پاسخ می دهد " شخص خشایارشاه زنده است". می شود درک کرد ملکه از جان بدر بردن پسر از کشتار آسوده دل می شود. گرچه بی تردید این نمایشنامه غرور آتنیان را خوش می آید به آنها گوشزد می کند آنان نیز چون دشمنانشان در یک جهان می زیند و در اساس فرق چندانی با دشمنان خود ندارند. این نمایشی است بس روشن بینانه از دشمن منفور یونانیان در زمانی که هنوز زخمهایشان تازه بود اما نصف برجستگی توصیف هومر از دشمن شرقی، مردم تروا، در ایلیاد را ندارد.
ایلیاد به چندین دلیل شاهکاری است شگفت انگیز. پیش از هر چیز شاهکار استاد داستانسرا معرفی شخصیت اصلی خود، آخیلس (آشیل) در 430 سطر آغازین کتاب نخست و بردن و نگاهداشتنش در چادرش در سراسر 19 کتابی است که در پی می آید. با این همه شاعر توجه ما را بر وی متمرکز نگاه می دارد هرچند بظاهر حاضر نیست. هومر همچنین با خط سیر داستان کاری بس شگفت انگیز می کند. با جزئیاتی روشن به بازگوئی ستیز آگاممنون و آخیلس می پردازد، هر چند مستقیما" سخنی از شکست تروا که بی تردید نخستین شنوندگان انتظارش را داشتند نمی گوید. به جای آن از اهمیت هکتور برای شهرش، تروا، می گوید تا در یابیم با شکست و مرگ وی شکست تروا ناگزیر است.
افزون بر این، سران یونانیان، آخیلس و آگاممنون، بهیچ روی سراسر ستودنی نیستند. درهمان سر آغاز ایلیاد، سخنان بس درشت آگاممنون به کشیش پیر تروائی را که آمده آزادی دختش خَرَد می شنویم (1.26-32). سالخورده را تهدید به آسیب جسمانی کرده، پس دادن دختر را یکسره نمی پذیرد و از شرح خدماتی که دختر به وی خواهد کرد لذتی ناشایست می برد:
رهایش نمیکنم، بر عکس گیسش را در خانه ام
در آرگس، دور از زادگاهش سپید خواهد کرد
در کارگاه بافندگیم بالا و پائین شود و بسترم راخدمت؛
پس سر و راه خویش گرفته از خشمم بپرهیز تا سالم به خانه رسی.
(1.29-32)
تهدید پنهان وی در آخرین سطر او را در نظر من تا سطح پدر خوانده های فیلمهای مافیائی درجه دو هالیوود پائین می کشد. نمی توان درست دانست واکنش باستانیان به این سخنان چه بوده است. آنچه روشن است در این رویاروئی تصویر خیلی خوبی از آگاممنون، بزرگ ارتشتاران یونانیان به دست داده نشده است. رفتارش ناپسند است، به بد رفتاری و تهدید کشیشی سالخورده می پردازد.
آخیلس ، قهرمان نمایش باید بعنوان یک پهلوان بزرگتر از اندازه های طبیعی باشد. زاده شدنش از یک ایزد بانو و انسان فانی تضمین برتری جسمانی وی است. به عنوان مثال وقتی در سطرهای 190 تا 191 کتاب نخست بفکر کشیدن شمشیر و کشتن آگاممـــــنون می افتد در توانائی اش بدینکار کمترین تردیدی نم کنیم. در اصل جنگاوری بزرگ است که پروای جان سربازان همرزمش دارد؛ معنی دار است که همو بود که وقتی دریافت مردانش جان می بازند در خواست تشکیل جلسه کرد (1.54-56). از این گذشته اودر این شرایط دشوار تکاپو می کند که پذیرفته با آمدن به این اردو کشی جوان بمیرد و جاودانه شود. با این همه همیشه خیلی دوست داشتنی نیست؛ گاه چیزی از جسمی انسانی و در جاهای دیگر ماشین دهشتناک کشتار است.
برخلاف وی شخصیتهای تروائی، هکتور و پریام، انسانهائی با سرنوشتی تراژیک اند که یکسره با آنها احساس همدردی می کنیم. آنان اند که اسیر چنبره تقدیر و محکوم به شکست اند. بویژه هکتور که محکوم به رویاروئی با آخیلس است در حالی که مثل تماشائیان می داند او شکست ناپذیر است و کسی را یارای ایستادگی در برابرش نیست. با این همه چون بهترین جنگنده تروائی هاست ناچار از روبرو شدن با وی است. در واقع در پاسخ به درخواستهای همسرش آندروماخه که روی بارو مانده برای رویاروئی با آخیلس بیون نرود (6.406-39)، با اندوه سطرهای 441 تا 445 را می خواند:
بانوی من همین ها مرا هم برآشوبد
گربزدلانه پشت به جنگ کنم تا چه مایه شرم از
تروائی ها و بانوانشان در آن بلند جامه ها
جانم نگذارد که دلیر پرورده ام
تا هماره پیشاپیش مردم تروا جنگم.
هکتور را بار الزمی گران بر گردن است. تروائی ها پاسداشت خاندان و خانمان را می جنگند. هومر با نمایاندن کارهای هریک از این شخصیتها به ما نشان می دهد نبرد بر سر چیست. نمونه اش دیدار و وداع هکتور و آندروماخه در کتاب ششم ایلیاد که یکی از بزرگترین لحظه های ادبیات باخترزمین است. مهرشان به یکدیگر و نوزاد پسرشان که می دانیم هرگز برنائی نبیند، دل یکایک خواننده/بینندگان را درد آورد. اشتیاق و فراق کشنده است.
بواقع این دشمنان بیگانه درست مانند یونانیان سخن می گویند و رفتار می کنند. هر از گاهی شاعر بیگانگی آنان را یادآور می شود. یک نمونه آغاز کتاب سوم است، آنجا که نقطه آغاز نبرد بزرگ فرا رسیده است. در اینجا هومر با شرح مفصل نیروهای هماورد در هنگام نزدیک شدن به نبرد این بیگانگی را برجسته می کند. مردان تروا با غریو می آیند(3.1-7) در حالیکه اخائیان[آتنیان و هم پیمانانشان] خاموش مانده " دلیری را دم زنند" (3.8). تضاد شدید است و خواننده در اینکه کدام نیرو پیروز است تردیدی به خود راه نمی دهد. جانبداری فرهنگی روشن است. این توصیف سپاه تروا در عین حال چند زبانگی نا مفهوم بربرهای گرد آمده را به مخاطبان هومر می نمایاند.
پاریس، رباینده هلن، نیز در اینجا و در آغاز کتاب سوم پیدا می شود. هومر گرد و خاک برخاسته از پیشروی مردان را به مهی چنان انبوه در کوهستان ماننده کند که بزحمت می توان فاصله یک سنگ انداز را دید .(3.10-14) در برابر این پرده پشت صحنه تیره، چنانکه گوئی پرده یکسو شود، بناگاه هکتور پدید می آید (3.16-20) در حالیکه پوست پلنگ پوشیده و کمانش را تکان می دهد، بهترین آخائیان را به نبرد می خواند. با این همه تا چشمش به منلوس، شوی پیشین هلن می افتد که برای پذیرش نبر پیش می آید برای گریز از مرگ به میان سپاه پس می نشیند (3.30-6). پوشاک غریب و کمانش بلا فاصله تفاوت فرهنگی را می نماید. کمان به تمام معنی در خور شکار است. جنگاوران راستین هومر در نبردهای نزدیک با نیزه و شمشیر می جنگند. نمونه اش اودیسئوس که وقتی به نبرد تروا می رفت کمان بزرگش را در خانه اش در ایچاتا گذارد. پوشاک و سلاح پاریس او را بهترین نمونه یک ترسوی فریقیه ای نشان می دهد که تاب رویاروئی با جنگاور یونانی در آوردگاه را ندارد. با پیشرفت داستان روشن می شود وی زنباره شرقی و بس خوش سیما است. اما اینها استثناست؛ بیشتر وقتها فراموش می کنیم تروائی ها بیگانه اند و به همدردی با وضعیت آنها می پردازیم.
بازنمائی آمیخته با همدردی با تروائی ها ما را برای کتاب بیست و چهارم آماده می کند، آنجا که شاه سالخورده، پریام، به اردوی آخیلس می رود تا پیکر هکتور را پس گیرد. خشم بزرگ آخیلس نسبت به خودش و هکتور بخاطر مرگ پاترو کلوس حتی پس از کشتن هکتور و بی حرمتی به جنازه اش فرو ننشسته. گرچه بازی های خاکسپاری پاتروکلوس در کتاب بیست و سوم باز پیوست او به جامعه بشری را آغاز کرده است، با شروع کتاب بیست و چهارم اساسا" به صورت شخصیتی عظیم ، تجسمی از مرگ برای تروائی ها باقی می ماند. ازیراست که هومر سفر پریما به چادر آخیلس را چون سفر به جهان زیرین به تصویر می کشد. شاه پیر به گور ایلوس و رود رسیده و شب فروافتاده است (349-51). هرمس که در اینجا مشخصا" با عصائی وصف شده که با آن "چشمان مردمی را که می خواهد افسون کند و خفتگان مرگ رابر انگیزد" (343-4)، او را دیده بدانسوی رود به سرای آخیلس می برد (352-467).
شاعر در ترکیب زنده و با شکوهی که حماسه را به پایان می برد، در انتها، مثل آغاز کتاب نخست، پدری سالخورده را نمایاند که به اردوی دشمن می رود تا پیکره پسرش پس گیرد. آخیلس که آگاممنون نیست دلش نرم می شود اما نه بی آشوب درون. در روراستی با خود انگیزه خویش را خودخواهانه می بیند. پریما درخواست می کند به پدر خویش اندیشد و یادآور می شود تحمل را به کجا رسانده که تن به دستبوسی کسی داده که پسرانش را کشته است (486-586(. آخیلس پاسخی نمی دهد و اشگ می ریزد؛ هردو سوکوارند، یکی پسر را و دیگری بهر پدرش، پلیوس، و نیز برای پاتروکلوس (508-12):
آخیلس دست پیر را گرفته به آرامی پس راند و دو مرد یاد آوردند. پریما که روی پای
آخیلس افتاده بود برای کشته شدن هکتور هق هق می کرد و آخیلس، گاه برای پدر و گه
بهر پاتروکلوس اشگ می ریخت. آوای سوکشان در سرا پیچیده بود.
در اینجا سرانجام خشم آخیلس فرو می نشیند و باری دیگر به سپهر مردمی بر می گردد. وقتی پیکره هکتور آماده می شود خود بزرگوارانه آنرا بلند کرده در گاری پریما می گذارد (580). سپس دو مرد با هم شام می خورند و آخیلس پیشنهاد آتش بس می دهد تا بتوان آئین خاکسپاری هکتور را آنطور که باید برگزار کرد. می دانیم این آتش بس ناپایدار است و نبرد پس از دوازده روز آغاز می شود (667)؛ اما هومر حماسه بزرگ خویش را با اندوه مشترک و خاکسپاری که آخیلس نجیبانه اجازه برگذاری آن برای دشمن منفورش را می دهد به پایان می رساند.
طرفه آنکه حماسه ملی یونانیان، همان مردمی که رسم دیرینه شان " دشمن را گزند و دوست را یاری رسان"، بوده براین تأکید دارد که همه، چه دوست چه دشمن مردمند. هومر دفتر حماسه بزرگ خویش را طوری می بندد که مخاطبانش دریابند دشمن شرقی نیز چون آنان مردم است و در رنج.
هنرمندان بزرگ، بسیاری از آنها، توانائی شگرفی دارند که وضعیت بشری را به مراتب ژرف تر از بیشتر ما بینند. با این همه اگر از یاد نبریم که حماسه سرا و تراژدی نویس، هردو نیاز به خشنود کردن مخاطبان خود دارند، قدرتی که به شنوندگان جداگانه خویش داده اند شگفت انگیز است. هردو مستقیما" آنچه را بخشی از بنیادی ترین تعصبات شنوندگانشان رامی ساخته به چالش گرفته اند. افزون بر این آيسخولوس خود در ماراتن جنگیده و برادرش سینگیروس را در همانجا از دست داده بود. هومر نیز همانطور که توصیفاتش از کشته شدن در نبرد گگاه حالت شرح جنایت می گیرد، به خوبی از دهشت نبرد تن به تن آگاه بود. بی تردید هر دو مرد شیطان نمائی دشمن و نفرت پراکنی نسبت به او بمنظور پست کردن و مردمی زدائی از او بمنظور تحمل پذیر ساختن بدترین جنایات در حق دشمن در زمان جنگ را تجربه کرده بودند. با این همه چیزی در وجودشان می گفت به مخاطبان خویش گوشزد کنند همه در مردمی مشترکیم و تابع قوانین طبیعی واحد. همه خانواده خود را دوست داریم، از مشکلات گوناگون در رنجیم، امیدها و رویاهای خود را داریم ( که بیشتر بی حاصل اند) و سرانجام هم همه در میگذریم. روشن است که بیشتر یونانیان/آتنیان عادی را یارای رسیدن به چنین مرتبه ای از روشن رائی نبود. بیشتر گرایش به این داشتند که دشمن را کسی بینند که باید گزند بیند و حتی فراتر از آن. افسوس که در این جهان چندان تغییری نیست. چنین رفتاری امروز هم، اگر نگوئیم به شکلی دهشتناک، دست کم به نحوی دلتنگ کننده برایمان آشناست.








