۱۳۸۹ خرداد ۲۶, چهارشنبه

نجوای نیمه شب عبدالله انصاری

نجوای نیمه شب
ما را دلـیست گـوهــر دریــای نیمه شب
گوهر فشان محنت و غمهای نیمه شب
گـو خواجـه صبحـدم به تماشـای گل برو
ما را بس است ذوق تماشای نیمه شب
روحـانیـان ســدره بپـای تـو ســر نهنـد
چون سر نهاد نقش تو برپای نیمه شب
خوش دولتی که سیر تو باشد بسوی عرش
هرشب روان زمسجد اقصـای نیمه شب
یک صبحـدم چـو صبـح برآورد مـی زدل
تـا وا شـود زبهـر تـو درهــای نیمه شب
ما را همین بس است تفاخر که هر شبی
درمیکشم جـام غــم افــزای نیمه شب
ما مـلک نیمـروز بیـک جــو نمی خریـم
تـا وام مـاسـت نالـه و نجــوای نیمه شب

انصـاریـا دریـغ کـه هـرکـس نمی شود
واقـف بسرّ صبـح و معمـای نیمه شب .

هیچ نظری موجود نیست: