خلیج فارس در اواخر دوران
باستان:
دوره ساسانی (700-200 پ. م.)*
تورج دریائی
شواهد
تاریخ خلیج فارس در دوره پیشا اسلامی روز بروز بیشتر می شود. اهمیت این امر در این است که در مقایسه با مدیترانه[1] و دریای
سیاه[2]
اطلاعات به نسبت اندک است.[3] در اینجا در پی ارائه تاریخ کامل رویدادها
نیستیم و بیشتر بر ضرباهنگ های کند ادواری منطقه در چشم اندازی چهار صد ساله تمرکز
خواهیم کرد. شاهنشاهی اشکانی (224 میلادی-
247 پ. م.) که در دوران باستان خاور نزدیک را زیر نگین داشت از تجارت در جاده
ابریشم، که نه تنها زمینی بلکه راهی برای تجارت دریائی هم بود، بهره گرفته
بود. حکومت پارتیان از طریق نظامی که می
توان ملوک الطوایفی نامید اعمال می شد که در آن شاهان محلی در امتداد خلیج فارس در
هر دو بخش شمالی و جنوبی خود مختار بودند.
به عنوان مثال می دانیم شاه یا حکمرانی محلی بنام سناتروک بر بحرین حکم می
راند.[4] نامش گویای تباری اشکانی است و بیراه نیست گر
دست نشانده شاه شاهانش بدانیم. همچنین به
عنوان عرب آرک،[5]
بر می خوریم. عرب آرک در دوره پارتی از
بلند مرتبگانی بود که گویا در صحاری
سکونتگاه اعراب گشت می زده است.[6] بدین ترتیب معلوم می شود پارتیان بی گمان از
اهمیت استانهای جنوبی خود آگاه بوده به اداره آنها توجه داشتند.
سناتروک نیز چون بسیاری از شاهان کوچک با بالا گرفتن نهضت استان فارس/پرسیس در آغاز سده سوم جان باخت. با جلوس اردشیر یکم (40-224 م.) شاهنشاهی ساسانی 651-224 م.) پی افکنده شد و بنظر می رسد اینک ایرانیان تلاش متمرکز تری برای اداره خلیج فارس صورت دادند. بگمان من شواهد کافی وجود دارد که نشان می دهد ساسانیان تغییرات و ضرباهنگ تازه ای را وارد خلیح فارس کردند و همانطور که رومی ها دریای مدیترانه را دریای ما،[7] می شماردند ساسانیان هم خلیج فارس را دریای خود و پاره ای از ایرانشهر، یا "قلمرو ایرانیان" می شماردند.
سناتروک نیز چون بسیاری از شاهان کوچک با بالا گرفتن نهضت استان فارس/پرسیس در آغاز سده سوم جان باخت. با جلوس اردشیر یکم (40-224 م.) شاهنشاهی ساسانی 651-224 م.) پی افکنده شد و بنظر می رسد اینک ایرانیان تلاش متمرکز تری برای اداره خلیج فارس صورت دادند. بگمان من شواهد کافی وجود دارد که نشان می دهد ساسانیان تغییرات و ضرباهنگ تازه ای را وارد خلیح فارس کردند و همانطور که رومی ها دریای مدیترانه را دریای ما،[7] می شماردند ساسانیان هم خلیج فارس را دریای خود و پاره ای از ایرانشهر، یا "قلمرو ایرانیان" می شماردند.
برای درک تغییری که ساسانیان در شیوه اداره پیشا
اسلامی خلیج فارس ایجاد کردند نیاز به توجه به شواهد مادی و ادبی است. تلاشهای باستانشناسی که در سالهای اخیر پیرامون
خلیج فارس صورت می گیرد اطلاعاتی بس فزونتر در باره منطقه و ادغام آن در شاهنشاهی
ساسانی در اختیار گذارده است. منابع ادبی
که در مطالعات دوره پیشا اسلامی بکار گرفته می شود معمولا تاریخ هائی است
ایرانی-عربی که گذشته را به صورتی گذشته نگر[8] و
آنچنان که در دوره اسلامی نوشته شده می بینند.
در نتیجه تنها کتیبه های پارسی میانه، متونی که ماهیت جغرافیائی-تاریخی
دارند، و منابع یونانی و لاتین اند که ما را از نگرش معاصران به خلیج فارس آگاه می
کند. با استفاده از این منابع که به جنبه
های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و دینی (زرتشتی) تاریخ خلیج فارس در دوره ساسانی می
پردازند می توان نظام اقتصادی را تشخیص داد که ایرانیان در اواخر دوران باستان
ایجاد کردند و همین نظام بود که به دست اعراب مسلمان رسید و خلفای مکه، کوفه و
دمشق از آن بهره گرفتند.
زمین و دریا:
چشم انداز دینی- سیاسی
برای درک نگاه ساسانیان به خلیج فارس باید دانست
استنباط دینی شان از سرزمین ها، اقلیم ها، دریاها و جایگاه ایرانشهر، یعنی قلمرو،
بر دیدگاههای سیاسی شان تأثیر می گذارد.
هرچه نباشد دین رسمی ایرانیان در قرن سوم م. زرتشتی بود. متون زرتشتی جهان را برساخته از هفت
اقلیم/سرزمین/کشور می دانست و
خونیره/خونیرت[9]
جایگاه زندگی همه مردم بود.[10] گفته
می شود گرداگرد خونیره/خونیرت دریای فراخکرد/فراخکرت بود که از آن حفاظت می
کرد. این
اقلیم/سرزمین/کشور سرآمد هفت اقلیم بود زیرا در همین جا بود که آئین زرتشت مستقر شد و تاریخ مقدس ایرانیان در آن جریان می یابد.
آنچه اهمیت دارد این است که در اواخر دوران باستان خونیره/خونیرت را با ایرانشهر، یعنی شاهنشاهی ساسانی برابر می گرفتند. این تحول زاده انگارگان[11] شاهنشاهان ساسانی از پادشاهی بود که ایرانشهر را سرزمین زیستگاه مردم ایران می دیدند. از سوی دیگر متون زرتشتی به زبان پارسی میانه می گویند اینک مردم به شش اقلیم دیگر رخت کشیده و مردم ساکن هر هفت اقلیم وجودند.[12] این در حالی است که تمامی بشریت تنها در همین یک اقلیم/سرزمین/کشور می زیستند و شش اقلیم دیگر خالی از سکنه بود. اینک خونیره/خونیرت همان جائی بود که ایرانیان از دوره هخامنشی در آن زیسته بودند. این تغییر با نگاهی به مرزهای ایرانشهر که شاپور یکم (70-240 م.) دومین شاه ساسانی در کتیبه خود در کعبه زرتشت آورده مشهود است:
اقلیم/سرزمین/کشور سرآمد هفت اقلیم بود زیرا در همین جا بود که آئین زرتشت مستقر شد و تاریخ مقدس ایرانیان در آن جریان می یابد.
آنچه اهمیت دارد این است که در اواخر دوران باستان خونیره/خونیرت را با ایرانشهر، یعنی شاهنشاهی ساسانی برابر می گرفتند. این تحول زاده انگارگان[11] شاهنشاهان ساسانی از پادشاهی بود که ایرانشهر را سرزمین زیستگاه مردم ایران می دیدند. از سوی دیگر متون زرتشتی به زبان پارسی میانه می گویند اینک مردم به شش اقلیم دیگر رخت کشیده و مردم ساکن هر هفت اقلیم وجودند.[12] این در حالی است که تمامی بشریت تنها در همین یک اقلیم/سرزمین/کشور می زیستند و شش اقلیم دیگر خالی از سکنه بود. اینک خونیره/خونیرت همان جائی بود که ایرانیان از دوره هخامنشی در آن زیسته بودند. این تغییر با نگاهی به مرزهای ایرانشهر که شاپور یکم (70-240 م.) دومین شاه ساسانی در کتیبه خود در کعبه زرتشت آورده مشهود است:
منم فرمانروای
ایرانشهر که این شهرها (کشورها) را دارم، پارس، پارت، خوزستان، میشان، آسورستان،
آدیابنه، عربستان (اربایستان)، آتورپاتکان/آذربایجان، ارمنستان، گرجستان، سیکان،
آلبانیا، بلاسگان تا فـراز کوههای قفقاز، و دربندهای آلبانیا [قفقاز]، و همه رشته
کوه پریشخوار، ماد، گرگان، مرو، هرات و تمامی ابرشهر/ابهر شهر (نیشابور/خراسان
باستان)، کرمان، سیستان/سکستان، مکران، پارتان، هندوستان، کوشان-شهر تا پیشاور تا
کاش/کاشغر، سغد/سغدیانه و تا کوههای تاشکند و در آنسوی دریا ([13]دریای)
عمان (مزونشهر).[14]
آخرین سطر کتیبه از دریا نام می برد که با توجه به درج نام عمان،[15] روشن می شود منظور سرزمین ساحلی در سوی دیگر خلیج فارس است که در شمار قلمرو شاپور آمده است. این نگرشِ دریای خودی به خلیج فارس وقتی روشن تر می شود که می بینیم خود عربستان هم در قلمرو شاپور آمده است. تسلط ایرانیان بر بخش عرب نشین خلیج فارس را فرهنگ مادی و منابع عربی هم تأئید می کنند، آنجا که می گویند در دوره ساسانی ایرانیان بر سواحل دریا تسلط داشتند و اعراب در کوهها و صحراها می زیستند.[16] شواهد فرهنگ مادی موید این منابع ادبی در هر دو سوی خلیج فارس موجود است.
بدین ترتیب، این مرزهای جغرافیائی ایرانشهر، که خلیج فارس را هم در بر می گیرد قلمرو شاهنشاهی ساسانی در قرن سوم م. را روشن می سازد. شاهنشاهی ساسانی ریشه های محکمی در جهان بینی زرتشتی داشت و اعتباری خاص به تقسیمات هفتگانه جهان می داد. در نتیجه واقعیات سیاسی و جغرافیائی اواخر جهان باستان ابتکاراتی صورت گرفت تا دیدگاه اساطیری با واقعیات ژوئوپولیتیک همخوانی یابد.
