سرمقاله تفاهم با امریکای ترامپ رویدادی مثبت است یا منفی؟ |
مذاکرات ایران و آمریکا این هفته در مسقط عمان آغاز شد. شواهد حکایت از آن دارد که دو طرف تمایل به ادامه مذاکره و رسیدن به نتیجه ای واقعی دارند. این جریان برخلاف همه حدسیات و ارزیابی هایی است که بویژه در رسانه های خارج کشور بدان دامن زده می شد و حتی از پایان حکومت تا شهریور ماه سخن می گفتند. از آنجا که باور به اینکه اسرائیل یا آمریکا بتوانند با یک حمله ضربتی جمهوری اسلامی را سرنگون کنند دیگر خریداری ندارد، سخن از سناریوی تازه ای می رفت که براساس آن حمله آمریکا باید توام با ترور مقامات و شخص آقای خامنه ای و شورش همزمان مردم شود که بعد از آن تازه معلوم نبود که چه کسی قرار است جای آقای خامنه ای و رهبری کشور را بگیرد. البته کسانی بودند و هستند در خارج یا داخل کشور که همچنان خود را نامزد شرایط بعد از این سناریوی خیالی معرفی می کنند. همه این سناریوها و تخیلات برآمده از یک درک غلط از وضع جهان، موقعیت آمریکا، تقابل های عمده جهانی و بالاخره از شخص ترامپ است. شاخص اصلی و تعیین کننده وضع جهان، در حال حاضر، گذار ناگزیر به جهان چند قطبی با محوریت روسیه و چین است. این روند نقش تعیین کننده در ارزیابی سیاست های کشورها و برنامه ریزی آنها دارد و جهان را باید درون این روند گذار درک کرد. بدیهی است این گذار جنبه مترقی دارد چرا که امپریالیست ها را تضعیف می کند، خطر جنگ های بزرگ را کاهش می دهد، امکان رشد و توسعه را برای کشورهای توسعه نیافته فراهم می کند، و در نهایت به تعادلی میان کشورها منجر می شود که امکان گذار از تمدن سرمایه داری مبتنی بر سودمحوری به تمدنی مبتنی بر رفع نیازهای اجتماعی عمومی را فراهم می کند. تقابل عمده جهانی اکنون میان حامیان و پیش برندگان گذار به جهان چند قطبی با نیروهای عمده سرمایه داری مخالف و مقابل آن است. اشتباه بزرگ در اینجاست که گمان می رود که دولت های آمریکا در مجموع خود بعنوان یک کشور امپریالیستی مخالف اصلی چنین تحولی و طرفدار جهان تک قطبی به رهبری آمریکا هستند. در حالیکه مسئله اصلی در اینجاست که مخالفان قدرتمند گذار به جهان چند قطبی، خود آمریکا را هم بعنوان یک قطب قبول ندارند. مخالفان اصلی گذار به جهان چند قطبی سرمایه داران معروف به گلوبالیست هستند که یک جهان بدون قطب را می خواهند که خود بر آن مسلط باشند. آنها یک آمریکای ضعیف را می خواهند نه یک آمریکای قوی. آمریکایی که در خدمت خواست های آنها باشد. همانطور که چین و روسیه و ایران و هند و برزیل و ... ضعیف را می خواهند. از اینجاست که درون خود آمریکا یک تقابل میان ترامپ و سرمایه داران عمدتا داخلی حامی وی با سرمایه داران گلوبالیستی که خواهان حذف آمریکا بعنوان یک قطب هستند بوجود آمده است. معنای شعار "اول آمریکا" ترامپ در این تقابل روشن می شود. منظور از "اول آمریکا" این نیست که آمریکا در جهان اول باشد، هر چند چنین خواسته ای برای ترامپ و حامیان وی طبیعی است. هدف از این شعار در واقع مهار کردن آن دسته سرمایه داران گلوبالیست بین المللی آمریکایی ولی درواقع بی وطن است که منافع آمریکا برای آنها اصلا اهمیت ندارد و می خواهند آزاد باشند که سرمایه شان را جایی ببرند که سود کند. در عین حال خواهان تضعیف آمریکا هستند تا بتوانند دولت های آن را خودشان تعیین کنند یا بر