۱۳۸۹ خرداد ۳۰, یکشنبه

یوسف اباذری: دولت فرهنگی از عاقبت انسان مدرن آگاه است

ستاد مردمي ائتلاف اصحاب فرهنگ، هنر و رسانه ستاد میرحسین موسوی روز چهارشنبه ششم خرداد در آغاز سلسله نشست های فرهنگی خود نشستی با حضور یوسف اباذری از اندیشمندان و اساتید جامعه شناسی برگزار کرد. اباذری در این نشست به تبیین مفهوم دولت فرهنگی پرداخت و بایدها و نبایدهای پیش روی چنین دولتی را تشریح کرد.
یوسف اباذری در آغاز بحث خود با اشاره به اینکه مفهوم "دولت فرهنگی" برای او نیازمند مداقه بیشتری است خاطرنشان کرد: مفهومی که هگل از دولت در ذهن دارد، دولت یا جامعه ای اخلاقی است. او می گوید نباید جامعه را رها کنیم و بنابراین به سراغ دولت در مفهوم یونان باستان می رود و معانی اخلاقی و ارزش های آن را استنباط می کند.
وی ماجرای پیشنهاد خودکشی به سقراط و پاسخ او که گفته بود از شهر آتن نمی رود، را پیش کشید و گفت: سقراط به رغم انتقادهای زیادی که به رفتار آتنی دارد، به ارزش های آن پایبند است و ترجیح می دهد در آنجا بماند. هگل از همین مفهوم استفاده می کند و فرمولی که می ریزد این است که دولت باید اخلاقی باشد. او جامعه اخلاقی و دولت را به عنوان دو جزء از هم جدا می کند؛ دولتی که حافظ و نگاهبان جامعه است تا به سمت مفاهیم غیر اخلاقی درغلتیده نشود و جامعه اخلاقی که به دنبال ارزش های خودش است. نظریه دولت اخلاقی او وظیفه سنگینی را بر دولت مترتب می کند. جامعه مدنی عبارت از جامعه ای است که افراد در آن با مشخصه های خاص خود حاضر می شوند. اما هگل در این میان با خودبسندگی و فایده گرایی از نوع جامعه انگلیس زمان خود مخالف است.
این استاد دانشگاه سپس پای جامعه شناس دیگری را به میان کشید و از امیل دورکیم سخن گفت: او هم معتقد است که باید با فلسفه فایده گرای انگلیسی جنگید. دورکیم هم از فایده گرایی اخلاقی صحبت می کند و می گوید دولت باید حافظ اخلاق باشد و حد فاصل میان دولت و ملت نیز باید نهادهایی به وجود بیاید که فرهنگ را الگوسازی کند. یعنی هم دولت باید نظارت کند و هم جامعه در پایین نظارت اخلاقی خود را داشته باشد. اینجاست که مفهوم فرهنگ جلوی درغلتیدن جامعه را در فایده گرایی می گیرد.
اباذری در ادامه به نظریات متیو آرنولد اشاره کرد و گفت: او متوجه شد که جامعه انگلیسی در حال از هم پاشیده شدن است. آرنولد بازرس مدرسه بود و به همین خاطر شاهد فرهنگی شدن مردم بود. او مطالعات فرهنگی جدید را در کتاب "فرهنگ و آنارشی" پی ریخت. آرنولد می گوید یا ما دارای فرهنگ می شویم و یا به سمت آنارشی می رویم.
او با تشریح آرای آرنولد درباره نسبت میان دین و فرهنگ گفت: تعبیری که از او می شود این است که دین ناگزیر است خود را با فرهنگ جدید تطبیق دهد. هایدگر معتقد است که عصر حاضر عصر علم و تکنولوژی و فرهنگ است. او عصر جدید را عصر بی خدا نیز قلمداد می کند. البته این به معنی از بین رفتن دین نیست بلکه صحبت بر سر تبدیل آن به یک تجربه دینی است. متاسفانه برخی از هایدگری های ما از بحث اومانیسم استفاده کردند و آن را به بی خدا شدن انسان جدید ربط دادند و این مفاهیم ضربه های زیادی به ما زد که می گویند بشر جای خدا نشسته است. این تعبیر غلطی است.