اینک می توان به بحث خلیج فارس برگشت و دید آبهای آن چگونه در این چارچوب دینی بکار گرفته می شود. متن دانشنامه وار بندهشن (آفرینش بنیادی[17]) به پارسی میانه از هفت دریا و دو رود نام می برد که ماهیت تاریخی می یابند. هفت دریا این هاست: پوئتیک/پوئیدیگ/پودیگ/پارس، فراخکرد/فراخکرت، سدویس، کمرود/خزر، سیاه بن/دریای سیاه/دریای مدیترانه و دو دریای دیگر که نامشان نیامده و حکم خروجی دریای فراخکرد/فراخکرت را دارند. در دوره ساسانی پوئتیک/پوئیدیگ/پودیگ را خلیج فارس می دانستند و کمرود را کاسپین/خزر و سیاه بن هم که به روشنی اشاره به دریای سیاه دارد که چسبیده به روم است. خلیج فارس را در میان سه دریای عمده از همه بزرگتر می شماردند. این است تصویری که شارحان ساسانی اوستا از جهان داشتند.
آخرین سطر کتیبه از دریا نام می برد که با توجه به درج نام عمان،[15] روشن می شود منظور سرزمین ساحلی در سوی دیگر خلیج فارس است که در شمار قلمرو شاپور آمده است. این نگرشِ دریای خودی به خلیج فارس وقتی روشن تر می شود که می بینیم خود عربستان هم در قلمرو شاپور آمده است. تسلط ایرانیان بر بخش عرب نشین خلیج فارس را فرهنگ مادی و منابع عربی هم تأئید می کنند، آنجا که می گویند در دوره ساسانی ایرانیان بر سواحل دریا تسلط داشتند و اعراب در کوهها و صحراها می زیستند.[16] شواهد فرهنگ مادی موید این منابع ادبی در هر دو سوی خلیج فارس موجود است.
بدین ترتیب، این مرزهای جغرافیائی ایرانشهر، که خلیج فارس را هم در بر می گیرد قلمرو شاهنشاهی ساسانی در قرن سوم م. را روشن می سازد. شاهنشاهی ساسانی ریشه های محکمی در جهان بینی زرتشتی داشت و اعتباری خاص به تقسیمات هفتگانه جهان می داد. در نتیجه واقعیات سیاسی و جغرافیائی اواخر جهان باستان ابتکاراتی صورت گرفت تا دیدگاه اساطیری با واقعیات ژوئوپولیتیک همخوانی یابد.
اینک می توان به بحث خلیج فارس برگشت و دید آبهای آن چگونه در این چارچوب دینی بکار گرفته می شود. متن دانشنامه وار بندهشن (آفرینش بنیادی[17]) به پارسی میانه از هفت دریا و دو رود نام می برد که ماهیت تاریخی می یابند. هفت دریا این هاست: پوئتیک/پوئیدیگ/پودیگ/پارس، فراخکرد/فراخکرت، سدویس، کمرود/خزر، سیاه بن/دریای سیاه/دریای مدیترانه و دو دریای دیگر که نامشان نیامده و حکم خروجی دریای فراخکرد/فراخکرت را دارند. در دوره ساسانی پوئتیک/پوئیدیگ/پودیگ را خلیج فارس می دانستند و کمرود را کاسپین/خزر و سیاه بن هم که به روشنی اشاره به دریای سیاه دارد که چسبیده به روم است. خلیج فارس را در میان سه دریای عمده از همه بزرگتر می شماردند. این است تصویری که شارحان ساسانی اوستا از جهان داشتند.
اردشیر یکم، جانشینان او و منطقه خلیج فارس
پس از
شکست اردوان، آخرین شاه پارتی در 224 م. اردشیر روی به گشودن میانرودان و بابل
گذارد. انجام این مهم ضروری بود زیرا یکی
دیگر از نجبای پارتی بنام ولخش جائی در غرب هنوز زنده بود و محرک مقاومت در آن
نواحی می شد. اردشیر پسر خود شاپور را در
میانرودان/بین النهرین گذارد و خود برای رویاروئی با قبائل عرب به جنوب تاخت. اردشیر در آنجا عربها و احتمالا پارتیانی را که
هنوز در عمان، بحرین و هجر/هگر (در ساحل
غربی خلیج فارس، شامل کویت، قطر و شرق عربستان سعودی) را شکست داد. اردشیر ناچار بود اطمینان یابد اراضی امتداد
خلیچ فارس از دستبرد بادیه نشینان، دزدان دریائی و نیروی پارتیان در امان
است. اردو کشی اش قرین موفقیت و سلطه
ساسانیان برقرار شد.[18]
در تقسیمات اداری ساسانیان خلیج فارس در یکی از چهار کوست، "جانب" یا "ربع" قرار گرفت. این کوست را کوست خاوران،[19] یا "ربع جنوب غرب" می گفتند و متنی به فارسی میانه می گوید این منطقه از دو جا حفاظت می شد: "شهر حیره را شاپور پسر اردشیر ساخت و مهرزاد، مرزبان حیره را مسئول دیوار عرب/وَرِ تازیگان ساخت."[20] همچنین، "شهر آشور، و شهر وه-اردشیر بدست اردشیر، پور اسپندیاد/اسفندیار، ساخته شد. و او اوشاق هجری/هگری[21] را مرزبان دوسار و در کنار دیوار عرب/وَرِ تازیگان ساخت."[22]
این دو قطعه نشان می دهد که از اوائل قرن سوم م. تا فتوحات اعراب در قرن هفتم م. ساسانیان علاقه ای خاص به منطقه خلیج فارس داشتند و نیرو و مرزبان در آن مستقر کرده بودند. در قطعه اول نام مرزبان، مهرزاد، را داریم که در قرن سوم م. بر این منطقه حکم می راند هرچند شاید قطعه دوم اشاره به قرن ششم داشته باشد. علت این است که اوشاق از هجر (در سریانی هگر) شمرده شده است.[23] در مورد دُسار و برجیل اینک می دانیم که این دو نام دو سپاه[24] بود که ساسانیان با نامهای دوسر،[25] و شهبا[26] اعزام کردند.[27] این دو نیرو، همراه با سپاه سومی از جنگاوران نخبه برای کنترل منطقه اعزام شد.[28] مسئله مهم دیگر به ساخت تشکیلات دفاعی بر می گردد که ساسانیان برای جلوگیری از هجوم عرب به کشور ساختند و ورِ تازیگان یا "دیوار عربان" نامیده می شد. گویا این دیوار نزدیک حیره (برِ فرات) بوده و خندق شاپور نام گرفت.[29] برای مهار صحرا نشینان این ساز و کار دفاعی را در چند جای کشور، از جمله قفقاز [دربند در داغستان امروزی] و آسیای مرکزی ایجاد کردند.
عمان هم که اردشیر یکم در 240 م. بدان اردو کشید زیر فرمان ایرانیان قرار گرفته بود.[30] این رویداد در کارنامه اردشیر بابکان آمده و شرح نبرد را چنین می آورد: "در آن زمان پسری از (کرم- کوادی[31]) که در ارنگستان/ارهستان[32]بود، با نیروی بزرگی از عربها و عمانی ها[33] که در ساحل دریا بودند به جنگ اردشیر شتافتند."[34]
پس، بر پایه نخستین کتیبه های ساسانی (شاپور یکم) و متنی مهم به پارسی میانه، شهرستانهای ایرانشهر،[35] روشن می شود خلیج فارس و شبه جزیره عربستان بخشی از شاهنشاهی ساسانی شمرده می شدند. این دیدگاه بر آمده از انگارگان[36] شاهان ساسانی بر نحوه رفتارشان بر خلیج فارس تأثر گذارده ضرباهنگ تازه ای را وارد تاریخ آن کرد. نخستین نتیجه، علاقه اقتصادی ساسانیان به این منطقه بود. خلیج فارس نه تنها بخودی خود اهمیت داشت بلکه امپراتوری آنان را به جهان بزرگتر متصل می کرد. وقتی کشورهای بزرگ پیرامونشان عبور، تماس و تجارت را دشوار می ساختند خلیج ایرانیان را به آبها، سرزمین ها و مردمانی فراتر از همسایگان چسبیده به قلمروشان مرتبط می ساخت.
گرچه ساسانیان در قرن سوم بخوبی بر منطقه خلیج فارس مسلط بودند، بادیه نشینان عرب در قرن چهارم آغاز دست اندازی به این منطقه کردند. به گفته طبری قبائل عرب بحرین به جاهائی در استان فارس و اطراف آن حمله ور شدند. شاه بزرگ ساسانی، شاپور دوم (79-303م) از خلیج فارس گذشته به خطّ، شامل شهرهای قطیف، عقیر/اکایر رسیده از آنجا با گذر از بحرین به هجر/هگر رسید.[37] می توان حدس زد عربها به سواحل خلیج فارس دست اندازی می کردند و خیال ماندن بسر داشتند. این عمل توازن قوا را بر هم زده ساسانیان را وادار به عمل کرد. نام برخی قبائل عرب در هجر را که شاپور بسختی گوشمالی داد و در نتیجه بزبان عربی ذوالاکتاف (سوراخ کننده شانه ها) خوانده شده می دانیم. در نتیجه این اردوکشی تازیان به قلب شبه جزیره عربستان،[38] رانده شدند و منطقه خلیج فارس در دست ساسانیان ماند.
فعالیت های باستان شناسی که بتازگی در خلیج فارس صورت گرفته به برخی نتایج جالب رسیده و می تواند به نتیجه گیری های تازه برسد. تاکنون بیشتر اطلاعات راجع به تسلط ساسانیان بر خلیج فارس از جانب جنوبی خلیج بدست آمده است. علت می تواند صرفا این باشد که فعالیت های باستان شناسی در آنجا بیش از آنی است که در بخشهای ساحلی ایران امروز صورت گرفته است. هرچند دلیل می تواند این هم باشد که حضور ساسانیان در ساحل جنوبی بیشتر بوده زیرا نیاز به حفاظت از آن در برابر حملات قبائل عرب که از بخشهای داخلی سرزمین بدان دست اندازی می کردند وجود داشته است. شاید اردشیر می کوشیده نظم را در منطقه ای که در نتیجه ایلغار عرب در هرج و مرج بود بر قرار کند. بلکه می خواسته با این کار از آغاز فرمانروائی دودمان ساسانی امنیت را در منطقه خلیج فارس برقرار کند.[39] شاید هم از آنرو ساحل عربی خلیج فارس را گرفته باشد تا جناح جنوبی شاهنشاهی خود را در برابر حملات محافظت کند.[40] گذشته از این بلکه این کار بخشی از یک راهبرد اقتصادی برای تسط بر خلیج فارس بعنوان راه دسترسی به راههای تجاری اقیانوس هند بوده است.
به گفته طبری اردشیر پس از شهربندان/محاصره بحرین در 240 م. شهر تازه پیروز اردشیر را در خطّ پی افکند.[41] پژوهشهای باستان شناسی دهه های اخیر برخی شواهد حضور ساسانیان در بحرین را نمایان ساخته. بنظر می رسد دژ تیلوس/بحرین بدست ساسانیان (به احتمال زیاد اردشیر) برای حفاظت از دریانوردی ایرانیان در خلیج فارس در برابر بادیه نشینان عرب و دزدان دریائی که از بحرین حمله می کردند ساخته شده باشد. سفالینه های بدست آمده در تیلوس/بحرین مشابه هائی در میان آنچه از قصر ابو نصر و هرمز بدست آمده دارد. از این گذشته برخی ویژگی های معماری دژ تیلوس/بحرین چون برجهای گرد به احتمال قریب به یقین خاستگاه ساسانی دارد.[42] حفاظت بیشتر از منطقه با دیوار عرب/وَرِ تازیگان، که شاپور دوم پس از اردوکشی خود علیه قبائل عرب ساخت تامین می شد.
در رساله جغرافیائی ساسانیان، شهرستانهای ایرانشهر، نام یمن و شبه جزیره عربستان بعنوان جنوبی ترین نقاط شاهنشاهی ساسانی آمده است. اگر این مطلب مبتنی بر واقعیات تاریخی باشد اشاره به قرن پنجم و سرآغازهای قرن ششم م. دارد. بموجب یک منبع عربی حتی در اواخر قرن پنجم ایرانیان در امور مکه دخالت داشتند و گفته می شود قباد یکم عقاید دینی مزدک را بر اعراب نجد و تهامه تحمیل کرده بود. گفته شده وقتی بخشی از مردم مکه تن به تغییر کیش خود ندادند به یکی از فرماندهان عرب خویش فرمان داد کعبه را ویران کند که سر پیچید.[43] با این حال قباد یکم با نفوذ کارگزار عرب خویش حارث ابن عمرو، رئیس قبیله کنده کیش مزدک را بر نجد و حجاز تحمیل کرد. به گفته منابع اسلامی حتی در اواخر قرن ششم م. اعرابی در مکه بودند که مزدکی (به عربی زنادقه) خوانده می شدند.[44] نباید از یاد برد که در حالی که پیامبر اسلام به ابلاغ پیام خویش سرگرم بود اعرابی بودند که قصه های رستم و اسفندیار حماسه ملی ایرانیان را در مکه و مدینه نقل می کردند و گفته های پیامبر را "اساطیر الاولین" می خواندند.[45] بنا بر روایات در همین هنگام بود که "سوره تطفیف" (فریبکاری) /مطففین وحی شد و اعلام داشت "وقتی آیات ما بر ایشان خوانده شود گویند: اینها قصه های پیشینیان (اساطیر الاولین) است. نه چنین است، بلکه آنچه مرتکب می شدند زنگار بر دلهایشان بسته است."[46] تبلیغات و تأثیر ایرانیان بر شبه جزیره عربستان، به هر دو صورت نظامی و فرهنگی بدین شکل احساس می شد.
قریش که از ساسانیان حمایت می کردند وقتی خسرو دوم (628-590 م.)
دست به تهاجم زد و آناطولی، سوریه، فلسطین و مصر را گرفت شاد شدند. در این اوضاع و احوال است که "سوره روم"، ظاهرا در 16-615 م.، حدودا شش سال پیش از هجرت به پیامبر اسلام وحی می شود. در صدر آیه می خوانیم امپراتوری روم در سرزمینی نزدیک شکست خورده است، هرچند پس از این شکست پیروز خواهند شد.[47] بنظر می رسد یثرب/مدینه تحت تأثیر ایران بوده، زیرا قبائل یهودی، بویژه بنی نضیر و بنی قریظه که حاکم بر آن بودند از ساسانیان حمایت می کردند.[48] این حقیقت نفوذ گسترده دامن پارسیان ساسانی در مکه و شبه جزیره عربستان را نشان می دهد.
در قرن ششم یمن مبدل به صحنه عمده رقابت شد. نیروهای حبشی در 25-524 م به یمن حمله برده موجب قیام یمنی ها به سرکردگی سیف ابن ذی یزن در 570 میلادی شدند. سیف از فرمانروای ساسانی، خسرو اول درخواست کمک کرد و پاسخ فرستادن هشتصد مرد به سرکردگی وهرز دیلمی بود. وهرز مهاجمان را شکست داد و کشت و سر انجام صنعا را گرفت.[49] طرفه اینکه این نیروها دیلمی بودند و زیو روبین[50] این شیوه را "توحّش" ارتش ساسانی می نامد.[51] شاید علت این تصمیم این بوده که نیروهای دیلمی از نوعی بوده اند که بیشترین کارآئی را در یمن داشته اند. در آغاز سیف را به فرمانروائی برداشتند اما دیری نپائید که وهرز قدرت را بدست گرفت و حاکم یمن شد. این کار مبدل به حکومت موروثی خانواده وی شد که "مرزبان" نامیده شدند.[52] از اینرو می توان یمن را جنوبی ترین مرز شاهنشاهی ساسانی در قرن ششم م. دانست. پسر وهرز، بولیسجان/بینجان[53] پس از وی حکومت کرد و در پی او نوبت مرزبانی خرّه خسرو رسید که حکومتش مقارن شد با پادشاهی خسرو دوم.[54] خسرو دوم که نگران مستعرب شدن دودمان وهرز بود به حکومتشان پایان داد و مرزبان تازه ای بنام باذان را به یمن فرستاد که از صنعا حکم می راند. شاید علت این بود که نیروی ایرانی اعزامی به یمن با فرهنگ آنجا خو گرفته و منافعشان بیشتر منطبق با منافع مردم محل بود تا شاه شاهان در تیسفون. حاکم ایرانی یمن فرستادگانی را برای گردآوری مالیات از مردم[55] و نیز خبر گرفتن از قدرت فزاینده پیامبر به مدینه گسیل می داشت.
بدین ترتیب ساسانیان برای تسلط بر شبه جزیره عربستان رویکردی دوگانه در پیش گفته بودند. چه بسا دلیل این امر علاقه به تسلط بر آنجا اقتصادی بوده باشد. همانطور که در پائین خواهیم دید اهمیت شبه جزیره عربستان نه تنها بخاطر منابع طبیعی بلکه رقابت با بیزانس در کسب نفوذ در مکه، یثرب و راه حیره-مکه بود.[56] ایرانیانی که در یمن ماندند ابنا (پسران)[57] خوانده می شدند و در قرن هفتم م. اسلام آوردند و برخی فتوحات اولیه مسلمین در منطقه بدست آنان بود و شد.
در تقسیمات اداری ساسانیان خلیج فارس در یکی از چهار کوست، "جانب" یا "ربع" قرار گرفت. این کوست را کوست خاوران،[19] یا "ربع جنوب غرب" می گفتند و متنی به فارسی میانه می گوید این منطقه از دو جا حفاظت می شد: "شهر حیره را شاپور پسر اردشیر ساخت و مهرزاد، مرزبان حیره را مسئول دیوار عرب/وَرِ تازیگان ساخت."[20] همچنین، "شهر آشور، و شهر وه-اردشیر بدست اردشیر، پور اسپندیاد/اسفندیار، ساخته شد. و او اوشاق هجری/هگری[21] را مرزبان دوسار و در کنار دیوار عرب/وَرِ تازیگان ساخت."[22]
این دو قطعه نشان می دهد که از اوائل قرن سوم م. تا فتوحات اعراب در قرن هفتم م. ساسانیان علاقه ای خاص به منطقه خلیج فارس داشتند و نیرو و مرزبان در آن مستقر کرده بودند. در قطعه اول نام مرزبان، مهرزاد، را داریم که در قرن سوم م. بر این منطقه حکم می راند هرچند شاید قطعه دوم اشاره به قرن ششم داشته باشد. علت این است که اوشاق از هجر (در سریانی هگر) شمرده شده است.[23] در مورد دُسار و برجیل اینک می دانیم که این دو نام دو سپاه[24] بود که ساسانیان با نامهای دوسر،[25] و شهبا[26] اعزام کردند.[27] این دو نیرو، همراه با سپاه سومی از جنگاوران نخبه برای کنترل منطقه اعزام شد.[28] مسئله مهم دیگر به ساخت تشکیلات دفاعی بر می گردد که ساسانیان برای جلوگیری از هجوم عرب به کشور ساختند و ورِ تازیگان یا "دیوار عربان" نامیده می شد. گویا این دیوار نزدیک حیره (برِ فرات) بوده و خندق شاپور نام گرفت.[29] برای مهار صحرا نشینان این ساز و کار دفاعی را در چند جای کشور، از جمله قفقاز [دربند در داغستان امروزی] و آسیای مرکزی ایجاد کردند.
عمان هم که اردشیر یکم در 240 م. بدان اردو کشید زیر فرمان ایرانیان قرار گرفته بود.[30] این رویداد در کارنامه اردشیر بابکان آمده و شرح نبرد را چنین می آورد: "در آن زمان پسری از (کرم- کوادی[31]) که در ارنگستان/ارهستان[32]بود، با نیروی بزرگی از عربها و عمانی ها[33] که در ساحل دریا بودند به جنگ اردشیر شتافتند."[34]
پس، بر پایه نخستین کتیبه های ساسانی (شاپور یکم) و متنی مهم به پارسی میانه، شهرستانهای ایرانشهر،[35] روشن می شود خلیج فارس و شبه جزیره عربستان بخشی از شاهنشاهی ساسانی شمرده می شدند. این دیدگاه بر آمده از انگارگان[36] شاهان ساسانی بر نحوه رفتارشان بر خلیج فارس تأثر گذارده ضرباهنگ تازه ای را وارد تاریخ آن کرد. نخستین نتیجه، علاقه اقتصادی ساسانیان به این منطقه بود. خلیج فارس نه تنها بخودی خود اهمیت داشت بلکه امپراتوری آنان را به جهان بزرگتر متصل می کرد. وقتی کشورهای بزرگ پیرامونشان عبور، تماس و تجارت را دشوار می ساختند خلیج ایرانیان را به آبها، سرزمین ها و مردمانی فراتر از همسایگان چسبیده به قلمروشان مرتبط می ساخت.
