جالینوس، پزشک، فیلسوف،
منطقدان و عالم بلاغت یونانی. وی بزرگترین پزشك دوران متأخر باستان، و در کنار افلاطون،
ارسطو، اقلیدس، ارشمیدس، بقراط، و بطلمیوس، یكی از مهمترین و اثرگذارترین چهرههای
علمی و فلسفی دوران باستان است که آثار او قرنها در جهان اسلام و اروپا اساسِ
آموزش و عمل پزشکی بود.
زندگی:
بسیاری از آگاهیهای ما دربارۀ زندگی و آثار جالینوس از طریق منابع اسلامی است. وی
در اوت یا سپتامبر 129م در شهر پرگاموم یا پرگـاموس ــ كه در متون اسلامی به صورت
فرغامس (ابن فاتک، 289) یا برغاموس (ابن عبری، 122) یا برغمس (صاعد، 178) یا برغمش
(ابن جلجل، 41؛ برای ضبطهای دیگـر، نک : سید، 44، حاشیـۀ 2) ضبط شده است ــ در
آسیای صغیر، در غرب تركیۀ امروزی، به دنیا آمد. پدرش نیكون3 معماری مشهور
و ثروتمند بود كه مانند بیشتر معماران آن زمان گذشته از معماری، در هندسه و نجوم
نیز دست داشت (نوتن، «پزشکی...4»، 216؛ رازی، الشكوك، 57). نیكون یونانی نژاد و
یونانیزبان، اما شهروند روم بود و پسرش جالینوس نیز به احتمال قوی شهروند روم
بود، هرچند در هیچ یک از آثارش به این موضوع تصریح نكرده است (نوتن، همان، 217).
زندگینامهنویسان
از علاقۀ جالینوس از اوان كودكی به علم سخن گفتهاند و حتى نقل كردهاند كه در راه
مدرسه از بازی با كودكان دیگر سر باز میزد و وقتش را به مرور درسهایش میگذراند
(ابن فاتک، 290؛ روزنتال، 34). پدرش
در تربیت او نهایت اهتمام را داشت (ابن فاتک، 289) و چون در آن زمان پرگاموم یكی
از مراكز بزرگ فرهنگی و فكری و اقتصادی امپراتوری روم بود، جالینوس از 14 سالگی
پس از آموختن هندسه و نجوم، نزد فیلسوفان رواقی و افلاطونـی ــ كه برای استفاده از
كتابخانۀ بزرگ آن شهـر بـه آنجـا مـیآمـدند ــ به آموختن فلسفه پرداخت. گفتهاند
كه او در 17 سالگـی ــ در پـی خوابـی كه پدرش دیـد ــ تحصیـل فلسفه را به قصد
آموختن پزشكی رها كرد، با این حال، در همۀ عمر به فلسفه علاقهمند بود و این علاقه
نه تنها سبب شد كه آثاری نیز در فلسفه و منطق پدید بیاورد، كه از آراء بدیع فلسفی
و منطقی خالی نیست، بلكه آثار پزشكی او نیز از مسائل فلسفی، بهویژه از مباحث
مربوط به روششناسی، سرشار است. همچنین تأثیر آموزش جامع فلسفـی او را ــ كه خود
وی بارها بر آن تأكید میكند (نوتن، همان، 218) ــ میتوان
در تأكید او بر اهمیت استدلال و منطق در كار پزشكی، تمایل او به بنا كردنِ نظریۀ
پزشكی بر پایههای استوار فلسفی (از جمله نظریۀ عناصر و اخلاط)، اصرار او به
اینكه تعالیم پزشكان و فیلسوفان بزرگ (بهویژه بقراط و افلاطون) با هم سازگارند، و
نیز نظر او در این باره كه پزشك خوب باید فیلسوف باشد، دید.
جالینوس
پس از مرگ پدرش در 148 یا 149م (ابن ابی اصیبعه، 1/ 83، به نقل از كتاب كیموس جالینوس)،
زادگاه خود را ترك گفت و چند سالی در ازمیر (سمرنا، همو، 1/ 84) و كُرینت1 (قورنتوس،
همانجا) و اسكندریه تحصیل كرد. جزئیات تحصیل او در این 3 شهر معلوم نیست، اما
ظاهراً بیشتر استادان او پزشكانی بودند كه خود را پیرو بقراط میدانستند و پزشكی
را از راه مطالعۀ آثار پزشكان دیگر یا شاگردی نزد ایشان آموخته بودند و به
کالبدشناسی نیز علاقه داشتند (نوتن، همان، 317؛
دربارۀ استادان او در ازمیر و كرینت، نک : روکا، 243؛ ابن ابی اصیبعه، همانجا).
اقامت
جالینوس در اسكندریه، از 153 تا 157م، در آموزش پزشكی او بسیار مؤثر بود، و هر چند
خود او از هوای آن شهر و سطح آموزش آن شکایت میکند، اما خلاصهای در 4 مقاله كه
از كتاب 20 مقالهایِ یكی از استادان اسكندرانی خود به نام مارینوس در تشریح فراهم
آورد، بر این تأثیر گواهی میدهد (روکا، 244). این
مارینوس شاید همان «ارمینوس الرومی» باشد که ابن ندیم (ص348)، و ابن فاتک (همانجا،
با ضبط «ارمینس»)، از او به عنوان استاد جالینوس نام میبرند. حنین نیز از اختصار
کتاب مارینس فی التشریح در 4 مقاله
نام میبرد (ص 23؛ نیز نک : ابن ابی اصیبعه، 1/94) و میگوید که این کتاب را ندیده
و اثری از آن نیافته است. با این حال، بخشهایی از اصل یونانی این کتاب در دست است كه
با نام «قطعههایی از كتاب كالبدشناسی مارینوس» منتشر شده است (پیشو، I/71).
همچنین او در مدت اقامت طولانی خود در اسکندریه فرصت یافت تا با دریانوردانی که از
سرزمینهای اطراف مدیترانه میآمدند،گفت و گو کند و از این راه بر اطلاعات خود
دربارۀ گیاهان نادر و کانیهای این سرزمینها بیفزاید (نوتن، همانجا). نیز نوشتهاند
که برای مشاهدۀ برخی از داروهای معدنی به قبرس و برخی از جزایر یونان سفر کرد (ابن
فاتک، همانجا؛ ابن ابی اصیبعه، 1/82). دیدار او با بطلمیوس (ه م) که مسعودی از آن
یاد كرده است (ص 129)، و با توجه به زمان زندگی این دو تن محتمل مینماید،
احتمالاً در اسکندریه صورت گرفته است. جالینوس در 157م به زادگاه خود بازگشت و پزشك
مدرسۀ گلادیاتورهای آن شهر شد. تجاربی كه او در این سمت كسب كرد، احتمالاً معرفت
او را از كالبدشناسی وسعت داد. همچنین وی در این دوران تجاربی دربارۀ رژیمهای
غذایی مناسب برای درمان گلادیاتورهایی كه زنده از پیكار باز میگشتند و نیز غذاهای
مناسب برای افزودن بر توان بدنی ایشان كسب كرد (همانجا).
جالینوس
در پی بروز ناآرامیهایی در پرگاموم، آن شهر را در 161م ترك كرد و بعد از سفری در
شرق مدیترانه ــ كه ضمن آن پژوهشهایی دربارۀ گیاهان داروییِ مناطقی چون قبرس و
فلسطیـن انجـام داد ــ در تابستان 162م به رم رسید و جز در میان سالهای 166-169م
كه برای در امان ماندن از طاعون و شاید هم از دسیسههای پزشكان دیگر روم را ترك
گفت، و سفری به پرگاموم در حدود سال 190م (نوتن، همان، 225) بقیۀ عمر خود را در آن شهر گذراند؛ هرچند
برخی گفتهاند که در اواخر عمر به پرگاموم بازگشت و در همانجا در گذشت
(پیشو، I/12).
تاریخ
دقیق مرگ جالینوس معلوم نیست. برخی از منابع آن را در حدود سال 200م میدانند و
حتى عبارتی را كه ابن ندیم (همانجا) از كتاب
الاخلاقِ (نک : دنبالۀ
مقاله) او نقل كرده (این عبارت در خلاصۀ عربی این كتاب بدون ذکر امپراتوری که این
رویداد در زمان او اتفاق افتاده، آمده است)، و در آن جالینوس به حادثهای اشاره
میكرده كه در 514 پس از اسكندر رخ داده است (قس: بیرونی، تحقیق...، 59-60، که این حادثه را به
نقل از کتاب
الاخلاق جالینوس،
در 500 و اندی پس از اسکندر در زمان کومودوس میداند)، چنین تعبیر میكنند كه
جالینوس تاریخ اسكندرانی را از سال بنای اسكندریه، یعنی 331 (یا 332) قم حساب میكرده،
نه از 311م كه معمولاً مبدأ تاریخ اسكندرانی فرض میشود. در این صورت، سال 514 پس
از اسكندر با 185م مطابق خواهد بود، نه با سال 205م، كه معادل عادی سال 514 پس از
اسكندر است (كراوس، 14-15). چون نام جالینوس در یك دائرةالمعارف رومی نیز كه پیش
از سال 200م تألیف شده، آمده است، بنا بر این برخی از محققان تاریخ درگذشت او را
پیش از 200م دانستهاند (پیشو، همانجا؛ پلگرن، 22؛ نیز نک : پاولی، VII (1)/581، كه
سال مرگ جالینوس را 199م دانسته است). اما برخی از متون اسلامی عمر او را 87 سال
نوشتهاند که 17 سال آن به آموختن و 70 سال آن به طبابت و تألیف گذشته است (ابن
ابی اصیبعه، 1/76). هرچند بخش دوم این قول با آنچه جالینوس خود در فی
مراتب قرائة کتبه1 آورده است،
سازگار نیست، زیرا وی در این کتاب شروع آموزش پزشکیاش را در 17 سالگی میداند (همانجا)،
اما برخی دیگر از پژوهشگرانِ معاصر تاریخ مرگ او را بر همین اساس كه او عمری دراز کرده
باشد، در حدود سال 216م احتمال میدهند (نوتن، همان، 226؛ هنکینسن، «مرد...2»، 22). برخی
از قرائن نیز این احتمال را تقویت میکند، زیرا یكی از آثار او به نام فی التریاق
الى فیسن3 (حنین،
47) یقیناً بعد از 204م و حتى بعد از 207م نوشته شده، زیرا در آن به حوادثی كه در حدود
این سالها رخ داده، اشاره شده است (نوتن، همانجا، نیز نک : 393، حاشیۀ 84). مسعودی نیز زمان زندگی او را در حدود 200
سال پس از مسیح و 500 و اندی سال پس از اسکندر دانسته است (همانجا؛ نیز نک : صاعد،
178) كه به احتمال زیاد منظور او همان تاریخ اسكندرانی عادی است. از اینرو، میتوان
گفت که به احتمال زیاد مدتی که ابن ابی اصیبعه برای زندگی او ذکر کرده، درست است و
او در حدود سال 216م درگذشته است.
در برخی
از منابع دوران اسلامی، جالینوس معاصر مسیح شمرده شده است، از جمله علی بن زید
بیهقی از قول ابوالفرج ابن طیب آورده است که جالینوس هنگام بعثت مسیح پیری ناتوان
بوده است (ص 30). همچنین ابن ندیم قولی را نقل کرده که بر اساس آن زمان زندگی
جالینوس 57 یا 59 سال پس از مسیح بوده است (ص 348)، اما ابن ابی اصیبعه (1/72) كه
این قول را در میان اقوال دیگر نقل كرده، و ابن عبری (ص122) آن را رد کردهاند.
جالینوس
پزشك: جالینوس
در همان زمان حیات خود شهرت بسیار یافت و پزشك معالج چند تن از امپراتوران روم، از
جمله كومودوس4 فرزند ماركوس
اورلیوس، پیش از امپراتور شدن او در 180م و نیز پس از آن بود. با این حال، چون منبع
آگاهی ما دربارۀ كار جالینوس عمدتاً آثار خود او ست، و لحن وی در این آثار خالی از
اغراق و خودستایی نیست، داوری دربارۀ میزان شهرت و مقبولیت او در زمان حیاتش دشوار
است. وی در آثار خود مدعی است كه تشخیصهایش همیشه با پزشكان دیگر فرق داشته، و
همواره هم حق با او بوده است (هنکینسن، همان، 8). از این آثار چنین برمیآید كه او بخشی از
شهرت خود را از راه درمان بزرگان، از جمله فیلسوفی به نام گلوكن5 (اغلوقن)
كه كتابی معروف هم برای او نوشته، به دست آورده بوده است. همچنین او ناگزیر بود با
سایر پزشكان رومـی ــ كه به مكاتب دیگر پزشكی گرایش داشتند ــ نه تنها در عالم نظر،
بلكه در كار عملی پزشكی نیز رقابت كند.
جالینوس
از دو جهت بر پزشکان معاصر خود برتری داشت، یکی اینکه از خانوادهای مرفه برخاسته
بود و دیگر اینکه در چند شهر و نزد چندین پزشک مهم درس خوانده بود و بهویژه در
فهم و تعبیر آثار بقراط از ایشان چیره دستتر بود (نوتن، همان، 219).
پزشكانِ زمانِ جالینوس به 3 گروه عمده تقسیم میشدند که در متون دوران اسلامی به
اصحاب قیاس6، اصحاب تجربه7 و اصحاب حیل8 معروفاند؛ هرچند برخی از پژوهشگران جدید در اینكه بتوان
این «فرقه»های پزشكی رابه معنای واقعی كلمه مكتب دانست، تردید كردهاند (نک : پلگرن، 13). این
3 گروه، با همۀ اختلاف نظرهایشان، برای بقراط و آثاری که به نام او در دست بود،
حرمت و منزلت بسیار قائل بودند (نوتن، همان،206-207).
جالینوس در رسالۀ الفرق
الطبیه به دعاوی
این 3 طایفه پرداخته، و با همۀ تمایلی كه به اصحاب تجربه دارد، شیوۀ اصحاب قیاس را
بر آن دو گروه دیگر ترجیح داده است (نک : ابن هندو، 60: «یقول ان المتعمد هی
الفرقة القیاسیة»).
از
موارد مهم اختلاف میان اهل قیاس از یك سو و اصحاب تجربه و حیل از سوی دیگر، مسئلۀ
نقش استدلال و تجربه در پزشكی و لزوم و ارزش كالبدشكافی بود. اصحاب حیل از استدلال
استفاده میكردند، ولی بر خلاف اصحاب قیاس كار آن را پی بردن به علل پنهان
بیماریها نمیدانستند، بلكه معتقد بودند كه از راه استدلال تنها میتوان آگاهیهایی
كسب كرد كه برای هر انسان عاقلی آشكار است (روكا، 246). ایشان مدعی بودند
كه روش
پزشكی را میتوانند 6 ماهه تعلیم بدهند (تسمیۀ ایشان به مِتودیست، یا اصحاب حیل،
نیز از همین جا ست؛ نک : همانجا). اصحاب تجربه و اصحاب حیل، هر دو، ارزش
كالبدشناسی را در كار روزمرۀ پزشكی منكر بودند، اما جالینوس، بر خلاف این دو گروه،
معتقد بود كه پزشك باید كالبدشناسی را به بهترین وجه بداند (همانجا) و بیمار باید
به پزشكی مراجعه كند كه كالبدشناسی را خوب بشناسد (همو، 242). خود وی در روم نمایشهایی عمومی در
كالبدشكافی میداد كه شرح برخی از آنها را در آثار خود آورده است (همو، 244-245).
