نیشابور و آتش اهورایی (آتشکده آذر برزین مهر)
دوشنبه 12 اسفند ماه سال 1387 ساعت 8:28 PM
•سالم، احمدرضا. «نیشابور و آتش اهورایی»، کتاب ماه هنر، آذر و دی 1383.
پیدایش آتش و زیبایی خیره کنندهی شرارههای آن، سبب شده تا آدمی از دیرباز به دیدهی احترام بدان بنگرد و از گونهای تقدس برخوردار گردد. به ویژه در میان ایرانیان باستان که حتی برای یافتن آن افسانهها ساخته و پرداختهاند. همچنان که فردوسی بزرگ، کشف آتش را طی داستانی به زمان هوشنگ پیشدادی نسبت میدهد.[1]
ایرانیان که از روزگاران کهن به آتش و نور و روشنی ارج مینهادهاند، در درازنای تاریخ دینی خود همواره این عنصر مفید را میستودهاند. در بخشی از کتاب خرده اوستا به نام «آتش نیایش» چنین میخوانیم:«ستایش پاک تو را باشد ای آتش گهر! ای بزرگترین بخشودهی اهورامزدا که درخوری ستایش را!»
میان ما مسلمانان نیز رایج است که با فروزان شدن چراغ، پیامبر بزرگ خویش با فرستادن صلوات، درود میفرستیم. حتی هنوز در برخی جایها برای روشن نگه داشتن و زنده نگه داشتن آتش، چنین سوگند میدهند: «به صاحب شعله تو را قسم میدهم سوی چراغ را خاموش مکن».[2] سوگندهای مشهور: «به این سوی مرتضی علی (ع)» یا «به این سوی سلمان» نیز از این دستهاند.
در میان دینهای ایرانی، آتش در کیش زرتشت جایگاه ویژهای دارد. برخلاف آنچه که گروهی زرتشتیان را آتشپرست میدانند، آتش یکی از مظاهر و نشانههای این دین و بطور کلی محور و مرکز مناسک آن به شمار میآید.
مرکزیت آتش در دین زرتشتی، شناختهشدهترین نمود این دین میباشد. فردوسی، خدوندگار حماسهی ایران نیز در این باره چنین میسراید:
به یک هفته بر پیش یزدان بدند مپنـدار کــــآتشپرستـــــان بدند
که آتـــش بدانگـــاه محــراب بود پرستنـــده را دیــده پـــــرآب بود
شمار بسیار آتشکدهها[3] و عبارتهای بسیار در اوستا و دیگر نوشتههای دینی زرتشتیان، این سخن را گواهی میکنند. بنابراین زرتشتیان، ستایشگران آتشاند و نه پرستندگان آن. به هر روی آتشهای مورد ستایش مزداپرستان، گوناگوناند. اگر به لحاظ آفرینش، آنها را مورد بررسی قرار دهیم، پنج گونهاند:
1.برزی سوه: به معنی «بلند سود» است و در پیش اهورامزدا میسوزد.
2.وُهوفریان:در معنی «دوستدار نیکی» است و در بدن مردمان و حیوانها جای دارد.
3.اوروازشت: به معنی «شادمانی بخشندهتر» میباشد و آن اتش است که در گیاهان یافت میشود. مثلا میتوان با مالیدن دو تکه چوب، آن را آشکار کرد.
4.وازشت: «سودمندتر» معنی میدهد و آتشی است که در ابرها وجود دارد. (همان آذرخش است)
5.سپنیشت: به معنی «مقدستر و مینوی» است و آن آتشی است که در جهان به کار میبرند.[4]
اما اگر بخواهیم آتشها را بر اساس جایگاهی که از آنها سوده برده میشود تقسیم کنیم، سه دستهاند: آتشهای خانگی، آتش مربوط به قبیله و قوم –که آن را «آذران» نامیده اند و آتش ویژهی یک استان یا منطقهای بزرگتر که «آتش بهرام» نام داشته است.