وی افزود: اما در طرحی که آرنولد می دهد، دین می تواند خود را در قالب فرهنگ، ادبیات و هنرها نشان دهد. پس در یک طرف دولتی خنثی داریم که افراد در آن فایده گرایانه دنبال منافع خود هستند و در نقطه مقابل دولتی که پایبند به اخلاق است. اگر این بحث ها باز شود به دنبال تحلیل هایی خواهیم رفت تا از این بلاتکلیفی های رابطه فرهنگ و دولت و رابطه دولت و ملت و... دربیاییم. مسئله حال حاضر ما این است که می دانیم در جامعه مدنی، ارزش های مشترکی که همه آحاد جامعه را دور هم جمع کند وجود ندارد. جامعه جدید به گونه ای نیست که در آن بتوان به ارزش های واحدی رسید بنابراین نیازمند واسطه هایی هستیم تا نسبت فرهنگ و دین و یا دولت و فرهنگ را مشخص کنیم.
اباذری ادامه داد: دولت می تواند مدعی دینی یا اخلاقی بودن باشد اما در عصر جدید بدون میانجی قادر نیستیم این مفاهیم را از بالا به پایین برسانیم چون با جامعه ای مدنی روبرو هستیم که فردگرایی و فایده گرایی در آن رشد کرده است. اگر میانجی های لازم را درنظر نگیریم به جایی درمی غلتیم که فرهنگ بهانه ای بیش برای فردگرایی عنان گسیخته نخواهد بود.
مولف "نشانه شناسی 11 سپتامبر" سپس به تحقیقی اشاره کرد که خود درباره رمان های کوندرا و نظر مردم درباره محتوای آنها انجام داده بوده است و گفت: اگر نخواهیم مردم فرهیخته ای بسازیم آنها هر نقطه چینی را در کتاب به مطالب پورنو تعبیر می کنند. بین یک موسیقی والا و فرهیخته با صنعت فرهنگسازی که شیوع یافته است تفاوت وجود دارد. الان موسیقی زیرزمینی با ابتذال محض ساخته می شود. اگر فرهنگ به معنای واقعی وجود نداشته باشد با افرادی منزوی، اتمیزه و تک افتاده در جامعه روبرو می شویم که هیچ سپری برای دفاع از خود ندارند.
اباذری به جمله محمود احمدی نژاد که گفته بود "مردم ایران بزرگتر از آن اند که به احزاب و دسته ها بگروند" اشاره کرد و افزود: او دقیقا از آدم های اتمیزه ستایش می کند. در جامعه جدید امکان ندارد جز از طریق واسطه هایی چون گروه ها و اصناف و احزاب و... به دولت متصل شد. اگر این واسطه ها نباشند یعنی دولت به صورت عریان با افراد به صورت عریان در ارتباط است. دولت ها باید از این روش بگریزند چرا که افراد اتمیزه قادرند امروز دنبال این آدم بروند و فردا دنبال کسی دیگر. چنین انسانی هیچ فرهنگی ندارد و از هیچ محافظی در برابر فرهنگ های دیگر برخوردار نیست. بنابراین اینکه مردم ما عضو هیچ گروه و حزبی نیستند به این معنی است که افراد به صورت عریان و اتمیزه زندگی می کنند و آماده اند تا تن به هر وضعیت توتالیتری بدهند.
وی تصریح کرد: اگر فرد از طریق نهادهای مدنی، فرهیخته و فرهنگی نشده باشد، این جامعه بلادفاع خواهد شد. چنانچه همه چیز فرد را از او بگیرند و در خدمت دولت دربیاورند، او در برابر همه چیز خلع سلاح خواهد شد. نمونه اش کشور آلمان بود که با آن فرهنگ و هنر متعالی به چنان سرنوشتی رسید و تسلیم فاشیسم شد. بنابراین اتمی شدن انسان و فقدان ارتباط معنادار بین انسان و نهادهای واسط به چنین خطری منجر می شود. ما در جامعه فعلی خود شاهد این روند هستیم.
