۱۳۹۲ شهریور ۱۲, سه‌شنبه

بعل

بعل . َ (ع اِ) خدا. در آشوری ، بابلی «بَلو» عبری «بَعَل »، آرامی «بَعلا»، در لغات جنوب الجزیره و حبشه «بَعل ». (از تاریخ اللغات السامیه . چ اسرائیل ولفنسون ص 284). و رجوع به دایرة المعارف اسلام شود. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). || بت . صنم : فی قوله تعالی : اتدعون بعلا؛ ای صنما. (مهذب الاسماء). عربى یا عجمى بودن واژه بَعْل، مورد اختلاف است. دیدگاه نخست، کاربرد متداول و فراوان آن در زبان عربى را دلیل عربى بودن آن مى‌داند. از جمله معانى مشهور لغوى که در زبان عربى براى بعل گفته‌اند عبارت است از: خدا و ربّ، مالک، بت (یا نام بتى از طلا) و زوج.
معانى دیگرى نیز براى بعل گفته‌اند که به اختلاف موارد فرق مى‌کند. برخى در جمع معانى یاد شده، بعل را چیزى قائم به ذات دانسته‌اند که نسبت به همنوعان خود برتر و از آنها بى‌نیاز است، بر این اساس به رغم وجود این معناى مشترک در همه کاربردها، بعل در موارد گوناگون مصداق و معناى متفاوتى دارد؛ مثلاً بعلِ زن به معناى شوهر او، بعل در مورد درخت خرما به معناى نخل بى‌نیاز از آبیارى، بعلِ یک قبیله به معناى بتِ آنان، بعل یک چیز به معناى مالک و صاحب آن و بعل یک مکان به معناى بخش مرتفع آن است.
در مقابل، شمارى دیگر از صاحب‌نظران بعل را از واژگان دخیل مى‌دانند، با این تفاوت که برخى آن را حبشى یا سریانى و به معناى «ربّ» و برخى دیگر آن را در اصل لغتى بابلى و همان «بال» به معناى خداى بین‌النهرین دانسته‌اند.
در زبان عبرى این واژه به معناى رب النوع (خداوند یا آقا) آمده است؛ اما در اصطلاح فرهنگ اسلامى بعل اسم عَلَم براى بتى است که در شهر «بعلبک» لبنان، بنى‌اسرائیل آن را مى‌پرستیده‌اند تا این که الیاس پیامبر براى هدایت آنان مبعوث شد. گویند: نام این شهر نیز برگرفته از نام همان بت‌ است.
هر چند اظهارنظر قطعى درباره سابقه پیدایش بعل به عنوان رب‌النوع مردمان آسیاى غربى دشوار است؛ اما در این که این بت قرنها پیش از میلاد مسیح، پرستیده مى‌شد، تردیدى نیست.
ظاهراً فینیقی ها (از ساکنان لبنان امروزى و مناطق همجوار) از نخستین اقوامى بودند که به پرستش آن روى آوردند. آنها براى بعل قربانگاه هایى ساخته و محافظان بسیارى بر آن گمارده بودند و در برپایى جشن ها به قربانى کردن انسان نیز مى‌پرداختند. هر شهر «بعل» یا «شهر‌خدا»ى خاصى داشته و همانند پدر، بزرگِ شاهان و سرچشمه حاصلخیزى زمین پنداشته مى‌شده است.
کنعانیان (ساکنان اردن) از دیگر اقوامى بودند که ظاهراً تحت تأثیر فینیقی ها بعل را خداى آفتاب لقب داده و شکل انسانى آن را به عنوان بزرگ‌ترین معبود مى‌پرستیدند. مطابق گزارش هایى، کنعانیان به طور کلى خدایان خود را بعل نام نهاده و بر فراز قله‌ها، درون دره‌ها و کنار نهرها براى آنها معابدى خاص و قربانگاه هایى به نام بعلِ همان مکان، ساخته بودند.
افزون بر آسیاى غربى، گسترش بعل پرستى در نقاط مختلف اروپا نیز گزارش شده است؛ ایرلندی ها آن را به اسم «بیل» (بال)، رومی ها «بیلوس» و یونیان به نام «فیلوس» عبادت مى‌کردند یا پرستش آنها شباهت بسیارى به پرستش بعل داشته است. گزارش مسعودى از وجود بت بعل در یونان را مى‌توان مؤید این مطلب دانست؛ گویا فینیقی ها به عنوان قومى دریانورد در رواج آن نقش داشته‌اند.
