۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۳, دوشنبه

بیقرار، مولانا، ناظري، عندلیبی

در هوایت بی قرارم روز و شب
سر ز کویت بر ندارم روز و شب
جان روز و جان شب ای جان تو
انتظارم انتظارم روز و شب
زان شبی که وعده کردی روز وصل
روز و شب را می شمارم روز و شب
ای مهار عاشقان در دست تو
در میان این قطارم روز و شب
می زنی تو زخمه ها بر می رود
تا به گردون زیر و زارم روز وشب
روز و شب را همچو خود مجنون کنم
روز و شب را کی گذارم روز و شب

هیچ نظری موجود نیست: