۱۳۹۲ مهر ۷, یکشنبه

چه خبر از ایران؟ افغان بایبل اورگ! مکاشفه یوحنای رسول و هفت جام غضب الهی... تو درکاری تا ابر و باد و مه و خورشید و فلک بکف آرند نانی و به غفلت بخورند یا نگه دارند برای روز مبدادا... نوعی رین چک

«مکاشفه» آخرین کتاب در جملۀ فهرست کتابهای کتاب مقدس است. شکل نوشتۀ کتاب مکاشفه از بسیار جهات با نوشته های دیگر فرق دارد. اکثر قسمت های کتاب مکاشفه به زبان استعاره و اشاره نوشته شده است که دارای مفاهیم عمیق روحانی است. لذا در وقت مطالعۀ آن باید دقت شود که تحت الفظی معنی نگردد. مسیحیان آن دوران مفهوم استعاره های را که در نوشتن این مکاشفه به کار رفته است، خوب می فهمیدند.

مکاشفۀ یوحنا در زمانی نوشته شده است که مسیحیان به خاطر ایمان شان به عیسی مسیح به عنوان خداوند، تحت آزار و شکنجه قرار داشتند. هدف اصلی نویسنده از نوشتن مکاشفه، بخشیدن امید به خوانندگان و تشویق کردن آنها در زمان سختی ها و شکنجه ها است، تا در ایمان شان وفادار باشند.

اگرچه نظرات مختلفی در مورد تفسیر و تشریح مکاشفه وجود دارد، اما یک چیز در این کتاب برای همه کاملاً واضح است که خدا سرانجام به وسیلۀ عیسی مسیح بر تمام دشمنان و شیطان پیروز خواهد شد، و کسانی که به او وفادار می مانند در آسمان و زمین جدید پاداش خواهند دید. خداوند اشکها را از چشمان پاک خواهد کرد و به تمام غمها خاتمه خواهد بخشید.

فهرست موضوعها : 

مقدمه :  فصل ۱ :  ۱ - ۸
اولین رؤیا و نامه های به هفت کلیسا :  فصل ۱ :  ۹ - ۳ :  ۲۲
طومار با هفت مهر :  فصل ۴ :  ۱ - ۸ :  ۱
هفت شیپور :  فصل ۸ :  ۲ - ۱۱ :  ۱۹
اژدها و دو حیوان وحشی :  فصل ۱۲ - ۱۳
رؤیاهای گوناگون :  فصل ۱۴ - ۱۵
هفت جام غضب خدا :  فصل ۱۶
سقوط بابل و شکست نبی دروغین و شیطان :  فصل ۱۷ :  ۱ - ۲۰ :  ۱۰
قضاوت آخرین :  فصل ۲۰ :  ۱۱ - ۱۵
آسمان، زمین و اورشلیم جدید :  فصل ۲۱ :  ۱ - ۲۲ :  ۵
خاتمه :  فصل ۲۲ :  ۶ - ۲۱
۱
۱این مکاشفه ای است که خدا به عیسی مسیح داده است تا آنچه که باید به زودی رخ دهد، به بندگانش نشان دهد. او فرشتۀ خود را به نزد بندۀ خویش یوحنا فرستاد، ۲تا این چیزها را به او نشان دهد. یوحنا با بیان آنچه شنیده و دیده است به حقانیت کلام خدا و شهادت عیسی مسیح گواهی می دهد. ۳خوشا به حال کسی که این را می خواند و کسانی که به کلمات این پیشگویی گوش می دهند و مطابق آنچه در آن نوشته شده است، عمل می کنند. زیرا وقت نزدیک است.

درود به کلیساهای هفت گانه

۴از طرف یوحنا به هفت کلیسا که در ایالت آسیا هستند : 

فیض و سلامتی از جانب او که هست و بود و می آید بر شما باد، و از جانب هفت روح که در پیشگاه تخت پادشاهی او هستند. ۵و از جانب عیسی مسیح، آن شاهد امین، آن نخست زاده از مردگان و فرماندۀ پادشاهان زمین به شما فیض و سلامتی باد. او ما را دوست دارد و با خون خود ما را از گناهان ما آزاد گردانید. ۶و ما را به سلطنت رسانید تا به عنوان کاهنان، خدا یعنی پدر او را خدمت کنیم. به او تا به ابد جلال و قدرت باد، آمین.

۷ببین او با ابر ها می آید! همه و از جمله آن کسانی که به او نیزه زدند، او را خواهند دید و همۀ اقوام دنیا به خاطر او سوگواری خواهند کرد. بلی، چنین خواهد شد! آمین. ۸خداوند، خدا می گوید :  «من الف و یا هستم، خداوند قادر مطلق که بود و هست و آمدنی است.»

ظهور مسیح

۹من یوحنا، برادر شما، که در پیوستگی با عیسی در رنج و در پادشاهی و در بردباری شریک شما هستم، به خاطر موعظۀ کلام خدا و شهادت به عیسی، در جزیره ای به نام پتموس مقیم بودم. ۱۰آن روز، روز خداوند بود و روح القدس مرا فراگرفت، در آن حال، از پشت سر خود صدای بلندی مثل صدای شیپور شنیدم ۱۱که به من گفت :  «آنچه را که می بینی در کتابی بنویس و به این هفت کلیسا، یعنی کلیساهای :  اِفِسُس، اِسمیرنا، پِرگاموم، طیاتیرا، ساردِس، فیلادِلفیا، و لائودیکیه بفرست.»

۱۲برگشتم تا ببینم کیست که با من سخن می گوید؛ و وقتی برگشتم، هفت چراغپایۀ زرین دیدم. ۱۳در میان چراغپایه ها کسی شبیه «پسر انسان» را دیدم که ردای درازی بر تن داشت و شالی زرین به دور سینه اش بود. ۱۴موهای او مثل پشم یا برف سفید بود و چشمانش مثل آتش می درخشید ۱۵پاهایش مثل برنجی که در کوره گداخته و سپس شفاف شده باشد، درخشان بود و صدایش مانند صدای آبشار. ۱۶او در دست راست خود هفت ستاره داشت و از دهانش شمشیری تیز و دو دَم بیرون می آمد و چهره اش مانند آفتاب نیمروز می درخشید.

۱۷وقتی او را دیدم مثل مُرده پیش پای او افتادم، اما او دست راست خود را بر من گذاشت و گفت :  «نترس، من اول و آخر هستم. ۱۸من زنده بودم و مُردم و اکنون تا به ابد زنده هستم و کلیدهای مرگ و عالم مردگان را در دست دارم. ۱۹آنچه را می بینی بنویس، آنچه که اکنون هست و بعد از این واقع می شود. ۲۰مفهوم و مقصود آن هفت ستاره ای که در دست راست من دیدی و آن هفت چراغپایۀ زرین این است. آن هفت ستاره، فرشتگان هفت کلیسا و آن هفت چراغپایه، هفت کلیسا می باشند.

پیام به کلیسای اِفِسُس

۲
۱به فرشته کلیسای اِفِسُس بنویس : 

«این است سخنان آن کسی که هفت ستاره را به دست راست خود دارد و در میان هفت چراغپایۀ زرین گردش می کند. ۲من اعمال، رنج ها، و بردباری تو را می دانم. می دانم که نمی توانی شریران را تحمل کنی. تو آنانی را که ادعا می کنند، رسول هستند ولی نیستند امتحان کرده ای و دریافته ای که دروغگو هستند. ۳تو بردبار هستی، به خاطر من در مقابل شرارت ایستادگی کرده ای و از پا در نیامده ای. ۴اما این شکایت را از تو دارم :  محبتِ اول خود را از دست داده ای. ۵به یاد داشته باش که از چه مقام بلندی سقوط کرده ای، توبه کن و مثل گذشته عمل نما و اگر توبه نکنی، نزد تو می آیم و چراغپایه ات را از جایش بر می دارم. ۶البته باید بگویم :  تو این خوبی را هم داری، که مثل من از اعمال نقولاویان نفرت داری.

۷ای کسانی که گوش دارید، به آنچه که روح به کلیساها می گوید، گوش دهید! به کسی که پیروز شود اجازه می دهم از درخت زندگانی که در باغ خدا می روید، بخورد.»

پیام به کلیسای اِسمیرنا

۸به فرشتۀ کلیسای اِسمیرنا بنویس : 

«این است سخنان آن اول و آخر، آن کس که مُرد و زنده شد :  ۹من از عذاب و فقر تو آگاه هستم ولی با وجود این توانگر هستی! می دانم آن کسانی که ادعا می کنند یهودی هستند ولی نیستند، چطور به تو تهمت می زنند. آنها جماعت شیطانند! ۱۰از رنجی که به شما روی می آورد، نترسید. البته ابلیس بعضی از شما را به زندان خواهد افگند تا شما را بیازماید و به مدت ده روز رنج خواهید کشید ولی تا دَم مرگ وفادار بمانید و من به شما تاج زندگی را خواهم بخشید.

۱۱ای کسانی که گوش دارید، به آنچه که روح به کلیساها می گوید گوش دهید. کسی که پیروز شود، عذاب مرگ دوم را نخواهد چشید.»

پیام به کلیسای پِرگاموم

۱۲به فرشته کلیسای پِرگاموم بنویس : 

«این است سخنان آن کسی که صاحب آن شمشیر تیز دو دَم است. ۱۳می دانم تو در کجا به سر می بری، تخت شیطان در آنجا قرار دارد و می دانم ایمانی که به من داری کم نشده است. تو حتی در آن زمان که آنتیپاس، شاهدِ امینِ من در شهر تو یعنی در خانۀ شیطان شهید شد، ایمانت را از دست ندادی. ۱۴اما از تو چند شکایت دارم :  در پِرگاموم عده ای با تو هستند که به تعالیم بِلعام چسپیده اند. بِلعام به بالاق تعلیم داد که چگونه قوم اسرائیل را از راه راست گمراه سازد و آنها را تشویق کرد خوراکی را بخورند که به بُتها تقدیم شده بود و مرتکب زنا بشوند. ۱۵و همچنین عده ای هستند که از تعلیم نقولاویان پیروی می کنند. ۱۶پس توبه کن، اگر توبه نکنی به زودی نزد تو خواهم آمد و با شمشیری که از دهانم بیرون می آید، با آنها جنگ خواهم کرد.

۱۷ای کسانی که گوش دارید، آنچه را که روح به کلیساها می گوید بشنوید! به کسی که پیروز شود، به او از نان مَنّای مخفی خواهم داد. به او سنگ سفیدی نیز می دهم و بر آن سنگ، نام تازه ای نوشته خواهد بود که هیچ کس معنی آن را نخواهد فهمید، مگر آن کسی که آن را می گیرد.»

پیام به کلیسای طیاتیرا

۱۸به فرشتۀ کلیسای طیاتیرا بنویس : 

«این است سخنان پسر خدا که چشمانش مانند آتش می درخشد و پاهایش مثل برنجِ شفاف، درخشان است. ۱۹از اعمال و محبت و وفاداری و خدمت نیکو و بردباری تو آگاه هستم و می دانم که اکنون اعمال تو از گذشته بهتر است. ۲۰و اما از تو شکایتی دارم :  تو ایزابل را آزاد گذاشته ای. ایزابل، زنی که ادعا می کند نبیه است و با تعلیم خود بندگان مرا گمراه می کند تا آن ها مرتکب زنا و خوردن خوراک هایی شوند که به بُتها تقدیم شده است. ۲۱به او مُهلت داده ام که توبه کند ولی او نمی خواهد دست از زناکاری های خود بکشد. ۲۲بدان که من او را گرفتار بسترش خواهم ساخت و عاشقانش را که با او زنا کرده اند، همراه خودش گرفتار مصیبت شدیدی خواهم کرد، مگر اینکه از آن کارهایی که با او کرده بودند، توبه کنند ۲۳و فرزندانش را به قتل خواهم رسانید. با این کارها، همۀ کلیساها خواهند فهمید که من افکار و نیت های انسان را می آزمایم، و به هر یک از شما مطابق اعمالش جزا خواهم داد.

۲۴اکنون روی سخن من با بقیۀ شما در طیاتیرا است که این تعالیم را نپذیرفته اید و آنچه را که آنها اسرار مخصوص شیطان می خوانند، نیاموخته اید. من نمی خواهم بار بیشتری بر شما تحمیل کنم. ۲۵فقط می خواهم آنچه دارید تا زمانی که من می آیم محکم نگاه دارید. ۲۶به کسی که پیروز شود و در انجام ارادۀ من تا به آخر استقامت نشان دهد، قدرت خواهم داد تا بر تمام ملت ها حکمرانی کند. ۲۷او با عصای آهنین بر آنها فرمان خواهد راند و آنها را مثل ظروف سفالین خواهد شکست. او تمام این کارها را با قدرتی که من از پدر دریافت کرده ام، انجام خواهد داد. ۲۸و همچنین ستارۀ صبح را به او خواهم بخشید.

۲۹ای کسانی که گوش دارید، آنچه را که روح به کلیساها می گوید، بشنوید.»

پیام به کلیسای ساردِس

۳
۱به فرشتۀ کلیسای ساردِس بنویس : 

«این است سخنان آن کسی که صاحب هفت روح خدا و هفت ستاره است. اعمال تو را می دانم و اگرچه همه می گویند تو زنده هستی، ولی مرده ای. ۲بیدار شو و آن چیزهایی را که باقی مانده و نزدیک است از بین برود تقویت کن، زیرا من هیچ یک از کارهایی که پسندیدۀ خداست، در تو نیافته ام. ۳پس آنچه را که آموخته و شنیده ای به یاد آور و آن را محکم نگهدار و توبه کن. اگر بیدار نشوی، من مانند دزد بر سر تو خواهم آمد و تو لحظۀ آمدن مرا نخواهی دانست. ۴اما چند نفر در ساردِس داری که لباس های خود را نیالوده اند. آنها با لباس سفید با من راه خواهند رفت زیرا مستحق آنند. ۵کسی که پیروز شود، به لباس سفید ملبس خواهد شد و نامش را هرگز از کتاب زندگی پاک نخواهم کرد و در پیشگاه پدر خود و فرشتگان، او را از آنِ خود خواهم دانست.

۶ای کسانی که گوش دارید، آنچه را که روح به کلیساها می گوید، بشنوید.»

پیام به کلیسای فیلادِلفیا

۷به فرشتۀ کلیسای فیلادِلفیا بنویس : 

«این است سخنان آن قدوس و صادق که کلید داود را به دست دارد. دری را که او باز کند نمی توان بست و هر دری را که او ببندد نمی توان باز کرد. ۸من اعمال تو را می دانم و دروازۀ باز پیش روی تو قرار داده ام که هیچ کس نمی تواند آن را ببندد؛ زیرا با اینکه قدرت تو کم است، کلام مرا نگهداشته ای و نام مرا انکار نکرده ای. ۹توجه کن! این است کاری که من خواهم کرد :  آنانی را که از جماعت شیطان هستند و ادعای یهودیت می کنند، ولی نیستند و دروغ می گویند، خواهم آورد و پیش پای تو خواهم افگند و آنها خواهند دانست که تو محبوب من هستی، ۱۰زیرا مطابق تعالیم من رفتار کردی و نسبت به من وفادار ماندی، من نیز تو را از آزمایش سختی که قرار است بر تمامی دنیا واقع شود و ساکنانش را بیازماید، حفظ خواهم کرد. ۱۱بزودی می آیم، آنچه را داری محکم نگهدار و نگذار کسی تاج تو را بگیرد. ۱۲من کسی را که پیروز گردد، مثل ستونی در عبادتگاه خدای خود ثابت خواهم ساخت، او هرگز از آنجا نخواهد رفت و من نام خدای خود را بر او خواهم نوشت. من نام شهر خدا، یعنی آن اورشلیم نوی را که از آسمان و از جانب خدای من نزول می کند و همچنین نام نو خود را بر او خواهم نوشت.

۱۳ای کسانی که گوش دارید، آنچه را که روح به کلیساها می گوید، بشنوید.»

پیام به کلیسای لائودیکیه

۱۴به فرشتۀ کلیسای لائودیکیه بنویس : 

«این است سخنان «آمین»، آن شاهد امین و راستین و آغاز تمام خلقت خدا. ۱۵من از همۀ اعمال تو آگاه هستم و می دانم که تو نه گرم هستی و نه سرد. ای کاش گرم می بودی و یا سرد. ۱۶اما چون بین این دو، یعنی نه گرم هستی و نه سرد، تو را از دهان خود قی خواهم کرد ۱۷زیرا می گویی :  «دولتمند هستم و ثروت جمع کرده ام و محتاج به چیزی نیستم.» در حقیقت، اگرچه این را نمی دانی، با این وجود تو بیچاره و بدبخت و بینوا و کور و عریان هستی. ۱۸به تو نصیحت می کنم، طلایی را که در آتش تصفیه شده از من بخر تا تو را به راستی دولتمند گرداند و لباس سفیدی بخر تا بپوشی و خجلت عریانی خود را بپوشانی و مرحمی بخر و به چشمان خویش بمال تا ببینی. ۱۹همۀ کسانی را که دوست می دارم، سرزنش می کنم و تأدیب می نمایم، پس غیور باش و توبه کن. ۲۰من پشت در ایستاده در را می کوبم، اگر کسی صدای مرا بشنود و در را باز کند داخل می شوم و با او نان خواهم خورد و او نیز با من. ۲۱به آن کسی که پیروز گردد، جایی در روی تخت سلطنت خود خواهم بخشید، همان طور که من پیروز شدم و با پدر بر تخت سلطنت او نشستم.

۲۲ای کسانی که گوش دارید، آنچه را که روح به کلیساها می گوید، بشنوید.»»

