۱۳۹۱ اسفند ۲۹, سه‌شنبه

باستان شناسی و تاریخ اولیه خلیج فارس


                         باستان شناسی و تاریخ اولیه خلیج فارس

                                     دنیل تی. پاتس[1]
                                 مهرداد وحدتی دانشمند

منطقه خلیج فارسِ باستان به لحاظ فرهنگی متنوع بود و دست کم از چهار منطقه اصلی و چندین منطقه فرعی تشکیل می شد.  این مناطق چنین اند: (الف) جنوب ایران، از اروند رود/شطّ العرب تا تنگه هرمز، که بی گمان منطقه ای همگن نیست و مطالعات صورت گرفته در مورد آن به نحوی نا امید کننده اندک است؛ (ب) جنوبی ترین نقطه میانرودان/بین النهرین؛ (ج) شمال شرق شبه جزیره عربستان (منطقة الشرقية/ الإمارة الشرقية /استان شرقی در عربستان سعودی و کویت امروزی)، بحرین و قطر که در فرهنگ مادیشان آنقدر شباهت دیده می شود که قرار دادنشان در یک گروه موجه باشد؛ و (د) جنوب شرقی عربستان، امارات متحده عربی امروزی و عمان که (بجز رأس المسندم[2]) عملا بیرون از خلیج فارس قرار دارد.
اطلاعات ما از کرانه شبه جزیره عربستان و جزایر دور از ساحلش (جزایر فیلکه[3] ، بحرین و جزایر ابوظبی) بمراتب بیشتر از آنی است که از همتای ایرانی آن داریم.  گرچه پژوهشهای باستان شناسی ایران پیشینه ای بس دراز تر از شرق شبه جزیره عربستان دارد اکثریت بزرگی از پژوهشها و کاوش ها در خاک اصلی ایران صورت گرفته تا در امتداد ساحل.  مطالعات و کاوش های انجام شده در سواحل[4] و جزایر دور از ساحل ایران، به استثنای تل پیتول (لیان باستان[5])، نزدیک بوشهر امروزی، جائی که در سال 1913[6] در تپه ای بزرگ با سکونت عیلامی اقدام به گمانه زنی شد؛ جزیره خارک که هیئتی فرانسوی در بخشی از دیری نسطوری کاوش و به مطالعه چندین گور و اثر پیشا اسلامی دیگر در سالهای 1959 و 1960[7] پرداخت؛ سیراف، که یک محوطه مهم تاریخی از دوره ساسانی و اوائل دوره اسلامی از 1966 تا 1973[8] کاویده شد؛ و جزیره کیش که گمانه زنی و مطالعات محدودی در میانه دهه 1970[9] صورت گرفت، اندک بوده است.  برخی اشارات مختصر در منابع یونانی و لاتین راجع به این ساحل و برخی جزایر مهم (مثل قشم)[10]هست، اما گرچه جالبند چندان ارزشی ندارند.
برخلاف، کاوشهای باستانشناسی در کویت، شرق شبه جزیره عربستان، قطر، امارات متحده عربی و عمان که با نبش معدودی قبر در بحرین در سال 1879[11] آغاز شد طی پنجاه سال گذشته، بویژه دو دهه اخیر شدت گرفته است.   اینک نه تنها شمار بزرگی از محوطه های باستانی کاوش شده  از همه ادوار، بلکه شمار مهمی تاریخِ های بدست آمده بروش رادیو کربن و تحلیل های مفصل از سفالینه ها، فلزات، جانوران، مسکوکات و تحلیل های دیگر در دست داریم.   در قیاس با میانرودان/بین النهرین، جنوب غرب ایران یا جنوب شبه جزیره عربستانف شمار منابع مکتوب محلی اندک است، هرچند بی گمان کمبودشان را فعالیت های گسترده و پیوسته باستان شناسی جبران می کند. 
در این جا به بررسی مدارک سکونت انسان در چهار منطقه مهم (ا-د) که شرحشان در بالا آمد در دوره پیشا ساسانی می پردازم.  همانطور که پیشتر گفتم منابع باستانشناسی، کتیبه ای و ادبی موجود برای هر منطقه در کمیت و کیفیت بسیار متفاوتند.  از یک سو روند ها و رویدادهای مشهود در یک منطقه، همیشه در منطقه دیگر مکتوب نشده، در حالی که در سوی دیگر برخی تحولات فراتر از مرزهای این مناطق می رود.  با این همه، خلیج فارس رویهم رفته منطقه ای منسجم با هویتی تاریخی قیاس پذیر با میانرودان/بین النهرین، مصر یا دره رود سند را تشکیل می دهد.

                           نخستین مردمان

شاید بسیاری از کسانی که روی منطقه خلیج فارس کار می کنند پروای اینکه مردمان نخستین آن از کجا به این منطقه آمده اند نکرده باشند اما به چند دلیل پرداختن به این کار ضروری است.  اولا هیچ مدرک نمایانگر تداوم سکونت و اشغال متداوم از دوره های پارینه سنگی میانی (حدود 35.000-70.000 سال پیش) و پارینه سنگی نوین (حدود 10.000-35.000 سال پیش)، هنگامی که احتمالا اولین ابزارهای سنگی شروع به پیدایش در محوطه های این منطقه کرد،[12] تا میانه دوره هلیوسن میانی، یعنی حدود 6000 سال پیش از میلاد، که شاهد افزایش چشم گیر در اندازه و شمار محوطه های باستان شناسی در امتداد ساحل و در درون خاک و شرق شبه جزیره عربستان می شویم، وجود ندارد.  این دو حقیقت نشان می دهد نباید گمان کرد زندگی انسان در این منطقه مداوم بوده است. 
چندین عامل می تواند باعث گسیختگی که در شواهد باستانشناسی دیده می شود باشد.  با این حال باید پیش از هر کار به مرور ریخت زمین شناسی/ژئومورفولوژی و آب شناسی تاریخی خلیج فارس پردازیم.[13] در آخرین دوره پیشرفت یخچال ها (حدود 17.000-70.000 سال پیش از این) سطح دریا ها 120 متر پائین تر از امروز بود و از همینرو در اواخر دوره پلیستوسن[14] خلیج فارسینه در میان.  بجای آن ترکیب آبهای رود های فرات، دجله و کارون تشکیل پارینه رودی[15] می دادند که در محل تنگه هرمز به دریای عربستان می ریخت.  پس از 17.000 سال پیش از امروز، موقعی که آب دریای شمال شروع به بالا آمدن کرد[16](و بالا آمدن آب دریاها در سطح جهان آغاز شد) دره ای که این رود از آن می گذشت نرم نرم پر شد و در حدود 7.000 سال پیش به سطح امروزی رسید.  پس از آن نوسانات سطح دریاها به نسبت اندک و گهگاه در حد  1.5± متر به نسبت سطح امروزی بوده است.[17]
تأثیر این نوسان ها بر سکنه  پیرامون خلیج فارس می بایست متفاوت بوده باشد.  در بخش جنوبی خلیج برخی نواحی در امتداد ساحل تحت امارات متحده عربی [امروزین] که اینک مبدل به تپه شده بی گمان جزیره بوده است و برخی جزایر ساحل ابوظبی عملا چسبیده به خاک اصلی بودند و برخی نقاط که به نسبت ساحل امروزی در خشکی قرار دارند ( چون تل ابرق[18] ) در واقع در دریا و  نزدیک به ساحل بودند.[19]  هرچند در بخش شمالی تر می توان شواهد تغییراتی شگرف تر را دید.  به عنوان مثال طی هزاره ششم پیش از میلاد بُغاز[20] میان بحرین و سرزمین های ساحل شرقی عربستان سعودی احتمالا هنوز پر از آب نشده بود بدین معنا که بحرین هنوز بخشی از خاک اصلی شبه جزیره عربستان بشمار می رفت و تبدیل به جزیره نشده بود.[21]  نکته مهم اینکه جزیره فیلکه[22] در خلیج کویت تا حدود 2000 پیش از میلاد زیر آب بود.[23]  آنچه این گمان را قوت بیشتری می دهد نبود هرگونه بقایای فرهنگی کهن تر در جزیره فیلکه با وجود این حقیقت است که خود کویت نشانه های سکونت در هزاره ششم پیش از میلاد در چندین نقطه در امتداد سواحل خود (مثل محوطه
H3) دارد.[24]  از این که بالا و پائین شدن سطح دریا چه تأثیری بر جزیره خارک، یا خلیج و شبه جزیره بوشهر داشته چیزی نمی دانیم. 
احتمالا پر شدن خلیج فارس تمامی محوطه های باستان شناسی دوره های پلیستوسن و هلیوسن را که نزدیک پارینه رود کارون-دجله-فرات بوده زیر آب برده است.  با این حال می توان انتظار داشت شواهد باستان شناسی روی تختانهای  مرتفع تر از سطحی آب گرفتگی خلیج فارس پیدا شود.  در جانب ایرانی خلیج فارس مطالعات باستان شناسی صرفا آنقدر گسترده نبوده تا وجود چنین شواهدی را مسجل سازد.  بی گمان در بخشهای درونی فارس[25] و در جهت شمال، در زاگرس غربی (از خرم آباد به سوی شمال)، [26] سکونت هائی از دوره پارینه سنگی هست، هر چند ضرورتا اثبات نمی کند سکونت انسانی در سرزمین های جنوبی تر رخ داده باشد.  فراوانی شکار ( پرندگان آبزی،[27] ماهی و حیوانات پستاندار در محیط رودخانه ای جنوبی ترین نقطه عراق گروههای نخستین شکارچی-گرد آورند گان را به سمت خود می کشیده اما هزاره های گل آلود شدن[28] و تشکیل مرداب، هرگونه بقایای احتمالی از دوره پیش از هلیوسن را عملا از دید نهان کرده است.[29]  در شمال شرق شبه جزیره عربستان در تمامی طول فلات قاره فقدان غریب هرگونه سکونت پارینه سنگی بچشم می خورد و این علی رغم حضور محوطه های باستانی متعدد در غرب و مرکز سپر شبه جزیره عربستان[30]؛ در امارات متحده عربی، که شرحش در بالا آمد، و جنوب عمان[31] و یمن است.[32]

                معیشت  و سازمان اجتماعی در هزاره های
                        ششم و پنجم پیش از میلاد
قدیمی ترین شواهد سکونت در سواحل خلیج فارس به حدود 6000-55000 سال پیش از میلاد می رسد، زمانی که شرایط آب و هوائی در بیشتر غرب آسیا در بهترین وضعیت بود و در حدود 4000 پیش از میلاد خشکسالی آغاز شد.[33]  در دیگر نقاط منطقه کشت و برز (با تأکید بر گندم و جو) پرورش حیوانات اهلی (با تمرکز بر گوسفند، بز و احشام) و زندگی یکجا نشینی در روستا (با ویژگی ساخت با خشت گلی و سنگ و کارگیری اندود گچ، ابزار سنگی و سفال) تا این زمان بخوبی جا افتاده بود.[34] منابع پایه و شرایط محیط زیست خلیج فارس با دشت های شمال میانرودان/بین النهرین با دره های واقع در کوه های زاگرس فرق می کرد.[35]  منابع دریائی فراوان بود. ماهی، [36] صدف خوراکی،[37] لاک پشت سبز دریائی (چلونیا میداس)،[38] و پستانداران دریائی (مثل گاو دریائی/اطوم/بقرالبحر/داگونگ) پروتئین تأمین می کردند و وفور این منابع مشوق یکجا نشینی و سکونت های فصلی در ساحل شد (گاه با برگشت به ارتفاعات بالاتر در زمستان صورت می گرفت).[39] یک نمونه برجسته از چنین جامعه ای در جبل البُحيص[40] در صفحات داخلی شارجه/شارقه است که تازگی اطلاعات در باره آن به تفصیل فراوان منتشر شده است.  این محوطه نه تنها نوع فرهنگ مادی نمونه ای از سکنه میانه های دوره هلیوسن در این منطقه را نشان می دهد، بلکه کشف گوری که صد ها تن در آن دفن شده بودند و BHS 18 نام گرفته اطلاعاتی بس جالب در باره سلامت، رژیم غذائی، آسیب شناسی، تغذیه، نرخ مرگ و میر و  ترکیب جمعیت چنین گروهی در میان عربهای نخستین در اختیار گذارده است.[41]
در محیطی کم باران و محروم از رود های دائمی کشت غلات نیازمند آبیاری بود و احتمالا گندم و جو را در بوستان می کاشتند تا کشت در پناه سایه نخل ها قرار گیرد و آب را از چاههائی که با دست که با دست حفر می شد بدست می آوردند.[42]  بدین ترتیب نبود رودخانه و چشمه مشکل حل ناشدنی نبود، بویژه در منطقه ای سرشار از آبهای زیر زمینی (آبخوان/سفره آب زیر زمینی[43]) چون شرق شبه جزیره عربستان.[44]
از آنجا که در صفحاتی تا بدین حد جنوبی نه گندم به شکل طبیعی یافت می شود نه جو، به احتمال فراوان هر دو گونه وارداتی بوده است. [45] جالب اینکه شاهد استفاده از کاه در قدیمی ترین سفالینه های بومی شناخته شده در منطقه هستیم (سفالینه های سرخ زمخت و دست ساز منطقه شرق شبه جزیره عربستان)، کاهی که محصول جانبی غلات کشت شده در همانجا، و نه وارداتی، بود.[46]  گوسفند و بز و احشام هم بومی ان منطقه نبودند.[47]  این حقیقت که کهن ترین ابزارهای سنگی در قطر که تاریخشان به هزاره ششم و پنجم پیش از میلاد می رسد شباهت های فراوان سنت پیکان سازی شرق طالع می رسد[48] باعث شده برخی دانشمندان سخن از رفتن مردمان جنوب شرق طالع، همراه با گوسفند و بز و احشام از پیش اهلی شده خود به ساحل شرقی شبه جزیره عربستان کنند.  بی گمان در محوطه های باستانی این دوره در شرق عربستان سعودی، امارات متحده عربی و عمان که کاوش شده اند ( و اطلاعات صرفا به آنچه در سطح زمین یافت شده محدود نمی شود)، همواره استخوانهای گوسفند، بز و احشام اهلی شده بدست آمده است.  در حالی که پژوهشگران قدیم عمدتا بخاطر وجود پیکان های سنگی خار دار و زبانه دار فشار کند[49] در میان ابزارهای سنگی این جوامع تمایل داشته اند این گونه محوطه ها را  از آن مردمانی شکارچی و گردآورنده بدانند،[50] دقیق تر آن است که جوامع سازنده چنین محوطه هایئ را  متعلق به شبانانی بدانیم که برخلاف شکارچیان که کمی گله داری می کردند با تغییر رژیم غذائی تنهای بخشی از خوراک خود را از شکار بدست می آوردند.  این تمییز از آنرو مهم است که این مردم بیش و پیش از هر چیز با استفاده از منابع دریائی موجود در خلیج فارس و محصولات ثانویه بدست آمده از احشام خود می زیستند.  پشم، مو و محصولات لبنی مکمل پروتئین های دریائی می شد که از ماهی، صدف و پستانداران دریائی بدست می آوردند؛ پروتئین خشکی زیان را حیواناتی چون آهو، مها/غزال عربی/اوریکس[51] و شتر وحشی تأمین می کردند.  آنچه به همین اندازه اهمیت دارد، همانطور که از مطالعات قوم شناسی منطقه می دانیم گوسفند و بز یارای خوردن آب لب شور/بد مزه را که برای انسانها قابل شرب نیست داشته آنرا تبدیل به شیر گوارا می کنند که هم می توان نوشید هم مبدل به انواعی از محصولات مرتبط با ماست و پنیر کرد.  بنا بر این گله داری برابر است با برخورداری از دستگاه تصفیه آب سیار.[52]  در حالی که کشتن گوسفند و بز برای تهیه گوشت بمنزله از مین بردن این ظرفیت و قطع عرضه محصولات ثانویه است.   از اینرو شکار حیوانات وحشی گوشت لازم را در اختیار می گزارد بدون اینکه سرمایه ای را که احشام شخص تولید می کنند بخطر اندازد. 