به هر حال بیشتر اطلاعات تاریخى از پرستش بعل در ارتباط با اهالى سواحل شرقى دریاى مدیترانه از شمال تا جنوب جزیرة‌العرب است، چنان‌که گفته شده: مردمان پاره‌اى از این مناطق فرزندان خود را براى تقرب به آن، قربانى مى‌کردند؛ نیز نام پادشاهان و شهرها را بعل مى‌گذاشتند. عرب هاى ساکن حجاز نیز بت هاى لات، عُزّى و مَنات را دختران آن مى‌دانستند.
بعل براى عرب جنوبى جزیرة‌العرب نیز شناخته شده بود، چنان که بعل را از خدایان عرب جاهلى و مورد پرستش قبایل یمنى و مردم شمال جزیرة‌العرب دانسته‌اند.
عمده روایات اسلامى درباره پرستش بعل، در ارتباط با بنى اسرائیل است؛ گویا عبادت آن از زمان حضرت موسى علیه السلام در میان این قوم مورد توجه بوده است. آنها به تقلید از ساکنان سرزمین کنعان و به تدریج به پرستش این بت روى آوردند، به گونه‌اى که در مواردى متعدد از بعل پرستى آنان یاد شده است.
گویند: یهود در این زمان براى بعل معابد فراوانى ساخته و خدمه بسیارى بکار گرفته بودند. آنها همچنین براى تقرب به آن در اماکن مرتفع آتش‌افروزى کرده، به درگاهش قربانى مى‌کردند، چنان‌که گزارشى از پیروزى ایلیاى پیامبر علیه السلام بر بعل پرستان و کشته‌شدن 450 تن از خدمه آن حکایت دارد.
مطابق گزارشى دیگر، وقتى ایلیاء به نبوت و اصلاح دینى قیام کرد در سراسر کشور بنى‌اسرائیل فقط 7000 تن از پرستش بعل رویگردان بودند؛ اما بر اثر مبارزه او پیروان بعل کم شدند. برخى ایلیاء را همان حضرت الیاس علیه السلام مى‌دانند. این گزارش ها به میزان زیادى با منابع فرهنگ اسلامى مطابقت دارد.
واژه بعل، سه بار در قرآن آمده است: در آیه‌ 128 سوره نساء/4 و 72 سوره هود/11 معناى شوهر و در آیه 125 سوره صافات/37 معناى بت دارد: «و اِنَّ اِلیاسَ لَمِنَ المُرسَلین × اِذ قالَ لِقَومِهِ اَلا تَتَّقون‌ × اَتَدعونَ بَعلاً‌و تَذَرونَ اَحسَنَ الخلِقین». مفسران در معنا و مصداق بعل در آیه 125 سوره صافات/37 اختلاف کرده‌اند. برخى چون عکرمه، مجاهد، قتاده و سدى آن را واژه‌اى یمنى به معناى رب دانسته‌اند.
ابن‌اسحاق بعل را نام زنى دانسته است که پرستیده مى‌شده؛ اما آلوسى و برخى دیگر از مفسران این قول را نپذیرفته‌اند. مطابق قول ابن‌عباس، حسن، ضحاک و ابن‌زید که از شهرت برخوردار است، مراد از بعل بتى به همین نام در بعلبک بوده و نام این شهر برگرفته از همان بت است.
منابع تفسیرى و لغوى در بیان ویژگی هاى بت بعل، آن را از طلا، توخالى، چهارروى، داراى ارتفاع 20 ذراعى و دو یاقوت بزرگ در چشم، مانند انسانى نشسته بر صندلى در حال خوردن چیزى وصف کرده‌اند که شیطان با سخن گفتن از درون آن، مردم را به گمراهى مى‌کشانده است.
البته داستان‌پردازى مربوط به ورود شیطان به درون بت را شمارى از مفسران نقد کرده و آن را از اسرائیلیات و قادح معجزات پیامبر صلى الله علیه و آله برشمرده‌اند. تصویر بتى با این ویژگی ها در موزه لوور (لوفر) پاریس موجود است.
به اعتقاد بیشتر مفسران، بنى اسرائیل پس از وفات حزقیل نبى به پرستش بعل روى آوردند. سبب رواج آن را نیز همسر اَحاب (اَخاب) از پادشاهان این قوم دانسته‌اند. از این زن با نام هایى چون «اَربل»، «اَزبل»، اَربیل و «زَبیل» و به بدى یاد شده است. بر اساس گزارش این منابع هنگامى که بعل پرستى به اوج خود رسید، خداوند الیاس علیه السلام را براى هدایت و نجات مردم بعلبک مبعوث کرد.