کتابشناسی:






تريلوژی اوراستيا ، آيسخولوس (آشیل) ، عبدالله كوثری
تریلوژی "اوراستیا "اثر" آیسخولوس "با ترجمه "عبدالله كوثری" تجدید چاپ شد
سالها پیش نشر "فردا" در اصفهان چاپ و انتشار مجموعه ای بسیار جالب و با ارزش از ادبیات جهان را آغاز كرد كه در نوع خود كاری ستودنی و بسیار زیبا به شمار می آمد. آن مجموعه در دو بخش "ادبیات نمایشی" و" رمان های كوتاه" منتشر می شد. در بخش رمان این مجموعه اسامی نویسندگان نام آوری چون داستایوفسكی،چخوف،فلانری اوكانر،هرمان ملویل،میلان كوندراو . . . به چشم می خورد. در بخش ادبیات نمایشی این مجموعه نیز مااسامی نویسندگان نام آوری چون بكت،ژان راسین،لوئیجی پیر آندلو،مولیر،نورتروپ فرای و. . . را مشاهده می كردیم. آن مجموعه با ارزش آتگونه كه باید و شاید در میان محافل ادبی جا باز نكرد. در بیان این عدم آشنایی دلایل بیشماری می توان بیان كرد كه شهرستانی بودن ناشر و توزیع نه چندان جالب آن مجموعه بخشی از این دلایل به شمار می آیند. با این حال برای آنانی كه كتاب برایشان جای ثابتی در زندگی دارد هیچ كدام از این دلایل توجیه كننده عدم دسترسی به كتاب های مورد علاقه شان نبود. كتابهای آن مجموعه فروش رفت و بعد از مدتی نایاب شد. ناشر نیز بعد از گذشت چند سال آن شور و حرارت اولیه برای ادامه كار را یا فراموش كرد یا تحت تاثیر سایر مشكلات از دست داد. خبری جالبی كه بعد از ذكر این مقدمه می خواستم بیان كنم این است كه دست اندر كاران نشر فردا آن مجموعه زیبا را چاپ مجدد كرده و روانه بازار كتاب كرده اند. نیازی به توضیح اضافی نیست فقط یك نكته می ماند وآن اینكه در میان كتاب های تجدید چاپ شده چشمم به تریلوژی"اورستیا"اثر "آیسخولوس" خورد كه ترجمه آن نیز به همت "عبدالله كوثری "عزیز انجام گرفته است. چاپ نخست این تریلوژی در سال 76 در مجموعه نمایش نامه های نشر تجربه منتشر شده و اكنون در نشر فردا تجدید چاپ شده است. نزدیك به دو هزار و پانصد سال از عمر این نوشته می گذرد و خواندن آن هنوز هم در سراسر جهان ادامه دارد گویا این نمایشنامه ها نخستین بار در سال 458 قبل از میلاد در یونان اجرا و در همان زمان جایزه نخست را از آن آیسخولوس كرده است
ارسال شده توسط داوود پنهانی

هیچ

آب آبی است

۱۳۸۹ اردیبهشت ۴, شنبه

تريلوژی اوراستيا ، آيسخولوس ، عبدالله كوثری

تریلوژی "اوراستیا "اثر" آیسخولوس "با ترجمه "عبدالله كوثری" تجدید چاپ شد
سالها پیش نشر "فردا" در اصفهان چاپ و انتشار مجموعه ای بسیار جالب و با ارزش از ادبیات جهان را آغاز كرد كه در نوع خود كاری ستودنی و بسیار زیبا به شمار می آمد. آن مجموعه در دو بخش "ادبیات نمایشی" و" رمان های كوتاه" منتشر می شد. در بخش رمان این مجموعه اسامی نویسندگان نام آوری چون داستایوفسكی،چخوف،فلانری اوكانر،هرمان ملویل،میلان كوندراو . . . به چشم می خورد. در بخش ادبیات نمایشی این مجموعه نیز مااسامی نویسندگان نام آوری چون بكت،ژان راسین،لوئیجی پیر آندلو،مولیر،نورتروپ فرای و. . . را مشاهده می كردیم. آن مجموعه با ارزش آتگونه كه باید و شاید در میان محافل ادبی جا باز نكرد. در بیان این عدم آشنایی دلایل بیشماری می توان بیان كرد كه شهرستانی بودن ناشر و توزیع نه چندان جالب آن مجموعه بخشی از این دلایل به شمار می آیند. با این حال برای آنانی كه كتاب برایشان جای ثابتی در زندگی دارد هیچ كدام از این دلایل توجیه كننده عدم دسترسی به كتاب های مورد علاقه شان نبود. كتابهای آن مجموعه فروش رفت و بعد از مدتی نایاب شد. ناشر نیز بعد از گذشت چند سال آن شور و حرارت اولیه برای ادامه كار را یا فراموش كرد یا تحت تاثیر سایر مشكلات از دست داد. خبری جالبی كه بعد از ذكر این مقدمه می خواستم بیان كنم این است كه دست اندر كاران نشر فردا آن مجموعه زیبا را چاپ مجدد كرده و روانه بازار كتاب كرده اند. نیازی به توضیح اضافی نیست فقط یك نكته می ماند وآن اینكه در میان كتاب های تجدید چاپ شده چشمم به تریلوژی"اورستیا"اثر "آیسخولوس" خورد كه ترجمه آن نیز به همت "عبدالله كوثری "عزیز انجام گرفته است. چاپ نخست این تریلوژی در سال 76 در مجموعه نمایش نامه های نشر تجربه منتشر شده و اكنون در نشر فردا تجدید چاپ شده است. نزدیك به دو هزار و پانصد سال از عمر این نوشته می گذرد و خواندن آن هنوز هم در سراسر جهان ادامه دارد گویا این نمایشنامه ها نخستین بار در سال 458 قبل از میلاد در یونان اجرا و در همان زمان جایزه نخست را از آن آیسخولوس كرده است
ارسال شده توسط داوود پنهانی

زرگفته ها

I can't understand why people are frightened of new ideas. I'm frightened of the old ones.
- John Cage

