"آخاب، که با عزیمت از دریچه به آرامی عرض عرشه را پیموده و روی کناره کشتی خم شده بود، می دید چگونه هر چه بیشتر تلاش نفوذ در ژَرفا می کند سایه اش در آب، برابر نِگاهش فروتر و فرو تر شود. اما سرانجام بنظر رسید خواستنی رایحه های آن هوای سِحر آمیز آن چیز ویرانگر را از روحش زدوده باشد. آن زیبا هوای خجسته، آن گیرا آسمان عاقبت براستی نَوازِشش داده و درآغوش گرفت؛ حال مایندر عالمِ که مدتها سَنگدِل- ناسازگار- بود، پُرمِهر دستان را به یاغی گردنَش انداخت و به نظر رسید بر شانه اش هِق هِق شادی کند؛ شادی از این بابت که هر چقدر هم خودسر و گُنَهکار باز هم در دل خویش یارای نجات و آمُرزِشَش دارد. آخاب از زیر کلاه لبه دار سِرِشکی به دریا فکند؛ و تمامی اقیانوس آرام گنجی چون آن تک سرشک کوچک در خود نداشت." موبی دیک/وال زال هرمان ملویل.