گرچه ساسانیان در قرن سوم بخوبی بر منطقه خلیج فارس مسلط بودند، بادیه نشینان عرب در قرن چهارم آغاز دست اندازی به این منطقه کردند. به گفته طبری قبائل عرب بحرین به جاهائی در استان فارس و اطراف آن حمله ور شدند. شاه بزرگ ساسانی، شاپور دوم (79-303م) از خلیج فارس گذشته به خطّ، شامل شهرهای قطیف، عقیر/اکایر رسیده از آنجا با گذر از بحرین به هجر/هگر رسید.[37] می توان حدس زد عربها به سواحل خلیج فارس دست اندازی می کردند و خیال ماندن بسر داشتند. این عمل توازن قوا را بر هم زده ساسانیان را وادار به عمل کرد. نام برخی قبائل عرب در هجر را که شاپور بسختی گوشمالی داد و در نتیجه بزبان عربی ذوالاکتاف (سوراخ کننده شانه ها) خوانده شده می دانیم. در نتیجه این اردوکشی تازیان به قلب شبه جزیره عربستان،[38] رانده شدند و منطقه خلیج فارس در دست ساسانیان ماند.
فعالیت های باستان شناسی که بتازگی در خلیج فارس صورت گرفته به برخی نتایج جالب رسیده و می تواند به نتیجه گیری های تازه برسد. تاکنون بیشتر اطلاعات راجع به تسلط ساسانیان بر خلیج فارس از جانب جنوبی خلیج بدست آمده است. علت می تواند صرفا این باشد که فعالیت های باستان شناسی در آنجا بیش از آنی است که در بخشهای ساحلی ایران امروز صورت گرفته است. هرچند دلیل می تواند این هم باشد که حضور ساسانیان در ساحل جنوبی بیشتر بوده زیرا نیاز به حفاظت از آن در برابر حملات قبائل عرب که از بخشهای داخلی سرزمین بدان دست اندازی می کردند وجود داشته است. شاید اردشیر می کوشیده نظم را در منطقه ای که در نتیجه ایلغار عرب در هرج و مرج بود بر قرار کند. بلکه می خواسته با این کار از آغاز فرمانروائی دودمان ساسانی امنیت را در منطقه خلیج فارس برقرار کند.[39] شاید هم از آنرو ساحل عربی خلیج فارس را گرفته باشد تا جناح جنوبی شاهنشاهی خود را در برابر حملات محافظت کند.[40] گذشته از این بلکه این کار بخشی از یک راهبرد اقتصادی برای تسط بر خلیج فارس بعنوان راه دسترسی به راههای تجاری اقیانوس هند بوده است.
به گفته طبری اردشیر پس از شهربندان/محاصره بحرین در 240 م. شهر تازه پیروز اردشیر را در خطّ پی افکند.[41] پژوهشهای باستان شناسی دهه های اخیر برخی شواهد حضور ساسانیان در بحرین را نمایان ساخته. بنظر می رسد دژ تیلوس/بحرین بدست ساسانیان (به احتمال زیاد اردشیر) برای حفاظت از دریانوردی ایرانیان در خلیج فارس در برابر بادیه نشینان عرب و دزدان دریائی که از بحرین حمله می کردند ساخته شده باشد. سفالینه های بدست آمده در تیلوس/بحرین مشابه هائی در میان آنچه از قصر ابو نصر و هرمز بدست آمده دارد. از این گذشته برخی ویژگی های معماری دژ تیلوس/بحرین چون برجهای گرد به احتمال قریب به یقین خاستگاه ساسانی دارد.[42] حفاظت بیشتر از منطقه با دیوار عرب/وَرِ تازیگان، که شاپور دوم پس از اردوکشی خود علیه قبائل عرب ساخت تامین می شد.
در رساله جغرافیائی ساسانیان، شهرستانهای ایرانشهر، نام یمن و شبه جزیره عربستان بعنوان جنوبی ترین نقاط شاهنشاهی ساسانی آمده است. اگر این مطلب مبتنی بر واقعیات تاریخی باشد اشاره به قرن پنجم و سرآغازهای قرن ششم م. دارد. بموجب یک منبع عربی حتی در اواخر قرن پنجم ایرانیان در امور مکه دخالت داشتند و گفته می شود قباد یکم عقاید دینی مزدک را بر اعراب نجد و تهامه تحمیل کرده بود. گفته شده وقتی بخشی از مردم مکه تن به تغییر کیش خود ندادند به یکی از فرماندهان عرب خویش فرمان داد کعبه را ویران کند که سر پیچید.[43] با این حال قباد یکم با نفوذ کارگزار عرب خویش حارث ابن عمرو، رئیس قبیله کنده کیش مزدک را بر نجد و حجاز تحمیل کرد. به گفته منابع اسلامی حتی در اواخر قرن ششم م. اعرابی در مکه بودند که مزدکی (به عربی زنادقه) خوانده می شدند.[44] نباید از یاد برد که در حالی که پیامبر اسلام به ابلاغ پیام خویش سرگرم بود اعرابی بودند که قصه های رستم و اسفندیار حماسه ملی ایرانیان را در مکه و مدینه نقل می کردند و گفته های پیامبر را "اساطیر الاولین" می خواندند.[45] بنا بر روایات در همین هنگام بود که "سوره تطفیف" (فریبکاری) /مطففین وحی شد و اعلام داشت "وقتی آیات ما بر ایشان خوانده شود گویند: اینها قصه های پیشینیان (اساطیر الاولین) است. نه چنین است، بلکه آنچه مرتکب می شدند زنگار بر دلهایشان بسته است."[46] تبلیغات و تأثیر ایرانیان بر شبه جزیره عربستان، به هر دو صورت نظامی و فرهنگی بدین شکل احساس می شد.
قریش که از ساسانیان حمایت می کردند وقتی خسرو دوم (628-590 م.)
دست به تهاجم زد و آناطولی، سوریه، فلسطین و مصر را گرفت شاد شدند. در این اوضاع و احوال است که "سوره روم"، ظاهرا در 16-615 م.، حدودا شش سال پیش از هجرت به پیامبر اسلام وحی می شود. در صدر آیه می خوانیم امپراتوری روم در سرزمینی نزدیک شکست خورده است، هرچند پس از این شکست پیروز خواهند شد.[47] بنظر می رسد یثرب/مدینه تحت تأثیر ایران بوده، زیرا قبائل یهودی، بویژه بنی نضیر و بنی قریظه که حاکم بر آن بودند از ساسانیان حمایت می کردند.[48] این حقیقت نفوذ گسترده دامن پارسیان ساسانی در مکه و شبه جزیره عربستان را نشان می دهد.
در قرن ششم یمن مبدل به صحنه عمده رقابت شد. نیروهای حبشی در 25-524 م به یمن حمله برده موجب قیام یمنی ها به سرکردگی سیف ابن ذی یزن در 570 میلادی شدند. سیف از فرمانروای ساسانی، خسرو اول درخواست کمک کرد و پاسخ فرستادن هشتصد مرد به سرکردگی وهرز دیلمی بود. وهرز مهاجمان را شکست داد و کشت و سر انجام صنعا را گرفت.[49] طرفه اینکه این نیروها دیلمی بودند و زیو روبین[50] این شیوه را "توحّش" ارتش ساسانی می نامد.[51] شاید علت این تصمیم این بوده که نیروهای دیلمی از نوعی بوده اند که بیشترین کارآئی را در یمن داشته اند. در آغاز سیف را به فرمانروائی برداشتند اما دیری نپائید که وهرز قدرت را بدست گرفت و حاکم یمن شد. این کار مبدل به حکومت موروثی خانواده وی شد که "مرزبان" نامیده شدند.[52] از اینرو می توان یمن را جنوبی ترین مرز شاهنشاهی ساسانی در قرن ششم م. دانست. پسر وهرز، بولیسجان/بینجان[53] پس از وی حکومت کرد و در پی او نوبت مرزبانی خرّه خسرو رسید که حکومتش مقارن شد با پادشاهی خسرو دوم.[54] خسرو دوم که نگران مستعرب شدن دودمان وهرز بود به حکومتشان پایان داد و مرزبان تازه ای بنام باذان را به یمن فرستاد که از صنعا حکم می راند. شاید علت این بود که نیروی ایرانی اعزامی به یمن با فرهنگ آنجا خو گرفته و منافعشان بیشتر منطبق با منافع مردم محل بود تا شاه شاهان در تیسفون. حاکم ایرانی یمن فرستادگانی را برای گردآوری مالیات از مردم[55] و نیز خبر گرفتن از قدرت فزاینده پیامبر به مدینه گسیل می داشت.
بدین ترتیب ساسانیان برای تسلط بر شبه جزیره عربستان رویکردی دوگانه در پیش گفته بودند. چه بسا دلیل این امر علاقه به تسلط بر آنجا اقتصادی بوده باشد. همانطور که در پائین خواهیم دید اهمیت شبه جزیره عربستان نه تنها بخاطر منابع طبیعی بلکه رقابت با بیزانس در کسب نفوذ در مکه، یثرب و راه حیره-مکه بود.[56] ایرانیانی که در یمن ماندند ابنا (پسران)[57] خوانده می شدند و در قرن هفتم م. اسلام آوردند و برخی فتوحات اولیه مسلمین در منطقه بدست آنان بود و شد.
چشم انداز اقتصادی
دلیل آنکه ساسانیان می کوشیدند بر خلیج
فارس چیره شوند و آنرا دریای خود می شماردند نه تنها ملاحظات سیاسی که خواسته های
اقتصادی هم بود. ساسانیان در رقابت خود با
امپراطوری رم به دریا زده جوامع و پایگاههای تجاری خارج از خاک خود ایجاد کردند.