پرستش در عالم بالا

۴
۱پس از آن نگاه کردم و در آسمان دری باز دیدم و همان صدایی که من در آغاز شنیده بودم مانند شیپوری به من گفت :  «بالا بیا، من آنچه را که باید بعد از این رُخ دهد به تو نشان خواهم داد.» ۲روح خدا مرا فرا گرفت و دیدم که در آسمان تخت سلطنتی قرار داشت و بر روی آن تخت کسی نشسته بود، ۳که مانند یشم و عقیق می درخشید و گرداگرد تخت را رنگین کمانی به درخشندگی زمرد فراگرفته بود. ۴در پیرامون این تخت بیست و چهار تخت دیگر بود و روی آن ها بیست و چهار پیر نشسته بودند. آن ها لباس سفید به تن و تاج زرین به سر داشتند. ۵از آن تخت برق می درخشید و غرش و رعد شنیده می شد. در پیش روی تخت، هفت مشعل سوزان می سوخت. اینها هفت روح خدا هستند. ۶و همچنین در برابر تخت چیزی که مانند دریایی از شیشه یا بلور بود، دیده می شد. در اطراف و در چهار گوشۀ تخت، چهار حیوان قرار داشتند که بدن آن ها از هر طرف پُر از چشم بود. ۷حیوان اول مانند شیر بود، دومی مانند گوساله، سومی صورتی مانند صورت انسان داشت و چهارمی مانند عقابی پَر گشوده بود. ۸هر یک از این چهار حیوان شش بال داشت و بدن آن ها از هر طرف پُر از چشم بود و شب و روز دائماً می گفتند : 

«قدوس، قدوس، قدوس، خداوند، خدای قادر مطلق که بود و هست و آمدنی است.»
۹هر وقت این حیوانات آن تخت نشین را که تا ابد زنده است، تجلیل و تکریم و تمجید می کنند، ۱۰آن بیست و چهار پیر در برابر تخت نشین که تا ابد زنده است سجده می کنند و او را می پرستند و تاج های خود را در پیش تخت او می اندازند و فریاد می زنند : 

۱۱«ای خداوند و خدای ما، تو تنها شایسته ای که صاحب جلال و حُرمت و قدرت باشی، زیرا تو همه چیز را آفریدی و به ارادۀ تو، آن ها هستی و زندگی یافتند.»
بره و طومار (کتاب)

۵
۱آنگاه دیدم که تخت نشین، طوماری در دست راست دارد که هر دو طرف آن نوشته شده و با هفت مُهر، مُهر و لاک شده بود. ۲و فرشتۀ نیرومندی را دیدم که با صدای بلند می گفت :  «چه کسی شایسته است که طومار را باز کند و مُهرهایش را بردارد؟» ۳اما هیچ کس در آسمان یا روی زمین و یا زیر زمین قادر نبود که طومار را باز کند و یا به داخل آن ببیند. ۴من زار زار می گریستم، زیرا کسی یافت نشد که شایستۀ آن باشد که طومار را باز کند و یا به داخل آن ببیند. ۵آنگاه یکی از پیران به من گفت :  «گریه مکن زیرا آن شیر، شیری که از طایفۀ یهودا و نهالی از نسل داود است، پیروز شده و او حق باز کردن طومار و برداشتن هفت مُهر آن را دارد.»

۶آنگاه دیدم که در بین همان تخت سلطنت و در میان آن حیوانات و پیران، بره ای ایستاده بود، که علامت برۀ قربانی شده را داشت. آن بره دارای هفت شاخ و هفت چشم بود. هفت چشمی که هفت روح خدا هستند و به تمام دنیا فرستاده شده اند. ۷بره پیش آمد و طومار را از دست راست تخت نشین گرفت. ۸همین که او آنرا گرفت آن چهار حیوان و بیست و چهار پیر، پیش بره سجده کردند. پیران به یک دست چنگ داشتند و به دست دیگر جام های زرینِ پُر از بخور که نشانۀ دعاهای مقدسین است. ۹آن ها سرود نوی می سرائیدند : 

«تو شایسته ای که، طومار را بگیری، و مُهرهایش را باز کنی، زیرا تو کشته شدی و با خون خود مردمان را از هر قبیله و زبان، از هر ملت و امت برای خدا خریدی.
۱۰تو آنها را به سلطنت رسانیدی تا به عنوان کاهنان، خدای ما را خدمت کنند و آن ها بر زمین فرمانروایی خواهند کرد.»
۱۱آنگاه نگاه کردم و صدای فرشتگان بی شماری را که صدها هزار و هزاران هزار بودند، شنیدم. آن ها دَور آن تخت و حیوانات و پیران ایستاده بودند ۱۲و با صدای بلند فریاد می زدند : 

«برۀ قربانی شده شایسته است تا قدرت و ثروت و حکمت و توانایی، حُرمت و جلال و تمجید بیابد.»
۱۳آنگاه می شنیدم که همۀ موجودات آسمان و زمین و زیر زمین و بحر و هرچه در آن ها است فریاد می کردند : 
«ستایش و عزت، جلال و قدرت، از آنِ کسی باد که بر تخت سلطنت می نشیند و تا به ابد از آنِ بره باد!»
۱۴و آن چهار حیوان گفتند :  «آمین» و پیران سجده نموده، او را پرستش کردند.
شکستن مُهرها

۶
۱در آن هنگام که بره، اولین مُهر از آن هفت مُهر را شکست، من می دیدم و می شنیدم، که یکی از آن حیوانات با صدایی مانند رعد می گوید :  «بیا» ۲و ناگهان اسپ سفیدی را دیدم که سوار آن کمانی به دست داشت و تاجی به او داده شد و او پیروزمندانه برای پیروزی برآمد.

۳وقتی بره، دومین مُهر را باز کرد، شنیدم حیوان دوم گفت :  «بیا» ۴و اسپ دیگری که سرخ رنگ بود بیرون آمد و به سوار آن قدرت داده شد تا صلح را از روی زمین بردارد تا انسان ها یکدیگر را بکشند و همچنین به او شمشیر بزرگی داده شد.

۵وقتی بره، سومین مُهر را باز کرد، شنیدم که حیوان سوم گفت :  «بیا» آنگاه نگاه کردم و اسپ سیاهی را دیدم که سوارش ترازویی به دست داشت ۶و صدایی از میان آن حیوانات به گوشم رسید که می گفت :  «قیمت یک چارک گندم و یا سه چارک جَو، مزد یک روز کار خواهد بود. به روغن زیتون و شراب ضرری مرسان.»

۷زمانی که او چهارمین مُهر را باز کرد، صدای حیوان چهارم را شنیدم که می گفت :  «بیا» ۸وقتی به آنجا نگاه کردم، اسپ رنگ پریده ای را دیدم که نام سوارش مرگ بود و دنیای مردگان به دنبالش می آمد. به او قدرتی داده شد تا یک چهارم زمین را با شمشیر و گرسنگی و امراض مهلک و حیوانات وحشی از بین ببرد.

۹وقتی پنجمین مُهر را باز کرد، در زیر قربانگاه ارواح کسانی را دیدم که به خاطر کلام خدا و اعتراف ایمان خود شهید شده بودند. ۱۰آن ها با صدای بلند فریاد زدند :  «ای خداوند قدوس و راستین، تا به کی بر ساکنان زمین داوری نمی کنی و انتقام خون ما را از آن ها نمی گیری؟» ۱۱به هر یک از آن ها ردای سفیدی دادند و به آن ها گفته شد، که اندکی دیگر بیارامند تا تعداد همقطاران و برادران شان که می باید مثل آنها کشته شوند، کامل گردد.

۱۲آنگاه وقتی بره، ششمین مُهر را باز کرد، دیدم که زلزلۀ شدیدی رخ داد. آفتاب مانند بوجی درشت سیاه شد و مهتاب، کاملاً مثل خون سرخ شد ۱۳و ستارگان آسمان مانند انجیرهایی که از تندباد به زمین می ریزند، فرو ریختند. ۱۴آسمان مانند طوماری در هم پیچیده ای ناپدید شد و همۀ کوه ها و جزیره ها از جای خود حرکت کردند، ۱۵و پادشاهان و فرمانروایان زمین، سرلشکران و توانگران، زورمندان و همۀ انسانها چه برده و چه آزاد، خود را در غارها و در میان صخره های کوه ها پنهان ساختند. ۱۶و به کوه و صخره ها گفتند :  «به روی ما بیفتید و ما را از چهرۀ تخت نشین و از خشم و غضب بره پنهان کنید، ۱۷زیرا روز عظیم خشم آن ها رسیده است، چه کسی می تواند آن روز را تحمل کند؟»

۷
۱بعد از این چهار فرشته را دیدم، که در چهار گوشۀ زمین ایستاده بودند و جلوی چهار باد زمین را می گرفتند تا دیگر بادی بر بحر و خشکی و یا هیچ درختی نَوَزَد ۲و فرشتۀ دیگری را دیدم که از مشرق بر می خاست و مُهر خدای زنده را در دست داشت و با صدای بلند به آن چهار فرشته که قدرت یافته بودند به خشکی و بحر ضرر برسانند، گفت :  ۳«تا آن زمان که ما مُهر خدای ما را بر پیشانی بندگانش نگذاریم، به بحر و خشکی و یا درختان ضرری نرسانید.» ۴و شنیدم که تعداد کسانی که از همۀ قبایل بنی اسرائیل نشانۀ مُهر را دریافت داشته بودند، یکصد و چهل و چهار هزار بود. ۵دوازده هزار از قبیلۀ یهودا، دوازده هزار از قبیله رؤبین، دوازده هزار از قبیلۀ جاد، ۶دوازده هزار از قبیلۀ اَشیر، دوازده هزار از قبیلۀ نفتالی، دوازده هزار از قبیلۀ مَنَسّی، ۷دوازده هزار از قبیلۀ شمعون، دوازده هزار از قبیلۀ لاوی، دوازده هزار از قبیلۀ ایسَسکار، ۸دوازده هزار از قبیلۀ زبولون، دوازده هزار از قبیلۀ یوسف و دوازده هزار از قبیلۀ بنیامین.

جمعیت بزرگ از تمام ملتها

۹بعد از این نگاه کردم و گروه بزرگی را دیدم که به شمار نمی آمد. از همۀ ملتها و همۀ قبایل و امتها و زبانها در پیش تخت سلطنت و در مقابل بره ایستاده بودند. آن ها لباس سفیدی به تن داشتند و شاخه ای از درخت خرما در دست شان بود ۱۰و با هم فریاد می زدند :  «نجات ما از جانب خدایی است که بر تخت سلطنت می نشیند و از جانب بره است.» ۱۱و همۀ فرشتگانی که در پیرامون تخت بودند، همراه با پیران و آن چهار حیوان در پیش تخت، روی بر زمین نهاده و خدا را عبادت کردند. ۱۲آن ها می گفتند :  «آمین، حمد و جلال و حکمت، سپاس و حرمت، قدرت و قوّت از آنِ خدای ما باد، تا به ابد! آمین.»

۱۳آنگاه یکی از آن پیران به من خطاب کرده گفت :  «این مردان سفید پوش چه کسانی هستند و اهل کجایند؟» ۱۴من جواب دادم :  «ای آقای من، تو می دانی.» بعد به من گفت :  «اینها کسانی هستند که از آن عذاب سخت گذشته اند، ردا های خود را شسته و در خون بره سفید کرده اند. ۱۵به این سبب آن ها در برابر تخت خدا هستند و او را شب و روز در عبادتگاهش خدمت می کنند و آنها در سایۀ آن تخت نشین خواهند بود. ۱۶آنها دیگر احساس گرسنگی یا تشنگی نخواهند کرد. آفتاب و یا هیچ گرمای سوزانی به آن ها ضرر نخواهد رسانید. ۱۷زیرا آن بره که در مرکز تخت است، چوپان آنها خواهد بود و آنها را به چشمه های آب زندگی هدایت خواهد کرد و خدا همۀ اشکها را از چشمان آنها پاک خواهد کرد.»

مُهر هفتم

۸
۱هنگامی که بره، هفتمین مُهر را باز کرد نزدیک نیم ساعت در آسمان خاموشی برقرار بود ۲و من دیدم که هفت شیپور به هفت فرشته ای که در پیشگاه خدا ایستاده بودند، داده شد.

۳در این وقت فرشته ای دیگر آمد و پیش قربانگاه ایستاد. او بُخُورسوزی از طلا به دست داشت و مقدار زیادی بُخُور به او داده شد تا به همراه دعاهای همۀ مقدسین بر قربانگاه طلاییِ پیش تخت سلطنت تقدیم نماید. ۴دود بُخُور از دست آن فرشته همراه با دعاهای مقدسین به پیشگاه خدا بالا رفت. ۵فرشته، بُخُورسوز را برداشته آنرا از آتش قربانگاه پُر ساخت و آن را به روی زمین افگند. آنگاه رعد و برق و صدای ترسناکی برخاست و زمین لرزید.

نواختن شیپور ها

۶هفت فرشته ای که هفت شیپور به دست داشتند، آماده شدند تا در آن ها بدمند. ۷اولی در شیپور خود دمید و ژاله و آتش آمیخته با خون بارید و بر روی زمین فرو ریخت، ثلث زمین و ثلث درختان و همۀ سبزه ها سوختند.

۸دومین فرشته در شیپور خود دمید و چیزی مانند کوهی مشتعل به بحر افگنده شد و ثلث بحر به خون مبدل گردید ۹و ثلث موجودات زندۀ بحر مُردند و ثلث کشتی های آن غرق گشتند.

۱۰سومین فرشته در شیپور خود دمید و ستارۀ بزرگی که مانند مشعل بزرگ و سوزانی بود، از آسمان بر روی ثلث دریاها و چشمه سارها افتاد. ۱۱نام آن ستاره، «اَفسَنتین» بود و ثلث آبها تلخ شد. و مردم بسیار از آبها که تلخ شده بود، مُردند.

۱۲سپس چهارمین فرشته در شیپور خود دمید، چنان ضربه ای به ثلث آفتاب و ثلث ماه و ثلث ستارگان وارد شد، که یک سوم آن ها تاریک شدند و ثلث نور روز و ثلث نور شب از بین رفت. ۱۳آنگاه من عقابی را دیدم که در آسمان پرواز می کرد و با صدای بلند می گفت :  «وای، وای، وای بر ساکنان زمین، زیرا که هم اکنون سه فرشتۀ دیگر شیپورهای خود را خواهند دمید.»

۹
۱در این وقت، پنجمین فرشته در شیپور خود دمید و من ستاره ای را دیدم که به زمین افتاد و کلید «چاهِ بی انتها» به آن ستاره داده شد ۲و با آن کلید، چاه بی انتها را باز کرد و از چاه دودی مانند دود یک کورۀ بزرگ برخاست و نور آفتاب و هوا از دود چاه، تیره و تار گشت. ۳آنگاه از آن دود ملخ هائی بیرون آمده، زمین را پُر ساختند و به آنها قدرتی مثل قدرت گژدُم داده شد ۴و به آن ها گفته شد که به علف زمین و گیاهان و درختان کاری نداشته باشند، بلکه فقط به آدمیانی که مُهر خدا را بر خود ندارند، ضرر برسانند. ۵به آن ها اجازه داده شد این آدمیان را به مدت پنج ماه شکنجه دهند و مانند کسانی که از نیش گژدُم رنج می برند آن ها را عذاب دهند، ولی اجازۀ کشتن آن ها را نداشتند. ۶در آن ایام این مردمان آرزوی مرگ خواهند کرد، اما به آرزوی خود نخواهند رسید. خواهان مردن خواهند بود، ولی مرگ به سراغ آن ها نخواهد آمد.

۷این ملخ ها مثل اسپان آمادۀ جنگ بودند. بر روی سر آن ها چیزهائی شبیه به تاج های طلایی قرار داشت. صورت آن ها مانند صورت انسان بود. ۸موهای شان مانند موهای زنان، دندان هایی مثل دندان های شیر داشتند ۹و سینه های آن ها را سینه پوش های مانند زِرِه های آهنین می پوشانید و صدای بالهای شان مانند صدای اسپان و ارابه هایی بود که به میدان جنگ هجوم می آورند. ۱۰آن ها مانند گژدُم، صاحب دُم های نیشداری هستند و قدرت دارند با دُم خود پنج ماه به نوع بشر آزار برسانند. ۱۱پادشاه آن ها فرشتۀ چاه بی انتها است که نامش به عبرانی «اَبَدون» و در یونانی «آپولیون» (نابود کننده) می باشد. ۱۲بلای اول به پایان رسید، اما دو بلای دیگر هنوز هست، که باید بیاید.

۱۳آنگاه ششمین فرشته در شیپور خود دمید و من از چهار گوشۀ قربانگاهِ طلایی که در حضور خدا قرار دارد، صدایی شنیدم ۱۴که به فرشتۀ ششم که شیپور را به دست داشت می گفت :  «چهار فرشته ای را که بر دریای بزرگ فرات بسته اند، آزاد ساز.» ۱۵پس آن چهار فرشته آزاد شدند تا ثلث آدمیان را بکشند. آنها برای همین سال و ماه و روز و ساعت آماده شده بودند. ۱۶من شنیدم که تعداد سواران آن ها دو صد میلیون نفر بود. ۱۷در رؤیایی که من دیدم، اسپان و سواران آن ها چنین بودند :  سواران سینه پوش هایی به رنگ های سرخِ آتشین و آبی و زردِ گوگردی بر تن داشتند. اسپان سرهایی مانند سر شیر داشتند و از دهان شان آتش و دود و گوگرد بیرون می آمد. ۱۸این سه بلا یعنی آتش و دود و گوگرد که از دهان شان بیرون می آمد، ثلث آدمیان را کشت. ۱۹قدرت اسپان در دهان و دُم های آن ها بود. زیرا دُم های شان به مارهایی شباهت داشت که با سر خود می گزیدند و به مردم آزار می رسانیدند.

۲۰بقیۀ آدمیان که از این بلاها نجات یافتند، از کارهای دست خود توبه نکردند و از پرستش شیاطین و بُتهایی که از طلا و نقره و برنج و سنگ و چوب ساخته شده بودند و قادر به دیدن و شنیدن و راه رفتن نیستند، دست نکشیدند ۲۱و از آدمکشی و جادوگری و زنا و یا دزدی خود توبه نکردند.

فرشته و طومار کوچک

۱۰
۱آنگاه فرشتۀ پُر قدرت دیگری را که از آسمان پائین می آمد، دیدم. او با ابری پوشیده شده بود و رنگین کمانی به دور سرش بود، چهره اش مانند آفتاب می درخشید و ساق پاهایش مثل ستون های آتش بود. ۲در دستش طومار کوچک باز شده ای بود و پای راستش بر بحر و پای چپ او بر خشکی قرار داشت. ۳آنگاه فریاد بلندی مانند غرش شیر برآورد و همین که او سخن گفت، رعدهای هفتگانه فریاد برآوردند. ۴من آماده شدم که آنچه را که رعدهای هفتگانه می گفتند بنویسم، اما صدایی را از آسمان شنیدم که می گفت :  «آنچه را که رعدهای هفتگانه گفتند، در دل خود نگهدار و آن را ننویس.»

۵آنگاه دیدم آن فرشته ای که به روی بحر و خشکی ایستاده بود، دست راست خود را به سوی آسمان بلند کرد ۶و به آن کس که تا به ابد زنده است و آسمان و زمین و بحر و هرچه در آنهاست را آفرید، سوگند یاد کرده گفت :  «دیگر تأخیری نخواهد شد! ۷بلکه در آن روزهایی که فرشتۀ هفتم شیپور خود را به صدا در می آورد نقشه های مخفی خدا انجام خواهد شد، همان طور که به بندگان خود یعنی انبیاء وعده داده بود.»

