۱۴۰۴ فروردین ۲۸, پنجشنبه

  "چیست این، چیست این ناشناخته ی مرموز آسمانی؛ کدامین فریبکار ارباب و استاد پنهان و امپراطور سِتَمگَر و سنگدل بر من حکم راند؛ که همواره خلاف همه عشق ها و آرزوهای طبیعی چنین به فشار و اجبار و اِختِناق خود ادامه دهم؛ و بی پروا خود را آماده کاری کنم که در سَلیم قلب ذاتی خویش حتی روی جرات کردنش را هم ندارم.  آیا آخاب آخاب است؟ چه کسی این دست فرازد، من، خدا یا کی؟   اما گر خَطیر خورشید بخودی خود حرکت نکند و جز پادوئی در گَردون نیست؛ و حتی یک ستاره نتانست جز به نیروئی نادیدنی گردید، در آنصورت این قلب ناچیز چگونه توانست تپید، این عقل جُزئی چگونه توانست اندیشید؛ جز این که خداست که آن تپش، آن آندیشه و آن زندگی کند، نه من.  مرد، به خدا سوگند، در این عالم چون آن چرخ لنگر چرخانده و چرخانده می شویم  و تقدیر اَهرُمَش.  و در همه حال، دریغ! آن خندان آسمان و این دریای بی انتها! نگاه کن! آن تُن دراز باله را ببین، چه کسی در نهادش نهاده که آن ماهی پرنده را تعقیب کرده دندان َزنَد؟ جانیان کجا روند مَرد؟  وقتی خودِ دادرس را به دادگاه کشند یاسا رسانی کِراست؟[1]  


[1] - Who’s to doom, when the judge himself is dragged to the bar?.  وقتی خود قاضی تحت محاکمه ست کدامین کس می ماند تا کسی را بابت قتل محکوم کند؟ روزگاری که ملویل گرم تصنیف موبی دیک بود، پدرزنش، لموئل شاو، قضاوت پرونده قتل ننگین وبستر-پارکمن در بوستون را بر عهده داشت. حکم او علیه متهم موجب بحث و جدل فراوان میان مردم و عالمان حقوق شد. این احتمال هست که در اینجا قاضی اشاره ای به شاو باشد. نک. تام کویرک، "محاکمه قاضی"، منتخبات انجمن ملویل، شماره 84 (1991). موبی دیک، هرمان ملویل.


‘What is it, what nameless, inscrutable, unearthly thing is it; what cozening, hidden lord and master, and cruel, remorseless emperor commands me; that against all natural lovings and longings, I so keep pushing, and crowding, and jamming myself on all the time; recklessly making me ready to do what in my own proper, natural heart, I durst not so much as dare? Is Ahab, Ahab? Is it I, God, or who, that lifts this arm? But if the great sun move not of himself; but is as an errand-boy in heaven; nor one single star can revolve, but by some invisible power; how then can this one small heart beat; this one small brain think thoughts; unless God does that beating, does that thinking, does that living, and not I. By heaven, man, we are turned round and round in this world, like yonder windlass, and Fate is the handspike. And all the time, lo! that smiling sky, and this unsounded sea! Look! see yon Albicore! who put it into him to chase and fang that flying-fish? Where do murderers go, man! Who’s to doom, when the judge himself is dragged to the bar?