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱, چهارشنبه

نقد جّباریت

آیا از فردی که فکر می کند تمام بی رحمی و سفاکیش برای پیشبرد رسالتی است که بر عهده دارد ، می توان کسی را بی رحم تر سراغ گرفت ؟
برای فهم این نکته که چرا آدم قدرت طلب به هر وسیله ممکن در صدد تصاحب قدرت است نیاز چندانی به روان شناسی نیست. اما وقتی کسی حاضر است از فرط گرسنگی بمیرد ولی دست به دزدی نزند و یا به چماقی که بر سرش فرود می آید به چشم عصای اعجاز گر نگریسته و آن را می بوسد ، برای فهم و توضیح چنین حالاتی به روان شناسی نیازمندیم.*
این تنها آدم های احمق و خود خواه و یا افراد خودکامه هستند که می توانند آن قدر ترسو و بزدل باشند که نخواهند اقرار کنند زمانی آنان نیز ترس را تجربه کرده اند. چرا که ترس رایج ترین دریافت حسی است که عموم مردم آن را تجربه می کنند. از طرف دیگر هراس موضوع دیگری است که می بایست آن را از ترس به وضوح متمایز کرد. مفهوم ترس ارزیابی کم و بیش واقعی از میزان خطرات احتمالی در یک موقعیت خاص است ، در حالی که مفهوم هراس انعکاس وضعیت انسان در یک موقعیت خاص است که آن موقعیت الزاما خطرناک نیست ، ولی به علت هراس ، منجر به ادراکی ناقص ، مخدوش و جهت دار می شود. ترس ، زاده ادراک است؛ در صورتی که هراس ، ادراکی را پدید می آورد که توجیه کننده این حالت باشد. گستره ترس ، متناسب با حدود و اندازه خطرات احتمالی محدود است ، در حالی که هراس همان گونه که اشتباه و خطا کردن حدو اندازه خاصی ندارد ، نامحدود است.
... فرد مبتلا به هراس معطوف به اجتماع در جست و جوی شان و مقام است . شان و مقامی که به قدرت منتهی می شود... اما فردی که دچار هراس پرخاشگرانه می شود خواهان قدرت تامه است ، زیرا در فرهنگ او قدرت تقسیم ناپذیر تلقی شده و تقسیم آن بی معنی است. او اگر صاحب تمامیت قدرت نباشد خود را عاجز و ناتوان می بیند و این شرایطی است که او نمی تواند تحمل کند ... او برای رهایی از دست چنین هراسی ، باید به نابودی هر آنچه "هراس انگیز" است بپردازد... فرد مبتلا به "هراس اجتماعی" موضوعی برای عشق ورزیدن ندارد. عشق به نوع بشریت ، دوست یا آشنا و حتی نسبت به خویشتن در نظر چنین فردی موضوعیت ندارد و تمام نیرویی که در دعوت به عشق و محبت و هرگونه پذیرش مثبت نهفته است ، در وجود او صرف جست و جوی قدرت می شود. سرچشمه پویایی و حرکت این قدرت نیز تلاش بی وفقه او در انکار و نفی ضعف و ناتوانی است... کسی که تشنه احترام و اعتبار و خواهان مرتبه و مقام است ، همواره محتاج دیگران است ، حتی اگر مجبور باشد همان شان و مقام دلخواهش را هم به پای آنان بریزد. چنین فردی برای رسیدن به منظور خود بایستی به دیگران احترام گذاشته و شان آن ها را نگه دارد ، چرا که اگر آن ها را یکسره تحقیر کند ، در واقع اعتبار و مقبولیتی که از آن ها نیز انتظار دارد حقیر شمرده است . بدین خاطر است که او پس از طی کردن پله هایی از نردبان ترقی در صدد احترام گزاردن به افرادی است که او را محترم می شمارند و در این جا بر مبنای اصل "از ندا آید به سوی ما صدا " عمل می کند... لذا این نوع هراس لزوما با سو استفاده از رفتار های اجتماعی همراه نبوده و لذا قرین با تحقیر انسان ها و ناچیز شمردن معنویات نیست...
... "نقد" آموزه ای است که ضمیر هوشیار در فرآیند بحران آن را به دست آورده و به یاری آن بحران را از سر می گذراند. کسی که حاضر نیست خویشتن را نقد کند یا خود را در معرض نقد و بررسی دیگران قرار دهد ، با نا دیده گرفتن بحران در واقع روند بحران را تداوم می بخشد. فرد قدرت طلب همواره در وحشت از انتقاد به سر می برد و آن را وهن شان و منزلت خود تلقی می کند.
... در کنار ما افرادی زندگی می کنند که بسیار عادی به نظر می رسند و هیچ خصوصیت متفاوتی را به نمایش نمی گذارند. حال آنکه همه چیز را به دقت زیر نظر داشته و تمام جزئیات را به خاطر می سپارند ، همانند خدایان کینه جویی که مخفیانه به میان جمعیت کفار و ملحدین می روند.
حال اگر چنین فردی بر اسب قدرت سوار شود آنگاه در کمال تعجب خواهیم دید که در حافظه او هر رخداد کوچک و بزرگی که از دیدگاه او به نوعی توهین آمیز بوده یا هر چیزی که خاطر او را آزرده کرده ، در ذهنش حک شده است. این افراد رنجیدگی را هرگز از یاد نمی برند. برخی از نویسندگان تمایل دارند اراده قدرت طلب را نشانه توان تصمیم گیری ، شهامت ، جسارت و عزم و قهرمانی بدانند ، اما تنها همین یک جنبه ، یعنی حس انتقام جویی بیمار گونه که از متن آزردگی و رنجش بیش از حد نشات می گیرد ، کافی خواهد بود تا هرکسی را که کمترین اطلاعی از خلق و خوی انسان ها دارد متقاعد کند که اراده و عطش قدرت طلبی ، بیماری افراد ضعیف و ناتوانی است که کینه همه را به دل گرفته اند و به خاطر ضعف و زبونی درونی به هیچ انسانی رحم نمی کنند که در واقع ناشی از انزوا و عدم وجود "رغبت و علاقه اجتماعی " و هجوم ترس و ناتوانی اخلاقی است.
... آنانی که به جنون قدرت مبتلا هستند ، اگر بخت آنها را یاری کند و نحوه تفکرشان با نیاز تحولات اجتماعی زمانه هم خوانی داشته باشد ، آینده بسیار درخشانی در پیش خواهند داشت. سرنوشت این افراد زمانی رقم می خورد که علاوه بر داشتن این باور که آن ها ویژگی های خاصی داشته و بار رسالت مهمی را بر دوش می کشند ، پیام آور یک نظریه ریشه دار اجتماعی نیز شوند که درآن شرایط خاص اجتماعی قابلیت پاسخ دهی به برخی از مسائل را داشته باشد. در چنین شرایطی پس از مدت کوتاهی فرد قدرت طلب را در راس یک تشکیلات یا جنبش می بینیم. او به سرعت رشد می کند. او از آرمان انقلاب سخن خواهد گفت و خود را پیام رسان و مبلغ آن آرمان معرفی خواهد کرد. او در حالی که خود را تجسم آن "آرمان" می داند ، فریاد خواهد زد : " برای استقرار آرمان های مقدس انقلاب به پیش !" که البته مقصود آن است که با "تلاش خود مرا بر اسب قدرت بنشانید" و چون این گونه شد ، یک بار دیگر تاریخ فرصتی خواهد یافت تا به خیل بی شمار انسان ها در خصوص "نظام استبداد و خود کامگی" درس عبرتی دیگر بدهد.
زمینه های پشتیبانی مردم از فردی مقتدر و توانا و ایجاد حکومت خودکامه آنان عبارتند از :
1- کمبود عنصر شادی در زندگی مردم :
امروزه شدت بیگانگی بین انسان و حرفه اش ، درست به میزان شدت اختلاف بین فقر و غناست. از این روست که به دست آوردن معاش زندگی به جای آنکه منشا شعف و شادمانی باشد ، برای اکثر مردم منشا خستگی است... از طرفی بیشتر خانواده های شهری یک واحد مصرفی هستد که به همین علت برخلاف خانواده های تولیدی ، پدیده جالب توجهی برای اعضای خود ندارند... مشکل دیگر کمبود خوراک فرهنگی و نبود شرایط و زمینه لازم برای این مساله است که خود آن باعث محرومیت خانواده ها از مهم ترین سرچشمه های لذت و شادی می شود. افرادی که در دامنه های وسیع و روشن زندگی ، روزگار سپری می کنند از بدبختی و ظلمتی که زندگی اکثر مردم را فرا گرفته است اطلاعی ندارند.
2- احتما ل رسیدن به منزلت اجتماعی :
تعداد زیادی از افراد با آنکه صاحب مشاغل مفیدی هستند و کار های سودمندی انجام می دهند ، اما همواره حس می کنند مانند موجودانی اضافی و قابل تعویض در آمده اند. این احساس منفی به سختی آزارشان می دهد... هنگامی که جنگ شروع می شود یونیفورم نظامی مزین به درجه و نشان جایگزین لباس بی رنگ و نشان فرد می شود... نشان درجه داری او با آنچه در زمان صلح به عنوان جزیی گمام در انبوه توده بوده است فرق دارد . از آن گذشته در چنین شرایطی امید و آرزو های بزرگی که در دل این درجه دار می گذرد موجب می شود که او خود را در نقش منجی خلق تصور کند.
3- تمایل به گسستن بند های زندگی اجتماعی :
زندگی روزمره ، به گونه ای غیر قابل تصور شور و هیجان و حتی بنیاد و اصل وجود هر حادثه ای را بلعیده و در خود هضم می کند. تنها این رویدادهای اجتماعی است که با آنکه پیامد هایش به خوبی روشن نیست ، بیشتر از هر ماجرا و رویداد دیگری از خود جذابیت نشان می دهد... قدرت طلبان نیز از این شور و شوق آتشین مردم به ماجرا جویی و نفرت از روزگار ناسازگار به خوبی آگاه هستند و از آن سود می جویند.
4- عدم توانایی در ریشه یابی پدیده های اجتماعی :
میلیون ها نفر از همنوعان ما در تمام طول عمرشان اطلاعات و آگاهی شان نسبت به جهان و روابط حاکم برآن تنها به دانستن تاریخچه ای ناقص از محل زندگی شان ختم می شود. آن ها در واقع زمانی می توانند بحران های جامعه شان را درک کنند که از دیدگاهی جهانی به آن بنگرند. در صورتی که آن ها با ذهنیات و پیش فرض های بسیار محدود خود و از افق وقایع جاری در محیط کوچک خود به جهان می نگرند . در چنین شرایطی فرد قدرت طلب خودکامه ، حل سریع بحران و ایجاد رفاه و آسایش ابدی را بشارت می دهد . وی عامل بسیار مهم و اساسی را پیش می کشد : اسطوره دشمن ! این دشمن کیست ؟ همسایه نزدیک ! و هرکسی همسایه ای دارد که از او بدش بیاید ! دشمن نامبرده ، عینیت همان خاکستر حقارت هاست...
جادوگری که مردم در زندگی امروز به او احتیاج دارند ، البته اسمش ساحر نیست ، اما تاثیر عمل کردهایش بر همان باور ها و اعتقادات جادویی و خرافی استوار است. فرد قدرت طلب خود کامه در واقع مدعی پاسخ گویی به همان نیاز های جادویی است. زمانی این نوع نیاز ها از میان می رود که آرزومندان معجزه به جای دست روی دست گذاشتن و انتظار ظهور قهرمان ، برای تحقق آرزو هایشان به شناخت و آگاهی و اعتماد به نفس لازم دست یابند.
* برگرفته از فصل دوم و سوم کتاب «بررسی روان شناختی خود کامگی » از (Sperber- Manes مانس اشپربر ) روانشناس اتریشی یهودی ( متولد 1905 ) - ترجمه دکتر علی صاحبی

* نقد جباریت /بررسی روانشناختی خودکامگی
مانس اشپربر، علی صاحبی (مترجم)
تعداد صفحه: 158 نشر: روشنگران و مطالعات زنان (26 تیر، 1385)
شابک: 964-8564-39-6 قطع کتاب: رقعی وزن: 450 گرم
قیمت پشت جلد: 25000 ریال