آثار و
نظریهها: جالینوس
نویسندهای بسیار پرنویس بود و با اینکه بسیاری از آثار او از میان رفته، و از
برخی از آنها تنها ترجمۀ عربی باقی مانده است، نوشتههای بازماندۀ او بخش بزرگی از
کل آثار بازمانده به زبان یونانی را تشکیل میدهد. ویرایش استاندارد آثار جالینوس
که به همت کوهن در میان سالهای 1819- 1833م منتشر شده، 20 کتاب در 22 مجلد قطور
است که شامل متن یونانی و ترجمۀ لاتینی آثاری از جالینوس است که تا آن زمان شناخته
بوده است1 (نک : مل
). این ویرایش شامل حدود 120 اثر است که برخی از آنها در دو بخش یا بیشتر تدوین شدهاند
(برای نام و مشخصات آثاری که در هر یک از مجلدات ویرایش کوهن آمده است، نک :
هنکینسن، «ضمیمۀ 1...2»،391-397، برای نامهای انگلیسی همان آثار، نک :
«ضمیمۀ 2...2»، 399-403). این
همه جز آثار از دست رفتۀ او و نیز آثاری است که تنها ترجمۀ عربی یا لاتینی یا عبری
آنها موجود است و طبعاً هیچ یک از آنها در ویرایش کوهن نیامده است. برخی از آثار
مهم جالینوس که تنها ترجمۀ عربی آنها باقی مانده است، و بر اساس این ترجمهها
ویرایش شدهاند، یا از روی ترجمۀ عربی به زبانهای زندۀ اروپایی ترجمه شدهاند،
عبارتاند از: فی
التجربة الطبیة (نک : مل
، والتسر، «جالینوس و تجربه...3»)؛ فی علم بقراط بالتشریح4 (نک : مل
)؛ فی
اختلاف الاعضاء المتشابهة اجزاء5 (نک : مل )؛ فی التشریح6،
مقالات 9-15 (نک : مل )؛ فی محنة
افضل الاطباء7 (نک : مل
). تاکنون تنها بخشی از آثار جالینوس به زبانهای زندۀ دنیا ترجمه شده است و غالب ترجمههای
عربی آثار او منتشر نشده ماندهاند. این همه وسعت دامنۀ کار جالینوس را نشان میدهد.
جالینوس
کتابخانهای بزرگ داشت که بخشی از آن در زمان زندگیاش، در 192م، در آتشسوزیِ
معبدِ صلح در روم، از میان رفت که در میان آنها برخی از تألیفاتِ خود او و نیز
آثاری به خط ارسطو و انکساگوراس بود (ابن ابی اصیبعه، 1/ 84-85؛ نوتن، «سرنوشتها...8»، 356). آثار
جالینوس، بهویژه آثاری که از تقریرات او فراهم آمده است، از اطناب و تکرار خالی
نیست (همو، «پزشکی»، 216). برخی
از پزشکان دوران اسلامی به این ویژگی توجه داشتهاند. علی بن عباس مجوسی اهوازی
دلیل آن را نیاز به تفصیل و برهانآوری برای پاسخ دادن به معاندان و کسانی که راه
مغلطه میپویند، دانسته است (نک : 1/3-4)؛ رازی نیز میگوید که جالینوس گاه
مطلبی ساده را به تفصیل بیان میکند و گاه بر سرِ مطلبی که به تفصیل نیاز دارد،
چنانکه باید، درنگ نمیکند ( الشکوک، 135).
جالینوس
دو کتاب دربارۀ آثار خود نوشته است. یکی که در عالم اسلام به الفهرست یا فینکس9 معروف بوده،
فهرست آثار او ست و آثاری را كه تا حدود سال 192م نوشته بوده، دربر میگیرد (والتسر،
«پرتو...10»، 142-143). این
کتاب در دو بخش است. بخش اول کتابهای طبی است و بخش دوم کتابهایی که موضوع آنها
فلسفه و منطق و بلاغت و نحو است (حنین، 4؛ ابن ابی اصیبعه، 1/90). جالینوس دربارۀ
هر کتاب، موضوع و بخشهای آن، و گاه مناسبت نوشته شدنِ آن را شرح میدهد. این کتابشناسی
نسبتاً جامع است، اما برخی از آثار او را که شاید پس از این کتاب نوشته شدهاند،
شامل نمیشود. دیگر فی
مراتب قراءة کتبه است که به
قصد استفادۀ دانشجویان و کسانی نوشته شده است که بخواهند با خواندن کتابهای جالینوس
پزشکی بیاموزند و در آن ترتیبی را كه دانشجو باید در خواندن كتابهای او رعایت كند،
شرح داده است. کتاب بسیار مهم دیگر در مورد آثار جالینوس رسالۀ حنین بن
اسحاق است که نشان میدهد در اواسط قرن 3ق/9م کدام کتابهای جالینوس در دست بوده، و
کدام به عربی یا سریانی ترجمه شده است. اما آشنایی مسلمانان با آثار جالینوس به آنچه
در رسالۀ حنین آمده
است، منحصر نمیشد، زیرا کسانی چون ابن ابی اصیبعه از آثار دیگری نام میبرند که
در این رساله نیامده است. رازی نیز رسالهای در تکمیل رسالۀ حنین نوشته بوده است
و در کتاب حاوی او از آثاری
از جالینوس نقل قول شده که پارهای از آنها هنوز درست شناخته نشدهاند (نک : دنبالۀ
مقاله). در این مقاله به آثار جالینوس با نام عربی آنها اشاره میشود و در پانوشت
نام متعارف لاتینی (که آثار جالینوس در متون تخصصی با این نامها شناخته میشود) و
عنوان انگلیسی آنها میآید.
بخش
مهمی از آثار جالینوس شرحهایی است كه بر نوشتههای بقراطی نوشته است. از اینكه وی
این كار را در سن كمال، یعنی از اواسط دهۀ 170م تا اوایل دهۀ 190م انجام داده
(نوتن، همان، 219)،
پیداست كه برای آثار بقراط منزلت والایی قائل بوده است. وی گذشته از اینکه کتابی
دربارۀ آثار اصیل بقراطی و تشخیص آنها از آثار منسوب به او نوشته ( کتب بقراط
الصحیحة و غیر الصحیحة، حنین، 54؛ ابن ندیم، 349) در مجموع نزدیک به 18
اثر بقراطی را شرح كرده است (حنین 48-54؛ نیز نک : ابن ندیم، 347، که از 10 اثر
بقراطی که جالینوس شرحشان کرده است، نام میبرد؛ نیز ابن ابی اصیبعه، 1/99، که از
تفسیرهای او بر 3 کتاب دیگر بقراط یاد میکند که نام آنها در فهرستابن ندیم نیامده است)؛ هرچند
برخی از آثار را یكسره از خود بقراط نمیدانسته است. جالینوس در تفسیر آثار بقراط
طوری عمل میکند که توافق کامل خود را با او نشان دهد، و به این دلیل گاهی اندیشههایی
را به بقراط نسبت میدهد که از او نیست. نسلهای بعدی، بهویژه در جهان اسلام،
بسیاری از آثار مهم بقراطی از جمله اپیدمیا وفصول را از طریق
شروح جالینوس، و با نحوۀ تعبیر او میشناختند و حتى برخی از ایشان این آثار را از روی
منقولات جالینوس بازسازی کردند (نک : نوتن، «سرنوشتها»،359).
همچنین جالینوس کتابهایی دربارۀ نظریات پزشکانِ گذشته در مسائل مختلف پزشکی نوشته
است؛ از آن جمله است: اختصار
کتاب لوقس فی التشریح (حنین،
23)؛فیما لم یعلم لوقس من علم التشریح که در آن به آراء حریف و معاصر خود لوکوس مقدونی1 (نوتن، «پزشکی»، 214)
پرداخته است؛ فی علم
ارسسطراطس2 بالتشریح(حنین،
24)؛ فی
افکار ارسسطراطس فی مداواة الامراض (همو،
44) که در آن اندیشههای یکی از بزرگترین پزشکان پیش از خود را بیان و نقد کرده است؛
و فی
النبض یناقض ارخیجانس3 (همو
40) که در آن بر نظر ارخیگنس پزشک قرن 1م، از مردم افامیه در سوریه، خرده گرفته است.
جالینوس برخی از آثار ارسطو و افلاطون را نیز تلخیص كرده است (نک : همو، 61، 63).
جز این
شرحها و تلخیصها و نقـد نوشتههـای دیگـران ــ كه آنها هم از نظریات بدیع خالی
نیست ــ آثار جالینوس بسیاری از دانشهای زمان او را دربر میگیرند. البته در این
میان آثاری هم وجود دارد که از دیرباز انتساب آنها به جالینوس مورد بحث بوده است.
ما در اینجا مهمترین آثار او را ضمن بحث در موضوع آنها معرفی میکنیم.
منطق: جالینوس
در فینکس، زیر
عنوان «كتابهایی كه در كار برهان مفید است»، 39 اثر منطقی؛ زیر عنوان «آثار مربوط
به فلسفۀ افلاطون»، 2 اثر؛ زیر عنوان «آثار مربوط به فلسفۀ ارسطو»، 12 اثر؛ و زیر
عنوان «اختلافات با فلاسفۀ رواقی»، 6 اثر را ذكر میكند (ماریسن، 66-68).
بیشتر این آثار از میان رفتهاند (همو، 70) و از
برخی از آنها تنها قطعههایی از طریق ترجمههای عربی به دست ما رسیده است، اما
پرشمار بودنِ آنها دلالت بر دلبستگی جالینوس به منطق دارد. به نظر او تسلط بر منطق
برای كسب هر نوع علمی ضروری است (همو، 68). او
در رسالۀ خود با عنوان «در اینكه پزشكِ برتر باید فیلسوف باشد» ( فی ان
الطبیب الفاضل یجب ان یکون فیلسوفا4)، مینویسد
كه پزشك باید منطق بیاموزد تا بداند كه شمار بیماریها، بر حسب نوع و جنس، چند است
و نیز راه درمان هر یك را دریابد. همچنین از راه منطق است كه میتوان به طبیعت بدن
پی برد (همو، 69).
جالینوس هدف اصلی منطق را فراگرفتن شیوۀ ساختن برهان میداند و معتقد است كه برای
آنكه شخصْ پزشك به معنای واقعی كلمه باشد، باید روش استدلال منطقی بر پایۀ اصول
اولیه را بداند. همین توجه است كه راه او را از اصحاب تجربه و اصحاب حیل جدا میكند
و او را در زمرۀ اصحاب قیاس قرار میدهد (همانجا).
بیشتر
آثار منطقی جالینوس از بین رفته است؛ بهویژه کتاب مهم و بزرگ او «دربارۀ برهان» ( فی
البرهان5) که متن کامل آن حتى در زمان
حنین بن اسحاق در دست نبوده است (حنین، 58-59). این کتاب را تنها از راه بخشهایی
از آن که مستقلاً و یا در آثار پزشکان بعدی، بهویژه رازی (نک : دنبالۀ مقاله)
باقی مانده است، میشناسیم. عمدۀ اطلاع ما در بارۀ آراء و نوآوریهای منطقی جالینوس
از طریق کتابی است به نام مدخل
منطق6، که هرچند نام آن در فینکس نیامده،
اما تعلق آن به جالینوس تقریباً قطعی است. این کتاب اثری آموزشی است و با این حال،
یکی از مهمترین آثاری است که از منطقدانان یونانی باقی مانده است (ماریسن، 66). این
شاید همان کتابی باشد که در کتابشناسیهای اسلامی از آن به عنوان المدخل
الی المنطق یاد شده
است (حنین، 62؛ ابن ابی اصیبعه، 1/ 101)؛ بهویژه كه حنین این كتاب را اثری آموزشی
و در یك مقاله دانسته است و مدخل
منطق هم چنین
اثری است. این کتاب شامل بحث در نظریۀ ارسطویی مقولات، نظریۀ قیاس ارسطویی، نظریۀ
قیاسهای شرطی (از جمله بحثی در منطق شرطی رواقیان) و منطق نِسَب است. جالینوس بر
مقولات 9 گانۀ ارسطویی مقولۀ دهمی به نام ترکیب میافزاید، كه به نظر او ارسطو
آن را هنگام برشمردنِ مقولات فراموش كرده است («مدخل...7»، 260).
جالینـوس
معتقـد است کـه به جـز منطـق ارسطـویـی ــ كه موضوع آن منطق محمولات یكموضعی
(نظریۀ قیـاس) است ــ و منطق رواقی ــ كه به منطق گزارهها، یعنی استدلال بر پایۀ
قضایای شرطـی متصل و منفصل مـیپـردازد ــ نـوع دیگـری از منطق نیز هست كه در
علومی چون هندسه و نجوم و پزشكی فراوان به كار میرود و موضوع آن نسبتها یا روابط
است. این بخش از منطق را به زبان امروزی میتوان منطق محمولات دوموضعی نام داد
(ماریسن، 70-71). وی
مانند ارسطو اعتقاد دارد که مقدمات برهان، و نیز مقدمات هر علم برهانی باید
قضایایی صادق و بینیاز از اثبات باشند، اما مصادیقِ این گونه قضایا را در آنچه در
«تحلیلهای دومین1» ارسطو آمده است، منحصر نمیداند، بلکه به نظر او
دستهای از مقدمات کلی هم وجود دارند که برای حس بدیهیاند و بنا بر این، نیاز به
اثبات ندارند؛ مانند این قضیه که «گفتار از راه لولههای هوایی تولید میشود»
(همو، 72).
همچنین او بر خلاف ارسطو که تنها قضایای کلی و وجودی را به عنوان مقدمات برهان میپذیرد،
معتقد است که قضایای شخصی نیز میتوانند مقدمۀ برهان واقع شوند، زیرا هدف از برهان
تنها بنا کردن علم نیست، بلکه از برهان در دادگاهها و در درمان بیماریهای خاص (که
موضوع آنها قضایای شخصی است) نیز استفاده میشود.
برخی از
متفکران مسلمان، از جمله ابن سینا درشفا (منطق، قیاس، 107)، و ابن رشد در جوامع
القیاس، ابداع شکل چهارمی در قیاس را به جالینوس نسبت
دادهاند و ابن صلاح احمد همدانی (ه م) در این باره رسالهای به نام مقالة
فی الشکل الرابع من اشکال الحملی المنسوب الى جالینوس نوشته است (ماریسن، 86). به گفتۀ ابن سینا، از لحاظ منطقی، شکل اول
قیاس خود بر دونوع است: یکی قیاسی که در آن حد اوسط برای موضوعِ مطلوب، محمول باشد
و برای محمولِ مطلوب، موضوع، که این همان شکل اول معروف است؛ و دیگر قیاسی که در
آن حد اوسط برای محمولِ مطلوب، محمول باشد و برای موضوعِ مطلوب، موضوع. ابن سینا
این حالت را همان شکل چهارمی میداند که «فاضل الاطباء»، یعنی جالینوس، از آن یاد
کرده است (همان، 106-107). به گفتۀ ابن سینا کسانی که به این تقسیم 4 شکلی
معتقدند، از شکل اول مفهوم تنگتری را در نظر دارند و به نظر ایشان در این شکل نه
تنها حد اوسط باید محمولِ یکی از مقدمات و موضوعِ مقدمۀ دیگر باشد، بلکه باید در
این شکل، حد اوسط برای محمولِ مطلوب، موضوع باشد و برای موضوعِ مطلوب، محمول. با
این همه، ابن سینا با اینکه این شکل را از لحاظ كامل شدن شكلهای ممكن لازم میداند
(«وجوبه فی التقسیم»)، آن را شکل لغو شده (ملغى) نام میدهد، زیرا به اعتقاد او،
این شکل چیزی غیر طبیعی و ناپسندیده، و برای عادت فکری، ناخوشایند است.
