۱۳۹۷ اسفند ۱۴, سه‌شنبه

یاسمن ویراست شش 6


یاسمن
18.  نان فان تسائو مو چ'وان   Nan fan ts‛ao mu čwan، [Nanfang Caomu Zhuang] کهن ‌ترین کتاب چینی پیرامون گیاهان جنوب چــــــــین، نــــگاشته كــــــــــی هان جی-هان  (Ki Han) [Ji Han (嵇含, 263-307)] 946947، یكی از وزیران فغفور/بغپور هوی (Hwei)  Hui   (290 تا 309 ترسائی ) گوید:[1]
گـــــلِ یه-سی-مین ye-si-min   و گـــــــــلِ مو-لی mo-li  جَزمینوم اُفیشناله (Jasminum officinale [یاسمن سفید، یاسمن سفید، به عربی یاسمن شامی]) از تیره اُولیاسه  Oleaceae زیتونیان/زیتونیه را مردمان هو  از سرزمین های باختری به چین آورده در كوان‌ـ‌تون  (Kwan-tun) [کون سان]  (نان هایی/ Nan hai  ) كاشتند.  مردم  جنوب بوی خوشش را دوست می‌دارند و به همین دلیل می کارند...  گل مو-لی mo-li به گونه سفیدِ   تسیان-می ts‛ian-mi  سنیدیوم مونیِری(Cnidium monnieri) ماند و خوشبوتر از یِ-سی-مین ye-si-min است."
در بخشی دیگر از همین كتاب[2] آمده گلِ چی-کیا či-kia    (لاوسونیا آلبا Lawsonia alba [حنا])،[3] یه-سه-مین ye-si-min و مو-لی mo-li را مردمان هو از سرزمین تا تس'این /داقین [Daqin/Tachin/Tai-Ch'in] (Ta Ts'in) (یعنی خاور یونان گرا، Hellenistic Orient ) به چین آوردند. 
گیاه یه-سه-مین ye-si-min را همان جَزمینوم اُفیسناله Jasminum officinale [یاسمن سفید/یاسمن رسمی] دانسته‌اند و گیاه مو-لی mo-li را جَزمینوم سامباک Jasminum sambac [گل رازقی، در عربی فُل و یاسمن عربی].  امروزه روز در چین، هر دو گونه را بهرِ بوی خوش گلها و روغنی كه از آنها گیرند کشت کنند.[4] 
این قطعه بر گرفته از نان فان تسائو مو چوان  Nan fan ts‛ao mu čwan [Nanfang Caomu Zhuang] ، كه نخستین بــار برتشنایدر[5]
 یافت و پیش نهاد، کژ فهمی های گوناگونی در پی داشته.  هیرت[6] گفته: "‌گویند این نام بیگانه كه اینك در تمام زبان­های اروپایی هست از واژه عربی‌ـ ‌فارسی ژاسَمین jāsamīn  [بخوانید yāsmīn/یاسمین ] آمده و وجود آن در نوشته ای چینی كه دور و بر  سال 300 ترسائی  نوشته شده گواهی است بردیرینگی كاربردش." واترز[7] یاسمن را "یكی از کهن ترین  واژه‌های عربی كه در زبان چینی یافت می‌شود" دانسته است.  گوئی این نویسندگان هیچگاه در این اندیشه نشده اند که در باره زبان عربی یا فارسی آن روزگار چیزی نمی دانیم و این  شناسائی، حتی با آنچه در خود این کتاب چینی آمده، نادرست است؛ در آنجا بروشنی گفته شده یه-سی-مین ye-si-min  و مو-لی mo-li هر دو از تا تس'این /داقین [Daqin/Tachin/Tai-Ch'in] (Ta Ts'in)، خاور یونان گرا وارد چین شده‌اند.  پلیو[8] خاطرنشان كرده كه هیچ گاه در اصالت این كتاب چینی  چون و چرا  نشده، هرچند  از اینكه در آنجا یاسمن زیر نام عربی اش آمده درشگفت شده است.  به هر روی روشن است که زبان عربی از زبانهای تا تس'این /داقین [Daqin/Tachin/Tai-Ch'in] (Ta Ts'in)، خاور یونان گرا به شمار نمی‌آید.  افزون بر این، اینک، و در پی پژوهش­های لئونارد اُروسو (Léonard Aurousseau)[9] روشن  شده نان فان تسائو مو چوان  Nan fan ts‛ao mu čwan [Nanfang Caomu Zhuang] از تصریفات بعدی آسیب دیده.  پس، بسا که این نوشته را بعدها به كتاب افزوده باشند، و به هر روی نمی‌توان با بکار گیری آن اثبات كرد پیش از سال 300 ترسائی مردمانی از باختر آسیا در خانفو/كانتن/ کونگ تنگ بوده‌اند[10].   آنچه دودلی فزاید این که بدان صورت که در كتاب چینی ادعا شده  درکتاب نان یو کین هی 955  Nan yüe hin ki  منسوب به لو كیا (Lu Kia) 956که در قرون دوم و سوم پیش از میلاد می زیست به دو گونه جَزمینوم اشاره شده[11].  در واقع آنچه به این نویسنده بسته اند تنها این است كه در سرزمین نان یوئه (Nan Yüe) [نام کهن استان کانتون امروزی]  پنج دانه/حبوب هیچ طعمی ندارند و گل­ها بی بویند و تنها  این گل­هایند که  بوئی خوش دارند.  او نام این گلها را نـــــــــیاورده و كـــی هان (Ki Han) است كه آنها را یه-سه-مین  ye-si-min و مو-لی mo-li دانسته.  به هیچ روی امكان ندارد این دو گیاه بیگانه در زندگی لو كیا (Lu Kia) از راه  دریا به جنوب چین رسیده باشند و ای بسا مراد  لو كیا، چنانچه این نوشته از او باشد، گل­هایی دیگر بوده. 