او بار دیگر به مفهوم دولت فرهنگی بازگشت و گفت: آنچه از این مفهوم می فهمم این است که دولت واقف است که دین باید با میانجی فرهنگ وارد جامعه شود. از فرهنگ نمی توان استفاده ابزاری کرد. با تغییر چند اسم در یک رمان نمی توان آن را به اثری دینی تبدیل کرد. دولت اخلاقی دولتی نیست که تنها به مردم اجازه زندگی برهنه و برای بقای محض را بدهد. چنین انسانی نگاهی ارضاگونه به همه مسائل پیدا می کند. در این جامعه نمی توان سعدی و شاهنامه خواند. مداقه کردن در جامعه ای صورت می گیرد که آدم هایش تنها برای بقا زندگی نکنند. ما دارای فرهنگ هستیم و دولت باید بدون نگاه ابزاری، اجازه رشد را به فرهنگ بدهد.
مولف "خرد جامعه شناسی" از تناقض های برخی تعاریف ارائه شده از سوی رسانه های غربی درباره جامعه مدرن سخن گفت و تاکید کرد: جامعه مدرن جامعه بی رحمی است ولی طوری تبلیغ می شود که انگار در امریکا و فرانسه همه خوشبخت هستند. بوردیو در یکی از تحقیقات خودش بی رحمی جامعه فرانسوی را نشان داد. جامعه مدرن با خودش تنهایی و اتمیزه شدن و فقر هم می آورد.
اباذری ادامه داد: من فکر می کنم مهندس موسوی به این مسائل آگاه است و آگاهانه چنین شعاری را مطرح کرده است. او می داند که اگر افراد را از سپر لازم جدا کنیم و پای صندوق ها بکشانیم، آن فرد می تواند دنبال هر کسی برود. باید بدانیم که دین ما با میانجی فرهنگ پیاده می شود. فرهنگ باید نو شود و ادبا و روشنفکران ما باید به شیوه های نو آثار کهن را بازآفرینی کنند. از هر زاویه ای که نگاه کنید مسئله فرهنگ اهمیت دارد. فرهنگ محافظی است که در برابر بلایای جامعه مدرن به تن می کنیم و بدون آن آدم های بی دفاعی هستیم. باید اجازه دهیم تا فرهنگ راه خودش را پیدا کند.
وی تصریح کرد: دولت فرهنگی به مردم اجازه می دهد تا فرهنگ را خلق کنند. این فرهنگ به هیچ چیز لطمه نخواهد زد. هنر زیرزمینی است که جامعه را نابود می کند نه هنر روزمینی. فرهنگ را هم مردم می سازند. دولت فرهنگی از عاقبت انسان مدرن آگاه است. امیدوارم راه ها بسته نشوند و ما دست از ستایش یا نکوهش مطلق فرهنگ مدرن برداریم و آن را بشناسیم و اجازه دهیم تا فرهنگ آفریده و سپس نقد شود.
یوسف اباذری در ادامه به چند پرسش مطرح شده پاسخ داد. او گفت: عمده فلاسفه قرن 19 دین را با خرافه برابر می دانستند اما می توانیم بگوییم که در قرن 20 بیشترین تعداد متاله را در ادیان مختلف داشته ایم که همگی درباره سرنوشت بشر و سرنوشت دنیای مدرن سخن گفته اند. دولتی که می خواهد اخلاق و دین را به هم گره بزند باید بداند که عصر جدید فرصت های درخشانی را در اختیار می گذارد اما دهشت هایی را هم با خود می آورد.
وی به سوال دیگری این طور جواب داد: دولت فرهنگی یک ایده است و همه باید سعی کنیم که این فکر را جلو ببریم. این مسئله به توانایی دولت و انتقاد ما برمی گردد. دولتی که چنین اعتقادی دارد باید ایده اش را دنبال کند. برخی مواقع عده ای می گویند که خاتمی برای ما چکار کرد؟ موضوع این است که ببینیم چه مقدار به جامعه ما اجازه داده می شود که جلو بیاید. دولت باید این فضا را برای خلق فرهنگ به وجود بیاورد. ما گاه فکر می کنیم کسی باید بیاید که دو ماه دیگر به همه چیز برسیم. انفعال بعضی از افراد نیز از همین تفکر سرچشمه می گیرد. مهم این است که موسوی می خواهد اجازه پیشروی را به جامعه ما بدهد
س.ا.کوهزاد