جبّاریت؟ بله؟

آیا از فردی که فکر می کند تمام بی رحمی و سفاکیش برای پیشبرد رسالتی است که بر عهده دارد ، می توان کسی را بی رحم تر سراغ گرفت ؟
برای فهم این نکته که چرا آدم قدرت طلب به هر وسیله ممکن در صدد تصاحب قدرت است نیاز چندانی به روان شناسی نیست. اما وقتی کسی حاضر است از فرط گرسنگی بمیرد ولی دست به دزدی نزند و یا به چماقی که بر سرش فرود می آید به چشم عصای اعجاز گر نگریسته و آن را می بوسد ، برای فهم و توضیح چنین حالاتی به روان شناسی نیازمندیم.*
این تنها آدم های احمق و خود خواه و یا افراد خودکامه هستند که می توانند آن قدر ترسو و بزدل باشند که نخواهند اقرار کنند زمانی آنان نیز ترس را تجربه کرده اند. چرا که ترس رایج ترین دریافت حسی است که عموم مردم آن را تجربه می کنند. از طرف دیگر هراس موضوع دیگری است که می بایست آن را از ترس به وضوح متمایز کرد. مفهوم ترس ارزیابی کم و بیش واقعی از میزان خطرات احتمالی در یک موقعیت خاص است ، در حالی که مفهوم هراس انعکاس وضعیت انسان در یک موقعیت خاص است که آن موقعیت الزاما خطرناک نیست ، ولی به علت هراس ، منجر به ادراکی ناقص ، مخدوش و جهت دار می شود. ترس ، زاده ادراک است؛ در صورتی که هراس ، ادراکی را پدید می آورد که توجیه کننده این حالت باشد. گستره ترس ، متناسب با حدود و اندازه خطرات احتمالی محدود است ، در حالی که هراس همان گونه که اشتباه و خطا کردن حدو اندازه خاصی ندارد ، نامحدود است.
... فرد مبتلا به هراس معطوف به اجتماع در جست و جوی شان و مقام است . شان و مقامی که به قدرت منتهی می شود... اما فردی که دچار هراس پرخاشگرانه می شود خواهان قدرت تامه است ، زیرا در فرهنگ او قدرت تقسیم ناپذیر تلقی شده و تقسیم آن بی معنی است. او اگر صاحب تمامیت قدرت نباشد خود را عاجز و ناتوان می بیند و این شرایطی است که او نمی تواند تحمل کند ... او برای رهایی از دست چنین هراسی ، باید به نابودی هر آنچه "هراس انگیز" است بپردازد... فرد مبتلا به "هراس اجتماعی" موضوعی برای عشق ورزیدن ندارد. عشق به نوع بشریت ، دوست یا آشنا و حتی نسبت به خویشتن در نظر چنین فردی موضوعیت ندارد و تمام نیرویی که در دعوت به عشق و محبت و هرگونه پذیرش مثبت نهفته است ، در وجود او صرف جست و جوی قدرت می شود. سرچشمه پویایی و حرکت این قدرت نیز تلاش بی وفقه او در انکار و نفی ضعف و ناتوانی است... کسی که تشنه احترام و اعتبار و خواهان مرتبه و مقام است ، همواره محتاج دیگران است ، حتی اگر مجبور باشد همان شان و مقام دلخواهش را هم به پای آنان بریزد. چنین فردی برای رسیدن به منظور خود بایستی به دیگران احترام گذاشته و شان آن ها را نگه دارد ، چرا که اگر آن ها را یکسره تحقیر کند ، در واقع اعتبار و مقبولیتی که از آن ها نیز انتظار دارد حقیر شمرده است . بدین خاطر است که او پس از طی کردن پله هایی از نردبان ترقی در صدد احترام گزاردن به افرادی است که او را محترم می شمارند و در این جا بر مبنای اصل "از ندا آید به سوی ما صدا " عمل می کند... لذا این نوع هراس لزوما با سو استفاده از رفتار های اجتماعی همراه نبوده و لذا قرین با تحقیر انسان ها و ناچیز شمردن معنویات نیست...
... "نقد" آموزه ای است که ضمیر هوشیار در فرآیند بحران آن را به دست آورده و به یاری آن بحران را از سر می گذراند. کسی که حاضر نیست خویشتن را نقد کند یا خود را در معرض نقد و بررسی دیگران قرار دهد ، با نا دیده گرفتن بحران در واقع روند بحران را تداوم می بخشد. فرد قدرت طلب همواره در وحشت از انتقاد به سر می برد و آن را وهن شان و منزلت خود تلقی می کند.
... در کنار ما افرادی زندگی می کنند که بسیار عادی به نظر می رسند و هیچ خصوصیت متفاوتی را به نمایش نمی گذارند. حال آنکه همه چیز را به دقت زیر نظر داشته و تمام جزئیات را به خاطر می سپارند ، همانند خدایان کینه جویی که مخفیانه به میان جمعیت کفار و ملحدین می روند.
حال اگر چنین فردی بر اسب قدرت سوار شود آنگاه در کمال تعجب خواهیم دید که در حافظه او هر رخداد کوچک و بزرگی که از دیدگاه او به نوعی توهین آمیز بوده یا هر چیزی که خاطر او را آزرده کرده ، در ذهنش حک شده است. این افراد رنجیدگی را هرگز از یاد نمی برند. برخی از نویسندگان تمایل دارند اراده قدرت طلب را نشانه توان تصمیم گیری ، شهامت ، جسارت و عزم و قهرمانی بدانند ، اما تنها همین یک جنبه ، یعنی حس انتقام جویی بیمار گونه که از متن آزردگی و رنجش بیش از حد نشات می گیرد ، کافی خواهد بود تا هرکسی را که کمترین اطلاعی از خلق و خوی انسان ها دارد متقاعد کند که اراده و عطش قدرت طلبی ، بیماری افراد ضعیف و ناتوانی است که کینه همه را به دل گرفته اند و به خاطر ضعف و زبونی درونی به هیچ انسانی رحم نمی کنند که در واقع ناشی از انزوا و عدم وجود "رغبت و علاقه اجتماعی " و هجوم ترس و ناتوانی اخلاقی است.
... آنانی که به جنون قدرت مبتلا هستند ، اگر بخت آنها را یاری کند و نحوه تفکرشان با نیاز تحولات اجتماعی زمانه هم خوانی داشته باشد ، آینده بسیار درخشانی در پیش خواهند داشت. سرنوشت این افراد زمانی رقم می خورد که علاوه بر داشتن این باور که آن ها ویژگی های خاصی داشته و بار رسالت مهمی را بر دوش می کشند ، پیام آور یک نظریه ریشه دار اجتماعی نیز شوند که درآن شرایط خاص اجتماعی قابلیت پاسخ دهی به برخی از مسائل را داشته باشد. در چنین شرایطی پس از مدت کوتاهی فرد قدرت طلب را در راس یک تشکیلات یا جنبش می بینیم. او به سرعت رشد می کند. او از آرمان انقلاب سخن خواهد گفت و خود را پیام رسان و مبلغ آن آرمان معرفی خواهد کرد. او در حالی که خود را تجسم آن "آرمان" می داند ، فریاد خواهد زد : " برای استقرار آرمان های مقدس انقلاب به پیش !" که البته مقصود آن است که با "تلاش خود مرا بر اسب قدرت بنشانید" و چون این گونه شد ، یک بار دیگر تاریخ فرصتی خواهد یافت تا به خیل بی شمار انسان ها در خصوص "نظام استبداد و خود کامگی" درس عبرتی دیگر بدهد.
زمینه های پشتیبانی مردم از فردی مقتدر و توانا و ایجاد حکومت خودکامه آنان عبارتند از :
1- کمبود عنصر شادی در زندگی مردم :
امروزه شدت بیگانگی بین انسان و حرفه اش ، درست به میزان شدت اختلاف بین فقر و غناست. از این روست که به دست آوردن معاش زندگی به جای آنکه منشا شعف و شادمانی باشد ، برای اکثر مردم منشا خستگی است... از طرفی بیشتر خانواده های شهری یک واحد مصرفی هستد که به همین علت برخلاف خانواده های تولیدی ، پدیده جالب توجهی برای اعضای خود ندارند... مشکل دیگر کمبود خوراک فرهنگی و نبود شرایط و زمینه لازم برای این مساله است که خود آن باعث محرومیت خانواده ها از مهم ترین سرچشمه های لذت و شادی می شود. افرادی که در دامنه های وسیع و روشن زندگی ، روزگار سپری می کنند از بدبختی و ظلمتی که زندگی اکثر مردم را فرا گرفته است اطلاعی ندارند.
2- احتما ل رسیدن به منزلت اجتماعی :
تعداد زیادی از افراد با آنکه صاحب مشاغل مفیدی هستند و کار های سودمندی انجام می دهند ، اما همواره حس می کنند مانند موجودانی اضافی و قابل تعویض در آمده اند. این احساس منفی به سختی آزارشان می دهد... هنگامی که جنگ شروع می شود یونیفورم نظامی مزین به درجه و نشان جایگزین لباس بی رنگ و نشان فرد می شود... نشان درجه داری او با آنچه در زمان صلح به عنوان جزیی گمام در انبوه توده بوده است فرق دارد . از آن گذشته در چنین شرایطی امید و آرزو های بزرگی که در دل این درجه دار می گذرد موجب می شود که او خود را در نقش منجی خلق تصور کند.
3- تمایل به گسستن بند های زندگی اجتماعی :
زندگی روزمره ، به گونه ای غیر قابل تصور شور و هیجان و حتی بنیاد و اصل وجود هر حادثه ای را بلعیده و در خود هضم می کند. تنها این رویدادهای اجتماعی است که با آنکه پیامد هایش به خوبی روشن نیست ، بیشتر از هر ماجرا و رویداد دیگری از خود جذابیت نشان می دهد... قدرت طلبان نیز از این شور و شوق آتشین مردم به ماجرا جویی و نفرت از روزگار ناسازگار به خوبی آگاه هستند و از آن سود می جویند.
4- عدم توانایی در ریشه یابی پدیده های اجتماعی :
میلیون ها نفر از همنوعان ما در تمام طول عمرشان اطلاعات و آگاهی شان نسبت به جهان و روابط حاکم برآن تنها به دانستن تاریخچه ای ناقص از محل زندگی شان ختم می شود. آن ها در واقع زمانی می توانند بحران های جامعه شان را درک کنند که از دیدگاهی جهانی به آن بنگرند. در صورتی که آن ها با ذهنیات و پیش فرض های بسیار محدود خود و از افق وقایع جاری در محیط کوچک خود به جهان می نگرند . در چنین شرایطی فرد قدرت طلب خودکامه ، حل سریع بحران و ایجاد رفاه و آسایش ابدی را بشارت می دهد . وی عامل بسیار مهم و اساسی را پیش می کشد : اسطوره دشمن ! این دشمن کیست ؟ همسایه نزدیک ! و هرکسی همسایه ای دارد که از او بدش بیاید ! دشمن نامبرده ، عینیت همان خاکستر حقارت هاست...
جادوگری که مردم در زندگی امروز به او احتیاج دارند ، البته اسمش ساحر نیست ، اما تاثیر عمل کردهایش بر همان باور ها و اعتقادات جادویی و خرافی استوار است. فرد قدرت طلب خود کامه در واقع مدعی پاسخ گویی به همان نیاز های جادویی است. زمانی این نوع نیاز ها از میان می رود که آرزومندان معجزه به جای دست روی دست گذاشتن و انتظار ظهور قهرمان ، برای تحقق آرزو هایشان به شناخت و آگاهی و اعتماد به نفس لازم دست یابند.
* برگرفته از فصل دوم و سوم کتاب «بررسی روان شناختی خود کامگی » از (Sperber- Manes مانس اشپربر ) روانشناس اتریشی یهودی ( متولد 1905 ) - ترجمه دکتر علی صاحبی

۱۳۸۹ فروردین ۳۱, سه‌شنبه

Manès Sperber

Manès Sperber
From Wikipedia, the free encyclopedia
Jump to: navigation , search
Manès Sperber ( December 12 1905 in Zablotow , Galicia , Austria-Hungary (now Ivano-Frankivsk Oblast , Ukraine ); † February 5th 1984 in Paris ) was an Austrian-French writer , social psychologist and philosopher . He also used the pseudonyms Taras Achim, N. A. Menlos, CL Chauverau, CL Chauvraux, CL Chauvreau, Jean Clemants, Paul Halland, AJ Haller, Haller and Jan Paul Heger.
Contents
[Verbergen]
• 1 Life
• 2 Inventory
• 3 Awards
• 4 Literature
• 5 Honors
• 6 References
• 7 External links