جنگهای مداوم میان ایرانیان و رومیان که آمد و شد در جاده ابریشم را کاهش می داد
این اقدام را ضروری می ساخت. از آنجا که
جنگهای قرن سوم م. میان دو قدرت در 6-502 و 61-527 و 29-602 م. تشدید شده بود
اهمیت دریا بیشتر شد.[58] از
اینرو خلیج فارس مبدل به گزینه مهمی در جایگزینی راه تجاری زمینی شد.[59]
اینک استان فارس مبدل به موتوری اقتصادی گردید که از تجارت تقویت می شد و سبب ساز ضرب تعداد زیادی دراخم/درهم[60] برای حفظ این تجارت شد. ساسانیان در عین حال به شهر سازی هم علاقمند بودند و گواهش منابعی است بزبان پارسی میانه و منابع فارسی-عربی.[61] بعنوان مثال حمزه اصفهانی در شرح فعالیت های عمرانی اردشیر یکم ساخت شهرهای زیر را می آورد: وهشت اردشیر، رام اردشیر، رامهرمز اردشیر، بوذاردشیر، بتن اردشیر، انشا اردشیر، بهمن اردشیر، اردشیر خوره، ملی اردشیر، هومشیر، خوچستان ماچار و به اردشیر.[62] همانطور که در بالا گفته شد اردشیر شهر تازه ای در خط ساخت که پیروز اردشیر نام داشت.[63] به گفته دنیل/دانیل پاتس شاه می خواسته به تحکیم جناح جنوبی خویش در برابر حملات پردازد.[64] گرچه این نظر می تواند تا حدودی درست باشد نیاید فراموش کرد ملاحظات اقتصادی هم می تواند در این تصمیم دخیل بوده باشد. وجود منابع طبیعی چون مس در عمان و منابع نقره و صنایع چرم و بافندگی در یمن به احتمال فراوان موجب افزایش علاقه ساسانیان به این منطقه شده است.[65] ایرانیان بر زمین های کشاورزی/اراضی زراعی بحرین/دلمون و مزون/عمان هم مسلط بودند.[66] نمونه ای دیگر در نمایش اهمیت خلیج فارس مرواریدی بود [که از آن صید می شد]. اصطخری، جغرافی دان قرن دهم/چهارم در کتاب المسالک و الممالک/کتاب راهها و کشور های خود گوید مروارید تنها و تنها در آبهای ساحلی خلیج فارس یافت می شد و نه در هیچ کجای دیگر.[67]بخاطر این محصولات و موقعیت کلیدی خلیج است که افراد، گروهها و دولت ها به سرمایه گذاری در منطقه دست می زنند.
اینک استان فارس مبدل به موتوری اقتصادی گردید که از تجارت تقویت می شد و سبب ساز ضرب تعداد زیادی دراخم/درهم[60] برای حفظ این تجارت شد. ساسانیان در عین حال به شهر سازی هم علاقمند بودند و گواهش منابعی است بزبان پارسی میانه و منابع فارسی-عربی.[61] بعنوان مثال حمزه اصفهانی در شرح فعالیت های عمرانی اردشیر یکم ساخت شهرهای زیر را می آورد: وهشت اردشیر، رام اردشیر، رامهرمز اردشیر، بوذاردشیر، بتن اردشیر، انشا اردشیر، بهمن اردشیر، اردشیر خوره، ملی اردشیر، هومشیر، خوچستان ماچار و به اردشیر.[62] همانطور که در بالا گفته شد اردشیر شهر تازه ای در خط ساخت که پیروز اردشیر نام داشت.[63] به گفته دنیل/دانیل پاتس شاه می خواسته به تحکیم جناح جنوبی خویش در برابر حملات پردازد.[64] گرچه این نظر می تواند تا حدودی درست باشد نیاید فراموش کرد ملاحظات اقتصادی هم می تواند در این تصمیم دخیل بوده باشد. وجود منابع طبیعی چون مس در عمان و منابع نقره و صنایع چرم و بافندگی در یمن به احتمال فراوان موجب افزایش علاقه ساسانیان به این منطقه شده است.[65] ایرانیان بر زمین های کشاورزی/اراضی زراعی بحرین/دلمون و مزون/عمان هم مسلط بودند.[66] نمونه ای دیگر در نمایش اهمیت خلیج فارس مرواریدی بود [که از آن صید می شد]. اصطخری، جغرافی دان قرن دهم/چهارم در کتاب المسالک و الممالک/کتاب راهها و کشور های خود گوید مروارید تنها و تنها در آبهای ساحلی خلیج فارس یافت می شد و نه در هیچ کجای دیگر.[67]بخاطر این محصولات و موقعیت کلیدی خلیج است که افراد، گروهها و دولت ها به سرمایه گذاری در منطقه دست می زنند.
همانند آغاز کار دودمان ساسانی در
قرنهای ششم و هفتم تجارت با روم روی به افول گذارد و این بار علت افزایش عمدی
تعرفه صادرات توسط ساسانیان بود.[68] در
قرن ششم رومی ها فروش مس و آسن/آهن و مس به ایران را ممنوع کردند،[69] و
ساسانیان در امپراتوری ژوستینیان (65-527) بهای ابریشم را بالا بردند. این اقدامات رومیان را وا داشت پی راههای مطمئن
تجاری بگردند. راههای تازه دیگر از
میانرودان/بین النهرین نمی گذشت بلکه از طریق دریا از کلیسما[70](سوئز)
به کشور آکسوم (اریتره) و از آنجا به یمن و حضرموت می رفت.[71]
ژوستینیان تصمیم گرفته بود دیگر از ایران ابریشم نخرد و در عوض به داد و ستد با
راهبان مسیحی هند که فن تولید ابریشم را فرا گرفته بود می پرداخت.[72] هرچند این تدبیر ژوستینیان در نهایت به شکست
انجامید و ایرانیان مدتی انحصار تجارت ابریشم را در اختیار داشتند.
در پرتو این شرایط بود که شبه جزیره عربستان در اواخر دوره ساسانی مبدل به یک مرکز مهم تجاری شده بود چرا که اجازه داده نمی شده تجارت در جهت غرب از میانرودان/بین النهرین فراتر رود. راهی که از صحرا[73] گذر می کرد مناسب بر انگیختن تجارت در شبه جزیره عربستان بود، نه تنها از غرب شبه جزیره توسط رومیان، بلکه از شرق آن خطه بدست ایرانیان. درست نمی دانیم این راه که از شبه جزیره عربستان می گذشت تا چه پایه به حجم کلان تجارت در اواخر دوران باستان کمک کرد اما بی گمان از عوامل مهم بالاگرفتن تجارت در شهرهائی چون مکه بود.
در پرتو این شرایط بود که شبه جزیره عربستان در اواخر دوره ساسانی مبدل به یک مرکز مهم تجاری شده بود چرا که اجازه داده نمی شده تجارت در جهت غرب از میانرودان/بین النهرین فراتر رود. راهی که از صحرا[73] گذر می کرد مناسب بر انگیختن تجارت در شبه جزیره عربستان بود، نه تنها از غرب شبه جزیره توسط رومیان، بلکه از شرق آن خطه بدست ایرانیان. درست نمی دانیم این راه که از شبه جزیره عربستان می گذشت تا چه پایه به حجم کلان تجارت در اواخر دوران باستان کمک کرد اما بی گمان از عوامل مهم بالاگرفتن تجارت در شهرهائی چون مکه بود.
ضرباهنگ
جدید اقتصاد خلیج فارس
شکست در
تجارت با استفاده از راههای متداول، اهمیت شهرها و بنادر خلیج فارس را افزایش
داد. مورخ رومی، آمیانوس مارسلینوس، در
همان قرن چهارم م. می گوید: "در تمامی ساحل (خلیج فارس) شمار بزرگی شهر و
روستا هست که کشتی های زیادی بدان آمد و شد دارند."[74] این دیدگاه معاصر که کمتر مشابه آن پیدا می شود
شاهدی است بر اهمیت حیاتی تجارت خلیج فارس در آن دوران. بنادر به شهرهای درون سرزمینی متصل بودند و
بازرگانان شهر نشین کالاهای وارداتی از برای انبار کردن یا فروش به دیگر بازرگانان
بدانجا می بردند. تسلط ساسانیان بر خلیج
فارس از همان آغاز نمایان بود. از آغاز
کار این دودمان در قرن سه م. بندر/دژهائی در سواحل شمالی و جنوبی پی افکنده شد.[75] کاروانها از فارس به سمت شرق راه افتاده پس از
رسیدن به کرمان به فراسوی آن می رفتند.
همچنین به استناد منابع، بسیاری بازرگان و سوداگر در استان فارس در امتداد
ساحل خلیج فارس،[76] و ساحل کرمان تا دبیل[77]،
واقع در سند تا سواحل هند و چین می زیستند.[78] در ارتباط با شهرهای بندری در امتداد خلیج باید
از شهر بندری دیگری که اردشیر یکم پی افکند یاد کنیم. بر پایه مندرجات کارنامه اردشیر بابکان "چونش دريا به چشم بديد اندر يزدان سپاسگذاری انگارد و بدانجا روستايی را بوخت اردشير ( بوشهر ) نام
نهاد و ده آتش بهرام بردريا
فرمود نشاستن ) برپا کردن(.[79] شواهد باستانشناختی نشان می دهد بندر بوشهر از
طریق راهی که برای صدور کالا به مناطق دیگر کار گرفته می شد به کازرون و شیراز
متصل بود و نزدیکی اش به مرکز فارس، شیراز، آنرا بندری مهم می ساخت.