برخی از
پژوهشگران جدید در اینکه شکل چهارم قیاس که به جالینوس منسوب است، همان باشد که
ابن سینا گفته است، تردید کردهاند. به نظر ماریسن، چون با عوض کردن جای حد اوسط
در قیاس ارسطویی تنها 3 شکل به دست میتوان آورد و منطقاً شکل چهارمی امکان ندارد،
و نیز جالینوس خود در مدخل
منطق اشکال
قیاس را همان 3 شکل معروف دانسته است، باید گفت جالینوس شکل چهارمی را کشف نکرده و
احیاناً کشف او به صورت دیگری از قیاس مربوط میشده است که در آن 4 حد، یعنی 3
مقدمه و یک نتیجه، وجود دارد؛ یعنی قیاسی بدین صورت:
A a B
B a C
C a D
A a D
که
ترکیبی است از دو قیاس ارسطویی که هر یک از آنها صورت شکل اول را دارد (ص 85-91).
میزان
اطلاع ابن سینا از آثار منطقی جالینوس معلوم نیست، اما به نظر میآید كه بر خلاف
رازی (نک : دنبالۀ مقاله)، او را منطقدان بزرگی نمیداند، زیرا در جای دیگری ازشفا (همان،
398-399) ایرادی را که او بر یکی از استدلالهای ارسطو در کتاب نفس گرفته است،
پاسخ میدهد و صاحب این اِشکال را «رجل له سبق فی العلم الطبی و نکوص فی المنطق» (مردی
که در دانش پزشکی پیشتاز، و در منطق عقبمانده است) میداند.
معرفتشناسی: جالینوس
در پرگاموم نزد نمایندگان 4 مکتب مهم فلسفیِ آن زمان، یعنی رواقیان، افلاطونیان،
ارسطوییان و اپیکوریان درس خواند و آشنایی با اختلاف عقاید این مکاتب باعث شد که
به حیرتی عمیق دچار شود. وی نخست، راه رسیدن به یقین را در منطق میجست، اما چون
اختلافات مكاتب مختلف، بهویژه مشائیان و رواقیان، را بر سر مسائل منطقی مشاهده
كرد، معتقد شد كه آرامش و یقین جز در حقایق هندسه و علوم ریاضی یافت نمیشود
(پلگرن، 14) و
وقتی به پزشکی روی آورد، کوشید تا این علم را نیز به علمی دقیق از نوع علوم ریاضی
تبدیل کند (در این باره، نک : تیلمن، 51). یکی
از دلیلهای تمایل او به مکتب اصحاب قیاس نیز همین است. اهمیتی که برای منطق قائل
بود نیز به همین جا برمیگردد. جالینوس برخلاف اصحاب حیل و تا اندازهای اصحاب
تجربه، معتقد بود که پزشکی را تنها از راه آزمون و خطا نمیتوان آموخت، بلکه درمان
بیماریها و حفظ تندرستی جز با شناخت کالبد آدمی و کارکرد تکتک اعضا ممکن نیست، و
این نیز نیازمند شناخت مبادی طبیعیات است. جالینوس را معمولاً جزو اصحاب قیاس میدانند
و خود او نیز در الفرق
الطبیة1 این فرقه
را برگزیده است. وی كار درمان را بدون پی بردن به علت بیماری ناممكن میداند و از اینرو،
شیوۀ استدلال او غالباً استدلال از علت به معلول (استدلال لِمّی) است؛ اما این
بدان معنی نیست كه وی نسبت به تجربه در كار پزشكی بی توجه بوده است، بلكه به نظر
میآید بر خلاف اصحاب حیل كه نظر خوشی نسبت به آنها نداشته، به ارزش كار اصحاب
تجربه معترف بوده است. حنین در رسالۀ خود از
3 اثر جالینوس نام میبرد كه به روش اصحاب تجربه نوشته شدهاند. این 3 اثر عبارتاند
از فی
التجربة الطبیة2، و فی الحث على تعلم الطب3 و فی
جُمَل التجربة4. در حالی كه به گفتۀ حنین، تنها
یك كتاب به روش اصحاب حیل به جالینوس منسوب بوده، و حنین پس از وارسی به مجعول
بودن آن پی برده است (حنین، 56-57).
در الفرق
الطبیة كه به
صورت گفت و گویی است میان پیروان این 3 فرقه، میان اصحاب قیاس و اصحاب تجربه نكات
مشترك مهمی دیده میشود و این دو مشتركاً رو در روی اصحاب حیل كه به نابود كردن
پزشكی متهم میشوند، قرار میگیرند. در واقع، جالینوس خواستار اتحاد اصحاب قیاس
و اصحاب تجربه در برابر اصحاب حیل است (پلگرن،57) و حتى
در چند مورد میگوید که اگر نظریه و تجربه با هم اختلاف پیدا کنند، باید جانب
تجربه را گرفت (فرده، 32). مهمتر
اینكه جالینوس در استدلالهای خود غالباً از شواهد تجربی نیز استفاده میكند و هر
بار كه فرصت دست دهد، به انتقاد از آموزش كتابی و ستایش مشاهده و تجربه میپردازد
(همو، 14). با
این حال، تجربه را هنگامی مفید میداند كه با استدلال عقلی تركیب شود.
شیوۀ او
در یكی از مهمترین مسائل اختلافی پزشكان و فیلسوفان دوران باستان، یعنی جایگاه
عقل، نمونهای است از روش او در تركیب استدلال عقلی و تجربی. برای اثبات اینكه
جایگاه عقل همان مغز است، وی نخست عقل را به صورت بخش حاكم یا فرمانروای نفس (قوۀ
مدبّره؛ به یونانی: هِگِمونیکو5) تعریف میكند و سپس میگوید كه این
بخش برای انجام دادن كارهای خود نیاز به بافتهایی (اعصابی) دارد كه تحریكها را از
اندامها به آن انتقال دهند و دستورهای آن را به اندامهای مختلف برسانند. جالینوس
این نتیجه را به صورت این حكم كلی بیان میكند كه «هر جا كه مركز اعصاب باشد،
جایگاه قوۀ حاكم همانجا ست». آنگاه با توسل به تحقیق تجربی، یعنی كالبدشناسی،
نشان میدهد كه مركز اعصاب همان مغز است و بنا بر این، نتیجه میگیرد كه جایگاه
عقل (قوۀ حاكم) نیز مغز است (تیلمن، 54-55).
جالینوس خطای بزرگ ارسطو را در این میداند كه قلب را مركز قوۀ حاكم میشمارد و
توجه نمیكند كه مركز اعصاب مغز است و مركز قوۀ حاكم باید با مركز اعصاب یكی باشد.
جالینوس در تدوین کتابهای خود نیز گاه روش منطقی خاصی را دنبال کرده است. مثلاً در
ابتدای کتاب
الصناعة الصغیرة، پس از آنکه روشهای آموزش را به 3 نوع ــ تحلیل به
عکس، تحلیل به حد و ترکیب ــ تقسیم میکند، میگوید که این کتاب را به شیوۀ تحلیل
به حد تألیف کرده (نک : ه د، تحلیل و ترکیب)، در حالی که در آثار دیگرش به شیوههای
دیگر عمل کرده است (برای ترجمۀ عربی و فرانسوی این بند، نک : راشد، 272-275؛ برای
ترجمۀ آزاد فارسی آن، نک : اخوینی بخاری،14-17).
فلسفه: جالینوس
با همۀ تأثیری که از مکاتب گوناگون فلسفی پذیرفته بود، به هیچ مکتب خاصی پایبند نبود.
وی در دورانی میزیست كه اندیشههای یهودی و مسیحی در امپراتوری روم رواج داشت و او
خود با این ادیان آشنا بود (در مورد برخی از اقوال او راجع به این دینها که در منابع
اسلامی آمده است، نک : والتسر، «جالینوس و یهود...6»، سراسر
کتاب). جالینوس، در عین مخالفتش با این دو دین، به برخی از تعالیم مسیحی و
رفتارهای مسیحیان زمان خود با نظر مساعد مینگریست و میان این تعالیم، از جمله بیاعتنایی
به مرگ، و آموزشهای فیلسوفان قرابتی میدید (نک : کوبرت، 405: عبارت منقول از جوامع سیاست افلاطون)، اما
همچنان بر دین رومی باقی بود. وی به وجود خدایی آفریننده اعتقاد داشت (نوتن،
«پزشکی»، 222-223) و
بارها در آثارش حکمت خالق را ستوده است. اما جهان ما را جهان کاملی نمیدانست،
زیرا بر آن بود که محدودیتهای ماده باعث میشود نقصهایی در این جهان راه بیابد.
مثلاً امکان ندارد که از خون و منی موجودی پدید بیاید که رنج نَبَرد، یا مثل افلاک
همواره در حرکت یا مثل خورشید درخشان باشد (ابن میمون، دلالة...، 499). جالینوس چنانکه در یکی از مهمترین و آخرین آثارش
به نام فیما
یعتقده رأیا7 دیده میشود،
تا پایان عمر پرداختن به مسائلی چون ازلیت یا خلقت عالم، ماهیت خدا و یا وجود عوالمی
دیگر جز این عالم را بیهوده میدانست، و معتقد بود شواهدی که در این نوع مسائل
عرضه میشود،
یقینآور نیست (نوتن، همان، 221-222).
دربارۀ ماهیت زمان نیز معتقد بود که این مسئله از اسرار الٰهی است (ابن میمون، همان، 305). با وجود این، وی در
برخی از آثارش در این گونه مسائل جانب یک طرف بحث را گرفته، و همین امر انتقاد رازی
را برانگیخته است (نک : دنبالۀ مقاله).
فلسفۀ
جالینوس فلسفهای است التقاطی. وی میگوید كه به پند پدرش پایبند مانده است و خود
را پیرو هیچ مكتبی نمیداند، بلكه میكوشد تا آراء همۀ مكاتب را با نظری انتقادی
بیازماید (پلگرن، 13). وی
تعالیم اپیکوریان را رد میکند، اما از رواقیان، بسیار متأثر است (پیشو، I/33). با
این حال، فلسفه را برای پزشکی لازم میداند، زیرا بر این باور است که پزشک برای
تشخیص درست به منطق، و برای برقرار کردن روابط مناسب با بیمار به اخلاق نیاز دارد
(نوتن، همان، 222).
همچنین، نظریۀ کلی پزشکی او بر برخی مبانی فلسفی استوار است که مهمترین آنها
نظریۀ عناصر و نظریۀ اخلاط است. در این مورد نیز عناصر مهمی را از ارسطو گرفته،
اما نگرش کلی او بیشتر افلاطونی است. چیزی هم که او از افلاطون گرفته نظریۀ مُثُل
نیست، بلکه فیزیولوژی و روانشناسیای است که در کتاب تیمائوس افلاطون
آمده است (پیشو، I/34).
جالینوس
مانند بسیاری از فلاسفۀ دوران باستان و اسلامی اعتقاد داشت که نظر فلاسفۀ بزرگ و
فیلسوفان و پزشكان بزرگ در مسائل بنیادی فلسفی و حتى پزشکی یکسان است. وی با همۀ
تأثیری که از ارسطو پذیرفته، از انتقاد از او باکی ندارد، اما در «آراء بقراط و
افلاطون1»، میخواهد نشان دهد كه نظر این دو حكیم در مسائل اصلی پزشكی
و فلسفه با یكدیگر سازگار است. بخش اعظم 9 مقالۀ این كتاب به مسئلۀ ساختار و
جایگاه روح یا نفس اختصاص دارد. در این كتاب جالینوس نظریۀ 3 بخشی بودن نفس و
استقرار هر بخش از آن در یكی از اندامهای بدن را تأیید میكند. این 3 بخش عبارتاند
از عقل كه جایگاه آن مغز است، غضب كه جایگاه آن قلب است، و شهوت كه جایگاه آن كبد
است. این نظری است كه در برخی از آثار افلاطون آمده است. جالینوس میخواهد نشان
دهد كه بقراط نیز بر همین رأی است (تیلمن، 55). این
مسئله تا قرنها بعد محل نزاع فیلسوفان ارسطویی و پیروان جالینوس بود.
یكی
دیگر از عقاید فلسفی نامتعارف جالینوس این است كه بر خلاف ارسطو هر حركتی را
نیازمند به محرّك نمیداند. آگاهی ما از این نظر جالینوس از راه ردّی است كه
اسكندر افرودیسی بر آن نوشته، و تنها یك نسخه از ترجمۀ عربیِ آن با عنوان رسالة
الاسكندر الافرودیسی فی الرد على جالینوس فیما طعن به ارسطو فی ان كل ما یتحرك
فانما یتحرك عن محرّك (پینس،
«مطالعات...2» ، 218-219) باقی
مانده است. نسبت میان این رساله با رسالۀ دیگری از جالینوس با عنوان فی ان
المحرک الاول لایتحرک معلوم نیست.
اصل یونانی و ترجمۀ عربی رسالۀ اخیر از میان رفته است، اما این رساله نیز احتمالاً
شامل نقدی بر نظر ارسطو بوده است، زیرا جابر بن حیان، در یکی از آثار خود، از
ارسطو در برابر نظری که جالینوس در این رساله اظهار کرده است، دفاع میکند (کراوس، II/328) و
ابوریحان بیرونی مینویسد که ابوسهل مسیحی برای او کتابی در میانجیگری میان ارسطو
و جالینوس در این مسئله ( فی
التوسط بین ارسطوطالیس و جالینوس فی المحرک الاول) تألیف
کرده بوده است( فهرست...، 41).
ابن ابی اصیبعه (1/ 70) نیز کتابی درست با همین عنوان به «اسکندر افرودیسی دمشقی»
نسبت داده است. این اسکندر صاحب کتاب دیگری است به نام فی الرد على جالینوس فی المقالة الثامنة من کتابه
فی البرهان. پینس معتقد است که این اسکندر همان اسکندر
افرودیسی، مفسر معروف آثار ارسطو نیست، بلکه یکی از معاصران جالینوس بوده است (نک
: کراوس، همانجا).
ارسطو
این نظر را كه هر جنبندهای به جنبانندهای نیاز دارد، در ابتدای مقالۀ هفتم از طبیعیات بیان كرده،
و در مقالۀ هشتم همان كتاب سعی در برهانی كردن آن داشته است. معلوم نیست كه جالینوس
این نقد را در كدام اثر خود بر ارسطو وارد كرده بوده است، زیرا در فهرست آثار او و
نیز در میان آثاری كه به نام او میشناسیم اثر مستقلی در این موضوع وجود ندارد.
اسكندر در پاسخ جالینوس میگوید كه نیاز متحرك به محرك قولی است كه افلاطون و
ارسطو هر دو به آن اعتقاد دارند (پینس، همان، 221-222) و نظر او را عبارتی از تیمائوس افلاطون
نیز تأیید میكند. به این طریق اسكندر میخواهد بگوید كه جالینوس نه تنها با
ارسطو، بلكه با افلاطون نیز كه این همه به فلسفۀ او و بهویژه به كتاب تیمائوس اعتقاد دارد،
به مخالفت برخاسته است. از آنچه اسكندر در پاسخ جالینوس میگوید، چنین برمیآید كه
جالینوس این اصل ارسطویی را كه هر متحركی به محرك نیاز دارد، دستكم در بارۀ
موجودات جاندار صادق نمیدانسته است؛ اما معلوم نیست كه آیا آن را تنهادربارۀ
حركات قَسری موجودات بیجان درست میدانسته یا معتقد بوده است كه در مورد حركات
طبیعی اجسام بیجان نیز صادق است (همان، 230).
یکی
دیگر از آراء فلسفی جالینوس که در متون دوران اسلامی بازتاب وسیعی یافته است، اعتقاد
او به این است که نفس حاصلِ «مزاج» بدن، یا ترکیب عناصر سازندۀ آن است. این اعتقاد
که در رسالۀ جالینوس با نام فی ان
قوی النفس تابعةلمزاج البدن بیان شده
است، با این نظر که نفس جوهر مستقلی است، و نیز نفس است که سبب قوام بدن است، نه
اینکه قوام بدن سبب پیدایش نفس باشد (صدرالدین، 8/ 48)، مباینت دارد؛ و به این
دلیل است که فلاسفۀ اسلامی، با تصریح به نام جالینوس یا بدون ذکر نام او، به رد آن
برخاستهاند و گذشته از رسالههای مستقلی که در این موضوع نوشتهاند، معمولاً در
کتابهای مهم فلسفی نیز ذکری از این نظر میشود. ثابت بن قره (ه م) رسالهای در
رد این نظر نوشته است؛ جابر بن حیان در الطبیعة
الخامسة و البحث این نظر
را رد کرده است (نک : کراوس، II/329)؛ و
رازی بر جالینوس ایراد گرفته است که چرا در برخی از آثار خود نفس را جوهری مستقل
دانسته، و در برخی دیگر آن را تابع مزاج بدن شمرده است (نک : دنبالۀ مقاله).
