مدتها بود که بعد از سالها مفارقت و دوری،
نام همایون صنعتیزاده را به صورتهای مختلف (در رابطه با شعر، ترجمه، نثر،
اظهارنظر،و غیره) در صفحات بخارا میدیدم و در فکر آن بودم که از چگونگی
زندگی او آگاه شوم. گاهی فکر میکردم که او هم مانند بسیاری ازهموطنان عزیز
دور افتاده ترک یار و دیار کرده و به خارجه مهاجرت کرده است. زمانی میاندیشیدیم
که به کنج انزوائی در کرمان یاروستاهای آن پناهنده شده و خود را سرگرم
فعالیتی ثمربخش کرده است. چون شناخت من از او چنین است که او با استراحت و
زندگیآرام مخالف است و نمیتواند بیکار آرام بگیرد. من در صدد پیدا کردن
او بودم که روزی در اردیبهشت گذشته تلفنم زنگ زد و صدای او راشنیدم که گفت:
من همایون صنعتیزادهام و کتاب جغرافیای استرابو را ترجمه و چاپ کردهام و
از من نشانی میخواست که آن را برایمارسال نماید.
من که درست چهل و پنج سال بود او را ندیده بودم از احوالش پرسیدم و اولین
سؤال من این بود که در کجا است؟ و چه میکند؟بدون هیچ تأملی گفت: من در یک
بهشت زندگی میکنم، گفتم: چطور، بهشتی شدهای؟ گفت: چند سال است روستایی در
150کیلومتری جنوب کرمان را برای تولید گل محمدی و گلاب برگزیدهام و حالا که
فصل گل است این روستا واقعاً دست کمی از بهشتندارد.
شنیدن این مطلب مرا بیاد داستانی انداخت که بازگو کردن آن را به عنوان یک
جمله معترضه بیمناسبت نمیدانم. در سالهای دهه اولقرن حاضر یعنی در 1307
در موطن من بیرجند، اداره سجل احوال دائر شده بود و همه افراد ملزم بودند
نام خانوادگی برگزیده و سجلاحوال بگیرند. روزی استاد دانشمندم میرزا
محمدحسین مهتدی که یکی از پیش کسوتان گمنام مدرنیسم ایران به شمار میرود در
سرکلاس از شاگردان پرسید که هر یک چه نام خانوادگی انتخاب کردهاند و به چه
مناسبت. همین که نوبت به من رسید گفتم من نمیدانم بهچه مناسبت، ولی بزرگان
خانواده معتقدند که ما از اعقاب گنجعلیخان هستیم و به همان مناسبت نام گنجی
را انتخاب کردهاند. گفت:گنجعلیخان مرد بزرگی بوده و در سفرهای خود به
هندوستان از راه بیرجند و سربیشه عبور کرده است. او در لاهور باغ معروفی به
نامشالیمار برای شاه عباس بنیاد نهاده است که شاعری درباره آن گفته است:
اگر فردوس در روی زمین است
همین است و همین است و همین است
این بیت را در وصف حال بهشت صنعتیزاده برایش خواندم و نشانی و شماره تلفن
خود را رد و بدل کردیم. یکی دو روز بعد کتابجغرافیای استرابو همراه با 6
جلد دیگر از تألیفات همایون صنعتیزاده به دستم رسد و معلومم شد که او روزها
را صرف کار کشاورزی وشبها را وقف ترجمه و پژوهش میکند.
من همیشه بر آن عقیده بودهام که پژوهشگران و اندیشمندان بیطرف و بیغرض که
در آیندهتاریخ تحول فرهنگ نوین کشور را تدوین کنند فصولی از آثار خود را به
افرادی مانند همایونصنعتیزاده که نقش مؤثری در تحول فرهنگ ما داشتهاند
ولی تا حدودی گمنام زیستهاند،تخصیص خواهند داد. از این رو به فکرم رسید که
ضمن اظهارنظر درباره اهمیت ترجمهجغرافیای استرابو مترجم آن یعنی همایون
صنعتیزاده را تا حدی که اطلاعات من، و حوصلهصفحات بخارا اجازه میدهد به
خوانندگان جوان مجله معرفی کنم. به همین جهت عنوان اینمختصر را «همایون
صنعتیزاده و ترجمه جغرافیای استرابو» نام نهادم و چون میدانم که حقمطلب
چنانکه مطلوب من است ادا نخواهد شد. همین جا از دانشمندان و علاقمندانی
ماننددوست دیرینم جناب آقای ایرج افشار یزدی و آقای عبدالحسین آذرنگ و
دیگران که مصاحبههاو یادداشتهای آنها همواره زینتبخش صفحات بخارا است
تقاضا میکنم که مصاحبهای باهمایون صنعتیزاده به عنوان ناشری که به ادعای
خود در نشر بیشتر از 1000 عنوان کتاب نقشداشته و چاپخانه افست (17 شهریور)
و کارخانه کاغذ پارس را تأسیس کرده ترتیب دهند تاخوانندگان بخارا شناسائی
شایستهای از او پیدا کنند.
باری بعد از تلفن اولی آقای صنعتیزاده چند بار از من دعوت کرد برای یک آخر
هفته کوتاههم که شده سری به بهشت او بزنم ولی متأسفانه من به علل
گرفتاریهای مختلف زندگی ایندعوت را نتوانستم بپذیرم و به او متذکر شدم که
در فرصتهای کوتاهی که به دست میآید ترجمهکتاب جغرافیایی استرابو را
میخوانم و با اصل ترجمه انگلیسی مقابله میکنم و هر وقت کار آنتمام شد از
طریق مجله بخارا درباره آن اظهارنظر خواهم کرد و ضمناً از او خواستم که یک
شرححال کوتاهی از خود اگر آماده دارد برایم بفرستد و طولی نکشید که شرح زیر
را از طریق فکسدریافت کردم.
«همایون صنعتیزاده در سال 1304 هجری شمسی در تهران متولد شد. کودکی را زیر
نظرجدش حاج علیاکبر صنعتی در پرورشگاه ایتام صنعتی گذراند و تحصیل کرد. در
سال 1314شمسی برای گذراندن دوره دبیرستان به تهران آمد و در کالج آمریکائی
تهران نام نویسی کرد. تابستانها در کتابفروشی تهران - اول خیابان لالهزار
شاگردی میکرد و با کتاب و کتابفروشی آشناشد. پس از اتمام دبیرستان با وجود
اصرار پدرش، مرحوم عبدالحسین صنعتیزاده از رفتن بهدانشگاه خودداری کرد. در
بازار تهران مدتی شاگردی و سپس به کار بازرگانی پرداخت. از سال1334 تا سال
1347 سرپرست مؤسسه انتشارات فرانکلین شد. در طول سیزده سال سرپرستیآن مؤسسه
در ترجمه و انتشار بیش از هزار عنوان کتاب نقش داشت. به مدت 10 سال تدوین
وچاپ کتابهای درسی ابتدائی ایران و کلیه کتابهای درسی افغانستان را اداره
کردو شرکت صنعتیکتابهای جیبی را به وجود آورد. وسائل کار و هزینههای تألیف
و چاپ دائرهالمعارف فارسی بهسرپرستی دکتر غلامحسین مصاحب را فراهم آورد.
چاپخانه افست (17 شهریور) و کارخانهکاغذ پارس را تأسیس کردو در سال 1347 از
مدیریت مؤسسه فرانکلین کنار رفت. چند سالشرکت مروارید خلیج فارس را اداره
میکرد و مروارید میکاشت آنگاه به اداره کارخانه خرمای بم(رطب زهره) مشغول
شد و موزه صنعتی کرمان را پایهگذاری کرد. پس از انقلاب به کشت گلمحمدی در
کوهستان لالهزار پرداخت و کارخانه گلاب زهرای کرمان را تأسیس نمود. در
سالهایاخیر در زمینه تاریخ علم و هنر در ایران باستان فعالیت قلمی داشته
است.»
آنچه باید همه درباره همایون صنعتیزاده بدانند همان است که خود او با تواضع
علمیدرباره خودش گفته ولی آنچه در این مختصر مورد توجه من است دوران 13
ساله از عمرصنعتیزاده یعنی سالهای 1334 تا 1347 است که او سرپرستی مؤسسه
انتشاران فرانکلین را برعهده داشته است.
مؤسسه فرانکلین یک مؤسسه آمریکائی انتشاراتی غیرانتفاعی معروفی است که با
هدفاشاعه مسائل فرهنگی و علمی عمومی جهان به وجود آمده است مرکز آن در شهر
نیویورک وسرمایه آن کمکها و هدایایی است که کمپانیهای بزرگ آمریکا از محل
مالیات قانونی خود از در اختیار آن قرار میدهند. مؤسسه در بسیاری از
کشورهای اسلامی از جمله مصر و عراق وپاکستان قبل از ایران شعبههایی داشت و
در سالهای بعد از 28 مرداد 1332 به طوریکه امروزهمه میدانند نفوذ و دخالت
آمریکا در امور ایران روز به روز بیشتر میشد و این امری بود که بهنظر این
جانب صرفاً نتیجه موقعیت فوقالعاده حساس جغرافیایی کشور ما بود، در آن
سالهارقابتهای گوناگون آمریکا و روسیه شوروی روز به روز شدیدتر میشد و
واقعه بزرگ تاریخیقرن بیستم که بعدها جنگ سرد نام گرفت در حال تکوین بود.
سیاست اصلی آمریکا در آن سالهااین بود که روسیه شوروی را از همه طرف با
پیمانهای مختلف نظامی محاصره کند و سیاستاصلی شوروی چنین بود که پرده آهنین
دورادور خود را هر چه ممکن است نفوذناپذیر سازد وایران ما که از طرفی هم مرز
روسیه شوروی و از طرف دیگر از راه خلیج فارس و دریای عمان درواقع محدود به
آبهای آزاد اقیانوس هند بود، آسیبپذیرترین بخش منطقه در نظر گرفته میشدکه
هر یک از دو قطب قدرت در حال تکوین جهان سعی داشتند حمایت آن را به خود جلب
کردهو حتی الامکان مانع بسط نفوذ حریف دیگر در آن شوند. از این رو بود که
علاوه بر قراردادهاینظامی آشکار و پنهان رد و بدل شده، هر یک از آن دو سعی
میکردند از طریق موسساتفرهنگی وابسته زمینه را برای تسهیل احراز مقاصد خود
فراهم سازند. در چنین شرائطی بود کهموسسه فرانکلین هم به کشور ما معرفی شد
و سرپرستی آن در کف با کفایت همایون صنعتیزادهقرار گرفت.
این مؤسسه در وهله اول کار خود را با ترجمه و احیاناً تدوین کتب درسی در
سطوح مختلفآغاز کرد و به تدریج به ترجمه آثار معروف فرهنگی، علمی، فلسفی،
هنری و غیره جهانیپرداخت و چنین بود که به گفته همایون صنعتیزاده در مدت
13 سال سرپرستی او در مؤسسهفرانکلین در نشر بیشتر از 1000 عنوان نقش داشت و
این رقم که این روزها به نظر چندانچشمگیر نمیآید در آن سالهای دشوار از
اهمیت وافری تا حد اعجاز برخوردار بود.
برنامه صنعتیزاده این بود که با موافقت و حمایت وزارت فرهنگ (آموزش و
پرورشامروز) و مقامات دیگر مملکتی برای هر یک از رشتههای علوم آموزشی از
ابتدائی گرفته تادانشگاه، حداقل یکی دو متن معتبر جدید به زبان فارسی آماده
سازد و این برنامه را از طریقترجمه متون انگلیسی به موقع اجرا میگذاشت.
صنعتیزاده به عنوان سرپرست تامالاختیار مؤسسه فرانکلین، قبل از همه چیز
دانشمندانمتبحر زباندان یا مترجمین قابل اعتماد را جستجو میکرد و با عقد
قرارداد آنها را به کار ترجمه وامیداشت. همین که همکار علاقهمند یا مترجم
شایستهای پیدا میکرد او را به هر قیمتی شدهدلگرم نگاه میداشت و موجبات
راحتی خیال او را از لحالظ حقالزحمه و حقوق فراهممیساخت و در نتیجه طولی
نکشید که تعداد زیادی دانشمندان دانشگاهی و دانشجویان و دبیرانو معلمان
علاقهمند را به خود جلب کرده و دستگاه فرانکلین را آنچنان توسعه داد که در
زمانواحد احتمالاً دهها نفر به عنوان طرف قرارداد یا حقوق بگیر موظف سرگرم
ترجمه و تألیف برایآن بودند. صنعتیزاده صرفنظر از احترامی که مؤدبانه
برای همکاران دانشمند خود قائل بود ازهیچ کمکی نسبت به آنها مضایقه نمیکرد
از جمله اینکه تقریباً همه آنهایی را که مایل بودند براییک آشنایی بیشتر با
جهان کتاب و کتابنویسی با هزینه مؤسسه به مدتهای کم یا زیاد بهکشورهای
اروپا و آمریکا میفرستاد. او همین برنامه را درباره ناشرینی که طرف قرارداد
او بودنداجرا میکرد و زیاد بودند ناشرینی که به دعوت او از مسافرتهای
خارجی بهرهمند میشدند. ازجمله اشخاص دانشمندی که با او همکاری نزدیک
داشتند و من میشناختم دکتر محمودصناعی، دکتر محمود بهزاد، احمد آرام، دکتر
مصطفی مقربی، ابوالقاسم قربانی، دکتر حافظفرمانفرمائیان، دکتر مجتبائی،
هوشنگ پیرنظر و همسرش ثمینه باغچهبان و در قسمتهایاداری امیر صمیمی،
علیاصغر مهاجر، هرمز وحید، پرویز کلانتری و امثال آنها بودند. رعایتحال و
رفاه همکاران او تا حدی بود که در آن روزها که به کنار دریا رفتن معمول روز
میشد او درسواحل نوشهر قطعه زمین بزرگی را به دست آورده و بین همکاران قسمت
کرد و به آنها کمککرد که در آنجا ساختمان بسازند تا بتوانند با فراغت و دور
از جنجال زندگی شهری به کار خودبپردازند. کتابی که تحت قرارداد برای او
ترجمه میشد هر چقدر هم سنگین و دشوار بود، ازچندین مرحله به اصلاح امروز
ویرایش میگذشت و در نتیجه با آن درجه از دقت و صحت بهچاپ میرسید که پشت
جلد آن جمله «ترجمه رسمی از کتاب... چاپ مؤسسه فرانکلین» به نظرمیرسید.
برای اینکه نمونهای از کارهایش را ارائه داده باشم، مختصری از جریان یکی دو
تألیفو ترجمه را که خودم طرف معامله بودهام، در این جا بازگو میکنم.