بندر مهم دیگر سیراف از دوران شاپور دوم بود.[80] جاده ای سیراف را به فیروز آباد و شیراز متصل می کرد. در سیراف، زیر شهر اسلامی بقایای دژی ساسانی را می یابیم. وجود سکه های ساسانی[81] و خرده سفال گواه دیگری بر وجود محوطه باستانی ساسانی در اینجاست.[82] فزون بر این ها دخمه/اطاق قبرهائی[83] هم هست با ویژگی استودانهای زرتشتی،[84] که در دامنه تپه های پشت شهر یافت شده است. به نظر می رسد در دوره ساسانی سیراف نقش پایگاه مرزی[85] را داشته در حالی که در دوره اسلامی مبدل به بندری تجاری شد. سیراف اول بار حدود 850 م. بندری آبادان و شکوفا نامیده شده و اصطخری می گوید در قرن دهم م. شهری چنان آباد بود که تنها شیراز در استان فارس کوس برابری با آن می زد. نقشه شهر نشان می دهد دارای شبکه لوله های دفع فاضلاب بوده است. ادعا می شود این نمونه از شهرهای آغازین اسلامی هنوز ویژگی های سبک ساسانی را نشان می دهد. ضمن اینکه شهر اهمیت خود در تجارت را می نماید. هزاران خرده سفال از ظروف چینی ساخت چین، همراه با سکه های اسپانیا، روسیه و سوریه و کهن ترین سکه های اسلامی تاریخ دار خوانا موید این معناست. ظروف آبگینه، لاجوردی[86] و بسیاری ظروف ساسانی در این جا یافت شده است.[87] سکه ها در محوطه ای باستانی یافت شده که نشان از سکونت در 700-699 دارد.[88] در واقع مورخ قرن نهمی/سومی از گشوده شدن قصر ساسانی سیراف در فتوحات اسلامی یاد می کند.[89]
اصطخری گوید خانه های سیراف با چوب ساج که از هند و زنگبار می آوردند ساخته می شد،[90] که نشان دیگری است از روابط تجاری شهر. در واقع سکنه سیراف بخاطر سفرهای دریائی خویش شهره بودند و زندگی را با تجارت از طریق دریا می گذراندند. وی در توضیح این معنا می افزاید:
بندر مهم دیگر سیراف از دوران شاپور دوم بود.[80] جاده ای سیراف را به فیروز آباد و شیراز متصل می کرد. در سیراف، زیر شهر اسلامی بقایای دژی ساسانی را می یابیم. وجود سکه های ساسانی[81] و خرده سفال گواه دیگری بر وجود محوطه باستانی ساسانی در اینجاست.[82] فزون بر این ها دخمه/اطاق قبرهائی[83] هم هست با ویژگی استودانهای زرتشتی،[84] که در دامنه تپه های پشت شهر یافت شده است. به نظر می رسد در دوره ساسانی سیراف نقش پایگاه مرزی[85] را داشته در حالی که در دوره اسلامی مبدل به بندری تجاری شد. سیراف اول بار حدود 850 م. بندری آبادان و شکوفا نامیده شده و اصطخری می گوید در قرن دهم م. شهری چنان آباد بود که تنها شیراز در استان فارس کوس برابری با آن می زد. نقشه شهر نشان می دهد دارای شبکه لوله های دفع فاضلاب بوده است. ادعا می شود این نمونه از شهرهای آغازین اسلامی هنوز ویژگی های سبک ساسانی را نشان می دهد. ضمن اینکه شهر اهمیت خود در تجارت را می نماید. هزاران خرده سفال از ظروف چینی ساخت چین، همراه با سکه های اسپانیا، روسیه و سوریه و کهن ترین سکه های اسلامی تاریخ دار خوانا موید این معناست. ظروف آبگینه، لاجوردی[86] و بسیاری ظروف ساسانی در این جا یافت شده است.[87] سکه ها در محوطه ای باستانی یافت شده که نشان از سکونت در 700-699 دارد.[88] در واقع مورخ قرن نهمی/سومی از گشوده شدن قصر ساسانی سیراف در فتوحات اسلامی یاد می کند.[89]
اصطخری گوید خانه های سیراف با چوب ساج که از هند و زنگبار می آوردند ساخته می شد،[90] که نشان دیگری است از روابط تجاری شهر. در واقع سکنه سیراف بخاطر سفرهای دریائی خویش شهره بودند و زندگی را با تجارت از طریق دریا می گذراندند. وی در توضیح این معنا می افزاید:
و شنیده ام مردی سیرافی بهر تجارت به دریا زد و چهل سالی در کشتی ماند و به
ساحل بر نگشت. و وقتی به ساحل نزدیک می شد
تمایلی به خروج از دریا نداشت. عاملان خود
را برای تجارت و کسب سود به ساحل و برگشت به نزد خود می گمارد. وقتی کشتی روی به خرابی می گذارد بر یکی دیگر
می نشست.[91]
گرچه معلوم نیست سیراف
از همان اواخر دوره ساسانی بندر شده باشد و حتی با این فرض که پایگاهی مرزی بوده
باشد می توانسته نقش جایگاه نظارت بر آمد و شد دریائی و پایگاه تأمین امنیت خلیج
فارس را ایفا کرده باشد. به هر روی در قرن
سیزدهم م. شهر ویران شده بود.[92]
بدین ترتیب احتمالا سکونت اعراب فاتح در این محوطه باستانی بخاطر موقعیت و امتیازات اقتصادی آن بوده که تسلط بر تجارت خلیج فارس را میسر می ساخته. دور تر از سیراف در جهت شرق شهرها و بنادری بود که در تجارت نقش داشتند. از جمله، محوطه باستانی هرمز (کهن) نزدیک تنگه هرمز که با شمال شرق در ارتباط بود. همینطور بندر کوزران یا کجاران اردشیر در نزدیکی بندر لنگه، که در تجارت نقش داشت و نیازهای مردم داراب فارس را تأمین می کرد[93]؛ و در آخر، جزیره خارگ، در سی و هفت مایلی/پنجاه و هفت کیلومتری شمال غرب بوشهر که بنظر می رسد از سکونتگاههای اواخر دوره ساسانی بوده است.[94] همچنین حضور نسطوریان ایرانی در خلیج فارس را داریم.
این بنادر موجب اهمیت خارک بعنوان یک مرکز تجاری می شد، نه تنها از نظر کالاهای اساسی که بدان می رسید و از آنجا به شهرهای داخلی ایران حمل می شد، بلکه بعنوان بندر سر راهی محل پهلو گیری کشتی هائی که به آسیا و آفریقا رفته بر می گشتند.[95] حجم تجارت بندر با شهر های داخلی روشن نیست و این احتمال هست که دشواری مسیر آنرا نسبتا کم می ساخته است. با این همه نه تنها تسلط بر تجارت در خلیج فارس اهمیت داشت بلکه ساسانیان مشتاق سلطه سیاسی بر آن هم بودند.
بگذارید اینک نگاهی به جانب جنوبی خلیج بیندازیم، جائی که شواهد سکونت در چندین نقطه در دست است. در قطیف قناتی هست که نمایانگر دخالت ایرانیان در آنجاست.[96] اهمیت قطیف در این است که در اواخر دوره ساسانی بندر واردات ابریشم بود.[97] در جزیره تاروت، بقایای فرهنگ مادی ساسانی، بویژه قطعات گچ بری و مهرهای فشاری/استامپی حاکی از نوعی حضور ایرانیان است.[98] از دیگر نقاط نمایانگر حضور متداوم ساسانیان دمّام است با شواهدی از فرهنگ مادی ساسانیان؛[99] خُبَر که در آن قنات و سکه های ساسانی سده های شش و هفت یافته اند؛[100] و جبل کنزان،[101]جائی که سکه های ساسانی سده های چهارم و هفتم یافته اند.[102] در شمال شرق شبه جزیره عربستان در امتداد خلیج، حضور ایرانیان شناخته شده تر است. جوامع مسیحی ایرانی در آنجا ساکن شده و می دانیم که بزبان فارسی صحبت می کرده اند.[103]
در جنوب غربی شبه جزیره عربستان، صحار/صُحار،[104] برِ خلیج عمان، نزدیک دهانه خلیج شواهد تماس با ایرانیان را داریم. بنظر می رسد در صحار دژی ساسانی وجود داشته که شاید در تجارت هم شرکت می کرده و فزون بر آن دژهای دیگری هم در دما[105] و جلفار وجود دارد.[106] مهم تر اینکه بنظر می رسد ساسانیان در جزیرة الغنم/ جزیرة ام الغنم، در ساحل شبه جزیره مسندم و غب علی.[107] احتمالا پایگاه مرزی ایرانیان در غنم، در تنگه هرمز، کشتی رانی در تنگه هرمز را زیر نظر داشته است.[108] بنطر می رسد همین قصه در مورد بانپور/بمپور سند و کیلوا در شرق آفریقا [زنگبار] که در آنها چند ظرف ساسانی-اسلامی پیدا شده صدق می کند.[109] این ظروف در دوره اسلامی در عراق تولید و در مقیاسی گسترده به سیراف صادر شده بود.[110] شواهد تماس با ساسانیان در منطقه ام الماء ساحل غربی قطر، جائی که دیگچه های دارای لعاب سبز کار عراق یافت شده، وجود دارد.[111] همچنین شواهد وجود اشیاء ساسانی در صالحیه نزدیک خوران رأس الخیمه یافت شده است.[112] احتمالا فارس نقش مرکزی تدارکاتی برای این پایگاههای نظارت بر کشتیرانی را بازی می کرده است.
همین نکته در مورد دوبی هم صدق می کند، جائی که کاوش های دی. سی. برامکی[113] در دهه 1970 چندین بنا، از جمله کاروانسرا، اقامتگاه حاکم، بازار، و نخجیر سرا[114] از دوره ساسانی را نمایان ساخته است.[115] مسقط عمان نیز از دیگر جاهائی است که ساسانیان در پادشاهی خسرو یکم زیر نگین داشتند.[116] اهمیت مسقط برای تجار ایرانی در دوره اسلامی هم ادامه یافت و کشتی هائی که از هند بسوی عدن بادبان می افراشتند در آن پهلو می گرفتند.[117] علائق اقتصادی فراتر از نواحی ساحلی می رفت. منابع از معدن کاری نقره و مس در شمام نجد خبر می دهند، جائی که گفته می شود هزار زرتشتی زندگی و در آتشکده های خود نیایش می کردند.[118]
شواهد درباره نیروی دریائی ساسانیان بسیار اندک است و در واقع از آنجا که یا خود ایرانیان یا شاهان دست نشانده آنها پیشاپیش سواحل خلیج فارس را زیر نگین داشتند خیلی نیاز به قدرت نیروی دریائی نداشتند.[119] بنظر من حضور دریائی عمدتا بخاطر ملاحظات اقتصادی صورت می گرفت. جای شگفتی نیست که با این حضور رومیان نمی توانستند از راه تجارت دریائی خیلی فعال باشند. همین معنا بخوبی از گفته مورخ دوران باستان، پروکوپیوس، در باره تجارت با سرزمین های دور دست بر می آید. همانطور که گفتیم ژوستینین می خواست از راه اتحاد با حبشه به رقابت با ساسانیان پردازد. تا آن زمان رومیان ناچار به خرید ابریشم از ساسانیان بودند و امید داشتند با اتحاد با حبشی های که این محصول را برایشان می خریدند به خرید از ایران پایان دهند. با این همه پروکوپیوس می افزاید "خرید ابریشم از هندیان برای حبشیان شدنی نیست زیرا بازرگانان ایرانی (به علت نزدیکی به هند) همواره در بندرهائی که کشتی های هندی وارد می شوند مستقرند و تمامی بار کشتی ها را یکجا می خرند."[120]
این موفقیت ساسانیان چنان بود که ایرانیان در جهت شرق تا سیلان (سری لانکا) مستقر می شدند.[121] اسب های ایرانی را بدانجا می بردند،[122] و به یاری کشتی هائی که از ایران می آمد مهاجر نشینی در آنجا ایجاد شد.[123] بنظر میرسد حتی در مالزی نیز مهاجر نشینی ایرانی وجود داشته هرچند این یکی هم ماهیت نظامی نداشته است.[124] بر پایه این شواهد می توان گفت گرچه حکومت به ارتقای امنیت راه آبی می پرداخت و مهم تر از آن دژهائی در منطقه می ساخت، خود بازرگانان بودند که فعالانه کنترل تجارت در خلیج فارس را در دست داشتند.