قرآن کریم نیز به صراحت مأموریت وى را برچیدن بعل‌پرستى دانسته است. آن حضرت با نکوهش پرستش بعل، بت پرستان را به پرستش خداى یگانه فراخواند: «اَلا‌تَتَّقون × اَتَدعونَ بَعلاً وتَذَرونَ اَحسَنَ الخلِقین × اَللّهَ رَبَّکُم ورَبَّ ءابائِکُمُ الاَوَّلین». (سوره صافات/37، 124 ـ 126) نکره آمدن بعل تأیید مى‌کند که مراد از آیه این است: آیا بعضى از بعول (خدایان باطل) را فرامى‌خوانید؟ ابن‌ عاشور بعل را رب النوعى مذکر، متعلق به قوم کنعان و بزرگ‌ترین بت آنان دانسته که نزد ایشان رمز خورشید بوده است. در مقابل آن بت مؤنثى به نام «تأنیت» قرار داشته که رمز ماه بوده‌ است.
بنا به گزارش هایى از مردم بعلبک جز وزیر اَحاب کسى دعوت الیاس علیه السلام را نپذیرفت، حتى پیروان بعل، درصدد قتل آن حضرت برآمدند، به گونه‌اى که الیاس وادار به فرار شد.
در برخى منابع آمده است که وى بت بعل را شکست و گریخت؛ اما با مرگ احاب و روى کار آمدن پادشاه جدید او دعوت الیاس علیه السلام را پذیرفت. به دنبال وى، قومش نیز ایمان آوردند و بت پرستانى که حاضر به ترک بعل پرستى نشدند قتل عام گشتند. شمار کشته‌شدگان 10000 تن گزارش شده است.
از جمله کشته شدگان، محافظان بعل بودند که به انتقام آن دسته از کسانى که ایزابل همسر احاب آنان را کشته بود، کشته شدند. به موجب اخبارى دیگر الیاس علیه السلام چون از دعوت خود نتیجه‌اى نگرفت بعل پرستان را نفرین کرد و آنان گرفتار خشکسالى شدند. پس از سه سال که بنى اسرائیل ایمان آوردند، دوباره رحمت الهى نازل شد؛ ولى چیزى نگذشت که این قوم دوباره به پرستش بعل روى آوردند. این بار الیاس علیه السلام از خداوند خواست تا وى را از شر بت‌پرستان آسوده سازد.
تعبیر «اَحسَن الخالِقین» در آیه با آن که آفریننده حقیقى در عالم جز خدا نیست ظاهراً اشاره به مصنوعاتى دارد که انسان با تغییر شکل دادن به مواد طبیعى درست مى‌کند، بنابراین خالق بر آنها اطلاق مى‌گردد، هر چند خالق مجازى است؛ به سخن دیگر از مجموع آیه «اَتَدعونَ بَعلاً و تَذَرونَ اَحسَنَ الخلِقین» (سوره صافات/37،125) مى‌توان فهمید که شرک مردم آن دیار در خالقیت بوده‌ است.
از فرجام بعل اطلاع دقیقى در دست نیست. به موجب پاره‌اى گزارش ها به رغم مبارزاتى که براى ریشه‌کن کردن پرستش آن در زمان هاى مختلف صورت گرفت باز هم عبادت آن استمرار یافت. سرانجام، این بت نیز همچون بت هاى دیگر جزیرة‌العرب، با گسترش اسلام از بین رفت.
هنوز در شهر «پالمیر» که عرب آن را «تدمر» مى‌گفتند آثار بتکده قدیمى بزرگى به نام بعل مشهود است. در کشفیات فینیقی ها نیز آثارى از آن بر جاى مانده است.
نظر به آنچه گذشت مى‌توان به احتمال زیاد بعل را نه نام یک بت مشخص بلکه رب النوع آسمان، باد و توفان به عنوان مظاهر نیروهاى تأثیرگذار در رویش زراعت و گیاهان دانست. عَلَم جنس و عنوان بودن آن براى خدایان متعدد، همچنین اضافه شدن آن به واژگان گوناگون و نکره آمدنش در قرآن(سوره صافات/37،125) مى‌تواند مؤید این دیدگاه‌ باشد.
پانویس

↑ مفردات، ص‌135، «بعل»؛ معجم اعلام القرآن، ص‌79.