در خرداد 1335 بود که روزی همایون از من وقت ملاقاتی خواست و همین که به
دفتر محقرآن روز او در طبقه دوم ساختمان کوچکی در خیابان شاه رفتم کتابی
کوچک، در قطع بزرگ باجلد رنگی زیبائی به نام جغرافیای طلائی(1) به دستم داد
و گفت این یک کتاب درسی دربارهجغرافیای عمومی برای مدارس ابتدائی است و اگر
ترجمه آن را جایگزین کتاب فعلی سال پنجمابتدائی کنیم، خدمت بزرگی به توسعه
دانش نوآموزان، خود کردهایم. او درست میگفت، چوندر آن زمان کتاب جغرافیای
ابتدائی روی کاغذ بسیار ارزان با نقشههای سیاه و سفید درهم چاپمیشد.
صنعتیزاده اضافه کرد که تا مطالب کتاب آماده شود، او فیلم و زینگ آن را
فراهم خواهدکرد و کتاب ابتدائی را برابر و مانند جغرافیای طلایی منتها به
زبان فارسی برای اول سالتحصیلی آماده خواهد ساخت. قراردادی به مبلغ مختصر
7500 تومان به نام من و دو نفر ازشاگردان خوب و جغرافیدان من یعنی شادروانان
دکتر لطفاله مفخمپایان و حسین خلیلیفرمنعقد شد و آغاز به کار کردیم و
طولی نکشید که کتاب جغرافیای سال پنجم ابتدائی با قطع بزرگو کاغذ مرغوب و
عکسها و نقشههای رنگی دلچسب دانشآموزان به موقع، به بهای 35 ریالمنتشر شد
و هجوم دانشآموزان در بعضی شهرها برای دریافت آن به قدری بود که شنیدیم
بازارسیاه پیدا کرده و تا جلدی 150 ریال به فروش رسیده است. به موازات این
اقدام صنعتیزاده باشادروان دکتر پرویز خانلری قرارداد جداگانهای منعقد
ساخت که با همان شرایط و کیفیتهاکتاب تاریخ ابتدایی را با مطالبی مناسب با
تاریخ ایران و اسلام آماده سازد. در آن روزها گفتهمیشد که هر دو این
کتابها را در آمریکا به انگلیسی ترجمه کردهاند و کلیه آمریکائیها که
درسمتهای مختلف مأمور ایران میشدند، میبایستی به منظور آشنائی با تاریخ و
جغرافیایایران این کتاب را خوانده و امتحان بدهند.
موفقیتی که کتاب جغرافیائی پنجم ابتدائی کسب کرده بود ما را به فکر انداخت
که کتابی نظیرآن با همان شرایط و نفاست درباره جغرافیای ایران برای سال ششم
ابتدائی آماده سازیم ولیمشکل کار در این بود که در مورد این کتاب فیلم و
زینگ و نقشه و تصویری در دست نبود و بایدهمه چیز را از ابتدا آماده سازیم.
صنعتیزاده هنرمند بزرگ و گرانقدر امروز، استاد پرویز کلانتریرا که در آن
روزها جوانی پرشور و شوق بود پیدا کرد و او سراسر کتاب را با نقاشیهای
مناسبحال درباره معیشتهای ایرانی و محیط زیست آنها مزین ساخت.
همانطوری که در جای دیگر بارها گفتهام کتابهای تاریخ و جغرافیای ابتدائی
فرانکلین نقطهعطفی در آموزش ابتدائی بود که نوجوانان را سر شوق و ذوق
میآورد و زیاد بودهاندجغرافیدانانی که به من اظهار کردهاند که با علم
جغرافیا و تحصیل در آن رشته از طریق همانکتابها آشنا شدهاند. این کتابها
از اولین روز انتشار تا 15 سال باب روز بود و هر سال در تعدادزیادی تقریباً
بدون هزینه تجدید چاپ میشد و برای اداره مربوط وزارت معارف، منبع
درآمدیپیشبینی نشده بود.
سال بعد از انتشار جغرافیای ایران صنعتیزاده کتاب عظیم جغرافیای جهان تألیف
چند نفرجغرافیدانان روز آمریکائی را که برای دانشگاهها آماده شده بود برای
ترجمه پیشنهاد کرد ولی منچون سخت درگیر بنیانگزاری و توسعه اداره کل
هواشناسی (سازمان هواشناسی کشور امروز)بودم پیشنهاد او را نپذیرفتم و ترجمه
آن کتاب به وسیله مترجم زبردست آقای ابوطالب صارمیصورت پذیرفت و کتاب با
تجدید چاپ سالها مورد استفاده دانشجویان دانشگاهها قرار گرفت.
اگر روزی فهرست 1000 عنوانی که صنعتیزاده با تواضع تمام میگوید که در
تولید آنهانقش داشته فراهم گردد ملاحظه خواهد شد که در مورد بسیاری از علوم
محض و طبیعی وانسانی متداول در مراکز آموزشی، آن روز کشور ما خدمات مشابهی
در نوآوری و توسعه کمی وکیفی آنها به عمل آورده است و به همین علت است که به
نظر اینجانب او را عاملی موثر درتوسعه فرهنگ نوین کشور باید دانست.
همایون صنعتیزاده در سالها فعالیت انتشاراتی کمبود یک دائرهالمعارف فارسی
را برای بالابردن سطح فرهنگ عمومی و کمک پژوهشگران احساس کرده بود و از این
رو در سال 1336 بهفکر ترجمه یک دائرهالمعارف انگلیسی افتاد و برای این کار
دائرهالمعارف یک جلدی کلمبیاوایکینگ(2) را که در اغلب خانههای آمریکائی
وجود داشت برگزید و برای انجام کار شادرواندکتر غلامحسین مصاحب را که
دانشمندی بسیار فاضل و دقیق و دانش دوست و علاقمند بهفرهنگ مملکت بود در
نظر گرفت و دست او را باز گذاشت تا به هر نحوی که خود او مصلحتمیداند
مقدمات کار را فراهم نماید. مرحوم دکتر مصاحب جلساتی مشورتی با مشارکت
افرادیمانند شادروانان دکتر حسین گلگلاب، احمد آرام، دکتر مهدی فروغ، دکتر
محمد معین، دکتر کمال جناب، دکتر اسفندیار بزرگمهر و اینجانب ترتیب داد
(نگاه کنید به عکسی که در اردیبهشت1336 از اولین نشست این گروه مشورتی
برداشته شده است) و قرار بر این شد که تماممدخلهای علمی و عمومی دائرهالمعارف
کلمبیا وایکینگ به فارسی ترجمه شود و به جایمدخلهای تاریخی و جغرافیائی و
اجتماعی که به جوامع آمریکائی و غربی مربوط میشودمعادلهای درباره تاریخ و
جغرافیا و فرهنگ و ادب و آئینها و سنن ایرانی جایگزین گردد و برایهر بخش
مسئول و سرپرست و ویرایشگری در نظر گرفته شد و طرح تدوین دائرهالمعارف
واردمرحله عمل شد که در ضمن آن قرار بر این بود که سرپرستی بخش جغرافیا و
تهیه فیشهایجغرافیایی را من بر عهده داشته باشم. من هم به نوبه خود دو سه
تن از شاگردان علاقهمند وزرنگ کلاس خود را برگزیدم که زیر نظر جواد صفینژاد
(استاد دانشمند بعدی دانشگاه تهران)صدها فیش تهیه و تنظیم نمایند که همه در
سالهای بعد وسیله مسئولان دیگر از جمله شاگرددیگر من، دانشمند خسرو خسروی
مورد بهره برداری قرار گرفت و جلد اول دائرهالمعارف پرارزش و کم نظیر به
طوریکه همه میدانند اول بار در سال 1345 منتشر گردید و سالها طولکشید تا
جلد دوم آن با تلاشهای دیگر علاقمندان تدوین شود. جالب است که شادروان
دکترمصاحب در دیباچه جلد اول، چنین نوشته است: «ایشان (آقای همایون
صنعتیزاده) مطلبی بهمن گفتند که جا دارد در این دیباچه نقل شود و آن
اینکه، با اقدام چنین کاری و عملی ساختن آن،سنتی در این کشور گذاشته خواهد
شد» و اکنون بعد از حدود چهل سال با ملاحظه دههادائرهالمعارف مختلف که در
حال تدوین و تکوین است میبینیم که صنعتیزاده با چه دوراندیشی اقدام به
ترجمه دائرهالمعارف کرده است.