استان فارس در اواخر دوره ساسانی بطور مداوم به ضرب حجم عظیمی از دراخم/درهم در مراکز عمده خود می پرداخت. در آن زمان این مقادیر کلان دراخم/درهم را در پنج ضرابخانه اصلی ضرب می کردند.[125] (1) اردشیر خوره؛[126] (2) بیش اردشیر؛[127] (3) دارابگرد[128]؛ (4) استخر؛[129] و در اواخر دوره ساسانی، (5) وِه از آمد قباد.[130] [131] با این همه بنظر می رسد معادن طلا و نقره در فارس کمیاب بود و از همین رو تسلط بر منابع نقره و مس یمن و عمان ضروری. اصطخری تائید می کند فارس نقره اندکی داشت.[132] نه مسالک و ممالک وی و نه فارسنامه ابن بلخی ار وجود معدن مهم نقره در فارس یاد نکرده اند. حدود العالم تنها از یک معدن در فارس نام می برد و یکی هم در نائین، در شرق پرسیس.[133] گرچه معمولا تصور می کنند دلیل ضرب حجمی چنین بزرگی از سکه اردوکشی های خسرو یکم و دوم بوده بنظر من حجم تجارت تا حدودی مسبب ضرب چنین حجمی از سکه بوده و عمان و یمن اینکار را شدنی می ساختند. از این لحاظ تحلیل فلز شناسانه[134] بس مفید و ضروری است.
بدین ترتیب احتمالا سکونت اعراب فاتح در این محوطه باستانی بخاطر موقعیت و امتیازات اقتصادی آن بوده که تسلط بر تجارت خلیج فارس را میسر می ساخته. دور تر از سیراف در جهت شرق شهرها و بنادری بود که در تجارت نقش داشتند. از جمله، محوطه باستانی هرمز (کهن) نزدیک تنگه هرمز که با شمال شرق در ارتباط بود. همینطور بندر کوزران یا کجاران اردشیر در نزدیکی بندر لنگه، که در تجارت نقش داشت و نیازهای مردم داراب فارس را تأمین می کرد[93]؛ و در آخر، جزیره خارگ، در سی و هفت مایلی/پنجاه و هفت کیلومتری شمال غرب بوشهر که بنظر می رسد از سکونتگاههای اواخر دوره ساسانی بوده است.[94] همچنین حضور نسطوریان ایرانی در خلیج فارس را داریم.
این بنادر موجب اهمیت خارک بعنوان یک مرکز تجاری می شد، نه تنها از نظر کالاهای اساسی که بدان می رسید و از آنجا به شهرهای داخلی ایران حمل می شد، بلکه بعنوان بندر سر راهی محل پهلو گیری کشتی هائی که به آسیا و آفریقا رفته بر می گشتند.[95] حجم تجارت بندر با شهر های داخلی روشن نیست و این احتمال هست که دشواری مسیر آنرا نسبتا کم می ساخته است. با این همه نه تنها تسلط بر تجارت در خلیج فارس اهمیت داشت بلکه ساسانیان مشتاق سلطه سیاسی بر آن هم بودند.
بگذارید اینک نگاهی به جانب جنوبی خلیج بیندازیم، جائی که شواهد سکونت در چندین نقطه در دست است. در قطیف قناتی هست که نمایانگر دخالت ایرانیان در آنجاست.[96] اهمیت قطیف در این است که در اواخر دوره ساسانی بندر واردات ابریشم بود.[97] در جزیره تاروت، بقایای فرهنگ مادی ساسانی، بویژه قطعات گچ بری و مهرهای فشاری/استامپی حاکی از نوعی حضور ایرانیان است.[98] از دیگر نقاط نمایانگر حضور متداوم ساسانیان دمّام است با شواهدی از فرهنگ مادی ساسانیان؛[99] خُبَر که در آن قنات و سکه های ساسانی سده های شش و هفت یافته اند؛[100] و جبل کنزان،[101]جائی که سکه های ساسانی سده های چهارم و هفتم یافته اند.[102] در شمال شرق شبه جزیره عربستان در امتداد خلیج، حضور ایرانیان شناخته شده تر است. جوامع مسیحی ایرانی در آنجا ساکن شده و می دانیم که بزبان فارسی صحبت می کرده اند.[103]
در جنوب غربی شبه جزیره عربستان، صحار/صُحار،[104] برِ خلیج عمان، نزدیک دهانه خلیج شواهد تماس با ایرانیان را داریم. بنظر می رسد در صحار دژی ساسانی وجود داشته که شاید در تجارت هم شرکت می کرده و فزون بر آن دژهای دیگری هم در دما[105] و جلفار وجود دارد.[106] مهم تر اینکه بنظر می رسد ساسانیان در جزیرة الغنم/ جزیرة ام الغنم، در ساحل شبه جزیره مسندم و غب علی.[107] احتمالا پایگاه مرزی ایرانیان در غنم، در تنگه هرمز، کشتی رانی در تنگه هرمز را زیر نظر داشته است.[108] بنطر می رسد همین قصه در مورد بانپور/بمپور سند و کیلوا در شرق آفریقا [زنگبار] که در آنها چند ظرف ساسانی-اسلامی پیدا شده صدق می کند.[109] این ظروف در دوره اسلامی در عراق تولید و در مقیاسی گسترده به سیراف صادر شده بود.[110] شواهد تماس با ساسانیان در منطقه ام الماء ساحل غربی قطر، جائی که دیگچه های دارای لعاب سبز کار عراق یافت شده، وجود دارد.[111] همچنین شواهد وجود اشیاء ساسانی در صالحیه نزدیک خوران رأس الخیمه یافت شده است.[112] احتمالا فارس نقش مرکزی تدارکاتی برای این پایگاههای نظارت بر کشتیرانی را بازی می کرده است.
همین نکته در مورد دوبی هم صدق می کند، جائی که کاوش های دی. سی. برامکی[113] در دهه 1970 چندین بنا، از جمله کاروانسرا، اقامتگاه حاکم، بازار، و نخجیر سرا[114] از دوره ساسانی را نمایان ساخته است.[115] مسقط عمان نیز از دیگر جاهائی است که ساسانیان در پادشاهی خسرو یکم زیر نگین داشتند.[116] اهمیت مسقط برای تجار ایرانی در دوره اسلامی هم ادامه یافت و کشتی هائی که از هند بسوی عدن بادبان می افراشتند در آن پهلو می گرفتند.[117] علائق اقتصادی فراتر از نواحی ساحلی می رفت. منابع از معدن کاری نقره و مس در شمام نجد خبر می دهند، جائی که گفته می شود هزار زرتشتی زندگی و در آتشکده های خود نیایش می کردند.[118]
شواهد درباره نیروی دریائی ساسانیان بسیار اندک است و در واقع از آنجا که یا خود ایرانیان یا شاهان دست نشانده آنها پیشاپیش سواحل خلیج فارس را زیر نگین داشتند خیلی نیاز به قدرت نیروی دریائی نداشتند.[119] بنظر من حضور دریائی عمدتا بخاطر ملاحظات اقتصادی صورت می گرفت. جای شگفتی نیست که با این حضور رومیان نمی توانستند از راه تجارت دریائی خیلی فعال باشند. همین معنا بخوبی از گفته مورخ دوران باستان، پروکوپیوس، در باره تجارت با سرزمین های دور دست بر می آید. همانطور که گفتیم ژوستینین می خواست از راه اتحاد با حبشه به رقابت با ساسانیان پردازد. تا آن زمان رومیان ناچار به خرید ابریشم از ساسانیان بودند و امید داشتند با اتحاد با حبشی های که این محصول را برایشان می خریدند به خرید از ایران پایان دهند. با این همه پروکوپیوس می افزاید "خرید ابریشم از هندیان برای حبشیان شدنی نیست زیرا بازرگانان ایرانی (به علت نزدیکی به هند) همواره در بندرهائی که کشتی های هندی وارد می شوند مستقرند و تمامی بار کشتی ها را یکجا می خرند."[120]
این موفقیت ساسانیان چنان بود که ایرانیان در جهت شرق تا سیلان (سری لانکا) مستقر می شدند.[121] اسب های ایرانی را بدانجا می بردند،[122] و به یاری کشتی هائی که از ایران می آمد مهاجر نشینی در آنجا ایجاد شد.[123] بنظر میرسد حتی در مالزی نیز مهاجر نشینی ایرانی وجود داشته هرچند این یکی هم ماهیت نظامی نداشته است.[124] بر پایه این شواهد می توان گفت گرچه حکومت به ارتقای امنیت راه آبی می پرداخت و مهم تر از آن دژهائی در منطقه می ساخت، خود بازرگانان بودند که فعالانه کنترل تجارت در خلیج فارس را در دست داشتند.
استان فارس در اواخر دوره ساسانی بطور مداوم به ضرب حجم عظیمی از دراخم/درهم در مراکز عمده خود می پرداخت. در آن زمان این مقادیر کلان دراخم/درهم را در پنج ضرابخانه اصلی ضرب می کردند.[125] (1) اردشیر خوره؛[126] (2) بیش اردشیر؛[127] (3) دارابگرد[128]؛ (4) استخر؛[129] و در اواخر دوره ساسانی، (5) وِه از آمد قباد.[130] [131] با این همه بنظر می رسد معادن طلا و نقره در فارس کمیاب بود و از همین رو تسلط بر منابع نقره و مس یمن و عمان ضروری. اصطخری تائید می کند فارس نقره اندکی داشت.[132] نه مسالک و ممالک وی و نه فارسنامه ابن بلخی ار وجود معدن مهم نقره در فارس یاد نکرده اند. حدود العالم تنها از یک معدن در فارس نام می برد و یکی هم در نائین، در شرق پرسیس.[133] گرچه معمولا تصور می کنند دلیل ضرب حجمی چنین بزرگی از سکه اردوکشی های خسرو یکم و دوم بوده بنظر من حجم تجارت تا حدودی مسبب ضرب چنین حجمی از سکه بوده و عمان و یمن اینکار را شدنی می ساختند. از این لحاظ تحلیل فلز شناسانه[134] بس مفید و ضروری است.