۸بعد همان صدایی که من از آسمان شنیده بودم، باز با من صحبت کرده گفت :  «برو طومار باز شده را از دست فرشته ای که بر بحر و خشکی ایستاده است، بگیر.» ۹پس به سوی آن فرشته رفتم و به او گفتم که طومار کوچک را به من بدهد. او به من گفت :  «آن را بردار و بخور. اندرونت را تلخ خواهد ساخت ولی در دهان تو مثل عسل شیرین خواهد بود.» ۱۰پس طومار کوچک را از دست فرشته گرفته، خوردم و آن در دهان من مثل عسل شیرین بود، اما وقتی آن را خوردم اندرونم تلخ شد. ۱۱به من گفتند :  «باید یک بار دیگر این پیشگویی ها را دربارۀ امت ها، ملتها و زبان ها و پادشاهان بسیار بازگو کنی.»

دو شاهد

۱۱
۱به من چوب درازی که مانند چوب اندازه گیری بود، دادند و گفتند :  «برو عبادتگاه و قربانگاه را اندازه بگیر و تعداد عبادت کنندگان را بشمار ۲ولی با حویلی خارج عبادتگاه کاری نداشته باش، آن را اندازه نگیر. زیرا به ملتهای غیر یهودی واگذار شده است و آنها به مدت چهل و دو ماه شهر مقدس را پایمال خواهند کرد. ۳من دو شاهد خود را مأمور خواهم ساخت که لباسی از پارچه های درشت پوشیده و در تمام آن یکهزار و دوصد و شصت روز پیشگویی کنند.»

۴این دو نفر همان دو درخت زیتون و دو چراغی هستند که در پیشگاه خداوندِ زمین می ایستند. ۵اگر کسی بخواهد به آن ها آزاری برساند، از دهان آنها آتش بیرون می ریزد و دشمنان شان را می سوزاند، به این ترتیب هر که در پی آزار آن ها باشد، کشته می شود. ۶این دو نفر قدرت بستن آسمان را دارند، به طوری که در مدت پیشگویی آنها باران نبارد و قدرت دارند که چشمه های آب را به خون مبدل سازند و زمین را هر زمان که بخواهند به بلایی دچار سازند.

۷و آن زمان که شهادت خود را به پایان رسانند، آن حیوان وحشی که از چاه بی انتها می آید با آنها جنگ خواهد کرد. آنها را شکست خواهد داد و به قتل خواهد رسانید. ۸اجساد شان در جادۀ عمومی آن شهر بزرگ که به کنایه سدوم یا مصر نامیده شده است، خواهند افتاد. همان جایی که خداوند آن ها نیز مصلوب شد. ۹به مدت سه و نیم روز مردمان از هر امت و قبیله، از هر زبان و ملت بر اجساد آنها خواهند نگریست و نخواهند گذاشت آنها دفن شوند. ۱۰به خاطر مرگ این دو نفر تمام مردم روی زمین خوشحال خواهند شد. جشن خواهند گرفت و به یکدیگر هدیه خواهند داد، زیرا این دو نبی تمام مردم روی زمین را معذب می ساختند. ۱۱در پایان این سه و نیم روز، روح زندگی از جانب خدا بر آنها وارد آمد و آن ها به روی پای خود ایستادند و تمام کسانی که این واقعه را دیدند، سخت وحشت کردند. ۱۲آنگاه آن دو، صدای بلندی از آسمان شنیدند که به آنها می گفت :  «به اینجا بیائید.» و آنها پیش چشم دشمنان خود در ابری به آسمان رفتند. ۱۳در همان لحظه زلزلۀ شدیدی رخ داد و یک دهم شهر فرو ریخت و هفت هزار نفر در آن زلزله کشته شدند و آن ها که زنده ماندند، وحشت کردند و خدای آسمان را تمجید نمودند.

۱۴بلای دوم به پایان رسید و بلای سوم بزودی می رسد.

هفتمین شیپور

۱۵آنگاه فرشتۀ هفتم در شیپور خود دمید و صداهای بلندی از آسمان بگوش رسید که می گفتند :  «فرمانروایی دنیا به خداوند ما و مسیح او رسیده و او تا به ابد حکومت خواهد کرد.» ۱۶و آن بیست و چهار پیر که در برابر خدا روی تخت های شان نشسته بودند، به روی خود افتاده، خدا را عبادت کردند و می گفتند : 

۱۷«تو را سپاس می گوئیم ای خداوند، خدا، تویی قادر مطلق که هستی و بودی. زیرا تو قدرت بسیار عظیم خود را به دست گرفته و سلطنت را آغاز کرده ای.
۱۸ملت ها خشمگین شدند، اینک روز خشم تو رسیده است، زمان آن رسیده است که مردگان داوری شوند،
اکنون زمان اجر گرفتن خادمان تو یعنی انبیاء می باشد، و هم مقدسان و هم ترسندگان نام تو، چه کوچک و چه بزرگ.
زمان آن رسیده است تا تباه کنندگان زمین را از بین ببری.»
۱۹آنگاه عبادتگاهِ خدا در آسمان باز شد و در داخل عبادتگاه، صندوق پیمانِ او دیده شد، رعد و برق و زلزله پدید آمد، صداهای ترسناک شنیده شد و ژالۀ شدید بارید.

زن و اژدها

۱۲
۱در این وقت علامت بزرگی در آسمان ظاهر شد :  زنی را دیدم که آفتاب به تن داشت و ماه زیر پاهایش بود. او تاجی از دوازده ستاره بر سر داشت. ۲او حامله بود و از درد زایمان و پریشانی، فریاد می زد.

۳آنگاه علامتی دیگر در آسمان ظاهر شد :  اژدهای سرخ رنگ و بزرگی را دیدم که هفت سر و ده شاخ داشت و بر هر یکی از سرهایش نیم تاجی قرار داشت، ۴و با دُم خود ثلث ستارگان آسمان را جمع کرد و آنها را بر زمین ریخت. اژدها در برابر آن زنی که نزدیک بود بزاید، ایستاد تا همین که نوزادش به دنیا بیاید، آن را ببلعد. ۵آن زن پسری به دنیا آورد که قرار بود با عصایی آهنین بر همۀ ملتها حکومت کند. اما کودک او به سوی خدا و تخت او ربوده شد ۶و آن زن به بیابان، به جایی که خدا برایش آماده کرده بود، گریخت تا در آنجا به مدت یکهزار و دوصد و شصت روز نگهداری شود.

۷در آسمان جنگی برپا شد. میکائیل و فرشتگانش با اژدها و فرشتگان او جنگیدند. ۸اژدها شکست خورد و دیگر در آسمان جایی برای او و فرشتگانش نبود. ۹پس آن اژدهای بزرگ از آسمان به زیر انداخته شد، آن مار قدیمی که کلیۀ دنیا را گمراه می کند و نامش ابلیس و شیطان است، با فرشتگانش به زمین افگنده شدند.

۱۰آنگاه صدایی بلند در آسمان شنیدم که می گفت :  «اکنون نجات و قدرت و پادشاهی خدای ما رسیده است و مسیح او قدرت را به دست گرفته است و کسی که مدعی برادران ما بود و شب و روز آنها را در برابر خدای ما متهم می ساخت، از آسمان بیرون رانده شده است. ۱۱این برادران ما با خون بره و با شهادتی که به زبان می آورند بر او غالب شده اند، زیرا آن ها حاضرند جان های خود را فدا کرده، بمیرند. ۱۲پس ای آسمان ها و همۀ ساکنان آن ها خوشی کنید. اما وای بر شما، ای زمین و ای بحر، زیرا ابلیس به سوی شما آمده است و از اینکه می داند مهلت زیادی ندارد، بسیار خشمگین است.»

۱۳همین که اژدها فهمید که به زمین انداخته شده است، به دنبال زنی که کودک ذکوری به دنیا آورد، رفت. ۱۴اما به آن زن دو بال عقاب بزرگ داده شد تا به سوی مکانی که در بیابان برایش آماده شده بود، پرواز کند و مدت سه و نیم سال در آنجا دور از دسترس مار نگهداری شود. ۱۵مار به دنبال آن زن سیلابی از دهان خود بیرون آورد تا با جریان آن او را بشوید و ببرد. ۱۶اما زمین به کمک او آمده دهان خود را باز کرد و سیلابی را که اژدها از دهان خود جاری ساخته بود فرو برد. ۱۷از این رو اژدها نسبت به آن زن خشمگین شد و رفت تا با بقیۀ فرزندان او که احکام خدا را نگاه می دارند و به عیسی شهادت می دهند، بجنگد ۱۸و اژدها در کنار بحر به انتظار ایستاد.

دو حیوان وحشی

۱۳
۱آنگاه دیدم که یک حیوان وحشی از میان بحر بیرون می آید که ده شاخ و هفت سر داشت. بر هر یک از شاخ هایش نیم تاجی قرار داشت و بر هر یک از سرهایش نامی کفرآمیز نوشته شده بود. ۲این حیوان وحشی مثل پلنگی بود که پاهایش مانند پاهای خرس و دهانش چون دهان شیر بود. اژدها قدرت و تاج و تخت و اختیارات وسیع خود را به او واگذار نمود. ۳به نظرم آمد که یکی از سرهای حیوان وحشی که ضربۀ مرگبار دیده بود، از زخم کشنده اش التیام یافت. همۀ دنیا با حیرت به دنبال آن حیوان می رفتند. ۴مردم اژدها را پرستش کردند، زیرا او اختیارات خود را به آن حیوان واگذار کرده بود. آن ها حیوان وحشی را نیز پرستش نمودند و می گفتند :  «کیست همتای این حیوان؟ کیست که بتواند با او بجنگد؟»

۵به آن حیوان اجازه داده شد، سخنان گزاف و کفرآمیز بگوید و به مدت چهل و دو ماه سلطنت نماید. ۶او زبان خود را به کفرگویی بر ضد خدا باز کرد. به او و مأوای آسمانی او با تمام ساکنان آن ناسزا می گفت. ۷او همچنین اجازه یافت تا با مقدسین خدا بجنگد و آن ها را شکست دهد و بر همۀ امتها و ملتها و زبانها و قبایل دنیا اقتدار یابد. ۸تمام مردم دنیا او را پرستش خواهند کرد، یعنی کسانی که پیش از پیدایش عالم نام شان در کتاب زندگی که متعلق به بره ذبح شده می باشد، ثبت نشده است.

۹ای کسانی که گوش دارید بشنوید :  ۱۰اگر قرار باشد کسی به اسارت برود، به اسارت خواهد رفت و اگر قرار باشد کسی با شمشیر کشته شود، با شمشیر کشته خواهد شد. بردباری و ایمان مقدسین به این حقیقت بستگی دارد.

۱۱آنگاه حیوان وحشی دیگری را دیدم، که از زمین بیرون آمد. او دارای دو شاخ مانند شاخ های بره بود، اما مثل اژدها سخن می گفت ۱۲و وقتی در حضور حیوان اول قرار داشت، از قدرت و اختیار او استفاده می کرد و همۀ زمین و ساکنان آن را به پرستش حیوان اول، که زخم کشنده اش التیام یافته بود، مجبور می ساخت. ۱۳او معجزات بزرگی انجام می داد، حتی در مقابل چشم همه از آسمان آتش بر زمین بارانید ۱۴و با معجزاتی که اجازه داشت در نام حیوان اول انجام دهد، ساکنان زمین را فریب داد و به آن ها گفت که پیکره ای به افتخار آن حیوان که با شمشیر زخمی شده و هنوز زنده بود، بسازند. ۱۵او اجازه یافت به پیکرۀ آن حیوان بدمد تا بتواند سخن بگوید و تا آنانی را که پیکره را پرستش نمی کردند، بکشد. ۱۶از آن گذشته همه را از کوچک و بزرگ، توانگر و بینوا، آزاد و برده، مجبور می ساخت که روی دست راست یا پیشانی خود علامتی داشته باشند. ۱۷تا هیچ کس نتواند بدون آن علامت خرید و فروش کند، و آن علامت یا نام آن حیوان بود و یا عددِ نام او. ۱۸این محتاج حکمت است و هر صاحب خردی می تواند عددِ نام آن حیوان را که ششصد و شصت و شش است حساب کند. زیرا که آن، عددِ انسان است.

سرود مقدسین

۱۴
۱آنگاه نگاه کردم و بره را بر فراز کوه سهیون ایستاده دیدم. همراه او یکصد و چهل و چهار هزار نفر بودند که نام او و نام پدرش بر پیشانی آن ها نوشته بود. ۲از آسمان صدایی شنیدم، که مانند صدای آبشار و غرش شدید رعد و صدای سرود چنگ نوازانی بود که چنگ های خود را می نواختند. ۳آن ها در برابر تخت و در حضور چهار حیوان و پیران سرود تازه ای می سرائیدند. آن سرود را هیچ کس نمی توانست بیاموزد، مگر آن یکصد و چهل و چهار هزار نفر که از تمام دنیا خریده و آزاد شده بودند. ۴اینها مردمانی هستند که خود را با زنان نیالوده اند و از روابط زناشویی امتناع کرده اند و هرجا که بره می رود، به دنبال او می روند. آن ها برای خدا و بره به عنوان اولین نمونه از میان انسانها خریداری و آزاد گشته اند. ۵هیچ دروغی در لب های ایشان یافت نشد و بی نقص و بی عیب هستند.

سه فرشته

۶آنگاه در وسط آسمان فرشتۀ دیگری را به حال پرواز دیدم که یک مژدۀ ابدی به ساکنان زمین، یعنی به همۀ ملتها و قبایل و زبانها و امتها می رسانید. ۷او با صدایی بلند فریاد می زد :  «از خدا بترسید و او را حمد گوئید، زیرا که ساعت داوری او آمده است. او را که آسمان و زمین و بحر و چشمه های آب را آفرید، پرستش نمائید.»

۸آنگاه فرشتۀ دیگر، یعنی فرشتۀ دوم ظاهر گشت و فریاد برآورد :  «بابِل بزرگ ـ آن زنی که تمام ملتها را مجبور کرده است از شراب شهوت و زناکاری او بنوشند ـ نابود شد.»

۹فرشتۀ سوم آمد و با صدای بلندی فریاد زده گفت :  «هر آن کس که حیوان وحشی و پیکرۀ او را پرستش نماید و نشانۀ او را بر پیشانی و یا دست خود بگیرد، ۱۰شراب غضب خدا را خواهد نوشید. یعنی شرابی که رقیق نگشته در جام خشم او ریخته می شود، آن ها در برابر فرشتگان مقدس و در برابر بره در شعله های آتش و گوگرد عذاب خواهند دید. ۱۱دود آتشی که آن ها را عذاب می دهد تا به ابد بلند خواهد بود و برای آنانی که حیوان وحشی و پیکره اش را پرستش می کنند، و یا نشان او را دریافت می دارند، نه در روز سلامتی است و نه در شب.» ۱۲بردباری مقدسینی که احکام خدا را حفظ می کنند و به عیسی وفادار هستند، به این حقیقت بستگی دارد.

۱۳صدایی از آسمان شنیدم که می گفت :  «این را بنویس :  خوشا به حال کسانی که از این پس در خداوند می میرند و روح خدا می گوید بلی، آنها از زحمات خویش راحت خواهند شد، زیرا اعمال نیک شان با آن ها خواهد بود.»

درو محصول زمین

۱۴آنگاه همچنانکه من می نگریستم، ابر سفیدی ظاهر شد و بر آن ابر کسی مانند پسر انسان نشسته بود که تاجی طلایی بر سر، و داسی تیز در دست داشت. ۱۵فرشتۀ دیگری از عبادتگاه بیرون آمد و با صدای بلند خطاب به آن کس که روی ابر نشسته بود گفت :  «داس خود را بردار و درو کن، زیرا موسم درو رسیده و محصولِ زمین کاملاً آماده است.» ۱۶پس آن کس که روی ابر نشسته بود، داس خویش را به کار بُرد و محصولِ زمین درو شد. ۱۷بعد فرشتۀ دیگری از عبادتگاه در آسمان بیرون آمد. او نیز داس تیزی در دست داشت. ۱۸سپس از قربانگاه نیز فرشتۀ دیگری که حافظ آتشِ قربانگاه بود، آمد و به صاحب داسِ تیز فریاد زده گفت :  «داس تیز خود را به کار ببر و انگورهای تاکستان این دنیا را بچین. زیرا خوشه های آن رسیده است.» ۱۹پس آن فرشته داس خود را به کار بُرد و انگورهای تاکستان این دنیا را چید و آن ها را در چرخُشتِ بزرگ غضب خدا ریخت. ۲۰انگورها را در آن چرخُشت که در خارج شهر بود، زیر پاها کوبیدند و سیلابی از خون جاری شد که به اندازۀ چهل فرسنگ (احتمالاً برابر با سیصد کیلومتر) و به بلندی افسار اسپان بود.

فرشتگان و بلایای آخر

۱۵
۱در آسمان علامت بزرگ و شگفت انگیزی دیدم :  هفت فرشته با هفت بلا. آن ها آخرین بلایا هستند، زیرا با آن ها غضب خدا به پایان می رسد.

۲چیزی دیدم که شبیه بحرِ شیشه مانند آمیخته به آتش بود و در کنار این بحر شیشه مانند، آن کسانی که بر حیوان وحشی و پیکرۀ او و عدد اسمش پیروز شده بودند، قرار داشتند و چنگ هایی را که خدا به آن ها داده بود، در دست های شان دیده می شد. ۳آن ها سرود موسی بندۀ خدا و سرود بره را می سرائیدند و می گفتند : 

«چقدر بزرگ و شگفت انگیز است اعمال تو، ای خداوند، خدای قادر مطلق!
چقدر عادلانه و درست است روش های تو، ای پادشاه ملتها!
۴کیست که از تو نترسد، ای خداوند، و نام تو را جلال ندهد؟ زیرا تو تنها مقدسی.
همۀ ملتها خواهند آمد و در پیشگاه تو پرستش خواهند نمود، زیرا کارهای عادلانۀ تو بر هیچ کس پوشیده نیست.»
۵بعد از این دیدم که عبادتگاه، یعنی خیمۀ شهادت، در آسمان باز شد ۶و از آن هفت فرشته با هفت بلا بیرون آمد. فرشتگان کتان پاکیزه و نورانی به تن و شالِ زرین به دور سینه داشتند. ۷آنگاه یکی از آن چهار حیوان هفت جام طلایی را که از خشم خدایی که تا به ابد زنده است پُر بود، به هفت فرشته داد ۸و عبادتگاه از دود جلال و قدرت خدا پُر گشت، به طوری که هیچ کس نتوانست تا وقتی که هفت بلای آن هفت فرشته تمام نشده بود، به آن جا وارد شود.

جام های خشم خدا

۱۶
۱آنگاه از عبادتگاه صدای بلندی شنیدم و آن صدا به هفت فرشته گفت :  «بروید و هفت جام خشم خدا را به زمین بریزید.»

۲پس فرشتۀ اول رفت و جام خود را بر زمین ریخت و زخم های دردناک و بدنمایی بر بدن مردمانی که نشان حیوان وحشی را به خود داشتند و پیکره اش را می پرستیدند، پدیدار گشت.

۳فرشتۀ دوم جام خود را به بحر ریخت و بحر به خونی مثل خون شخص مرده مبدل شد و همۀ جانداران بحر مُردند.

