۱۳۹۸ فروردین ۳۱, شنبه

مازوی بلوط ویراست پنج 5


مازوی بلوط
24.  مازوی بلوط (oak-gall) (در فرانسه، noix de galles؛ در پرتغالی، گالِس galhas) گُند‌های گِردی اســــــت که زنبور مازو (Cynips quercusfolii) با سوراخ‌کردن شاخه‌ها، برگ­ها و غنچه‌ها و نهادن تخم خود در چندین گونه از بلوط که در هرُم (آسیای صغیر/آناطولی)، ارمنستان، سوریه و ایران (عمدتا دار مازو [در عربی بلوط صبغي]  Quercus lusitanca var infectoria) ، یافت می‌شود، سازد.  در روزگار باستان، مازو کاربردهای فنی و دارویی داشت.  به علت وجود درصدی بالا (تا حدود 60 درسد) از اسید تانیک یا اسید گالوتانیک [جوهر مازو] در مازو، این گُند‌ها را در دباغی، رنــگ‌آمیزی پشم و مـرکب سازی بـــکار می‌بردند.[1] هم تئوفراستوس[2] و هم دیوسکوریدس[3] مازو را با نام کیکید κηκιδ آورده‌اند.  ابومنصور از مازو با نام عربی عفص afs یاد کرده.[4]
بیشتر مازوی بازارهای هند را تجار عرب از ایران ‌آرند.[5] نام سنسکریت مِجوفالا mājūphala (فالا phala، "میوه") بروشنی  وام واژه ای برگرفته از مازو māzū فارسی است. 
در اسناد چینی، نخستین بار از مازوی بلوط با نام وو-شی-تِسه wu-ši-tse 1093 و به عنوان فرآورده ای از ایران ساسانی نام برده شده.[6] نخستین بار در دوره تانگ این فرآورده ایرانی دانسته و در دارونامه آن دودمان، ت'ان پن تس'ائو (T'an pen ts'ao) توصیف شد.  در 1094  T'an pen ču آمده درخت مازو در شنزارها[7] ‌روید، و مانند درخت گز/اثل/طرفا (tamarisk)  چِ'ن(1095  č'en) است.  در یکی از تفسیرها که کین چو kin ču 1096 نام گرفـــــــــــته افزوده اند که مازو از ایران خیزد، در حـــــالی کــــــه چِن لی پن تسائو Čen lei pen ts'ao[8] گوید در سرزمین ژون باختری (ایرانیان) می‌روید.  در یو یان تسا تسو Yu yan tsa tsu[9] این گیاه بدین صورت توصیف شده: " وو-شی-تسه wu-ši-tse 1097 در سرزمین پوـ‌سه (ایران) عمل ‌آید و آن را مو-تسی 1098 mo-tsei، *mwa-džak ‌نامند.[10] بلندای درخت به یک متر و هشتاد تا دو متر و ده سانتیمتر[11] و پیرامون/محیطش به نزدیک سه متر می‌رسد.  برگ­ها چون برگ هلو اما کشیده‌ترند.  در ماه سوم شکوفه می‌کند، گل­ها سفیدرنگ‌اند با دل سرخ.  دانه‌ها گرد است چون حب/قرص، که نخست سبز است و پس از رسیدن به رنگ زرد سفید فام درمی‌آید.  آنها که حشرات سوراخ کرده‌ و آبکش شده‌اند در دباغی بکار روند و آنها که سوراخ ندارند دارو شوند.  این درخت یک سال مازو آرد و سال بعد بلوط (1099 pa-lü tse، *bwaδ-lu؛ در فارسی میانه بَلو *ballu، بَرو barru [نک:پائین]، در فارسی بلوط balut) به اندازه انگشتی و به درازای نزدیک به 7 سانتی‌متر."[12] این پندار نه زاده تخیل چینی‌ها بلکه تکرار باور ایرانیان است.[13]
گیتا­شناسی مینگ (تامین یی تونچی) (Ta Min i t'un či) گوید مازو از سرزمین های اعراب/تاجیکان (تا‌ـ‌شی/ Ta-ši) و همه بربرها خیزد، و درخت کافور لاورِس کَمفُورا (Laurus camphora) را ماند و میوه‌هایش شاه‌بلوط چینی (مو-لی 1101 mao-li) را. 
آوانگاشت­های چینیِ نام ایرانی، برخلاف گفته هیرت که نظر واترز را واگفته، "همگی نمایانگر  māzū [مازو] فارسی" نبوده نشان دهنده صورت­های کهن ‌تر فارسی میانه‌اند.  در واقع، هیچ‌یک از برگردان­های چینی را نمی‌توان معادل مازو māzū دانست. 
(1)  1102 (یو یان تسا تسو)  mo-tsei (Yu yan tsa tsu)، *mwa-džak (dzak, zak) برابر  با (mazak یا madzak) *madžak فارسی میانه. 
(2) 1103 ما-شی  ma-ši، *mak-zak، = *maxzak فارسی میانه. 
(3)   1104 وو-شی wu-ši، *mwu-zak، = *muzak فارسی میانه. 
(4)  1105  مو-شی mu-ši، *mut-zak = *muzak فارسی میانه. 
 بسنجید  با این صورت­های گوناگون ماچاگای: māčakai تامیلی، ماچیکای māčikai تلوگویی، و ماجیکان magican باربوسایی. 
(5)  1106 [14] مو-تو mo-t'u، *mwa-du = madu فارسی میانه. 
1107 شا-مو-لو  Ša-mu-lü (در نوشته چائو ژوـ‌کوا Chau Ju-Kua/Chou Ju-kua/Zhao Rugua*ša-mut-lwut برابر است با شاه-بلوط šah-balut فارسی، ("بلوط خوراکی" کَستِنیکا وُلگاریس Castanea vulgaris) که در بُندهِشن (ص 193 کتاب پیش رو) آمده و هیرت آن را درست تشخیص داده؛ اما  1108 پو- لو p'u-lu و پا- لو pa-lü مندرج در یو یان تسا تسو Yu yan tsa tsu (نک. قسمت­های  پیشین ) نشان می دهد شاید چینی‌ها ت t پایانی را نشنیده و این نام به شکل بولو bulu و بالو balu در گویش­های فارسی میانه به گوششان خورده باشد.  در واقع، این ضبط را در کُردی به صورت بِرو  berru و در بعضی گویش­های آن به شکل barü و barrü داریم.[15]