نتیجه
از قرن سوم میلادی
ساسانیان به تسلط بر خلیج فارس و سرزمین های اطراف آن کمر همت بستند. بنظر می رسد این تلاش به مراتب هماهنگ تر
کوششهای دوره اشکانی بوده است. شواهد نه
تنها از منابع مکتوب فارسی میانه و عربی و فارسی بلکه از آثار باستانشناسی بدست می
آید. از جمله استحکاماتی چون خندق شاپور
که به احتمال زیاد بدست شاپور دوم و دژ تیلوس در بحرین که احتمالا توسط اردشیر یکم
ساخته شده است. وجود تشکیلات قنات در
کرانه جنوبی خلیج فارس نیز اشاره به حضور ایرانیان در منطقه دارد و ثابت می کند به
دلائل راهبردی در پی نگهداری سواحل در دست خود بودند. اقدامات نظامی آنها شکل سلطه
اقتصادی و کسب موفقیت دریائی در برابر رومی ها را بخود می گرفت. بنطر می رسد در اواخر دوره باستان مسئله تجارت و
تسلط بر راههای تجاری اهمیت داشته است. هم
ایرانیان هم رومیان از دست نشاندگان خود برای خرید و حمل کالاهای اساسی استفاده می
کردند اما نزدیکی ایرانیان به آسیای مرکزی، هند و چین آنها را به نسبت رومی ها در
موقعیتی بهتر و بر تر قرار می داد. در این برنامه ساسانیان بر خلیح فارس مسلط شده آنرا تخته پرش فعالیت های
اقتصادی بیشتر در اقیانوس هند و دریای عرب می کردند. همین امر به سلطه ساسانیان بر یمن و دست اندازی
به شبه جزیره عربستان در سده های پنجم و ششم انجامید. نباید فراموش کرد منابع طبیعی شبه جزیره
عربستان نیز برای بقای ایرانیان و رقابت با روم ضرورت پیدا کرده بود.
تسلط ایرانیان بر خلیج فارس نباید صرفا برنامه ای که دولت از آن حمایت می کرد بوده باشد. باید نبود فن آوری نظامی و دریانوردی را که مانع تسلط ساسانیان بر دریا می شد در نظر داشت. نباید شیوه های مدرن دریانوردی را که انگلیسیان در سده هجدهم بکار می گرفتند با سنت های دریانوردی دوره پیشا مدرن خلط کرد. حکومت تنها تا حد تسهیل تجارت و تامین حد اکثر امنیتی که در توانش بود پیش می رفت و این توانائی در دریا خیلی گسترده نبود. بواقع خود بازرگانان بودند که عهده دار اداره بازارها می شدند. آنها بودند که، به احتمال قریب به یقین بر مبنای هم کیشی خود را سازماندهی کرده مشترکا تجارت پر خطر میان خلیج فارس تا اقیانوس هند و فراسوی آنرا اداره می کردند.
بنابراین، آثار مکتوب و باستانی بجا مانده از دوره ساسانی فصل نوینی را در تاریخ خلیج فارس می گشاید. بنظر می رسد حضور گسترده ایرانیان تا اواخر عهد باستان بی سابقه بوده است. اعراب با اتحاد با یکدیگر و در پی تحلیل رفتن نیروهای ایران و روم در قرن هفتم با استفاده از این نظام اقتصادی و سیاسی دست بالا را یافتند. تا آن زمان ساسانیان شبکه و ساختاری ایجاد کرده بودند که مسلمانان با استفاده از آن توانستند خود را در خلیج فارس، مناطق ساحلی آن و دریای عرب و اقیانوس هند مستقر سازند. ساختار ها دست نخورده و ماند همچنان مورد استفاده قرار می گرفت اما اینک اربابان جابجا شده بودند و مسلمانان عرب می توانستند با استفاده از شیوه های موجود که در اواخر عهد باستان مستقر شده بود با رومی ها مبارزه کنند. تو-اح.
تسلط ایرانیان بر خلیج فارس نباید صرفا برنامه ای که دولت از آن حمایت می کرد بوده باشد. باید نبود فن آوری نظامی و دریانوردی را که مانع تسلط ساسانیان بر دریا می شد در نظر داشت. نباید شیوه های مدرن دریانوردی را که انگلیسیان در سده هجدهم بکار می گرفتند با سنت های دریانوردی دوره پیشا مدرن خلط کرد. حکومت تنها تا حد تسهیل تجارت و تامین حد اکثر امنیتی که در توانش بود پیش می رفت و این توانائی در دریا خیلی گسترده نبود. بواقع خود بازرگانان بودند که عهده دار اداره بازارها می شدند. آنها بودند که، به احتمال قریب به یقین بر مبنای هم کیشی خود را سازماندهی کرده مشترکا تجارت پر خطر میان خلیج فارس تا اقیانوس هند و فراسوی آنرا اداره می کردند.
بنابراین، آثار مکتوب و باستانی بجا مانده از دوره ساسانی فصل نوینی را در تاریخ خلیج فارس می گشاید. بنظر می رسد حضور گسترده ایرانیان تا اواخر عهد باستان بی سابقه بوده است. اعراب با اتحاد با یکدیگر و در پی تحلیل رفتن نیروهای ایران و روم در قرن هفتم با استفاده از این نظام اقتصادی و سیاسی دست بالا را یافتند. تا آن زمان ساسانیان شبکه و ساختاری ایجاد کرده بودند که مسلمانان با استفاده از آن توانستند خود را در خلیج فارس، مناطق ساحلی آن و دریای عرب و اقیانوس هند مستقر سازند. ساختار ها دست نخورده و ماند همچنان مورد استفاده قرار می گرفت اما اینک اربابان جابجا شده بودند و مسلمانان عرب می توانستند با استفاده از شیوه های موجود که در اواخر عهد باستان مستقر شده بود با رومی ها مبارزه کنند. تو-اح.
یادداشت ها
نشانه های سجاوندی متعارف
برای زبانهای اوستائی، فارسی میانه و نامها را برای استفاده خواننده غیر متخصص حذف
یا ساده کرده ایم. مایلم از اچ. ام.
النبوده،[135]
بخاطر نظریاتی که در اختیار گذارد، آقای ام. کروران،[136]بخاطر لطفش
در ارائه آخرین دست نوشته منتشره نشده اش در مورد بحرین و دبلیو. سوارد،[137] بخاطر
خواندن دست نویش این جستار تشکر کنم.
[2]-
[14]-
[16]-
[20]-
[22]-
[24] - "آنها دارای سپاه قدرتمند بودند که
«شهبا» و «دوسر» نامیده می شدند" (طبری، تاريخ، 1983م، 1 :854).
[25]- Dausar.
[33] - در کارنامه اردشیر بابکان چنین آمده است: " اندر آنگاه پسری که به ارنگستان ( شهری در جنوب ( بود ، با بسی سپاه از تاجيکان و ميچنيکان ) مصريان ( به گذار دريا آمد . اردشير
به کوخشش) ستيز ( ايستاد . سپاه کرم ، که به دز بود همگی به بيرون آمدند و با اسوباران اردشير کوخشش و کارزار و جانسپاريها سخت کردند و از هر دو کسته بسيار کشته شدند . سپاه کرم بيرون آمدند و از راه و گذرشان ايدون بگرفتند که هيچکس از سپاه اردشير بيرون شدن و خوراک خويش و پديخوی ) آذوقه ( ستوران آوردن نشايست . ازدومر ) دو طرف ( همگی و ستوران به نياز و بيچارگی رسيدند . کارنامه اردشیر بابکان.
[45]-
[47]-
[50] - Ze’ev Rubin
(1942-2009). Ze’ev Rubin, Professor of
ancient history at the University of Tel Aviv passed away. He was the foremost
expert in Sasanian historiography and had written some of the most important
articles on the fiscal reforms of Khusro I, Sasanian Military and Roman-Sasanian
relations.
[54]-
[56]-
[57] - اَبناء، یا بنوالاحرار، یا ابناء فارس، نام فرزندان
گروهى از ایرانیان که به دوران پادشاهى خسرو انوشیروان به یاری سیف بن ذی
یزین گسیل شدند و یمن را گشودند و از آن پس در این سرزمین ماندگار شدند. ابناء
(پسران) درباره فرزندانِ این ایرانیان از آن رو به کار رفت که پدران و مادران
آنان هم نژاد نبودند. اما نام دیگر، «بنو الاحرار»، پیشینهای کهنتر دارد و ویژه
ایشان نیست، زیرا عربها تمامى ایرانیان را از دیرباز «احرار» و «بنو الاحرا» مىخواندند.
در شعرهای ابودؤاد ایادی، لقیط بن مَعْمَر (یا یعمر)، عدی بن زید حیری از شاعران
جاهلى (ابن هشام، 1/69، 70؛ مسعودی، التنبیه و الاشراف، 205؛ ابن قتیبه، الشعر
و الشعراء، 1/129، 130) و شعرهای اَعْشَى (ص86)، بکیر بن اَصَمّ و اعشى بنى
ربیعه پیرامون نبرد ذوقار (طبری، 1/1035-1037؛ ابوالفرج، 24/78)، و شعر اُمَیّه
بن ابى الصَلّت در ستایش سیف بن ذی یزن (وهب بن منبّه، 317، 318)، نیز در
شعرهای شاعران عرب پس از السلام مانند بحتری (2/919) و شاعران ایرانى نژاد
همچون بشّار بن برد (2/304؛ ابوالفرج، 3/166)، ابونواس (127، 193؛ ابن عبدربه،
3/409)، اسحاق موصلى موسیقىدان و شاعر ایرانىنژاد (ابوالفرج، 5/278) و مهیار
دیلمى (1/406) شواهدی دراینباره مىتوان یافت (نیز نک: همدانى، الاکلیل،
8/180؛ وهب بن منبّه، 317؛ مسعودی، مروج، 2/63). دائرة المعارف بزرگ اسلامی.
[61]-
[63]-
[71]-
[76]-
[79]-
[83]- برخی هم نقش اصلی آنها را
نوعی آبخیزداری هوشمندانه در آن منطقه گرمسیر می دانند. م.
[84]-
[89]-
[95]-
[96]-
[97]-
[113]- D. C. Baramki.
[137]- W. Soward.