۴فرشتۀ سوم جام خود را بر دریاها و چشمه ها ریخت و آن ها به خون مبدل گشتند. ۵آنگاه شنیدم که فرشتۀ حافظ آبها می گفت :  «تو در داوری های خویش عادل هستی، تویی آن قدوس که هستی و بوده ای، ۶زیرا آنها خون مقدسین و خون انبیاء را ریختند و تو به آنها خون داده ای تا بنوشند، زیرا مستحق آنند.» ۷و شنیدم که از قربانگاه ندایی آمد، که می گفت :  «بلی، ای خداوند، خدای قادر مطلق، چقدر راست و عادلانه است داوری های تو!»

۸فرشتۀ چهارم جام خود را بر آفتاب ریخت و آن اجازه یافت با گرمای خود آدمیان را بسوزاند. ۹مردم چنان از شدت حرارت آفتاب سوختند که به خدایی که چنین بلایایی در اختیار دارد، کفر می گفتند و حاضر نبودند از اعمال خود توبه نموده، خدا را تمجید نمایند.

۱۰فرشتۀ پنجم جام خود را بر روی تخت حیوان وحشی ریخت و سلطنت او به تاریکی فرو رفت. آدمیان از درد و رنج، زبان های خود را می گزیدند ۱۱و به خدای آسمان به خاطر دردها و زخم های خویش کفر می گفتند و از اعمال خود توبه نمی کردند.

۱۲فرشتۀ ششم جام خود را بر دریای بزرگ فرات ریخت و آبش خشک شد تا راه برای آمدن شاهان مشرق زمین باز باشد. ۱۳آنگاه دیدم که از دهان اژدها و از دهان حیوان وحشی و از دهان آن نبی دروغین سه روح ناپاک مانند سه بقه بیرون آمدند. ۱۴این ارواح، شیاطینی هستند که قدرت انجام معجزات نیز دارند. آن ها به سرتاسر جهان می روند تا پادشاهان تمام دنیا را برای جنگ روز بزرگ خدای قادر مطلق جمع کنند.

۱۵«توجه کنید، من مثل یک دزد می آیم. خوشا به حال کسی که آماده باشد و لباس خود را نگه دارد تا مجبور نشود عریان و شرمنده در پیش چشم همه راه برود!» ۱۶پس شیاطین، پادشاهان را در جایی که به عبرانی «حارمَگِدون» خوانده می شود، جمع کردند.

۱۷آنگاه فرشتۀ هفتم جام خود را بر هوا ریخت و از عبادتگاه و از تخت، صدای بلندی شنیده شد که می گفت :  «همه چیز تمام شد!» ۱۸و رعد و برق و صداهای مهیب شنیده شد و زلزلۀ شدیدی رخ داد، که مانند آن در تاریخ بشر هرگز دیده نشده بود. ۱۹شهر بزرگ سه پاره شد. شهرهای دنیا ویران شد و خدا اعمال بابِل بزرگ را نادیده نگرفت، بلکه او را مجبور کرد جامی را که از شراب آتشین خشم و غضب او پُر بود، بنوشد. ۲۰جزیره ها همه ناپدید و کوه ها محو شدند. ۲۱دانه های ژالۀ بسیار بزرگ و سنگین از آسمان بر سر آدمیان بارید و مردم به خاطر این ژاله، خدا را کفر می گفتند، زیرا این بلایی بسیار وحشتناک بود.

فاحشۀ بزرگ

۱۷
۱آنگاه یکی از آن هفت فرشته ای که جام به دست داشتند آمد و با من صحبت کرد. او گفت :  «بیا، تا مجازات آن فاحشۀ بزرگ را که در کنار دریا های بسیار قرار دارد به تو نشان دهم. ۲پادشاهان زمین با او زنا کرده اند و مردم سراسر جهان از نوشیدن شراب زناکاری او خود را مست ساخته اند.»

۳و آن فرشته مرا در روح به بیابان بُرد و در آنجا زنی را دیدم که بر حیوان وحشی سرخ رنگی سوار بود. بدن این حیوان از نام های کفرآمیز پوشیده و دارای هفت سر و ده شاخ بود. ۴آن زن لباس ارغوانی و سرخ در بر داشت و با طلا و جواهرات و مروارید آراسته شده بود. او در دست خود جام طلایی داشت که از فجور و کثافات زنای او پُر بود. ۵بر پیشانی اش این اسم مرموز نوشته شده بود :  «بابِل بزرگ، مادر فواحش و تمام کثافات روی زمین.» ۶من دیدم که آن زن از خون مقدسین و خون شاهدان عیسی سرمست بود.

همین که به او نگاه کردم، سخت در شگفت شدم. ۷اما آن فرشته به من گفت :  «چرا اینقدر تعجب کردی؟ من راز آن زن و راز آن حیوان وحشی را که دارای هفت سر و ده شاخ است و او بر آن سوار است به تو می گویم. ۸آن حیوان که زمانی زنده بود و دیگر زنده نیست، بزودی از چاه بی انتها بیرون می آید و به سوی هلاکت خواهد رفت. از میان مردمان روی زمین آنانی که نام های شان پیش از پیدایش دنیا در کتاب زندگی نوشته نشده بود، از دیدن این حیوان تعجب خواهند کرد، زیرا او زنده بود ولی دیگر زنده نیست اما بازهم خواهد آمد.

۹این به حکمت و فهم نیاز دارد. آن هفت سر، هفت تپه ای است که زن بر آن می نشیند و همچنین هفت پادشاه است ۱۰که پنج نفر از آن ها از سلطنت بر کنار شده اند و یکی هم اکنون فرمانروایی می کند، و آن هفتمی هنوز نیامده است و هر وقت بیاید، فقط مدت کوتاهی دوام خواهد آورد. ۱۱اما آن حیوان وحشی که زمانی زنده بود و دیگر زنده نیست، هشتمی است و با وجود آن، یکی از آن هفت نفر می باشد و به سوی هلاکت می رود.

۱۲ده شاخی که دیدی، ده پادشاه هستند که هنوز به سلطنت نرسیده اند، اما به آنها اختیار داده می شود که به مدت یک ساعت در سلطنت آن حیوان وحشی حصه داشته باشند. ۱۳زیرا هدف همۀ آن ها یکی است و قدرت و اختیارات خود را به حیوان وحشی می بخشند. ۱۴آن ها با بره جنگ خواهند کرد، اما بره پیروز خواهد شد، زیرا اوست خداوندِ خداوندان و شاهِ شاهان و همراهان او که «برگزیده و وفادار» خوانده شده اند، در پیروزی او شریک خواهند بود.»

۱۵آنگاه آن فرشته به من گفت :  «در جایی که فاحشه ساکن است، آن آب هایی که دیدی نشانۀ قوم ها و جمعیت ها و ملتها و زبانها می باشند. ۱۶آن ده شاخی را که دیدی، با آن حیوان وحشی دشمن فاحشه خواهند شد و او را عریان و ویران خواهند ساخت. گوشت تنش را خواهند خورد و او را در آتش خواهند سوزانید. ۱۷زیرا خدا در دل های آن ها نهاده که خواست او را اجرا نمایند. پس هم رأی شدند و سلطنت خود را در اختیار حیوان وحشی قرار دادند تا آنچه خدا فرموده است، به کمال رسانند. ۱۸آن زنی را که دیدی، همان شهر بزرگ است که بر پادشاهان دنیا تسلط دارد.»

سقوط بابِل

۱۸
۱پس از این فرشته ای را دیدم، که از آسمان به زیر می آمد. او با اقتدار و اختیار عظیم آمد و زمین از شکوه و جلال او روشن شد. ۲آنگاه با صدایی بلند گفت :  «بابِل سقوط کرده است! بابِل بزرگ سقوط کرده است! بابِل، مسکن شیاطین، و جای همه ارواح خبیث و قفس پرندگان نجس و نفرت انگیز شده است، ۳زیرا همۀ ملتها از شراب آتشین زنای او نوشیده اند. شاهان زمین با او زنا کرده اند و تاجران دنیا از زیادی عیاشی او توانگر شده اند.»

۴آنگاه صدای دیگری از آسمان شنیدم، که می گفت : 

«از او بیرون آئید. ای قوم برگزیدۀ من، مبادا در گناهان او شریک شوید و در بلاهایش شریک گردید، ۵زیرا گناهان او تا به فلک انباشته شده و خدا جنایات او را از یاد نبرده است. ۶آنچنان با او رفتار کنید که او با دیگران کرده است. برای اعمالش دو چندان به او باز گردانید. پیاله اش را دو برابر غلیظ تر از پیاله ای بگردانید که او برای شما تهیه کرده است. ۷او را به همان اندازه که از جلال و تجمل خویش فخر می کرد، غم و عذاب دهید. چون او در دل خود می گوید :  «من مثل ملکه بر تخت خود نشسته ام! من دیگر بیوه نیستم و غم را هرگز نخواهم دید.» ۸به این جهت تمام بلایا یعنی مرگ و غم و قحطی در یک روز به او روی می آورند و او در آتش خواهد سوخت، زیرا خداوند، خدایی که این چنین او را جزا می دهد، قادر است.»
۹هرگاه پادشاهان زمین که با او زنا کرده اند و از تجمل زیاد او بهره مند شده اند، دود سوختن او را ببینند، به حال او گریه و زاری خواهند کرد. ۱۰آن ها از ترس عذابی که او متحمل می شود، دور ایستاده خواهند گفت :  «آه، آه، ای شهر بزرگ، ای بابِل، شهر پُر قدرت که در یک ساعت به جزای خود رسیدی.»

۱۱تاجران دنیا نیز اشک خواهند ریخت و برای او ماتم خواهند گرفت، زیرا دیگر کسی کالاهای آنها را نمی خرد. ۱۲دیگر کسی کالاهای طلا و نقره، جواهرات و مروارید، لباس های ارغوانی و سرخ، یا ابریشم و کتان ظریف، انواع چوب های قیمتی و معطر، انواع ظروف عاجی و چوبی و برنجی و آهنین و یا مرمری، ۱۳دارچین و ادویه، عطریات و بُخُور و کُندُر، شراب و روغن، آرد و گندم، گاو و گوسفند، اسپ و ارابه های جنگی و حتی غلامان و نفوس انسانی آن ها را نمی خرد. ۱۴آن میوه ای را که سخت در آرزوی به دست آوردنش بودی، از دست دادی و تجمل و شکوه تو از بین رفته است و دیگر هیچ وقت آن ها را نخواهی یافت. ۱۵تاجران این کالاها که ثروت خود را از آن شهر به دست آوردند، از ترس عذاب او دور خواهند ایستاد و با گریه و غم خواهند گفت :  ۱۶«آه، آه، ای شهر بزرگ که به لباس های کتان ظریف ارغوانی و سرخ ملبس و با طلا و جواهر و مروارید آراسته بودی! ۱۷در یک ساعت همۀ ثروت تو تباه گردیده است!»

تمام ناخدایان و ملاحان و مسافران بحری و آنانی که از راه بحر تجارت می کنند، دور ایستادند. ۱۸همین که دود سوختن او را دیدند فریاد زده گفتند :  «آیا هرگز شهری مثل این شهر بزرگ بوده است؟» ۱۹آن ها بر سرهای خود خاک ریخته و با گریه و زاری فریاد زده می گفتند :  «آه، آه، ای شهر بزرگ، شهری که تمام کشتی داران بحر از ثروت او توانگر شدند، در یک ساعت ویران شده است.»

۲۰ای آسمان از نابودی او خوشی کن، ای مقدسین و ای رسولان، و ای انبیاء خوشی کنید، چون خداوند انتقام شما را از او گرفته است.

۲۱آنگاه فرشته ای نیرومند، سنگی را که به بزرگی سنگ آسیاب بود برداشت و به بحر انداخت و گفت :  «همین طور بابِل، آن شهر بزرگ به سختی خواهد افتاد و دیگر یافت نخواهد شد. ۲۲دیگر صدای چنگ نوازان و مطربان و نی زنان و شیپور نوازان در تو شنیده نخواهد شد! دیگر صنعتگران هیچ حرفه ای در تو نخواهند یافت! دیگر صدای آسیاب در تو به گوش نخواهد رسید! ۲۳و نور چراغ در تو دیده نخواهد شد! و دیگر صدای عروس و داماد در تو به گوش نخواهد رسید. روزگاری تمام بزرگان دنیا تاجران تو بودند و تو با جادوی خود همۀ ملتها را فریفته بودی. ۲۴زیرا بابِل به خاطر خون انبیاء و خون مقدسان و خون همۀ مقتولان روی زمین که در آن یافت شد، به جزای خود رسید.»

۱۹
۱پس از این وقایع صدایی شنیدم که مانند فریاد گروهی زیاد در آسمان طنین افگند و می گفت :  «خدا را شکر! رستگاری و جلال و قدرت از خدای ماست. ۲زیرا داوری های او راست و عادلانه است! او فاحشۀ بزرگ را که با زنای خود زمین را آلوده ساخت، محکوم کرده و انتقام خون بندگان خود را از او گرفته است.» ۳آن ها بار دیگر گفتند :  «خدا را شکر! دود آن در تمام زمانها و قرون بلند خواهد بود.»

جشن عروسی بره

۴آن بیست و چهار پیر و چهار حیوان در برابر خدایی که بر تخت نشسته بود، به روی خود افتادند و او را عبادت نموده گفتند :  «آمین! خدا را شکر!»

۵آنگاه از تخت صدایی آمد که می گفت :  «ای تمام بندگان او، و ای کسانی که از او می ترسید، از کوچک و بزرگ، خدای ما را سپاس گوئید.» ۶آنگاه صدایی شنیدم که مانند صدای گروهی زیاد و صدای آب های بسیار و غرش شدید رعد بود و می گفت :  «خدا را شکر! خداوند، خدای ما که قادر مطلق است سلطنت می کند! ۷خوشی و وجد کنیم و جلال او را ستایش کنیم، زیرا زمان جشن عروسی بره رسیده است، عروس او خود را آماده ساخته است ۸و لباسی از کتان ظریف پاک و درخشان را پوشیده است.» (مقصود از کتان ظریف، اعمال نیک مقدسین است.)

۹سپس فرشته به من گفت :  «این را بنویس، خوشا به حال کسانی که به جشن عروسی بره دعوت می شوند.» او همچنین به من گفت :  «اینها کلام حقیقی خداست.» ۱۰در پیش پای او به خاک افتادم تا او را عبادت کنم، اما او به من گفت :  «نه، چنین نکن، من خادمی هستم مانند تو و برادرانت که به عیسی مسیح شهادت می دهند، خدا را پرستش کن! زیرا شهادتی که دربارۀ عیسی داده شده، الهام بخش تمام پیشگویی هاست.»

ظهور پادشاهِ پادشاهان

۱۱آنگاه آسمان را باز دیدم. اسپ سفیدی در آنجا بود که نام سوارش امین و حق بود. او با عدالت داوری و جنگ می کند. ۱۲چشمانش مانند شعلۀ آتش بود، نیم تاجهای بسیار بر سر داشت و نامی بر او نوشته بود، که هیچ کس جز خودش نمی توانست آن را بفهمد. ۱۳او لباسی آغشته به خون بر تن داشت و «کلام خدا» نام داشت. ۱۴لشکریان آسمان که سوار بر اسپ های سفید و ملبس به لباس های کتانِ نفیس و سفید و پاکیزه بودند، به دنبال او می رفتند. ۱۵از دهانش شمشیر تیزی بیرون آمد تا با آن ملتها را بزند. او با عصای آهنین بر آن ها حکومت خواهد کرد و شراب خشم و غضب خدای قادر مطلق را در چرخُشت خواهد فشرد. ۱۶بر لباس و ران او عنوان «شاهِ شاهان و خداوندِ خداوندان» مرقوم شده بود.

۱۷آنگاه فرشته ای را در آفتاب ایستاده دیدم که با صدای بلند به همۀ پرندگانی که در میان آسمان به حال پرواز بودند می گفت :  «بیائید و برای جشن بزرگ خدا جمع شوید ۱۸و گوشت پادشاهان و فرماندهان و جنگ آوران، گوشت اسپان و سواران آن ها، گوشت همۀ آدمیان از برده تا آزاد، و از بزرگ تا کوچک را بخورید.»

۱۹آنگاه آن حیوان وحشی و پادشاهان زمین و لشکریان آن ها را دیدم که جمع شده اند تا با اسپ سوار و لشکریانش جنگ کنند. ۲۰حیوان وحشی و نبی دروغین که در حضور او معجزات بسیار کرده بود، هر دو گرفتار شدند. نبی دروغین با معجزات خود کسانی را که علامت حیوان وحشی را بر خود داشتند و پیکرۀ او را عبادت کرده بودند، فریفته بود. هر دوی آن ها زنده به داخل بحیرۀ آتش و شعله های گوگردی آن انداخته شدند. ۲۱لشکریان آن ها با شمشیری که از دهان اسپ سوار بیرون آمد به قتل رسیدند و همۀ پرندگان از گوشت آنها سیر شدند.

سلطنت هزار ساله

۲۰
۱سپس فرشته ای را دیدم که از آسمان به زیر می آمد و کلید چاه بی انتها و زنجیر بزرگی در دست داشت. ۲او اژدها و آن مار قدیم را که همان ابلیس و یا شیطان است گرفت و او را برای مدت هزار سال در بند نهاده، ۳به چاه بی انتها انداخت و در آن را به رویش بسته، مُهر و لاک کرد تا او دیگر نتواند ملتها را تا پایان آن هزار سال گمراه سازد. بعد از آن برای زمانی کوتاه آزاد گذاشته خواهد شد.

۴آنگاه تخت هایی را دیدم که بر روی آن ها کسانی نشسته بودند که کار داوری به آن ها واگذار گردیده بود. همچنین کسانی را دیدم که به خاطر شهادت عیسی و کلام خدا سرهای شان از تن جدا شده بود ـ کسانی که آن حیوان وحشی و پیکره اش را پرستش نکرده و نشان آن را بر پیشانی و دست های خود نداشتند ـ آن ها دوباره زنده شده و هزار سال با مسیح حکمرانی کردند. ۵اما بقیۀ مردگان تا پایان آن هزار سال زنده نشدند. این اولین رستاخیز است. ۶خجسته و مقدس است کسی که در رستاخیز اول حصه دارد. مرگ دوم بر آنها قدرت ندارد، بلکه آن ها کاهنان خدا و مسیح خواهند بود و تا یک هزار سال با او حکومت خواهند کرد.