این واقعیت را هم  نباید از یاد برد كه ادعای ورود این گل­ها از تا تس'این /داقین [Daqin/Tachin/Tai-Ch'in] (Ta Ts'in)، خاور یونان گرا در تاریخچه­های آن کشور نیامده و هیچ منبع معاصر آن روزگار یا ادوار بعدی آن را تأیید نكرده است. 
كتاب پی هو لو Pei hu lu[12] این گل را با نام­های ye-si-mi  957  mo-li, سفید  958 آورده می افزاید ایرانیان این گل را نیز چون پی-شی شا p‛i-ši-ša یا گل اشرفی [به عربی زباد بحری] gold-coin flower [در عربی زباد بحری] به چین برده‌اند[13].   در یو یان تسا تسو Yu yan tsa tsu شرحی كوتاه از این گیاه آمده،[14] و گفته شده زیستگاهش فو‌ـ‌لین/سوریه (Fu-lin) و پو‌ـ‌سه (Po-se) (پارسه/ایران) است.  كتاب­های پن تسائو کان مو/بنچائو کانگ مو Ben Cao Gang Mu (《本草纲目  Pen ts‛ao kan mu، کوان ک'ون فان پ'و  Kwan k‛ün fan p‛u[15]، و هوا کین Hwa kin[16] چنین آورده اند كه نخستین زیستگاه/منبت یاسمن/جَزمین (mo-li) در اصل ایران بوده و از آن مرز به كوان‌ـ ‌تون (Kwan-tun) برده شده است.  كتاب نخست  این را هم می افزاید كه امروزه (سده شانزدهم م.) این گیاه در یون‌ـ‌ نان و كوان‌ـ ‌تون می کارند هرچند تاب سرما ندارد و آب و هوای چین فراخورآن  نیست.  از كتاب تان کین تسون لو   960 959 Tan k‛ien tsun lu نوشته یـــــان شن (Yan Šen)  961 (1559ـ1488) آورده كـــه: " نای nai 962  كه در شمال چین به كار می‌رود همان است كه در سالنامه‌های تسین تسان نای هوا 963    tsan nai hwa 964 ("سنجاق سر") 965  نام گرفته[17].   این گیاه از دیر و دور به چین رسیده است."