سه آتش بزرگ هم که ریشه در اسطوره دارند نیز در این سرزمین برپا بودهاند که هرسه، گونهای از آذربهرام میباشند. هر کدام از این سه آتش، ویژهی طبقهی خاصی از جامعه بودهاند (منظور از یک طبقهی خاص، طبقات اجتماعی یا جایگاه اجتماعی افراد نیست، بلکه یک طبقهی صنفی است.) مثل آنچه امروز به عنوان هیأت آهنگرها، حسینیهی بزرازها و ... داریم. و چنانکه آذر «فرن بغ» (به معنی دارنده فره ایزدی) که برخی جایگاه آن را در کوه رشن کشور کابل[5] و گروهی کاریان فارس میدانند و مربوط به موبدان بوده، آذر «گشسب» یا «گشنسب» (به معنی دارندهی اسب نر) در شیز آذربایجان که به شاهان و سپاهیان تعلق داشته و مکان آتشکدهی «برزین مهر» (به معنی آتش مهر بالنده) را که ویژهی کشاورزان یا برزیگران بوده در کوه ریوند نیشابور میدانند.
نکتهی جالب توجه آنکه این سه آتش، در ابتدا وجودی اسطورهای داشتهاند. همچنانکه بنای آذرفرنبغ را به «جمشید»، آذرگشنسب را به «کیخسرو» و آذربرزینمهر را به «گشتاسب» نسبت میدهند.
در «بندهش هندی» هم آمده است که: «این سه آتش را، که آذرفرنبغ، گشنسب و برزینمهر است، اورمزد از آغاز آفرینش چون سه فره آفرید».[6]
در دورانهای بعد شکلگیری این اسطورهها، این سه آتش نمود و زمینی پیدا میکنند و هر کدام در زمان خود از جایگاه ویژهای برخوردار میگردند بطوری که هر شاه برای نیایش و انجام آیینهای دینی، پیاده به آتشکدهی آذر گشنسب میرفته و یا هدایا و موقوفاتی به این آتشکدهها پیشکش میکرده است. ساسانیان که احیاگر بسیاری از سنتها و رسمهای شاهان پیش از خود بودهاند نیز چنین میکردهاند.
تقدس و اهمیت این آتشها هنگامی روشن میشود که بدانیم به آنها سوگند میخوردهاند. در بخشی از «خرده اوستا» میخوانیم که گناهکار به آتش سوگند یادکره و پتت (پوزش) میخواهد: «آتش بهرام، آذر فرنبغ به یاری برساد! از همهی گناهان پشیمانم و پتت میکنم».[7]
سنت سوگند خوردن به نور و روشنایی امروز هم از میان نرفته است، همچنان که پیشتر نیز اشاره شد شخص با اشاره به چراغ یا روشنایی، میگوید: «به این سوی مرتضی علی (ع) سوگند!»
انجام آزمایش گذر از آتش برای اثبات بیگناهی «سیاوش» نیز بیانگر اهمیت آتش است.
در بحث اتیمولوژی یا ریشهشناسی، آتش را برگرفته از «آتَر» اوستایی، به معنی آتش و ایزد موکل بر آتش (که در اسطوره، پسر اهورامزدا نیز میباشد) می دانند، بُرزین را که برخی بَرزین نیز تلفظ میکنند به معنی بالیدن و بالندگی و سپس مهر را از ریشهی «میثره» در اوستایی میدانند که «میترا» نیز از همین واژه گرفته شده است.
امروز نیایشگاههای فراوانی را از مهر– که مهرابه نام دارند- در دنیا سراغ داریم. مهرابههایی در بیشاپور فارس ایران، چپل هیل در انگلستان، دیبورگ المان، سان کلمنته و سانتا پریسکا در رم، صوفیهی بلغارستان، اتریش، ایتالیا، پتویوگسلاوی و ....
در کتابهای دینی زرتشتیان، اشارههای بسیاری به مهر شده است. در خرده اوستا، «مهر نیایش» و در یشتها -که یکی از بخشهای اوستاست- «مهر یشت» به ستایش این ایزد پرداختهاند.