در این فاصله کار مؤسسه فرانکلین بالا گرفته و دستگاه آن وسعتی پیدا کرده
بود به طوریکهدفتر صنعتیزاده محل ملاقات شخصیتها و استادانی شد که همه
اهل قلم و پژوهش بودند. درروزهای سال 1338 بود، من لااقل هفتهای یک بار به
دفتر فرانکلین سر میزدم. روزیصنعتیزاده نقشههای خود را درباره جغرافیا
از جمله طرحهایی مانند انتشار کتب درسی مدارس،تهیه نقشههای جغرافیایی کشور
و انواع اطلسها و امثال آن را برای من بازگو کرد و پیشنهاد کردکه من از
تمام اشتغلات خود دست کشیده و تمام وقت در اختیار او قرار گیرم و
فعالیتهایجغرافیایی مؤسسه را سرپرستی کنم و در مقابل دو برابر آنچه درآمد
ماهانه دارم از او حقوقدریافت کنم. ولی من نمیتوانستم از دانشگاه و
هواشناسی که به هر دو علاقهمند بودم دستبردارم و پیشنهاد او را نپذیرفتم و
در نتیجه رفت و آمد من به فرانکلین کمتر شد. یک روز در بهار1338 صنعتیزاده
ضیافتی در رستوران رزیدانس در خیابان ویلای آن روز و دکتر نجات الهیامروز
به افتخار چند تن از هیئت امنای مؤسسه فرانکلین که به ایران سفر کرده بودند
به راهانداخته بود. در آنجا که با آنها صحبت میکردم همه درباره تلاشهای
ثمر بخش و پشت کارتحسین برانگیز همایون در پیشبرد هدفهای فرانکلین سخن
میگفتند.
این بود مشتی از خروار و نمونهای از 1000 عنوانی که همایون صنعتیزاده در
ترجمه وتدوین آن نقش داشته است اما در این جا ممکن است این سؤال برای
خوانندگان بخارا پیش آیدکه همایون با چه منابعی این خدمات را انجام میداده
است. در جواب چنین سؤال احتمالی بایدبه یاد داشت که همایون صنعتیزاده در
همان سالهای اول تأسیس مؤسسه فرانکلن در تهران ازطرف مرکز فرانکلین مأموریت
پیدا کرد که شعبه آن مؤسسه را در کشور هم زبان ایران، یعنیافغانستان دائر
نماید و او در سفر به افغانستان قراردادی بست که کتابهای درسی افغانستان را
درایران چاپ کند و این کار را انجام داد و مبلغ جالبی برای فرانکلین کنار
آورد. مؤسسه فرانکلینیک مؤسسه غیرانتفاعی بود و مدیریت آن ملزم بود
درآمدهای مازاد بر هزینههای جاری آن را درراه توسعه آن به کار اندازد. در
آن زمان مانند حالا ناشرین ایرانی در مورد هر عنوانی که به چاپمیرساندند
حداکثر تا 15 درصد قیمت پشت جلد را سهم مؤلف یا مترجم و تولید
کنندهمیدانستند و همایون که ترجمهها و نوشتههای مؤسسه فرانکلین را وسیله
ناشرین مختلفانجام میداد در هر مورد 15% قیمت روی جلد را به نفع مؤسسه
فرانکلین دریافت میکرد و همهرا با صداقت در راه توسعه فعالیتهای مؤسسه به
کار میگرفت و شاید از همین محل بود کهروزی کتابهای جیبی و روزی چاپخانه
افست (17 شهریور) را به راه انداخت که در آن زمان بهعنوان بزرگترین و
مدرنترین و ثمربخشترین چاپخانه شهرتی به دست آورده بود و زمانیکارخانه
کاغذ پارس را تأسیس کرد که خود عامل مهمی در توسعه چاپ کتاب در سطح کشور
بهشمار میرفت و با داشتن این امکانات بود که صنعتیزاده در سالهای آخر نه
فقط بیشتر کتبدرسی وزارت معارف ما را تدارک میدید بلکه تمام کتابهای درسی
مدارس افغانستان را نیز درایران تهیه میکرد. این بود مختصری درباره 13 سال
زندگی همایون صنعتیزاده تا جائی که مناطلاع داشتم. داستان زندگی پر فعالیت
و در عین حال پر حادثه سالهای بعد زندگی این مرد بزرگرا باید تنظیم کنندگان
تاریخ شفاهی انتشارات از طریق مصاحبهها که قبلاً اشاره کردم به دستآورند
یا اینکه خود او شرح حال خود را که قطعاً آماده دارد منتشر سازد.
اما درباره ترجمه جغرافیای استرابو تا جایی که من اطلاع دارم، آقای
صنعتیزداه کار ترجمهآثار تاریخی و فرهنگی ایران را برای موقوفه دکتر محمود
افشار از سال 1377 با ترجمهجغرافیای تاریخی ایران، تألیف دانشمند شهیر و
ایرانشناس بینظیر روسی بارتولد آغاز کردهبود.
متن انگلیسی جغرافیای تاریخی ایران و مخصوصاً مقدمه فاضلانه و 30
صفحهایبازورث(3) بر آن به زبانی بس دشوار توأم با یادداشت و یا نوشتههای
پیچیده تدوین شده بود کهبه نظر اینجانب ترجمه آن کاری دشوارتر از ترجمه
نسبتاً ساده جغرافیای استرابو بوده و ترجمهآن کتاب و مخصوصاً اصلاحات و
نظراتی که ویراستاران ابراز کردهاند، آقای صنعتیزاده را نهفقط به صورت
مترجمی متبحر درآورده بود بلکه او را به پژوهش در مسائل مربوط به
ایرانباستان علاقمند ساخته بود و در نتیجه او با بسیاری از منابع تحقیق و
نوشتههای شرق شناسانآشنائی پیدا کرده و به شهادت یادداشتها و یا نوشتههای
کتاب جغرافیای استرابو تعدادی از آنقبیل منابع را در اختیار داشته و یا از
کتابخانه ظاهراً قوی دانشگاه کرمان استفاده کرده است وتوانسته است چند کتاب
دیگر درباره ایران قبل از اسلام برای موقوفه دکتر محمود افشار ترجمهکند. من
هم برای تهیه این مختصر دوره کامل 17 جلدی متن انگلیسی را در کتابخانه بسیار
غنی وکم نظیر مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی در اختیار داشتم و همین که
تصمیم به معرفی ترجمهصنعتیزاده گرفتم از کتاب 11 تا 17 مروری به عمل آورده
و از هر 10 صفحه کتاب یک صفحه راخود ترجمه کردم و با مقایسه این ترجمهها با
قسمتهای مربوط از ترجمه کتاب جغرافیایاسترابو به هیچ موردی که از درک
ناصحیح مطلبی حکایت کند برخورد نکردم و از این رواطمینان حاصل کردم که از
نظر مطابقت محتوای ترجمه با متن نقصی در ترجمه وجود ندارد.ولی مسئله تعبیر
مفاهیم در قالب زبان فارسی مسئلهای است که بیشتر به روش تحریر و
سلیقهمترجم در انتخاب الفاظ معادل در زبان فارسی ارتباط دارد و باید اعتراف
کنم که در این مقایسهترجمههای خودم با نوشتههای صنعتیزاده بسیار اصلاحات
و تعابیر دلچسب نو را آموختم.