ابن
سینا در شفا ( طبیعیات، نفس،
21، که در آن این نظر به صورت نظر کسانی که نفس را «تألیف» میدانند آمده است) و اشارات (ص90) این
نظر را بدون اشاره به صاحب آن رد کرده، و فخرالدین رازی در المباحث المشرقیه (2/239-244)، 6 دلیل بر بطلان آن عرضه کرده، و به
شیوۀ معمول خود در بطلان این ادله هم دلیلهایی آورده است (نیز نک : صدرالدین،
همانجا). برخی نیز این نظر را با تصریح به نام جالینوس نقل و توجیه یا رد كردهاند؛
از جمله اخوینی بخاری که سعی کرده است با تفکیک میان «نفس» و «روح» مشکل را حل
کند. به گفتۀ اخوینی، نفس جوهری غیر جسمانی است در حالی که روح جسم است، و تلویحاً
میگوید که نظر جالینوس به روح مربوط می شود و نه به نفس. احتمالاً نظر اخوینی به
اشارۀ جالینوس است در برخی از آثارش به «دم2» یا «روح»ی که در مغز
تولید میشود، هرچند وی از وجود چنین دمی در قلب کمتر سخن میگوید و در مورد وجود
آن در جگر تقریباً خاموش است (ص 128-130؛ نیز نک : نوتن، «سرنوشتها»، 364). ابن
ابی جمهور نیز با ذکر نام جالینوس این نظر را مستلزم اعتقاد به فنای نفس دانسته
است (ص 492).
چنانکه
گفتیم، جالینوس اعتقاد به 3 نفس، یا یک نفس 3بخشی را از افلاطون گرفته است.
افلاطون معتقد بود که از این 3 بخش، نفس غضبانی و نفس شهوانی فانیاند، اما نفس
ناطقه یا عقلانی فناپذیر نیست (پیشو، I/33-34). به
نظر میآید که جالینوس، با اعتقاد به اینکه قوای نفس تابع مزاج بدناند، هر 3 بخش
نفس را فانی میدانسته است؛ هرچند در برخی دیگر از آثار خود تنها به فانی بودن 2
بخش اول تصریح کرده، و گاه نیز به بقای نفس (احتمالاً نفس ناطقه) قائل شده است (نک
: دنبالۀمقاله).
روانشناسی و اخلاق: از میان
22 كتاب اخلاقی كه جالینوس در فینكس برای خود
ذكر كرده، تنها متن یونانی دو كتاب كه موضوع آنها اخلاق عملی است، باقی مانده است
(والتسر، «پرتو»، 134). متن
یونانی و ترجمۀ عربی كتاب
الاخلاق3 او كه به
دست حنین به عربی ترجمه شده (حنین، 60)، و به شهادت یکی از منقولات بیرونی از آن،
در زمان او موجود بوده( فهرست، 22)،
از میان رفته است. از این کتاب که جنبۀ فلسفی قویتری دارد، خلاصهای به عربی وجود
دارد كه احتمالاً به دست ابو عثمان بن سعید بن یعقوب دمشقی از روی ترجمۀ حنین
فراهم آمده است (كراوس، 23). از این خلاصه یك نسخۀ ناقص موجود است كه كراوس آن را
تصحیح و منتشر كرده است. این كتاب بر نظریۀ تقسیم 3 بخشی نفس كه در آراء
بقراط و افلاطون آمده، استوار
است، هرچند جالینوس میگوید که نمیخواهد وارد این بحث شود که این 3 «چیز» 3 نفس مختلف
است، یا 3 جزء نفس انسان، یا 3 قوۀ مختلف نفسِ واحد (ص26). وی این 3 چیز را نفس
ناطقه یا نفس مفکّره، و نفس غضبیه یا نفس حیوانیه، و نفس شهوانیه یا نفس نباتیه
نام میدهد (همانجا؛ نیز نک : اخوینی بخاری، 128-129، که این 3 بخش را روح نفسانی
و روح حیوانی و روح طبیعی مینامد).
در این
كتاب، جالینوس به بیان انواع «خُلق»ها، و «اسباب» و «دلائل» و درمان هر یك میپردازد
(حنین، والتسر، همانجاها). وی در تعریف خُلق میگوید كه حالتی است در نفس انسان كه
آدمی را، بدون تفكر و تأمل و آزمون، به انجام اعمالی برمیانگیزد (همان، 25).
دخالت نداشتن تفكر و تأمل و تصمیمگیری («عزیمة رأیٍ»، همان، 32) در خُلق، چیزی
است كه آن را از حالات نفسانی دیگر چون نظر و رأی ــ که از اعراض نفس ناطقه یا
مفکّرهاند ــ متمایز میكند (همان، 30، نیز نک : 31، كه در آن جالینوس «خُلق» و
«رأی» را در برابر هم مینهد). نمونههایی از خلق عبارتاند از بزدلی و دلاوری، و
حیلهگری و خشم (همان، 25). این ویژگیها نیاز به رَویّت ندارند، زیرا كودكان و حتى
پارهای از جانوران هم از آنها بهرهمندند، و بنا براین، نمیتوان آنها را از
اعراض نفس ناطقه دانست. وی نسبت میان نفس ناطقه و نفس غضبیه را مثل نسبت میان راكب
و مركب میداند كه گاه راكب بر مركب چیره است و گاه نیز عنان آن را از دست میدهد.
جز این، وی در این كتاب غایت حیات انسانی را «تشبه به خدا» میداند، ادعاهای لذتجویان
(هدونیستها) را رد میكند، نقش علوم عقلی، و بهویژه علومریاضی، را در كمال نفس
ناطقه بیان میكند (ص44)، بر ضرورت ایجاد ارتباط میان زندگی عملی و نظری تأكید میورزد
و این نظریۀ افلاطون را كه حکومت باید به دست حكیمان باشد، با نظری موافق طرح میكند
(نک : والتسر، همان، 136). این
کتاب بر آراء برخی از فیلسوفان اخلاقی مسلمان مانند ابن مسکویه تأثیر داشته است
(کراوس، 24، حاشیۀ 4).
نام
برخی دیگر از آثار اخلاقی جالینوس، كه در جهان اسلام شناخته بودهاند، گویای
موضوع آنها ست كه در حوزۀ اخلاق عملی است: كیف
یتعرّف الانسان ذنوبه و عیوبه(چگونه انسان به گناهان و كاستیهای خود پی میبرد،
حنین، 59)؛ فی ان
الاخیار من الناس ینتفعون باعدائهم (در اینكه
نیكان از دشمنان خود بهرهمند میشوند: همو، 60).
پزشکی: جالینوس
هیچ اثری که همۀ شاخههای دانش پزشکی را دربر بگیرد تألیف نکرده است و آثار او هر یک
به موضوعی معین اختصاص دارد. در این میان یک استثنا هست و آن الصناعة الصغیرة است که خلاصهای است از دانش پزشکی که هم مبتدیان
را به کار میآید و هم پزشک را در به یاد آوردن آنچه پیشتر خوانده است، یاری میکند
(همو، 6).
فیزیولوژی: فیزیولوژی
جالینوس از یک سو بر فیزیک او استوار است، که آن نیز بر نظریۀ 4 عنصر مبتنی است، و
از سوی دیگر از پژوهشهای او در کالبدشکافی مایه میگیرد. وی در فی
الاسطقسات على رأی ابقراط1، 4 عنصر آب و خاک و هوا و آتش
را عناصر سازندۀ همۀ جهان و از جمله بدن جانوران و آدمی میداند. عجیب این است که
وی این نظریه را نه به امپدوکلس، بلکه به بقراط نسبت میدهد و حتى میگوید که
بقراط آن را «ثابت» کرده است (ص 110: «فقد بان ان ابقراط هو اول من استخرج علم
الاسطقسات التی کانت عنها طبیعة الاشیاء و اول من اتی بالبرهان الکافی علیها»؛ نیز
نک : هنکینسن، «فلسفه...2»، 211-212). در
واقع بقراط نوشتۀ مستقلی دربارۀ اسطقسات نداشته، اما در کتابش دربارۀ طبیعت انسان
( فی طبیعة
الانسان، که جالینوس تفسیری بر این کتاب نوشته است3،
نک : حنین، 54) در این باره بحث کرده، و جالینوس نیز این مطالب را از آن کتاب
گرفته است (سالم، 3). تصور جالینوس از عنصر (اسطقس) تا اندازهای رنگ اتمیستی هم
دارد، زیرا وی اسطقس را «کمترین بخش چیزی که اسطقسِ آن است» تعریف میکند
(جالینوس، همان، 9؛ ابن رشد،« تلخیص...»، 31؛ نیز نک : ه د، جزء لایتجزی).
هر یک
از عناصر 4 گانه حامل یک زوج کیفیت از 4 کیفیت است که دو به دو متقابلاند: تری و
سردی، گرمی و خشکی؛ و جالینوس گاهی لفظ اسطقس یا عنصر را بر این کیفیات اطلاق میکند
(جالینوس، همان، 82؛ قس: ثابت، 1، که خون و منی را مرکب از «عناصر» چهارگانۀ گرم و
سرد و تر و خشک میداند). غذایی که انسان میخورد از این عناصر ساخته شده است. غذا
در بدن به 4 خَلطِ خون، بلغم، صفرا، و سودا تبدیل میشود. به این اعتبار، این 4
خلط اسطقسِ همۀ موجودات زندۀ خوندار محسوب میشوند (جالینوس، همان، 118). از این
4 خلط، خون گرم و تر، بلغم سرد و تر، سودا سرد و خشک، و صفرا گرم و خشک است (پیشو، I/53) و از
این 4 خلط است کـه اندامهای (اعضـای) متشـابهالاجـزاء ــ گوشت و پوست و استخوان
ورگ و پی و رباط و مخ ــ پدید میآیند (جالینوس، همان، 101).
جالینوس
تعریفی از طبیعت به دست میدهد که داروشناسی و نظریۀ درمان او بر آن مبتنی است:
طبیعت هر جسم، طبیعت عنصری است که در آن غلبه دارد، مثلاً اگر در جسمی غلبه با آتش
باشد، میگوییم که آن جسم گرم و خشک است (رازی، الشکوک، 135؛ نیز نک : ابن رشد، همان،
83، که این نظر را با زبانی ارسطویی بیان میکند). جالینوس بر اساس این نظر میگفت
که طبیعت انسان گرم است، زیرا عنصر آتش در ترکیب او غلبه دارد. این نظر انتقاد
ارسطوییان را برمیانگیخت که میگفتند: بر اساس این نظر، و بر پایۀ این رأی
ارسطویی که هر جسم باید مثل عنصری رفتار کند که در ترکیب آن غلبه دارد، انسان باید
به هوا برود و روی زمین نماند (رازی که این انتقاد را از قول یکی از ارسطوییان
بغداد نقل میکند، ظاهراً جوابی برای آن سراغ نداشته است، همان، 135-136). از گرد
هم آمدن اعضای متشابه الاجزاء و ترکیب آنها با یکدیگر، اندامی بسیط پدید میآید که
طبیعت آن را تنها برای یک کار آفریده است. از ترکیب این اندامهای بسیط اندامهای
بزرگتر، و از ترکیب اندامهای بزرگتر بدن آدمی به وجود میآید (جالینوس، همان،
102).
این
فرایندها با 4 قوۀ اصلی صورت میگیرند که عبارتاند از جاذبه و ماسکه و هاضمه و
دافعه (پیشو، I/39؛ قس:
ابن ربن، 82-83) و قوای فرعی دیگری هم در پیکر جانوران وجود دارد. عمل این قوا
طوری است که غایتِ آفرینشِ هر عضو جانور که انجام دادن یک کار خاص است، تأمین شود.
جالینوس کارکرد یا فایدۀ تکتک اعضا را بهتفصیل در فی منافع الاعضاء شرح داده است. نظریۀ کلی او در این کتاب غایتگرایانه
است، به این معنی که ساختمان هر عضو بر حسب کاری که خالق از آفرینش آن در نظر داشته،
توضیح داده شده است، اما برخی از محققان این غایتگرایی جالینوس را مطلق نمیدانند
و نظریۀ او را، به این اعتبار که بدن را تلفیقی از چندین «ماشین» می داند که هر یک
سازوکار خاص خود را دارد، تلفیقی از غایتگرایی و سازوکارگرایی میشمارند (پیشو،
همانجا).
نظریۀ
درمان و داروشناسی: هر عضو کار
خود را وقتی درست انجام میدهد که آمیزۀ این 4 عنصر (مزاج) در آن در حال تعادل
باشد و وقتی که این تعادل بر هم بخورد، بدن بیمار میشود. بنا بر این، درمان عبارت
است از باز گرداندن تعادلِ طبیعی میان این 4 کیفیت (تیلمن، 61). این كار از طریق رژیم غذایی، ورزش، وارد
كردن مواد اضافی غیر غذایی به بدن (تجویز دارو) و خارج كردن مواد زائد از بدن
(«استفراغ»، شامل خونگیری، اماله و بالا آوردن) صورت میگیرد.
از
دیدگاه جالینوس پایۀ درمان دارویی که در آثاری چون فی حیلة البُرء و اغلوقن بیان شده،
بر این اصل است: اضداد را با اضداد میتوان درمان کرد (همو، 60). بنابراین، اگر سردی بر مزاجی غلبه کند،
راه چارۀ آن تجویز دارویی با کیفیت گرمی است. داروی گرم
بدن را گرم میکند و از این راه بیماریای را که بر اثر سردی پدید آمده است، درمان
میکند. هر مادۀ طبیعی، و بهویژه هر داروی گیاهی یا معدنی، ترکیبی از این 4 کیفیت
به صورت دو به دو است. جالینوس در الادویة
المفردة و فی القوی
الادویة المفردة4، نه تنها در مورد هر دارو میگوید
که کدام کیفیات را دارا ست، بلکه هر کیفیت را نیز به 4 درجه تقسیم میکند. با این
حال، اذعان دارد که این نظریه را تنها دربارۀ داروهای سادهای که از یک ماده ساخته
شده باشند، میتوان به کار برد. تأثیر داروهای مرکب مانند «تریاق» و «مطرودیتوس5»
یا «اَیارَج» را ــ که گاه از ترکیب 40 ماده ساخته میشوند و کتاب الادویة
المقابلة للادواء او دربارۀ
این داروهای مرکب اسـت (حنیـن، 46) ــ تنهـا از راه تجربـی مـیتـوان ثـابت کـرد (فوگت6، 305؛ نک :
دنبالۀ مقاله).
جالینوس
عواملی چون زیستگاه و آب و هوا (موضوع کتاب تفسیر
کتاب بقراط فی الهواء و الماء و المساکن) را در
بیماری و درمان آن بسیار مهم میداند و از نظر او، حفظ تندرستی شخص سالم (موضوع
کتاب تدبیر
الاصحّاء7) به همان اندازه اهمیت دارد که
درمان شخص بیمار؛ و در این دو، جز دارو، ورزش و رژیم درست غذایی نقش مهمی دارد.
مهمترین راههای پی بردن به بیماری، تب، نبض، و بول است و در این 3 موضوع
جالینوس
آثار متعددی نوشته است. جز این، شناخت سیر بیماری و پیشبینی آن (موضوع کتاب تقدمة
المعرفة8؛ نک : ه م) و نیز شناخت بحران
و روزهای بحرانی بیماری (موضوع کتابهای فی
البحران9 و فی ایام
البحران10) از مهمترین مسائل در پزشکی
جالینوسی است. در داروشناسی، کتاب الادویة
المفردۀ جالینوس (دربارۀ مطالب آن، نک : ابن ابی
اصیبعه، 1/ 96) یکی از مهمترین منابع داروشناسی دوران اسلامی است. چند كتاب مهم
دیگر جالینوس در داروشناسی نیز در نوشتههای دانشمندان اسلامی دربارۀ داروهای
تركیبی تأثیر داشته است. از آن جمله است کتابهایی که او با عنوان فی
التریاق تألیف کرده
است: التریاق
الى بمفولیانس11 ؛ التریاق
الى فیسن؛ الادویة
المقابلة للادواء كه دربارۀ
تریاقها و معجونهای دیگر است (همو، 1/98)؛ تركیب
الادویة بحسب المواضع الآلمة12 (حنین، همانجا)،
كه در جهان اسلام به نام المیامر معروف بوده
است؛ و تركیب
الادویة علی الجمل و الاجناس13 (همانجا)
كه در جهان اسلام به نام قاطاجانس شناخته میشده
است.
کالبدشناسی: جالینوس
احتمالاً به تشریح انسان دست زده، اما غالباً حیوانات و بهویژه میمون را تشریح میکرده
است (سینگر، 21). برخی
از خطاهای او در مورد ساختمان بدن انسان نیز به همین دلیل است. مهمترین کتاب
جالینوس در کالبدشناسی که در عربی با نام التشریح
الکبیر14 شناخته است،
در 15 مقاله، تنها در ترجمۀ عربی به صورت کامل باقی مانده است (در مورد بخشهای باقیماندۀ
متن یونانی این اثر، مقالات 1 تا 9، نک : مل ، جالینوس،
«شیوۀ تشریح15»)، اما نام دو اثر از او به نامفی تشریح الحیوان الحی («کالبدشکافی
جانور زنده») و فی تشریح
الحیوان المیت («کالبدشکافی
جانور مرده»)، که تنها از راه ترجمۀ عربیشان شناخته شدهاند (حنین، 23-24؛ نوتن،
«پزشكی»، 231) گواه
این آزمایشهای او ست. وی از راه تشریح توانست برخی از مشکلات پیشینیانش را حل کند.
مثلاً نشان داد که جریان ادرار یکطرفه است؛ همچنین با وارد کردن لولهای در قلب
سعی کرد بفهمد که آیا ضربان قلب به این لوله هم انتقال مییابد یا نه؛ و برای
شنیدن صدای ضربان قلب و سرخرگها قلبزنده را تشریح کرد (نوتن، همان، 232). وی
بهخطا نتیجه گرفت که نبض نتیجۀ جنبشی در پوستۀ سرخرگها ست، نه بر اثر فشار خونی
که از قلب به سرخرگها وارد میشود. اما علت این اشتباه او را میتوان کمبود
امکانات فنی آن زمان دانست (همانجا).
جالینوس
از این کالبدشکافیها نتیجه گرفت که بدن مرکب از 3 دستگاه است که تقریباً مستقل از
هم عمل میکنند. نخستینِ آنها دستگاهِ تغذیه است که عضو اصلی آن کبد است. کبد
غذایی را که از معده و رودهها دریافت میکند، «هضم» یا «طبخ» میکند و آن را به
صورت خون درمیآورد و خون با جریان یافتن در سیاهرگها به اندامهای بدن غذا میرساند.
دومینِ آنها دستگاهِ تنفس است که مرکز آن قلب است. این دستگاه باعث میشود که
گرمای حیاتی در قلب تولید شود، در ریه تعدیل شود، و از طریق سرخرگها به اندامهای
بدن برسد. جالینوس قلب را در كار خونسازی دخیل نمیشمرد و هرچند میدانست که سرخرگها
حامل خوناند، اما نقشی را که ارسطو برای آنها در انتقال خون قائل شده بود، انکار
میكرد و آنها را عمدتاً جزو دستگاه تنفس میشمرد (پیشو، I/45-46). سوم دستگاه تفکر است که مرکز آن مغز است.
جالینوس بر خلاف ارسطو مرکز تفکر را در قلب نمیداند و نیز حس و حرکت اختیاری را
هم به مغز منسوب میکند. روانشناسی جالینوس و نظریۀ 3 بخشی روح، كه پیشتر از آن
سخن گفتیم، بر این نظریۀ فیزیولوژیك استوار است.
جالینوس
در جهان باستان و بیزانس: جالینوس،
چنانکه گفتیم، نویسندهای بسیار معروف و پرنویس بود، اما این بدان معنی نیست که همۀ
آثار او بهیکسان مورد استفاده قرار میگرفت. شمار بسیار زیاد آثار او، دشواریِ
استنساخ آنها و تکرار مطالب در بسیاری از آنها باعث شد که به مرورِ زمان برخی از
آثار او در همان دوران رومی از میان برود. همان طور که گفتیم، برخی از این آثار در
آتش سوزی سال 192م نابود شد و حتى خود او گمان میبرد که کتاب تقدمة
المعرفة هم جزو این
آثار باشد، اما نسخهای از این اثر باقی مانده بود که جالینوس از آن خبر نداشت (نوتن،
«سرنوشتها»، 356).
بسیاری از آثار او در حوزۀ دستور زبان و فلسفه اندكی پس از زمان او از میان رفته
بود و اکنون اصل یونانی کمتر اثر فلسفی او باقی مانده است (همان، 357). این
بی توجهی به آثار فلسفی جالینوس دو دلیل عمده داشت: نخست رواج مسیحیت ــ دینی که
جالینوس در مجموع نسبت به آن نظر مساعد نداشت ــ و رسمیت یافتن آن در امپراتوری
روم، و پس از سقوط روم غربی در امپراتوری بیزانس، که سبب میشد کاتبان و ناسخان
مسیحی کمتر به آثار فلسفی جالینوس که حاوی عقاید بدعتآمیز بود، توجه کنند (همان، 356). دلیل
دیگر، و مهمتر، تکوین مذهب جالینوسی به عنوان یک مکتب پزشکی بود (همان، 357) که در
نتیجۀ آن، همۀ مکاتب پزشکیای که در روزگار جالینوس فعال بودند و جالینوس بخش مهمی
از آثار خود را به شرح عقاید ایشان اختصاص داده بود، تا قرن 6 م از میان رفتند
(همان، 362).
مهمترین
تأثیر این تحول این بود که اولاً از همۀ وجوه شخصیتیِ جالینوس تنها جنبۀ پزشکی او
مورد توجه قرار گرفت. حتى در این حوزه نیز بر تجربهگرایی و توجه او به مشاهدات و
ضرورت تشریح برای پی بردن به ساختمان و کار بدن کمتر تأکید میشد. ثانیاً اقوال او
در پزشکی به صورت اصول جزمی تلقی گردید و چون و چرا در آنها متوقف شد. ثالثاً
کتابهای او به صورت کتابهای درسی درآمد و آموزش پزشکی به تفسیر آثار جالینوس تبدیل
شد.
اما
آثار جالینوس آن قدر پرشمار و حجم آنها به قدری زیاد بود که برای استفادۀ آموزشی
باید انتخابی از میان آنها صورت میگرفت و این انتخاب باید با تلخیص همراه میشد.
این کاری بود که گروهی از پزشکان اسکندرانی کردند و گزیدۀ ملخّصی از آثار جالینوس
فراهم آوردند که در متون اسلامی به جوامع
الاسکندرانیین معروف است.
آگاهی
ما دربارۀ نحوۀ تدوین این مجموعه تنها از طریق آثار دوران اسلامی است، هرچند
ابهامهای زیادی دربارۀ گردآورندگان و تاریخ تدوین آن وجود دارد. در منابع یونانی
نامی از این مجموعه به میان نیامده است، اما از منابع اسلامی اطلاعاتی در این باره
به دست میآید. ابن جلجل تدوین این مجموعه را «پس از ظهور و چیرگی مذهب مسیح»، و
تدوینکنندگان آن را قومی از فیلسوفان اسکندریه، و هدف ایشان را تسهیل آموزش و از
بر کردن این آثار میداند (ص 51). وی بزرگ این قوم را انقیلاوس اسكندرانی میداند
كه از سخن جالینوس كتابی در 13 مقاله فراهم آورد (همانجا). هویت این شخص معلوم
نیست؛ مایرهُف گفته است كه این نام انكسیلاوس «ساحر» را تداعی میکند كه در روزگار
آوگوستوس میزیست (ص 47، حاشیۀ 3). اما چنین کسی نمیتواند جزو مؤلفان جوامع باشد،
زیرا تاریخ زندگی آوگوستوس از 63 قم تا 14م یعنی مدتها پیش از زمان جالینوس است. جوامع
الاسکندرانیین شامل 16
رساله است که همۀ آنها در قرن3ق/9م مستقیماً، یا بهوساطت زبان سریانی به عربی ترجمه
شده است. در فهرستی که در اینجا آوردهایم، اطلاعات مربوط به هر کتاب با استفاده از رسالۀ حنین و فهرست ابن
ندیم و مفتاح
الطب ابن هندو
(ص 61-63) درج شده، و نام آن در متن جوامع
الاسکندرانیین (نک : مآخذ)
نیز قید شده است.
1. فی الفرق1 (حنین،
5). جالینوس این كتاب را برای مبتدیان نوشته است. نام آن در جوامع به صورت فرق
الطب آمده
است.
2.
الصناعة الصغیرة1، یا الصناعة
الصغیرة الطبیة (جوامع)،
یا کتاب
الصناعة (ابن
ندیم، 348). این كتاب، چنانكه جالینوس در آغاز آن مینویسد، خلاصۀ مطالبی است كه
در نوشتههای دیگرش آورده است و بنا بر این، به منزلۀ مدخلی است بر دانش پزشكی.
اسكندرانیان این نام را به آن دادند تا از كتاب حیلة البُرء كه به الصناعة
الكبیرة معروف است
ــ و جزو همین كتابهای 16گانه است ــ متمایز شود.
3. النبض
الى طوثرون2، یا فی النبض الى طوثرن و الى سائر المتعلمین (حنین،
6)، یا كتاب
الى طوثرون فی النبض (ابن ندیم،
همانجا)، یا النبض
للمتعلمین و هو کتابه الى طوثراس (جوامع).
برای متمایز كردن آن از النبض
الكبیر آن را النبض
الصغیر مینامیدند.
4. كتاب
جالینوس الى اغلوقن3 ، یا الى
اغلوقن (حنین،
7)، یا كتاب
الى اغلوقن فی التأتی لشفاء الامراض (ابن ندیم،
همانجا)، یا کتاب
جالینوس الى غلوقن فی الطبیعة(جوامع)؛ در دو مقاله: مقالۀ اول دربارۀ
تبها و مقالۀ دوم دربارۀ آماسهای غیر طبیعی.
5. كتاب
الاسطقسات علی رأی بقراط4، یا كتاب الاسطقسات (ابن ندیم، همانجا)، یا کتاب جالینوس فی العناصر (جوامع)؛
دربارۀ تركیب همۀ اجسـامِ عالـمِ كـون و فسـاد ــ و از جمله تن آدمی ــ از عنصرهای
چهارگانه.
6. كتاب المزاج5، در 3
مقاله (حنین، 11).
7. كتاب
القوی الطبیعیة6، در 3 مقاله (حنین، 12).
8.
كتاب التشریح، یا كتاب
المقالات الخمس فی التشریح (ابن ندیم،
همانجا)، یا التشریح
للمتعلمین (جوامع)،
یا التشریح
الصغیر للمتعلمین (ابن هندو،
62). جالینوس کتابی با این نام نداشته است، بلکه اسکندرانیان از گردهم آوردن 4
رسالۀ او این کتاب را پدید آوردند: 1. «در تشریح استخوانها»؛ 2. «در تشریح ماهیچهها»؛
3. «در تشریح اعصاب»؛ 4. «در تشریح سیاهرگها و سرخرگها» (حنین، 8-10).
9. كتاب
العلل والاعراض. جالینوس کتابی با این مشخصات نداشته است. اسکندرانیان
از گرد هم آوردن چند رسالۀ جالینوس این کتاب را در 6 مقاله درست کردند: 1. «در
اصناف امراض»؛ 2. «در اسباب امراض»؛ 3. «در اصناف اعراض»؛ 4-6. «در اسباب اعراض»
(همو، 13).
10. النبض الكبیر (ابن ندیم،
همانجا)، یا فی النبض (حنین،15-17).
اصل کتاب در 4 جزء و 16 مقاله (هر جزء 4 مقاله) بوده است که جالینوس خلاصۀ 4 مقالۀ
هر جزء را در مقالۀ اولآن جزء آورده است. اسكندرانیان این 4 مقالۀ اول را به صورت
یك كتاب در 4 مقاله درآوردند و آن را النبض
الكبیر نامیدند؛
به این صورت: 1. «فی اصناف النبض»؛ 2. «فی الاستدلال علی النبض»؛ 3. «فی اسباب
النبض»؛ 4. «فی الانذار الكائنه من النبض». حنین این کار اسکندرانیان را نادرست و
نتیجۀ بدفهمی دانسته است.
11. المواضع
الآلمة7، یا كتاب تعرف علل الاعضاء الباطنة (ابن ندیم،
همانجا)، در 6 مقاله.
12. البحران8، در 3
مقاله (حنین، 18).
13. ایام
البحران9، در 3 مقاله (همانجا).
14. الحُمّیات10، یا اصناف
الحمیات (همو،
17؛ جوامع)، در 2
مقاله.
15. حیلة
البرء11، یا الصناعة
الکبیرة، در 14 مقاله (همو، 19-21).
16.
تدبیر الصحة12، یا تدبیرالاصحّاء (ابن ندیم،
348). حنین این کتاب را جزو جوامع
الاسکندرانیین نیاورده
است.
در این
آثار، که چون در کانون آموزش پزشکی قرار گرفت، تأثیر بزرگی بر تحول بعدی پزشکی
گذاشت (نوتن، «سرنوشتها»، 362)،
بیشتر به نتایجی که جالینوس به دست آورده بود، توجه میشد تا به روشی که برای
رسیدن به این نتایج به کار بسته بود (همان، 363). به
گفتۀ حنین، عادت اسكندرانیان این بود كه این 16 كتاب را در مجالس آموزش خـود ــ كه
نزد ایشان به اسكـول معروف بـود ــ بخوانند و در آموزش طب به همین کتابها اکتفا میکردند
(ص 21). ابن هندو هم میگوید که اسكندرانیان معتقد بودند كه این 16 كتاب برای
آموزش دانش پزشكـی به صـورت مختصـر ــ «لاعلى سبیل التوسع» ــ كافی است. وی از
استاد خود ابوالخیر خمار نقل میکند كه اسكندرانیان در این جمعآوری تقصیر كردهاند،
چون لازم بوده است كه دربارۀ اغذیه و ادویه و اهویه هم سخن بگویند، و در ترتیب هم
راه درست نرفتهاند، چون جالینوس خود از تشریح آغاز كرده، و سپس به قوا و افعال و
آنگاه به اسطقسات پرداخته است (ص 63). اما خود او منظور ایشان را از تدوین این
جوامع، بیشتر آموزشی میداند و میگوید که ایشان از 3 راه که در آموزش علوم مـیتوان
رفت ــ یعنی بر حسب تقدم در طبع وتقـدم در شرف و تقـدم بر حسب تـرتیب آموزشـی ــ
راه سوم را برگزیدهاند و مقصود ایشان این نبوده است که پزشکان تنها به خواندن این
16 کتاب اکتفا کنند، بلکه علت انتخاب این كتابها این بوده است كه به تعلیم و تفسیر
نیاز دارند و دانشجونمیتواند به تنهایی به معانی آنها پی ببرد. اما كتابهای دیگر
جالینوس را با تسلط بر این کتابها که برای کتابهای دیگر به منزلۀ پایه محسوب میشوند،
میتواند بفهمد (ص 64).
با این
حال، این جوامع بهسرعت
در دنیای اسکندرانی و بیزانسی رواج پیدا کرد. در حدود سال 550 م سرجیوس رأس عینی آن
را به سریانی ترجمه کرد و در همان زمان در راوِنا که مرکز حکومت بیزانسی شمال
ایتالیا بود، به لاتینی تدریس میشد (نوتن، همان، 362؛ نک : حنین، 5-20، که در مورد بیشتر این
کتابها تصریح میکند که سرجس پیش از او آن را ترجمه کرده بوده است).
اقبال
به این مجموعه باعث شد که بهتدریج آثار دیگر جالینوس ــ و بهویژه آثارفلسفیتر
او ــ از نظر دور ماند؛ مثلاً همۀ 16 کتابی که به نقل ابن ابی اصیبعه (1/ 151)، یحیى
نحوی، فیلسوف مسیحی قرن 6 م، در تفسیر آثار جالینوس نوشته، شروحی است بر کتابهایی
که جوامع
الاسکندرانیین را تشکیل
میدهند. از این وحدت عناوین می توان استنباط کرد که یحیى نحوی خود جزو مؤلفان جوامع بوده است.
این نظر را عبارتی که ابن ابی اصیبعه (1/ 103) از ابن بطلان نقل کرده است، تأیید میکند.
به گفتۀ ابن بطلان، اسکندرانیان 7 تن بودند: اصطفن (شاید استفان اسکندرانی باشد که
در اوایل قرن 7م میزیسته است)، جاسیوس، ثاودومیوس، اکیلاوس، انقیلاوس، فلاذیوس و
یحیى نحوی. شاید هم بتوان گفت که این شروح یحیى نحوی خود از جنس جوامع بودهاند و
نه شرح واقعی. اگر این استنباط درست باشد، تاریخ تدوین جوامع الاسکندرانیین را باید قرن 6 م دانست. به هر حال، این گرایش گزینشی
به آثار جالینوس در قرنهای بعدی نیز در بیزانس ادامه یافت و در واقع کسی که بعدها
اروپاییان شناختند، جالینوس بیزانسی بود.
جالینوس
در جهان اسلام: در جهان
اسلام وضع تا اندازۀ زیادی متفاوت بود. پیشتر در قرن 6 م برخی از آثار جالینوس مثل فی
الاسطقسات على رأی بقراط، فی
المزاج،فی منافع الاعضاء، فی ترکیب الادویة1 و فی
الادویة التی یسهل وجودها و نیز کتابهای جوامع
الاسکندرانیین ــ بهویژه
به دست سرجیوس (سرجس) رأس عینی ــ به سریانی ترجمه شده بود (حنین، 11، 33، 44-45)،
حنین میگوید که این ترجمهها بد بوده است؛ دربارۀ الاسطقسات على رأی بقراط مینویسد که سرجس آن را نفهمیده و خراب کرده است و دربارۀ فی
الصناعة الطبیة مینویسد
که سرجس آن را پیش از چیرهدست شدن در ترجمه، به سریانی برگردانده بوده است. همچنین
حنین بر پارهای از کارهای اسکندرانیان، در نحوۀ گزینش و تلفیق آثار جالینوس انتقاد
میکند.
در قرن
3ق/ 9م و در جریان نهضت ترجمه، بسیاری از آثار موجود جالینوس از یونانی به سریانی،
و از سریانی به عربی ترجمه شد. مهمترین منبع ما در این باره رسالة حنین بن اسحاق الى علی بن عیسى است. حنین
در این رساله از 129 اثر جالینوس نام میبرد که البته برخی از آنها را به دست
نیاورده، و برخی دیگر هم به عربی ترجمه نشده است. اما در حدود نیمی از این آثار،
با استثناهایی، به دست حنین بن اسحاق و خانواده و شاگردان او ترجمه شده است. بر
خلاف مترجمان پیشین، مانند سرجس رأس عینی که تحت تأثیر فضای علمی بیزانس، تنها برخی
از آثار جالینوس و عمدتاً کتابهای جوامع را ترجمه
میکردند، هدف مترجمانِ همزمانِ حنین، و خود او، ترجمۀ همۀ آثار موجود جالینوس بود.
حنین ابتدا به ذکر فینکس و فی
مراتب قرائة کتبه و آثاری
که در جوامع
الاسکندرانیین آمده است،
میپردازد، اما دیگر آثار جالینوس را به ترتیبی که خود او در فی مراتب قرائة کتبه آورده است، معرفی میکند
و دربارۀ موضوع هر اثر، از کیفیت ترجمۀ آن، نام مترجم یونانی به سریانی و از یونانی
و سریانی به عربی، و شخصی که ترجمه به سفارش او انجام گرفته است، سخن میگوید (در بارۀ
برخی از سفارشدهندگان این ترجمهها، نک : ه د، بنی موسى؛ نیز نک : محقق، مقدمه
بر... ، 24-26).
از رسالۀ حنین معلوم
میشود که برخی از آثار جالینوس در زمان او موجود نبوده، و از برخی دیگر نیز متن کاملی
در دست نبوده است. ثابت بن قره (ه م) مترجم و پزشک معاصر حنین نیز برخی از جوامع
آثار جالینوس را به عربی درآورد و کتاب الذخیرة
فی علم الطب او ــ
که در عرضۀ مطالب از نظم خاصی پیروی نمیکند ــ عمدتاً بر منقولاتی از جالینوس
استوار است. غالب این ترجمهها به صورت کامل یا ناقص باقی مانده است و از راه آنها
ست که برخی از آثار مهم جالینوس را میشناسیم (نوتن، «سرنوشتها»، 356). در
مجموع میتوان گفت که دانشمندان دوران اسلامی تصویر متعادلتری از جالینوس در
اختیار داشتند: جالینوسی که ایشان میشناختند، نسبت به جالینوس بیزانسی فیلسوفتر
و تجربهگراتر بود.
نقد و
اصلاح آراء جالینوس در جهان اسلام تقریباً همزمان با ترجمۀ آثار او آغاز شد. رازی
در الشکوک (ص
132-133) میگوید که برخی از فلسفهورزانِ (متفلسفانِ) جهان اسلام به نقض آراء جالینوس
پرداختهاند و از کتابی در نقد جالینوس از شخصی به نام حکیم بن حنین یاد میکند که
مشتمل بر آراء «ابوجعفر محمد بن موسى فیلسوف عرب» بوده است. نام و کنیۀ این شخص با
محمد بن موسی بن شاکر یکی است، و چون ابن ندیم آثاری در فلسفه به شخص اخیر نسبت
داده است، بعید نیست که این دو یک نفر باشند. در این صورت، باید گفت که یکی از
نخستین منتقدان جالینوس در جهان اسلام یکی از حامیان بزرگ حنین در ترجمۀ آثار او
بوده است (نک : ه د، بنی موسى). کندی که معاصر بنی موسى بود، در فی
القوی الادویة المفردة و المرکبة، نظریهای را که جالینوس دربارۀ «قوت» داروهای
ساده عرضه کرده است، در مورد داروهای مرکب نیز به کار برد و کوشید تا قوت داروهای
مرکب را از روی قوای اجزاء سازندۀ آنها «محاسبه» کند (نک : ادمسن، 161-166).
در رسائل منسوب به
جابر بن حیان، که تاریخ تدوین آنها قرنهای 2-4ق/8-10م است، در چند جا مطالبی از آثار
جالینوس نقل شده، و این منقولات گاهی توأم با انتقاد است. این آثار عبارتاند از النبض
الصغیر («نبض
برای تیرون1»، النبض
الکبیر2، فی ترکیب الادویة ( کتاب المیامر)، فی
القوی الادویة المفردة3 (کراوس، II/226)، فی
الاسطقسات على رأی بقراط4، تحت عنوان کتاب
العناصر (همو، II/326-327؛ قس:
جابر، 315، رسالۀ 56)، فی
منافع الاعضاء5 (کراوس، II/327 ؛ قس: جابر،
120، رسالۀ 17)، کتاب
البرهان (جابر استدلال
جالینوس را در این کتاب بر زنده بودنِ فلک نقل، و براهین او را نقد کرده است)، فیما
یعتقده رأیا (کراوس، II/329). پیش
از این، از نقد جابر بر نظریات جالینوس دربارۀ محرک اول و اینکه قوای نفس تابعِ
مزاج بدن است، یاد کردیم.
آثار
رازی نمونهای است از اقبال به جالینوس و در عین حال نقد او. رازی جالینوس را
سرمشق خود در کار پزشکی میداند و این امر از آثاری که به سبک او و گاه با همان
عناوین نوشته است، پیدا ست (برای برخی از این آثار، نک : محقق، فیلسوف...،
297). آثار جالینوس مهمترین منبع کتاب حاوی است. تقریباً
در همۀ موارد، رازی نخست نظر جالینوس را نقل میکند و آنگاه به نقل نظر پزشکان دیگر
میپردازد. فهرستی که در اینجا آوردهایم و شمار ارجاعات به آثار جالینوس را در حاوی نشان میدهد،
هرچند تقریبی است، اما نمایندۀ جایگاهی است که جالینوس در نظر رازی داشته است.
فراموش نباید کرد که در این فهرست گاهی یک اثر با بیش از یک نام ذکر شده است، برخی
از این آثار هنوز درست شناخته نیستند و درمورد صورت درست نام برخی از آنها تردید
هست.
فهرست
ارجاعات به آثار جالینوس و جوامع الاسکندرانیین در حاوی: 1. جوامع
الاعضاء الآلمة: 17 بار؛ 2. جوامع العلل و الاعراض: 18
بار؛ 3. جوامع
النبض الصغیر: یک بار؛ 4.جوامع الحمیات: 11بار؛ 5. جوامع
اغلوقن: 2 بار؛6. جوامع
تدبیر الاصحاء: 2 بار؛ 7. جوامع
من علل الاعضاء الباطنة (احتمالاً
همان شم 1 است): یک بار؛ 8. جوامع
القوی الطبیعیة: یک بار؛ 9. جوامع الاهویة و البلدان: یک
بار؛ 10. جوامع
حفظ الصحة: 2 بار؛ 11. جوامع البحران: 14
بار؛ 12. جوامع
النبض: یک بار؛ 13. جوامع حیلة البرء: یک
بار؛ 14.جوامع ایام البحران: 2 بار؛ 15. جوامع تدبیر الصحة: یک
بار؛ 16. الاعضاء
الآلمة (حنین،
16): 126 بار؛ 17. العلل و
الاعراض (همو،
13): 72 بار؛ 18. منافع
الاعضاء (همو،
32): یک بار؛ 19. تقدمة
المعرفة ( تفسیر
تقدمة المعرفة لبقراط ، همو،
49): یک بار؛ 20. المیامر: 82
بار؛ 21. الامراض
الحادة ( تفسیر تدبیر
امراض الحادة لبقراط، همو، 50): 40 بار؛ 22. فصول ( تفسیر
کتاب الفصول لبقراط، همو، 48): 51 بار؛ 23. الادویة المفردة (همو،
34): 50 بار و نیز ارجاعات بسیار در جلدهای 20-21 که دربارۀ داروشناسی است؛ 24. ابیذمیا ( تفسیر
کتاب ابیذیمیا لبقراط، همو، 51): 77 بار؛ 25. العلامات: 55
بار؛ 26. حفظ
الصحة ( فی
الحیلة لحفظ الصحة، همو،
47): 19 بار؛ 27. آلة
الشم (همو،
32): 2 بار؛ 28. البحران (همو،
18): 30 بار؛ 29. قوی
النفس ( فی ان قوی
النفس تابعة لمزاج البدن، همو، 61): 2 بار؛ 30. الاخلاط: 44 بار؛ 31. التریاق
الی القیصر: 30 بار؛ 32.الفصد: 14 بار؛ 33. الاهویة
و البلـدان: 15 بـار؛ 34. ]فی[ حیلة
البرء (همو،
19): 98 بار؛ 35. اختصار
حیلة البرء (همو،
41): 6 بار؛ 36. قاطیطریون ( تفسیر
کتاب قطیطریون لبقراط، همو
52): 9 بار؛ 37. النبض
الکبیر: 5 بار؛ 38. النبض: 18 بار؛ 39. مرة
السوداء (همو،
39): 6 بار؛ 40. اصناف
الحمیات: 32 بار؛ 41. سیاسة الصحة: 10
بار؛ 42. کتاب
العین: 2 بار؛ 43. التشریح (احتمالاً همـان شم 44 است): 4 بار؛ 44. التشریح
الکبیر ( فی علاج
التشریح، همو 21-22): 5 بار؛ 45. تشریح الحیوان المیت (همو، 23): یک بار؛ 46. علامات الموت السریع: 32
بار؛ 47. مداواة
الاسقام: 6 بار؛ 48. التدبیر الملطف (همو، 43): 5 بار؛ 49. النبض الصغیر: یک
بار؛ 50. الاغذیة ( فی قوی
الاغذیة، همانجا): 40 بار؛ 51. الادویة المسهلة ( فی قوی
الادویة المسهلة، همو، 30): 3 بار؛ 52. السموم: 21 بار؛ 53. تدبیر
الاصحاء ( الحیلة
لحفظ الصحة، همو، 47): 20 بار؛ 54. تفسیر طبیعة الانسان (همو، 54): یک بار؛ 55. المزاج: 2 بار؛ 56. الغذاء: 9
بار؛ 57. تشریح
الامـوات (همان شم
45 است): 3 بار؛ 58. الکیموسیـن (همـان شم
82 است): 27 بار؛ 59.الصناعـة الصغیرة ( الصناعة
الطبیة، همو، 5-6): 10 بار؛ 60. الدلائل: 2 بار؛ 61. ازمان
الامراض ( فیاوقات
الامراض، همو، 36): 8 بار؛ 62. القوی الطبیعیة (همو، 12): 2 بار؛ 63.الصناعة الکبیرة (همان فی حیلة
البرء، شم 34 است): 2 بار؛ 64. الصناعة الطویلة (همان فی حیلة
البرء، شم 34 است): یک بار؛ 65. طبیعة الانسان ( تفسیر
کتاب طبیعة الانسان لبقراط، همو، 54): 8 بار؛ 66. قروح الامعاء (احیاناً بخشـی از تفسیر کتاب القروح لبقـراط است، همـو،
50): 2 بار؛ 67. الحقن: 6
بار؛ 68. مفردات (شاید همان الادویة
المفردة، شم 26 باشد): 4 بار؛ 69. نوادر تقدمة المعرفة (همو، 41): یک بار؛ 70. التدبیر المسمن: یک
بار؛ 71. فی
البول: یک بار؛ 72. حرکة العضل: یک
بار؛ 73. علل
المفاصل: یک بار؛ 74. محنة الطبیب (محنة افضل الاطباء، همو، 57): 5 بار؛ 75. قاطاجانس: 15
بار؛ 76. تدبیر
الامراض الحادة ( فی
تدبیر امراض الحادة على رأی بقراط، همو، 44): 2 بار؛ 77. کتاب الخلط: یک
بار؛ 78. کتاب
الدلائل: 8 بار؛ 79. سوء المزاج ( فی سوء
المزاج المختلف، همو، 34): 2 بار؛ 80. الذبول (همو،
42): 3 بار؛ 81. ایام
البحران(همو، 18): 4 بار؛ 82. الکیموس (همو،
44): 9 بار؛ 83. الادویة
المقابلة للادواء (همو،
46): 2 بار؛ 84. الافیون: یک
بار؛ 85. تفسیر
طبائع العقاقیر: یک بار؛ 86. المسائل الطبیعیة: یک
بار؛ 87. تدبیر
الصحة: یک بار؛ 88. سیاسة الطب: یک
بار؛ 89. الجوامع
المفصلة (؟): یک
بار؛ 90. کرناهاب (؟): یک
بار؛ 91. کتاب
الامتلاء (؟): یک
بار؛ 92. اصناف
الامراض (؟): یک
بار؛ 93. الخراجات (؟): یک
بار؛ 94. طیماوس (؟): یک
بار.
فهرست
آثاری كه رازی در حاوی از آنها
استفاده كرده است، بسیاری از آثاری را كه در رسالۀ حنین آمده،
و نیز برخی از آثار را كه نامشان در آن رساله نیامده، یا در زمان حنین هنوز به عربی
ترجمه نشده بوده است، شامل میشود. رازی خود رسالهای دربارۀ آن آثار جالینوس كه حنین
از آنها یاد نكرده است، نوشته بوده، كه اكنون از میان رفته است (بیرونی، فهرست، 17: فیما
استدرکه من کتب جالینوس مما لم یذکره حنین فی رسالته).
استثناء مهم در این میان برخی آثار مهم فلسفی و منطقی و روانشناختی و اخلاقی
جالینوس مانند ما
یعتقده رأیا یا البرهان یا الاخلاق است كه چون
موضوع آنها پزشكی نیست، طبعاً رازی از آنها چیزی نقل نكرده است. اما برخی دیگر از آثار
به ظاهر فلسفی او، مانند طیماوس
ــ كه به
احتمال زیاد منظور همان فیما
ذکره افلاطن فی کتابه المعرف بطیماوس من علم الطب (حنین، 61) است ــ چون شامل مطالب پزشكی بوده، مورد
استفادۀ رازی قرار گرفته است. همچنین، با اینكه رازی گاهی به اختصارات و جوامع
آثار جالینوس ارجاع میدهد ــ و البته همۀ كتابهایجوامع الاسكندرانیین جزو منابع
او نیست، و نیز از جوامع
الاهویة والبلدان و جوامع
الاعضاء الآلمة هم استفاده
کرده است که جزو جوامع
الاسکندرانیین نیست ــ
اما بیشتر از متن كامل آثار جالینوس استفاده كرده است. فی المثل ارجاعات او به حیلة
البرء 98
مورد، و ارجاع او به جوامع
حیلة البرء تنها یك
مورد است.
كتاب
دیگر رازی كه هم از لحاظ آگاهی از عقاید رازی و هم از نظر شناخت خود جالینوس، و بهویژه
مواضع گوناگون فلسفی او، بسیار در خور توجه است، كتاب الشكوك على جالینوس است كه نام كاملش کتاب الشکوک على کلام فاضل الاطباء جالینوس فی
الکتب التی نسبت الیه است.
رازی در این كتاب، برخلاف حاوی، به هر
دو وجه شخصیت
جالینوس ــ جالینوس پزشك و جالینوس فیلسوف ــ توجه داشته است و در واقع میان
عقایدی كه او در كتابهای فلسفی و پزشكی خود اظهار كرده، نوعی پیوستگی دیده است. در
این اثر از 36 كتاب جالینوس مطالبی نقل شده كه اصل یونانی و ترجمۀ عربی برخی از
آنها از میان رفته است و تنها چیزی كه از آنها در دست داریم منقولات رازی است. قصد
رازی در این كتاب بیشتر بیان تعارضهایی است كه میان عقاید جالینوس در آثار مختلف
او دیده میشود، هرچند رازی از نقد نادرستیهایی كه در آثار جالینوس میدیده، هم
خودداری نكرده است.
بخش
مهمی از انتقادهای رازی در الشکوک متوجه عقاید
فلسفی جالینوس است و بخش کوچکتری از آن متوجه نظریات پزشکی او. رازی با همۀ مقامی
که برای جالینوس در همۀ شاخههای فلسفه قائل است (ص39)، تناقضهایی را که در آراء
فلسفی او میبیند، برنمیتابد و میگوید که خود جالینوس هم اگر زنده میبود، به
نقدهای او با نظر مساعد مینگریست (که البته با در نظر گرفتن خوی جدلیِ جالینوس
چنین چیزی بسیار بعید است). رازی کتاب
البرهان جالینوس
را بعد از کتب آسمانی از هر کتاب دیگری گرامیتر میدارد و سودمندتر میداند، اما موضوع
بسیاری از نقدهای او همین کتاب است. وی مینویسد: جالینوس در مقالۀ چهارم البرهان میگوید
که عالم فسادناپذیر است (ص44) و هرچه فساد ناپذیر باشد، مکوَّن هم نیست (ص45) و
نیز میگوید که این اعتقاد که «جسم اول» غیر مکوَّن است و پذیرای فساد نیست قولی
اوّلی و بدیهی است (ص66)، در حالی که در فیما
یعتقده رأیا و الصناعة
الصغیرة میگوید
که از راه برهان نمیتوان دانست که عالم قدیم است یا محدَث (ص45). دو ایراد دیگر
رازی نیز با همین مسئله ارتباط دارد (ص49-52). ایراد دیگر رازی این است که جالینوس
موضوع کون و فساد را جسمی دانسته است که هیچ کیفیتی ندارد. به نظر رازی این قول
تناقضآمیز است، زیرا هر جسمی ناگزیر شکلی دارد و شکل کیفیت است (ص52-53). دربارۀ
خلأ و زمان و مکان نیز رازی بر جالینوس ایراد میگیرد. جالینوس خلأ را نامحسوس
دانسته است، اما دربارۀ وجود یا عدم آن چیزی نگفته است. با این حال، گفته است که
زمان جوهر است، زیرا آن را پذیرای کمّ میداند (که عرض است). اما پیدا ست که
منظور او از خلأ همان مکان است. و چون هرچه دربارۀ زمان به ذهن بیاید دربارۀ مکان
نیز به ذهن میآید، بنا براین، جالینوس باید مکان را هم جوهر میدانست (ص53).
بخش
مهمی از ایرادهای رازی به نظریۀ جالینوس دربارۀ اِبصار مربوط میشود. جالینوس در البرهان این اعتقاد
را که رؤیت نتیجۀ رسیدن «تماثیلی» از اشیاء مرئی به چشم است، اعتقادی نادرست میداند
که نادرستی آن بر همه آشکار است (ص56) و بر درستی نظر ریاضیدانان شواهدی ارائه میکند.
به اعتقاد این گروه، رؤیت در اثر خروج «جوهری نورانی» از چشم و رسیدن آن به اشیاء
است (ص59؛ نک : ه د، بطلمیوس، تکملۀ 2). رازی نظر جالینوس را بهتفصیل رد میکند
(ص 55-84) و آن را نتیجۀ انس او با آراء ریاضیدانان از دوران کودکی میداند. به
گفتۀ رازی، این نظر با آنچه خود جالینوس در منافع
الاعضاء و حیلة
البرء و العلل و
الاعراض گفته
است، تناقض دارد (ص65؛ نیز نک : پینس، «رازی...1»، سراسر مقاله). در
ضمن همین بحث دربارۀ ابصار، رازی بر تشتتی كه در نظر جالینوس دربارۀ نفس و نسبت آن
با بدن دیده میشود، خرده میگیرد. به گفتۀ رازی، جالینوس در فی منافع الاعضاء، بدن
را آلتی برای نفس میشمارد و به همین دلیل، اختلافِ ساختمان بدن جانوران را ناشی
از اختلاف خصوصیات نفسانی آنها میداند (ص66). از این نظر چنین بر میآید كه
جالینوس نفس را جوهری قائم بذات میدانسته، و به وجود نفس پیش از آفرینش بدن معتقد
بوده است. در حالی كه درفی ان قوی النفس تابعة لمزاج البدن، و آثار دیگر
خود، نفس را وابسته به بخارِ خون و روحی كه در میانۀ مغز یا در خود مغز است،
دانسته و در دیگر آثار خود نیز هیچ گاه نگفته كه نفس چیزی جز جسم است. همچنین در فیما
یعتقده رأیا نوشته است
كه نمیداند نفس جوهر است یا عرض. به نظر رازی، عجیب است كه جالینوس این تناقضها
را در اقوال خود ندیده است (ص68).
در جهان
اسلام چند تن به ایرادهای رازی بر جالینوس پاسخ دادهاند، از جمله ابن رضوان مصری
(د پس از 459ق/1067م؛ نک : ه م) ، و ابن
ابی صادق نیشابوری (د 470ق/1077م؛ نک : ه م) و ابوالعلاء ابن زهر (د 525 ق/1131م؛
نک : ه د، 3/630) پزشک اندلسی.
تحول
مهمی كه پس از رازی، در قرنهای 4- 5 ق/10- 11م و عمدتاً در شرق عالم اسلام رخ داد،
نوشته شدن آثار جامع در پزشكی، مانند كامل
الصناعة الطبیۀ علی بن عباس
مجوسی اهوازی و فردوس
الحكمۀ علی ابن
ربن طبری و ذخیرۀ
خوارزمشاهیِ اسماعیل
جرجانی و بهویژه قانون ابن سینا
بود كه هرچند بر اساس آثار جالینوس تدوین شده بودند و از همان نظریۀ طبی پیروی میكردند،
شامل همۀ شاخههای پزشکی بودند. ضرورت تألیف این گونه آثار را ابن ربن (ص 1-2) و اهوازی
(1/2) هر یک در آغاز کتاب خود ذکر کردهاند. به این دلیل بود که این آثار كمكم
جای آثار جالینوس را گرفتند. هرچند نوشتن شرح بر برخی از آثار جالینوس در قرن 5
ق/11م در شرق جهان اسلام ادامه داشت (الگود، 314)، اما در غرب سرزمینهای اسلامی ــ با اینكه
كسانی چون ابن زهر به تدوین كتـابهای نسبتاً جامع در پزشكـی دست زدنـد ــ سنت
تلخیص کتابهای جالینوس و نیز تألیف کتابهایی بر پایۀ آنها زندهتر ماند و آثاری که
به این شیوه نوشته میشد، بیشتر دوام و تأثیر داشت.
تقریباً
در یک زمان، دو فیلسوف و طبیب اندلسی، یکی مسلمان و دیگری یهودی، خلاصههایی از
آثار جالینوس فراهم آوردند: ابن رشد و ابن میمون.
ابن رشد
(520-595 ق/1126-1199م)، با اینکه خود کتابی در پزشکی به نام الکلیات نوشته است،
خلاصههایی از 8 رسالۀ جالینوس فراهم آورد تا به گفتۀ خود او جای کتابهای جالینوس را
بگیرد («تلخیص»، 32). این 8 رساله عبارتاند از الاسطقسات على رأی ابقراط، المزاج، القوی
الطبیعیة، فی
حمیات العفن، العلل و
الاعراض، فی
اصناف المزاج، فی حفظ
الصحة و فی حیلة
البرء. گفتنی است که 7 رساله از این 8 رساله به همان
مجموعهای تعلق دارند که اسکندرانیان هم جوامعی از آنها فراهم آوردهاند؛ اما
تلخیصهای ابن رشد از جوامع
الاسکندرانیین بسیار مختصرتر
و نیز آمیخته با نظرات توضیحی و گاه انتقادی خود او ست. ابن رشد گاهی از ارسطو در برابر
جالینوس دفاع میکند (همانجا)؛ گاه به شیوۀ رازی تناقض میان گفتههای او را در آثار
مختلفش نشان میدهد (همان، 35)؛ و گاهی نیز نظر جالینوس را رد یا تکمیل میکند
(همان، 54-57، که در آن ابن رشد ایرادهای جالینوس را بر آتنائوس وارد نمیداند).
این 8 رساله، به همراه رسالهای از ابن رشد با عنوان فی التریاق، در رسائل
ابن رشد الطبیة منتشر
شدهاند (نک : مآخذ، همان). الکلیات ابن رشد
نیز از نقد آراء جالینوس خالی نیست، بهویژه در مسئلۀ 3 دستگاه مستقل بدن که
آشکارا با نظر ارسطو تضاد دارد. ابن رشد میگوید که جالینوس چون دیده است که جگر
رئیس همۀ آلات تغذیه است، گمان برده است که جگر بر قوۀ غاذیه ریاست علیالاطلاق
دارد. ابن رشد سعی میکند نشان دهد که جگر خودتابع قلب است، و نسبت میان قلب و جگر
مثل نسبت میان جگر و سایر اندامهای غاذیه است. زیرا از قلب شریانهای بسیاری به جگر
میرود و این شریانها به جگر گرما میرسانند. بنا براین، قوۀ غاذیۀ رئیسه هم در
قلب است، نه در جگر ( الکلیات،
63-66). همچنین ابن رشد تلویحاً نظر جالینوس را در کتاب المزاج رد میکند و آن را جدلی میداند و میگوید که مطالب
این کتاب نتیجۀ برهانی مطالب کتاب الاسطقسات
على رأی ابقراط نیست (همان،
44). ابن رشد رسالۀ جداگانهای در این موضوع داشته که در تفسیر مابعد الطبیعه (3/1361) به آن اشاره کرده است.
مهمترین
و مفصلترین كتاب پزشكی ابن میمون (530-601 ق/ 1136-1205م)، الفصول فی الطب (یا بهاختصار فصول یا فصول موسى)، كه
در 25 مقاله تدوین شده، شامل تقریباً 500‘1 عبارت كوتاه است كه بیشتر آنها از آثار
جالینوس نقل شدهاند. این كتاب تقریباً همۀ شاخههای پزشكی را دربر میگیرد. موضوع
3 مقالۀ اول كالبدشناسی و فیزیولوژی و آسیبشناسی (بدن انسان، افعال و قوای آن)
است. مقالات 4 - 6 به بررسی نشانهها و تشخیص از روی آنها (ادرار، نبض و نشانههای
دیگر) میپردازند. مقالات 7 - 14 از سببشناسی و درمان سخن میگویند (سببشناسی
بیماریهای ناشناس یا بیماریهایی که دربارۀ آنها نظرها مختلف است)؛ درمان بیماریها
به طور کلی؛ درمان بیماریهای خاص؛ تبها؛ اوقات مرض و بحران؛ «استفراغ» از راه خونگیری؛
استفراغ از راه مسهل و اماله؛ استفراغ از راه بالا آوردن. موضوع مقالۀ 15 جراحی،
مقالۀ 16 امراض زنان، مقالۀ 17 بهداشت، مقالات 18 - 20 پرهیز(خوراکها و آبها)، و
مقالات 21 - 22 ادویۀ مفرده است. مقالۀ 23 توضیح نامها و مفاهیم ناروشن آثار
جالینوس است. مقالۀ 24 گلچینی است از موارد نادر و جالب بیماری كه در آثار
جالینوس آمده است، و مقالۀ 25 نقدی است بر جالینوس (ص 4- 6؛ نیز نک : بُس، 20-21).
در
مقالۀ 25 فصول، ابن
میمون میگوید که نمیخواهد در نقد جالینوس از رازی پیروی کند، زیرا بسیاری از
ایرادهای رازی بر جالینوس ربطی به پزشکی ندارد و ایرادهایی هم که به پزشکی مربوط
میشود، پایۀ استواری ندارد. وی سپس به پاسخهای ابن زهر و ابن رضوان به رازی اشاره
میکند (نک : مایرهُف، 181). با
این حال، بیشتر ایرادهای ابن میمون بر جالینوس از نوع ایرادهای رازی است، به این
معنی که موضوع آنها تناقضهایی است که در نظریات جالینوس در آثار مختلف پزشکیاش
راجع به یک موضوع دیده میشود.
برخی از
آثار جالینوس که ابن میمون در تدوین این کتاب از آنها استفاده کرده است، یا بهکلی
از بین رفتهاند و یا تنها ترجمۀ عربی آنها موجود است و به این دلیل فصول ابن میمون
از لحاظ شناخت آثار جالینوس بسیار مهم است. ابن میمون همچنین کتابی به نام مختصرات
لکتب جالینوس داشته است
که تنها بخشی از آن باقی مانده است (همان، 20). با این همه، ابن میمون در رسالۀ جداگانهای،
بر جالینوس ایراد میگیرد که چرا به مسائل فلسفی پرداخته و دخالت او را در فلسفه از
نوع کسانی دانسته که چون در زمینهای تبحّر دارند در همۀ زمینههای دیگر هم اظهارنظر
میکنند (ابن میمون، «فی رد...»، 507-508).
کسانی
دیگر نیز از آراء جالینوس انتقاد کردهاند. عبداللطیف بغدادی، پزشک و فیلسوف
ارسطویی، بر او خرده گرفته که چرا آروارۀ زیرین را از چند قطعۀ مرکب دانسته است.
وی گفته که بهتر است پزشکان به جای خواندن آثار جالینوس به مطالعۀ دقیق بدن انسان
بپردازند (الگود، 332). کشف
گردش صغیر خون توسط ابن نفیس (ه م) هم، گذشته از ارزش آن در مقام یک کشف علمی،
نخستین ضربه بر پیکر فیزیولوژی جالینوسی بود. با این حال، مبانی پزشکی جالینوسی
کمتر در جهان اسلام مورد تردید قرار میگرفت.
جالینوس
در ادب فارسی: شهرت جالینوس
در دنیای اسکندرانی و بیزانسی و اسلام تنها محدود به جمع پزشکان و فیلسوفان نبود. برخی
از گفتههای اخلاقی او به نوشتههای حکیمان اخلاقی مسلمان و یهودی راه یافت (نوتن،
«سرنوشتها»، 357) و
برخی از آراء فلسفی او نیز، در کنار آراء ارسطویی و گاه در رقابت با آنها، در متون
ادبی و تاریخی نقل شد. بازتابی از نظریۀ 3 بخشیِ او دربارۀ نفس را میتوان مثلاً
در تاریخ ابوالفضل
بیهقی دید که از 3 قوت در تن آدمی سخن میگوید: «یکی خرد و سخن، و جایش سر به
مشارکت دل؛ و دیگر خشم، جایگاهش دل؛ و سهدیگر آرزو وجایگاهش جگر» (ص 101-102). در
این نظریه مشارکت دل در «خرد و سخن» عنصری است ارسطویی که به نظریۀ جالینوسی
افزوده شده است. تمثیلی هم که بیهقی دربارۀ نسبت میان این 3 قوه میآورد، بنیان
جالینوسی دارد و مستقیم یا غیر مستقیم از الاخلاق او گرفته
شده است. نظامی عروضی ستة عشر
جالینوس (همان جوامع
الاسکندرانیین) را یکی از کتابهای بسائط میداند که پزشکان باید
بخوانند (ص 70) و
صاحب قابوسنامه در مورد
برخی از اصول پزشکی خواندن ستةعشر و در مورد
برخی دیگر کتابهای دیگر جالینوس مانند اسطقسات ( الاسطقسات
على رأی ابقراط) و کتاب
المزاج، «تشریح بزرگ» و کتاب النبض را توصیه میکند (عنصرالمعالی، 129).
نام
جالینوس در آثار ادبی پارسی غالباً به صورت نماد پزشکی و درمانگری آمده است (مثلاً
نک : مولوی، دیوان...، 1/
194، 2/ 37، 4/ 206، 5/ 246 جم ، مثنوی...،
34؛ مسعود سعد، 569؛ خواجو، 448) و گاه نام او با نام افلاطون همراه است که شهرت
خود را به پزشکی بیشتر مدیون تصویری است که جالینوس در برخی از آثار خود از او
ساخته است (مثلاً نک : مولوی، همان، 6). مولوی در مثنوی گاهی برخی
از آراء معروف پزشکی جالینوس را هم نقل کرده است و داستان جالینوس و ابلهی که دست
در گریبان دانشمندی زده بود (سعدی، 83) در مثنوی به صورت
دیگری نقل شده است. در این داستان دیوانهای در خود جالینوس خیره مینگرد و جالینوس
در عقل خود تردید میکند (ص 226). با این همه، جالینوس نیز، مانند غالب فیلسوفان و
دانشمندان باستان، از طعن شاعران و نویسندگان صوفیمشرب یا متشرع بینصیب نمانده
است (مثلاً نک : سنایی، 109؛ سیف فرغانی، 732).
سرانجام پزشکی جالینوسی: پزشکی جالینوسی
را در اروپای لاتینیزبان نخست بیشتر از طریق ترجمۀ قانون ابن سینا
و نیز روایت اسلامی اندیشههای جالینوس میشناختند. اما با شروع ترجمۀ اصل آثار
جالینوس از قرن 11م/5 ق بهبعد، و نیز با ظهور اومانیسم و احیای ارزشهای فرهنگ
کلاسیک در قرنهای 14- 15م/8-9ق توجه به جالینوس سرعت بیشتری یافت (نوتن، همان، 366 ff.). با
این حال، به رغم پیروزی کالبدشناسی جالینوسی، پزشکانی که به توصیۀ جالینوس گوش کردند
و به تشریح دست زدند، گاه به نتایجی میرسیدند که با آموزههای جالینوس تضاد
داشت. آندرِئاس وِسالیوس1 (1514-1564م/920-971ق)
نشان داد که این ناسازگاریها نتیجۀ تکیۀ جالینوس بر کالبدشکافی جانوران، به جای انسان
است (همان، 375-376). کشف
گردش خون به دست ویلیام هاروی2 (1578-1657م/986-1067ق)،
هرچند نخست به صورت پیروزی تصور ارسطویی از کار بدن (به عنوان یک دستگاه واحد با یک
مرکز فرماندهی واحد) تعبیر شد، اما در واقع آغاز کالبدشناسی تجربی جدید بود (همان، 378) و چند
دهه بیشتر نگذشت كه کالبدشناسی و فیزیولوژی جالینوسی منسوخ شد. با این حال، برخی
از واژگان جالینوسی همچنان کاربرد داشت، هرچند معنای آنها دگرگون شده بود. در برخی
از زمینهها این دگرگونی با سرعت کمتری رخ داد. مثلاً تنها از اواسط قرن 19م/13ق
بود که داروشناسان نظام طبقهبندی جالینوسی را که بر اساس کیفیات و درجات هر کیفیت
بود، رها کردند و داروشناسی جدید را بر پایۀ شیمی استوار ساختند (فوگت، 305).
مآخذ: ابن ابی
اصیبعه، احمد، عیون
الانباء، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، 1299ق/1883م؛ ابن
ابی جمهور، محمد، المجلی، چ
سنگی، تهران، 1329ق؛ ابن جلجل، سلیمان، طبقات
الاطباء و الحکماء، به کوشش فؤاد سید، قاهره، 1955م؛ ابن ربن، علی ، فردوس
الحکمة، به کوشش محمد زبیر صدیقی، برلین، 1928م؛ ابن رشد،
محمد،تفسیر مابعد الطبیعة، به کوشش م. بویژ، تهران، 1377ش؛ همو، «تلخیص
الاسطقسات»، الرسائل
الطبیة، به کوشش سعید زاید و جرج قنواتی، قاهره،
1407ق/1987م؛ همو، الکلیات
فی الطب، به کوشش ابوشادی روبی، 1989م؛ ابن سینا، الاشارات
و التنبیهات، به کوشش محمود شهابی، تهران، 1339ش؛ همو، الشفاء،
طبیعیات، نفس، به کوشش ابراهیم مدکور، قاهره،1395ق/ 1975م؛ همان، منطق، قیاس، به
کوشش سعید زائد، قاهره، 1383ق/1964م؛ ابن عبری، غریغوریوس، تاریخ مختصر الدول، به
کوشش انطون صالحانی، بیروت، 1403ق/1983م؛ ابن فاتک، مبشر، مختار الحکم و محاسن الکلم، به
کوشش عبدالرحمان بدوی، بیروت، 1377ق/1958م؛ ابن میمون، موسى، دلالة الحائرین، به
کوشش حسین آتای، آنکارا، 1974م؛ همو، الفصول
فی الطب همراه ترجمۀ
انگلیسی (نک : مل ، ابن میمون3)؛ همو، «فی رد جالینوس»، ضمن
«تعلیقة...» (نک : هم ، نصیرالدین)؛ ابن ندیم، الفهرست؛ ابن هندو، علی، مفتاح
الطب و منهاج الطلاب، به کوشش مهدی محقق و محمدتقی دانشپژوه، تهران،
1368ش؛ اخوینی بخاری، ابوبکر، هدایة
المتعلمین، به کوشش جلال متینی، مشهد، 1344ش؛ اهوازی، علی، کامل
الصناعة الطبیة، قاهره، 1294ق؛ بیرونی، ابوریحان، تحقیق
ماللهند، به کوشش ادوارد زاخاو، لندن، 1887م؛ همو، فهرست
کتابهای رازی، به کوشش مهدی محقق، تهران، 1371ش؛ بیهقی،
ابوالفضل، تاریخ، به
کوشش علیاکبر فیاض، تهران، 1362ش؛ بیهقی، علی، تتمة صوان الحکمة،
لاهور، 1351ق؛ ثابت بن قره، الذخیرة
فی علم الطب، قاهره، 1928م؛ جابر بن حیان، کتاب
السبعین، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت،
1406ق/1986م؛ جالینوس، فی
الاسطقسات، به کوشش محمد سعید سالم، قاهره، 1986م؛ همو،«کتاب
الاخلاق»، به کوشش پاول کراوس، کلیة
الادب، قاهره، 1936م، شم 5، ص83بب ؛ جوامع
الاسکندرانیین، ترجمۀ حنین بن اسحاق ، چ تصویری، به کوشش فؤاد
سزگین، فرانکفورت، 1422-1425ق/2001-2004م؛ حنین بن اسحاق، رسالة الى علی بن عیسى فی ذکر ما ترجم من کتب
جالینوس، به کوشش مهدی محقق، تهران، 1379ش؛ خواجوی کرمانی،
محمود، دیوان، به
کوشش احمد سهیلی خوانساری، تهران، 1374ش؛ رازی، محمد بن زکریا، الحاوی،
حیدرآباد دکن، 1388ق/1968م؛ همو، الشکوک، به
کوشش مصطفى لبیب عبدالغنی، قاهره، 1426ق/2005م؛ سالم، محمد سعید، مقدمه بر فی
الاسطقسات (نک : هم
، جالینوس)؛ سعدی، کلیات، به
کوشش محمدعلی فروغی، تهران؛ سنایی، دیوان، به
کوشش پرویز بابایی، تهران، 1375ش؛ سید، فؤاد، حاشیه بر طبقات الاطباء و الحکماء (نک : هم ، ابن جلجل)؛ سیف فرغانی، محمد، دیوان، به
کوشش ذبیحاللٰه صفا، تهران،
1364ش؛ صاعد اندلسی، التعریف
بطبقات الامم، به کوشش غلامرضا جمشیدنژاد اول، تهران، 1376ش؛
صدرالدین شیرازی، محمد، الاسفار،
تهران، 1378ق؛ عنصرالمعالی کیکاووس، قابوس
نامه، به کوشش سعید نفیسی، تهران، 1342ش؛ فخرالدین
رازی، المباحث
المشرقیة، بیروت، 1411ق؛کراوس، پاول، مقدمه و حواشی بر
«کتاب الاخلاق» (نک : هم ، جالینوس)؛ مایرهف، ماکس، «من الاسکندریة الى
البغداد»، التراث
الیونانی فی الحضارة الاسلامیة، ترجمۀ عبدالرحمان بدوی، قاهره، 1965م؛ محقق،
مهدی، فیلسوف
ری، تهران، 1352ش؛ همو، مقدمه بر رسالة
الى...، (نک : هم ، حنین)؛ مسعود سعد سلمان، دیوان، به
کوشش غلامرضا رشید یاسمی، تهران؛ مسعودی، علی، التنبیه و الاشراف،
بیروت، 1965م؛ مولوی، دیوان
کبیر، به کوشش بدیعالزمان فروزانفر، تهران، 1363ش؛
همو، مثنوی
معنوی، به کوشش نیکلسن، تهران، 1362ش؛ نصیرالدین طوسی،
محمد، «تعلیقة على رسالة ابن میمون فی رد جالینوس»، همراه تلخیص المحصل، به
کوشش عبدالله نورانی، تهران، 1359ش؛ نظامی عروضی، احمد، چهار مقاله، به
کوشش محمد قزوینی، لیدن، 1327ق؛ نیز:
Adamson,
P., Al-Kindī, Oxford, 2007; Bos, G., introd. Medical
Aphorisms (vide: Maimonides); Elgood, C., A Medical History of
Persia and the Eastern Caliphate, Amsterdam, 1951; Frede, M.,
introd. Three Treatises on the Nature of Science (vide:
Galen); Galen, De optimo medico cognoscendo, ed. A.Z. Iskandar,
Corpus medicorum graecorum, Supp. Or. IV, Berlin, 1988; id, De partium
homoeomerum differentiis, ed. G. Strohmaier, ibid, Supp. Or. III, Berlin,
1970; id, In Hippocratis de officio medici, ed. C. Lyons, ibid, Or.
I, Berlin, 1963; id, »Institution logique«, Traités
philosophiques et logiques, tr. and eds. P. Pellegrin et al., Paris, 1998;
id, On Anatomical Procedures, tr. Ch. Singer, Oxford, 1956;
id, Opera omnia, ed. C.G. Kühn, Leipzig, 1819-1833; id, Sieben
Bücher Anatomie, ed. M. Simon, Leipzig, 1906; Hankinson, R. J., »Appendix
1, A Guide to the Editions and Abbreviations of the Galenic, Corpus«, The Cambridge Companion to Galen, ed. id,
Cambridge, 2008; id, »Appendix 2, English Titles and Modern Translations«, ibid; id,»Philosophy of Nature«, ibid; id, »The Man
and His Work«, ibid; Köbert, R., »Das nur in arabischer
Überlieferung erhaltene Urteil Galens über die Christen«, Orientalia,
Rome, 1956, no. 25; Kraus, P., Jābir Ibn Ħayyān, contribution à
l’histoire des idées scientifiques dans l’Islam, Cairo, 1942;
Maimonides, Medical Aphorisms, tr. and ed. G. Bos, Utah, 2004;
Meyerhof, M., »Maimonides Criticizes Galen«, Medical Leaves ,
Chicago, 1940, no 3; Morison, B., »Logic«, The Cambridge
Companion to Galen, ed. R.J. Hankinson, Cambridge, 2008; Nutton, V., Ancient
Medicine, London, 2004; id, »The Fortunes of Galen«, ibid, 2008; Pauly ;
Pellegrin, P., introd. Traités philosophiques et logiques (vide:
Galen, »Institution…«); Pichot, A., introd. Œuvres
médicales choisie by Galen, tr. Ch. Daremburg, Paris, 1994; Pines,
Sh., »Rāzī critique de Galien«, Actes du VIIIe
Congrès International d’Histoire des Science, Paris, 1953; id, Studies
in Arabic Versions of Greek Texts and in Mediaeval Science, Leiden, 1986;
Rashed, R., »La Philosophie mathématique d’Ibn al-Haytham sur
les connus«, Mélanges de l’Institut Dominicain d’études orientales
du Caire, Louvain/Paris, 1993, no. 21; Rocca, J., »Anatomy«,The Cambridge Companion to Galen, ed. R. J. Hankinson,
Cambridge, 2008; Rosenthal, F., The Classical Heritage in Islam,
London, 1975; Singer, Ch., introd. On Anatomical Procedures, (vide:
Galen); Tielman, T., »Methodology«, The Cambridge
Companion to Galen, ed. R. J. Hankinson, Cambridge, 2008; Vogt, S., »Drugs and
Pharmacology«, ibid; Walzer, R., Galen on Jews and Christians,
Oxford, 1949; id, Galen on Medical Experience, London, 1944;
id, »New Light on Galen’s Moral Theory«, Greek into Arabic, Oxford, 1963.