با آنکه مهر، ایزدی است مربوط به دورههای پیش از زرتشت و روزگار آریاییها، اما با پدیدار گشتن دین زرتشتی، نه تنها حضور مهر کمتر نشد بلکه بسیاری از آیینهای مربوط به آن وارد مزداپرستی گردید و مهر چون اهورامزدا و البته پس از وی در رأس دیگر ایزدان قرار گرفت. در اوستا نیز این موضوع آمدهاست: «اهورا مزدا به سپیتمان زرتشت گفت: بدان هنگام که من مهر فراخ چراگاه را هستی بخشیدم او را در شایستگی نیایش و برازندگی ستایش، برابر خود که اهوره مزدایم بیافریدم».[8]
با اینکه بر ما روشن است خورشید و مهر دو عنصر یا دو ایزد جدا هستند اما گمان میکنیم رابطهی بین آنها موجب شده تا آتشکدهی برزینمهر که به پاس ایزد مهر بنا شده در خراسان برپای گردد:
نخست آنکه در «مهریشت» تصریح شده است که: «آن سرور کشور، آن مهر فراخ چراگاه، سواره از سوی راست این سرزمین پهناور گویسان به کرانه بدرآید.»[9] و این در ایران سرزمینی نیست مگر خراسان.
دیگر، معنای خراسان است که «جای برآمدن خورشید» می باشد.[10] یعنی همان جایی که محل آغاز کار روزانهی مهر است. بدین روی شاید بتوانیم با احتیاط، بین جایگاه جغرافیایی خراسان در ایران (با توجه به معنای آن) و مهر، پیوندی برقرار کنیم که البته این یک گمان بیش نیست.
دورنمایی که اوستا از جغرافیای این آتشگاه، پیش روی ما قرار میدهد، سرزمین است در شمال شرقی ایران و بر این نکته که آتشکده بر روی کوهی بنا شده تکیه دارد.
این ناحیه در اوستا رَئِوَنتَ (به معنی دارای شکوه و جلال) معرفی گردیده که همان «ریوند» است. ریوند در اوستا کوهستانی است مقدس. در همین کتاب آمده است: «ای آذر اهورا مزدا! کوه ریوند مزدا! آفریده! شما را ستایش و خشنودی و آفرین!»[11]
از مواردی که تقدس این سرزمین (ریوند) را هویدا میسازد، همنامی آن با یکی از صفتهای اهورامزدا یعنی ریوند میباشد. حتی میتوانیم گام فراتر نهیم و بگوییم که صفت اهورامزدا برگرفته از نام این سرزمین اهورایی است.
برای بازپیدایی این آتشکده نخست باید ریوند را بیابیم. اما ریوند کجاست؟
میدانیم که در دورههای اسلامی، ریوند یکی از ربعهای چهارگانه نیشابور بوده و تقریبا در غرب شهر واقع میشده است.[12] گرچه گمان میرود که ریوند روزگار باستان باید ناحیهی وسیعتری بوده باشد. در هزار بیت «دقیقی» که فردوسی، آنها را وارد شاهنامه نموده، آنجا که سخن از دین پذیرفتن گشتاسب میباشد، چنین آمده است:
نخست آذر مهــــر برزین نهاد
به کشمر نگر تا چه آیین نهاد
اگر ضبط «کشمر» را درست بدانیم –چون در بعضی نسخهها به جای آن «کشور» آمده- میبینیم که دقیقی جای آتشکدهی برزین مهر را در کاشمر میداند و محل غرس سروی را که زرتشت از بهشت آورده، در کنار همین آتشگاه میداند:
یکی سرو آزاده بود از بهشت
به پیش در آذر انــــدر بکشت
برخی نسخهها به جای آذر، «کشمر» آوردهاند که تفاوتی در اصل ندارد چون در بیت پیشین ذکر شده که آتشکده در کاشمر بنا شدهاست. با توجه به اینکه دقیقی شاعری است زرتشتی[13] و آگاه، طبیعتا به منابع یا متونی اصیل دسترسی داشته است. بنابراین سخن وی جای اندیشه دارد و نباید آن را به یکباره کنار نهاد. با این توصیف میتوانیم دامنهی ریوند را تا کاشمر ادامه دهیم. وجود روستاهایی به نام ریوند نیز در کاشمر و غرب سبزوار، شاید بتواند حدود این سرزمین باستانی را به ما نشان دهند.