                          

                        تماس با فرهنگ عُبید

از سالهای دهه 1960، وقتی خرده سفالهائی که از نوع فرهنگ عبید تشخیص داده شد در شماری از محوطه های باستانی در منطقه/امارة/استان شرقی عربستان سعودی بدست آمد،[53] رابطه میان جنوب بین النهرین و منطقه خلیج بحث های زیادی بر انگیخته است.  خلاصه اینکه خرده سفالهای نخودی که بسیار پخته (گاه بیش از حد پخته) و دارای تزئینات هندسی با لعاب منگنز مشکی است – از مشخصه های سکونت اولیه بصورت یکجا نشینی در جنوب عراق() – در محوطه های باستانی در سواحل کویت (H3)؛ شرق عربستان سعودی (ابوخمیس، دُساریه، عین قناص)؛ بحرین (المرخ)؛ قطر (خور، رأس ابروق، الدوسا)؛ و امارات متحده عربی (جزیرة الحمرا [رأس الخیمه]، المدار [ام القوین]، حمریه [شارجه/شارقه]، جزایر مروح و دلما [ابوظبی]) بدست آمده است.
دوره عبید در میانرودان/بین النهرین[54]از پنج مرحله (عبید 4-0) که زمانی در 6000 پ.م. تا حدود 4000 پ. م. ادامه داشته، همراه با یک دور پایانی یا پسا عبیدی تا حدود 3800 پ. م.  بنا بر این شواهد تماس میان ساکنان رأس خلیج فارس و ساکنان سواحل شبه جزیره عربستان را باید در یک زمینه گاهشماری گسترده و نه تحولی ناگهانی یا شدید دید.  قدیمی ترین خرده سفالهای دوره عبید که در خلیج فارس پیدا شده از
H3 در کویت و دوران عبید 3-2 می آید، در حالی که بیشتر خرده سفالهای صفحات جنوبی تر از عبید 4-3 است.  توضیحاتی گوناگون برای این تماس شمال-جنوب داده شده، از سفر های ماهی گیری فصلی تا سفر بازرگانان در طلب مروارید.  بی گمان این تماس از راه آب بوده زیرا بیشتر محوطه های باستانی (به استثنای آنها که در شرق عربستان سعودی جای دارند) در ساحل دریا هستند، و اینک از H3 قطعات مهمی از قیر با نقش نی بدست آمده که نمایانگر بقایای قایق های آب بندی شده با قیر است.[55] 
بجز ساکنان آنچه شمال شرق عربستان امروزی است سکنه  بومی منطقه خلیج فارس در نتیجه این تماسها بظاهر چندان تفاوتی نکردند.  محوطه های باستانی عربستان سعودی در کنار خرده سفالهای وارداتی عبید نمایانگر سفالینه های زمخت مخلوط با کاه است که نشان می دهد تلاش هائی در جهت اقتباس فنون و فرهنگ ساخت سفال صورت گرفته بود.  اما این تلاشها ادامه نیافت و سنت سفال سازی بومی تا هزاره سوم پ. م. در این منطقه شکل نگرفت.  با این حال توان گفت سوای استفاده از سفال فرهنگ جنوب میانرودان/بین النهرین در هزاره های ششم و پنجم پ. م. خیلی با فرهنگ های جنوب شرق عربستان یا جنوب ایران تفاوت نداشته است.  بخاطر باطلاقهائی که امروزه بیشتر جنوبی ترین نقاط عراق را پوشانده هیچ شواهد باستان شاسی این دوران از جنوب اریدو در دست نیست، جائی که بی گمان استفاده از بناهای خشت گلی رواج یافته بود و دلیل آن بقایای پی محوطه باستانی اریدو است که ساکنانش کشتکار بودند.[56]  از سوی دیگر در خلیج، احتمالا بیشتر ساحل نشینان در خانه های آلاچیق وار بافته شده از برگ نخل موسوم به براستی/باراستی[57] زندگی می کردند که بسیار مناسب هوای گرم و مرطوب منطقه بود،[58] و نشانی بارزش، بصورت سوراخی که برای استقرار عمود/ستون/چوب خیمه کنده می شد در زمین می ماند. صناعات عصر حجر، استفاده گسترده از ماهی و صدف خوراکی و گله داری نشان/عیار محوطه های باستانی عربی است، اما از آنجا که هیچ محوطه کاوش شده در جنوب عراق نداریم بهر مقایسه نداریم درست نیست فرهنگی را در ذهن آوریم که به لحاظ فنی بس پیشرفته تر و به لحاظ اجتماعی بس سازمان یافته تر از محوطه های امتداد سواحل ایران یا شبه جزیره عربستان بوده باشند.  تفاوتهای واقعی که در شیوه تأمین معاش وجود داشت نمی تواند ضرورتا نشانه های تفاوتهای عمیق اجتماعی شمرده شود. 
           
               
 میانرودان/بین النهرین و خلیج فارس: نخستین تماسهای
                     ثبت سده در منابع مکتوب

اسناد راجع به هزاره چهارم پیش از میلاد در شرق شبه جزیره عربستان ناچیز است.[59]  محوطه باستانی بی سفالِ کشتار گاو دریائی/اطوم/بقرالبحر/داگونگ در جزیره عقاب[60](ام القوین) یکی از تنها مجتمع های کاوش شده است.[61] جالب است که مهره های لوله ای بلند که در دو انتها سوراخ شده در اینجا پیدا شده که تنها مشابه های آن در میانرودان/بین النهرین هزاره چهارم می یابد.[62] به هر روی کمبود محوطه های حفاری شده نشانه وقفه راستین در سکونت انسان نیست. گر می توانستیم با روش کربن 14 تاریخ بسیاری از محوطه های باستانی عصر حجر این منطقه را تعین کنیم به احتمال زیاد سکونت در سراسر این منطقه آشکار می شد، همانطور که در تمامی طول ساحل عمان نمایان است.[63] از سوی دیگر در میانرودان/بین النهرین شواهد فراوان وجود دارد اما همه این ها مربوط به منطقه ای بمراتب شمالی تر از آنچه در اینجا با آن سر و کار داریم می آید.  هر چند مهم این حقیقت است که در متون میخی کهن اروک، محوطه باستانی میانرودان/بین النهرین که بنظر می رسد نگارش/کتابت در آن ابداع شده باشد نامجایِ دلمون/دیلمون آمده است.[64] این نامی است که بعدا بر بحرین و منطقه مجاور شرق عربستان منطبق می گردد و این انطباق بی برو برگرد است.  اشاره به دلمون در سیاهه ای از فلزات باستانی؛ به یک گرد آورنده تبر در دلمون؛ و به مقاماتی که با دلمون سر و کار داشتند، جملگی حاکی از وجود تماس در این دوران و نیز وجود درجاتی از سازماندهی در درون خود دلمون است که در نتیجه کمبود شواهد باستان شناسی از این دوران (3400-3000 پ. م.) درست نمایانده نشده است.
کمیابی شواهد باستان شناسی در مورد بحرین در اوائل هزاره سوم در نقطه مقابل وضعیت در شرق عربستان سعودی است، جائی که محوطه های باستانی چون جزیره تاروت، بقیق و ام النسعان شمار چشم گیری از سفالهای وارداتی بین النهرین دوره های سلطنت های نخستین
I-II (حدود 2500-2900 پ. م.)،[65] نشان می دهد احتمالا مراکز اصلی سکونت دلمون در این دوران در خاک اصلی و نه در جزیره بحرین بوده است.  کتیبه های سلطنتی اواخر دوره سلطنت های اولیه از تلوه/تلو(شهر باستانی گیرسو، در دولت شهر لاگاش) گواه واردات مس (از عمان) و چوب "از سرزمین های بیگانه" ( ساج غرب هند؟) از دلمون است.[66]  از آنجا که نه بحرین و نه شرق عربستان سعودی از نعمت چنین مواد خامی برخوردار نبودند بنظر می رسد بحرین از همان هنگام از نقشی که در سراسر تاریخ ادوار بعد خود ایفا کرد و بسیار شبیه به نقش آن در دوره تاریخی آن کشور ( و نمونه تازه ترش دبی) بود، یعنی ایفای نقش رابط در انتقال کالاهای سرزمین های دور دست به بنادر جنوب عراق بهره می گرفت. 

               مگان/مجان/مزون/عمان و فرهنگ های حتیف[67] و امّ النار[68]  