به نظر این نویسنده آقای همایون صنعتیزاده در ترجمه کتاب جغرافیای استرابو
با دو مشکلمواجه بوده یکی جملهبندی متن انگلیسی و دیگری کثرت اعلام خاص،
از لحاظ جملهبندیمواردی در متن انگلیسی دیده میشود که در ازای یک جلمه از
20 سطر تجاوز میکند ولیمترجم مفهوم آن جمله را بدون اینکه خللی در آن
ایجاد شود در غالب چهار یا پنج جمله کوتاه بهفارسی برگردانده است. اما
موضوع نامهای خاص اعم از تاریخی و جغرافیایی و اسامی انسانهادر این کتاب به
قدری زیاد و نامأنوس است که گاهی خواننده را خسته میکند. در فهرست
چهلصفحهای «اعلام تاریخی اشخاص و اقوام و جغرافیایی» که در آخر کتاب به
چاپ رسیده ونامهای جغرافیایی آن مشخص شده حدود 2850 نام آمده که 1500 نام آن
جغرافیایی است وبقیه نام اشخاص و قبایل است (همین جا باید یادآور شوم که از
نقایص این فهرست این است کهنام اسکندر مقدونی که داستانهای او بخشی از تمام
کتاب را اشغال کرده در این فهرست از قلمافتاده است.)
میتوان گفت که تقریباً تمام این نامها یا یونانی اصل و یا به صورت یونانی
شده نامهای غیریونانی است. چون اکنون مسلم شده است که یونانیانی که دو سه
قرن بعد از اسکندر بر آسیایجنوب غربی حکومت میکردند تمام نامهای محلی را
به نامهایی یونانی مبدل کردهاند و اینمطلب را خود استرابو نیز یادآور شده
است و در اینباره چنین میگویند:
«اریستابولوس(4) رودی را که از سغدیانا میگذرد پولی تیمتوس(5) مینامد و
این اسم رایونانیان تحمیل کردند. همانگونه که اسمهای بسیاری از دیگر مکانها
را تحمیل کردند و پارهای رابا اسمهای نوین نامگذاری کردند و در طرز نوشتن
بسیاری جاهای دیگر دست بردند (ص 41)».
تعدادی اندک از این همه نامهای جغرافیایی در کتابهای تاریخی قدیم مانند
ایران باستانپیرنیا و امثال آن به دست ما رسیده است ولی به صورتهای مختلف
و تلفظهای دیگر که بیشتراز شکل فرانسوی شده آنها اقتباس شده است مانند
سیلیزی و فریجی و حال این که در کتابحاضر تمام این نامها به صورت تلفظ اصل
یونانی و لاتین به فارسی برگردانده شده ولیمتأسفانه این عمل یک دست انجام
نشده است. چون از صورت انگلیسی نامها آن چنانکه در فهرست آخر کتاب آمده
چنین استنباط میشود که در تبدیل نامهای نامأنوس یونانی ولاتینی کهمثلاً CH
در فارسی یکجا به «خ» مبدل شده (achilleieum اخیلیوم ص 7) و در
جای دیگر «چ»شده است (sceptachi سپتاچی ص 10) یا Sc که در اینجا به
صورت «س» آمده، در جای دیگر«اسک» شده است (scidides اسکیدیس ص 11) یا
حرف C
که گاهی «ک» و زمانی «س» شدهاست (colchis کلخیس ص 11 و Cyrus
سیروس و کیروس ص 15).
صنعتیزاده که به گفته استاد ارجمند ایرج افشار در مقدمه بر کتاب مورد بحث
ما مدتها وقتخود را صرف ترجمه متون یونانی مربوط به ایران از انگلیسی به
فارسی کرده و تجربههایی دراین فن اندوخته است.(6) به خواهش موقوفات دکتر
محمود افشار یزدی اقدام به ترجمه بخشمربوط به ایران در جغرافیای استرابو کرده
است. و در مقدمه ترجمه چندین صفحه به شرح حالاسترابو از تولد او در حدود 64
ق . م تا وفاتش در 24 میلادی تخصیص داده و او را چنانکه بایدو شاید برای
خوانندگان خود معرفی کرده است و اطلاعات زیادی درباره اجداد و تبار پدری
ومادری استرابو و مقام شامخ اجتماعی او به دست میدهد و چنین نتیجه میگیرد
که «استرابوتباری مخلوط داشته و از پشت یونانیان صاحب آوازه و یا
آسیاییهایی بوده که شاهان نپتوس رابه عنوان سرور و ساتراپ و روحانی نما
خدمت میکردند اما با وجود اینکه خون آسیایی دررگهای او جریان داشته زبان و
تربیت او کاملاً یونانی بوده است.» او اضافه میکند که استرابو بایدثروتی
هنگفت به ارث برده باشد و آنقدر اندوخته داشته است که بتواند با فراغت خاطر
تن بهمسافرتها داده و به کسب دانش و پژوهش بپردازد. مترجم سپس درباره
استادان استرابو که همهاز فلاسفه زمان خود بودهاند و همچنین از تمایل و
تعلق او به مکتب فلسفی رواقیون سخنمیراند و درباره مسافرتهای استرابو نیز
توضیح کافی میدهد و در پایان انگیزه استرابو را کهعمری به پژوهش در
تاریخنگاری گذرانده در نوشتن و تدوین جغرافیا با نقل قول او چنین
بیانمیکند که:
حال باید شرح دهم که کدام کشورها و سرزمینها را شخصاً دیده و درباره کدام
کشورها وسرزمینها از گفتهها و نوشتههای دیگران سود جستهام. در غرب از
ارمینه تا سواحل تیرهیتا روبه روی ساردینیا و در سمت جنوب از دریای اوگینه
(دریای سیاه) تا مرزهای حبشه را به چشمخود دیدهام. در میان جغرافی نویسان
کسی را نخواهید یافت که بیش از من سفر کرده ومسافتهای طولانیتری را پیموده
باشد. آنان که بیش از من در نواحی غربی سفر کردهاند بهاندازه من در مشرق
مسافرت نکردهاند و آنانکه در شرق بیش از من جهانگردی کردهاند فرصت
آنمقدار سیاحت را که من در مغرب کردهام نداشتهاند.»
اما در جهان جغرافیا و مخصوصاً در تاریخ تحول این علم استرابو از چند جهت از
اهمیتخاص برخوردار است.
1 - به خاطر اینکه آخرین نفر از جغرافیدانان دوران باستانی یعنی قبل از
میلاد است
2 - به خاطر اینکه تنها جغرافیدان آن زمانها است که آثارش پایدار مانده و
قسمت عمده آنچه درتاریخ تحول جغرافیا درباره هزاره قبل از میلاد در مغرب
زمین نوشته شده، از آثار او اقتباس شدهاست.
3 - به خاطر اینکه نوآوریهایی در تفکر جغرافیایی عنوان کرده که صدها سال
پایدار مانده وراهنمای قرون وسطائیهای آزادمنش بوده است.