در تاریخ نیشابور «الحاکم» میخوانیم: ربع ریوند از حد مسجد جامع آغاز می شود و تا مزرعهی احمدآباد –اول حدود بیهق- ادامه مییابد.[14] این نکته را تاریخ بیهق ابن فندق نیز تایید میکند و در توضیح ربع اول از ربعهای دوازدهگانهی بیهق، از چند روستا نام میبرد که احمدآباد یاد شده نیز جزو آنهاست و حتی روستای «سنجریدر» یا سنگ کلیدر امروز را هم جزو ربع ریوند میداند.[15]
الحاکم میگوید: «نام هر ربع به قریهای که در آن جانب معمور و بیشتر بود اضافه کردند.»[16] یعنی اینکه در ربع ریوند، روستا یا محلی به همین نام وجود داشته و ادامه میدهد : «ریوند، که ربع به آن منسوب است، قریهی کبیرهی معمورهای بود دارای مسجدی جامع منیع رفیع و خانقاههای بسیار»[17] در ذکر ولایتهای نیشابور نیز دقیقا اشاره میکند که ولایت بیهق بر حدود ریوند قرار دارد.[18] پس چنین دریافت میشود که این ناحیه، سرزمینی بین نیشابور و سبزوار بوده است.
امروز از ریوندی که الحاکم نام برده اثری نیست، فقط نام آن ربع بر یکی از دهستانهای نیشابور مانده است. اما روستاهای ریوند کاشمر و سبزوار هنوز به زندگی ادامه میدهند. نشان دیگری که از برزینمهر داریم، دریاچهی «سوور» است که آن را با «چشمه سبز» یا «سوز» در شمال شرقی نیشابور یکی میدانند: «پس دو چشمه –دریا بر زمین گشوده شدند که چنین خوانده شدند: «چیچست» دریاچهی ژرف نمکین آب بیتازش و بیزندگی که بر ساحلش آذرگشنسب پیروزگر نشیند. دیگر «سوور» که هر بستری را به کرانهها افکند و خویشتن را روشن و پاک دارد. زیرا به مانند چشمی است که هر گردی و هر ریمنی را به کنار افکند. به سبب ژرفایش آنچه اندر دریا شود به بن نرسد. به نزدیکی آن آذر مهر سودبخش برزین مهر نشیند.»[19]
از این دریا در اوستا یادی نشده اما با توجه به نزدیک بودن آن به برزین مهر میبایست در حوالی نیشابور بوده باشد. حال این پرسش پیش میآید که منظور از «نزدیک» بودن آنها به یکدیگر چیست و این فاصله به چه اندازه است؟
در این پریشانی، وجود بنایی در چند کیلومتری شمال ریوند سبزوار، برخی را بر آن داشته تا گمان کنند آتشگاه برزین مهر را یافتهاند و اصرار زیادی بر قبولاندن این مدعا دارند اما به دلایلی این سخن پذیرفتنی نیست:
نخست آنکه روستای «کایف»، که این بنا در حوالی آن است، در هیچ یک از متون، پیوندی با نیشابور نداشته و حتی در تاریخ بیهق، روستاهای همجوار آن مثل «ساروغ» و «فشتنق»، جزو ربع هفتم یعنی «باشتین» میباشند.[20]
البته بنای یاد شده را به نوعی میتوان آتشکده دانست، گرچه به تازگی رسم شده است برخی پژوهشگران، هر کجای این مرز و بوم، بنای دورافتاده و مهجوری مییابند که بر بلندایی قرار گرفته باشد، آن را آتشکده میخوانند. اینگونه بناها را که در اصطلاح «چهارتاقی» مینامند، نوعی آتشکدهاند که به دوران ساسانی تعلق دارند. چهار تاقی، تنها بنایی است که معرف و نمایندهی معماری دینی ایران باستان به شمار میآید.
چهار تاقی «خانهی دیو» که در کوههای شمال روستای کوچک کایف قرار دارد نیز در ردیف همین گونه بناها قرار میگیرد.