مسی که دلمون در این دوران به میانرودان/بین النهرین می فرستاد بی گمان از عمان می آمد، که منابع کوههای هاجر آن از هزاره چهارم پ. م. تا امروز بتناوب مورد بهره برداری قرار گرفته است.[69]  دور و بر 3000 پ. م. نوعی گور مستدیر رو زمینی ساخته از سنگهای تراش نخورده گنبدی شکل با ورودی هائی شبیه به سوراخ کلید در جنوب شرق شبه جزیره عربستان پیدا شد. این آثار که نام خود را از جبل حفیت نزدیک العین دارند که اول این نوع گور در آنجا کاویده شد[70] در عمل تنها شواهد سکونت در این منطقه در اوائل هزاره سوم پ. م. اند.[71] مهم این است که شواهد تدفین گروهی متشکل از شمار کوچکی از افراد (اعضا خانواده، خویشاوندان؟)،[72] اسلحه مفرغی (خنجر) و سفالینه وارداتی از میانرودان/بین النهرین، از نوع جمدت نصر.[73]
با این همه ظرف چند سال چشم انداز فرهنگی شبه جزیره عمان دستخوش تغییراتی بنیادین شد، زیرا گرچه سنت گورهای جمعی ادامه یافت و اینک شامل صدها تن افرادی می شد که طی یک سده یا بیشتر دفن می شدند (مثل تل ابرق، حیلی،[74] گورهای اُنار2-1شیمل در جزیره اُمُّ النار)،[75] ابداعات عمده ای هم بچشم می خورد.  باروی مدور، تا حدودی مانند برجهای مارتلو،[76] ساخته شده از خشت گل یا سنگ (یا ترکیبی از این دو) در محوطه های باستانی گوناگون دیده می شود (مثل حیلی 8، تل ابرق،
Bidya, و Baat در درون عمان).[77]  ساخت سفالینه های زیبا،[78] که احتمالا بخش بزرگی از الهام فنی (و حتی ساخت) خود را وامدار سفالگران مهاجر ایرانی است، مجموعه ای گسترده از ذوب انواع فلزات،[79] و صنایع مهم تولید ظروف با سنگهای نرم (سنگ صابونی/استئاتیت، کلریت، یا کلرتیت،[80] جملگی نشانه فرهنگ موسوم به اُمّ النارند.
فزون بر این با آغاز از قرن بیست چهارم پ. م. کتیبه های شاهان اکدی (و پس از آنها متون اقتصادی اورIII  جنوب شرق شبه جزیره عربستان مگان/مجان/مزون/عمان سومری (مکان اکدی) می نامند، منطقه که دست کم دو شاه اکد کهن (مانیشتوسو و نارام-سین به جنگ با آن برخاستند.[81] تا زمانی که در قرن هجدهم پ. م. مس قبرس در میانرودان/بین النهرین فراوان نشد،[82] مگان/مجان/مزون/عمان منبع اصلی تأمین دولت شهرهای جنوب (مثل اور و لاگاش باقی ماند.  ظروف ساخته شده از سنگ نرم عمانی در بین النهرین جنوبی (اور)، شرق شبه جزیره عربستان (تاروت)، بحرین ( گورهای سار، سکونتگاه قلعه بحرین/قلعة البحرین)، ایران (شوش، تل پی تل،[83] تپه یحیی) و دره رود سند (موهنجو- دارو) یافت شده است.  از سوی دیگر سفالینه های وارداتی دارای خاستگاه ایرانی (مشکی روی زمینه خاکستری و سفالینه دارای صیقل ملایم خاکستری [کرمان و بلوچستان]،[84]  سفالینه کفتری [فارس]،[85]  و هاراپان ( کوزه های لعاب مشکی برای ذخیره سازی و  ظروف رنگ آمیزی شده،[86] و مهرهای ساخت هاراپان یا ملهم از هاراپان (اور، شوش، قلعه بحرین/ قلعة البحرین، تل ابرق و رأس الجینز[87][88] و سنگ های توزین اصیل هاراپان (شیمال،[89] تل ابرق)،[90] نشان آن است که در اواخر هزاره سوم پیش از میلاد آمد و شد میان خلیج فارس و دریای عرب/بحر مکران/دریای پارس[91] و میان سواحل و بنادر خلیج فارس در جریان بوده است.
بنطر می رسد در این مقطع زمانی در ساحل عربی خلیج فارس از لحاظ تکامل اجتماعی افتراقی واقعی در آن اشکال اجتماعی که در ایران یا جنوب میانرودان/بین النهرین مشهود است صورت گرفته است.  شواهد متعدد وجود جامعه نیرومند مبتنی بر خویشاوندی در مگان/مجان/مزون/عمان وجود دارد.  نقش دو مردی که دستان یکدیگر را گرفته اند روی مهری بدست آمده از رأس الجینز و روی نقش برجسته گوری در حیلی بچشم می خورد.[92]  گورهای اُمّ النار تماما جمعی اند در مرگ هیچ تمایزی میان عالی و دانی نبود و با وجود اشارات اینجا و آنجا به لوگال
-ماگان[93] یا "شاه" مگان/مجان/مزون/عمان، شرح حمله مانیشتوسو به مگان/مجان/مزون/عمان که در آن از دریای سفلی،[94] نام آنروز خلیج فارس در منابع میانرودان/بین النهرین (که یکبار در دوره تمدن اور [2000-21000 پ. م.] دریای مگان/مجان/مزون/عمان نامیده شده) و مطیع ساختن سی و دو شهر و "حاکمان" (ان، en)، پیش از یورش به معادن فلزات و استخراج سنگ سیاه ( دیوریت، گابرو) در کوهها و بار زدن بر کشتی ها به مقصد آگاده/اکد، نمایانگر وجود دولتی واحد در مگان/مجان/مزون/عمان نیست.  چنین بر می آید که مگان/مجان/مزون/عمان برخلاف میانرودان/بین النهرین که در آن اکدیان دولت شهرها را در حکومتی مرکزی متحد کردند،[95] یا ایران که بنظر می رسد دست کم در بخش عیلامی خوزستان  فارس کنفدراسیونی از گروهها و مناطق پرشمار وجود داشته،[96] جامعه ای متشکل از ماهی گیران و رمه دارانی ساحل نشین بودند- با استحکاماتی واقع در واحه ها، که نمونه اش برجهای دفاعی گرد در ساحل و بخش های درونی سرزمین_ شبانانی که به رمه گردانی پرداخته احتمالا بین ساحل و کوهستان ییلاق قشلاق می کردند. 
در قرن آخر هزاره سوم پیش از میلاد، وقتی سومین دودمان سلطنتی اور بر میانرودان/بین النهرین حکم می راند تجارت مستقیم میان اور و مگان/مجان/مزون/عمان برقرار شد و اغلب دمکاره/تاجری به نام لو-انلیلا[97] که برخی از متونش را سر لئونارد وولی در کاوش های اور بدست آورده در دست داشت.[98]  خشن ترین بافته ها بطور منظم در ازاء کالاهای اساسی چون مس و عاج به مگان/مجان/مزون/عمان صادر می شد،[99] که البته دومی محصولی از هند بود که بدست واسطه ها فروخته می شد.
از سوی دیگر به نظر می رسد دلمون/دیلمون/بحرین ساختاری یکسره متفاوت، با نظام سکونت اولیه داشته که در آن قلعه بحرین/ قلعة البحرین، به مساحت 400*700 و ارتفاع 8 متر، یا حدودا 15 هکتار، بر جزیره اصلی بحرین که تنها چند سکونتگاه ثانویه چون سار و الدرزا[100] در کنار خود داشت مسلط بود.  افزون بر این بنظر می رسد دلمون جامعه ای به مراتب تجاری تر بوده و کمتر در تولید کالاهای اولیه نقش داشته است.  دریافت و صدور چوب، مس، عاج، عقیق جگری و سرآخر، قلع (از افغانستان، از راه ملوحا[101] [دره رود سند یا تمدن هاراپان])[102]، برابر با آنچه در گزارش الیک تیلمون[103] یا تجار دلمون/دیلمون، از اور بابل کهن منعکس شده مولد ثروتی چشم گیر بوده است.[104] شیوه تدفین در بحرین و شرق عربستان سعودی تفاوتهای فاحشی با مگان/مجان/مزون/عمان داشت.  بجای گورهای جمعی که در تمامی سطح اجتماع بکار می رفت، دلمونی ها مردگان را به تنهائی و گاه در گورهائی بس بزرگ و جا دار که رویش را با جبه ای گلی می پوشاندند دفن می کردند (از همینجاست قبرستان های بزرگی با بیش از 150.000پشته قبر که هنوز برجاست).  اما اشیائی که در این گورها می گذاردند به نسبت اندک بود و شاید نمی خواستند ثروت را از گردش خارج کنند.[105]
در پایان هزاره سوم پیش از میلاد (و در میانرودان/بین النهرین بسی زود تر از آن) بسیاری از نقاط خاور نزدیک وسیله ای برای مهر زدن ابداع کرده بودند که دارای نقش هائی متمایز بود.  بعضی جاها این وسائل شکل مهر استوانه ای/غلتان و در دیگر جاها شکل مهر تخت/استامپی بخود گرفت.  در خلیج فارس در دلمون/دیلمون و مگان/مجان/مزون/عمان اشکال متفاوتی از مهر ابداع شد.  در دلمون/دیلمون، مهر تخت/استامپی و مدور معمولا سنگی با پشت سوراخ دار بر آمده  (به نام "قبه"[106]) بکار می رفت.  نقشهای کهن ترین مهرها (موسوم به مهرهای خلیج فارس) که تاریخشان به دو تا سه قرن پایان هزاره سوم پ. م. می رسد به حیوانات (گاو، مار، عقرب) م گیاهان محدود می شود.  بیشتر نمونه های شناخته شده از بحرین می آید،[107] اما نمونه هائی هم در تل ابرق در امارات متحده عربی، در جزیره تاروت و در ظهران/الظهران در شرق عربستان سعودی، در فیلکه (که احتمالا هنگام رسیدن به جزیره کهنه بودند)، و از همه جالب تر، در اور.  شمار کوچکی از مهرهای فیلکه و اور با این امر متمایز می گردند که علاوه بر حیوانات متداول (که تقریبا همیشه گاو است) متون کوتاهی دارند که با حروف هاراپان نگاشته شده است.[108] از آنجا که هنوز خط هاراپان رمز گشائی نشده است،[109]نمی توان با اطمینان گفت اینگونه متون به چه معناست، گر چه برخی دانشمندان بر آنند این نوشته های کوتاه متشکل از چهار یا پنج نشانه می تواند نامهای شخصی باشد که بهر شناسائی دارنده به مهر افزوده شده است.  طرفه آنکه توالی نشانه هائی که روی مهر های یافته شده در منطقه خلیج فارس و اور یافت شده هیچگاه روی چند هزار مهر بدست آمده از محوطه های باستانی خود دره سند تکرار نشده است.  همین باعث شده برخی دانشمندان حدس بزنند این اسامی، گر براستی چنین باشند، نامهای هاراپان نبوده، احتمالا به زبانهای زبان های دیگر (چون آموری یا اکدی اند، که در برخی متون میخی یافت شده در بحرین به اثبات رسیده است).[110]  در بالا از حضور تمدن هاراپان در منطقه خلیج فارس[111] یاد شد و این احتمال هست که هاراپان ها با برخی گروههای محلی طرف تجارت خود وصلت کرده باشند.  همین می تواند توضیح دهد چرا کسی با هویت بارز هاراپانی، دارای اولیائی از نژادهای مختلف، و دارای نامی غیر هاراپنی، مهری با کتیبه نامتعارف هاراپنی برای خود گزیده باشد. 
مهرهای اواخر هزاره سوم که در سرزمین مگان/مجان/مزون/عمان باستان یافت شده بمراتب کمتر است.  این ها مهرهائی است نا متجانس متشکل از مهرهای مثلثی منشوری شکلی که همه وجوهشان تزئین شده،[112]مهرهای مدور و مربع، یا مهرهای تخت/استامپی،[113]و حتی مهرهای استوانه ای/غلطان.[114]

       دلمون/دیلمون در اواخر هزاره سوم و اوائل هزاره دوم پ. م.

سقوط دولت اورIII پیرامون 2000پ.م. احتمالا بنوعی ولوله ای در منطقه خلیج فارس انداخته و همین امر می تواند در مورد سقوط تمدن هاراپان یک قرن پس از آن هم صدق کرده باشد.  با این همه سوای قطع شدن اشارات به تجارت مستقیم میان اور و مگان/مجان/مزون/عمان دشوار بتوان تأثیرات واقعی این واژگونی های ژئوپلیتیک در کشورهای همسایه را سنجید.  بی گمان در منابع میخی دوره های ایسین-لارسا و بابلی کهن (حدود2000-1700 پ. م.) شواهدی از تجدید تماس میان اور، یکی از مهم ترین دروازه های جنوب میانرودان/بین النهرین (با این که خودش، همچون بصره، در ساحل خلیج واقع نشده) و دلمون/دیلمون که به دست بازرگانانی چون ای-ناصر که هم چنان مس به اور می رساند ادامه یافت.  شواهد معدودی هم گواه وجود ارتباطاتی میان دلمون/دیلمون با شوش،[115]است و حضور محتمل سفالینه های دلمون/دیلمون (نمونه شاخص خمره های لب سرخ) در تل پی تل (لیان باستان) همراه با کتیبه های عیلامی در آنجا نشان می دهد لیان دروازه مهم تماس میان ارتفاعات فارس (انشان باستان) و منطقه خلیج بوده است.[116]  وجود سفالینه های اواخر دوره هاراپان (سفال سرخ میکا دار) در سار و تل ابرق که به احتمال فراوان کار گجرات است نشان از ادامه تجارت دریائی میان دلمون/دیلمون اواخر جهان هاراپان دارد.[117] همزمان کاروانهایی که بیشتر برای مقاصد تجاری تا زراعت از سرزمین ها می گذشتند میان دولت شهر مهم ماری بر دجله(نزدیک مرز کشورهای امروزی عراق و سوریه) و دلمون/دیلمون در رفت و آمد بودند.[118]
 طی اواخر هزاره سوم و اوائل هزاره دوم پ. م. سکونت در  قلعه بحرین/قلعة البحرین ادامه داشت،[119] سار سکونتگاهی شکوفا و نقشه دار (با خانه ها و خیابانهائی که طبق نقشه در تمام سکونتگاه تکرار شده) بود)،[120] و معبد بربر با دیوار محافظ خاگی شکل جالبش از سنگ قواره[121] آهکی همچنان مورد استفاده قرار داشت.[122]  شواهد بدست آمده در شرق خاک اصلی عربستان به این وفور نیست و عمدتا از گورهای کاوش شده در نزدیک فرودگاه ظهران بدست آمده است.[123] با این همه اقدام مهمی که باید در اینجا از آن یاد کرد ایجاد یک سکونتگاه اقماری در جزیره کویتی فیلکه بود.  همانطور که در بالا گفته شد تا حدود 2.000 پ. م. فیلکه آغز سر بر آوردن از آبهای خلیج فارس نکرد.  اندکی پس بعد سکونتگاهی با خانه های ساخته شده از  سنگ های مرجانی (به عربی فروش)[124]روی خاک بکر پی افکنده شد و این حقیقت که سفالینه ها و اشیا کوچکی که در آنجا یافت شده یکسره مانند آنی است که از بحرین می شناسیم بنظر می رسد مستعمره نشینان تماما از دلمون/دیلمون آمده باشند.[125]
یکی از بارز ترین نشانه های فرهنگ مادی دلمونی در اوائل هزاره دوم پ. م. مهر تخت/استامپی "دلمون" است، مهری گرد با پشت قبه دار با سوراخ، بسیار شبیه سلف "خلیج فارسی" اش، هر چند با شکل هائی بس متفاوت، شامل انسان و طیفی از نقشمایه های دیده نشده در گروههای قدیمی تر.[126] صدها مهر از این دست در بحرین و فیلکه و مشتی از آنها در محوطه های باستانی جنوب ایران (شوش) و امارات متحده عربی (مزید، نزدیک جبل حفیت) بدست آمده است.  در میان بسیار عناصر تزئینی که روی این مهرها به چشم می خورد چند تائی هست که با داشتن نقشمایه هائی چون غزال و نخل خرما و کشتی های تک بادبانه با دماغه و پاشنه بالا برگشته بخوبی خاستگاه خود را نشان می دهند. 

               دوره وادی سوق در عمان (1300-2000 پ. م.)