سیاستگذاری های آن بسود سرمایه داری بی وطن و گلوبالیست مسلط شوند. "اول آمریکا" یعنی حق ندارید سرمایه های خود را از آمریکا خارج کنید یا اگر خارج کرده اید باید آن را برگردانید. مشابه رفتار سرمایه داری تجاری گلوبالیست و بی وطن ایرانی که خواهان یک دولت ضعیف هستند که زیر نفوذ آنها باشد و خودشان مثلا نرخ ارز را تعیین کنند، یا سرمایه ها یا ارز صادراتی خود را به هر کشوری که مایل هستند انتقال دهند و هیچ نظارتی را نپذیرند. همانطور که شعار "اول ایران" معنایش این نیست که ایران می خواهد بر جهان مسلط شود بلکه معنایش آن است که سرمایه داری تجاری بی وطن و عمدتا صادرکننده ایرانی باید آنقدر ضعیف شود که نتواند منافعی خارج از ایران را بر منافع ایران ترجیح دهد. بازتاب دیگر این تقابل میان منافع ملی هر کشور با سرمایه داری گلوبالیست بی وطن را ما در رفتار رهبران اروپایی به وضوح می بینیم. در حالیکه کشورهای اروپایی در دوران بایدن برخلاف منافع خود دنباله رو سیاست های آمریکا بودند، اکنون که ترامپ سر کار آمده است ناگهان طرفدار منافع ملی خود شده اند. در حالیکه رهبران کنونی اروپایی نماینده همان سرمایه داران بی وطن گلوبالیست هستند که فرانسه و آلمان و ایتالیا هم مثل آمریکا برای آنها بی اهمیت است. مخالفت کنونی آنها با ترامپ برای زمین زدن وی بسود گلوبالیست ها و سرمایه داری بی وطن است و نه برای حفظ منافع ملی مثلا آلمان یا فرانسه یا کانادا. آنها با اتکا به قدرت و بسود این سرمایه داری گلوبالیست می خواهند جلوی ترامپ بایستند. بنابراین، یک اشتراک منافع عینی میان کشورهایی که خواهان جهان چند قطبی هستند مانند چین، روسیه، ایران و مشابه آنها با جریان کنونی حاکم در آمریکا در تقابل با سرمایه داری گلوبالیست بین المللی و بی وطن بوجود آمده است. به همین دلیل است که مثلا روسیه پیشنهاد شراکت آمریکا در انتقال گاز نورد استریم یا سرمایه گذاری مشترک برای استخراج منابع و معادن سیبری یا در قطب شمال را می دهد. یا بخش مهمی از تعرفه هایی که ترامپ اعمال می کند بیش از آنکه علیه این یا آن کشور باشد، علیه سرمایه داران گلوبالیست آمریکایی است که سرمایه های خود را مثلا به چین و هند و دیگر کشورها انتقال داه اند یا علیه مرکز سرمایه داران گلوبالیست چینی مستقر در بورس هنگ کنگ است. بنابراین، فضایی برای مذاکره، همکاری و شراکت با جریان کنونی حاکم بر آمریکا وجود دارد که ایران باید بتواند آن را بدرستی و در چارچوب منافع ملی کشور مدیریت کند و پیش ببرد. بویژه آنکه موقعیت داخلی و جهانی آمریکا بدلیل همین اقدامات و برنامه های سرمایه داری گلوبالیست جهانی تضعیف شده است. البته پیشبرد این مذاکرات با موانع زیادی مواجه است که از یک طرف به قدرت عظیم مالی سرمایه داری گلوبالیست و بی وطن جهانی که اسرائیل نماینده آنها در منطقه است مربوط می شود و از سوی دیگر به مخالفان مذاکره با آمریکا در ایران که در واقع پشتشان به سرمایه داری تجاری گلوبالیست ایرانی گرم است که بیشتر با گروه بایدن همسو هستند و ایران ضعیف و تکه تکه شده ای را می خواهند که خودشان بر آن مسلط باشند. هدف از مذاکرات در مرحله کنونی باید ضعیف کردن مواضع این سرمایه داری گلوبالیست جهانی و داخلی باشد و می توان و باید برای این هدف با جریان کنونی حاکم بر آمریکا به تفاهم دست یافت.
تلگرام راه توده: |