بنابر آنچه در تاریخ علم جغرافیای مغرب زمین مسطور است در هزار سال بین زمان
هومر کهاز خود ایلیاد را به یادگار گذاشته و میلاد مسیح در یونان فلاسفه
زیادی بودهاند که درباره نجوم وجغرافیا زحماتی کشیده و درباره نهادی ساختن
اصول و مبانی علمی جغرافیا سهم به سزائیداشتهاند ولی باید دانست که تفحصات
بعدی به اثبات رسانده که دانشمندان یونانی خود خوشهچین اصول علومی بودهاند
که سالها قبل از آنها در مصر و کلده و آشور و سومر پیریزی شدهچنانکه گفته
شده است که اصول ریاضی و هندسه یعنی حسابگری و اندازهگیری و تشخیصسمت
شمال و جنوب اول بار در مصر ابداع شده و یا تقسیم سال به 360 روز و 12 ماه
سیروزه و همچنین تقسیم دایره به 360 درجه و بسیاری از اصول جبر و مقابله
اول بار در سومر وبسیاری از اصول هیئت و نجوم در بابل و آشور به وجود آمده و
یونانیها این اصول جغرافیایی راتحت نظم آوردهاند که در موارد زیادی به نام
آنها در کتابها ثبت شده است. از آن جمله میتوانازتالس(7) (قرن ششم ق.م) به
خاطر ابداع قواعد هندسی، اناکسیماندر(8) به خاطر اختراعساعت آفتابی و
پیشنهاد فصول سال و ترسیم اولین نقشه جهان، هکاتئوس(9) به خاطر شرح وتوصیف
نواحی که تدوین کرده بود، هردوت به خاطر اینکه جغرافیا را مبنای تاریخ
میدانسته وتاریخ او پر از مطالب جغرافیایی بوده است، افلاطون و ارسطو به
خاطر فرضیات فلسفی دربارهمسائل متعدد جغرافیای طبیعی و کرویت زمین،
هیپارکوس به خاطر تقسیمبندی زمین،اراتوستن و پوزیدونیوس(10) به خاطر
اندازهگیری محیط و ابعاد زمین، بر اساس مدار ونصفالنهار و جغرافیدانان
نامدار دیگر نام برد که بسیاری از آثار دست اول این بزرگان علمجغرافیا در
یونان با گذشت زمان از میان رفته و آنچه درباره اینها امروز گفته میشود در
کتب وآثار متفرقه دیگر نقل شده ولی استرابو به همه آن آثار دسترسی داشت و
درباره اغلب آنها اظهارنظر انتقادی کرده است و به گفته پرستون جیمس
جغرافیدان معاصر آمریکایی(11) بیشتر آنچهدرباره جغرافیا در دوره کلاسیک
گفته میشود از کتب استرابو اقتباس شده است.
اهمیت دیگر استرابو در نو آوریهای او در تعاریف و مفاهیم جغرافیا است که تا
جائی که بهجغرافیا ارتباط پیدا میکند مبنای نهضت علمی رنسانس را فراهم
کرده است.
تعریفی که استرابو از جغرافیا و ترکیبی بودن آن آورده و آن را جغرافیای نوین
خوانده بهصورتی است که امروز هم با وجود پیشرفتها و فنآوریهای قرن 19 و
20 به قوت خود باقیاست و هیچ جغرافیدانی نمیتواند منکر آن گردد. آن تعریف
چنین است:
«همانظور که انسانی که زمین را اندازه میگیرد اصول کار خود را از منجمین
اقتباس میکند کهآنها هم از دانش فیزیک دانان استفاده بردهاند همانطور
جغرافیدان هم میبایستی حساب کار خودرا از کسی که زمین را اندازهگیری کرده
جدا سازد ولی به او و کسانی که به نوبه خود مورد اعتماداو بودند اعتماد کند
آن وقت در مرحله اول به شرح و توصیف جهان مسکون ما اندازه شکل ومشخصات آن و
نیز نسبت و روابط انسان با کره زمین به طور کلی بپردازد و این وظیفه اصلی
یکجغرافیدان است آنوقت و در مرحله دوم میبایستی به صورتی مناسب و شاسیته
به شرحقسمتهای متعدد زمین اعم از خشکی و دریا بپردازد و ضمناً متوجه
جاهایی باشد که چنانکهباید مورد بحث دانشمندان قبلی که ما تصور میکردیم
مطلعترین افراد در آن مطچالب بودهاند قرارگرفته است.»
استرابو جغرافیای خود را در 17 کتاب منتشر کرده که دو جلد اول آن را به بحث
در کلیاتجغرافیایی و ذکر منابع و آثار گذشتگان تخصیص داده سپس 8 جلد درباره
اروپا، 6 جلد دربارهآسیا و یک جلد آخر را درباره لیبیا (آفریقای امروزی) به
رشته تحریر درآورده است. با ظهورمسیحیت و استیلای کلیسا در کشورهای اروپائی
آثار جغرافیای یونانی به تدریج از میان رفتهولی خوشبختانه تمام 17 جلد
جغرافیای استرابو در قرن ششم میلادی به دست آمده و بارها بهزبانهای دیگر
اروپایی ترجمه و چاپ شده است.
در اثر مندرجات آثار استرابو بوده است که پژوهشگران اروپایی طی چند قرن
درباره آثاردیگر جغرافیدانان دوران کلاسیک اطلاعاتی از گوشه و کنار جمع آوری
کرده و یادگارهایپایداری از خود به جای گذاشتهاند.
استرابو ظاهراً به نوشتههای فلاسفه و دانشمندان یونانی مخصوصاً در ایامی که
در مصر وکتابخانه اسکندریه میگذرانده دسترسی داشته و از همه آنها در تدوین
مجلدات جغرافیایی خوداستفاده کرده و همه مطالب آنها را با ذکر مأخذ نقل کرده
و مورد تأیید یا نقد و گاهی نفی قرار دادهاست و در بسیاری موارد گفتههای
آنها را با توجه به واقعیاتی که در سالهای بعد از آنها به دستآمده اصلاح
کرده است. مشاهدات عینی خود او محدود به بخش شرقی سواحل مدیترانه ازایتالیا
تا نیمههای آسیای صغیر و همچنین مصر و اسکندریه و رود نیل تا حدود آبشار
اول بودهاست که درباره شرائط جغرافیائی و تاریخی این منطقه اطلاعات مطمئنی
به دست میآید ولیخارج از این منطقه هر چه دورتر برویم گفتههای او مبهمتر
ولی در عین حال تقریباً تنها مطالبنوشتهای است که به دست محققین اروپائی
افتاده است. و بارها به زبانهای مختلف ترجمه وچاپ شده است. بنابر آنچه مترجم
انگلیسی در مقدمه جلد اول کتاب ذکر کرده، استرابو درتدوین دوره جغرافیای خود
از 40 مأخذ بهره بر گرفته است.
همانطور که قبلاً اشاره شده 6 جلد از کتابهای 17 گانه او یعنی از کتاب
یازدهم تا هفدهممربوط به آسیا یا دنیای معلوم آن زمان در فاصله بین
مدیترانه و هندوستان امروز مخصوصاًفلات ایران و آنچه امروز به آسیای جنوب
غربی معروف است میشود و همین 6 جلد به علاوهجلد هفدهم تا آخرین کتاب
درباره لیبیا (آفریقا) است که آقای همایون صنعتیزاده با سلاستبیان و صداقت
قابل ستایشی به فارسی برگردانده است.
در ترجمه آقای صنعتیزاده هر هفت کتاب آخر استرابو در یک جلد 490 صفحهای
تحتعنوان «جغرافیای استرابو - سرزمینهای زیر فرمان هخامنشیان» تدوین شده و
زیر عنوان«سرزمینهای زیر فرمان هخامنشیان» هم از خود مترجم است که کاملاً
صحیح و منطبق باواقعیتهای تاریخی انتخاب شده است.