در مقایسه با دوره ام النار، سکونت اوائل هزاره دوم در جنوب شرق شبه جزیره عربستان بمراتب کمتر معرفی شده است.  بیست و پنج سال پیش علت این امر را به عواملی چون صحرا نشینی، در ارتباط احتمالی با اهلی کردن شتر (کاملوس درومداریوس[127])، افول ناشی از فروپاشی اقتصادی میانرودان/بین النهرین، یا تغییر در رویه یکجا نشینی در نتیجه بروز تغییرات جوی شمردند.[128]  هنوز هم سکونتگاههای دوره حدود 1300-2000 پ. م.[129]  اندک اند در حالی که شمار به نسبت بزرگی از گورهای جمعی (که دیگر نه مدور، بلکه بصورت اطاقهای دراز و باریک با انتهای گرد یا تقریبا خاگی) دیده می شود.[130] از نظر فنی تنزل محسوسی در سفالینه ها دیده می شود هرچند فلز کاری به شکوفائی خود ادامه داد- اینک شمار بزرگ سلاح ها، زوبین ها/سرنیزه های و شمشیر دست بالا را دارند، و پیکان هائی که اغلب نشانه های ساده ای چون x روی خط برجسته میانی دارند رایج می شوند.[131] اینک این را هم می دانیم که اهلی کردن شتر زود تر از عصر آهن نبوده،[132]و با توجه به ابهام اطلاعاتی که از وضعیت آب و هوائی در آن دوران داریم توضیحات رایج در دهه 1970 دیگر اعتباری ندارد.  برخی سکونتگاهها چون تل ابرق براستی نمایانگر تداوم سکونت،[133] و سفالینه های وارداتی از بحرین،[134] و نقش مهرهائی است که در محیط های پسا هاراپانی گجرات شناخته است.[135]با همه اینها نمی توان منکر ادامه کمبود سکونت در منطقه در این دوران شد. 
بی گمان می توان تغیرات اسلوب در مجموعه سفالینه های یافت شده در بحرین و فیلکه را نشان داد،[136] اما این امر به معنای بروز گسستی عمده در توالی سکونت یا فرهنگ در آنجا نیست.  در اینجا، در ارتباط با میانرودان/بین النهرین با وضعیتی که در پی فتح بابل بدست هیتی ها و پیش از شکوفائی تمدن کاسی ها با آنچه اغلب "عصر تاریک" این خطه نامیده شده روبرو هستیم.  بی تردید کارهای بسیار بیشتری در مورد این دوره لازم است.

                      کاسی ها، عیلامیان و دلمون/دیلمون

در میانه یا ربع سوم هزاره دوم پ. م. وضعیت بمراتب روشن تر می شود.  در حالی که قدیمی ترین سکونت ها در فیلکه احتمالا نشانه های مستعمره شدن از جنوب (دلمون/دیلمون) را دارد، مرحله بعدی سکونت در جزیره بهمان وضوح سرازیر شدن جریانی از شمال، این بار از میانرودان/بین النهرین را نشان می دهد. در این مقطع زمانی، کاسی ها، قومی بیگانه احتمالا از خاستگاهشان در شمال غرب ایران یا شرق دجله به قدرت رسیده بودند.[137]  شواهد سفالی بدست آمده از فیلکه، همراه با چند مهر و نوشته های میخی،[138] نشان می دهد سر و کله فرهنگ مادی کاسی بناگاه در جزیره پیدا شده و تا سده های پایانی هزاره دوم پ. م. ادامه یافته است. 
شواهد حضور کاسی ها در بحرین از این هم روشن تر است.  در اینجا متون کاسی بیشتری داریم که گویای قرار گرفتن دلمون/دیلمون زیر سلطه سیاسی کاسی هاست.[139]  آنچه این شواهد را تقویت می کند مهر غلتان/استوانه ای است در بریتیش میوزیوم که گرچه معلوم نیست از کجا بدست آمده نیای بزرگ دارنده مهر را شاکاناکو می نامد، که معمولا "فرمانروای" دلمون/دیلمون ترجمه می شود.[140]  افزون بر این دو نامه بدست آمده از حفاری های نیپور،[141] یکی از مقدس ترین شهرهای میانرودان/بین النهرین، توسط فرمانروای دلمون/دیلمون، ایلی-ایپاشرا به دوست و همکار دیوانی اش ایلی-لیا نوشته شده است.  ایلی-لیا لقب انلیل-کیدینی در متون دوران شاهی بورنابوریاش دوم (1333-1359 پ. م.) و کوریگزلو دوم (1308-1332 پ. م.) آمده و بر همین اساس می توان با اطمینان این نامه ها را مربوط به نیمه دوم سده چهاردهم پیش از میلاد دانست.  این نامه های مهم از دو خدای عمده دلمون/دیلمون، اینزاک و مسکیلاک؛ گزارشی درباره ترکتازی های احلامو ها، گروهی صحرا گرد یا بادیه نشینان یکجا نشین که به دزدی از نخلهای خرمای دلمون/دیلمون می پرداختند، و صحبت از رویاهای پیشگوئی نابودی قصر یاد می کند.  در حالی که کاسی ها بر دلمون/ دیلمون و احتمالا فیلکه مسلط بودند، آنطور که چندین کتیبه تل پی تل از دوران شاهی همبان-نومنا (حدود 1340-1350 پ. م.)، کوتیر-ناهونته، و شیلهاک-اینشوشیناک (اواخر سده چهاردهم/اوائل سده سیزدهم پ. م.) بر می آید معاصران عیلامی شان سواحل ایرانی[142] شمال خلیج را در دست داشتند.[143]
فرمانروائی کاسی ها در حدود 1225 پ. م. بناگاه به پایان آمد، وقتی که شاه آشوری توکولتی نینورتای یکم (1207-1243 پ. م.) همتای کاسی خود کاشتیلیاشوی چهارم 01225-1232 پ.م.) را شکست داد.  با این همه آشوریان قدرت خود را در خلیج فارس گسترش نداند.  برعکس، آنطور که سفالینه های بدست آمده از فیلکه و بحرین نشان می دهد دومین دودمان شاهی سرزمین دریا (Sealand)، نامی که منابع بابلی به دودمانی که در اواخر هزاره دوم پ. م. در جنوبی ترین نقطه عراق سر بر آورد داده اند،[144]پس از سقوط کاسی ها در منطقه در گیر بود نه عیلامیان یا آشوریان.[145]  تنها نشانه واقعی تماس میان منطقه خلیج و عیلام در این دوران یک مهر بدل چینی شاخص غلطان/استوانه ای از تل ابرق است و احتمالا چند خرده سفال با طرحی عیلامی نما.[146]

                دلمون/دیلمون عصر آهن و کشور آشور

طی چند قرن بعد هیچگونه اطلاعات تاریخی از رویدادهای خلیج نداریم.  در قلعه بحرین/قلعة البحرین نشانه تداوم سکونت وجود دارد،[147] اما این نشانه ها در فیلکه، خاک اصلی در شرق شبه جزیره عربستان، یا ساحل جنوب ایران که تاریخش به دوره بین حدود 1200 تا 800 پ. م. بس اندک است؛ و اطلاعات حاصل از عمارات متحده عربی، جائی که می توان سکونت مربوط به عصر آهن یکم در تل ابرق و چندین محوطه تاریخی دیگر (چون کلبا) را به نخستین سده های هزاره یکم پ. م. ارتباط داد، اندکی بیشتر است.[148] بر خلاف این وضعیت، نشانه عصر آهن پیشرفته (عصر آهن دوم) در منطقه، حدود 550-800 پ. م.، از طریق گورها، توسعه سکونتگاه ( مثل تل ابرق، رُمیله، مویلح، بدع بنت سعود ، المدام) که به احتمال قریب به یقین رشد فنون نوین بهره برداری از آب را نشان می دهد،[149] وفور اسلحه فلزی، و سنت های سفالگری بوضوح متمایز، مهر و ظروف بخوبی نشان داده می شود.[150] بنظر می رسد مجتمع معبدی در محوطه باستانی بثنه،[151]در کوههای فجیره وجود داشته باشد، جائی که شواهد قوی مار پرستی هم وجود دارد.[152]  باری دیگر تمایز آشکار با فرهنگهای مادی دلمون/دیلمون مشهود است. 
از آغاز فرمانروائی سارگن/سرجون دوم (705-721 پ. م.)، اشارات به منطقه خلیج در منابع آشوری افزایش می یابد.[153] سارگن/سرجون پس از بهره برداری های نظامی خود علیه بابل و عیلام می گوید، اُپری، شاه دلمون/دیلمون که چون ماهی در فاصله سی برو [برو، دو ساعت، واحد سنجش زمان سفر] در میان دریای خورشید طالع می زید (به معنای دقیق کلمه، اردو دارد) از قدرت خدایگانی ام با خبر شد و هدایای خود را آورد" (تاریخچه،  قصر خُرساباد، سالن های دوم، پنج و هشتم، سال
13, §41 ).   کتیبه های مشابه در جاهای دیگر
قصر سارگن/سرجون در خرساباد (دور-شاروكين باستان) به هدایای ارسالی اوپری و احتمالا یکی از اعقابش بنام اهوندرا/هوندارو، پس از شنیدن قدرت خدایان آشور، نابو و مردوک می نازد و از این طریق روشن می سازد هیچ نوع فتح دلمون/دیلمون در کار نبوده است.  افزون بر این احتمال قوی وجود خویشاوندی یا دست کم تباری از رئیسان حاکم بر دلمون/دیلمون در اواخر قرن هشتم پ. م. را پیش می آورد.  با توجه به بلاهائی که بدست شاه آشور بر سر همسایگان آن کشور آمده بود هیچ جای شگفتی نیست که حکمران دلمون/دیلمون به اختیار خود تصمیم به ارسال پیش کش برای شاه قدرتمند آشور در آن روزگار گرفته باشد.  جالب است که [پروفسور] ران زادوک ثابت کرده است نامهای اوپری و اهوندرا/هوندارو، هر دو عیلامی است،[154]و پس از ذکر صدور مس میان دو منطقه در متون شوش از اوائل هزاره دوم پ. م.، این نخستین اشاره به وجود هر گونه ارتباط میان دلمون/دیلمون و عیلام شمرده می شود. 
در فرمانروائی پسر و جانشین سارگن، سناخریب (681-704 پ. م.) بار دیگر از آوردن هدایای دلمون/دیلمون می شنویم.  این بار، بنا به متنی از بیت آکیتو یا "معبد جشن سال نو" در آشور (ARAB ii §438) خاک بابل، شهری که بدست سناخریب ویران شد، از راه فرات به دلمون/دیلمون برده شد.  از دلمون/دیلمون "مردانی که از سرزمین خود به بیگار خوانده شده بودند، حاملان بالشتک، بیل های مفرغی و گوه های مفرغی، ابزار هائی که برای کار (در کشور خود استفاده می کنند) برای ویران کردن بابل آمدند."
در فرمانروائی اسارهادون (669-680 پ. م.) تغییری در روابط آشور دلمون/دیلمون دیده می شود.  در متنی از آشور که خوب نمانده است اسارهادون لاف خراج بستن بر شاه دلمون موسوم به قانا (نام سامی غربی) می زند.  فزون بر این هیچ نمی دانیم چه عواملی سبب ساز این وضعیت شده است. 
در دوران فرمانروائی اسارهادون پسر آشوربانیپال (627-668 پ. م.) روابط دلمون/دیلمون با آشور بسیار پیچیده تر بوده است.  سه نامه از بل-ابنی والی آشوربانیپال در ولایت
سرزمین دریا(جنوبی ترین منطقه عراق)، حاوی اشاراتی مهم به دلمون/دیلمون است.[155] یکجا (ABL458)، از فرستادن ایدرو، سفیر هندارو، شاه دلمون/دیلمون به کاخ آشور، همراه خراج بحرین، بدست بل-ابنی، یاد شده است.  جای دیگر (ABL791) بل-ابنی در وفاداری هندارو شک کرده گمان می برد با دشمن بزرگ آشور، نابو-بل-شومت، شورشی/تبعیدی کلدانی که در چشم آشوریان دشمن آن کشور بود همداستان شده است.[156]
نابو-بل-شومت، همانند پدرش، مروداخ-بالادان خود را در پناه عیلامیان قرار داد و چندین بار از آن برخوردار شد و بل-ابنی ظن آن داشت که شاید دلمون/دیلمون هم چنین کرده باشد.  هم چنین نامه ای داریم از آشوربانیپال به هندارو (
AAAXX.C) که در آن شاه آشوری با طمطراق می پرسد "آیا نمیدانی که نمی دانی از سوی خود شاهی دلمون/دیلمون را بتو می دهم تا در آن زندگی کنی و در کنف حمایتم باشی؟  پس باید منافع من بر همین پایه حفظ شود."
آخرین نوشته آشوربانیپال، آنچه تخته سنگ ایشتار از نینوا نام گرفته (و اینک متاسفانه از دست رفته است)،[157] به این حقیقت اشاره دارد که آشوربانیپال سالیانه از هندارو شاه دلمون/دیلمون و پاده، شاه قاده، و شاهان کوپی و هزمانی که احتمالا خارج منطقه خلیج بوده اند خراج می گرفته است.  به لطـــف کتیبه ســــه زبــــانه هــــخامــــنشی که بعد ها در نقش رستم
(DNa §3) و شوش (DSe 16, DSaa 31) نقر شده و در آن قاده و ماکا،
شکل این نام در فارسی باستان، با هم برابر گرفته شده، بروشنی معلوم می شود قاده همان مگان/مجان/مزون/عمان است.  افزون بر این آشوربانیپال می گوید پاده در پایتخت قاده که ازکی[158] می نامد، در مرکز عمان، که در روایات کهن ترین شهر این سلطان نشین شمرده می شود، می زیست.[159]
چندین محوطه باستانی عصر آهن در جنوب شرق شبه جزیره عربستان شامل مویلح (شارجه)، بدع بنت سعود و رومیله (هر دو نزدیک العین در مرکز ابوظبی)، بناهای ستون داری دارند که بناهای عصر آهن ایرانی در حسنلو، گودین تپه و نوش جان در کوههای زاگرس را تداعی می کنند.[160]  افزون بر این برخی سفالینه ها- بُلبُله[161] های دو لوله ای پلدار[162]- که بوضوح ساخت ایران یا ملهم از آنند هم در بحرین دیده می شوند هم در جنوب شرق شبه جزیره عربستان، در حالی که برخی سلاح های مفرغی شباهت تام به نمونه های ایرانی دارد.  اینکه این ارتباطات چگونه برقرار شد و نشان از چه داشت، چه رسد به کارکرد (های) بناهای ستوندار چه بوده، همچنان پرسشهائی است بی پاسخ.