↑ القاموس المحیط، ج‌2، ص‌1280؛ لسان العرب، ج‌1، ص‌449؛ لغت نامه، ج‌3، ص‌4232، «بعل».
↑ الغریبین، ج‌1، ص‌195؛ القاموس المحیط، ج‌2، ص‌1280.
↑ المعجم الجامع، ص‌70؛ لغت نامه، ج‌3، ص‌4232.
↑ الغریبین، ج‌1‌، ص‌195، «بعل»؛ الاصنام، ص‌68‌.
↑ لسان العرب، ج‌1، ص‌449؛ القاموس المحیط، ج‌2، ص‌1280، «بعل».
↑ لسان العرب، ج‌1، ص‌448؛ القاموس‌المحیط، ج‌2، ص‌1280، «بعل».
↑ دائرة‌المعارف بستانى، ج‌3، ص‌493‌ـ‌494؛ التحقیق، ج‌1، ص‌303، «بعل».
↑ واژه‌هاى دخیل، ص‌144.
↑ جاهلیت و اسلام، ص 265؛ تاریخ ادیان و مذاهب جهان، ج 2، ص‌1217؛ Encyclopaedie of The Quran A - D P.
↑ کتاب مقدس، اول پادشاهان، 16: 32؛ قاموس کتاب مقدس، ص‌180‌ـ‌181.
↑ تاریخ طبرى، ج‌1، ص‌461؛ البدء والتاریخ، ج‌3، ص‌99؛ مجمع البیان، ج‌8‌، ص‌713.
↑ معجم‌البلدان، ج‌1، ص‌455؛ الدرالمنثور، ج‌7، ص‌116.
↑ تاریخ جامع ادیان، ص‌338‌ـ‌339؛ قاموس کتاب مقدس، ص‌108؛ المفصل، ج‌6‌، ص‌306؛ تاریخ ملل قدیم، ص‌211.
↑ المفصل، ج‌6‌، ص‌307؛ دائرة‌المعارف بستانى، ج‌5‌، ص‌294.
↑ تاریخ ملل قدیم، ص‌204؛ تاریخ ادیان و مذاهب جهان، ص‌1217.
↑ تاریخ تمدن، ج‌1، ص‌345.
↑ تاریخ تمدن، ج‌1، ص‌345.
↑ تاریخ تمدن، ج‌1، ص‌345.
↑ قاموس کتاب مقدس، ص‌180؛ دائرة‌المعارف بستانى، ج‌5‌، ص‌294.
↑ تاریخ جامع ادیان، ص‌338‌ـ‌339.
↑ اعلام قرآن، ص‌255‌ـ‌256؛ تاریخ جامع ادیان، ص‌338.
↑ دائرة‌المعارف بستانى، ج‌2، ص‌495؛ اعلام قرآن، ص‌255‌ـ‌256.
↑ قاموس کتاب مقدس، ص‌180‌ـ‌181.
↑ مروج الذهب، ج‌2، ص‌274.
↑ قاموس کتاب مقدس، ص‌180‌ـ‌181.
↑ دائرة‌المعارف بستانى، ج‌2، ص‌495؛ قاموس کتاب مقدس، ص‌181؛ تاج العروس، ج‌14، ص‌58‌، «بعل».
↑ Encyclopedia OF The Quran A - D.
↑ المفصل، ج‌6‌، ص‌307.
↑ تاریخ ادیان و مذاهب جهان، ج‌2، ص‌1216.
↑ تاریخ تمدن، ج‌1، ص‌365‌ـ‌367؛ دائرة‌المعارف بستانى، ج‌2، ص‌494.
↑ کتاب مقدس، اول پادشاهان، 16: 31‌ـ‌32، 18: 19‌ـ‌26؛ تاریخ ادیان و مذاهب جهان، ج2، ص‌1217.
↑ تاریخ تمدن، ج‌1، ص‌375؛ دائرة‌المعارف بستانى، ج‌2، ص‌494.
↑ کتاب مقدس، اول پادشاهان، 18: 1 به بعد، ص‌436‌ـ‌438؛ تاریخ جامع ادیان، ص‌341.
↑ تاریخ جامع ادیان، ص‌341؛ تاریخ تمدن، ج‌1، ص‌375.
↑ التحریر والتنویر، ج‌22، ص‌166؛ تفسیر قاسمى، ج‌13، ص‌127.
↑ روض الجنان، ج‌16، ص‌224 به بعد؛ الدرالمنثور، ج‌7، ص116.
