۱۳۸۹ خرداد ۲۹, شنبه

Horrors of war Eli Eli Lama sabachthani

Why did Jesus on the cross say:"Eli Eli Lama sabachthani"?

Q. What is the word for word literal definition of "Eli Eli Lama sabachthani"? What's the meaning of these words in Aramaic and Greek ?

(Submitted by: Maria)

A. The scripture in question is in Matthew 27:

" From the sixth hour until the ninth hour darkness came over all the land. About the ninth hour Jesus cried out in a loud voice, "Eloi, Eloi, lama sabachthani?" ["Eli, Eli, lama sabachthani?" in King James Version Bible] -- which means, "My God, my God, why have you forsaken me?" (Matthew 27:45-46, NIV)
Here is the Greek text: ηλί, ηλί
Eli, Eli (or Eloi, Eloi): literally God, God

λαμά, λαμμα
lama or lamma: literally why

σαβαχθανί
sabachthani: literally you have forsaken (abandoned) me

Strong's Greek-English Concordance says that these Greek words are "transliterations" of Hebrew/Aramaic words. [Transliteration is the attempt to make a word sound the same in another language.] The King James Version, The New International Version and most others have transliterated the Greek words into English — "Eloi, Eloi, lama sabachthani?"
Interestingly, in death, Jesus was quoting scripture from the Old Testament:

"My God, my God, why have you forsaken me? Why are you so far from saving me, so far from the words of my groaning?" (Psalms 22:1-2, NIV)

The Hebrew of the passage in question literally means: God, God, depart from? or God, God, abandon? (as a question).

The Hebrew/Aramaic and Greek languages have quite different forms with many words being "understood" in the Hebrew but with the Greek more closely resembling the English language.

Every translation I have seen accurately translates the phrase as, "My God, my God, why have you forsaken me?"

On a final note, an interesting question to ask is this: Why did God, the Father forsake or abandon Jesus in the moment of His death? The Bible does not answer this question specifically. Do YOU have an answer for this?


Written by: Clay Willis



فغان ز جغد جنگ و مرغوای او


فغان ز جغد جنگ و مرغوای او که تا ابد بریده باد نای او
بریده باد نای او و تا ابد گسسته و شکسته پر و پای او
ز من بریده یار آشنای من کز او بریده باد آشنای او
چه باشد از بلای جنگ صعبتر؟ که کس امان نیابد از بلای او
شراب او ز خون مرد رنجبر وز استخوان کارگر، غذای او
همی زند صلای مرگ و نیست کس که جان برد ز صدمت صلای او
همی دهد ندای خوف و می‌رسد به هر دلی مهابت ندای او
همی تند چو دیوپای در جهان به هر طرف کشیده تارهای او
چو خیل مور گرد پاره‌ی شکر فتد به جان آدمی عنای او
به هر زمین که باد جنگ بروزد به حلقها گره شود هوای او
به رزمگه خدای جنگ بگذرد چو چشم شیر لعلگون قبای او
به هر زمین که بگذرد، بگسترد نهیب مرگ و درد ویل و وای او
جهانخواران گنجبر به جنگ بر مسلط‌اند و رنج و ابتلای او
ز غول جنگ و جنگبارگی بتر سرشت جنگباره و بقای او
به خاک مشرق از چه رو زنند ره جهانخواران غرب و اولیای او؟

به نان ارزنت بساز و کن حذر ز گندم و جو و مس و طلای او
به سان که که سوی کهربا رود رود زر تو سوی کیمیای او
نه دوستیش خواهم و نه دشمنی نه ترسم از غرور و کبریای او
همه فریب و حیلت است و رهزنی مخور فریب جاه و اعتلای او
غنای اوست اشک چشم رنجبر مبین به چشم ساده در غنای او
عطاش را نخواهم و لقاش را که شومتر لقایش از عطای او
لقای او پلید چون عطای وی عطای وی کریه چون لقای او
کجاست روزگار صلح و ایمنی؟ شکفته مرز و باغ دلگشای او
کجاست عهد راستی و مردمی؟ فروغ عشق و تابش ضیای او
کجاست عهد راستی و مردمی؟ فروغ عشق و تابش ضیای او
کجاست دور یاری و برابری؟ حیات جاودانی و صفای او
فنای جنگ خواهم از خدا که شد بقای خلق بسته در فنای او
زهی کبوتر سپید آشتی! که دل برد سرود جانفزای او
رسید وقت آنکه جغد جنگ را جدا کنند سر به پیش پای او
بهار طبع من شکفته شد چو من مدیح صلح گفتم و ثنای او
بر این چکامه آفرین کند کسی که پارسی شناسد و بهای او
شد اقتدا به اوستاد دامغان « فغان از این غراب بین و وای او»