                            دوره بابل نو

پس از سقوط امپراتوری آشور در 612 پ. م. شواهد بسیار از تماس بابل (در دوره بابل نو) با منطقه شمال و مرکز خلیج، بصورت سفالینه ها و و مهرهای یافت شده در بحرین و فیلکه وجود دارد.  افزون بر این فیلکه شواهد فریبنده ای از وجود احتمالی تأسیساتی بابلی در آن جزیره در اختیار گذارده است.  در سال 1953، قطعه ای از یک سنگ قواره بزرگ با نوشته (قصر بخت نصر/نبوکد نصر، شاه بابل" یافت شد.[163] گرچه مدتها گمان می رفت این سنگ بعد ها بدانجا برده شد (هرچند چگونگی آن هم رازی سر بمهر مانده است)، کشف جام کتیبه دار مفرغی،[164] در فیلکه، نمایانگر تقدیم آن از سوی بخت نصر/نبوکد نصر (562-604 پ. م.، به شامش[165] (خدای آفتاب بابلی ها) احتمال حضور بابلی ها در فیلکه، بویژه در ارتباط با بخت نصر/نبوکد نصر را بس قوی تر می سازد.  از این مهم تر این که جام مفرغی می گوید شامش "در ایکاره/ا-کاره[166] می زید" و از این راه نام معبد را روشن می کند و معبدی به این نام در فهرستی نو-آشوری از معابد دلمون/دیلمون آمده است،[167] و احتمال ارتباط این نوشته ها با حضور واقعی بابلی ها در فیلکه را تقویت می کند.  افزون بر این تخته سنگی با کتیبه ای آرامی از قرن پنجم/چهارم پ. م. که روی آن ایکاره/ا-کاره خوانده می شود در فیلکه پیدا شده است.[168]
آخرین شاهدی که درجاتی از سلطه بابل نو بر منطقه شمال و سا مرکز خلیج را تأئید می کند به تاریخ 544 پ. م.، یعنی تنها پنج سال پیش از ورود کورش بزرگ به بابل بر می گردد.  این مدرک شرحی است خصوصی که در آن به برادرِ بل پیهاتیِ دلمون اشاره شده که معمولا "مدیر" ترجمه می شود (هر چند متن نشان نمی دهد این مدیریت نظامی است یا غیر نظامی یا بازرگانی).

                      حضور هخامنشیان

تأثیر شاهنشاهی هخامنشی بر خلیج فارس مدتها محل بحث و جدل بوده است.[169]  در حالی که کشور گشائی های کورش بزرگ، کمبوجیه، داریوش یکم و خشایارشاه، مشهور ترین شاهان هخامنشی، شاهنشاهی تشکیل داد که قلمرو آن از دریای اژه تا آسیای مرکزی و مرز هند می رسید، اسناد زیادی که نمایانگر علاقه آنها به خلیج فارس باشد در دست نیست.  هرودوت دو بار به ساکنان "جزایر دریای اریتره" اشاره می کند و در یک مورد می گوید آنها بخشی از ساتراپی چهاردهم در حکومت داریوش یکم را تشکیل می دادند (Hist. 7.80). ادامه وجود واحد ساتراپی چهاردهم در قرن چهارم با این گفته آریان تأئید می شود که دریادار اسکندر، نیارخوس (که بعدا به بحث او بر می گردیم) در سفرش به خلیج فارس (در پی گشـــودن هـــند) در کــاراکتا (قـــــشم) با مازنس،[170] "هیـــپارک سرزمین" (Arrian, Indica34.1) یـــا "هیــپارک استان"(Arrian, Indica 36.1) روبرو شده اسـت (Strabo, Geog. 16.3.7).
حضــور هخامنشیان در صفحات شمالی تر در ساحــل ایران از اشاره استرابو (
Geog. 15.3.3) به محلی "در ساحل نزدیک تائوچه"[171] معلوم می شود.  مدتهاســـت که تائوچه را هــــمان َتوَّج/ تَوَزّ/تَوَّه اســـلامی و تام (اوک)کا (ن)[172] عیلامی می دانند، جائی که نامش چندین بار در گلنوشته های باروی تخت جمشید چند بار آمده است.[173]  معلوم نیست این محل همان محوطه باستانی هخامنشی در برازجان، نزدیک  َتوَّج/ تَوَزّ/تَوَّه است که در آن کوشکی با سنگهای قواره ظریف به سبک تخت جمشید ساخته شده (و به همین علت از دوره کورش بزرگ است) و یک هیئت باستانشناسی ایرانی پیش از انقلاب[174] به کاوش در آن پرداخت یا خیر.
در فیلکه، بخصوص تل خزنه[175]، شمار بزرگی از پیکرک های[176] اسب و سوار سفالین،[177]، نوعی پیکرک که وجود آن در شوش و بابل دوره هخامنشی بخوبی به اثبات رسیده یافته اند، و کاوش در قلعه بحرین/قلعة البحرین به یافتن چندین "جام لاله ای" انجامیده که گرته برداری محلی از الگوهای هخامنشی است و چندین مهر/خاتم از نوع تخت/استامپی شیشه ای، نمایانگر پهلوانی شاهوار در پوشاک ایرانی با نقش ابوالهول و گاو بالدار، که جملگی نقشمایه هائی است از حجاری های "سبک درباری" هخامنشی.[178]  استفاده دوباره از یک مجتمع بزرگی ساختمانی متعلق به اوائل هزاره دوم در قلعه بحرین/قلعة البحرین در دوره هخامنشی با اشیائی که باستان شناسان دانمارکی در آنجا یافته اند بخوبی به اثبات می رسد.  از جمله یافته های آنجا برخی نشانه های جالب مار پرستی، متشکل از مار دریائی[179] و مار موش خوار[180] است که به دقت در کیسه های پارچه ای پیچیده در کاسه گذارده زیر کف دو اطاق متفاوت دفن کرده بودند.[181]  نمی دانیم آیا بحرین و فیلکه جزو جزایر ساتراپی چهاردهم بوده اند یا خیر، اما با توجه به یافته های مرتبط با هخامنشیان در قلعه بحرین/قلعة البحرین چه بسا که این جزیره، اگر نه ساتراپی تمام عیار مقیم در مهم ترین مجتمع ساختمانی آنجا، دست کم  در حکومت نوعی فرماندار بوده است. 
در شبه جزیره عمان، ارتباطات اشیا با جهان هخامنشی متشکل است از شمشیرهای کوتاه،[182] و برخی سفالینه های مشخص (جامهای لاله گون، جامهای زورقی شکل).  از این گذشته آنچه بهمین اندازه اهمیت دارد این حقیقت است که سه تا از کتیبه های داریوش یکم (486-521 پ. م.) قاده را بعنوان شکل اکدی ماکای فارسی باستان می آورد که بوضوح هم جنس ماکان اکدی کهن تر (در سومری مجان) است و  که همانطور که در بالا گفتیم این نامجای را از طریق نام پایتختش ازکی (یعنی اذکی) با جنوب شرق شبه جزیره عربستان مرتبط می سازد.  بدین ترتیب از زمان داریوش به بعد، ماکا یا جنوب شرق شبه جزیره عربستان بخشی از شاهنشاهی ایران بوده است.  از این گذشته شش تا از گلنوشته های باروی تخت جمشید،[183]از مکاش که شکل عیلامی همین نام است استفاده کرده اند.  دو تا از این گلنوشته ها (
PF 679 and 680) از دادن خرج شراب به ایردوماسدا، ساتراپ مکاش[184] را ثبت کرده اند و یکبار این اینکار در تموکان، یعنی تائوچه صورت گرفته است.   ظاهرا این شرابها پیش از  به کشتی نشستن ایردوماسدا و آغاز سفر بازگشتش به محل مأموریتش در جائی در عمان بوده است.  چهار متن دیگر(PF 1545, 2050; PFa 17, 29) تحویل سهمیه آرد و فوگان/فقاع/آبجو میان کسانی را که به ماکاش می رفتند یا از آنجا بر می گشتند
ثبت کرده اند.  در یک مورد آرد تحویل شصت و دو مرد و خدمتکارانشان شد که جملگی عرب خوانده شده اند و همین گواهی است قوی بر این که مقصد، یعنی ماکا/مکاش در کناره عربی خلیح قرار داشت (حتی با این وجود که ممکن است سکونت اعراب در جانب ایرانی خلیج که از آغاز دوره اسلامی تا امروز مسلم است، از همان روزگار آغاز شده باشد). 
هرودوت (
Hist. 3. 93)، در توصیف ملل تابع داریوش یکم از میکوی[185] یاد می کند که بی گمان همان ساکنان ماکایند.  همچنین خشایارشاه در (سنگ نبشته/کتیبه دیوان[186])از ماسیا،[187]نام قوم ساکن در ماکا در پارسی کهن، در میان ملت هائی که "در کنار دریا و آنسوی دریا" می زیند یاد می کند، و هرودوت (Hist. 7. 68) ، می گوید قوم میکوی در دوریسکوس [تراکیه] در 480 پ. م. در کنار داریوش جنگیده اند.
جالب آنکه احتمالا در پادشاهی یکم بود که خلیج فارس بدین سان مورد اشاره قرار گرفت.  در منابع میخی کهن تر میانرودان/بین النهرین همواره دریای آنرا دریای سفلی، و در یک مورد "دریای مگان/ماگان" می نامد، اما در حدود 500 پ. م. جغرافی دان یونانی هکاته/هکاتئوس ملطی[188]( که بعدها استفان بیزانسی  به تلخیص آن پرداخت)[189] واژه پرسیکوس کولپوس[190]/پرشن گالف/خلیج فارس را برای نخستین بار در متنی مکتوب بکار برد.