دیگر آنکه بعید به نظر میرسد نیایشگاهی همچون برزین مهر که یکی از سه آتش بزرگ بوده، در چنین جای دورافتادهای بنا شده باشد. نگارنده خود از این مکان بازدید نموده و بر دشواری راه و مشکلات رسیدن به آن آگاه است که امروزه با وسایل و امکانات، دسترسی به آن دشوار و از حوصله بیرون است.
به نظر نمیرسد کشاورزی از نیشابور کهن، حاضر باشد تا برای نیایش و برگزاری جشنهای فراوان دینی، به این محل دور و سختگذر بیاید. کوچکی این بنا نیز درخور اندیشه است. آتشکدهای که از آن کشاورزان یک کشور است باید دارای بنایی بزرگتر و باشکوهتر باشد، حال آنکه خانهی دیو با تمام بناهای جانبیاش – که امروز اثر چندانی از آنها نیست- شاید گنجایش پنجاه نفر را هم نداشته باشد.
ممکن است اینگونه به نظر برسد که چون این آتشگاه به سومین گروه جامعه، یعنی طبقهی کشاورزان و برزیگران تعلق داشته، از اهمیت کمتری برخوردار بوده و ساخت آن جدی گرفته نشده استف در صورتی که این آتش در دین زرتشتی بسیار مهم بوده، چنانکه در کتاب روایت پهلوی میخوانیم که هرمزد برای دعوت گشتاسب به دین جدید، سه چیز را به خانهی وی میفرستد: بهمن، اردیبهشت و آذربرزین.[21] حتی اشاره میشود که این آتش بدون هیزم و خود به خود سوزان بوده است. بیشک دقیقی شاعر هم بر این موضوع اگاهی داشته که چنین سروده است:
که آن مهر برزین ابی دود بود
منور نه از هیزم و دود (عود) بود
حکایت فروزان بودن آتش بدون هیزم درخور اندیشهی بیشتری است چون نمیدانیم تنها به لحاظ اینکه برای زرتشت، معجزهای در نظر گرفته باشند، آن را بیان میکنند یا خیر. این نکته پژوهشگران را بر آن داشته تا گمان کنند سوخت این آتش از نوعی گاز که در کوههای ریوند موجود بوده فراهم میآمده است. چنین نظریهای در مورد آتشگاه مسجد سلیمان نیز وجود دارد.
ماکسیم سیرو، که در مقالهای که به سال 1937، آتشکدهی مسجد سلیمان را معرفی نموده، معتقد است در نقطهای از بنا گازهای زیرزمینی بیرون میزده و نشست کردن کف بنا ناشی از آن است که مخزن یا انباری برای ذخیرهی گاز، در این مجموعه وجود داشته است.[22]
نکتهی بارز در خصوص «خانهی دیو» آن است که این آتشگاه در اعماق دشتها و در میان تپههای کوچک و بزرگ قرار گرفته و آتش آن از دور قابل مشاهده نبوده، بنابراین میباید آن را آتشکدهای محلی، ویژهی یک منطقهی کوچک دانست. مانند چهارتاقی «بازه هور» که موقعیت و کاربردی اینچنین داشته است.
