۱۴۰۴ خرداد ۱۴, چهارشنبه

داستان و حکایت

آورده اند در مرغزاری خوش که نسیم آن ، بوی بهشت را معطر کرده بود و عکس آن روی فلک را منور گردانیده ، از هر شاخی هزار ستاره تابان و در هر ستاره ای سپهر حیران …. و وحوش بسیار به سبب چراخور و آب در خصب نعمت بودند ، لیکن به مجاورت شیر ، آن همه نعمت و آسایش منقص بود . روزی جمع شدند و به نزدیک شیر رفتند و گفتند : تو هر روز پس از رنج بسیار و مشقت فراوان از ما یکی شکار می کنی و ما پیوسته در بیم و هراسیم و تو در رنج و تلاش ، اکنون چیزی اندایشیده ایم که تو را از آن فراغت و …

متن کامل حکایت نخچیران و شیر را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

متن کامل ابیات 1202 الی 1220

1202) چون سلیمان را سراپرده زدند / پیش او مرغان به خدمت آمدند

1203) همزبان و محرم خود یافتند / پیش او یک یک به جان بشتافتند

1204) جمله مرغان ترک کرده چیک چیک / با سلیمان گشته افصح من اخیک

1205) همزبانی ، خویشی و پیوندی است / مرد با نامحرمان چون بندی است

1206) ای بسا هندو و ترک همزبان / ای بسا دو ترک چون بیگانگان

1207) پس زبان محرمی خود دیگر است / همدلی از همزبانی بهتر است

1208) غیر نطق و غیر ایماء و سجل / صد هزاران ترجمان خیزد ز دل

1209) جمله مرغان هر یکی اسرار خود / از هنر وز دانش و از کار خود

1210) با سلیمان یک به یک وامی نمود / از برای عرضه خود را می ستود

1211) از تکبر نی و از هستی خویش / بهر آن ، تا ره دهد او را به پیش

1212) چون بباید برده را از خواجه یی / عرضه دارد از هنر دیباجه یی

1213) چونکه دارد از خریداریش ننگ / خود کند بیمار و شل و کر و لنگ

1214) نوبت هد هد رسید و پیشه اش / و آن بیان صنعت و اندیشه اش

1215) گفت : ای شه ، یک هنر کان ، کهتر است / باز گویم ، گفت کوته بهتر است

1216) گفت : برگو تا کدام است آن هنر / گفت : من آنگه که باشم اوج بر

1217) بنگرم از اوج ، با چشم یقین / من ببینم آب ، در قعر زمین

1218) تا کجا است و چه عمق استش ؟ چه رن ؟ / از چه می جوشد ؟ ز خاکی یا ز سنگ ؟

1219) ای سلیمان ، بهر لشکرگاه را / در سفر ، می دار این آگاه را

1220) پس سلیمان گفت : ای نیکو رفیق/ در بیابانهای بی آب عمیق