درباره متن اولی چنین میتوان گفت که استرابو در تدوین دوره کامل جغرافیای
خود در 17کتاب نظم و ترتیب خاصی رعایت نکرده به طوری که هیچ یک از کتابهای
17 گانه او و فصول وبخشهای آن عنوان خاصی ندارد که از تخصیص متن به مکان یا
سرزمین خاصی حکایت کند.هر یک از کتابها به چندین بخش تقسیم شده و هر بخش از
چندین جمله تشکیل شده که اینجملهها شمارهگذاری شده و این شمارهها است که
به بهترین صورتی خواننده را به مطلب موردنظر او راهنمایی میکند (مانند شهر
شوش - جمله 4 از بخش 3 کتاب پانزدهم)
@روال کار استرابو چنین است که در مورد هر روستا، شهر، ناحیه، منطقه و
سرزمین که ناممیبرد اول شرائط طبیعی آن مانند کوه و دشت و رودخانه و
دریاچه و فواصل راهها و آب و هواو پوشش گیاهی اشاره میکند و رابطه آن را
با نواحی مجاور روشن میسازد سپس به مسائلانسانی مانند نوع معیشت (چوپانی،
دامداری، کشاورزی، صنعت و امثال آن) میپردازد و پس ازآن به مسائل تاریخی و
مشکلات قبیلهای و آداب و سنن و مذاهب و زبان و شرح حال بزرگان ومردان
آوازهدار و آثار آنها میپردازد. او جمیع این اطلاعات را از دهها آثار و
نوشته از فلاسفه ودانشمندان یونانی و غیر یونانی که در اختیار داشته اقتباس
کرده و درباره هر مطلبی، گوینده ومرجع مطلب را ذکر میکند و به تمام این
مطالب با نظر انتقادی نگریسته و صحت و سقم آن رامورد قضاوت قرار میدهد.
مخصوصاًدر جاهایی که مسافتها و فواصل مطرح است اقوامیمختلف را با هم
مقایسه کرده و معقولترین را تأیید میکند. در میان منابع مورد استفاده
بیشتر ازهمه به نوشتههای اراتوستن تکیه میکند و ارقام او را برمیگزیند.
از جمله مسائل بسیار قابل توجه که در این نظر سنجیهای او به چشم میخورد
نفی صریحگفتهها و نوشتههای اغراقآمیزی است که حامیان اسکندر درباره
فتوحات و جهان کشائیهای اواز خود به یادگار گذاردهاند.
در بخش اول از کتاب یازدهم که به بحث درباره کلیات آسیا و قسمتی از آن تخصیص
یافته،هنگامی که از دریای کاسپین (دریای خزر که به عقیده استرابو خود خلیجی
از دریای شمالی بودهص 3) صحبت میکند چنین میگوید:
«4 - با انگیزه افزودن بر افتخارات اسکندر چه بسیار مفهومهای نادرست و خطا
درباره ایندریا نوشته شده است. چون همه بر آن بودند که رود تانائیس (دن)
اروپا را از آسیا جدا میسازد وسرزمین میان این دریا و رود تانائیس وسعت
بسیار دارد و این نواحی را قدرت مقدونیه نگرفتهبود بر آن شدند که در شرح
لشکرکشیهای اسکندر دست ببرند تا شاید این شهرت پا بگیرد کهاسکندر این بخش
از آسیا را نیز گشوده بوده است. بنابراین دریاچه سیوئیس که تانائیس به
آنمیریزد را با دریای کاسپین یکی دانستند و این را هم دریاچه خواندند و
اصرار ورزیدند که تا راهآبهای زیرزمینی این دو با یکدیگر ارتباط دارند و
هر یک بخشی از دیگری است.» ص 29
یا اینکه در کتاب پانزدهم ک به سرزمنهای واقع بین هند و نیل از طرفی و
کوههای تاورس ودریای جنوبی از طرف دیگر محدود است و با فلات ایران امروز
مطابقت دارد. اختصاص یافته واز هر کتاب دیگر استرابو اطلاعات جغرافیایی آن
درباره ایران امروز بیشتر است. در بخش اولجمله 5 (ص 261 کتاب ترجمه فارسی)
چنین میگوید:
«5 - این گزارشها را اگر نادیده گرفته و به منابع پیش از لشکرکشی اسکندر به
هند رجوع کنیموضع را از این هم آشفتهتر مییابیم. معقول است فرض کنیم
اسکندر آنچه را در این منابع بوددرست پنداشته و باور کرده بوده زیرا خوش
اقبالی پرده چشمانش شده و نمیگذاشت واقعیاترا ببیند. به هر حال «نئارخوس»
میگوید: اسکندر چون شنید هم سیروس و هم سیمرامیس بههند لشکر کشیده و از آن
جا باز پس نشسته و از همراهان سیمرامیس تنها 20 نفر و از لشکریانسیروس فقط
هفت نفر جان به سلامت بردند درصدد برآمد تا سپاه خود را از گدروزیا
بگذراند.اسکندر میپنداشت چون اینان ناکام شده بودند اگر بتوانند سپاه
پیروزمند خود را به سلامت ازمیان همان اقوام و نواحی بگذراند افتخار عظیمی
نصیب او خواهد شد. این پنداشت سبب شدتا آنچه را در آن منابع آمده بود باور
نماید.
6 - تا چه اندازه میتوان این گزارشهای مربوط به سیروس و سیمرامیس را باور
کرد؟مگاستانس عملاً این استدلال را میپذیرد و توصیه میکند که داستانهای
کهن درباره هند رانپذیریم. میگوید هیچگاه نه سپاهی هندی و توسط هندیان به
دیگر کشورها گسیل شده و نهسپاهی از دیگر کشورها بدان جا رفت تا بر هند تسلط
یابد... .
7 - آشکار است این داستانها را چاپلوسان اسکندر از خود ساخته و جعل
کردهاند. نخست بااین وضعیت روبرو هستیم که گفتههای این مورخان با یکدیگر
سازگار نیست. سپس میبینیمپارهای از این افسانهها را بعضی از مورخان نقل
کردهاند و دیگران در آن باره ساکتاند. باور کردنینیست اعمالی چنین
قهرمانانه انجام شده باشد و بعضی مورخان از آن بیخبر مانده باشند یا اگرخبر
آنها را گرفتهاند از ذکر آنها خودداری کنند. از اینها گذشته شاهدیم آن مردم
و اقوامی کهمیگویند این اعمال قهرمانی شگفتانگیز در قلمرو آنان رخ داده
به کلی از این مطالببیاطلاعاند. افزون بر تمام اینها اعمالی را که به
هرکول نسبت میدهند مدتهای مدید پس ازجنگ تروا رخ داد و همه از ساختهها و
جعلیات مؤلف کتاب «ماجراهای هرکول» است خواهمؤلف آن کتاب «پی ساندر» باشد
یا دیگری.»
همانطور که قبلاً اشاره شده دوره کامل جغرافیای استرابو در 17 کتاب تدوین
شده و تقریباًتمامی دنیای مفهوم آن زمان را در بر دارد که مترجم دانشمند
آقای همایون صنعتیزاده، کتابهای11 تا 17 آن را به فارسی برگردانده است که
درباره محتوای هر کتاب چند سطری برای آگاهیعلاقهمندان در این جا ذکر
میشود.
کتاب یازدهم در 62 صفحه و 14 بخش درباره آسیا صغیر آنچه بین رود تانائیس(12)
و هند45000 استادیا قرار دارد، شامل: قفقاز، آلبانی، دریای کاسپین،
هیرکانیه، پارتیا، باکتریا، آریا،دیانا، ماد، ارمنیه، بینالنهرین،
بابلستان، درنگه(13) و سرزمینهای اقوام ماساژت(14) و سکایا.
