۱۳۹۳ اسفند ۱۸, دوشنبه

قوه حکم، قوه ذوق، کانت، پژوهشکده باقرالعلوم

  نقد قوه حکم سومین کتاب ایمانوئل کانت(1724-1804م) فیلسوف شهیر آلمانی با عنوان نقد است.   قوه حکم، که قوه سوم نفس انسان و واسطه میان عقل نظری و عملی است؛ قوه ذوق، به معنای قوه تمییز زشت و زیبا از یک­دیگر است. [1]
  کانت در نقد عقل محض بر آن شد که طبیعت، یگانه عینی است که می­توانیم از آن شناخت دقیق و متقن حاصل نماییم، اما هر فلسفه کامل، باید افزون بر نظر و منطق، عمل و زندگی را نیز دربربگیرد و از این رو نقد عقل عملی را به نگارش درآورد. 
  در وهله اول به نظر می­رسد که این دو اثر کل قلمرو فعالیت بشری را می­پوشانند، زیرا هم، منشأ معرفت را پژوهش می­کنند، و هم شروط زندگی عملی را بازمی­نمایند.  اما امر دیگری باقی مانده است که نقش مهمی در زندگی و تجربه بشر دارد و این دو نقد به آن نمی­پردازند و آن احساس است.  احساس، به همراه شناخت و میل سه نحوه آگاهی بشرند، و اگر احساس، واسطه میان ادراک یک عین و میل به تصاحب آن قرار گیرد، و اگر فهم، همان قوه شناخت و عقل همان قوه میل باشد، در این صورت، قوه حکم همان قوه­ ای است که به احساس لذت و الم مربوط می­شود.   موضوع نقد سوم، نقد قوه حکم است و همان حلقه واسطی است که دو جزء دیگر فلسفه نقدی را در وحدتی نوین پیوند می­دهد.  بدین ترتیب، نقد قوه حکم، گذار از فلسفه نظری به فلسفه اخلاق را عملی می­سازد و حلقه­ای است که کل کار نقدی کانت را به هم ربط می­دهد.   کانت در این کتاب در دو بخش، ابتدا احکام زیبایی­شناختی و سپس احکام غایت­شناختی را بررسی می­نماید. [2]
  کانت برای نشان دادن رابطه­ای که میان هدف «نقد»های سه گانه[سه کتاب بزرگ کانت در فلسفه نقدی، یعنی نقد عقل نظری، نقد عقل عملی و نقد قوه حکم] برقرار است، در چارچوب قوای آدمی سخن می­گوید.  وی نیز مانند عقل­گرایان پیش از خود، سه قوه در نفس تمییز می­دهد: قوه شناخت، قوه احساس خوشی و ناخوشی و قوه شوق یا خواهش.   هم چنین وی قائل به سه قوه شناخت است: فاهمه، حکم و عقل.  به اعتقاد او در نقد عقل محض، مبادی پیشین قوه فاهمه آشکار شد، در نقد عقل عملی مبدأ پیشین قوه عقل کشف شد، اما تاکنون هیچ گونه اصول یا مبادی پیشین به قوه حکم اختصاص نیاقته و احساس و داوری­های مربوط به آن، مورد تحقیق قرار نگرفته است.[3]   پس به اصطلاح فنی فلسفه نقدی، مسأله را می­توان به طریقی مطرح کرد که مشابهت غرض را در سه کتاب نقد، بارز نماید.  آیا قوه حکم و تصدیق، اصل یا اصول پیشینی مخصوص به خود را دارد؟ اگر دارد، اعمال و وظایف و عرصه اطلاق آنها کدام است؟ به علاوه، اگر قوه یا استعداد حکم و تصدیق، از حیث اصول پیشینی خود، به نحوی مشابه با آنچه فاهمه به معرفت عقل (در استفاده عملی از آن) به میل مربوط است، با احساس ارتباط دارد، می­توان دید که نقد حکم و تصدیق، جزء ضروری فلسفه نقدی است و نه فقط ضمیمه زایدی بر آن که وجود و عدمش یکسان باشد. [4]
در مقایسه قضاوت ذوقی با قضاوت منطقی، می­توانیم بگوییم که قضاوت ذوقی، همیشه جزئی است، و هیچ­گاه کلی نیست.   محمول آن، یک مفهوم نیست، بلکه یک احساس خوشی یا رنج است.  هیچ­گاه نمی­توان آن را پیش­بینی کرد، بلکه هر کسی باید آن را برای خود بیازماید.   قضاوت ذوقی، دلبسته واقعیت موضوع نیست، از این رو، نه مانند امر لذت­بخش، با برخورداری از موضوع همراه است، و نه مانند امر نیک، با تأیید و موافقت با موضوع.  قضاوت ذوقی، مستقل از انگیزش حسی و خشنودی اخلاقی، موضوع خود را فقط چون زمینه­ای می­گیرد برای یک حرکت آزاد و خوشایند. [5]
مراد کانت از قوه حکم، قوه­ای است که جزئی را به عنوان این که داخل در کلی است، تعقل می­کند، حال اگر امر کلی یعنی قاعده و قانون داده شده باشد، قوه­ای که امر جزئی را زیر آن قرار می­دهد، قوه حکم تعینی (determinant judgment) است، اما اگر فقط امر جزئی داده شده باشد و بناست کلی آن پیدا شود، قوه حکم صرفاً تأملی  (reflective judgment) است.   کانت از مبادی قوه حکم تعینی در کتاب نقد عقل محض بحث نموده است، چرا که این مبادی، همان تحلیلات استعلایی است.  اکر قوه حکم تأملی نیز، مبادی پیشین خاص خود را داشته باشد، می­توان از آنها برای یافتن قوانین کلی سود جست.  کانت با توجه به دستگاه قوای نفس، حدس می­زند که همان طور که مبادی پیشین قوه فهم با شناخت تجربی امور واقع مرتبط است، و مبادی پیشین عقل عملی با شوق و خواهش، قوه حکم تأملی نیز باید مبدأ و اصل پیشینی داشته باشد.   یکی از اهداف کانت در این کتاب، اثبات همین حدس است. [6]



[1].   فروغی، محمدعلی، سیر حکمت در اروپا (به ضمیمه گفتار در روش نوشته رنه­دکارت)، امیر جلال­الدین اعلم، تهران، نشر البرز، چاپ سوم، 1379، ص362
[2].   کانت، ایمانوئل، نقد قوه حکم، ترجمه عبدالکریم رشیدیان، تهران، نشر نی، چاپ اول، 1377، ص11-17، مقدمه مترجم. 
[3].   کورنر، اشتفان، فلسفه کانت، ترجمه عزت الله فولادوند، تهران، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، چاپ دوم، 1380، ص329-330. 
[4].   کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه: جلد ششم از ولف تا کانت، ترجمه اسماعیل سعادت و منوچهر بزرگمهر، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی و انتشارات سروش، چاپ سوم، 1380ش، ص356. 
[5].   کانت، کارل یاسپرس، ترجمه میرعبدالحسین نقیب­زاده، تهران، انتشارات طهوری، چاپ اول، 1372، ص191-192. 
[6].   کورنر، اشتفان، فلسفه کانت، ص330-331.