Life [ edit ]
Sperber for East Galicia came from a shtetl relatively wealthy family and grew up in the tradition of Hasidism on. These less strict formalism of the Jewish faith, practice the following form of Judaism, living a very emotional trust in God. In the summer of 1916 the family fled before the war to Vienna , where the economic decline experienced a hawk and Manès the Jewish youth movement Hashomer Hatzair followed. Later, he met Alfred Adler , the founder of individual psychology , and became his students and colleagues. He broke with him in 1932 because of disagreements about the connection between individual psychology and Marxism .
1927 Sperber moved at the suggestion of Adler to Berlin and joined the KPD in. In the Berlin Society for Individual Psychology, the largest after the Vienna local chapter of Adler International Association of Individual Psychology, he held lectures and training courses. In addition, he was as he himself in his autobiography The futile Warning (Munich 1983), recalled working as a
"Psychological expert for the Berlin National welfare (...), I taught at several schools, the social workers and social workers trained, and also on Social Policy Seminar of the Prussian Academy of Political (...) by the City of Berlin I was in Some welfare reform schools (...) courses and consulting hours for the home educator. "
His intentions have focused in two directions, namely:
"Spreading the knowledge of individual psychology within the labor movement, gain socialist youth leader and social worker and director of educational, governmental and municipal institutions influence; (...) to promote within the individual psychology movement, knowledge of social situations and therefore the proper assessment of their importance for a better understanding of individual and social phenomena. "(Sperber, p. 124)"
The Berlin Society for Individual Psychology in 1929 split into a Marxist (Sperber) and a clerical-conservative (Fritz Künkel) wing. The arguments about an appropriate position against the rising National Socialism led to a fractionation and the International Association of Individual Psychology, "in 1930 for a short time by the prestigious Charité instructors Arthur Kronfeld could be bridged, which this year also probably the biggest - and organized last - international congress in Berlin.
After the " seizure "by Adolf Hitler in the German Reich Sperber appeared first in Berlin under. In the early hours of the 15th March 1933 he was with others in the artist colony and arrested by police and SA in so-called " protective custody ". After he had spent months in various prisons, one, he was a citizen of Austria on 20 April 1933, Hitler's birthday, released with a request to leave the German Reich immediately. On 24 April Sperber went from Berlin to Vienna. By May 1934 he was in Yugoslavia and moved there temporarily, so his memories ("Until I was broken eyes hangs up"), back into private life. In January 1934, was born there, his son Vladimir. He eventually emigrated without wife (Miriam Sperber) and son to Paris when he was the Communist Party propaganda, a job in the 'Institute for the Study of Fascism' (INFA) entrusted with:
"In late spring I received a call of the party. I should come to Paris, they said, they needed me for an important ideological work on an international scale. "
According to the Stalinist purges, he turned away from the party and joined in 1937 from formal. He began his literary confrontation with totalitarianism and the role of the individual in society (for the analysis of tyranny, in which he foresaw Hitler's suicide).
In winter 1939, Sperber reported as a volunteer in the French Legion etrangière (Foreign Legion), but was to be implicated in fighting, demobilized and retired with his now second wife (Jenka Sperber back) in southern France. In June 1942 his second son is here, Dan Sperber born. And there is a risk of deportation became acute, he fled in the fall of 1942 in the Switzerland . After the war, 1945, Sperber Paris back and was publishing editor in the publishing house Calmann-Lévy, was a philosopher, writer, and as of Raymond Aron and Andre Malraux posted cultural representative in Germany (re-education), where he in Mainz (FBZ), the journal ' The Umschau 'published. In 1950 he was with his friend Arthur Koestler one of the initiators of the Berlin set up in Congress for Cultural Freedom , which is funded by the CIA later became evident. [1]
Sperber's best known work is his trilogy as a tear in the ocean , which contributes strongly autobiographical elements. The action takes place in the period 1931 to 1945 and reported by the ideological delusions of Communists and the Communist Party. She tries to humanity and truth in the place of violence, immaturity and dictatorship set.
Manès Sperber was in the Montparnasse Cemetery in Paris buried.
List of works [ edit ]
• Charlatan and his times (1924, Neuaufl. Graz, Styria, 2004)
• Alfred Adler - The Man and His Teaching - An essay. Vienna (1926)
• For the analysis of tyranny (1939, again with a different essay zus 1975)
• As a tear in the ocean (1961)
o The burning bush (1949)
o The Abyss (1950)
o The lost Book (1955)
• The Achilles Heel (1960)
• For daily world history (1967)
• Alfred Adler or The misery of psychology. Vienna (1970)
• Living in this time (1972)
• We and Dostoevsky: a debate with others led by Heinrich Böll Manès Sperber (1972)
• For the analysis of tyranny. The misfortune to be gifted. Two social psychological essays. Vienna (1975)
• All Our Yesterdays
o The Sociable God (1974)
o The futile Warning (1975)
o Until I was broken glass on the eyes sets (1977)
• Individual and Community (1978)
• Seven questions on violence (1978)
• The Churban or incomprehensible certainty (1979)
• The Free Man (1980)
• Only one bridge between yesterday and tomorrow (1980)
• The reality in the literature of the 20th Century (1983)
• A political life - conversations with Leonhard Reinisch (1984)
• Shared solitude - The author and his readers (1985) (Essay)
• The black fence (1986) (novel fragment)
Awards [ edit ]
• 1967 Remembrance Awardder World Federation of Bergen-Belsen Associations
• 1971 Literature Prize of the Bavarian Academy of Fine Arts
• 1971 Austrian Honorary Cross for Science and Art 1 Class
• 1973 Hanseatic Goethe Prize
• 1973 an honorary doctorate of the Sorbonne Paris
• 1974 Literature Prize of the City of Vienna
• 1975 Georg Büchner Prize
• 1977 Franz Nabl Price
• 1977 Grand Austrian State Prize for Literature
• 1979 Prix européen de l'essai
• 1979 Buber-Rosenzweig-Medal
• 1983 Peace Prize of the German Book Trade
[ edit ] References
• Rudolf Isler: Manès Sperber. Witness the 20 Century. A life story foreword: Daniel Cohn-Bendit. 2nd Edition. Aarau: Cornelsen & Sauerland 2004 ISBN 3-03-450122-6
• Alfred Lévy: Manès Sperber - or of the adventures, sufferings and mistakes of a political individual psychologists. In: Design at Alfred Adler - pioneer of individual psychology. Edited by A. Lévy and G. Mackenthun, Würzburg 2002, p. 251-269, ISBN 3-8260-2156-8
• Licharz / Kauffeldt / shooters (ed): The challenge Manès Sperber Frankfurt, 1988. ISBN 3-89228-182-3
• Werner Müller: Manès Sperber's trilogy "Like a tear in the ocean," Diss Graz 1981
• Alfred Pfaff wood: establishing Manès Sperber, Hannover 1984, SOAK-Verlag, ISBN 3-88209-061-8
• Monika Schneider: The yoke of history Pfaffenweiler, 1991 ISBN 3-89085-496-6
• Mirjana Stancic: The Churban or incomprehensible certainty. M. S's. Jewish issues in: Zachor. Journal of Anti-Semitism Research Vol 9: From Emancipation to the disenfranchisement. Plaintext, Essen 1999, p. 60 to 75 ISSN 0948-2415 ISBN 3-88474-789-4
• Mirjana Stancic: Manès Sperber - Life and Work, Frankfurt / M. 2003 Stroemfeld Verlag, ISBN 3-86109-163-1
• Robert G. Weigel (Hg): Four large Galician narrator in Exile: WH Katz , Soma Morgenstern , Manès Sperber and Joseph Roth, Frankfurt, 2005 ISBN 3-631-53001-3
• Klaus Wenzel: Manès Sperber's trilogy "Like a tear in the ocean," Diss Frankfurt / M. 1990 ISBN 3-631-43576-2
• Anne-Marie Corbin-Schuffelen: Un combat contre la tyranny (1934-1960), Frankfurt / M. 1996, Peter Lang Publishing, ISBN 3-906754-39-1
• Olivier Mannoni: Manès Sperber - L'espoir tragique, Paris, 2004, Albin Michel, ISBN 2-226-15186-9
• Wolfgang Kutz: The Education of Marxist thought in individual psychology. Education for Manès Sperber, Otto Rühle and Alice Rühle-Gerstel, contributing to the historiography of depth psychology-influenced science education, Bochum 1991, Schallwig Verlag, ISBN 3-925222-14-6
• Stéphane Moses / Joachim Schlör / Julius H. Schoeps (ed.): Manès Sperber as Europeans. An ethics of resistance, Berlin 1996, Edition Hentrich, ISBN 3-89468-165-9

Honors [ edit ]
• Since 1985 is Manès-Sperber Award for outstanding literary achievements.
References [ edit ]
1. ↑ Mirjana Stancic Manès: Sperber. Life and work. Stroemfeld Verlag, Frankfurt a. M. 2003
References [ edit ]
• Works by sparrowhawk Manès in the catalog of the German National Library
• Detailed bibliography for download as a PDF at sauerlaender.ch
• Life stages in pictures
• Birgit Schmidt: The philosopher of error (Article in Jungle World 49/2005)
• Rudolf Isler: Criticism is mandatory (Article in the period 51/2005)
• Rudolf Isler: Breakthrough to the writer. Unhappy, but productive - Manès hawk Zurich exile (Article in the NZZ from 1 July 2006)
• Manès Sperber (information from the Jewish Museum Vienna on the occasion of the exhibition The analysis of tyranny)
Standard data: Name Authority File (PND) : 118,616,145























Retrieved from " http://de.wikipedia.org/wiki/Man% C3% A8s_Sperber "
Categories : Author | psychology | literature (20th century) | literature (German) | Literature (Austria) | support of the Peace Prize of the German Book Trade | Austrian | Frenchman | 1905 births | 1984 deaths | man



Manès Sperber
From Wikipedia, the free encyclopedia
Jump to: navigation , search
Manès Sperber ( December 12 1905 in Zablotow , Galicia , Austria-Hungary (now Ivano-Frankivsk Oblast , Ukraine ); † February 5th 1984 in Paris ) was an Austrian-French writer , social psychologist and philosopher . He also used the pseudonyms Taras Achim, N. A. Menlos, CL Chauverau, CL Chauvraux, CL Chauvreau, Jean Clemants, Paul Halland, AJ Haller, Haller and Jan Paul Heger.
Contents
[Verbergen]
• 1 Life
• 2 Inventory
• 3 Awards
• 4 Literature
• 5 Honors
• 6 References
• 7 External links