                  اکتشافات اسکندر و سلوکیان

در سال 325 پ. م.  اسکندر ناوگانی به فرماندهی نیارخوس کرتی[191] از دهانه رود سند به شوش فرستاد که ماموریتش اکتشاف ساحل ایران بود.  اسکندر که ثروت انبوه شبه جزیره عربستان را باور کرده بود یک سال بعد سه ناوگان اکتشافی دیگر روانه ساخت که هر سه از بابل لنگر برداشتند.[192] اولی به فرماندهی آرکیاس پلائی،[193] تا بحرین که منابع یونانی تیلوس[194] (بسنجید با تیلمون اکدی و دیلمون سومری) یا تیروس،[195]می شناختند پیش رفت (Arrian, Anab. 7. 20 7).  هیئت دوم به رهبری [دریادار/آدمیرال] آندروستنس [تاسوسی][196]نیز هم از تیلوس بازدید کرد و هم از جزیره خواهرش آرادوس[197]( جزیره محرق امروزی در شمال جزیره اصلی بحرین که هنوز هم جائی آراد نام در آن هست)، و گویند به دریانوردی در بخشی از پیرامون شبه جزیره عربستان هم پرداخته است.  هیئت سوم، به فرماندهی هیکرون،[198]پیش از بازگشت به بابل تمام راه دراز تا پیتوم/بیتوم/پرآتوم/هروپولیس[199] در مصر را پیمود.  این هیئت های اکتشافی اطلاعات فراوان جغرافیائی، قوم شناسی و گیاه شناسی گرد آوری کردند که نویسندگان ادوار بعد چون اراتوستنس،[200] تئوفراستوس، استرابو، پلینی و آریان که توصیف ساحل جنوبی ایران[201] را ارزانیمان داشته به گزینش و تلخیص از میان آنها برخاسته اند.  اطلاعاتی چون شرح مفصل گیاهان تیلوس (بحرین)[202]؛ فهرست اسامی قبائل و شهرهای شرق شبه جزیره عربستان[203]؛ و نخستین گزارش مفصل از صید مروارید در خلیج فارس.[204]
زان پس اسکندر برنامه مستعمره سازی آغاز کرد و شهری که نامش را نمی دانیم[205]در جنوبی ترین نقطه عراق پی افکند که احتمالا نزدیک کوفه امروزی بوده، و شهری دیگر که پلینی اسکندریه نامیده (اسکندریه بر دجله) که احتمالا می خواست بندر تجاری در رأس خلیج فارس شده بر تردون[206]که بخت النصر/نبوکد نصر پی افکنده بود پیشی گیرد.  پس از مرگ اسکندر بسال 323 پ. م. جانشینان سلوکی اش حد اکثر نه مستعمره دیگر در شمال خلیج فارس بنیان گذاردند.  در رأس خلیج (شاید نزدیک دهانه دجله) سلوکیه بر دریای اریتره[207] قرار داشت که احتمالا با هدف تجارت با سرزمین های دور دست چون هند مکان یابی شده بود.  پائین تر، در ساحل ایران انطاکیه پارس[208] را در محلی که معمولا ریشهر می شناسند در شبه جزیره بوشهر[209]می یابیم، که بموجب متنی که در 205 پ.م. در مگنزیا/مگنسیا/مغنسیا بر مندرس[210] در هرم/آسیای صغیر یافت شده بدست یونانیانی از آن خطه مستعمره شده بود.  اسکندریه بر دجله پس از آسیب دیدگی شدید از سیل در سال 166 یا 165پ. م. بدست آنتیوخوس چهارم از نو ساخته شد.  بعد ها همین شهر با نام خاراکس اسپاسینو (که بعدا به بحث آن بر می گردیم) نقش اقتصادی درخشانی ایفا کرد.  در پایان، سه شهر دیگر هم هست- آرتوشا[211]، لاریسا[212] و کالسیس/ خالكيذا/خاللیکس[213] - که پلینی (Nat. Hist. 6.159)، نام برده اما جایشان دانسته نیست؛ همانطور که جای آرتمیتا[214] در شبه جزیره عربستان را که کلودیوس بطلمیوس[215] نام برده نمی دانیم.
احتمالا سر آمد همه این مستعمرات اسکندریه/انطاکیه بوده است.  در نظر داشتند این شهر/بندر را پایگاه نیروی دریائی سلوکیان در خلیج فارس بعنوان بازار بزرگ بابل در تجارت با هند و شرق کنند.  احتمالا همانطور که در 221 پ. م. گفته شده این شهر/بندر در عین حال پایتخت "ساتراپی/استان دریای اریتره،"[216] بوده است.  با این همه استقرار دائمی نیروی دریائی سلوکی در خلیج جای بحث دارد.  بی گمان برخی موارد کشتی موجود بوده و بکار گرفته می شده و نمونه اش باز گشت آنتیوخوس از هند در سال 205 پ. م. است (پولیبیوس، تاریخ 9. 13).[217] آنتیوخوس، احتمالا از انطاکیه پارس[218]برای رویاروئی با ساکنان جرها،[219] شهر تجاری ثروتمند در خاک اصلی [عربستان سعودی] ( احتمالا شهر بزرگ و بارو دار تاج در غرب جُبیل امروزی).  به گفته پولیبیوس آنتیوخوس  پس از گفتگو با مردم جرها عازم تیلوس و شد و از آنجا به سلوکیه بر دجله در بابل رفت (تاریخ 5-4 . 13.9).[220]  همه اینها نشان می دهد کشتی موجود بوده هرچند مانع از آن نمی شود که کشتی های سلوکی، همانطور که اغلب اشاره شده ، در قلعه بحرین/قلعة البحرین یا فیلکه مستقر بوده باشند.[221]
با این همه شواهد باستانشناسی نفوذ عمده سلوکیان در این منطقه وجود دارد.  درمورد انطاکیه پارس چیز زیادی نمی توان گفت زیرا ریشهر کاوش نشده، اما فرمانی که شهروندان  به "خویشان و دوستان" در مگنزیا/مگنسیا/مغنسیا فرستاده اند نشان می دهد این مستعمره یونانیان در پارس نهادهای یک پلیس/شهر یونانی و شورا/بوله[222]داشت.[223]  در فیلکه، جائی که نخست دانمارکی ها و در پی آنها [224]فرانسویان در دهه های 1950 و 1980 کاوش کردند، استحکامات کوچک دفاعی و چندین معبد کوچک یونانی، همراه با یک استل/ستون یا لوح یادبود با نوشته ای چهل و چهار خطی یونانی، و گرچه حاوی نامه ای است از آناکسارکوس[225] نامی به ساکنان ایکاروس (نام یونانی فیلکه)،[226]آکنده از اشارات به بازیهای ورزشی[227] و حرم ها هیچ اشاره نمایانگر اینکه فیلکه پولیس/شهر یونانی تمام عیاری بوده باشد نیست.[228]  در بحرین سکونت در شهر بزرگ قلعه بحرین/قلعة البحرین در سراسر این دوران ادامه یافت و شمار بزرگی گور کاوش شده که حاوی سفالینه های شاخص یونانی مآب/هلنیستی، و در برخی موارد تابوتهای چوبی بود که تا حدی چشمگیر خوب مانده بود.[229]
چند ده محوطه باستانی کوچکتر در جنوب شرقی عربستان سعودی، و محوطه باستانی بزرگ و بارو دار تاج که یکسره از سنگ قواره ساخته شده، بموازات سفالینه های فراوان محلی و بسی سفالینه های لعابدار که احتمالا کار جنوب ایران، جنوب شرق بابل یا هر دوست، سفالینه های متداول یونانی مآب/هلنیستی دارند.  همچنین از تاج چندین سکه یونانی و دست کم یک دسته ممهور[230] آمفوره[231]/کوزه دو دسته سفالین رودسی[232]بدست آمده است.[233]
در جنوب شرق شبه جزیره عربستان در خارج ملیحه،[234] سکونتگاهی وسیع در دل شارجه، جائی که شمار اندکی از سفالینه های لعابدار مشکی یونانی و چند دسته آمفوره/کوزه دو دسته ممهور یونانی در میان شمار بزرگی از سفالینه های محلی، خانه های خشت گلی و گورهای یادمانی نیمه زیرزمینی بدست آمده است.[235]
از محوطه های باستانی خاک اصلی شبه جزیره عربستان و جزایر ساحلی نیز اشیائی بدست آمده که مشخصه صفحات داخلی و گوشه جنوب غربی شبه جزیره عربستان است، از جمله شیشه های کندوئی شکل رخام گچی،[236] با درهائی که رویشان دستگیره ای است بشکل شیری دولا شده[237]و مجمر/بخورسوزهای[238]کوچک مکعب،[239] نمایانگر تجارت زمینی که از عصر آهن و بیاری شتر اهلی شده،[240] نیز عاملی در اقتصاد محلی بود.  در واقع جرها، شهری که آنتیوخوس بزرگ آز آن دیدن کرد بعنوان مرکز تجارت بخور/کندر اهمیت داشت و شاید ثروت این شهر و اهمیت اقتصادیش بود که امپراتور سلوکی را وا داشت به تن خویش دیداری ویژه با ساکنانش داشته باشد.[241] کندر/بخورِ جرها (که خاستگاه اصلی اش جنوب شبه جزیره عربستان بود به بابل صادر می شد (استرابو، جغرافیا، 3. 3 . 16)؛ و گفته اند تجار جرها در پترا/بترا/وادی موســی و فلسطـــین با بازرگان معینی[242] داد و سـتد مــی کـــردند (
Agatharchides, Geog. Graeci Minores §87)).[243]  نام کندر/بخور جرها که در فلسطین خریداری می شد در دو تا از پاپیروس های موسوم به زنون پاپیری،[244] به تاریخ 261 پ. م. (P. Cairo Zen. 59536) و 258-260 پ. م. (P. Cairo Zen. 59009), آمده؛ و ازحضور دو تاجر جرها، یکی بنام تملاتوس (یعنی تیم-الات)[245] و دیگری کاسمایوس[246] در سالهای 5/146 پ. م. و 0/141 پ. م. در جزیره یونانی دلوس خبر داریم.  و دست کم یک نمونه خرده سفال نبطی مربوط به جامی رنگ آمیزی شده که در کاوش تاج بدست آمده، همراه بسیاری سکه های نبطی،[247] و  دو گور یادمانی کنده شده در سنگ در جزیره خارک در سواحل ایران، که مشابه معماری تدفینی نبطی شمرده شده ،حاکی از وجود تماس میان شمال شرقی و شمال غربی شبه جزیره عربستان است.  هر چند یکی از گورهای خارک حاوی کتیبه ای به زبان آرامی یهودی از تاریخی حدود 50 میلادی است، و دیوار نگاره یک شاه و کشتی،[248] که نشان می دهد ترکیب قومی و دینی منطقه در این دوران پیچیده تر شده بود.  حضور جوامع یهودی در جنوب عراق در این دوره کاملا مستند است.[249]
تاج و شمار کوچکی از محوطه های باستانی مرتبط با آن در منطقه شمال شرقی شبه جزیره عربستان (حنا،[250]عین جوان، قطیف، ظهران) مجموعه ای از حدود پنجاه کتیبه از این دوران را در اختیار می گذارد.[251]  این کتیبه های نگاشته شده با حروف جنوب شبه جزیره عربستان به لهجه شمال آن دیار است که حسائی/احسائی (برگرفته از نام منطقه امروزی الأحسا) نامیده می شود.  به احتمال فراوان نامه اهالی جرها به آنتیوخوس سوم به همین زبان نوشته شده زیرا برای درک آن نیاز به مترجم داشت (پولیبیوس، تاریخ. 4. 9. 13).  بیشتر این کتیبه ها بر استل گورها، با نام متوفی، یک یا دو تن از اجدادش، گاه همراه با نام یک خویشاوند یا وابستگی قبیله ای نگاشته شده است.  افزون بر این سکه های ضرب شده در محل با نام خدای خورشید، شمس، که به زبان عربی جنوبی نوشته شده به همین منطقه نسبت داده شده است.[252]  این سکه ها نخست تترادراخما/ تترادرهم/ چهاردرهمی نقره اسکندر بزرگ و پس از آن نقش دیهیم دار شاهی سلوکی را الگو قرار داده اند.[253]  طرفه اینکه گفته می شود بهنگام بازدید آنتیوخوس از جرها 500 تالان نقره، همراه با 1.000 تالان کندر و 200 تالان استاکته،[254] مُرّ مکّی ممتاز پیشکش کرده اند.[255]  این حقیقت که شمار کوچکی از این سکه بدست شاهی بنام آبی یتا[256]ضرب شده در فیلکه و مکتپینی،[257]و گوردیون،[258][در فریگیه/فریقیه/فریجیه] پیدا شده نشان می دهد سکه ها بدست ارتش آنتیوخوس بدانجا برده شده.[259]  به سادگی می توان استدلال کرد آتتیوخوس از راه ایکاروس (فیلکه) به بابل برگشت و پس از آن راه هروم/آسیای صغیر در پیش گرفت، و از همین جاست پراکنده شدن این سکه های خارجی (که جز شبه جزیره عربستان در جای دیگری به جریان نیفتاده بود) این همه در جهت شمال. 

                    خاراکس و حضور پالمیریان

سلوکیان هیچ بختی در تسلط بر هیچ بخش از جنوب ایران نداشتند و در 140 پ. م. پارتها قلمرو خود را در خوزستان و جنوب بابل گسترانده بودند.[260] با این حال نه پارتها بلکه پادشاهی کوچک میشان/میسان/خاراکس/خاراسن در جنوب عراق بود که بیشترین نفوذ را در خلیج اعمال می کرد. اسپاسن (به یونانی هیسپائوسین)[261] که در پادشاهی آنتیوخوس هفتم ساتراپ دریای اریتره بود (پلینی، تاریخ طبیعی، 6. 31. 138) در گیر و دار فروپاشی اقتدار سلوکیان در شرق قدرت را به چنگ گرفت و در 127پ. م. شاه شد و اسکندریه/انطاکیه را [که در نتیجه سیل ویران شده بود با نام خاراکس اسپاسینو بازسازی کرد.[262] در یک کتیبه اهداء بزبان یونانی در بزرگداشت هیسپائوسین و شهبانویش تالاسیا که در بحرین یافت شده از کفیسودروس[263]بعنوان استراتاگوس/فرماندار نظامی[264] تیلوس و جزایر یاد کرده است.[265]  از آنجا که می دانیم اسپاسین در 127 پ. م. درگذشت و تازه در 127 پ. م. بود که عنوان "شاه" گرفت تاریخ به نسبت دقیق مطیع ساختن بحرین بدست می آید.  [266]پریپلوس/رهنامه دریای اریتره، دستینه دریانوردی یونانی که حدود 75-60 م. از نویسنده ای ناشناس، که به شرح شرایط دریانوردی، بنادر و مهم ترین محصولات و راههای اسکندریه مصر و بنادر شرقی و جنوبی خند می پردازد، خاراکس اسپاسینو و بندر آپولوگوس[267] مهم ترین منطقه بازرگانی خلیج فارس می نامد.[268]  افزون بر این خاراکس و شماری از شهرهای دیگر در جنوب عراق، چون ولخسیاس،[269]و فرات با راههای کاروان رو مستقیما با پالمیر/تدمر سوریه در ارتباط بودند.[270]  بدین ترتیب کالاها از مدیترانه، از راه پالمیر/تدمر به سمت شرق به خاراکس و از آنجا، از راه خلیج فارس به هند می رفت، درست به همان شکل که کالاهای هند در جهت عکس به سمت غرب می رفت.  نام خاراکس مشخصا در نه کتیبه پالمیر/تدمر و اُمّ اُلعَمد که تاریخشان بین 1/50 (یا 1/70) و 193 م. است آمده است.  بنا براین "دالان/کریدور میشان/خاراسن" جایگزینی جنوبی برای جاده ابریشم پر آوازه بود که در سراسر قاره آسیا امتداد داشت.
بخاطر تجارت پر سود میشان/خاراکس، پارتیان، دودمان اصلی حاکم بر ایران از میانه قرن سوم پ. م. تا 244 م. ( هرچند حکومتشان بر غرب ایران تنها از 140 پ. م. آغاز شد) آنرا عمدتا بحال خود گذاردند.  به نظر نمی رسد پارتیان تا مدتها بعد در امور میشان/خاراسن دخالت کرده باشند.  آنطور که از کتیبه بزرگداشت یافت شده در پالمیر/تدمر بر می آید یکی از پالمیریان بنام یارهای[271] در خدمت مردات/مهرداد، شاه خاراسن/میشان ساتراپ تیلونانوی، یعنی ساکنان تیلوآ/اوس (تیلوس) شد.  سکه های ضرب مردات/مهرداد در سال او را فرمانروای عمان[272]/باسیلئوس عمان می خواند.[273]  کتیبه ای پالمیر/تدمری بتاریخ 157 م. اشاره به "تاجران بازگشته از سکائستان[274] [یعنی هند] (کذا) با ناوگان هوناینو[275]، ابن/پسر هادودان[276] دارد، و همانطور که در بالا گفتیم آخرین کتیبه کاروان تدمری/پالمیری تاریخ 193 م. دارد.
به لحاظ باستان شناسی مدارکی از یک محوطه باستان شناسی مهم از قرن یکم یا اوائل قرن دوم م. بنام الدور،[277] در ساحل ام القوین، که احتمالا همان اومانای باستان است در دست داریم.[278]  یافته های معاصر آن در ملیحه، در شارجه[279]؛ گورها[280] و قلعه/قلعة البحرین[281]؛ گورهائی در شرق عربستان سعودی[282]؛ و سکونتگاه خوش نشینان در دژ سلوکی در فیلکه در دست است.  مجموعه ای غنی از واردات در این محوطه های باستانی یافت شده است.  شواهد مسکوک عبارتند از شمار کوچکی از سکه های سلوکی، میشان/خاراسنی، ایلامی، پارتی، پارسی، کوشانی، و هندی.[283] در الدور[284] و ملیحه مقادیر زیادی ظروف شیشه ای یافت شده است.  سفالینه های غربی، سرخ لعابدار رمی (تزا سیگیلاتا)[285]، تکه های کوزه دو دسته/آمفوره، با نقش حروف بر سطحشان،[286] سفالینه های سرخ براق هندی، و سفالینه های [منقوش] موسوم به نمرودی از کرمان یا بلوچستان بدست آمده است.
این دوره ای است که در آن مقادیر زیادی سکه های محلی، عمدتا در جنوب شرق شبه جزیره عربستان ضرب شده است.  در ملیحه یک سر سکه پیدا شد،[287] در حالی که در الدور صدها سکه یافت شده، هم بصورت گنجینه، هم پراکنده در سطح محوطه.  این سکه های متاخر هم مثل سکه های قدیمی تر منطقه از سکه های اسکندر بزرگ الهام گرفته هر چند در اینجا سر هرکول/هراکلس در روی سکه ها بسیار خامدستانه تر از نمونه های پیشین است و تمثال زئوس نشسته در پشت سکه گاه تا سطح طرحهای خطی ساده تنزل کرده و سجع سکه ها بزبان آرامی است.[288] نام شاهی موسوم به ابی
عل[289] روی بیشتر این سکه ها، هر چند بصورت ناقص، و گاه با نام پدر، تکرار شده است.  رواج این سکه ها، که بسی از آنها از فلزات کم بها و شماری از نقره است، تقریبا یکسره به شمال شرق و جنوب شرق شبه جزیره عربستان محدود می شد هرچند دست کم یک نمونه از آنها در جنوب عربستان دیده شده است.  احتمالا کرسی حکومت ابیعل در دژ جمع و جور چهارگوش ملیحه که سر سکه،[290]کوچک در ارتباط با آن است قرار داشته.
دخالت دیرهنگام پارتها در امور خلیج[فارس] اغلب از گزارشهای گشودن جنوب ایران بدست اردشیر (چون کارنامه اردشیر پاپکان، طبری و ابن اثیر) که اشاره به شاه خراج گزار پارتها بنام هفتانبخت[291](هفتواد شاهنامه فردوسی) که بر سرزمین های "سواحل دریای پارس" فرمان می راند بدست می آید.[292]  با این همه کاوشهای باستان شناسی که در سواحل ایرانی خلیج فارس صورت گرفته اندک تر از آن است که یاریگر شناسائی "کاخهای متعدد" وی شود.  به همین ترتیب طبری، دینوری و ابن اثیر در شرح اردو کشی های اردشیر به عمان، بحرین و یمامه می گویند وی به رویاروئی و شکست شاهی بنام سناتروک در شمال شرقی شبه جزیره عربستان پرداخت.  به گفته برخی دانشمندان ناسخان حتا[293] را که نام ناحیه ای در شرق عربستان سعودی است با هترا/الحضر،[294] جائی در شمال عراق که نام سناتروک،[295] در میان فرمانروایان آن آمده خلط کرده اند.[296]  اما نام سناتروک در آدیابنه/حُدَیب[297] (کشور و ساتراپ نشین بعدی اشکانیان در منطقه زاب های کوچک و بزرگ در شمال شرق عراق آمده و نیاید این احتمال را رد کرد که در همین دوران شاهی خراج گزار اشکانیان به همین نام در اوائل سده سوم میلادی بر بحرین (که در منابع عربی منظور از آن خاک اصلی بحرین است نه جزیره آن) فرمانروائی داشته است.
با قدرت گرفتن اردشیر در نیمه نخست قرن سوم و بنیانگذاری دودمان بزرگ ساسانی که از 244 تا 642 میلادی بر ایران حکم راند، خلیج فارس که مدتی چنان طولانی معبر/کریدور تجارت میشان/خاراسن و پالمیر/تدمر با شرق بود تبدیل به "دریائی ساسانی" شد.[298] کمابیش یک قرن پس از اردو کشی های اردشیر شرق شبه جزیره عربستان بدست شاپور دوم ویران شد،[299] و گرچه ابهاماتی در مورد تاریخچه سلطه سیاسی ساسانیان در منطقه وجود دارد، تسلّط شان بر بحرین (شمال شرق شبه جزیره عربستان)،[300] در قرون پیش از ورود اسلام بس مستند است.[301]