* گُند. مستعربش غُدهِ. گُند پهلوی است : هنوز در خراسان و پاره ای شهرهای خراسان بکار است. Gone گَن یونانی  و گوناد Gonad  انگلیسی از همین جاست. واژه یاب، ابوالقاسم پرتو..  لغت نامه دهخدا.
1. Blümner, Technologie, Vol. I, 2d ed., pp. 251, 268.
2. Hist. plant., III, vii, 6.
[3] . 1, 146 (cf. LECLERC, Traite des simples, Vol. II, p. 457). See also Pliny, xiii 63; xvi, 26; xxiv, 109.
4. آخوندوف، ابومنصور، ص 98.
6. Sui šu, Ch. 83, p. 7b.
[7] . طبق قرائتی دیگر  "در شنزارهای ژون غربی" (یعنی ایرانیان).
2- فصل چهارم، ص. 20.
3- فصل هجدهم، ص.9.

4. در برخی نسخه‌ها به جای tsei  1109 (*dzāk, džak) tsö آورده اند که از لحاظ آوایی همان است.
5. در متن 1110 آمده که باید   1111 شود، زیرا این درخت به ندرت از یک متر و نود سانتیمتر بلندتر می‌شود.
6. متن آخرین بند پس از این جمله تحریف شده و در نسخه‌های متفاوت فرق می‌کند؛ هیچ معنای پذیرفتنی هم از آن به دست نمی‌آید. برگردان هیرت (Chao Ju-kua, p. 215) را نمی فهمم.  واترز (Watters, Essays on the Chinese Language, p. 349) بی گمان لغزیده که می‌گوید «به نظر می‌رسد چینی‌ها هنوز هم خاستگاه این محصولات طبیعی [مازوهای بلوط] را نمی‌دانند»؛ توصیف بالا بروشنی گفته او را نفی می کند. در T'u šu tsi č'en (XX, Ch. 310) و Či wu min ši t'u k'ao, (Ch. 35, p. 21) حتی طرحی کمابیش خوب از درخت ارائه شده که مازوها را برروی برگ­ها نشان می‌دهد.
1. E. Seidel, Mechithar, p. 127.
2. نویسه  1112  ča در کتاب چائو ژوـ‌کوا (Čao Žu-kwa) که هیرت هم آن را بکارگرفته (p. 215)،  خطاست.
معنای واژه به واژه  نام ایرانی «بلوط شاه، بلوط شاهوار» است که شباهتی با نام یونانی 1113 («بلوط زئوس») دارد. خاستگاه نام یونانی 1114  یا 1115      را در نام­های ارمنی کاسک kask («شاه‌بلوط») و کاسِنکی kaskeni («درخت شاه‌بلوط؛ نک : شرادر در: Hehn Kulturpflanzen, p. 402 ) جسته‌اند. بر پایه  کتاب جغرافیایی ارمنستان نوشته موسی خورنی، این درخت در استان دوروپران (Duruperan) (تارون/دارون Daron) در ارمنستان کهن  می‌روییده؛ و به گفته جالینوس نزدیک سارد در هروم؛ به گفته داوود (Daūd) در قبرس؛ به گفته ابومنصور در سوریه هم می‌روییده است؛ ضمن آنه به گفته همین مؤلف، ایران شاه‌بلوط را از آذربایجان و ارّان وارد می‌کرده؛ و به گفته شلیمر از روسیه (E. Seidel, Mechithar, p. 152).
 شگفتا که چینی‌ها شباهت نام ایرانی با نام شاه‌بلوط رسمی یعنی لی li  1116  در زبان خودشان را که چندین گونه اش در چین می‌روید در نیافتند.