بَوْرَه (بَوْرَق یا بورَق ) ، کربناتِ مرکّب سدیم ، که ترکیبی از نمکهای مختلف ، عمدتاً کربنات سُدیم (سودا)، است . این واژه که در عربی بورق شده است ، بر بُراکس (در اصطلاح علمی ، ناتریوم ـ بیبوراکیکوم ) به مفهوم کنونی آن دلالت نمی کند بلکه نام خود را به آن داده است . فرهنگ نویسان زبان عربی بورق مائی ، بورق جَبَلی ، بورق اَرمَنی ، و بورق مصری (=نَطْرون )، بورق الصاغَة («بورة زرگران »، یعنی کریزوکلا )، بورق الخبّازین (یا: الخُبْز ؛ «بورة نانوایان /نان ») و بورق اِفریقی را ذکر کرده اند. چون تقریباً هیچ تعریف عینی از این اصطلاحها وجود ندارد، این برشماریها تقریباً بی ارزش است ] رازی در المدخل التعلیمی (ص 61ـ62) بورق زَراوَندی ، بورق الغرب (=بورة حاصل از ] نوعی [ درخت بید) و تِنکار را نیز نام برده است [ . خوارزمی نیز (ص 260) بورق زراوندی و تنکار را که به طور مصنوعی ساخته می شوند، ذکر می کند (این دو تا به امروز در انگلیسی و فرانسوی tincal نامیده می شوند). ف .معطّر اطلاعات بیشتری دربارة نامهای بورق ، همچنین در زبانهای دیگر داده است . دمشقی در نخبة الدهر بورق و تنکار را متمایز کرده است ؛ وی می گوید که هر دوی آنها نوعی طبیعی و نوعی مصنوعی دارند و هر دو گونة تنکار در گُدازش و تصفیة مواد معدنی / فلزها به کار می رفته است (ص 106ـ107؛ ویدمان ، ج 1، ص 713). وجود طبقه ای از تاجران بوره / بورق (موسوم به بَورقی ) حاکی از این است که تجارت این انواع ترکیبات سدیم مستلزم دانشی مخصوص بود. این تجارت حتماً پر منفعت بود: ابن حوقل (ص 346) بورات ] نمک اسید بوریک [ ی را ذکر می کند (به نامِ مِلح البَورَق ) که از دریاچة وان آورده به نانوایان عراق و بین النهرین تحویل می دادند (رجوع کنید به بورق الخبّازی ، مذکور در بالا)؛ آن نانوایان روی خمیر نان را پیش از نهادنِ آن در تنور با بورة محلول در آب می آغشتند تا ظاهری زیباتر و درخشانتر به نان بدهند. بَورَق الصاغَة (مذکور در بالا) که علی الخصوص گرانبها بود با منفعت بسیار از کَبوذان به عراق و سوریه صادر می شد.
کتابهای کانی شناسی مکانهای بسیاری را که بورق در آنجا یافت می شد و اقسام آن را، ذکر کرده اند ] وینک لهنر دانشمند معدن شناس اتریشی در 1899 می نویسد که در نزدیکی شهر بابک کرمان معدن بوره ای یافته که تقریباً یک متر زیرزمین قرار دارد ( > مجلة اتریشی معدن شناسی و ذوب شناسی < ، ج 47، ص 622) [ . بورق ، مانند نمک ، یا به صورت مایع در آب یا به شکل جامد بر سطح خاک یافت می شود؛ سفید، خاکستری یا سرخ است و باعث حلّ و گداختن انواع موادّ جامد می گردد. نَطرون ، که نوعی بوره است ، بدن را پاکیزه و پوست را زیبا می کند؛ در شیمی نیز به عنوان مُعرِّف بر ضد ناخالصیها به کار می رود (ارسطو، ترجمة عربی ، ص 118، ترجمة آلمانی ، ص 173). در یونان و روم باستان ، بورق (نَطرون ) را به نام ] یونانی [ نیترون می شناختند، که با شورة قلمی (نیترُم ) امروزی ما متفاوت است . در آن روزگار نیز، مانند دورة اسلامی و زمان حال ، بورق از دریاچه های بسته ای به دست می آمد که آب آنها در نتیجة تبخیر خشک می شود و بورق به صورت قشر درخشانی باقی می ماند. به نوشتة غَسّانی و ابن قُفّ (رجوع کنید به منابع )، نطرون همان «بورة ارمنی » است ، ولی اینان همچنان می گویند که بهترین نطرون از دریاچه های نمک مصر به دست می آید. نطرون در درمانهای دارویی بسیار به کار می رفت ، بویژه برای معالجة بیماریهای پوستی مانند