                                 نتیجه

نه منابع طبیعی و نه محیط زیست خلیج فارس طی دوره ای 6000 ساله تغییر محسوسی نکرده است.  در واقع می توان استدلال کرد تا ابداع روش پرورش مروارید و راه افتادن صنعت نفت نیازها و الزامات اقتصادی منطقه ثباتی فوق العاده داشت.  از لحاظ انتقال کالا یا تجارت گذری/ترانزیت، در گذر زمان در داد و ستد کالاهای غیر محلی تغییراتی کرد و طرق سازمانی انتقال این کالاها کامل تر شد.   ترتیبات مدیریتی لو-انلیلا در اور با آنچه کمپانی های هند شرق هلند و انگلستان در چند هزار سال بعد داشتند بس متفاوت بود و دخالت سیاسی کشور های همسایه پیوسته تغییر می کرد.
  وجه مشخصه خلیح فارس طی هزاره ها وجود تماسها و پیوند های غالبا تجاری کشورهای همسایه بوده که گاه توام با سلطه سیاسی می شده است.  همیشه تجارت خارجی نقشی مهم در وارد کردن محصولات غیر بومی به منطقه داشته است و محصولات محلی چون مروارید، خرما، اسب و فلزات با کالاهای سرزمین های دور دست، شامل عراق، ایران، شرق آفریقا، هند، چین و هند شرقی،[302] مبادله می شد.  یک ویژگی دیرپای منطقه روابط تجاری با میانرودان/بین النهرین بود.  در یکایک دوره های تاریخی بندری مهم (با نامی متفاوت) در رأس خلیج فارس وجود داشت.  دودمانهای میانرودان/بین النهرین بیش از سلطه سیاسی به تجارت آزاد علاقه داشتند و ملت های منطقه خلیج [فارس] اغلب از خود مختاری برخوردار بودند و یک نمونه اش دوره میان برافتادن هخامنشیان تا برآمدن ساسانیان است. 
در دوران باستان خلیج فارس سنن تجاری و معنوی بس متعالی داشت.  بعنوان مثال اهمیت دینی دلمون/دیلمون و خدایانش در متون بین النهرین آمده است.  مدتها بعد یونانی که اسکندر را همراهی می کردند احترام فراوانی برای فیلکه بعنوان جزیره حرم های پرستشگاهی قائل شدند.  در دوره ساسانی مردم از دو دین زرتشتی و یهودی پیروی می کردند.  مسیحیت نسطوری نیروئی یکپارچه کننده بود که به مدت سه قرن ساکنان شرق شبه جزیره عربستان، میانرودان/بین النهرین و جنوب غرب ایران را در ارتباط نزدیک با یکدیگر قرار می داد و به وحدت سرزمینی که زان پس پذیرای اسلام شد یار ی می رساند.
در سراسر دورانی که در اینجا بحث شد خلیج فارس منطقه ای منسجم با ثباتی چشمگیر در هویت زیر منطقه های خود: جنوب ایران، جنوب عراق، شمال شرق و جنوب شرق شبه جزیره عربستان را تشکیل می دهد.  با وجود تغییرات جمعیتی و زبانی که طی بیش از شش هزار سال صورت گرفته بیشتر مدارک باستانشناسی نمایانگر هویت های قوی نامبرده است.  افزون بر این مباحث فرعی که می توان در تاریخ طولانی این منطقه تشخیص داد-روابط میان سرزمین های واقع در منطقه خلیج، وابستگی های خاص به منابع معین و شیوه های تأمین معاش- با وجود تغییرات مشهود در سطوح خرد و کلان سیاسی که [برخی] اسنادش در بالا آمد به نحوی چشمگیر با ثبات بنظر می رسد.  بنابراین [یکی از] درس[هایی] که می توان از این مشاهدات و مطالعات گرفت این تواند بود که تاریخ طولی منطقه اشکالی را بدست می دهد که نشان دادنش در توان مطالعات مفصل تر مقاطع محدود تر زمانی نیست.شهریا-کلگر.




























                             فهرست اختصارات


(NB: titles of journals are italicized whereas those of a monograph series are not)
AAE Arabian Archaeology & Epigraphy
ABL R. F. Harper, Assyrian and Babylonian letters belonging to the Kouyunjik Collections
of the British Museum Chicago: University of Chicago Press, 1892–1914.
BAR British Archaeological Reports
BBVO Berliner Beiträge zum Vorderen Orient (Berlin: Reimer Verlag, 1982–present)
CNIP Carsten Niebuhr Institute Publications (Copenhagen: Museum Tusculanum,
1986–present)
DNa trilingual inscription a on the tomb of Darius I at Naqsh-i Rustam
DSe trilingual inscription e of Darius I at Susa
DSaa Akkadian inscription aa of Darius I at Susa
EW East and West
JA Journal Asiatique
JAOS Journal of the American Oriental Society
JASP Jutland Archaeological Society Publications
JCS Journal of Cuneiform Studies
JOS Journal of Oman Studies
JRAS Journal of the Royal Asiatic Society
MASP Finkbeiner, U., ed. Materialien zur Archäologie der Seleukiden- und Partherzeit
im südlichen Babylonien und im Golfgebiet. Tübingen: Wasmuth.
MDP Mémoires de la Délégation (Archéologique) en Perse (Paris: Geuthner,
1900–present)
Or Orientalia
PF siglum for texts from the Persepolis fortifi cation
PFIC D. T. Potts, H. Al Naboodah, and P. Hellyer, eds. 2003. Archaeology of the
United Arab Emirates: Proceedings of the First International Conference on the
Archaeology of the UAE (London: Trident).
PSAS Proceedings of the Seminar for Arabian Studies
TAVO Tübinger Atlas des vorderen Orients (Weisbaden: Ludwig Reichert Verlag,
1972–present)
TMO Travaux de la Maison de l’Orient (Lyon: Maison de l’Orient, 1980–present)
ZA Zeitschrift für Assyriologie




شما این را به صورت عمومی 1+ کرده‌اید. لغو






 













[1]- D.T. Potts is the Edwin Cuthbert Hall Professor of Middle Eastern Archaeology at the University of Sydney. He is a specialist in the archaeology and early history of Iran, Mesopotamia and the Arabian Peninsula. Educated at Harvard, he has taught at the Free University of Berlin (1981-1986), the Univ. of Copenhagen (1980-1981, 1986-1991) and the Univ. of Sydney (since 1991). He is the founding editor of the journal Arabian Archaeology & Epigraphy; a Fellow of the Australian Academy of the Humanities and the Society of Antiquaries of London; and a Corresponding Member of the German Archaeological Institute. He has excavated at sites in Iran, Saudi Arabia and the United Arab Emirates and is currently co-director, with Lloyd Weeks (Nottingham) and Cameron Petrie (Cambridge) of a joint Iranian-Australian archaeological project in the Mamasani district of western Fars Province, investigating the prehistory and early history of the area at Tol-e Nurabad, Tol-e Spid and Qaleh Kali. From January, 2013, Potts will take up a position as Professor of Ancient Near Eastern Archaeology and History at the Institute for the Study of the Ancient World (ISAW), New York University. -
[2] - استان مُسَندَم (به عربی: محافظة مُسَندَم) نام شبه‌جزیره‌ای است در بخش شمالی کشور عمان .
[3] - فَیلَکه (املاء دیگر: فیلکا، (به انگلیسی( Failaka :یکی از جزیره‌های خلیج فارس متعلق به کشور کویت  در ۲۰ کیلومتری کرانه‌های کویت است. جزیره کوچک عوهه در خاور فیلکه آرمیده.  به باور تاریخ‌نویسان غربی، جزیرهٔ فیلکه در زمان حمله اسکندر مقدونی به تصرف یونانیان درآمده و ایشان آن را ایکاروس نامیده ‌بودند.


[4] -
[5] - لیان بندری عیلامی در خلیج پارس در نزدیکی بندر امروزی بوشهر  بوده است. لیان مکانی است که هومان نومنا برای کیریریشا و هومبان معبدی بنا کرده بوده است. بعدها در حوالی ۱۲۵۰ قبل از میلاد در چغازنبیل معبدی برای وی نیز بنا شد.
[6] -
[7] -
[8] -
[9] -
[10] -
[11] -
[12] -
[13] -
[14] -
[15] - Palaeo-river.
[16] - Flanderian Transgression.
[17] -
[18] - تل ابرق در مرز میان امارت شارجه و امارت ام قوین در امارات متحده عربی از شهرهای کهن خاور نزدیک بوده است.  این شهر در اصل در خط ساحلی خلیج فارس قرار داشت. 
این محوطه باستانی از میانه هزاره سوم پیش از میلاد تا آستانه دوره یونانی مآبی/هلنیستی در هزاره یکم پیش از میلاد مسکونی بوده است.  فعالیت عمده ساختمانیدر حدود 2500 پیش از میلاد و در ارتباط با آغاز فرهنگ اُمّ النار آغاز شد  و در هزاره دوم  با فرهنگ وادی سوق ارتباط یافت.  موقعیت تل ابرق آنرا بسیار مناسب دریانوردی میان میانرودان/بین النهرین، سرزمینهای ایران امروزی و تمدن دره سند می ساخت.  سنگ های توزین و سفالینه های تمدن هاراپا (تمدن دره سند) در اینجا ساخته می شد.  وجود سفالینه های بربر نمایانگر تماس با بحرین است. منابع میخی میانرودان/بین النهرین این جا را مگان/مجان/مزون/عمان باستان (عمان) شمرده اند.
این تپه حدود 1.5 هکتار مساحت دارد و بیشینه ارتفاعش به 10 متر می رسد.  این محوطه در فاصله 1989 تا 1998 پنج بار توسط هیئتی از دانشگاه کپنهاگ دانمارک برهبری دانیل تی پاتس کاوش شده است.  در سال 206 کار کاوش را هیئتی مشترک از برین ماور کالج:  Bryn Mawr College و دانشگاه توبینگن برهبری پیتر ماگیPeter Magee از سر گرفت.  گوری به قطر 6 متر در این محوطه ساخته و در فاصله 2300 تا 2000 پیش از میلاد که تقریبا برابر با دوره امپراتوری اور سوم می شود مورد استفاده های مجدد قرار گرفته است. در این گور بقایای 413 تن دیده می شود.  همراه آنان شماری یافته های باستان شاسی چون ابزارهای مفرغی و پارچه پنبه ای هم بوده است.  برجی سنگی بزرگ به قطر تقریبی 40 متر در همان زمان ساخته شده بود.  در عصر آهن سکوئی از خاک برای حفاظت گور بر فراز آن ایجاد کرده بودند.
[19] -
[20]- Trough.
[21] -
[22] - فَیلَکه (نگارش دیگر: فیلکا)  از جزیره‌های خلیج فارس متعلق به  کویت در ۲۰ کیلومتری کرانه‌های آن کشور  است، با جزیره کوچک عوهه در خاورش.   به باور تاریخ‌نویسان غربی فیلکه در حمله اسکندر مقدونی به تصرف یونانیان درآمد و ایکاروس اش  نام کردند.
[23] -
[24]
[25] -
[26] -
[27] - پرندگان آبزی ( به انگلیسی:Waterfowl).   گروهی از پرندگان وحشی راسته غازسانان، به ویژه خانواده اردکیان، شامل اردک، غاز، و قو.
[28] -
[29] - The Arabian-Nubian Shield.
[30] -
[31] -
[32]-
[33] -
[35] -
[36] -
[37] -
[38] -
[39] -
[40] -  Jebel al-Buhais.
[41] -
[42] -
[43] - Aquifer.
[44] -
[45] -
[46] -
[47] -
[48] -
[49] - در فرهنگ یا دوره و صناعت موسوم به مونستری ابزارهای سنگی را با کوبیدن سنگی به عنوان ابزار به تکه سنگی بزرگ و وارد آوردن فشار در نقاط مناسب جدا کرده سلاح و ابزار و  وسیله های مورد نیاز خود را ساختند.