شکست خوردن شیطان

۷همین که این هزار سال به پایان برسد، شیطان از زندان خود آزاد خواهد شد ۸و برای فریب دادن ملتهای که در چهار گوشۀ زمینند، بیرون خواهد رفت. او، جوج و ماجوج را که مانند ریگ های بحر بی شمارند، برای جنگ جمع می کند. ۹آن ها در پهنۀ زمین پخش شدند و اردوی مقدسین و شهر محبوب او را محاصره کردند. اما از آسمان آتش بارید و آنها را نابود ساخت. ۱۰ابلیس که آنها را فریب می داد، خود به داخل بحیرۀ آتش و سنگ گوگرد، جایی که حیوان و نبی دروغین بودند، افگنده شد. آن ها شب و روز و تا ابد عذاب و شکنجه خواهند دید.

داوری آخر

۱۱آنگاه تخت سفید بزرگی را دیدم که شخصی بر آن نشسته بود. آسمان و زمین از حضور او گریخت و دیگر اثری از آن ها نبود. ۱۲و مردگان را دیدم که همه از بزرگ و کوچک در مقابل تخت ایستاده بودند و کتابها باز می شد. در این وقت کتاب دیگری که همان کتاب زندگی است باز شد. مردگان مطابق آنچه در کتابها نوشته شده بود یعنی مطابق اعمال خود داوری شدند. ۱۳بحر، مردگان خود را تحویل و مرگ و عالم اموات نیز مردگانی را که در خود نگاه داشته بودند، پس دادند. آن ها از روی اعمال شان داوری شدند. ۱۴آنگاه مرگ و دنیای مردگان به بحیرۀ آتش افگنده شد. این بحیرۀ آتش مرگ دوم است. ۱۵و هرکس که نامش در کتاب زندگی نوشته نشده بود، به درون آن افگنده شد.

آسمان و زمین جدید

۲۱
۱آنگاه آسمانی نو و زمین نو را دیدم. زیرا آسمان و زمینِ اول ناپدید شدند و دیگر بحری وجود نداشت. ۲شهر مقدس یعنی اورشلیم جدید را دیدم که از آسمان از جانب خدا، مانند عروسی که برای شوهر خود آراسته و آماده شده باشد، به زیر می آمد. ۳از تخت صدای بلندی شنیدم که می گفت :  «اکنون خیمۀ حضور خدا در میان آدمیان است و او در بین آنها ساکن خواهد شد و آنها قوم برگزیدۀ او و او خدای آنها خواهد بود. ۴او هر اشکی را از چشمان آن ها پاک خواهد کرد. دیگر از مرگ و غم و گریه و درد و رنج اثری نخواهد بود، زیرا چیزهای کهنه درگذشته است.»

۵سپس آن تخت نشین گفت :  «اکنون من همه چیز را از نو می سازم» و به من گفت :  «این را بنویس زیرا این سخنان راست است و می توان به آن ها اعتماد کرد.» ۶او به من گفت :  «تمام شد، من الف و یا، اول و آخر هستم. من به تشنگان از آب چشمۀ زندگی، رایگان خواهم بخشید. ۷هر که پیروز شود، این را به میراث خواهد بُرد، و من خدای او خواهم بود و او پسر من. ۸اما سزای بزدلان، بی ایمانان، فاسدان، آدمکشان، زناکاران، جادوگران، بت پرستان و انواع دروغگویان، بحیره ای از شعله های آتش و گوگرد خواهد بود. این است مرگ دوم.»

اورشلیم جدید

۹آنگاه یکی از آن هفت فرشته که هفت پیالۀ پُر از هفت بلای آخر را به دست داشت آمد و به من گفت :  «بیا، من عروس یعنی همسر بره را به تو نشان خواهم داد.» ۱۰او مرا در روح به کوه بسیار بلندی بُرد و شهر مقدس اورشلیم را به من نشان داد که از آسمان، از نزد خدا به زیر می آمد. ۱۱این شهر، با شکوه خدایی و مانند جواهری گرانبها می درخشید، آن مانند یشم بود و به روشنی بلور. ۱۲دیوار بسیار بلندی با دوازده دروازه داشت که بر آن ها دوازده فرشته بود و بر دروازه ها، نامهای دوازده طایفۀ بنی اسرائیل نقش بسته بود. ۱۳سه دروازه به جانب شرق بود، سه دروازه به جانب شمال، سه دروازه به جانب جنوب و سه دروازه به جانب غرب. ۱۴دیوار شهر بر دوازده سنگ بنا شده بود و بر آن سنگها، نام های دوازده رسول بره منقوش بود. ۱۵فرشته ای که با من سخن می گفت، متری طلایی در دست داشت تا شهر و دیوارش و دروازه هایش را با آن اندازه بگیرد. ۱۶شهر به شکل مربع و پهنا و درازایش یکی بود؛ اندازۀ آن با متری که در دست داشت، دو هزار و چهارصد کیلومتر بود. درازا و پهنا و بلندیش برابر بود. ۱۷دیوارش به بلندی یکصد و چهل و چهار واحد اندازه گیری (احتمالاً برابر با هفتاد و دو متر) بود، یعنی به مقیاس های انسانی که آن فرشته به کار می بُرد. ۱۸دیوارش از یشم ساخته شده بود. خود شهر از طلای خالص و مانند شیشه پاک و شفاف بود. ۱۹سنگ هایی که دیوارهای شهر بر آن بنا شده بودند، به انواع گوهرها آراسته شده بودند. اولین سنگ بنا از یشم و دومی از سنگ لاجورد، سومی از سنگ عقیق سفید، چهارمی از زمرد، ۲۰پنجمی عقیق سرخ، ششمی عقیق جگری، هفتمی زبرجد سبز و هشتمی یاقوت کبود، نهمی یاقوت زرد، دهمی عقیق سبز، یازدهمی فیروزه و دوازدهمی لعل بنفش بود. ۲۱دوازده دروازۀ آن شهر عبارت از دوازده مروارید بود و هر دروازه از یک مروارید ساخته شده بود. جاده های شهر از طلای خالص و مانند شیشه پاک و شفاف بود.

۲۲در شهر عبادتگاهی ندیدم، زیرا عبادتگاهش خود خداوند، خدای قادر مطلق و بره بود. ۲۳شهر احتیاج به آفتاب و ماه نداشت که بر آن بدرخشد، زیرا شکوه خدا بر آن نور می داد و چراغ آن بره است. ۲۴در نور او ملتها راه خواهند رفت و پادشاهان زمین همۀ جلال خود را به آنجا خواهند آورد. ۲۵دروازه های شهر در روز بسته نمی شوند و شب نیز در آنجا نخواهد بود. ۲۶ثروت و جلال ملتها به آنجا خواهد آمد، ۲۷اما هیچ ناپاکی وارد آن نخواهد شد و نه کسی که گفتارش ناراست و کارهایش زشت و پلید است، بلکه تنها آن کسانی که نام شان در کتاب زندگی بره نوشته شده است به آن وارد می شوند.

۲۲
۱آنگاه دریای آب زندگی را که مثل بلور برق می زد، به من نشان داد. آن دریا از تخت سلطنت خدا و بره سرچشمه گرفته ۲و از میان جادۀ شهر می گذشت. در هر طرف دریا یک درخت زندگی بود که سالی دوازده بار میوه می آورد، هر ماه یکبار از برگ این درخت برای درمان درد ملتها استفاده می شد. ۳دیگر چیزی که لعنت شده باشد در آن یافت نخواهد شد.

تخت سلطنت خدا و بره در آنجا خواهد بود و بندگانش او را پرستش خواهند کرد. ۴همه او را روبرو خواهند دید و نام او را بر پیشانی های خود خواهند داشت. ۵دیگر شب نخواهد بود و آنها به نور چراغ و آفتاب احتیاج نخواهند داشت، زیرا خداوند، خدا، نور ایشان خواهد بود و آن ها تا به ابد فرمانروایی خواهند کرد.

ظهور عیسی مسیح

۶سپس آن فرشته به من گفت :  «این سخنان راست و قابل اعتماد است. خداوند، خدا که به انبیاء روح نبوت را می بخشد، فرشتۀ خود را فرستاد تا به بندگانش آنچه را که بزودی واقع خواهد شد، نشان دهد.»

۷عیسی می گوید :  «بدانید، من بزودی می آیم، خوشا به حال کسی که به پیشگویی های این کتاب توجه کند.»

۸من، یوحنا، این چیزها را دیدم و شنیدم، و همین که اینها را دیدم و شنیدم، در مقابل آن فرشته ای که این چیزها را به من نشان داده بود، به خاک افتادم تا سجده کنم. ۹اما او به من گفت :  «نه، چنین نکن! من خادمی هستم مانند تو و برادرانت یعنی انبیاء و کسانی که به سخنان این کتاب توجه دارند. فقط خدا را پرستش کن.» ۱۰سپس به من گفت :  «پیشگویی های این کتاب را پنهان مکن، زیرا زمان وقوع آن نزدیک است. ۱۱پس بگذار شریر، به شرارت خود ادامه دهد و مفسد، همچنان به فساد بپردازد؛ شخص عادل، عدالت خود را ادامه دهد و هر که مقدس است، زندگی مقدس خود را.»

۱۲«من به زودی می آیم و برای هرکس مطابق اعمالش اجری با خود خواهم آورد. ۱۳من الف و یا، اول و آخر، ابتدا و انتها هستم.

۱۴خوشا به حال کسانی که لباسهای خود را پاک بشویند. آنها حق خوردن از درخت زندگی را خواهند داشت و به دروازه های شهر وارد خواهند شد، ۱۵اما سگان و جادوگران و زناکاران و آدمکشان و بت پرستان و همۀ کسانی که در قول و فعل دروغگو هستند، در خارج از شهر می مانند.

۱۶من، عیسی، فرشتۀ خود را پیش شما که در کلیساها هستید، فرستادم تا این امور را به شما اعلام کند. من ریشه و نهال داود و ستارۀ درخشان صبح هستم.»

۱۷روح و عروس می گویند :  «بیا!» هر آنکه می شنود، بگوید :  «بیا!» هر که تشنه است بیاید؛ و هر که اشتیاق دارد، آب زندگی را بپذیرد که این بخششی است رایگان.

خاتمه

۱۸من به تمام کسانی که پیشگویی های این کتاب را می شنوند، اعلام می کنم که :  «اگر کسی چیزی بر آن ها بیفزاید، خدا بلایایی را که در این کتاب آمده است، نصیب او خواهد کرد. ۱۹و اگر کسی از این پیشگویی ها چیزی کم کند، خدا او را از درخت زندگی و شهر مقدس که در این کتاب آمده است بی بهره خواهد ساخت.»

۲۰کسی که همۀ این چیزها را تصدیق می کند می گوید :  «بلی، من به زودی می آیم!» آمین، بیا، ای عیسی، ای خداوند.

۲۱فیض عیسی خداوند با همۀ شما باد، آمین.''''''

http://www.afghanbibles.org/
Copyright 2012 Afghan Bibles - All Rights Reserved View Site In:: English-Dari-Pashto

Welcome to Afghan Bibles

Your source for the holy Scriptures for Afghanistan






۱۳۹۲ مهر ۵, جمعه

جم و یم و عجم

عجم (Ajam-Ajaam- Hajam) در زبان فارسی و در بیشتر زبانهای آسیایی مانند زبان هندی، زبان اردو، زبان پشتو، زبان بلوچی، زبان ترکی، معنی ایرانی و زبان فارسی می‌دهد، اما در زبان عربی امروزه بیشتر به معنی غیر عرب بکار می‌رود.
Keshvar ajam- letter from ottoman empire to persian empire mohammad shah

محتویات

  [نمایش

واژه عجم[ویرایش]

درطول تاریخ کاربردهای متعددی داشته‌است و به گونه‌های مختلفی بکار رفته‌است. در برهه‌ای از تاریخ به کسی که زبان عربی را متوجه نمی‌شد اعجمی می‌گفتند که این لقب در دوره موالی بیشتر به ایرانیان اطلاق می‌شد. برای اولین باردر دوره بنی امیه کاربرد تحقیر آمیز کلمه عجم برای مترادف پارسی و مجوس بیان شده‌است. اما امروزه کاربرد معنای تحقیر آمیز"زبان کند(الکن)" بندرت در ادبیات عرب جایگاه دارد. البته هنوز هم در بعضی از شهرهای خلیج فارس بعضی اعراب سنی تندرو و یا عده‌ای قوم گرایان، کلمه عجم را بویژه به شکل "اعجمی " برای تحقیر بر ضد شیعیان و ایرانیان بکار می‌برند.کلمه عجم قبل از اینکه به این معنی بکار برود بیشتر برای پارسیان بکار می‌رفت کما اینکه امروزه در خوزستان، اعراب هنوز هم به پارسی عجم می‌گویند و این عبارت نه تنها تحقیر آمیز نبود بلکه موجب افتخار هم بود بطوری که بعضی از عربها حتی در دوره جاهلی داستان‌های شکوه کسرایان عجم و ملک جم را با افتخار نقل می‌کردند.[۱]
بعدها بدلیل قالبها و صرفی بودن زبان عربی جم و عجم به واژه‌های متعدد و در قالبهای فعلی صرف شده است و معانی دیگری هم بر آن بار شده است مانند معجم، تعجیم، عجمه اعجمی عجمان و غیره.(رک:آنندراج)
  • عجم در زبان‌های مختلف بصورتهای گوناگون مانند هجم - هخم - هیم- ایم- حیم نیز تلفظ شده‌است. گمان می‌رود بین واژه هخامنش و کلمه عجم ارتباط وجود داشته باشد. زیرا کلمه جم و یم که ریشه اصلی عجم هستند در زبان لاتین بصورت خ Haxâm تلفظ می‌شود.شاید کلمه جمشیدیان در نگارش لاتین به هخامنشیان تبدیل شده باشد.زیرا در ادب کلاسیک فارسی جمشید - جم و عجمیان هست اماهخامنشیان یا اخامنید وجود ندارد. تلفظ مختلف کلماتی مانند یعقوب- جاکوب=خاکوپ= یاکوب = هاکوپ - جوان = یوان = هوان= خواوان و ... نیز می تواند این فرضیه را اثبات کند.در قدیمی‌ترین متون فارسی، جمشیدیان، جم، عجمیان و عجمان به چشم می‌خورداماواژه هخامنشیان در ادبیات فارسی بعد از اسلام نیست. کما اینکه کلمات کوروش - خشایار - اردشیر و .... نیز در پارسی قدیم شکل دیگری داشته‌اند بطوریکه کوروش برگشت یافته به فارسی است. گمان می‌روداصل آن کوروس یا خروش باشد و لفظ کوروش تلفظ عبری ان است.[۲]

ریشه یابی و واژه شناسی[ویرایش]

  1. - نظر لغت شناسان قدیم مانند فیروز آبادی در القاموس المحیط و ابن منصور در لسان العرب و فخر رازی و ابی الفتح موصلی این است که کلمه عجم ریشه در ع-ج-م دارد و به معنای ناواضح و مبهم است. و غیر عربی را گویند که عربی را بخوبی صحبت نمی‌کند. الزمخشری می نویسد که اعجمی یعنی ناروشن صحبت کردن ولی عجمی یعنی فرس فارس یا ایرانی.
  2. -ابی الحسین احمدبن فارس بن زکریا رازی، که از بزرگترین واژه شناسان درسده چهارم بوده است در دو کتاب ارزشمند( المقائیس فی اللغه و مجمل اللغه ) نخستین معنای « عجم » را تخم و دانه خرما و انگورو میوه هائی همانند انگور میداند. یعنی هسته و دانه هر چیز را عجم می نامد.
  3. خوارزمی در کتاب مقدمه الادب مینویسد که « عجم » ، دانه هرچیزی است. بدین علت به درخت خرمائی که ازتخم خرما بروید، عجمه میگویند.
  • اما زبانشناسان معاصر که نظریه مکتب کلاسیک در زبان شناسی و ریشه شناسی را در بسیاری از موارد رد نموده و نظرات جدیدی دارند معتقدند که معنی های دانه و هسته و تخمه و یا حتی مبهم و ناروشن سخن گفتن مهنی هایی است که بعدها بر آن بار شده است اما ریشه بسیار قدیمی تری دارد و از ریشه"جم" و جمی است که بنوبه خود تلفظ پارسی از" یم"- " یما" و " یمی "است "ا" در اجم می تواند الف زاید باشد که در زبان عربی مرسوم است و یا می تواند ال تعریف با حذف لام باشد که باز هم در زبان عربی مرسوم است.
.sanskrit" Jama" or Yami.Jami: यमी) جمی یمی در سانسکریت اولین زن است و معادل حوا در ادیان ابراهیمی است.یم (جم) برادر اوست و معادل آدم در ادیان ابراهیمی است. در فرهنگ ژاپنی و چینی و در بودایی نیزیم و یما اساطیر مشابهی با استوره های هندی و ایرانی هستند.یَمَهیما - یم Yama (سانسکریت: यम)، در هند یَمَراجه (यमराज) نیز نامیده می‌شود، در تبتشینجِه (གཤིན་རྗེ།)، در چینیان‌لووَنگ (閻羅王) و بطور ساده‌تر یان (閻)، در ژاپناِنمَه دای-اّو (閻魔大王)، ایزد مرگ، نخستین بار در وداها آمده است. شخصیت مشابه در اساطیر ایرانی آئینمزدیسنا ییمَه خشائیتَه است که در اوستا آمده است. و با جم و ییمه جمشید پیوند دارد.واژه ییمه و یما و یمی می تواند یک ریشه داشته باشد. "یمی"Yami [۲]همچنین اله رودیمونا یا جمنا است و با خدای هندو ها کریشنا نیز پیوند دارداز طرفی جم در داستانهای ایرانی اولین پادشاه جهان و فرمانروای همه موجودات از جن و انس است.[۳]»105

پاسخ به شبهه ها[ویرایش]

بعضی اصرار دارند که عجم به معنی گنگ است و یک کلمه عربی است و با جم یک ریشه ندارد. زیرا اعراب دوره جاهلی که عجم و اعجمی بکار برده‌اند آشنایی با جم و پادشاهان ایرانی نداشته اند. در رد این گفته دلایل و توجیهات مفصلی بیان شده است.اولاً عربها برای لال و گنک "صم بکم" بکار می برند و عجم هرگز به معنی کر و لال بکار نرفته اما معنی گنگ سه تعبیر دارد می گویند این مطلب گنگ است یعنی در آن ابهام وجود دارد.گنگ سخن گفتن همچنین به معنی دو پهلو گفتن و ناروشن گفتن است و نه به معنی کر ولال و به این معنی بکار نرفته است.عجم به معنی ناروشن و غیر فصیح بکار رفته و این معنی ثانویه ای بوده که بعدها بر آن بار شده است.[۳]
  • یک مورد از بهترین گواه ها بر اینکه اعراب دوره صدر اسلام جم و شاهان ایرانی را بخوبی می شناخته‌اند داستان نضربن حارث است که داستانهای شاهان عجم را تعریف می کرد است و از او در کتب های مهم تاریخ اسلام نام برده شده است. در صدر اسلام به ایرانیان عجمی می گفتندکما اینکه سوره نحل آیه ۱۰۳در اشاره به سلمان فارسی عجمی بکار برده است.و مفسر الضحاک او را سلمان فارسی دانسته که زبانش عجمی بوده است.[۴] (این تفسیرالضحاک به واقعیت های تاریخی نزدیک تر است).
بعدهادو یا سه قرن بعد در ادبیات عربی عبارتفارس و فارسی به تقلید از اروپائیان رایج شد. (در طول تاریخ به بسیاری از واژگان معنی های مختلفی بار می شودو تلفظ های مختلقی نیز ممکن است پیدا کنند بویژه در انتقال شفاهی و یا کتبی از یک زبان به زبان و فرهنگ دیگر واژگان می توانند در معنی - در مفهوم - در تلفظ به دلایل متعددی تغییر کنند. یک علت این است که بعضی از زبانها واژگانی را ندارند(گچپژ در عربی) و یا بعضی آواها را بگونه دیگری تلفظ می کنند مثلاً ش را س تلفظ می کنند.ه را خ و ... (نمونه Benjamin - بنیامین- بنخامین- بنهامین. یاسمین - جاسمین - خاسمین - جاشمین - یاکوپ- جاکوپ - خاکوپ - هاکوپ- یعقوب. خوان - جوان - حوان - یوان. خوبی- جوبی- هوبی- خوبا- جوبا- جوبلیشن- خلدون- کلدون- هالدون- یلدون ) جم نیز طبق این قاعده معنی ها و مفهوم های متعددی گرفته است می دانیم که اول اسامی جامدات و ضروریات ابداع شده و بعد صفت ها و اسم معنی بوجود آمده (بطور نمونه اول" سیب" و بعد صفت سیبا و زیبا درست شده است. هلو اسم میوه است ولی بعد برای صفت به معنی زیبا و شیرین هم بکار رفته است.عسل نام شهد است ولی امروزه معنی های متعددی بر آن بار شده. جان یعنی بدن ولی بعدها دهها صفت و اسم مختلف از آن گرفته شده مانند جانم یعنی عزیزم و ...)نام یکی از مشهورترین پادشاهان یا پیامبران استوری ایران نیز با یم پیوند دارد.[۴] ] کلمهیم و جم به بعد ها به معنی گروه و دسته و به معنی( آب و رودخانه و یا دریا در زبان سامی) نیز باران شده است. ریشه سامی و یا آریایی /sanscrit این کلمه مورد بحث قرار گرفته ریگ ودا کهن ترین متن نوشته حدود 4000 سال قبل یم را آورده و عربی بعد و متاخر از سانسکریت است.درعربی کلمه با حروف (وای) شروع نمی‌شود پس یم نمی‌تواند عربی باشد. چون وزن آن هم عربی نیست.پس یم در زبان عربی نیز ریشه سانسکریت و فارسی دارد. طبق قاعده زبان عرب به اسم جم الزاماًٌ ال اضافه می‌شود بصورت الجم. اما چون ج در «جم» اگرچه از حروف قمریاست(ا ـ ب ـ ج ـ ح ـ خ ـ ع ـ غ ـ ف ـ ق ـ ک ـ م ـ هـ ـ وـ ی) اما به چند دلیل و از جمله اینکه اصل کلمه غیر عربی است و دو حرفی است در هنگام خواندن ال جم همان قاعده حروف شمسی انجام می‌شود و "ا" خوانده می شود تا اسم سه حرفی درست شود ولی حرف «ل» تلفظ نمی‌شود بدلیل عدم توازن و حرف علة"یـ . توجه کنید که در گرامر عربی استثناهای بسیار زیادی هست.ممکن است" ا" که به یم و میر و ... اضافه شده "ا" زاید باشد و ربطی به حرف تعریف "ال" نداشته باشد. مثلاً در حرف تعریف ال در بسیاری از کلمات بویژه اسامی "ا" تلفظ نمی‌شود و این خلاف گرامر و قاعده رایج است. ماننداسامی افراد در : العیاشی و العربی که در زبان محاوره شمال آفریقا تلفظ می شوند لعیاشی و لعربی.همچنین در واژگانی مانندمیر از فارسی میانه در زبان عربی به امیر تبدیل شده است یا "ارق" ملی که معرب شده از "رگ" ملی هست می بینید که" ا" به رق اضافه شده است."ا" در کتابت به ع تبدیل شده اما در تلفظ حتی امروزه همچنان عجم تلفظ اجم را دارد و عربها و همچنین ایرانیان " عجم" را بصورت حلقی تلفظ نمی‌کنند. [۵]» آیا جم فارسی شده یم است یا یمی؟ از نظر لغوی هم جم و هم یم می توانند به جم تبدیل شودتفاوت تلفظ آنها برای مردم آن دوره شاید شبیه به هم بوده است. بنظر می رسدکه یم سانسکریت به معنی اولین مرد(آدم در مذهب هندو) به جم تغییر یافته است یم در زبان عرب و عبری معنی دریا و باران هم می دهد.که در این معنی به یمی (اولین زن ) و اله آب شباهت دارد.[۶]»105

جم که بود؟[ویرایش]

جم که در اوستا، یم و در زبان پهلوی جمشید و جمشیر و جم و در زبانهای لاتین گاهی هجم و هخم نیز تلفظ شده‌است نامی است که بزرگان متعددی در تاریخ به آن نامیده شده‌اند ولی جمشید باستان اولین پادشاه جهانیان محسوب می‌شود او بر همه فرمانروایان از جن و انس غلبه پیدا کرده و آنها را مطیع ساخته است بر اساس نوشته‌ها و داستان‌های شفاهی و کتب خداینامه‌ها و شاهنامه، اختراع لباس، نگارگری، کشف فلز، ساختن گرمابه، پزشکی و جشن نوروز را به او نسبت داده‌اند صفات این پادشاه شباهت زیادی به نوح در قران دارد و بعضی وی را با سلیمان یکی دانسته‌اند. در اوستا آمده‌است در زمان جم شید ۳۰۰ سال مرگ و بیماری نبود اهورا مزدا از او خواست که پیامبرش در روی زمین باشد ولی او شهریاری را پذیرفت. در یکی از سالها سرما بشدت فزونی یافت او دژی بنام جم کرات (ورجمکرت) ساخت و حیوانات را در آن جای داد. در دوره او حیوانات فزونی یافتند. او جامی داشت که در آن تمام اسرار نهان را می‌دید. نگاه کردن به گوی شیشه‌ای و اسرار گفتن از این دوره رایج شده‌است، ولی سرانجام او ادعای خدایی کرد و بجای شاه شاهان خود را خدای خدایان نامید و گمراه شد پس ضحاک بر او چیره شد و به تعبیر فردوسی: من من (منی) و خود بزرگ بینی نمودو آفریدگار را نادیده گرفت.
منی کرد آن شاه یزدان شناسز یزدان بپیچید و شد ناسپاس
Yami's Court and Hell.
The Blue figure is Yama with Yami and Chitragupta
17th century Painting from Government Museum, Chennai
Persian painting, depicting Jamshid halved before ضحاک
کلمه عجم به طور اساسی با نام جم (جم شید) پیوند دارد چه جمی که با ضحاک ( عربی شده اژیدهاک ) ثانی (ضحّاک، آستیاگ) مربوط می‌شده شخصی ازقوم مغان آذربایجان بوده که به قولکتسیاس و منابع اوستایی سپیتمه (یعنی دانای سفید و مقّدس)نامیده می‌شده‌است. کتسیاس نام سپیتمه را درفهرست نام حکمرانان ماد اسپنداس (ارمغان کننده خوشبختی) آورده (در اوستا نیز بدین معنی لفظی اشاره شده‌است) و به وی به عنوان آخرین فرمانروای ماد حکومت سی وپنج سال قائل شده و نام دیگر او را آستی گاس (صاحب و وارث تخت) آورده‌است. می‌دانیم که وی زیردست آستیاگ پدر زن خویش بوده و هم‌زمان با آستیاگ در آذربایجان واران و ارمنستان حکومت نموده‌است. از جانب دیگر می‌دانیم که این فرد در واقع همان پدر زرتشت سپیتمان است که در شهر رغهآذربایجان یعنی مراغه حکومت می‌کرده‌است و در تواریخ اساطیری پارسیان تحت نام‌های پارسی جم (همزاد) و هوم هامان (دانای نیک) و گودرز (دارای سرودهای با ارزش) معرفی گردیده‌است. دلیل این وجه تسمیه‌ها جز مغ بودن شخص وی نبوده‌است چه همانطوریکه گفتیم نام جم در اینجا همچنین مطابق با همان جمّ عربی و عاد عبری ومغ و گور پارسی به معنی انجمنی است.[۷]»105
در اوستا، فرگرد دوم وندیداد در مورد این جم گفته شده که وی ورجمکرت (یعنی قلعهً جمشید) را ساخت و جای آن در کنار رود دائیتی (موردی چای شهرستان مراغه) ذکر شده‌است که اکنون ویرانه‌های این دژ کوهستانی در آنجا قلعه قیزلار (یعنی دژجنگجویان) نامیده می‌شود و در حدود ۱۴ کیلومتری جنوب مراغه در کنار روستای لیلی داغی واقع شده‌است. در همین فرگرد دوم وندیداد در مورد آن آمده که زمان توفان بزرگ کولاک (در واقع تهاجم قبایل سکایی و سئوروماتی شمال دریای سیاه و قفقاز) جمشید (یعنی خورشید تابان، دریای تابناک، جم درخشان) با کسان خود در آن پناه گرفته بودند و این همان توفانی است که در قرآن تحت عنوان توفان قهر خدا برای قوم عاد (مغان، انجمنی‌ها) یاد شده‌است. می‌دانیم که رهبر ملکوتی قوم عاد در قرآن هود (هودا، یعنی دانای نیک) معرفی شده‌است که بی تردید منظوراز وی همان سپیتمه (دانای سفید و مقدّس) پدر سپیتاک (زرتشت) است که کتسیاس در موردش می‌گوید وی که داماد آستیاگ بود به دست کورش به قتل رسید چون او وارث تاج و تخت به شمار می‌رفت و رسماًٌ به عنوان جانشین وی برگزیده شده بود. این خبر درست به نظر می‌رسد چون در یشتهای اوستا نیر به تصریح گفته شده که سپیتوره (برهً سفید) به همدستی اژی دهاک (ضحّاک) جم (جمشید) را کشت؛ چه نام سپیتوره (بره سفید) به وضوح نشانگر همان کوروش (یعنی قوچ، و اگر اصل آنرا کوره وش بدانیم «بسان نره اسب» معنی می‌دهد.) به هر حال بنا به روایت کتسیاس، کورش دو پسران سپیتمه با اسامی سپیتاک (که هرتسفلد پارسی شناس معروف آلمانی به درستی وی را مطابق با همان زرتشت سپیتمان دانسته) و مگابرن را به حکومت نواحی بلخ و گرگان انتخاب نمود و با مادر ایشان یعنی آمیتیدا (دانای خانه، دختر آستیاگ) ازدواج کرد. یعنی این دو برادر (سپیتاک و برادر بزرگش مگابرن) در عمل تبدیل به پسر خوانده‌های کورش گردیدند و از همینجاست که از ترکیب ایندو با کمبوجیه سوم پسر تنی کورش سوم داستان اساطیری سه پسر فریدون (کورش) در شاهنامه پدید آمده‌است. که درآن سلم (مگابرن) و تور (کمبوجیه) قاتل ایرج (گئوماته زرتشت، سپیتاک بردیه) به شمار آمده‌اند. این براساس شایعه‌ای دروغین بوده چه قاتل اصلی گئوماته زرتشت (بردیه) همان داریوش (دقیانوس یعنی کشندهً شاه جوان و جاودانه) وشش تن همراهان وی بوده‌اند که در قرآن از آنها به عنوان اصحاب کهف نام برده شده‌است.
چنانکه از نوشته‌های هرودوت و کتسیاس بر می‌آید بعد از مرگ کورش، سپیتاک (زرتشت، زریادر) یا همان تنائوکسار (بردیه، یعنی بزرگ تن) از بلخ به پارس خوانده شد و در آنجا تحت‌القاب گئوماتای مغ (مغ دانای سرودهای دینی) و پاتی زیت (حافظ سرودهای دینی) به هنگام لشکرکشی کمبوجیه به مصر به نیابت سلطنت وی بر گزیده شد و چون بعد از گذشت سه سال و اندی شایعهً مرگ کمبوجیه در مصر به وی رسید حکومت خود را همراه با برنامه اصلاحات عمیق اجتماعی خویش رسمی اعلام نمود تا اینکه توسط داریوش (دقیانوس روایات اسلامی) و شش تن همدستانش، وی به همراه موبدان نزدیکش ترور گردیدند که این واقعه در تورات و قرآن به عنوان قهرخدا بر قوم هامان (زرتشت) و قوم ثمود (معدومین) بازگویی شده‌است. به گفتهً هرودوت این مغ اصلاحات اجتماعی بی‌نظیری نموده بود چنانکه در قتل وی مردم آسیا به جز پارسیان به سوگ و ماتم نشستند.
در مورد ریشهً پارسی نام جم (یمه) گفتنی است که آن در پیش آریائیان هندوپارسی از عهد سپیتمه (داماد آستیاگ و ولیعهد وی) قدیمیتر بوده و درزبان ایشان به معانی همزاد و جام (سمبل خورشید) بوده‌است و بدین معانی نام ایزد میرای خورشید وایزد خاندان شاهی و ایزد جهان زیرین به شمار می‌رفته‌است. وی درپیش آریائیان کاسی (اسلاف لران) ایمیریا (سرور دانا یا دانای مرگ و میر) نامیده می‌شد و نام مزدوجش که الهه سرسبزی بوده می‌ریزیر (الهه جهان زیرین) قید شده‌است.
پیداست که این جم با جمّ سامی‌ها که لقبی بر سپیتمه و قوم وی یعنی مغان بوده درهم آمیخته‌است: چون در شاهنشاهی پارسیان پیش از اسلام سامی زبانان درصد بالایی را تشکیل می‌داده‌اند و فرهنگ و اساطیر کهن پارسی را می‌شناخته و در مورد آنها بحث و فحص می‌کرده‌اند بطوریکه آنها کوروش را با نام ذو القرنین می‌شناختند و در این مورد از پیامبر سوال می‌کردند که چندین آیه در مورد ذوالقرنین وجود دارد. لذا چنانکه اشاره شد برای نامهای مغ (مجوس) و گور گبر مترادف سامی عربی آن یعنی جمّ را با اضافه کردن حرف تعریف الف و لام شمسی خود به صورت الجّم ساخته و از تلخیص آن در افواه عامه نام عجم را برای پارسیان (در اصل برای روحانیون مغ ایشان) پدید آورده‌اند.
چنانکه گفته شد این جمّ از سوی دیگر با هوم عابد (سپیتمه مغ) پدرهامان (سپیتاک/زرتشت/بردیه) مطابق می‌شده‌است: در تورات کتاب استر نام زرتشت و پدرش به ترتیب‌هامان (نیکومنش) و همداتای (همزاد، جم) ذکر شده‌اند و نام قبیلهً ایشان اجاجی (دوردست و بالایی) قید شده که بی تردید منظور سرمتهای آنتایی (اسلاف بوسنیها) می‌باشند چه نامهای آنتا و بوسنی نیز به معنی کناری و دوردست هستند.
پس خود پارسیان نیز این نام تاریخی را تنها از سامی زبانان بین النهرین نیاموخته و سپیتمه/جم واقعاًٌ همزادی داشته‌است که مطابق وداها و اوستا همزاد وی دختری بوده که جمی نامیده می‌شده‌است. به هر حال پارسیان نام جم را در رابطه با اژیدهاک (آستیاگ) به جای سپیتمه (هوم) بکار برده‌اند. لذا این جمّ در اوستا به سبب همشکلی آن با جم کهن اساطیری آریائیان یعنی خدای میرای خورشید و ایزد خاندان شاهی- که علی‌القاعده تحت اشکال یمه، ایمرو و ییمیر از هند تا اسکاندیناوی شناخته شده بوده- یکی گرفته شده‌است.
چنانکه گفته شد کتسیاس می‌گوید سپیتمه (جم، هوم) به طور رسمی به عنوان جانشین آستیاگ (اژیدهاک مادی، ضحاک) درنظر گرفته شده بود چون وی داماد آستیاگ و شوهر دختر وی، آمیتیدا (ماندانا، دانای خانه وآشیانه)بود؛ ولی در اساطیر شاهنامه به اشتباهی که ظاهراًٌ منشاً آن تقارن حکومت ایشان بعلاوه تقیه و سازشگری و دروغ مصلحت آمیزگویی مغان درباری بوده، اژی دهاک جانشین جمشید وانمود شده نه برعکس. پس جمشید یعنی همان یمه خشئتهً اوستا (لفظاٌ یعنی جم درخشان و زیبا) نه همان جمشید جم اساطیری است که به عنوان خدای خاندان شاهی و خدای میرای خورشید و خدای جهان زیرین شناخته می‌شده، بلکه همان سپیتمه/ اسپنداس/ هوم تاریخی است که در اوستا ملقب به هوم سرور و دارندهً چشمان زرین است.
می‌دانیم که نام اوستایی قبیله اصلی وی یعنی سئیریمه (سلم، سئورومات، یعنی اسلاف صربوکرواتها) نیز به معنی سرور بزرگ است. ظاهراًٌ تناقضی بین مغ بودن و انتساب زرتشت به دوراسروها یعنی صربهای دوردست (بوسنیها) موجود است ولی این مغهای شهر رغه آذربایجان (مراغه) می‌توانستند از اختلاط با قوم سئورومات پدید آمده باشند چه بنا به شواهد تاریخی و باستانشناسی مغان حتی در میان قبایل سئورومات (قوم سلم) واسکیتان (سکاها) نیز مقام روحانیت را به خود اختصاص داده بودند.
افزون براین کلمه مغ در زبان آریائیها با نامهای صرب (سرب یا سرو به لغت ودایی یعنی همه کس و انجمنی) و کروات (هئوروات، به اوستایی به همان معنی همه کس و انجمنی) مترادف می‌باشد. به طوری که اشاره شد این تنها منابع یونانی و ارمنی نیستند که نام ملکه سمورامت (در اصل سئورومات، یعنی مادر سالار) را با زرتشت به عنوان فرمانروای آذربایجان و اران یا بلخ پیوند می‌دهند بلکه همانطوریکه اشاره شد در کتب پهلوی نیز نام نیای دیرین زرتشت، دوراسرو یعنی صرب دوردست (=بوسنی) به شمار آمده‌است.
در این باب خصوصیات نژادی زرتشت و پدرش سپیتمه یعنی بور و روشن و اندام درشت ایشان نیز مزید بر علت است. در خصوص مکان فرمانروایی اولیه زرتشت گفتنی است مطابق خود اوستا و نوشته گزنفون و همچنین خارس میتیلنی رئیس تشریفات دربار اسکندر در پارس تنائوکسار/بردیه یا همان زریادر/زرتشت ابتدا در همان حوالی رود ارس یعنی در آذربایجان و اران و ارمنستان حکمرانی داشته‌است. جمشید (موبد درخشان، جام شاه درخشان) متصّف به هئورمه (یعنی دارای رمه‌های خوب) است که از اینها چنین معلوم می‌گردد که زوج خدایان اوستایی و ودایی درواسپ (لرواسپ‌ها، اشوینها وناستیاهای وداها) نیز در اصل ایزدان خورشید، چمنزارها، گله‌ها وچشمه ساران بوده‌اند و همان ایزدانی هستند که در کتیبه‌های میتانیها تحت نام زوج خدایان میثره (مهر دارای چراگاههای فراخ) و ناشتیا (الهه آبهای جاری، ناهید) معرفی گشته‌اند پس بی جهت نیست این دو ایزد و الهه همزاد (=جم وجمی) درمقام داشتن اسبهای تیزرو با هم مشترک بوده‌اند. درنقش برجسته کورانگون فارس که مربوط به ۲۰۰۰ سال پیش ازمیلاد است رب‌النوعی روی تخت عجیبی از مار چنبره زده نشسته‌است و از تاج او وهمچنین تاج الهه پشت سرش دو شاخ بیرون آمده ودر دستش جامی است که پنداری آب زندگی در آن است و به سوی پرستندگان جاری است. این نقوش بر جسته از جهات بسیاری یادآور اسطوره جم و خواهرش جمی و جام شراب درخشان منسوب بدیشان می‌باشد.[۸]»
بنابر این در ادبیات پارسی اسم جم و کلمه جم و جمشید و جمی در موارد مختلفی کاربرد داشته‌است و چندین شخصیت اساطیری پارسی با نام جم و جمشید شناخته می‌شده‌است و این کلمه ریشه پارسی دارد و نه عربی.
قدیمی‌ترین نامی که عربها برای پارس بکار برده‌اند کشور(ملک) جم است که عربهای دوره جاهلییت آن را معرب نموده، اجم و عجم گفتند و کلمات عجمه عجمو اعجمی و الاعاجم را از آن ساختند. سپس در دوره‌های بعدی عجم و اعجمی را در معنی‌های مختلف بکار بردند. ابتدا این کلمه را اختصاصاً برای پارسیان و مترادف با فارسی بکار می‌بردند. در سده‌های بعد از اسلام این کلمه کاربرد بیشتری پیدا کرد و گاهی به خود اعراب نیز عجمی می‌گویند مثلاً به شیعیان بحرین و عمان (عربی شده هومان، هامان) عجمی می‌گویند. یا عراقی‌ها به مردم پارسی خوزستان عجم می‌گفتند. در یک دوره به زرتشتیان و یا به مجوس عجم می‌گفتند. در بعضی موارد به مردم خراسان عجم گفته‌اند بطور بسیار معدودی به آذریها نیز ترکان عجم گفته‌اند.
امروزه کلمه عجم بیشتر به معنی غیر عرب بکار می‌رود. البته هنوز هم اندکی از اعراب برای تحقیر فارس‌ها آن را به جای فارس بکار می‌برند و منظور تحقیر آمیزی دارند همانطور که پارسیان کلمه تازی را به جای عرب بدوی و به منظور تحقیر بکار می‌برند.

عجم در قرآن[ویرایش]

واژهٔ «عجم» در بخش‌های متفاوتی از قرآن نیز به کار رفته‌است که از آن جمله می‌توان به موارد زیر اشاره کرد :
  • سوره ۱۶ آیه ۱۰۳
  • در سوره فصلت (۴۱) آیه ۴۴
  • سوره الشعر (۲۶) آیه‌های ۱۹۸
  • سوره الشوری(۴۲) آیه ۷
  • سوره الشعر(۲۶) آیه‌های ۱۹۸ و ۱۹۹
  • ﴿وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ﴾«16‏:103»
  • ﴿وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا أَعْجَمِیًّا لَقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ آیَاتُهُ أَأَعْجَمِیٌّ وَعَرَبِیٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدًی وَشِفَاءٌ وَالَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ فِی آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَیْهِمْ عَمًی أُولَئِکَ یُنَادَوْنَ مِنْ مَکَانٍ بَعِیدٍ﴾«41‏:44»
  • ﴿وَلَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَی بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ‹198›فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ مَا کَانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ‹199›﴾«26‏:198‏—199»
در کتب مفسرین اهل تشیع:
  • در بیشتر کتب مفسرین اهل تشیع که غالباً فارسی زبان هستند . در تفسیر آیات فوق عجم به معنی غیر عرب وکسی که زبان عربی را خوب نمی‌داند تفسیر شده است.

در کتابهای اهل سنت[ویرایش]

در کتابهای مفسرین غیر ایرانی عموم آنها هم در تفسیر آیه فوف و هم در معنی کلمه عجم گفته‌اند مراد ایرانیان و فارسها بوده است بعضی نیز به مفهوم غیر غرب اشاره کرده‌اند.
[۹]
در سه نمونه زیر عجم به معنی ایرانی تفسیر شده است:
  • پیامبر خواست برای ایرانیان نامه بنویسد به ایشان گفتند ایرانیان نامه بدون مهر را قبول نمی‌کنند پس مهر خاتم از نقره ساختند.أن نبی الله صلی الله علیه وسلم کان أراد أن یکتب إلی العجم. فقیل له إن العجم لا یقبلون إلا کتابا علیه خاتم . فاصطنع خاتماً من فضة، قال کأنی أنظر إلی بیاضه فی یده. صحیح مسلم - 2092
  • یوشک أهل العراق ألا یجبی إلیهم قفیز ولا درهم. قلنا من أین ذاک ؟ قال من قبل العجم. یمنعون ذاک. ثم قال یوشک أهل الشام أن لا یجبی إلیهم دینار ولا مدی . قلنا : من أین ذاک ؟ قال من قبل الروم. ثم أسکت هنیة. ثم قال قال رسول الله صلی الله علیه وسلم " یکون فی آخر أمتی خلیفة یحثی المال حثیا. لا یعده عددا ". صحیح مسلم - 2913
قال رجل یا رسول الله هل للإسلام من منتهی قال أیما أهل بیت وقال فی موضع آخر قال نعم أیما أهل بیت من العرب أو العجم أراد الله بهم خیراً أدخل علیهم الإسلام قال ثم قال ثم تقع الفتن کأنها الطل یعودون فیها أساود صباء یضرب بعضکم رقاب بعض. الدارقطنی - الإلزامات والتتبع - 95

عجم در حدیث‌ها و روایت‌های اسلامی[ویرایش]

  • عجم در کتابهای مقدس و در سخنان بزرگان دینی
واژه (عجم) را در تفسیرها، روایت‌ها و حدیث‌ها، بیشتر به (غیر عرب) معنی می‌کنند، ولی پاره‌ای از روایات بطور روشن نشان می‌دهد که (عجم) تمام غیر عرب را در بر نمی‌گیرد. بلکه عجم، تنها به گروه خاصّی از غیر عربها و آنهم ایرانیان و بخصوص فارسها گفته می‌شده‌است. در کتب سفر نامه‌ها یا اسفار مذهبی نیز عبارت‌هایی مانند این زیاد است: مردمان آن ناحیه از ترک، خزر، ارمن، رومی، عرب و یهودی و عجم هستند.[۱۰] همچنین روایات متعددی گویای آن است از جمله:
پیامبر اکرم (ص): (یا ابا الحمراء! انطلق فادع لی مائة من العرب وخمسین رجلاً من العجم وثلاثین رجلاً من القبط وعشرین رجلاً من الحبشة… ثمّ قال (ص): یا معشر العرب والعجم والقبط والحبشة…)۱ برای من ۱۰۰نفر عرب و همچنین ۵۰ نفر عجم (ایرانی) و ۳۰ نفر مصری و ۲۰ نفر از حبشه (سومالی و اتیوپی) دعوت کن. امام صادق (ع): (یا هشام! النبط لیس من العرب ولامن العجم.) ای هشام! نبطی‌ها نه از عرب هستند و نه از عجم.
  • امام علی (ع):
(یسیر المهدی حتّی ینزل بیت المقدّس وتنقل الیه الخزائن وتدخل العرب والعجم واهل الحرب والروم وغیرهم فی طاعته.)حضرت مهدی (ع) حرکت می‌کند، تا در بیت المقدس منزل می‌کند و خزینه‌ها به سوی او سرازیر می‌شوند و عرب و عجم و جنگاوران و اهل روم و غیر آنها، سر بر فرمان او می‌نهند.
هنگامی که پیامبر اسلام (ص) خودرا به عدّه‌ای از یهودیان، (رسول ربّ‌العالمین) معرّفی فرمود، آنان پرسیدند: (الی من؟ الی العرب ام‌الی العجم ام‌الینا؟) به سوی چه کسی فرستاده شده‌ای؟ به سوی عرب یا عجم یا ما؟
عجم کدام گروه غیر عرب هستند؟ روایات گذشته نشان داده که به همه غیر عربها (عجم) گفته نمی‌شده‌است. پس از جستجو، احادیثی یافته شدند که نشان می‌دهد آن گروه، ایرانیانند و به روایتی بر نخوردیم که به جز ایرانیان (عجم) اطلاق گردد: حدیث از بحار الانوار:
  • (انّما سمّت العجم شهورها بآبان ماه و آذرماه و غیرهما….)
بدرستیکه عجم‌ها ماههای خود را اینگونه نام گذاری کرده‌اند" آبان ماه و آذر ماه و...
روشن است که فقط در بین ایرانیان، ماهها، آبان و آذر، و… نامیده می‌شده‌است و نه در بین همه غیر عربها.
معلّی بن خنیس می‌گوید: امام صادق (ع) به من فرمود: آیا با نوروز آشنایی داری؟ عرض کردم: فدایت گردم، این روز، روزی است که عجم آن را بزرگ می‌شمارد و در این روز به یکدیگر هدیه می‌دهند. در پایان روایت بالا امام صادق (ع): هیچ نوروزی فرا نمی‌رسد، مگر این که در انتظار فرج هستیم؛ زیرا این روز، از روزهای ما و شیعیان ماست که عجم آن را حفظ کرده، ولی شما آن را از بین بردید. در اینجا نیز روشن است که در آن زمان تنها ایرانیان نوروز را بزرگ می‌شماردند و آن را حفظ کرده‌اند. در جنگ احزاب، هنگامی که پیامبر با مهاجران و انصار رایزنی فرمود، سلمان گفت: هرگاه برای عجم، چنین مشکلاتی پیش آید، پیرامون شهرهای خود را خندق می‌کنند و از یک سوی می‌جنگند.
وقتی سلمان فارسی می‌گوید: عجم چنین می‌کنند، مراد او و نمونه‌های مشابه آن فقط ایرانیان است. بویژه که خود سلمان از منطقه‌ای در اصفهان موسوم به جم (جیم = جی) بوده‌است و او رادر بسیاری از منابع سلمان عجمی می‌نامیدند. اما در زمان صدام حسین نام این شخصیت اسلامی و تاریخی را مانند نام خلیج فارس تغییر دادند و به او لقب سلمان پاک دادند. امیرالمؤمنین (ع):
و امّا در مورد فراوانی عجم و ترسیدن از جمعیت ایشان که سخن گفتی، باید بگویم: ما در زمان رسول خدا (ص) با تکیه به فراوانی نیرو نمی‌جنگیدیم…. روایت: هرکس در سرزمین عجم‌ها، بنایی بسازد و به نوروز و عید مهرگان عمل کند از عجم‌ها به شمار می‌آید.(در اینجا به‌نظر می‌رسد منظور از" عجم"، مجوس باشد
پیامبر اسلام (ص): بر شما بشارت باد ای فرزندان بنی فرّوخ! اگر ایمان به ستاره ثریا آویزان باشد، عرب به آن دست نمی‌یابد، امّا عجم، به آن خواهد رسید.
با توجه به این که واژه (فرّخ) فارسی و به معنای فرخنده (پرخنده) است واین که مضمون این حدیث، بارها از جانب پیامبر (ص) درباره ایرانیان گفته شده، می‌توان گفت: مراد از (بنی فرّوخ) ایرانیان هستند. ۱. شیخ صدوق می‌نگارد: عبدالمطلب، ده نام داشت که عرب و قیصرها (کی سر = تاجدار) و پادشاهان عجم و پادشاهان حبشه… به آن نامها، او را می‌شناختند.
۲. مجلسی در بحار جلد ۲۰ صفحه ۳۷۷ عنوان یکی از بابها را این گونه نگاشته‌است: (باب ۲۱ مراسلاته (ص) الی ملوک العجم والروم وغیرهم.) در بحار جلد ۴۸ صفحه ۳۰۵ قسمتی از کلام امیرالمؤمنین (ع) درباره قیام حضرت مهدی (ع) آورده شده‌است: ...[۱۱]
  • نتیجه: از کاربردهای گوناگون واژه (عجم) چنین بر می‌آید که در روایات هر جا واژه (عجم) بدون قرینه‌ای به کار رفته باشد، نمی‌توان عجم را تمام غیرعرب دانست، بلکه ذهن به ایرانیان انصراف پیدا می‌کند. چنانچه در مجمع البحرین (عجم) به (فُرْس) فارسی معنی شده‌است. از آنچه گفتیم، روشن می‌شود که (عجم) در روایات زیر نیز نشان در ایرانیان دارد:
امام باقر: (اصحاب القائم ثلاثماة وثلاثة عشر رجلاً اولاد العجم.) اصحاب حضرت قائم (ع) ۳۱۳ تن ایرانی هستند.
امام علی: (کأنّی بالعجم فساطیطهم فی مسجد الکوفة یعلّمون النّاس القرآن کما انزل.) گویا خیمه‌های ایرانیان را در مسجد کوفه می‌بینم که قرآن را همان گونه که نازل شده یاد می‌دهند.
امام صادق: (لو انزل القرآن علی العجم ما آمنت به العرب وقد نزل علی العرب فآمنت به العجم فهذه فضیلة العجم.) اگر قرآن به ایرانیان نازل می‌شد، عرب به آن ایمان نمی‌آورد، ولی بر عرب نازل شد و ایرانیان به آن ایمان آوردند. این فضیلتی است برای ایرانیان.
پیامبر اکرم (ص): (معاشر قریش! تضربون العجم علی الاسلام هذا واللّه لیضربنّکم علیه عوداً.) ای گروه قریش! شما، ایرانیان را به خاطر اسلام با شمشیر می‌زنید. به خدا سوگند، آنان در آینده شما را برای بازگرداندن به اسلام با شمشیر می‌زنند.

عجم در ادب پارسی[ویرایش]

نوشتار اصلی: عجم در ادب پارسی
در ادبیات فارسی شاعرهای بسیاری از واژه عجم به معنی مردم ایران یا غیر عرب‌ها استفاده کرده‌اند.

عجم در ادبیات عرب[ویرایش]

انا ابن المکارم من النسل جم - - و حائز ارث ملوک العجم - شاعر المتوکلی
  • من فرزند نیکی‌ها هستم از ریشه جم -- بردارنده میراث شاهان عجم (ایران)
الملل و النحل که توسط محمد بن عبدالکریم شهرستانی به زبان عربی نوشته شده‌است. ملت‌هایی را که در چهار گوشه جهان زیست می‌کنند به چهار ملت بزرگ تقسیم کرده‌است که عبارت‌اند از:
  • عرب.
  • عجم. شامل فارسها، خراسانیان کرمانیان و خوزیان
  • روم.
  • هند.
آسمان هفت و دریاها نیز هفتگانه توصیف شده‌است.
در ادبیات عرب واژه عجم همچنین مترادف و هم معنی با سرزمین ایران بکار رفته‌است و اصطلاح بلاد عجم و یا مملکت عجم مورد تقلید تاریخ نویسان درباری شاهان قاجاری و صفوی نیز بوده‌است. به عبارت دیگر یکی از نامهای سرزمین ایران عجم بوده‌است.
برابر اسناد تاریخی و شواهد، قراین و فرهنگ شفاهی می‌توان گفت ۴ نام برای کشور ایران و همچنین دریای جنوب ایران بکار رفته‌است: ۱- کشور جم در ادبیات ایران (جمشید) ۲ - مملکت عجم در ادبیات عرب ۳- پارس (فارس) در ادبیات اروپائیان ۴- ایران (ایراک، عراق معرب شده ایراک، ایلام).
  • اطلاع بیشتر: الکلمات الفارسیه فی المعاجم العربیه

کاربردهای دیگر[ویرایش]

Khaleej ajam
ایران-فارس
نقشه پرشیا
  • ترکان عثمانی در قراردادهای و نامه های خود از کشور عجم برای نامیدن ایران استفاده می کردندو در واقع عجم معادل ایران بکار برده می شد بنا براین عجم یکی ازنامهای ایران است ترکها عبارت عجم را برای فارسها و صفوی‌ها نیز بکار می‌بردندبعدها این عبارت در ترکیه برای بیگانه و کولی‌ها نیز بکار رفته‌است اما بیشتر برای بیگانه بکار می‌رود.نگاه کنید به نامه های سلطان عبدالمجید.
  • بدرخان بدلیسی در کتاب شرفنامه نیز عجم را برای ساکنین ایران بکار می‌بردند.[۱۲]
  • همچنین کردهای سنی در قرون اخیر نیز این واژه را برای اشاره به آذری‌ها و کردهای شیعه بکار می‌بردند همچنین امپراتوری عثمانی برای نام بردن از مقدونیه‌ای‌ها، بلغارها و صرب‌ها استفاده میکردند.[۱۳]
  • عجم همچنین به عنوان نام خانوادگی استفاده شده است.[۱۴]
  • در برهه‌ای از تاریخ در زبان فارسی و از سوی عرب ها و ترک ها مترادف ایران و فارسی زبانان بکار رفته‌است.عربها عجم را برای نام ایران در عبارت ملک جم و مملکت عجم و خلیج بحر عجم بکار برده‌اند.[۱۵]
  • در موسیقی عربی عجم مترادف پارسی بکار رفته است.همچنین در موسیقی شمالی هند موسیقی به نام نوروز عجم وجود دارد.[۱۶][۱۷]

جستارهای وابسته[ویرایش]

  • ایرانیان مهاجر در کشورهای عربی را با لقب عجم و عجمی می‌شناسند.
فؤاد عجمی یکی از آنها است

مطالعهٔ بیشتر[ویرایش]