بدین ترتیب در منابع چینی نام­های زیر را برای یاسمن می‌یابیم:[18]
(1) یا-سیت (سید) مین966  ye-si-min.  *ya-sit (sid)-min، برابر با yāsmīn پهلوی، yāsamīn، yāsmīn، yāsmūn فارسی  (نو)، yasmin عربی یا  967  ye-si-mi، *ya-sit-mit در (یو یان تسا تسو) (Yu yan tsa tsu) برابر با *yāsmīr (؟) فارسی میانه[19].  برپایه این شواهد زبان ‌شناسی تاریخی و  مطلب یو یان تسا تسو  Yu yan tsa tsu، بهتر است بپذیریم این گیاه براستی از ایران به چین رفته.  اطلاعاتی که در كتاب نان فان تسائو مو چوان  Nan fan ts‛ao mu čwan [Nanfang Caomu Zhuang] آمده جای  چون و چرای  بسیار دارد؛ هرچند اگر كسی بخواهد آن را بپذیرد به ناچار باید این را هم اثبات كند که این واژه  فارسی دست کم  در سده سوم ترسائی در باختر آسیا بوده است و اینكه واژه هندی مَلیکا mallikā (نک شمار ه 2) حدود همان روزگار به تا تس'این /داقین [Daqin/Tachin/Tai-Ch'in] (Ta Ts'in)، خاور یونان گرارسیده است.  هر دو گمان محتمل ‌است، هرچند هیچ یك از منابع باختر آسیا آنها را تأیید نمی‌كند1.   واگفت شواهد این كتاب چینی در هیچ جای دیگر نیست؛ نه این کتاب چنان مرجعیتی دارد و نه ارتباط نوشته امروزی با نوشته اولیه از حدود سال سیصد ترسائی چنان روشن است كه بتوان چنین نتیجه گیری كرد.  این واژه­ی فارسی‌ـ ‌عربی آنِ همه جهان شده: تمام زبان­های اروپایی آن را پذیرفته و اعراب آن را در كرانه خاوری افریقا پراكنده‌اند (یاسمینیyasmini در زبان سواحلی، و ژاسیمینی dzasimini در زبان ماداگاسكاری). 
(2) 968 یا  [hs  mo-li2، *mwat (mwal)-li=malli، آوانگاشت واژه  سنسكریت مَلیکا (Jasminum sambac) mallikā [رازقی]، mal-li-ka تبتی، ma-li سیامی،3 mãly یا mlih خمری، molih چامی.  واژه  مالایایی melati از واژه  سنسكریتِ mālatī مشتق شده و نام جَزمینوم گراندیفلوروم Jasminum grandiflorum  [یاسمن چمپا] است.  نام ملیارژه  melirge  برای یاسمن در زبان مغولی مستقل است.  هـــــیرت آن را همان مو-لو mo-lo در زبان سُریانی4 دانسته كه پذیرفتنی نیست. 
(3) 970  san-mo، *san-mwat (mwak در زبــان فوكی‌ینی/فوجیانی/Fukien) ایــن نام در Nan fan ts‛ao mu čwan2 معادل Lawsonia alba [حنا] شمرده شده كه از آن حنا ‌گیرند؛ هرچند در اینجا هم آشفتگی روی ‌داده،  زیرا این آوانگاشت برابر هیچ یک از نام­های بیگانه لاوسونیا/حنا Lawsonia نیست بلكه گویا برابر است با  zanbaq [زنبق] عربی ("یاسمن ") كه نام­گیاهِ sambac از آن گرفته شده است.  كی ‌هان  نمی توانسته با این واژه آشنا بوده باشد: بی چون و چرا این واژه را بعدها به نوشته او افزوده‌اند. 
(4)  چنین می نماید که 971 man hwa ("گُلِ man") که در نوشته های بودایی آمده كوتاه شده  واژه  سنسكریت سومَنا sumanā (Jasminum grandiflorum) [یاسمن چمپا] است كه به صورت سُمَن یا سُمَن suman یا saman فارسی شده است. 
Jasminum officinale  [یاسمن سفید/رسمی] در كشمیر، كابل، افغانستان و ایران یافت می‌شود؛ در ایران نیز خودروست. 
یاسمن در متون پهلوی (ص 192 كتاب پیش رو) و در مفردات داروئی  ابومنصور* به زبان فارسی آمده است1.   چان ته (Č‛an Te) یاسمن را در سمرقند دیده است2.   این گل در استان فارس در ایران فراوان ‌روید3. 
روغن یاسمن در میان ایرانیان و اعراب بس بلند آوازه است و در عربی آن را دُهن‌ـ‌الزَنبَق [روغن زنبق] می‌نامند.  ابن‌بیطار در جامعش به کوتاهی از شیوه ساخت آن گفته است4.   اصطخری گوید از ولایت دارابجرد Darabejird ایران گونه ای روغن یاسمن خیزد كه در هیچ جای دیگر یافت نشود.  روغن یاسمن شابور (شاهپور امروزی نزدیك كازرون) و شیراز نیز آوازه ای ویژه دارد5. 