[50] -
[51] - غزال عربی پستانداری از خانواده گاوسانان از گونه های در معرض تهدید  انقراض است که عمده زیستگاهش  کشورهای حوزه خلیج فارس همچون قطر، اردن و عربستان و زیستگاه سه گونه دیگر آن آفریقاست است.  این پستاندار را به عربی  «مها عربی» یا «غزال عربی» و به زبان های غربی «اوریکس» گویند که بر گرفته از زبان رومانیائی است.  اوریکس ۱۴۰ الی ۱۸۰ سانتی متر طول و ۱۰۰ الی ۱۲۰ کیلوگرم وزن دارد.  طول شاخها به  ۷۰ الی ۷۵ سانتی متر و طول عمر  آن به حدود ۲۰ الی ۲۵ سال می رسد.

[52] -
[53] -
[54] -
[55] -
[56] -
[57] - See, Historical Muscat: an illustrated guide and gazetteer / by J.E. Peterson.  John Peterson 1947- Leiden: Brill; Biggleswade: Extenza Turpin [distributor], 2007.

[58] -
[59] -
[60] - Akab.
[61] -
[62] -
[63] -
[64] -
[65] -
[66] -
[67] - رشته‌کوهی در جنوب شرقی شهر العین و یکی از مناطق گردشگری امارات متحده عربی است.  پای جبل حفیت گورستانی یافته اند که باستان شناسان از هزارهٔ چهارم پیش از میلاد شمرده اند، با آثاری گوناگون چون ظروف سفالی، نقره و مس. 
[68] - اُمُّ النار (به انگلیسی: Umm an-Nar) نامی است که به فرهنگ عصر مفرغی که از 2000-2600 پ. م. در امارات متحده عربی امروزی و شمال عمان افتاده داده اند.  وجه تسمیه اش جزیره ای است به همین نام در جوار ابوظبی.  محوطه کلیدی بخوبی حفظ شده است اما واقع شدنش میان پالایشگاه و یک منطقه حساس نظامی به معنای محدودیت دسترسی عموم بدان در حال حاضر است.  مقامات امارات متحده عربی در تلاشند دسترسی مردم به این محوطه را آسان تر کنند و می خواهند آنرا در زمره مکانهای فرهنگی ابو ظبی در آورند.  یکی از ویژگی های فرهنگ ام النار گورهای مستدیری است که دیواره خارجیشان به دقت سنگ چین شده و هر یک بقایای چندین تن را در خود جای داده اند.  آنطور که از قرائن بر می آید کل دوره این فرهنگ 700 سال از 2700 تا 2000 پ. م. بوده است. 

[69] -
[70] -
[71] -
[72] -
[73] - محوطه جمدت نصر « Jemdet Nasr » در 100 كيلومتري جنوب بغداد واقع است و طي دو فصل در فاصله سالهاي 1926-1928 حفاري شده است  و نام خود را به يكي از ادوار فرهنگي بين النهرين داده است.

[74] پارک باستان شناسی حیلی (به انگلیسی: Hili Archaeological Park) جایگاه محوطه ای باستانی از عصر مفرغ در العین، ابوظبی،امارات متحده عربی است.  حیلی بزرگترین محوطه عصر مفرغ در ابوظبی است و قدمتش به هزاره سوم پ. م. می رسد. از جمله بقایائی که در این محوطه دیده می شود، سکونتگاه، قبور، و فلج/افلج/قنات/کاریزی است از عصر آهن.  بخشی از این محوطه خارج از پارک باستان شناسی و در منطقه ای حفاظت شده افتاده است.  یافته های این محوطه را می توان در موزه ملی العین تماشا کرد.  ابر گور حیلی ( به انگلیسی: Hili Grand Tomb) برجی است به قطر دوازده متر که از نو ساخته شده و در اصل از فرهنگ ام النار بوده است. م ات.






[76] -
[77] -
[78] -
[79] -
[80] -
[81] -
[82] -
[83] - محوطه باستانی از دوره عیلامی که در ۹ کیلومتری جنوب بوشهر، در سبز آباد امروزی واقع شده و در تاریخ ۱۹ مرداد ۱۳۷۹ با شماره ثبت ۲۷۷۲ در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
[84] -
[85] -
[86] -
[87] -  رأس  الجینز.  واقع در عمان شرقی ترین نقطه شبه جزیره عربستان و یکی از محل های تخم گذاری لاک پشت سبز است که در آبهای گرمسیری، از خلیج فارس و دریای عمان گرفته تا اقیانوس‌های آرام و اطلس زندگی می‌کند.
[88] -
[89] - شیمال: Shimal سکونت گاهی است باستانی در رأس الخیمه.

[90] -
[91] - دریای عرب یا بحر مکران یا دریای پارس پهنه‌ای آبی است در شمال شرقی اقیانوس هند، میان شبه‌جزیره عربستان و هندوستان، در شمال متصل به دریای عمان که به خلیج فارس می‌پیوندد.
[92] -
[93] - Lugal-Magan.

[94] - Lower Sea.

[95] -
[96] -
[97] - Lu-enlilla.
[98] - Sir Leonard Woolley.

[99] -
[100].-  الدراز (به انگلیسی  Diraz) روستایی در شمال غرب بحرین امروز و دلمون کهن.  عمده جمعیت آن شیعه اند و چندین معبد از دوره تمدن دلمون دارد.


[101]- ملوحا (پنجابی) (به انگلیسی Meluḫḫa, Melukhkha) نامی است که سومریان به شریک تجاری خود در دوره مفرغ میانه داده بودند و بیشتر باستان شناسان امروزی آنرا همان تمدن هاراپان دره سند شمرده اند.

[102] -Alik Tilmun.
[103]  
[105] -
[106] - Boss.
[107] -
[108] -
[110] -
[111] -
[113] -
[114] -
[115] -
[116] -
[117] -
[118] -
[119] -
[120] -
[121] - Ashlar.
[122] -
[123] -
[124] -
[125] -
[126] -
[127] - Camelus dromedaries.
[128] -
[129] -
[130] -
[131] -
[132] -
[133] -
[135] -
[136] -
[137] -
[138] -
[139] -
[140]  
[141] -
[142] -
[144] -
[145] -
[146] -
[147] -
[149] -
[150] -
[151] - Bithnah.

[152] -
[153] -
[155] -
[156] -
[157] -
[158] - Iskie (i.e., Izki).

[160] -
[161] - کوزه ٔ لوله دار. (برهان ). ظرف آب لوله دار شبیه آفتابه . (فرهنگ فارسی معین).  دهخدا
[162] - Bridge-spouted vessels.

[163] -
[164] -
[165] - Shamash.
[166] - E-kara.
[167] -
[168] -
[170] - Mazenes.
[171] - Taoče.
[172] - Tam (uk) ka (n).

[173] -
[174] -
[175] - Tell Khazneh.
[176] -
[178] -
[179] - Persian Gulf Sea Snake Hydrophis lapemoides is a species of sea snake.


[180] - H. ventromaculatus.

[181] -
[182] -
[183] -
[184] - Makkash.

[185] -
[186] - Daiva inscription, [Persepolis].
[187] -
[188] - Hecateus.
[189] -
[190] - Persikos Kolpos.
[191] - Nearchus the Cretan.
[192] -
[193] - Archias of Pella.
[194] - Tylos.
[195] - Tyrus.
[196] - Androsthenes of Thasos.
[197] - Arados.
[198] - Hicron.
[199] - Pithom (Hebrew: פתם) also called Per-Atum or Heroöpolis or Heroonopolis[citation needed] (Greek:Ἡρώων πόλις or Ἡρώ, Strabo xvi. 759, 768, xvii. 803, 804; Arrian, Exp. Alex. iii. 5, vii. 20; Joseph. Ant. Jud.ii. 7. § 5; Plin. v. 9. § 11, vi. 32. § 33; Mela[verification needed], iii. 8; Steph. B. s. v.; Ptol. ii. 1. § 6, iv. 15. § 54), is an ancient city of Egypt known from both biblical and Ancient Greek and Roman sources.
[200] - Eratosthenes.
[201] -
[203] -
[204] -
[206] - Teredon.
[207] - Seleucia-on-the-Erythraean Sea.

[208] - Antiochia-in-Persis.

[209] -
[210] - Magnesia on the Maeander.
[211][211] - Arethusa.
[212] - Larisa.
[213] - Chalcis.
[214] - Artemita.
[215] - Claudius Ptolemy (/ˈtɒləmi/; Greek: Κλαύδιος Πτολεμαῖος, Klaudios Ptolemaios; Latin: Claudius Ptolemaeus; c. AD 90 – c. AD 168) was a Greek-Roman citizen of Egypt who wrote in Greek.
[216] -
[217] - Polybius, Hist. 13.9

[218] - Antiochia-in-Persis

[219] - Gerrha.
[220] - Hist. 13.9.4–5.

[221] -
[222] -  Boule (Greek: βουλή, boulē; plural βουλαί, boulai). Wikipedia.
[223] -
[224] -
[225] - Anaxarchos.
[226] -
[227] - Gymnastic games.
[228] -
[230] - Stamped.
[231] - Amphora.
[232] - Rhodian.
[234] - Meleiha.
[235] -
[236] - Alabaster.
[237] -
[238] - Incense burner; censer.
[240] -
[241] -
[242] - Minaean.
[243] - آگاتارکیدس، مورخ، جغرافی دان و کتابدار کتابخانه اسکندریه در 113 پ. م.
[244] - زنون پاپیری ( به انگلیسی: Zenon Papyri ) اسناد تجارت قرن سوم پ. م. در ارتباط با مصر و فلسطین.
[245] - Temellatos (i.e. Taym-allat). 
[246] - Kasmaios.                              
[247] -
[248] -
[249] -
[250] - Al-Hinna.
[252] -
[254] -
[255] نویسنده دانشمند در این مورد سهل انگاری کرده است.   در منابع گوناگون، بویژه در منابع عبری استاکته،  که گاه صرفا استرک خوانده می شود طبق دستور کتاب مقدس از ترکیب انغوزه با اونیکا که لبدانوم، راک رز و به عربی القريضة العنبرية یا القريضة اللاذَنية گفته می شود، با کندر، به قسمت های مساوی از هر یک ساخته می شود قس 

For instance, the following gives advice on how to make an incense: "and the Lord said unto Moses, take unto thee sweet spices, Stacte (also known as storax) and Onycha (also known as labdanum) and Galbanum, also Frankincense; of each there shall be a like weight, and make an incense blended as by the perfumer.
The incense was made by blending together equal amounts of frankincense, stacte, onycha and galbanum (another resinous shrub), while the oil required 16 pounds of myrrh with the same amount of cassia and half as much each of cinnamon and calamus.
Exodus 30:34--"And the Lord said unto Moses, Take unto thee sweet spices, stacte, and onycha, and galbanum: these sweet spices with pure frankincense: of each there shall be a like weight.


[256] - Abyatha.
[257] - Mektepini.
[258] - Gordion.
[259] -
[260] -
[261] - Aspasine (Gr. Hyspaosines).

[262] -
[263] - Kephisodoros.
[264] - Stratagos.
[265] -
[266] - Periplus of the Erythraean Sea.

[267] - Apologos.
[268] -
[269] -Vologesis.
[270] -
[271] - Yarhai.
[272] -
[273] - Bsileus Oman. 
[274] - Scythia [viz. India].
[275] - Honainu (HNYNW).

[276] - Haddudan (HDWDN).

[277] - Ed-Dur.
[278] - Omana.
[279] -
[280] -
[281] -
[282] -
[283] -
[284] -
[285] - Terra sigillata.

[286] -
[288] -
[289] - Abi'el, written in Aramaic letters ('by'l).
[290]- Coin mould/mold/die.
[291] - Haftanboxt/Haftvad.
[292] -
[293] - Hatta.
[294] - Hatra.
[295] - Sanatruq (SNTRWQ).

[296] -
[297] -Adiabene.
[298] -
[299] -
[300] -
[301] -
[302] - هند شرقی نامی است که اروپائیان از سده شانزدهم میلادی بدین سو به شبه قاره هند، جنوب آسیا، جنوب شرق آسیا، جزایر اقیانوسیه و کشورهای بحری/جزیره ای (شش کشور مالزی، فیلیپین، برونئی، تیمور شرقی، سنگاپور و اندونزی، به انگلیسی: Maritime Southeast Asia ) داده اند.  معمولا کشورهای چین و ژاپن و دیگر کشورهای شمال هند و هیمالیا در این تعریف نمی گنجند.  خود نام هند هم بر گرفته از رود سند، ایندوس، است.  یونانیان باستان بیشتر نقاط آسیا در شرق ایران را هند می گفتند چرا که در آن روزگار سرزمین ایران تا سند گسترده بود.  قدمت این کاربرد دست کم به دوره هرودوت در سده پنجم پ. م. می رسد.