Life [ edit ]
Sperber for East Galicia came from a shtetl relatively wealthy family and grew up in the tradition of Hasidism on. These less strict formalism of the Jewish faith, practice the following form of Judaism, living a very emotional trust in God. In the summer of 1916 the family fled before the war to Vienna , where the economic decline experienced a hawk and Manès the Jewish youth movement Hashomer Hatzair followed. Later, he met Alfred Adler , the founder of individual psychology , and became his students and colleagues. He broke with him in 1932 because of disagreements about the connection between individual psychology and Marxism .
1927 Sperber moved at the suggestion of Adler to Berlin and joined the KPD in. In the Berlin Society for Individual Psychology, the largest after the Vienna local chapter of Adler International Association of Individual Psychology, he held lectures and training courses. In addition, he was as he himself in his autobiography The futile Warning (Munich 1983), recalled working as a
"Psychological expert for the Berlin National welfare (...), I taught at several schools, the social workers and social workers trained, and also on Social Policy Seminar of the Prussian Academy of Political (...) by the City of Berlin I was in Some welfare reform schools (...) courses and consulting hours for the home educator. "
His intentions have focused in two directions, namely:
"Spreading the knowledge of individual psychology within the labor movement, gain socialist youth leader and social worker and director of educational, governmental and municipal institutions influence; (...) to promote within the individual psychology movement, knowledge of social situations and therefore the proper assessment of their importance for a better understanding of individual and social phenomena. "(Sperber, p. 124)"
The Berlin Society for Individual Psychology in 1929 split into a Marxist (Sperber) and a clerical-conservative (Fritz Künkel) wing. The arguments about an appropriate position against the rising National Socialism led to a fractionation and the International Association of Individual Psychology, "in 1930 for a short time by the prestigious Charité instructors Arthur Kronfeld could be bridged, which this year also probably the biggest - and organized last - international congress in Berlin.
After the " seizure "by Adolf Hitler in the German Reich Sperber appeared first in Berlin under. In the early hours of the 15th March 1933 he was with others in the artist colony and arrested by police and SA in so-called " protective custody ". After he had spent months in various prisons, one, he was a citizen of Austria on 20 April 1933, Hitler's birthday, released with a request to leave the German Reich immediately. On 24 April Sperber went from Berlin to Vienna. By May 1934 he was in Yugoslavia and moved there temporarily, so his memories ("Until I was broken eyes hangs up"), back into private life. In January 1934, was born there, his son Vladimir. He eventually emigrated without wife (Miriam Sperber) and son to Paris when he was the Communist Party propaganda, a job in the 'Institute for the Study of Fascism' (INFA) entrusted with:
"In late spring I received a call of the party. I should come to Paris, they said, they needed me for an important ideological work on an international scale. "
According to the Stalinist purges, he turned away from the party and joined in 1937 from formal. He began his literary confrontation with totalitarianism and the role of the individual in society (for the analysis of tyranny, in which he foresaw Hitler's suicide).
In winter 1939, Sperber reported as a volunteer in the French Legion etrangière (Foreign Legion), but was to be implicated in fighting, demobilized and retired with his now second wife (Jenka Sperber back) in southern France. In June 1942 his second son is here, Dan Sperber born. And there is a risk of deportation became acute, he fled in the fall of 1942 in the Switzerland . After the war, 1945, Sperber Paris back and was publishing editor in the publishing house Calmann-Lévy, was a philosopher, writer, and as of Raymond Aron and Andre Malraux posted cultural representative in Germany (re-education), where he in Mainz (FBZ), the journal ' The Umschau 'published. In 1950 he was with his friend Arthur Koestler one of the initiators of the Berlin set up in Congress for Cultural Freedom , which is funded by the CIA later became evident. [1]
Sperber's best known work is his trilogy as a tear in the ocean , which contributes strongly autobiographical elements. The action takes place in the period 1931 to 1945 and reported by the ideological delusions of Communists and the Communist Party. She tries to humanity and truth in the place of violence, immaturity and dictatorship set.
Manès Sperber was in the Montparnasse Cemetery in Paris buried.
List of works [ edit ]
• Charlatan and his times (1924, Neuaufl. Graz, Styria, 2004)
• Alfred Adler - The Man and His Teaching - An essay. Vienna (1926)
• For the analysis of tyranny (1939, again with a different essay zus 1975)
• As a tear in the ocean (1961)
o The burning bush (1949)
o The Abyss (1950)
o The lost Book (1955)
• The Achilles Heel (1960)
• For daily world history (1967)
• Alfred Adler or The misery of psychology. Vienna (1970)
• Living in this time (1972)
• We and Dostoevsky: a debate with others led by Heinrich Böll Manès Sperber (1972)
• For the analysis of tyranny. The misfortune to be gifted. Two social psychological essays. Vienna (1975)
• All Our Yesterdays
o The Sociable God (1974)
o The futile Warning (1975)
o Until I was broken glass on the eyes sets (1977)
• Individual and Community (1978)
• Seven questions on violence (1978)
• The Churban or incomprehensible certainty (1979)
• The Free Man (1980)
• Only one bridge between yesterday and tomorrow (1980)
• The reality in the literature of the 20th Century (1983)
• A political life - conversations with Leonhard Reinisch (1984)
• Shared solitude - The author and his readers (1985) (Essay)
• The black fence (1986) (novel fragment)
Awards [ edit ]
• 1967 Remembrance Awardder World Federation of Bergen-Belsen Associations
• 1971 Literature Prize of the Bavarian Academy of Fine Arts
• 1971 Austrian Honorary Cross for Science and Art 1 Class
• 1973 Hanseatic Goethe Prize
• 1973 an honorary doctorate of the Sorbonne Paris
• 1974 Literature Prize of the City of Vienna
• 1975 Georg Büchner Prize
• 1977 Franz Nabl Price
• 1977 Grand Austrian State Prize for Literature
• 1979 Prix européen de l'essai
• 1979 Buber-Rosenzweig-Medal
• 1983 Peace Prize of the German Book Trade
[ edit ] References
• Rudolf Isler: Manès Sperber. Witness the 20 Century. A life story foreword: Daniel Cohn-Bendit. 2nd Edition. Aarau: Cornelsen & Sauerland 2004 ISBN 3-03-450122-6
• Alfred Lévy: Manès Sperber - or of the adventures, sufferings and mistakes of a political individual psychologists. In: Design at Alfred Adler - pioneer of individual psychology. Edited by A. Lévy and G. Mackenthun, Würzburg 2002, p. 251-269, ISBN 3-8260-2156-8
• Licharz / Kauffeldt / shooters (ed): The challenge Manès Sperber Frankfurt, 1988. ISBN 3-89228-182-3
• Werner Müller: Manès Sperber's trilogy "Like a tear in the ocean," Diss Graz 1981
• Alfred Pfaff wood: establishing Manès Sperber, Hannover 1984, SOAK-Verlag, ISBN 3-88209-061-8
• Monika Schneider: The yoke of history Pfaffenweiler, 1991 ISBN 3-89085-496-6
• Mirjana Stancic: The Churban or incomprehensible certainty. M. S's. Jewish issues in: Zachor. Journal of Anti-Semitism Research Vol 9: From Emancipation to the disenfranchisement. Plaintext, Essen 1999, p. 60 to 75 ISSN 0948-2415 ISBN 3-88474-789-4
• Mirjana Stancic: Manès Sperber - Life and Work, Frankfurt / M. 2003 Stroemfeld Verlag, ISBN 3-86109-163-1
• Robert G. Weigel (Hg): Four large Galician narrator in Exile: WH Katz , Soma Morgenstern , Manès Sperber and Joseph Roth, Frankfurt, 2005 ISBN 3-631-53001-3
• Klaus Wenzel: Manès Sperber's trilogy "Like a tear in the ocean," Diss Frankfurt / M. 1990 ISBN 3-631-43576-2
• Anne-Marie Corbin-Schuffelen: Un combat contre la tyranny (1934-1960), Frankfurt / M. 1996, Peter Lang Publishing, ISBN 3-906754-39-1
• Olivier Mannoni: Manès Sperber - L'espoir tragique, Paris, 2004, Albin Michel, ISBN 2-226-15186-9
• Wolfgang Kutz: The Education of Marxist thought in individual psychology. Education for Manès Sperber, Otto Rühle and Alice Rühle-Gerstel, contributing to the historiography of depth psychology-influenced science education, Bochum 1991, Schallwig Verlag, ISBN 3-925222-14-6
• Stéphane Moses / Joachim Schlör / Julius H. Schoeps (ed.): Manès Sperber as Europeans. An ethics of resistance, Berlin 1996, Edition Hentrich, ISBN 3-89468-165-9

Honors [ edit ]
• Since 1985 is Manès-Sperber Award for outstanding literary achievements.
References [ edit ]
1. ↑ Mirjana Stancic Manès: Sperber. Life and work. Stroemfeld Verlag, Frankfurt a. M. 2003
References [ edit ]
• Works by sparrowhawk Manès in the catalog of the German National Library
• Detailed bibliography for download as a PDF at sauerlaender.ch
• Life stages in pictures
• Birgit Schmidt: The philosopher of error (Article in Jungle World 49/2005)
• Rudolf Isler: Criticism is mandatory (Article in the period 51/2005)
• Rudolf Isler: Breakthrough to the writer. Unhappy, but productive - Manès hawk Zurich exile (Article in the NZZ from 1 July 2006)
• Manès Sperber (information from the Jewish Museum Vienna on the occasion of the exhibition The analysis of tyranny)
Standard data: Name Authority File (PND) : 118,616,145























Retrieved from " http://de.wikipedia.org/wiki/Man% C3% A8s_Sperber "
Categories : Author | psychology | literature (20th century) | literature (German) | Literature (Austria) | support of the Peace Prize of the German Book Trade | Austrian | Frenchman | 1905 births | 1984 deaths | man

aus Wikipedia, der freien Enzyklopädie From Wikipedia, the free encyclopedia
Wechseln zu: Navigation , Suche Jump to: navigation , search
Manès Sperber (* 12. Dezember 1905 in Zabłotów , Galizien , Österreich-Ungarn (heute Oblast Iwano-Frankiwsk , Ukraine ); † 5. Februar 1984 in Paris ) war ein österreichisch-französischer Schriftsteller , Sozialpsychologe und Philosoph . Manès Sperber ( December 12 1905 in Zablotow , Galicia , Austria-Hungary (now Ivano-Frankivsk Oblast , Ukraine ); † February 5th 1984 in Paris ) was an Austrian-French writer , social psychologist and philosopher . Er benutzte auch die Pseudonyme Taras Achim, N. A. He also used the pseudonyms Taras Achim, N. A. Menlos, CL Chauverau, CL Chauvraux, CL Chauvreau, Jean Clémant, Paul Halland, AJ Haller, Paul Haller und Jan Heger . Menlos, CL Chauverau, CL Chauvraux, CL Chauvreau, Jean Clemants, Paul Halland, AJ Haller, Haller and Jan Paul Heger.

Inhaltsverzeichnis Contents [Verbergen]
1 Leben 1 Life
2 Werksverzeichnis 2 Inventory
3 Auszeichnungen 3 Awards
4 Literatur 4 Literature
5 Ehrungen 5 Honors
6 Einzelnachweise 6 References
7 Weblinks 7 External links


Leben [ Bearbeiten ] Life [ edit ]
Sperber stammte aus einer für ostgalizische Schtetl relativ wohlhabenden Familie und wuchs in der Tradition des Chassidismus auf. Sperber for East Galicia came from a shtetl relatively wealthy family and grew up in the tradition of Hasidism on. Diese weniger den strengen Formalismen der jüdischen Glaubenspraxis folgende Form des Judentums lebt ein sehr gefühlsbetontes Vertrauen auf Gott . These less strict formalism of the Jewish faith, practice the following form of Judaism, living a very emotional trust in God. Im Sommer 1916 flüchtete die Familie vor den Kriegswirren nach Wien , wo die Sperbers einen wirtschaftlichen Niedergang erlebten und Manès sich der jüdischen Jugendbewegung HaSchomer HaTzair anschloss. In the summer of 1916 the family fled before the war to Vienna , where the economic decline experienced a hawk and Manès the Jewish youth movement Hashomer Hatzair followed. Später begegnete er Alfred Adler , dem Begründer der Individualpsychologie , und wurde dessen Schüler und Mitarbeiter. Later, he met Alfred Adler , the founder of individual psychology , and became his students and colleagues. Er brach mit ihm 1932 wegen Meinungsverschiedenheiten über die Verbindung von Individualpsychologie und Marxismus . He broke with him in 1932 because of disagreements about the connection between individual psychology and Marxism .