در یو یان تسا تسو Yu yan tsa tsu می خوانیم روغن یاسمنِ باختر شربــــــــتی است نیروبخش.  آنچه در وی لیو 972 Wei lio6 نوشــــــــــــــته كائو سه ‌ـ ‌سون (Kao Se-sun) 973،  كه در واپسین سال­های  سده دوازدهم و نخســــتین سال­های  سده سیزدهم می‌زیست، آمده نشان می دهد این روغن در دوره سونگ به چین رسیده است.  در این كتاب می خوانیم: "گل یه-سی-مین ye-si-min گلی است از سرزمین های باختری به رنگ سفید برفی.  مردمان هو 974 (ایرانیان یا بیگانگان) آن را به كیائو چو (Kiao-čou)  و كانتون مـــــــی‌آورند و همـگان بوی خوشش را دوست داشته می کارند. کوان چو تو کین 975 Kwan čou t‛u kin ("فرهنگ گیتا شناسی استان كوان‌ـ ‌تون")،  چنین آورده که روغن یاسمن را با كشتی به چین آرند؛ زیرا مردمان هو گل­هایش ‌چیده روغنش ‌گیرند كه درمان خوره 976  را نیک باشد1.   وقتی این چربی را كف دست مالند، بوی خوشش به پشت دست ‌رسد."



[1] . Ch. A, p. 2 (ed. of Han Wei ts‛un šu).
[2] . Ch. B, p. 3.
[3] . نک: ص 334  ؟كتاب پیش رو .
[4] . رازقی/فُل گل دلخواه چینی‌هاست. پكن باغبان¬هایی دارد استاد کشتِ  همین گل‌. تابستان¬ها، هر بامداد  پیش ازسرزدن خورشید گلها را (بدون شاخه یا برگ) ‌چیده بهر خوشبو  كردن چای و انفیه و آراستن كلاه بانوان چین به فروش ‌رسانند. Jasminum officinale  [یاسمن سفید/رسمی] را در پکن نمی‌ کارند.
(Bretschneider, Chinese Recorder, Vol. III, 1871, p. 225)
[5] . Chinese Recorder, Vol. III, p. 225.
[6] . Hirth, China and the Roman Orient, p. 270.
[7] . Watters, Essays on the Chinese Language, p. 354.
[8] . Pelliot, Bull. de l'Ecole française, Vol. II, p. 146.
[9] . نک: ص 144 كتاب پیش رو.
[10] . Hirth, Chau Ju-kua, p. 6, note 1.
[11]. نه برتشنایدر و نه هیرت به این نکته نمی پردازند و هیرت اصلا به این منبع اشاره نمی کند.  
[12] . Ch. 3, p. 1 6 (see above, p. 268).
[13] . نک: ص 335 كتاب پیش رو .
[14] . برگردان  هیرت:
 Hirth, Journal Am. Or. Soc., Vol XXX, 1910, p. 22.
[15] . Ch. 22, p. 8b.
[16] . Ch. 4, p. 9.
[17] . سخن از یاسمنی است كه شب¬ها باز می‌شود، یاسمن شب گُل (Nyctanthes arbor-tristis)، همان گلِ مُشكِ هند [پاریجات در زبان هندی] (Stuart, Chinese Materia Medica, p. 287).
[18] . جاسمینوم Jasminum  را گونه¬های بسیار است– ‌دور و بر 49 تا 70 گونه در هند، ‌دور و بر 39 گونه در مجمع‌الجزایر و ‌دور و بر 15 گونه در چین و ژاپن.
[19] . هوبشمان (دستور زبان ارمنی، ص. 198) (Armen. Gram., p. 198) به درستی از وام واژه فارسی یاسمیک yasmik در زبان ارمنی، علاوه بر یاسمین  yāsmīn، واژه یاسمیک *yāsmīk پهلوی را نیز استناج می‌كند. بدین ترتیب گویا صورت¬های یاسمیت *yāsmīt یا یاسمیر *yāsmīr نیز در زبان پهلوی وجود داشته‌اند.
1. شگفتا كه نه دیوسكوریدس و نه جالینوس با یاسمین آشنا نبودند.
2. برای ادای جزء لی li نویسه‌های متنوع دیگری به كار می‌رود كه می‌توان آنها را در Kwan k‛ün fan p‛u (Ch. 22, p. 8b) یافت؛ در بحث آوائی این نویسه‌ها اهمیتی ندارند.
* ’’یاسمین گرم است و خشك ‌اندر آخر درجه دوم دردسر را كه از سردی بود نیك باشد و از بادهای غلیظ و مغز را قوی گرداند و تحلیل دهد ولقوه و فالج را نیكو بود و هر كه را مغزش سرد و تر است منفعت كندش و كلف ببرد، چون خشك كرده بسایند و بر او طلا كنند به آب، و روغنش گرم است و لطیف، سردشدن راحم را و بیماریهای سرد را سود دارد و نسیان‌افتاده را همچنین‘‘(ابومنصور، دانشگاه تهران، 1346، ص 346).
5. P. Schwarz, Iran, pp. 52, 94, 97, 165.