در کتابهای روایات پهلوی و گزیدههای زاد اسپرم آمده است که بهمن و اردیبهشت و آذربرزین مهر به صورت مادی درآمده بودند و بر گشتاسب وارد شدند. برزین مهر به گشتاسب میگوید: «دین را بپذیر تا همه بر تو آفرین خوانیم، تا فرمانروایی و پادشاهی دراز یابی.»[23] در برخی روایتها نیز گفته شده که زرتشت، آذربرزین مهر را خود از آسمان فرو آورده است. در بخش دیگری از کتاب روایات پهلوی هم چنین میخوانیم که: «هرمزد، آذربرزین مهر را بدان پاداش که گشتاسب به دین آهیخته شد به صورت آتش بهرام به پشتهی گشتاسبان بنشاند.»[24]
در کتاب بندهش هندی نوشته شده است که گشتاسب به کوه ریوند –که پشتهی گشتاسبان گویند- آن (آذربرزین مهر) را به دادگاه نشانید.[25]
در هرصورت نام این آتشکده در ادبیات دینی زرتشتی، همواره با گشتاسب همراه است و از آنجا که این فرد در شرق ایران، حکومتی تقریبا محلی داشته، دور از ذهن نیست که وی را گشتاسپی بدانیم که نامش در کتیبهی «بیستون» ذکر شده است. (با در نظر گرفتن این مساله که گشتاسب بیستون هم حاکمی محلی در مناطق شرقی ایران باستان بود است)
در بسیاری از کتابهای جغرافیایی و متون تاریخی از دو آتش گشنسپ و فرنبغ نام برده میشود اما به ندرت از آذربرزین مهر یاد میگردد. (صرفنظر از آنچه شاعران در برخی تشبیهها و صحنهپردازیهای خویش بهکاربردهاند)[26]
اما دلیل چیست؟
شاید بدین خاطر که برای انتساب دو آتشکدهی یاد شده – حتی از روی حدس و گمان- توانستهاند بناهایی را بیابند اما برای برزین مهر، خیر. شاید ملاحظات دینی مطرح بوده و یا ممکن است بنای برزین مهر به وسیلهی فاتحان مسلمان در نخستین سدههای ظهور اسلام از میان رفته باشد. همچنانکه در تاریخ نیشابور میخوانیم:
عبدالله عامر، هنگام فتح شهر، آتشکدهی قهندز را ویران میکند و به جای آن مسجدی جامع میسازد. سپس به خواهش زرتشتیان شهر، ساخت آتشکدهای دیگر را دور از جامع اجازه میدهد که به «کوچهی آتشکده» معروف میگردد[27]، موضوعی که در نقاط دیگر کشور نیز فراوان سراغ داریم.
آنچه شایان اندیشه میباشد این است که پس چگونه برخی از این آتشگاهها همچون بنای «بازه هور»، آتشکدهی «زُهَرشیر»، «کنار سیاه» و بسیاری دیگر از گزند ویرانی در امان ماندهاند اما آتشکدهای بااهمیت هچون برزین مهر باید از بین برود؟ بدین ترتیب دچار سردرگمی میشویم که نتوانستهایم نشانی از این نیایشگاه مهم بیابیم.
اما آنچه هست ریوند و برزینمهر، هر دو وجود داشتهاند و باید جای آنها رایافت.
با توجه با اوستا و دیگر متون، ریوند ناحیهای میان نیشابور و سبزوار بوده (که البته نیشابور را هم دربر میگرفته است) و چون اشاره به کوهستانی بودن محل قرار گرفتن آتشکده شده، در این منطقه میتوانیم روستای «برزنون» را به عنوان جایگاه این نیایشگاه معرفی کنیم. گرچه شاید دلایل ما سست به نظر رسد اما برای تایید سخن خود لازم میدانیم تا به چند نکته اشاره کنیم:
نخست وضع اقلیمی و جغرافیایی این روستا را بررسی میکنیم، ناحیهای کوهستانی و تپههای بلند و مشرف بر دشتهای وسیع که میتواند جایگاهی مناسب برای بنای یک آتشکده باشد. دیگر آنکه وجود آرامگاه امامزادهای بهنام «شاهزاده علی اصغر» (ع) را در نزدیک این روستا نباید نادیده گرفت که خود بیانگر اعتبار و اهمیت این روستا در گذشته میباشد. همسایگی نیایشگاههای ایرانی با آرامگاهها موضوع جدیدی نیست.
نکتهی درخور اشارهی دیگر، نام این آبادی است که اهالی منطقه آن را «برزنون» تلفظ میکنند. شاید با گذشت زمان «برزین» به شکل «برزنون» درآمده باشد.
به هر روی، تا زمانی که سندی نوشتاری یا نشانهای از این نیایشگاه اساطیری و کهن یافت نشود، گفتهها از روی گمان بوده و هیچ یک، سخن آخر نخواهد بود.