کتاب دوازدهم در 60 صفحه و 8 بخش بیشتر درباره آسیای صغیر شامل
کاپادوکیه(15)،ملینه(16)، کاتانیا(17)، بونتس(18)، فریکیه(19)، ارمنستان،
بیتیینه(20)، لیدیا(21) و غیره.
کتاب سیزدهم در 57 صفحه و 8 بخش بیشتر درباره پلوپونتس، تروا (سرزمین
داستانهایحماسی هومر) میگدونیا و سواحل و بنادر دریای اژه.
کتاب چهاردهم در 72 صفحه و 6 بخش مخصوص بونیه، کاریه و دیگر نواحی یونان
وجزایر و سواحل و جزایر رودس و قبرس و بنادر معروف دریای اژه مخصوصاً شهر
میلنوس ونام آوران آن مانند طالس، اناکسیماندر و هکاتئوس و غیره... .
کتاب پانزدهم در 74 صفحه و 3 بخش درباره قسمتهایی از آسیا که در بیرون
تاروس یعنیبین هند و نیل از طرفی و تاروس و دریای جنوبی از طرف دیگر یعنی
آنچه که بیشتر از همه جا بافلات ایران مطابقت دارد و در رابطه با اسکندر
صفحاتی از آن را قبلاً نقل کردیم بیشتر این بخشبه شرح هند و شگفتیهای
طبیعی و انسانی آن و همچنین سرزمینهای آریانا که ایران امروز راشامل میشود
تخصص یافته و در این بخش است که حدود آریانا را به این صورت توصیفمیکند:
«بعد از هندوستان آریانا قرار دارد. نخستین بخش از سرزمینهای تحت تصرف
ایرانیان بعد ازرود سند و ساتراپیهای علیا که در آن سوی کوههای تاروس
واقعاند. آریانا از جنوب و شمال باهمان دریا و کوههایی که هندوستان جریان
دارد. مرز آرینا از این رود، در سمت مغرب، تا خطفرضی که از دورازههای
کاسپین تا کرمانیا کشیده شود، ادامه دارد. بنابراین به شکل چهار ضلعیاست.
ضلع جنوبی آن از مصب سند و پاتالنه آغاز شده و در کرمانیا و خلیج فارس پایان
میبابد.در این جاست که خشکی برجستگی شدیدی به صورت دماغهای رو به جنوب
پیدا میکند. آنگاه کرانه، در درون خلیج رو، به فارس انحنا میپذیرد.
آریانا نخست زیستگا اربیها است. اسمآنان همانند اسم رودخانه اربیس است.
رودی که حد فاصل میان آنان و قوم بعدی، یعنیاوریتهها، است. نئارخوس
میگوید: کرانه سرزمین اریها هزار استاد یا طول دارد. اما این ناحیه راهنوز
باید جزو هندوستان حساب کرد. آنگاه به طایفه خود مختار اوریتیه میرسیم. در
ازایساحل دریای سرزمین متصرفی این قوم 1800 استاد یا است. سپس ایختوفاکیه
است که 7400در ازای این کرانه روی هم رفته 12900 استاد یا است.» ص 306
سپس درباره نام آریانا چنین میگوید:
«بعضی مورخین، آریانا را بر بخشی از پارس و ماد و همچنین قسمتهایی از
باکتریا وسغدیانا در شمال اطلاق مینمایند، زیرا مردم این نواحی با زبانی
واحد که لهجههای آنتفاوتهای اندک با هم دارند سخن میگویند.» ص 311
کتاب شانزدهم در 65 صفحه و 4 بخش درباره بینالنهرین با توصیف جغرافیایی از
دجله وفرات و سرزمینهای آشور و کلده و بابل و کاسهای کوه نشین و سوریه و
اقوام یهودی وبالاخره عربستان تا مرزهای حبشه و نبطی و سبا است.
کتاب هفدهم و آخرین کتاب جغرافیای استرابو که کوچکترین آنها است در 50 صفحه
و یکبخش درباره لیبیا یا بخشهایی معلوم از آفریقای امروزی مانند مصر و نیل
و اسکندریه است کهشامل نظرات جغرافیایی و نکات بسیار ارزشمند مبتی بر
مشاهدات و مسافرتهای شخصیاسترابو در طول رود نیل میباشد.
بطور کلی درباره جغرافیای استرابو باید گفت که با تمام اهمیتی که در تاریخ
علم جغرافیا وجغرافیای مغرب زمین برای آن قائلند اطلاعات جغرافیایی آن در
مورد سرزمینهای دور از مولداو متناسب با بعد مسافت کمتر و مبهمتر است و
این امری است که خود او در نقل اطلاعات ازمنابع مختلف بارها به آن اعتراف
کرده است و جای تعجب است که در کتاب پانزدهم کهمفصلترین کتابها است حدود
50 صفحه به شرح درباره شبه قاره هند یعنی دورترین بخش وصفحات اندکی به
آریانا یا سرزمین فلات ایران تخصیص یافته است ولی با وجود این اطلاعاتجالبی
که درباره تقسیمات کشوری و آداب و سنن و مذهب و رسوم مملکت داری در
ایرانهخامنشی و اشکانی میدهد میتواند آغازی در هر پژوهش جغرافیای تاریخی
سرزمین فراهمسازد. از این گذشته بررسی اعلام جغرافیایی که اغلب به صورت
یونانی شده دوران تسلطسلوکیدها در کتاب آمده و تطبیق آنها با نامها و
مکانهای واقعی و تحولات بعدی آنها بابتازهای است که پژوهشگران دانشگاهی ما
و علاقمندان به جغرافیای تاریخی ایران زمینمیتوانند از آنها استفاده کنند.
در خاتمه باید شکرگزار بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار بود که این کتاب
بسیار مهمتاریخی جغرافیایی را برای ترجمه برگزیده و همچنین سپاسگزار مترجم
دانشمند آن، همایونصنعتیزاده بود که آن را با دقت و صحت با سلاست و روانی
قابل تحسین به زبان فارسیبرگردانده است.
متل قو مرداد ماه 1383
1) Golden Geography
2) Columbia Viking Encycleopedia
3) K.N.Bosworth
4) ARISTABOLUS
5) POLITIMETUS
6) همانطور که قبلاً اشاره شد آقای صنعتیزاده قبلاً به پیشنهاد آقای ایرج
افشار متن انگلیسیجغرافیای تاریخی ایران اثر بارتلد ایرانشناسی شهیر روسی
را به فارسی برگردانده بود. در مقدمه آنترجمه را صنعتی چنین آغاز میکند.
مترجم با خود عهد بسته بود دیگر به سراغ کتابهایی که باموضوع آن آشنایی قبلی
ولو ناچیز نداشته باشد نرود. اما نتوانست پیشنهاد آقای ایرج افشار رانپذیرد.
ایشان سر تا سر دستنویس بد خط و مدادی مترجم را با حوصله خواندند و غلطهای
املائیو انشائی و تلفظی و لغوی او را اصلاح کردند و در پایان مقدمه از
جغرافیدان و مورخ ارجمند آقایدکتر منوچهر ستوده به خاطر ویرایش نهایی ترجمه
خود سپاسگزاری میکند.
7) Thales
8) Anaximander
9) Hecataeus
10) Posidonaeus
11) Possible Worlds, 1972, p.47 5.James,Preston, All
12) Tanais
13) Drange
14) Massagetans
15) Capadocia
16) Melaenae
17) Cataonia
18) Pontes
19) Fricia
20) Bithynia
21) Lydia
|
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر