۱۳۹۸ فروردین ۱۹, دوشنبه

آنغوزه ویراست پنج 5


22.  معمای آنغوزه/انقوزه از همان نامش آغاز می‌شود: هیچ توضیح پذیرفتنی برای واژه آزا asa یا آسا assa در انگلیسی نیست.  فرهنگ انگلیسی آكسفورد جدید بی پروا مشتق از واژه  فارسی آزا  āzā یا aza می‌داندش، هرچند  این واژه معنایی جز مصطكی Mastic  ندارد كه محصولی است یکسره متفاوت با آنچه از آسافِتیدا asafœtida می‌فهمیم.  در هیچ یك از زبان­های خاوری واژه‌ای از گونه asa یا aza  نیست كه نمایانگر این محصول باشد.  از اینرو نمی‌توان گفت كه از یكی از ملل خاور به اروپا رسیده باشد.  كمپفر، كه در سال 1687 به مطالعه  این گیاه در لارستان پرداخت و کمابیش فارسی می دانست گوید  چیزی از خاستگاه  نام اروپایی اش نداند1.   لیتری LITTRÉ  مولف شهیر فرهنگ فرانسه، می پذیرد خاستگاه  واژه  asa دانسته نیست و خردمندانه پروای هر گونه حدس و گمان می‌كند2.   این گمان را هم پیش کشیده اند كه asa دگرگون شده لیزر laser یا  لیزِرپیدیوم   laserpitiumپلینی (xix, 5) است و داروسازان سده‌های میانه این نام را بدین شكل كوتاه كرده‌اند.  الیاس گریگوریچ. بُرشِف،4 گیاه‌شناس لهستانی،  این ریشه‌شناسی را كه نخستین بار گارسیا دا اورتا پیش گذارد3، درست شمرده است؛ او با پژوهش گرانسنگش ‌در گیاهان آنغوزه آور ما را وامدار  خویش كرده است.   گرچه این توضیح هنوز رضایتبخش نیست، زیرا دگرشدگی ادعایی laser به asa تنها برداشتی شخصی است و اثباتش با اسناد سده‌های میانه  ناشدنی5، به هر روی  بهتر است نام را برگرفته از فارسی بدانیم. 
 آنغوزه فرآورده ای است گیاهی متشکل از رزین، صمغ  و اسانس/عطرمایه essential oil  به نسبت­های متفاوت كه بیشتر  آن رزین است و از گیاهان چتری گوناگون چون فِرولا نارتِکس Ferula narthex،  فِرولا آلیاسه F.alliacea، فِرولا فِتیدا F.fœtida، فِرولا پِرسیکا F.persica و فِرولا اِسکورودوزما F.scorodosma (یا اِسکورودوزم فِتیدوم Scorodosma fœtidum) به دست آید1.   در هند آن را بیشتر چاشنی ساخته بویژه با برنج و دانه­ها می خورند.  هر کجا ‌روید برگ­های تازه اش را پخته چون سبزی می‌خورند، بویژه مردم  بخارا که بخش سفید پائینی ساقه را كه بریان شده و نمك و كره به آن زده باشند خوراکی خوش­مزه می‌دانند.  در دارونامه­ها محرك و ضد انقباضش شمرده شده. 
ابومنصور، لی شی‌ـ ‌چنِ [لی شیژِن  [Li Shizhen  ایران در سده دهم، دو گونه آنغوزه (انگدان anguyān! فارسی، انجدان anjudān عربی) یكی سیاه و دیگری سفید بر شمرده گوید گونه سومی هست كه مردمان روم آن را سسالیوس sesalius [سلیقون دیسقوریدوس/دیسکوریدس  (نام درخت انجدان در برخی منابع فارسی)] گویند.  گوارش خوراک را آسان ومعده را قوی ساخته  درد بندهای دست و پا کاهد.  چنانچه به پوست مالند، رافع خیز، بویژه وقتی افشره شیرمانند آن را در کار کنند.  ریشه خیسانده در سركه تقویت و تصفیه معده، تسریع و تسهیل گوارش و افزایش اشتها آرد2.  
انغوزه، فرولا Ferula [آنقوزه  کما؛ در عربی کَلَخ] و اِسکورودوزم Scorodosma كه از آنها آنغوزه گیرند نوعاً گیاهانی ایرانی اند.  به گفته ابو حنیفه  Abu Hanifa 3  آزا asa در دشت­های ماسه‌ای بین بُست و كیكان[قیقان] در شمال ایران می‌روید.  ابومنصور برگ­های گونه‌ای را كه در سرخس Sarakhs نزدیك مرو می‌روید بهترین می‌داند.  اصطخری گوید در بیابان­های میان ولایات سیستان و مكران آزا asa فراوان عمل می‌آمده؛ به گفته  ادریسی، این گیاه در حوالی قلعه بُست/بوست/لشکرگاه (Kaleh  Bust) Bost/Boost [Qala Bist] در افغانستان نیز عمل می‌آمده است.  كمپفر خود در سال 1687 چیدن این گیاه در لارستان را دیده و چنین گوید:1
"Patria eius sola est Persia, non Media, Libya, Syria aut Cyrenaica regio.  In Persia plantam hodie alunt saltem duorum locorum tractus, videlicet campi montesque circa Heraat, emporium provinciae Chorasaan, et jugum montium in provincia Laar, quod a flumine Cuur adusque urbem Congo secundum Persici sinus tractum extenditur, duobus, alibi tribus pluribusve parasangis a litore."
"هرات در تولید این محصول نامی است و احتمالاُ امروزه تنها در هرات تولید و از آنجا به هند صادر می‌شود."
الیاس گریگوریچ. بُرشِف بدرستی پراكندگی گیتا شناسی آن را نشان داده است2.   اِسکورودوزِم Scorodosma ،  گذشته از خاك اصلی ایران، بَرِ جیحون، کنار دریاچه  آرال و در نقطه‌ای دور افتاده در دریابار خاوری خزر نیز می‌روید.  از گزارش­های چینی‌ها برمی‌آید كه گیاهان آنغوزه آور نزدیك ختن (نک صفحات بعد)، تورفان و شاهرخیه/بناکت Shahrukhiya نیز یافت می‌شده است3.   به هر روی روشن نیست سخن  از كدام گونه بوده است. 
چائو ژو‌ـ‌كوا [Chau Jukua/ Zhao Rukuo] (Čao žu-kwa) گــوید  زیســتگاه آسافِتیدا asafœtida مو‌ـ‌كو‌ـ‌ لان Mu-kü-lan   1056 1055 در سرزمین تا‌ـ ‌شی (Ta-ši) (تاجیك/Ta-džik، اعراب) است4.   مو‌ـ‌كوـ لان  (Mu-kii-lan)همان مكران (Mekrān)، گدروسیای (Gedrosia) باستان و ماكا (Makā) ی سنگنبشته‌های فارسی باستان است.  اسكندر بزرگ در اردوكشی خود به هند از گدروسیا گذشت؛ پس باید همراهان دانشمندش كه درباره گیاهان ایران و شمال باختری هند این همه اطلاعات ارزشمند پیش گذاشته‌اند، گیاه آنغوزه آور را نیز دیده باشند؛ هرچند در نوشته­های گیاهان روزگار اسكندر هیچ چیز كه بتوان آن را نمایانگر این گونه شمرد یافت نشود.  هوگو برِیتِسل1 بسی کوشیده اثبات كند گیاهی كه تئوفراستوس2 به کوتاهی توصیف کرده همان اِسکوردوموسا فاتیدوم Scorodosma fœtidum است؛ و  آرتورهورت3 در ویرایش و برگردان تازه خود از تئوفراستوس پی او رفته است.  نوشته او چنین است: "[در آریا] بوته‌ای دیگر هست به بزرگی كلم كه برگش هم‌شكل و اندازه برگ بوست.  چنانچه حیوانی آن را بخورد بی برو و بر گرد می میرد.  از همینرو هرجا اسبی بود، مراقب بودند از آن نخورد" [ مراد اسب­های سپاه  اسكندر است].  این توصیف  به هیچ روی با ویژگی­های فرولا Ferula یا اِسکوردوسما Scorodosma كه زهری نیست و به هیچ حیوانی آسیب نمی‌رساند نمی خواند.  این گمان هم هست که لِیزرپیتیوم laserpitium یا سیلفیون silphion  و لِیزر laser پلینی4 باید دست كم تا حدودی به آنغوزه ربط داشته باشند؛ نا گفته نماند شماری از نویسندگان این گمان را رد كرده‌اند و از دید من هم چون و چرا پذیرد.  پیشتر گارسیا دا اورتا5 هرگونه ارتباط بین این گیاه باستان و آنغوزه را رد كرده است.  لكلر6 به تفصیل درباره  این مسئله بحت‌انگیز نوشته است. 
نخستین نویسنده اروپایی كه گزارشی دقیق درباره  ‌آنغوزه  داده گارسیا دا اورتا در سال 1563 است.  هرچند او كه در گوآ در هند به زندگی و مطالعه می پرداخت، نتوانست دریابد این محصول را از كدام گیاه گیرند.  وی درباره  کاربرد  آنغوزه  در هند گوید : "آنچه بیش از همه در هند و همه سرزمین های  آن کاربرد  دارد آنغوزه  است كه هم پزشكی را کار آید و هم آشپزی را.  مصرفش بالاست، زیرا هر جنتیو (Gentio) Gentoo/Gentue/Jentue [هندی] كه توان  خرید داشته باشد چاشنی  خوراک  کند.  توانگران فراوان خورند، هم بانیان­ها Banyans [از વાણિયો, vāṇiyo گجراتی به معنای تاجر] و هم جنتیو­های كمبو/کمبی/کمبات (Cambay) [کِهبِهات در اردو] و هر پیرو فلسفه فیثاغورث[گیاهخوار].  اینان آنغوزه را چاشنی سبزی­های خوراكی خود می‌كنند؛ آن را پیش از پخت خوراک به تابه می‌مالند و این چاشنی را با همه  خوراكی­های خود می خورند.  تمامی دیگر جنتیو ها هم كه قدرت خرید  داشته باشند آنغوزه  می‌خورند، و كارگرانی كه چیزی جز نان و پیاز برای خوردن ندارند، تنها در صورت نیاز شدید  توانند خورد.  همه موروها [بربرهای مغرب/مسلمانان] آن را می‌خورند هرچند  كمتر و تنها  بهر دارو.  بازرگانی پرتغالی گیاه پختنی مولد آنغوزه  را كه بانیان ها می خورند و عرضه می کنند بسیار خوش­مزه یافته بود و بر آن شدم تا درآزمایم و بینم آیا به کام من  نیز خوش ‌آید؛ هرچند چون اسفناج خودمان را چندان خوب نمی‌دانم، به اندازه  آن بازرگان پرتغالی كه از آن سخن رانده بود به کامم خوش نیامد.  در این منطقه مردی محترم و خردمند زندگی می‌كند كه در دستگاه شاهی جایگاهی دارد و آنغوزه  می‌خورد تا اشتهایش برای شام باز شود و آن را سخت کاری یافته و هر بار دو درم/درهم/درمسنگ/دراخم [هر دراخم حدود 8 گرم] از آن می خورد.  گوید  اندكی تلخ‌مزه است هرچند  مانند  زیتون اشتها را باز می‌كند.  تلخی پیش ازفرو بردن است، هرچند زان پس دلخوشی فزاید.  همه مردم این سرزمین می‌گویند طعم و بوی خوشایندی دارد."
 شرح زیر را آورده است:
"Altiht, anjuden, Assa fetida, dulce y odorata medicina (de que entre los Doctores ha auido differencia y controuersia) es ona Goma, que del Coraçone traen a Ormuz, y de Ormuz a la India, y del Guzarate y del reyno Dely (tierra muy fria) la qual por la otra parte confina con el Coraçone, y con la region de Chiruan, como siente Auicena.  Esta Goma es llamada de los Arabios Altiht, y Antit, y delos Indios Ingu, o Ingara.  El arbol de adonde mana, se llama Anjuden, y otros le llaman Angeydan.
"La Assa se aplica para leuātar el miembro viril, cosa muy vsada en aquellas partes: y no viene a proposito para la diminucion del coito, vsar del tal çumu de Regaliza.  Yen las diuisiones pone Razis Altiht por medicina para las fiestas de Venus: y Assa dulcis no la pone Doctor Arabe, ni Griego, ni Latino, que sea de autoridad, porque Regaliza se llama en Arabio Cuz, y el çumo del cozido, y reduzido en forma de Arrope, le llaman los Arabes Robalçuz, y los Espaiioles corrompiendole el nombre le llaman Rabaçuz.  De suerte que Robalçuz en Arabio, quiere dezir çumo basto de Regaliza: porque Rob, es çumo basto, y Al, articulo de genitiuo, de, y Cuz, regaliza, y todo junto significa çumo basto de Regaliza: y assi no se puede llamar a este çumo Assa dulcis Los Indios la loan para el estomago, para facilitar el vientre, y para consumir las ventosidadas.  Tambien curan con esta medicina los cauallos, que echan mucha ventosidad.  En tanto tienen esta medicina que le llama aquella gente, principalmente la de Bisnaguer, manjar delos Dioses."
جان فرایر1 گوید : "در این سرزمین آنغوزه را  از جائی دُژگان/دِسكون (Descoon)2 نام گرد آورند ؛ گروهی آن را شیرابه  غلیظ شده  گونه ایی نی یا نیشكر می‌دانند و عده‌ای شیرابه  تراویده از خراش تنه  درخت: این آنغوزه با ماده  بسیار بد بو بنام هنگ Hing از ساتراپی/ولایت كرمان (Carmania) ،3 بسیار تفاوت دارد.  این آخری همان است كه هندیان خود را با آن خوشبو  کرده، با هر غله  كه ‌خورند در آمیخته نان نازكی ‌پزند تا نفخ خوراک هاشان را بگیرد كه در نتیجه  بدگوارشی ناچارند با بادگلوهای پُر سروصدا از آن رهائی یابند؛ بدون این تریاق هیچ گاه آسایش نیابند ؛ همان كه به جای آنغوزه  به اروپاییان می‌ اندازند، چرا كه هم رنگ آن را دارد و هم بوی آن، تنها  كمی رقیق‌تر است."
یوهان آلبرشت فون ماندلسلو1 چنین آورده: "هنگ (Hingh) كه داروسازان و داروفروشان ما آن را آنغوزه/آسافِتیدا (Assafœtida) می‌نامند بیشتر  از ایران ‌آید.  هرچند آن گونه كه از استان اوتراد Utrad هند خیزد از همه بهتر است، و در سراسر هندوستان مقادیر زیادی از آن خرید و فروش می‌شود.  گیاه مولد آن بر دو نوع است؛ یكی بوته است و برگ­هایی كوچك دارد، چون برنج، و دیگری برگ شلغم را ماند و سبزی آن به سبزی برگ انجیر تن می زند.  در زمین­های سنگلاخ و خشك بهتر رشد می‌كند، و تراوش صمغ  آن در نزدیک پایان  تابستان آغاز می‌شود، برای همین باید آن را در پاییز جمع‌آوری كرد.  داد و ستدش از آنرو در آن سرزمین­ها بس بیشتر است که بانیان­های گجرات آنرا  در کار تمامی چاشنی­های خود ‌كنند و  به ظرف­ها و آبخوری­های خود زنند و از این راه  کم کم به بوی تندش كه در اروپا سخت تحمل می کنیم خو می گیرند."
چینی­ها از  آ-وی a-wei [آنغوزه] فرآورده­های دو گیاه متفاوت را مراد می‌كنند.  نه برتشنایدر و نه استوارت پروای این نكرده‌اند.  لی شی‌ـ ‌چنِ [لی شیژِن  [2][Li Shizhen گوید : "دو گونه  آ-وی a-wei هست.  یكی گیاه و دیگری درخت.  محصول نخست در تركستان (سی یو/Si yü) به دست ‌آید و می‌توان آن را در آفتاب خشك كرد یا جوشاند: همان كه سو كون (Su Kun) از آن گوید.  نوع دوم از سرزمین بربرهای جنوبی (نان فان/Nan Fan) خیزد و شیره ای است كه از درخت ‌گیرند: این همان نوعی است كه لی سون (Li Sün)، سوسون و (Su Sun) چن چن (Č‛en Čen) وصف کرده‌اند."  سو كون از دوره  ت'انگ گوید   آ-وی a-wei در سرزمین بربرهای باختر (سی فان) و در ك'ون‌ـ ‌لون(K'un -lun) ‌روید[3].   جوانه‌ها، برگ­ها، ریشه و ساقه‌های آن بســـــیار مانند pai či    آنجلیکا آنومالا (Angelica anomala) (سنبل ختائی؟، حشيشة الملاك؟)  است.  ریشه را کوفته شیره‌ حاصل را در آفتاب خشك و فشرده ‌كنند تا تکه هائی كوچك گردد.  این نوع درجه یك است.  تکه های ریشه كه درست خشك شده باشد در مرتبه  دوم قرار می‌گیرد.  مهمترین ویژگیش بوئی است زننده هرچند خود بویِ بد زُداید و راست اینکه فرآورده ای است شگفت.  برهمنان ‌گویند هون-کو hün-kü (hingu سنسكریت، نک صفحات پیش رو ) همان آ-وی a-wei است و شیره ی نبسته ریشه به چسب ماند؛ و اینكه ریشه را خرد و در آفتاب خشك می‌كنند و بدبوست و  در سرزمین های باختری (هند) پرهیز خوردنش داده اند2.   ‌گویند عادت به خوردنش درمانِ نفسِ بد بو/نتن است.  بهایش نزد بربرها (2679) همان است كه چینی‌ها به فلفل دهند."  این گفته براستی گیاه یا گیاهانی را رواست كه آنغوزه ‌آرند  و لی شی‌ـ ‌چنِ [لی شیژِن  [Li Shizhen گوید  زیستگاهش در هو چو (Hwo čou) (قـره خوجه (Qarā-khoja) خوجو/قوچو) و شا‌ـ ‌لو‌ـ ‌هایی‌ـ ‌یا (Ša-lu-hai-ya) (شاهرخیه/بناکت) است3.   شگفت آنكه نوشته­های تاریخ باستان مربوط به ایران  ساسانی درباره  این گیاهِ نوعاً ایرانی خاموش مانده اند.  تنها یادی كه از این گیاه در سالنامه‌های پیش ازدوره تانگ شده در شوئی شو  Sui šu4 و در اشاره به سرزمین تسائو (Ts‛ao) 2680  در شمال تسون‌ـ ‌لین (Ts‛un-lin) (همان كی-پینJibin ki-pin 罽賓(Kashmir) دوره  هان) است، در حالی كه آ-وی a-wei در تائی پین کوان یو کی T‛ai p‛in hwan yü ki5، محصول كی‌ـ ‌پین دانسته شده است. 
در یو یان تسا تسو/یو یانگ تسا تسو [Yu yang tsa tsu] Yu yan tsa tsu6  در  شرح این محصول چنین آمده: "  آ-وی a-wei از غزنه Gazna 2681  گیا-جا-نا  (*Gia-ja-na)، یعنی شمال هند خیزد.7 در غزنه، نامش هین-یو hin-yü (هینگو hingu سنسكریت) است.  زیستگاه/منبتش ایران نیز هست و در آنجا  آ-یو-تسی a-yü-tsie گویند (نک: صفحات پیش رو).  بلندای  درخت به دوونیم تا سه متر می‌رسد1.   پوست تنه سبز و زرد است.  در ماه سوم سال برگ­هایی ‌آرد چون  گوش موش صحرایی.  گل نمی‌كند و میوه هم نیارد.  وقتی شاخه‌های درخت را ببرند، تا چندی پیوسته شیره‌ای شربت‌مانند از آن تراود كه سخت شود و آن را  آ-وی a-wei گویند.  راهبی از  فو‌ـ‌لین/سوریه (Fu-lin) به نام وان  (Wan ) 2682  و راهبی از ماگدها [ماجادها در عربی] [4](Magadha) به نام تی‌ـ‌ پو (T‛i-p‛o)  2683  (دی-دِوا، دی-دِبا *De-bwa، Deva در سنسكریت) همداستان­اند كه تركیب2 این شیره با برنج یا لوبیا را كه كوبیده و آرد شود  آ-وی a-wei نامند3."
هوی ژی (Hwei Ži)   2684 راهب بودایی زاده 680 ترسائی  توصیف دیگری از آ-وی a-wei به دست داده كه سیلویان لوی آن را پیش گذارده 4.  زایر چینی گوید این گیاه در چین نیست و جز در خُتَن در هیچ مملکت/سلطنت/پادشاهی kingdom  دیگر یافت نشود.  ریشه‌ای سفید به بزرگی شلغم دارد وبا بویی چون سیر و خورد مـردم ختن است.  زایر بودایی یی تسین (Yi Tsin) [کذا!] كه از سال 671 تا 695 ترسائی در سفر بود، گوید  در سرحد باختری هند  آ-وی a-wei فراوان است و تمام سبزی­ها را با این ماده و كره مُنَقّا، روغن یا چاشنی­های دیگر در آمیزند5. 
لی سون، كه در نیمه دوم سده هشتم می‌نوشت، گوید : "بر پایه آنچه در کوان-چی  Kwan či آمده  آ-وی a-wei در سرزمین كون‌ـ‌لون (K‛un-lun) ‌روید؛ درختی است با شیره‌ای چون انگم هلو.  سیاهش دوامی ندارد؛ زردش بهترین است.  بَرِ  رود یانگ‌ـ ‌تسه در یون‌ـ ‌نان نیز گونه‌ای از آن، شبیه به آنچه با كشتی وارد می‌كنند یافت می شود، آبدار است با مزه ای  چون  نوع زرد هرچند  رنگش زرد نیست." سو سون [سو سانگ Su Song ] از دوره  سونگ گوید آ-وی a-wei تنها  در كوان‌ـ‌ چو (Kwan-čou) (كوان‌ـ‌تون/Kwan-tun) [Guangdong (formerly Canton/خانفو/کانتن]  یافت می‌شود و شیره  دلمه شده  نوعی درخت است، هرچند این گزارش با گفته سو كون (Su Kun) نمی‌خواند.  چن چن (Č‛en Č‛en) 2687، پزشك برجسته و نویسنده پن تسائو پی شو  Pen ts‛ao pie šwo حدود  1090م گوید: "  آ-وی a-wei را در شمار  درختان آورده‌اند.  اینک مردم كیان‌ـ‌ سو [Jiangsu
] (Kian-su) و چه‌ـ‌كیان [Zhejiang (About this sound浙江formerly romanised as Chekiang)] (Če-kian) هم به كشتش پرداخته‌اند.  بوی شاخه‌ها و برگ­ها همان است، هرچند نه مزه ای دارد و نه شیره‌ای."  مراد از كون‌ـ ‌لون فوق كون‌ـ ‌لونِ دریای جنوب است؛1 ولی شی‌ـ ‌چن گوید  "این درخت در سوماترا و سیام می‌روید و خیلی بلند نیست؛ بومیان نئی را درون تنه درخت فرو می‌كنند؛ لوله نرم نرم پر از شیره می‌شود و در زمستان لوله را شکسته شیره را بر می دارند." سپس به واگوئی داستان شگفت انگیز گوسفند به همان شیوه  چائو ژو‌ـ‌كوا [Chau Jukua/ Zhao Rukuo] (Čao žu-kwa) می پردازد2. 
این گفته چائو ژو‌ـ‌كوا [Chau Jukua/ Zhao Rukuo] (Čao žu-kwa) كه صمغ را گردآوری و در خیگ نگه می‌ دارند درست است؛ زیرا گارسیا دا اورتا3 هم گزارش كرده كه صمغ  گرد آمده از چاکیدن تنه درخت را، كه نخست به خون آغشته و سپس با آرد گندم در آمیخته اند در پوست گوساله وحشی نگهداری می‌كنند. توجیه داستان این نویسنده چینی که گوید برای خنثی كردن زهر گیاه، گوسفندی را به درخت بسته تبرآجینش کنند و در نتیجه زهر به بدن گوسفند كه مرگش حتمی است نفوذ کرده لاشه­اش آنغوزه می‌شود دشوارتر است.  روشن است این داستان عامیانه را دریانوردان هندی، ایرانی یا عرب به چین آورده‌اند، هرچند هنوز هیچ داستان باختری برابر آن پیدا نشده است.  ابن بیطار3 به نقل از حُبیش‌بن الحسن/حُبَیش تِفلیسی تأکید دارد این گیاه زهری است و گوید در سنِد کشت تنها آنگاه خوب می شود  كه آنغوزه  را در پارچه‌ای پیچیده در دهانه  جوی­ها قرار ‌دهند؛  بویی كه از این فرآورده پخش می شود سمندرهای آبی [waterdog] و كرم­ها را از بین می‌برد.  در اینجا دوباره با این برداشت روبروایم كه این گیاه چنان زهری است كه می‌تواند جانوران را بکشد و گوسفند مذكور در داستان چینی بروشنی برخاسته از شباهت دنبه سفید گوسفند و چربی گیاهی سفید رنگِ آنغوزه  است.  راست این كه گوسفند و بز این گیاه را دوست داشه با خوردنش پروار ‌شوند1.   آن آنغوزه  ‌ای كه در سون-شی Sun ši2 به سرزمین تس'ن‌ـ ‌ت'ان (Ts‛en-t‛an) بسته اند، به  روشنی  كالایی وارداتی بوده است. 
ویلیامز3 درباره  کاربرد امروزیش می‌نویسد: "آنغوزه را از بمبئی آرند از قرار هر پیكول (100 کت = 64-60 کیلوگرم) پانزده دلار، و در قرابادین پزشكان چینی جایگاهی رفیع دارد و در درمان وبا، عوارض سیفلیس و دفع كرم کار گیرند و اغلب یكی از تركیبات  قرصِ ترک تریاك است." به هر روی  باور رایج این است كه در گوارش گوشت و دفع مسمومیت گوشت فاسد (مسمومیت خوراکی)، قارچ و گیاهان مؤثر است4.   در آنام/ویتنام برای پیشگیری از وبا cholera در كیسه‌های كوچك کنند و با خود دارند5. 
كهن نام­های زیر را برای آنغوزه ضبط کرده اند:
(1)    2688  پارسی، آن-یو-تسه a-yü-tsie، *anguzad=*a-nü-zet فارسی میانه؛ آنغوزه  angūža،  angužad، anguyān،  anguwān،  angudān،  angištak (بُن = žad+angu "صمغ " به معنای انگم و زد)6؛ انگزد ankužad،  انجدان anjidan ارمنی،  angužat، angžat ارمنی كهن؛ anjudān عربی.  گارسیا درختی را كه از آن آنغوزه گیرند انجُدان anjuden یا انجِدان angeidan نامیده. 
(2)   2689  هین-گو  hin-kü، *hin-gu سنسكریت؛   2690هین-یو    hin-yü، *hin-nü؛   2691 هون-کو hün-k‛ü، هون-گو *hün-gü؛ برابر با hingu هینگو سنسكریت.   به باور
من واژه سنسكریت وام واژه‌ای است كهن از فارسی[5].   گارسیا نام هندی این ماده را ایمگو imgo یا ایماگرا imagra آورده كه صورت­های متفاوت  آن با i آغازین در گویش­های محلی هند یافت می‌شود: بسنجید با اینگوا inguva در تلوگویی، نیز بسنجید با اینگو ingu در ژاپنی، آنگو angu در مالایایی (به گفته  یاکوبوس بانچِس، كه در سال 1658 می نوشت، مردم جاوه و مالایایی‌ها هم در زبان خود واژه هین  hin دارند). 

(3)  2692آ آ-وی a-wei ، آ-ناوی *a-nwai؛  2693  (در نیروانا‌ـ‌ سوترا) یان-کِوی yan-kwei، آن-کوای *an-kwai، برابر است با صورتی بومی از نوع آنکوا *ankwa یا آنکوای *ankwai در هندی یا ایرانی، كه آن را در آنکوا ankwa كوچا یا تخاری ب می‌توان یافت2.   این صورت بی‌ چون و چرا  بر پایه انگو angu، انگوا angwa فارسی است. 
(4)   2694  خُسا-سی-نی xa-si-ni مغولی (كه به پیروی از یِن شان چن یائو  Yin šan čen yao، نگاشته به سال 1331 دوره  مغول با همین ضبط در پن تسائو کان مو [بِنچائو گانگمو [Bencao gangmu 本草綱目Pen ts‛ao kan mu  آمده و واژه‌ای مغولی شمرده شده)
برابر اســــت با کــــــاسنی  فارسی kasnī،  kisnī یا gisnī [قصنی] ("آنغوزه") بر گرفته از نام غزنی یا غزنه، مركز زابلستان، كه به
 گفته  هوان تسان (Hüan Tsan) [Xuanzang] زیستگاه این گیاه بوده است.  در لغت نامه های مغولی كووالفسكی (Kovalevski) و گولستونسكی (Golstunski) [که تکمیل و تتمیم شده اولی است] چنین واژه مغولیی نیامده، هرچند روشن است که در دوره یوان و در هنگامی كه مغولان این چاشنی را با این نام وارد چین كردند در زبان مغولی بوده است.  مغولان ریشه 2694  غا-سی-نی xa-si-ni را یِن-چان 2695  yin-čan  می گفتند.  در مغولی امروزی نام این محصول شینگون šingun است كه از واژه است تبتی و در پائین بدان می پردازیم. 

در گویش تبتی لاداخی، آنغوزه  را هین hin یا سیپ sip گویند3.   نام سیپ sip یا سوپ sup را فالكونر گزارش كرده است كه نخستین كسی بود كه فرولا نارتکس Ferula narthex [در فارسی آنغوزه/انقوزه، در عربی کَلَخ/کَلَح، در ترکی چاکشیر، در ازبکی کُورَک (Kovrak)، در روسی فرولا (Ферула)] را در سال 1828 در باختر تبت و در دامنه  كوه­هایی كه لاداخ را از كشمیر جدا می‌كنند یافت.4 به هر روی واژه سیپ sip نه تبتی به معنای عام بلكه محلی است؛ به احتمال زیاد این واژه در اصل تبتی نیست.  واژه  تبتی رایج شین-کون  šin-kun است كه با نام­های ایرانی و هندی تفاوت دارد و با توجه به اینكه این گیاه در بخش­هائی از تبت می‌روید ممكن است یکسره تبتّی باشد. 
سرانجام می‌توان این را هم افزود كه به گفته  بُرشتوف Borszczow4 ساكنان منطقه  آرال‌ـ‌خزر اِسکورودوزما Scorodosma را عموماً به نام ساسِک-کارائی sasyk-karai  یا کُویروک-کورائی keurök-kurai می‌شناسند و کمابیش  به معنای "بوریای بدبو" است.  مردمان بخارا آن را ساسِک- کَوَر  Sasyk-kawar یا صرفا کَوَر kawar ‌نامند. 









2. این نظر نیز مطرح شده است كه احتمالاً asa از asi  (؟) یونانی (’’بیزاری‘‘)  یا از واژه فارسی anguza [آنغوزه] آسافِتیدا (’’asafœtida‘‘) گرفته شده است؛ دست كم اشتولمان
 چنین گفته است.  هیچ‌كدام قانع‌كننده نیست. نظـــــریه نخـــــست به اندازه  این توضیح لی شی‌ـ‌چن لی شیژن  Li Shizhen (Li Ši-čen) در مورد  آ-وی a-wei که («بربرها با گفتن آ a نفرت خود را از بوی نامطبوع این رزین نشان می‌دهند») دور از ذهن است.
3.  در  .C. Markham, Colloquies, p. 41 جان پاركینسن در:  (John Parkinson, Theatrum botanicum, p. 1569, London, 1640).‌ گوید ’’هیچ یك از نویسندگان باستان اعم از یونانی، لاتین یا عرب ذكری از آسا Asa،  چه گونه دولچیز dulcis [شیرین] چه فِدیدا foetida  [بدبوی] آن، نكرده‌اند، بلكه نخستین بار داروسازان و داروفروشان خارجی بودند كه این واژه را تباه كرده به جای لیزر Laser آسا Asa گفتند و از آن روزگار كاربرد این لفظ ادامه یافته است.‘‘
5. دی گِینج (Du Cange) حتی نام آسافِتدا ’’asafœtida‘‘ را فهرست نکرده است.
1. جنس Ferula حدوداً مشتمل بر 60 گونه است.
. [’’حلتیث به پارسی انگُژه باشد و او گرم است و خشك اندر درجه سیم...‘‘ (ص 115، چاپ دانشگاه تهران)].
به باور من، تعبیرِ لو-وی lu-wei (’’نی بوریا‘‘) در Si yu ki (ibid., Vol. I, p. 85) به آنغوزه، من درآوردی و نادرست است.
2. Histor. plant., IV, iv, 12.
4. XIX, 15. شیره مادی، موسوم به silphion  كه استرابو (7 xiii, XI,) هم آن را از محصولات سرزمین ماد دانسته است، ممكن است احتمالاً نمایانگر محصولی با خواص آنغوزه باشد، به ویژه از آن رو كه در جایی دیگر (10 ii, XV,) گوید سیلفون  silphion به مقدار فراوان در صحاری باكتریان می‌رویید و به گوارش  گوشت خام كه سربازان اسكندر در آنجا مجبور بودند با آن سد جوع كنند كمك می‌كرد.  دیگران معتقدند مقصود مردمان باستان از سیلفون  silphion، تاپسیا گارگانیکا Thapsia garganica است.

 (pt. 8, p. 247 و Pflanzenfamilien Vol. III Engler,). در مورد روغن مادی

(oleum Medicum)،  نک:
1. John Fryer, New Account of East India and Persia, Vol. II, p. 195 (Hakluyt Soc. 1912).
2. كوه دِژگان  Dezghan در باختر خارستان/خوارستان .(Kuristan)
3. فرایر (Vol. I, p. 286) گفته است بومیان جنوب هند hing را «برای رفع تمام  علت های مغز و معده» می خورند، «گونه ای آنغوزه مایع كه به علت استفاده از آن بویی نفرت انگیز می‌دهند.» این ماده از Ferula alliacea به دست ‌آید كه در نزدیكی یزد [،] در خراسان [كذا] و در استان كرمان جمع‌آوری می‌شود و بیشترمردم بمبئی آن را مصرف می‌كنند.
اینكه فرایر هنگ و آنغوزه را از یكدیگر جدا كرده به خوبی نشان می‌دهد كه این محصول انواع مختلف با مرغوبیت متفاوت داشته و از گیاهان متفاوت به دست می‌آمده است. پس  شگفت نیست كه نویسندگان بودایی چینی بین هینگو hingu  و  آ-وی a-wei تفاوت قائل شده‌اند (Chavannes and Pelliot, Traité manichéen, p. 234)؛ احتمالاً چو تسای c‛ou ts‛ai (’’سبزی بدبو‘‘) گونه‌ای از این محصول است.
[2]. Pen ts'ao kan mu, Ch. 34, p. 21.
[3] . در کوان چی Kwan či كه پیش ازسال 527 میلادی نوشته شده، كون‌ـ ‌لون محل تولید a-wei آمده هرچند گوید از درخت گرفته می‌شود (نک  صفحات آتی ).
2. خوردنش برای راهبان  (شاخه) مهایانه  آئین بودا ممنوع بود؛ نک:
S. Lvi, Journal asatique, 1915, I, p. 87.
3. Bretschneider, Medieval Researches, Vol. II, pp. 253, 254, 193.
4. Ch. 83, p. 8 (also in the Pei Si).
7. در پن تسائو کانگ مو/بنچائو کانگ مو  Pen ts‛ao kan mu كه این متن را به نقل از Hai yao pen ts‛ao کتاب لی سون (Li Sün) آورده، نام ایران هم همراه غزنه آمده است. غزنه مركز جاگودا/جابلستان/زابلستان/زاولستان (Jāguda)، همان تسائو‌ـ‌كو‌ـ ‌چا (Tsao-kü-č‛a) است كه هوان تسان (Hüan Tsan) [Xuanzang] گوید و همان زابلستان عرب [کذا!].  به گزارش هوان تسان آنغوزه در آنجا فراوان است:
1. در متن پن تسائو Pen ts‛ao چنین آمده ؛ در نسخه پای های Pai hai،  25 تا 30‌ متر گفته شده. در واقع درازای شاخه‌های فرولا Ferula به طور متوسط به دو و نیم تا سه ‌و نیم متر می‌رسد.
2. به جای  ی متن،  ضبط   پن تسائو Pen ts‛ao را درست می‌دانم.
3. برگردان فردریش هیرت از این نوشته  (Chau Ju-kua, p. 225) نارساست.  دو راهب می گویند شیره یا رزین چاشنی‌ای است كه به خوراک برساخته از برنج یا لوبیا می‌زنند و تمامی این معجون را   آ-وی a-wei گویند.
4. S. Lévi, Journal asiatique, 1915, I, p. 89.
5. JunjiroTakakusu, I-tsing  [Yijing (635–713), formerly romanized as I-ching or I-tsing], pp. 128, 137.
1. برخلاف برداشت استوارت (Chinese Materia Medica, p. 173)،  مراد كوه­های كون‌ـ ‌لون نیست.
2. نیازی به گفتن نیست كه این آنغوزه مالایایی نمی تواند چیزی جز جایگزین اصل بوده باشد،‌ اما نتوانم گفت مقصود چه گیاهی است. در Tun si yan k‛ao (Ch, 2, p. 18; 3, p. 6 b)،  كه به سال 1618 منتشر شد، a-wei محصول سیام و جاوه دانسته شده است. تان تسویی (T'an Ts'ui)    در كتابش تیِن های یو هن چی ، Tien hai yü hen či كه به سال 1799 نوشته (Ch. 3, p. 4, ed. of Wen yin lou yü ti ts'un šu) گوید آ-وی a-wei یون‌ـ ‌نان در سیام تولید می‌شود و آن را از سیام به برمه و از آنجا به كین‌ـ ‌شا كیان (Kin-ša kian) ‌آرند.
3.Leclerc, Traité des simples, Vol. I, p. 447.
متقاعد نشده‌ام كه تسن‌ـ‌تان همان تسن‌ـ‌پا (Ts‛en-pa) یا زنگبار Zanguebar است.
[5] . بارتلمی دِربولو
 (D'Herbelot, Bibliothéque orientale, Vol. I, p. 226; Vol. II, p.
327)
این واژه فارسی را (که angiu،  engiu،  ingu ingru، ingudan) ضبط کرده از henk و  hengu، ingu هندی مشتق دانسته صرفا به این دلیل كه دارو در اصل در هند کار گرفته می شود؛ که یقینا درست نیست.
2. Cf. T‛oung Pao, 1915, pp. 274-275.
4. Borszczow, op.cit., p. 25.