خارش ، تقشّر پوست ، جَرَب ، جوش و دُمّل و نیز برای تنظیف زخمهای تازه . محلول آن در شراب ، عسل یا آب زخمهای آلوده و چرکی را پاک می کند. در مصرفِ داخلی ، اثر ملیّن دارد و نفخ را از میان می بَرَد (نیز رجوع کنید به نطرون * ). در مجموعه نسخه های کِنْدی ، بوره یکی از اجزای گردهای مختلف دندان شویی است . اگر بر چشم پاشیده شود ضایعة معروف به «بیاض العَین الغلیظ » را رفع می کند. مع ذلک ، بویژه در درمان بیماریهای چشم ، پزشک نماهای شیّاد هم از این مادّه استفاده می کردند (به نوشتة جَوبَری در المختار فی کشف الاسرار ؛ نیز رجوع کنید به ویدمان ، ج 1، ص 765 به بعد). منابع : ابن بکلارش ، المستعینی ، نسخة خطی کتابخانة ملی ناپل ، ج 3، ش 65. F ، گ 25پ ؛ ابن بیطار، الجامع لِمفردات الادویة و الاغذیة ، بولاق 1291، ج 1، ص 125ـ127؛ ابن حوقل ، کتاب صورة الارض ، چاپ کرامرس ، لیدن 1967؛ ابن سینا، کتاب قانون فی الطب ، بولاق 1294، ج 1، ص 267 و بعد؛ ابن میمون ، شرح اسماء العقار ، چاپ ماکس مایرهوف ، ش 51؛ محمدبن احمد ابوریحان بیرونی ، الصیدنه فی الطب ، چاپ حکیم محمد سعید، کراچی 1973؛ ارسطو، کتاب الاحجار ، ترجمة ابن سرافیون ، چاپ روسکا، هایدلبرگ 1912؛ داوودبن عمر انطاکی ، تذکرة اولی الالباب ، قاهره 1371؛ ج 1، ص 87 و بعد؛ تحفة الاحباب فی ماهیة النبات و الاعشاب ، مع ترجمة بالفرنساویة و حل مشکلاته لرنو و کلن ، پاریس 1934، ش 92؛ محمدبن احمد خوارزمی ، کتاب مفاتیح العلوم ، چاپ فان فلوتن ، لیدن 1968؛ ] محمدبن ابی طالب دمشقی ، کتاب نخبة الدهر فی عجائب البر و البحر ، بیروت 1408/ 1988 [ ؛ دیوسکوریدس ، کتاب الحشائش و النباتات ، ترجمة اصطفن بن بسیل ، چاپ دوبلر و ترز، تتوان 1952، ص 426 و بعد؛ محمدبن زکریا رازی ، کتاب الحاوی فی الطب ، حیدرآباد دکن 1374ـ1390/ 1955ـ1971، ج 20، ص 134ـ137؛ ] همو، المدخل التّعلیمی ، یا، راهنمای آموزش صنعت کیمیا ، چاپ حسنعلی شیبانی ، تهران 1346 ش [ ؛ یوسف بن عمر غسّانی ، المعتمد فی الادویة المفردة ، بیروت 1975، ص 41 و بعد؛ Aristotle, Das Steinbuch des Aristoteles , Herausgegeben und غbersetzt von Julius Ruska, Heidelberg 1912; M. Berthelot, La chimie au moyen-ہge , I-III, 1893, new impression 1967; Pedanius Dioscurides, Materia medica , ed. Wellmann, III, Berlin 1914, 83 f.; Ya ـ qu ¦b b. Ish ¤a ¦q Kind ¦â, The medical formulary or Aqra ¦ba ¦dh i ¦n of al-Kind ¦â, tr. M. Levey, Madison 1966, 248; H. G. Kircher, Die "einfachen Heilmittel " aus dem "Handbuch der Chirurgie" des Ibn al-Quff , Bonn 1967, no. 39; El Libro Agregب de Serapiom , ed. G. Ineichen, II, Venice 1966, 77; F. Moattar, Isma ¦ Ü i ¦l G §org §a ¦n i ¦und seine Bedeutung fدr die iranische Heilkunde insbesondere Pharmazie , Marburg 1971, 299 f. (no. 135); Die pharmakolog. Grundsجtze des Abu Mansur... Harawi , tr. A. Achundow, Halle 1893, 162 f., 316; W. Schmucker, Die pflanzliche und mineralische Materia medica im Firdaus al-h ¤ikma des ـ Al i ¦ibn Sahl Rabban at ¤-T ¤abar i ¦, Bonn 1969, no. 153; Wiedemann, Aufsجtze zur arab. Wissenschaftsge schichte; H. Winklehner, in Osterreichische Zeitschrift fدr Bergbau und Hدttenkunde , vol. 47, 1899, 622. / دیتریش ( د.اسلام . تکمله ) ؛ با اضافاتی از حسنعلی شیبانی / |