↑ مفردات، ص‌135؛ التحقیق، ج‌1، ص‌34، «بعل».
↑ مفردات، ص‌135؛ التحقیق، ج‌1، ص‌34، «بعل».
↑ جامع البیان، مج‌12، ج‌23، ص‌110؛ التبیان، ج‌8‌، ص‌525‌؛ مجمع البیان، ج‌8‌، ص‌713.
↑ جامع البیان، مج‌12، ج‌23، ص‌111؛ تفسیر قرطبى، ج‌15، ص‌77.
↑ روح المعانى، مج‌13، ج‌23، ص‌205.
↑ همان، ص‌204؛ تفسیر قرطبى، ج‌15، ص‌77؛ الدرالمنثور، ج7، ص‌119.
↑ جامع البیان، مج‌12، ج‌23، ص‌111.
↑ همان، ص‌110؛ الکشاف، ج‌4، ص‌60‌؛ تفسیر قرطبى، ج‌15، ص‌77.
↑ مجمع البیان، ج‌7، ص‌713؛ لسان العرب، ج‌1، ص‌449؛ الغریبین، ج‌1، ص‌195.
↑ روض الجنان، ج‌16، ص‌224؛ تفسیر قرطبى، ج‌15، ص‌77.
↑ روض الجنان، ج‌16، ص‌224؛ التفسیر الکبیر، ج‌26، ص‌161.
↑ روض الجنان، ج‌16، ص‌224؛ التفسیر الکبیر، ج‌26، ص‌161.
↑ کشف الاسرار، ج‌8‌، ص‌296؛ روح البیان، ج‌5‌، ص‌481.
↑ التحریر والتنویر، ج‌23، ص‌167؛ الدرالمنثور، ج‌7، ص‌117.
↑ التحریر والتنویر، ج‌23، ص‌167.
↑ جامع البیان، مج‌12، ج‌23، ص‌111؛ کشف‌الاسرار، ج‌8‌، ص‌295؛ کتاب مقدس، اول پادشاهان، 18.
↑ جامع البیان، مج‌12، ج‌23، ص‌111.
↑ تاریخ طبرى، ج‌1، ص‌461.
↑ روضة الصفا، ج‌1، ص‌327؛ حبیب السیر، ج‌1، ص‌107.
↑ روض الجنان، ج‌16، ص‌225.
↑ مجمع البیان، ج‌8‌، ص‌713؛ الدرالمنثور، ج‌7، ص‌116‌ـ‌117.
↑ روح المعانى، مج‌13، ج‌23، ص‌205.
↑ التحریر والتنویر، ج‌22، ص‌166.
↑ روضة الصفا، ج‌1، ص‌327.
↑ روض‌الجنان، ج‌16، ص‌226؛ البدایة والنهایه، ج‌1، ص‌337.
↑ تفسیر قرطبى، ج‌15، ص‌77.
↑ البدایة والنهایه، ج‌1، ص‌337.
↑ التحریر والتنویر، ج‌22، ص‌168.
↑ جامع البیان، مج‌12، ج‌23، ص‌112؛ المنتظم، ج‌1، ص‌260؛ قصص الانبیاء، ص‌250.
↑ تاریخ طبرى، ج‌1، ص‌462؛ الکامل، ج‌1، ص‌213.
↑ البدء والتاریخ، ج‌1، ص‌99؛ قصص‌الانبیاء، ص‌243.
↑ الکامل، ج‌1، ص‌213.
↑ تفسیر قرطبى، ج‌15، ص‌77؛ نمونه، ج‌19، ص‌140‌ـ‌141.
↑ جاهلیت و اسلام، ص‌265‌ـ‌266.
↑ همان؛ دائرة‌المعارف بستانى، ج‌2، ص‌494.
↑ تاریخ الحضارات العام، ج‌1، ص‌207‌ـ‌208؛ تاریخ جامع ادیان، ص‌338‌ـ‌340؛ تاریخ ملل قدیم آسیاى غربى، ص‌204‌ـ‌211.
↑ اعلام قرآن، ص‌255.
↑ المفصل، ج‌6‌، ص‌306‌ـ‌307، 333‌ـ‌335؛ قاموس کتاب مقدس، ص‌180‌ـ‌184.
↑ روح المعانى، مج‌12، ج‌23، ص‌205.
منابع

بعل، سید محمود سامانى، دائرة المعارف قرآن کریم، ج5، ص581-586.