1927 zog Sperber auf Anregung Adlers nach Berlin und trat der KPD bei. 1927 Sperber moved at the suggestion of Adler to Berlin and joined the KPD in. In der Berliner Gesellschaft für Individualpsychologie , der nach der Wiener größten Ortsgruppe von Adlers Internationalen Vereinigung für Individualpsychologie , hielt er Vorträge und Ausbildungslehrgänge. In the Berlin Society for Individual Psychology, the largest after the Vienna local chapter of Adler International Association of Individual Psychology, he held lectures and training courses. Daneben war er, wie er sich in seiner Autobiographie Die vergebliche Warnung (München 1983) erinnerte, tätig als In addition, he was as he himself in his autobiography The futile Warning (Munich 1983), recalled working as a

„psychologischer Experte für die Berliner Zentrale für Wohlfahrtspflege (...), ich lehrte an mehreren Fachschulen, die Fürsorger und Sozialpädagogen ausbildeten, und überdies am Sozialpolitischen Seminar der Preußischen Hochschule für Politik (...) Im Auftrag der Stadt Berlin gab ich in einigen Fürsorge-Erziehungsheimen (...) Kurse und Beratungsstunden für die Heimerzieher.“ "Psychological expert for the Berlin National welfare (...), I taught at several schools, the social workers and social workers trained, and also on Social Policy Seminar of the Prussian Academy of Political (...) by the City of Berlin I was in Some welfare reform schools (...) courses and consulting hours for the home educator. "

Seine Intentionen zielten dabei in zweierlei Richtung, nämlich: His intentions have focused in two directions, namely:

„die Kenntnis der Individualpsychologie innerhalb der Arbeiterbewegung zu verbreiten, auf sozialistische Jugendführer und Sozialfürsorger und Leiter pädagogischer, staatlicher und städtischer Institutionen Einfluss zu gewinnen; (...) innerhalb der individualpsychologischen Bewegung die Kenntnis sozialer Sachverhalte zu fördern und damit die richtige Einschätzung ihrer Bedeutung für das bessere Verständnis individueller und sozialer Phänomene.“ ( Vergebliche Warnung , S. 124.)“ "Spreading the knowledge of individual psychology within the labor movement, gain socialist youth leader and social worker and director of educational, governmental and municipal institutions influence; (...) to promote within the individual psychology movement, knowledge of social situations and therefore the proper assessment of their importance for a better understanding of individual and social phenomena. "(Sperber, p. 124)"

Die Berliner Gesellschaft für Individualpsychologie spaltete sich 1929 in einen marxistischen (Sperber) und einen klerikal-konservativen (Fritz Künkel) Flügel. The Berlin Society for Individual Psychology in 1929 split into a Marxist (Sperber) and a clerical-conservative (Fritz Künkel) wing. Die Auseinandersetzungen über eine angemessene Positionierung gegenüber dem aufsteigenden Nationalsozialismus führte zu einer Fraktionierung auch der „Internationalen Vereinigung für Individualpsychologie“, die 1930 nur für kurze Zeit von dem angesehenen Charité-Dozenten Arthur Kronfeld überbrückt werden konnte, der in diesem Jahr auch den wohl größten - und letzten - internationalen Kongress in Berlin organisierte. The arguments about an appropriate position against the rising National Socialism led to a fractionation and the International Association of Individual Psychology, "in 1930 for a short time by the prestigious Charité instructors Arthur Kronfeld could be bridged, which this year also probably the biggest - and organized last - international congress in Berlin.

Nach der „ Machtergreifung “ durch Adolf Hitler im Deutschen Reich tauchte Sperber zunächst in Berlin unter. After the " seizure "by Adolf Hitler in the German Reich Sperber appeared first in Berlin under. In den frühen Morgenstunden des 15. In the early hours of the 15th März 1933 wurde er mit anderen in der Künstlerkolonie von Polizei und SA verhaftet und in so genannte „ Schutzhaft “ genommen. March 1933 he was with others in the artist colony and arrested by police and SA in so-called " protective custody ". Nachdem er einen Monat in verschiedenen Gefängnissen verbracht hatte, wurde er als österreichischer Staatsbürger am 20. After he had spent months in various prisons, one, he was a citizen of Austria on 20 April 1933, dem Geburtstag Hitlers, freigelassen mit der Aufforderung, das Deutsche Reich umgehend zu verlassen. April 1933, Hitler's birthday, released with a request to leave the German Reich immediately. Am 24. On 24 April fuhr Sperber von Berlin nach Wien. April Sperber went from Berlin to Vienna. Bis Mai 1934 weilte er in Jugoslawien und zog sich dort vorübergehend, so seine Erinnerungen („Bis man mir Scherben auf die Augen legt“), ins Privatleben zurück. By May 1934 he was in Yugoslavia and moved there temporarily, so his memories ("Until I was broken eyes hangs up"), back into private life. Im Januar 1934 wurde dort sein Sohn Vladimir geboren. In January 1934, was born there, his son Vladimir. Er emigrierte schließlich ohne Ehefrau (Mirjam Sperber) und Sohn nach Paris , als ihn die KPD mit einem Propagandaauftrag im 'Institut zum Studium des Faschismus' (INFA) betraute: He eventually emigrated without wife (Miriam Sperber) and son to Paris when he was the Communist Party propaganda, a job in the 'Institute for the Study of Fascism' (INFA) entrusted with:

„Im späten Frühling erreichte mich ein Ruf der Partei. "In late spring I received a call of the party. Ich sollte nach Paris kommen, hieß es, man brauchte mich für eine wichtige ideologische Arbeit im internationalen Maßstab.“ I should come to Paris, they said, they needed me for an important ideological work on an international scale. "

Nach den stalinistischen Säuberungen wandte er sich von der Partei ab und trat 1937 formal aus. According to the Stalinist purges, he turned away from the party and joined in 1937 from formal. Er begann nun seine literarische Auseinandersetzung mit dem Totalitarismus und der Rolle des Individuums in der Gesellschaft ( Zur Analyse der Tyrannis , worin er Hitlers Selbstmord voraussah). He began his literary confrontation with totalitarianism and the role of the individual in society (for the analysis of tyranny, in which he foresaw Hitler's suicide).

Im Winter 1939 meldete sich Sperber als Kriegsfreiwilliger bei der französischen Legion etrangière (Fremdenlegion), wurde aber ohne in Kampfhandlungen verwickelt zu werden, demobilisiert und zog sich mit seiner mittlerweile zweiten Frau (Jenka Sperber) nach Südfrankreich zurück. In winter 1939, Sperber reported as a volunteer in the French Legion etrangière (Foreign Legion), but was to be implicated in fighting, demobilized and retired with his now second wife (Jenka Sperber back) in southern France. Im Juni 1942 wird hier sein zweiter Sohn Dan Sperber geboren. In June 1942 his second son is here, Dan Sperber born. Als auch dort die Gefahr der Deportation akut wurde, flüchtete er im Herbst 1942 in die Schweiz . And there is a risk of deportation became acute, he fled in the fall of 1942 in the Switzerland . Nach Kriegsende 1945 kehrte Sperber nach Paris zurück und wurde Verlagslektor im Verlag Calmann-Lévy, war tätig als Kulturphilosoph, Schriftsteller und als von Raymond Aron und André Malraux entsandter Kulturbeauftragter in Deutschland (Reéducation), wo er ua in Mainz (FBZ)die Zeitschrift 'Die Umschau' herausgab. After the war, 1945, Sperber Paris back and was publishing editor in the publishing house Calmann-Lévy, was a philosopher, writer, and as of Raymond Aron and Andre Malraux posted cultural representative in Germany (re-education), where he in Mainz (FBZ), the journal ' The Umschau 'published. 1950 war er mit seinem Freund Arthur Koestler einer der Initiatoren des in Berlin gegründeten Kongress für kulturelle Freiheit , dessen Finanzierung durch den CIA später offenbar wurde. [1] In 1950 he was with his friend Arthur Koestler one of the initiators of the Berlin set up in Congress for Cultural Freedom , which is funded by the CIA later became evident. [1]

Sperbers wohl bekanntestes Werk ist seine Romantrilogie Wie eine Träne im Ozean , die stark autobiografische Züge trägt. Sperber's best known work is his trilogy as a tear in the ocean , which contributes strongly autobiographical elements. Die Handlung spielt in der Zeit zwischen 1931 und 1945 und berichtet von den ideologischen Verblendungen der Kommunisten und der KP. The action takes place in the period 1931 to 1945 and reported by the ideological delusions of Communists and the Communist Party. Sie versucht Menschlichkeit und Wahrheit an die Stelle von Gewalt, Unmündigkeit und Diktatur zu setzen. She tries to humanity and truth in the place of violence, immaturity and dictatorship set.

Manès Sperber wurde auf dem Cimetière Montparnasse in Paris beigesetzt. Manès Sperber was in the Montparnasse Cemetery in Paris buried.