برای اطلاع بیشتر به :
  • کتاب نوروز جمشید دکتر جواد برومند و
  • کتاب خلیج فارس نامی کهن تر از تاریخ محمد عجم. انتشارات پارت- تهران ۱۳۸۳ مراجعه شود.
  • اسناد نام خلیج فارس میراثی کهن و جاودان، محمد عجم، انتشارات اوین،ISBN 978-600-90231-4-1
  • http://www.hamshahrionline.ir/News/?id=107791
  • الکلمات الفارسیه فی المعاجم العربیه
کلمه عجم برگرفته ازکلمه (اچم)گویش پارسی مردمان ایران زمین درجنوب کشورایران مناطق سواحل خلیج پارس وجنوب استان فارس همانندجزایربحرین،هرمزگان ،شهرهای بندر لنگه ،بندرعباس ولارستان فعلی راشامل میگردد که بدلیل هم مرزی باستانی با کشورعربستان وشهره حیره که خسروپرویز بنای آن را نهادمیان اعراب آن زمان متداول بوده است زیرا که اعراب حرف (چ)درپارسی رامعرب کرده و(ج)تلفظ میکنندوازآنجا که درگذشته به مردم ابن گویش اچمی زبان ویاعجم می گفتندوهیچگونه حالت تحقیر مد نظرآن مردمان عرب نبوده است .هرچند که درزمان بنی امیه ،ناسیونالیست عرب برایران ودیگر ملیتهای مغلوب بدلبل فقر فرهنگی خود فخرمی فروخته است .زبان اچمی گویش پارسی پهلوی است که درحال حاضر دراکثرشهروروستاهای استانهای فارس،هرمزگان ومردم بومی گذشته وحال در امارات متحده عربی ،بحرین وعمان قابل شنیدن ویاپیگیری است. (الف .حلاج )

پانویس[ویرایش]

  1. Jump up کتابBook.Documents on the Persian Gulf's name.names of Iran.pp.23-60 molk e Ajam=MOLKE JAM. اسناد نام خلیج فارس، میراثی کهن و جاودان، محمد عجم - تهران 1388 ISBN 978-600-90231-4-1PAGE 23-60...
  2. Jump up کتابBook.Documents on the Persian Gulf's name.names of Iran.pp.23-60 molk e Ajam=MOLKE JAM. اسناد نام خلیج فارس، میراثی کهن و جاودان، محمد عجم - تهران 1388 ISBN 978-600-90231-4-1PAGE 23-60...
  3. Jump up سوبهاش کومار، فرهنگ تطبیقی واژگان مشترک زبان فارسی و هندی.
  4. Jump up [ کتابBook.Documents on the Persian Gulf's name.names of Iran.pp.23-60 molk e Ajam=MOLKE JAM. اسناد نام خلیج فارس، میراثی کهن و جاودان، محمد عجم - تهران 1388 ISBN 978-600-90231-4-1. ]
  5. Jump up عجم، اسناد نام خلیج فارس، ۳۸.
  6. Jump up سوبهاش کومار، فرهنگ تطبیقی واژگان مشترک زبان فارسی و هندی.
  7. Jump up سوبهاش کومار، فرهنگ تطبیقی واژگان مشترک زبان فارسی و هندی.
  8. Jump up عجم، اسناد نام خلیج فارس، ۳۸.
  9. Jump up [۱] تفسیر الضحاک قدیمی ترین تفسیر صفحه 524 : عجمی اشاره به سلمان فارسی است.]
  10. Jump up کتاب اسناد نام خلیج فارس، میراثی کهن و جاودان صفحه ۲۲ تا۴۷ گفتار نام‌های سرزمین ایران
  11. Jump up واژه (عجم) در روایات
  12. Jump up Philip G. Kreyenbroek, Stefan Sperl, The Kurds, 250 pp., Routledge, 1992, ISBN 0-415-07265-4, 9780415072656
  13. Jump up Mahmood Reza Ghods, A comparative historical study of the causes, development and effects of the revolutionary movements in northern Iran in 1920-21 and 1945-46. University of Denver, 1988. v.1, p.75.
  14. Jump up Names Database: Ajam Surname
  15. Jump up کتابbook.documents on the Persian gulf's name.names of Iran.pp.23-60 molk e Ajam=MOLKE JAM. اسناد نام خلیج فارس، محمد عجم - تهران 1388 ISBN 978-600-90231-4-1PAGE 23-60...
  16. Jump up A. J. Racy, "Making Music in the Arab World", Published by Cambridge University Press, 2004. pg 110.
  17. Jump up Manorma Sharma, "Musical Heritage of India", APH Publishing Corporation, 2007.

مطالعه بیستر[ویرایش]

  • محمد عجم. «آشنایی با نام‌های سرزمین ایران». موسسه همشهری، ۵ آبان ۱۳۸۵. بازبینی‌شده در ۱۸ بهمن ۱۳۹۰.
  • الکلمات الفارسیه فی المعاجم العربیه – جهینه نصر علی– طلاس – برج دمشق- 2003
  • معجم المعربات الفارسیه: منذ بواکیر العصر الحاضر - محمد التونجی‏
  • کتاب فرهنگ تطبیقی واژگان مشترک زبان فارسی و هندی نوشته سوبهاش کومار ، سپهر دانش همدان ، 1386
  • محمد عجم. «تاثیر فارسی بر زبان و ادبیات عرب». موسسه همشهری، 22 آبان ۱۳۸۵. بازبینی‌شده در ۸ اسفند ۱۳۹۰.
  • کومار، سوبهاششرح واژگان. همدان: سپهر دانش، ۱۳۸۶.
  • محمد عجم. «در قران کلمات غیر عربی وجود دارد». موسسه آفتاب، 22 آبان ۱۳۸۵. بازبینی‌شده در ۸ اسفند ۱۳۹۰.
  • فصلنامه شماره۸۳ حوزه

== == پیوند به بیرون[ویرایش]


همچنین
العَجَم اسم جنس لخلاف العرب، الواحد منهم عجمي.

عجم في قاموس العرب[عدل]

  • والعَجَميُّ من جنسهُ العَجَم وإن أفصح والمنسوب إلى العَجَم يقال نسيجٌ عجميٌّ ج عَجَم.
  • العَجُوْمَة الناقة القوية على السفر
  • العَوَاجِم الأسنان مفردهُ عاجِمة
  • الأَعْجَم من لا يفصح ولا يبيّن كلامهُ وإن كان من العرب والذي في لسانِه عجمة وإن أفصح بالعجميَّة ج أعجمون وأعاجم. وفي سورة الشعراء ولو نزَّلناه على بعض الأعجمين. ثم يُنسَب إليهِ فيقال لسانٌ أعجميٌّ وكتابٌ أعجميٌّ ولا تقل رجل أعجميٌّ فتنسبهُ إلى نفسهِ إلا أن يكون أعجم وأعجميّ بمعنى مثل دوَّار ودوَّاري إلا إذا ورد ورودًا لا يمكن ردُّهُ. وأما قول الشاعر
  • كانَ فُرادَى زورهِ طبعتهما-
بطينٍ من الجولان كُتَّابُ أعجمِ
فلم يُرِد بهِ العجم وإنما أراد بهِ كتاب رجل أعجم وهو ملك الروم. والأعجم أيضًا الأخرس والموج لا يتنفَّس فلا ينضح ماءَ ولا يُسمَع لهُ صوت ومن ليس بعربيّ ويستوي فيهِ الواحد والجمع يقال رجل أعجم وقوم أعجم. والأنثى عَجْماءُ ج عُجْمٌ. والأَعْجَام العجم.

عجم فی القران[عدل]

  • ﴿وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ﴾ [16:103]
  • ﴿وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا أَعْجَمِيًّا لَقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ آيَاتُهُ أَأَعْجَمِيٌّ وَعَرَبِيٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُدًى وَشِفَاءٌ وَالَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ فِي آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَيْهِمْ عَمًى أُولَئِكَ يُنَادَوْنَ مِنْ مَكَانٍ بَعِيدٍ﴾ [41:44]
  • ﴿وَلَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَى بَعْضِ الْأَعْجَمِينَ۝198فَقَرَأَهُ عَلَيْهِمْ مَا كَانُوا بِهِ مُؤْمِنِينَ۝199﴾ [26:198—199]

عجم فی الاحادیث[عدل]

  • أن نبي كان أراد أن يكتب إلى العجم. فقيل له إن العجم لا يقبلون إلا كتابا عليه خاتم . فاصطنع خاتماً من فضة، قال كأني أنظر إلى بياضه في يده. صحيح مسلم - 2092
  • قال النبي يوشك أهل العراق ألا يجبى إليهم قفيز ولا درهم. قلنا من أين ذاك ؟ قال من قبل العجم. يمنعون ذاك. ثم قال يوشك أهل الشام أن لا يجبى إليهم دينار ولا مدي . قلنا : من أين ذاك ؟ قال من قبل الروم. ثم أسكت هنية. ثم قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم " يكون في آخر أمتي خليفة يحثي المال حثيا. لا يعده عددا ". صحيح مسلم - 2913
قال رجل يا رسول الله هل للإسلام من منتهى قال أيما أهل بيت وقال في موضع آخر قال نعم أيما أهل بيت من العرب أو العجم أراد الله بهم خيراً أدخل عليهم الإسلام قال ثم قال ثم تقع الفتن كأنها الطل يعودون فيها أساود صباء يضرب بعضكم رقاب بعض. الدارقطني - الإلزامات والتتبع - 95

انظر أيضا[عدل]


همچنین

Ajam is a word used in Persian and Arabic literature, but with different meanings.
In Arabic, Ajam (عجم) has one primary meaning: "non-Arab". Literally it has the meaning "one who is illiterate in language", "silent", or "mute", and refers to non-Arabs in general. In the former sense it is a neutral term meaning "stranger" or "foreign".

Contents

  [show

Etymology[edit]

Origin[edit]

Ajam has one primary meaning in Arabic: "non-Arab".[1]
  • according to a traditional etymology The word `ajam comes from the Semitic root `-j-m. Related forms of the same root include, but are not limited to:[2]
  • `ajama / 'a'jama / `ajjama: to dot - in particular, to add the dots that distinguish between various Arabic letters to a text (and hence make it easier for a non-native Arabic speaker to read). Now an obsolete term, since all modern Arabic texts are dotted. This may also be linked to `ajaam / `ajam: pit/seed (e.g. of a date or grape).
Persian painting, depicting Jamshid halved before Zahhak
  • in'ajama: (of speech) to be incomprehensible
  • ista'jama: to fall silent; to be unable to speak
  • 'a'jam: non-fluent
  • musta'jim: mute, incapable of speech
Homophonous words, which may or may not be derived from the same root, include:
  • `ajama: to test (a person); to try (a food).
  • according to A speculative doctorine etymology `Ajam comes from the first name of the ancient Persian king, Jamshid, The etymology would have "Ajam" as an arabized version of the kings name 'Jam' rooted in Sanskrit" Jam" or Yami,(Sanskrit: यमी) is the first woman, along with her twin brother Yama. She is also the Goddess of riverYamuna, connected to the mythology surrounding the Hindu god Krishna. Jam orJamshid in Persian mythologyis the first king of kings of the world or the lord of the univers. according to the book "document on the persian gulf's name"page23-50 ,all the words related to Semitic root" `-j-m"(like: moajam-ajma-) also had a root in "Jam"Yami,and in the cours of history different meaning have been given to the word. A.Jam is from addition of the definite article Al-and deletion of "l"in pronunciation. according to that book although jīm is a lunar and Lrarly will be omitted in pronounce but explanation can account for the anomalous assimilation of the "l" by the jīm or theayin at the beginning of the word in place of the alif that would be expected from the article al-.because there are many exception for the lunar and Solar in Arabic.
Yami's Court and Hell.
The Blue figure is Yama with Yami and Chitragupta
17th century Painting from Government Museum, Chennai

Development[edit]

According to The Political Language of Islam, during the Islamic period, Ajam was originally used as a reference to denote those whom Arabs in the Arabian peninsula viewed as "alien" or outsiders.[3] The early application of the term included all of the non-Arab peoples with whom the Arabs had contact including PersiansByzantine Greeks,EthiopiansArmeniansAssyriansSyriacsMandeansArameansJewsGeorgiansSabians,SamaritansEgyptiansBerbers and the somewhat related Nabataeans.The original meaning still exists, and in much of the non-Arabic speaking Muslim world the term does not have a pejorative meaning as the word is understood to mean anyone who does not speak Arabic.
During the early age of the Caliphates, Ajam was often synonymous for "barbarian" or stranger. In the eastern parts of the Middle East, it was generally applied to the Persians, while in al-Andalus it referred to speakers of Romance languages - becoming "Aljamiado" in Spanish in reference to Arabic-script writing of those languages - and in West Africa, Ajami similarly refers to Ajami script, or the writing of local languages such as Hausa and Fulani in the Arabic alphabet. In Zanzibar ajami and ajamo means Persian which came from the Persian Gulf and the cities of Shiraz and Siraf. In Turkish and Urdu, there are many documents and letters that used ajam to refer to Persian Muhammad Iqbal poem : ey javanan e Ajam Jaan E man o jaan e shoma(O youngs of Iranian i love you and i ....)but in recent literature the usage of the term is not used to any ethnic group, but instead may have evolved from the original Arabic usage for outsiders in general.
The verb ʿaǰama originally meant "to mumble, and speak indistinctly", which is the opposite of ʿaraba, “to speak clearly”. Accordingly, the noun ʿoǰma, of the same root, is the opposite of foṣḥa, which means "chaste, correct, Arabic language".[4] In general, Ajam was a pejorative term used by Arabs conscious of their social and political superiority, in early Islam. However, the distinction between Arab and Ajam is discernible in pre-Islamic poetry.[4]
According to Clifford Edmund Bosworth, "by the 3rd/9th century, the non-Arabs, and above all the Persians, were asserting their social and cultural equality (taswīa) with the Arabs, if not their superiority (tafżīl) over them (a process seen in the literary movement of the Šoʿūbīya). In any case, there was always in some minds a current of admiration for the ʿAǰam as heirs of an ancient, cultured tradition of life. Even the great proponent of the Arab cause, Jāḥeẓ, wrote a Ketāb al-taswīa bayn al-ʿArab wa’l-ʿAǰam. After these controversies had died down, and the Persians had achieved a position of power in the Islamic world comparable to their numbers and capabilities, "ʿAjam" became a simple ethnic and geographical designation.".[5] Thus by the 9th century, the term was being used by Persians themselves as an ethnic term, and examples can be given by Asadi Tusi in his poem comparing the superiority of Persians and Arabs.[6] Accordingly: "territorial notions of “Iran,” are reflected in such terms as irānšahr, irānzamin, or Faris, the Arabicized form of Pārs/Fārs (Persia). The ethnic notion of “Iranian” is denoted by the Persian words Pārsi or Irāni, and the Arabic term Ahl Faris (inhabitants of Persia) or ʿAjam, referring to non-Arabs, but primarily to Persians as in molk-e ʿAjam (Persian kingdom) or moluk-e ʿAjam (Persian kings).".[7]
In the Persian Gulf region today, people usually refer to Persian as Ajami as they refer to Persian carpet (Ajami carpet or sajjad al Ajami), Persian cat (Ajami cat), and Persian emperors (Ajami kings).[8] The Persian community in Bahrain calls itself Ajami.
Khaleej Ajam = Persian gulf/belad Ajam/Iran.othoman map
  • 'Ajam was used by the Ottomans to refer to the Safavids[9]
  • The Kurdish historian, Sharaf-al-Din Bitlisi, uses the term Ajam( عجم) in his bookSharafnama (1597 CE) to refer to the Shia Persians.[10]
  • Modern Sunni Kurds of Iran use this term to denote Persians, Azeris and Southern Kurds.[11]
  • Adjam, Hajjam, Ajaim, Ajami, Akham (as Axam in Spain for ajam), Ayam in Europe.
  • In Turkish, the usage of the term is not applied to any ethnic group, but instead appears to have evolved from the original Arabic usage for outsiders in-general and shifted into a different meaning as the term ajemi (in modern Turkish acemi) literally means rookie,clumsyinept or novice.[12] The word, with this meaning, has been borrowed into languages of the former Ottoman Empire such as Bulgarian and Macedonian (аджамия), Serbo-Croatian (adžamija), and Greek (ατζαμής) .
  • It is also used as a surname.[13]
  • It is also the old name of Iran used mostly by Arabs and Turks (keshvar-e Ajam) as a synonym to Persia, also a medieval name for the Persian Gulf (Bahr-e Ajam), or to refer to the follower of Shia religion.[14]
  • In Arabic music there is a maqam (musical mode) called Ajam, meaning "the Persian mode", corresponding to the major scale in European music.[15]
  • In Northern Indian music there is a muqam called Navroz-e-Ajam.[16]

See also[edit]

References[edit]

  1. Jump up^ Sakhr: Multilingual Dictionary
  2. Jump up^ Sakhr: Lisan al-Arab
  3. Jump up^ Amazon: The Political Language of Islam (Emergent Literatures)
  4. Jump up to:a b Encyclopædia Iranica, "Ajam, p.700"
  5. Jump up^ (Encyclopædia Iranica, "Ajam", Bosworth)
  6. Jump up^ گفتمش چو دیوانه بسی گفتی و اکنون پاسخ شنو ای بوده چون دیوان بیابان عیب ار چه کنی اهل گرانمایه عجم را چه بوید شما خود گلهء غر شتربان Jalal Khaleqi Motlaq, "Asadi Tusi", Majaleyeh Daneshkadeyeh Adabiyaat o Olum-e Insani(Literature and Humanities Magazine), Ferdowsi University, 1357(1978). page 71.
  7. Jump up^ Encyclopedia Iranica, "IRANIAN IDENTITY iii. MEDIEVAL ISLAMIC PERIOD" by Ahmad Ashraf
  8. Jump up^ The Book.documents on the Persian gulf's name.names of Iran.pp.23-60 Molk e Ajam= Persi . Molk-e-Jam and Molouk -e-Ajam(Persian Kings). عجم - تهران 2010 ISBN 978-600-90231-4-1PAGE 23-60...
  9. Jump up^ Martin van Bruinessen. "Nationalisme kurde et ethnicités intra-kurdes", Peuples Méditerranéens no. 68-69 (1994), 11-37.
  10. Jump up^ Philip G. Kreyenbroek, Stefan Sperl, The Kurds, 250 pp., Routledge, 1992, ISBN 0-415-07265-4ISBN 978-0-415-07265-6 (see p.38)
  11. Jump up^ Mahmood Reza Ghods, A comparative historical study of the causes, development and effects of the revolutionary movements in northern Iran in 1920-21 and 1945-46. University of Denver, 1988. v.1, p.75.
  12. Jump up^ [1]
  13. Jump up^ Names Database: Ajam Surname
  14. Jump up^ The Book.documents on the Persian gulf's name.names of Iran.pp.23-60 Molk e Ajam= Persi . Molk-e-Jam and Molouk -e-Ajam (Persian Kings). عجم - تهران 2010 ISBN 978-600-90231-4-1PAGE 23-60...
  15. Jump up^ A. J. Racy, "Making Music in the Arab World", Published by Cambridge University Press, 2004. pg 110.
  16. Jump up^ Manorma Sharma, "Musical Heritage of India", APH Publishing Corporation, 2007.