--------------------------------------------------------------------------------
پانوشتها
[1] . بنا بر روایت فردوسی، در یک روز زمستانی، هوشنگ پسر سیامک که پس از کیومرث به تخت شاهی نشست با عدهای از سوران و یارانش به شکار رفت زمانی که در دشت پی شکار میتاخت از دور چشمش به مار سیاه بزرگی میافتد و برای کشتن آن سنگی از زمین برمیدارد و آن را به سوی مار پرتاب میکند و سنگ به سنگهای دیگر میخورد و جرقهای میزند و خار و خس دور و بر آن، آتش میگیرد و مار کشته نمیشود اما آتش کشف می شود.
[2] . ماهنامه فروهر، ش2، ص 133.
[3] . آثار ایران، ج1، ص19.
[4] . بندهش هندی، ص97.
[5] . همان ص98.
[6] . همان، ص97.
[7] . اوستا، ص605.
[8] . همان، ص 353.
[9] . همان، ص277.
[10] . بیمناسبت ندیدم که این دوبیت مشهور (ویس و رامین) را در اینجا بیاورم:
زبان پهلوی هر کو شناسد
خراسان ان بود کز وی خور آسد
خراسان را بود معنی خورآیان
کجا کز وی خور آسد سوی ایران
[11] . اوستا، ص 606.
[12] . تاریخ نیشابور الحاکم، ص 214.
[13] . دقیقی چار خصلت برگزیدست
به گیتی از همه خوبی و زشتی
لب یاقوت رنگ و نالهی چنگ
می خون رنگ و کیش زردهشتی (دقیقی)
به یزدان که هرگز نبیند بهشت
کسی کاو ندارد ره زردهشت (دقیقی)
[14] . تاریخ نیشابور الحاکم، ص 214.
[15] . تاریخ بیهق، ص 35.
[16] . تاریخ نیشابور الحاکم، ص 214.
[17] . همان، ص215.
[18] . همان، ص214.
[19] . پژوهشی در اساطیر ایران، ج1، ص85.
[20] . تاریخ بیهق، ص 38.
[21] . روایت پهلوی، ص 57.
[22] . آثار ایران، ج1، ص 150.
[23] . روایت پهلویف ص 57.
[24] . همان، ص 55.
[25] . بندهش هندی، ص 98.
[26] . برفروز آذربرزین که در این فصل شتا
آذربرزین پیغمبر آذار بود
یکی آذری ساخت برزین به نام (مسعود سعد)
ز برزین دهقان و افسون زند(شاهنامه)
برآورده دودی به چرخ بلند
میرالمرا سید سادات فرامرز (شرف نامه)
برشاهان مهتر چون برآذرها برزین (لامعی گرگانی)
[27] . تاریخ نیشابور الحاکم، ص 217.
فهرست منابع:
•آثار ایران. آندره گدار و دیگران، ترجمهی ابوالحسن سروقد مقدم، آستان قدس رضوی چاپ دوم، 1371.
•اوستا. تصحیح جلیلی دوستخواه، انتشارات مروارید، چاپ ششم، 1381.
•اسطوره بیان نمادین. ابوالقاسم اسماعیلپور، انتشارات سروش، تهران، 1377.
•پژوهشی در اساطیر ایران، مهرداد بهار، ج 1.
•تاریخ بیهق. ابوالحسن علی بن زید بیهقی معروف به ابن فندق، تصحیح علامه قزوینی، چاپ سوم، 1361.
•تاریخ نیشابور الحاکم. ترجمهی محمد بن حسین خلیفه نیشابوری، تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی، نشر آگه، چاپ اول، 1375.
•جستار درباره مهر و ناهید. محمد مقدم، انتشارات هیرمند، چاپ اول 1380.
•روایت پهلوی (متنی به زبان فارسی میانه ساسانی). ترجمهی مهشید میرفخرایی، تهران: موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، 1367.
•روزنامه خراسان، 14/6/1374
•شاهنامه فردوسی. تصحیح ا.ی. برتلس، موسسه انتشارات سوره، چاپ اول، ۱۳۷۷
•ماهنامه چیستا، ش 122.
•ماهنامه فروهر، ش 2.
--------------------------------------------------------------------------------
منبع این نوشتار:
•سالم، احمدرضا. «نیشابور و آتش اهورایی»، کتاب ماه هنر، آذر و دی 1383، ص 146-152.