Werksverzeichnis [ Bearbeiten ] List of works [ edit ]
Charlatan und seine Zeit (1924, Neuaufl. Graz, Steirische, 2004) Charlatan and his times (1924, Neuaufl. Graz, Styria, 2004)
Alfred Adler - Der Mensch und seine Lehre - Ein Essay . Alfred Adler - The Man and His Teaching - An essay. Wien (1926) Vienna (1926)
Zur Analyse der Tyrannis (1939, wieder zus. mit anderem Essay 1975) For the analysis of tyranny (1939, again with a different essay zus 1975)
Wie eine Träne im Ozean (1961) As a tear in the ocean (1961)
Der verbrannte Dornbusch (1949) The burning bush (1949)
Tiefer als der Abgrund (1950) The Abyss (1950)
Die verlorne Bucht (1955) The lost Book (1955)
Die Achillesferse (1960) The Achilles Heel (1960)
Zur täglichen Weltgeschichte (1967) For daily world history (1967)
Alfred Adler oder Das Elend der Psychologie . Alfred Adler or The misery of psychology. Wien (1970) Vienna (1970)
Leben in dieser Zeit (1972) Living in this time (1972)
Wir und Dostojewski: eine Debatte mit Heinrich Böll ua geführt von Manès Sperber (1972) We and Dostoevsky: a debate with others led by Heinrich Böll Manès Sperber (1972)
Zur Analyse der Tyrannis. For the analysis of tyranny. Das Unglück, begabt zu sein. The misfortune to be gifted. Zwei sozialpsychologische Essays. Two social psychological essays. Wien (1975) Vienna (1975)
All das Vergangene All Our Yesterdays
Die Wasserträger Gottes (1974) The Sociable God (1974)
Die vergebliche Warnung (1975) The futile Warning (1975)
Bis man mir Scherben auf die Augen legt (1977) Until I was broken glass on the eyes sets (1977)
Individuum und Gemeinschaft (1978) Individual and Community (1978)
Sieben Fragen zur Gewalt (1978) Seven questions on violence (1978)
Churban oder Die unfaßbare Gewißheit (1979) The Churban or incomprehensible certainty (1979)
Der freie Mensch (1980) The Free Man (1980)
Nur eine Brücke zwischen Gestern und Morgen (1980) Only one bridge between yesterday and tomorrow (1980)
Die Wirklichkeit in der Literatur des 20. The reality in the literature of the 20th Jahrhunderts (1983) Century (1983)
Ein politisches Leben - Gespräche mit Leonhard Reinisch (1984) A political life - conversations with Leonhard Reinisch (1984)
Geteilte Einsamkeit - Der Autor und seine Leser (1985) (Essay) Shared solitude - The author and his readers (1985) (Essay)
Der schwarze Zaun (1986) (Romanfragment) The black fence (1986) (novel fragment)
Auszeichnungen [ Bearbeiten ] Awards [ edit ]
1967 Remembrance Awardder World Federation of Bergen-Belsen Associations 1967 Remembrance Awardder World Federation of Bergen-Belsen Associations
1971 Literaturpreis der Bayerischen Akademie der Schönen Künste 1971 Literature Prize of the Bavarian Academy of Fine Arts
1971 Österreichisches Ehrenkreuz für Wissenschaft und Kunst 1. 1971 Austrian Honorary Cross for Science and Art 1 Klasse Class
1973 Hansischer Goethe-Preis 1973 Hanseatic Goethe Prize
1973 Ehrendoktorwürde der Sorbonne Paris 1973 an honorary doctorate of the Sorbonne Paris
1974 Literaturpreis der Stadt Wien 1974 Literature Prize of the City of Vienna
1975 Georg-Büchner-Preis 1975 Georg Büchner Prize
1977 Franz-Nabl-Preis 1977 Franz Nabl Price
1977 Großer Österreichischer Staatspreis für Literatur 1977 Grand Austrian State Prize for Literature
1979 Prix européen de l'essai 1979 Prix européen de l'essai
1979 Buber-Rosenzweig-Medaille 1979 Buber-Rosenzweig-Medal
1983 Friedenspreis des Deutschen Buchhandels 1983 Peace Prize of the German Book Trade
Literatur [ Bearbeiten ] [ edit ] References
Rudolf Isler: Manès Sperber. Rudolf Isler: Manès Sperber. Zeuge des 20. Witness the 20 Jahrhunderts. Century. Eine Lebensgeschichte Vorwort: Daniel Cohn-Bendit. A life story foreword: Daniel Cohn-Bendit. 2. 2nd Auflage. Edition. Aarau: Sauerländer & Cornelsen 2004 ISBN 3-03-450122-6 Aarau: Cornelsen & Sauerland 2004 ISBN 3-03-450122-6
Alfred Lévy: Manès Sperber - oder von den Abenteuern, Leiden und Irrtümern eines politischen Individualpsychologen . Alfred Lévy: Manès Sperber - or of the adventures, sufferings and mistakes of a political individual psychologists. In: Gestalten um Alfred Adler - Pioniere der Individualpsychologie . In: Design at Alfred Adler - pioneer of individual psychology. Hg. von A. Lévy und G. Mackenthun, Würzburg 2002, S. 251-269, ISBN 3-8260-2156-8 Edited by A. Lévy and G. Mackenthun, Würzburg 2002, p. 251-269, ISBN 3-8260-2156-8
Licharz/Kauffeldt/Schießer (Hrsg): Die Herausforderung Manès Sperber Frankfurt, 1988. ISBN 3-89228-182-3 Licharz / Kauffeldt / shooters (ed): The challenge Manès Sperber Frankfurt, 1988. ISBN 3-89228-182-3
Werner Müller: Manès Sperbers Romantrilogie „Wie eine Träne im Ozean“ Diss. Werner Müller: Manès Sperber's trilogy "Like a tear in the ocean," Diss Graz 1981 Graz 1981
Alfred Pfaffenholz: Manès Sperber zur Einführung , Hannover 1984, SOAK-Verlag, ISBN 3-88209-061-8 Alfred Pfaff wood: establishing Manès Sperber, Hannover 1984, SOAK-Verlag, ISBN 3-88209-061-8
Monika Schneider: Das Joch der Geschichte Pfaffenweiler, 1991 ISBN 3-89085-496-6 Monika Schneider: The yoke of history Pfaffenweiler, 1991 ISBN 3-89085-496-6
Mirjana Stancic: Der Churban oder die unfaßbare Gewißheit. Mirjana Stancic: The Churban or incomprehensible certainty. M. S's. M. S's. jüdische Themen in: Sachor. Jewish issues in: Zachor. Zeitschrift für Antisemitismusforschung Bd. Journal of Anti-Semitism Research Vol 9: Von der Emanzipation zur Entrechtung . 9: From Emancipation to the disenfranchisement. Klartext, Essen 1999, S. 60 - 75 ISSN 0948-2415 ISBN 3-88474-789-4 Plaintext, Essen 1999, p. 60 to 75 ISSN 0948-2415 ISBN 3-88474-789-4
Mirjana Stancic: Manès Sperber - Leben und Werk , Frankfurt/M. Mirjana Stancic: Manès Sperber - Life and Work, Frankfurt / M. 2003, Stroemfeld Verlag, ISBN 3-86109-163-1 2003 Stroemfeld Verlag, ISBN 3-86109-163-1
Robert G. Weigel (Hg): Vier große galizische Erzähler im Exil: WH Katz , Soma Morgenstern , Manès Sperber und Joseph Roth Frankfurt, 2005 ISBN 3-631-53001-3 Robert G. Weigel (Hg): Four large Galician narrator in Exile: WH Katz , Soma Morgenstern , Manès Sperber and Joseph Roth, Frankfurt, 2005 ISBN 3-631-53001-3
Klaus Wenzel: Manès Sperbers Romantrilogie „Wie eine Träne im Ozean“ Diss. Klaus Wenzel: Manès Sperber's trilogy "Like a tear in the ocean," Diss Frankfurt/M. Frankfurt / M. 1990 ISBN 3-631-43576-2 1990 ISBN 3-631-43576-2
Anne-Marie Corbin-Schuffels: Un combat contre la tyrannie (1934-1960) , Frankfurt/M. Anne-Marie Corbin-Schuffelen: Un combat contre la tyranny (1934-1960), Frankfurt / M. 1996, Peter Lang Verlag, ISBN 3-906754-39-1 1996, Peter Lang Publishing, ISBN 3-906754-39-1
Olivier Mannoni: Manès Sperber - L'espoir tragique , Paris 2004, Albin Michel, ISBN 2-226-15186-9 Olivier Mannoni: Manès Sperber - L'espoir tragique, Paris, 2004, Albin Michel, ISBN 2-226-15186-9
Wolfgang Kutz: Der Erziehungsgedanke in der marxistischen Individualpsychologie. Wolfgang Kutz: The Education of Marxist thought in individual psychology. Pädagogik bei Manès Sperber, Otto Rühle und Alice Rühle-Gerstel als Beitrag zur Historiographie tiefenpsychologisch geprägter Erziehungswissenschaft , Bochum 1991, Schallwig Verlag, ISBN 3-925222-14-6 Education for Manès Sperber, Otto Rühle and Alice Rühle-Gerstel, contributing to the historiography of depth psychology-influenced science education, Bochum 1991, Schallwig Verlag, ISBN 3-925222-14-6
Stéphane Moses/Joachim Schlör/Julius H. Schoeps (Hg): Manès Sperber als Europäer. Stéphane Moses / Joachim Schlör / Julius H. Schoeps (ed.): Manès Sperber as Europeans. Eine Ethik des Widerstands , Berlin 1996, Edition Hentrich, ISBN 3-89468-165-9 An ethics of resistance, Berlin 1996, Edition Hentrich, ISBN 3-89468-165-9



Ehrungen [ Bearbeiten ] Honors [ edit ]
Seit 1985 wird der Manès-Sperber-Preis für hervorragende literarische Leistungen verliehen. Since 1985 is Manès-Sperber Award for outstanding literary achievements.
Einzelnachweise [ Bearbeiten ] References [ edit ]
↑ Mirjana Stancic: Manès Sperber. ↑ Mirjana Stancic Manès: Sperber. Leben und Werk . Life and work. Stroemfeld Verlag, Frankfurt a. M. 2003 Stroemfeld Verlag, Frankfurt a. M. 2003
Weblinks [ Bearbeiten ] References [ edit ]
Literatur von und über Manès Sperber im Katalog der Deutschen Nationalbibliothek ( Datensatz zu Manès Sperber • PICA-Datensatz • Apper-Personensuche ) Works by sparrowhawk Manès in the catalog of the German National Library ( to record Manès Sperber • PICA-Record • apperceptive People Search )
Detaillierte Bibliographie zum Herunterladen als PDF bei sauerlaender.ch Detailed bibliography for download as a PDF at sauerlaender.ch
Lebensstationen in Bildern Life stages in pictures
Birgit Schmidt: Der Philosoph des Irrtums ( Artikel in Jungle World 49/2005 ) Birgit Schmidt: The philosopher of error (Article in Jungle World 49/2005)
Rudolf Isler: Kritik ist Pflicht ( Artikel in der Zeit 51/2005 ) Rudolf Isler: Criticism is mandatory (Article in the period 51/2005)
Rudolf Isler: Durchbruch zum Schriftsteller. Rudolf Isler: Breakthrough to the writer. Unglücklich, aber produktiv - Manès Sperbers Zürcher Exil ( Artikel in der NZZ vom 1. Juli 2006 ) Unhappy, but productive - Manès hawk Zurich exile (Article in the NZZ from 1 July 2006)
Manès Sperber ( Informationen des Jüdischen Museums Wien anlässlich der Ausstellung Die Analyse der Tyrannis ) Manès Sperber (information from the Jewish Museum Vienna on the occasion of the exhibition The analysis of tyranny)
Normdaten : Personennamendatei (PND) : 118616145 Standard data: Name Authority File (PND) : 118,616,145
Personendaten Retrieved
NAME NAME Sperber, Manès Sperber, Manès
ALTERNATIVNAMEN Retrieved NAME Achim, Taras (Pseudonym); Menlos, NA (Pseudonym); Chauverau, CL (Pseudonym); Chauvraux, CL (Pseudonym); Chauvreau, CL (Pseudonym); Clémant, Jean (Pseudonym); Halland, Paul (Pseudonym); Haller, AJ (Pseudonym); Haller, Paul (Pseudonym); Heger, Jan (Pseudonym) Achim, Taras (pseudonym); Menlos, NA (pseudonym); Chauverau, CL (pseudonym); Chauvraux, CL (pseudonym); Chauvreau, CL (pseudonym); Clemants, Jean (pseudonym), Halland, Paul (pseudonym), Haller , AJ (pseudonym), Haller, Paul (pseudonym); Heger, Jan (pseudonym)
KURZBESCHREIBUNG Help österreichisch-französischer Schriftsteller, Sozialpsychologe und Philosoph Austro-French writer, philosopher and social psychologist
GEBURTSDATUM Help 12. 12th Dezember 1905 December 1905
GEBURTSORT People Zabłotów, Galizien (heute Sabolotow, Ukraine ) Zablotow, Galicia (now Sabolotow, Ukraine )
STERBEDATUM Deaths 5. 5th Februar 1984 February 1984
STERBEORT Deaths Paris Paris

Von „ http://de.wikipedia.org/wiki/Man%C3%A8s_Sperber “ Retrieved from " http://de.wikipedia.org/wiki/Man% C3% A8s_Sperber "
Kategorien : Autor | Psychologe | Literatur (20. Jahrhundert) | Literatur (Deutsch) | Literatur (Österreich) | Träger des Friedenspreises des Deutschen Buchhandels | Österreicher | Franzose | Geboren 1905 | Gestorben 1984 | Mann Categories : Author | psychology | literature (20th century) | literature (German) | Literature (Austria) | support of the Peace Prize of the German Book Trade | Austrian | Frenchman | 1905 births | 1984 deaths | man