35. در مدارک چینی مربوط به خرما Phoenix dactylifera) دو نکته مهم آمده که از لحاظ علمی شایان توجه است: نخست نقش چین در پراکنش جغرافیایی این درخت در دوره باستان، و دوم تلاشی گذرا برای خو دادن آن به آب و هوای چین. این درخت بومی چین نیست. نخستین بار در دوره تانگ اطلاعاتی راجع به آن ثبت شده هرچند پیش از آن هم در Wei šu و هم در Sui šu از آن به عنوان یکی از محصولات ایران ساسانی و با نام ts`ien nien tsao ("عنابهای هزار ساله"، عناب، Zizyphus vulgaris، از گیاهان بومی چین) یاد شده است. Yu yan tsa tsu، خرما را Po-se tsao ("عناب ایرانی") نامیده و گفته زیستگاه آن در پوـسه (ایران) است یا از آنجا به چین آرند. سپس نام فارسی گیاه بصورت k'u-man، *k'ut (k'ur) man آمده که شاید همبرابر باشد با خورمان، خورمانگ، (*khurmang) *xurman فارسی میانه، خرما، xurmā در پا زند و فارسی امروز که در ترکی عثمانی و یونانی جدید، ("خـــــرما") و ("درخت خرما")، و korme آلبانیایی نیز به کار گرفــته شده است. در T'an šu همــــــــین واژه hu-man، *guδ (gur)-man فرونگاشته شده که همبرابر است با صورت *gurman یا *kurman در فارسی میانه. واژه خرمای فارسی امروز در Pen ts'ao kan mu به صورت k'u-lu (ru)-ma آمده است، که شیوه آوانگاری دوره یوآن (Yüan) است، و نخستین بار در Čo ken lu که به سال 1366م منتشر شده به کار رفته است. این واژه فارسی وارد زبانهای آریایی امروزی هند و نیز گروه زبانهای مالایایی شده است، kurma در جاوهای؛ kuramō در چامی؛ korma در مالایایی، دایاکی و سوندایی؛ koromma در بوگیایی و ماکاساری؛ و نیز romö، lomö، amö در زبان خمری.
آنچه در پی میآید توصیف این درخت است به نقل از Yu yan tsa tsu: "بلندای آن به نه تا دوازده متر، و دور تنه آن به یکونیم تا یک متر و هشتاد سانتیمتر میرسد. برگها همِیشه سبز و شبیه برگهای t'u t'en (نوعی خیزران) است. در ماه دوم سال گل میدهد. گلها شبیه گل موزند و دو پایه. نرم نرم باز میشوند؛ در شکاف آنها بیش از ده غلاف دانه به درازای پنج سانتیمتر و به رنگ زرد و سفید بهم رسد. وقتی مغز میرسد، دانههای خرما سیاهرنگ میشوند. بظاهر به عناب خشک ماند. دانهها خوش خوراکاند و به شیرینی نبات."
واژه بیگانه دیگر برای خرما را چن تسانـکی در Pen ts'ao ši i ی خود به صورت wu-lou، *bu-nu آورده است. وی این واژه را نام همان "عناب ایرانی" میداند که در ایران روید و به عناب ماند. لی شیـچن در حاشیه می گوید معنای این واژه هنوز توضیح داده نشده است. نه برتشنایدر و نه هیچکس دیگر در این مورد چیزی نگفته. این واژه شباهتی شگفت به نام خرما در مصری باستان، bunnu، دارد. میدانیم که اعراب بیشمار واژه برای نامیدن انواع خرما و مراحل متفاوت رشد آن دارند و دور نیست که این واژه مصری را گرفته زان پس به چین برده باشند. نامهای عربی متداول عبارتاند از نخل، nakhl و تمر، tamr ، (tamar عبری، temar سریانی). از طرف دیگر، اگر بپذیریم wu-lou در اصل نام Cycas revoluta (نک. پائین) بوده و بعدها به درخت خرما گفته شده، این احتمال هم هست که رابطه wu-lou با واژه مصری تصادفی باشد.
در Lin piao lui نوشته لیو سون (Liu Sü) گزارش جالب زیر آمده است:
"اما خرما ("عناب ایرانی"): این درخت را میتوان در نــــــزدیکی کوانـچو (Kwan-čou) (کانتون) یافت. تنه درخت که هیچ شاخه ندارد راست است و بلندای آن به نه تا دوازده متر میرسد. تاج درخت در تمام جهات گسترده و بیش از ده شاخه از آن منشعب میشود. بــــــرگها "نـــــــخل نارگیل دریـــــایی" ( hai tsun، Chamaerops excelsa) را ماند. درختانی که در کوانـچو کاشتهاند هر سه یا پنج سال یک بار میوه میدهند. میوه شان چون عناب سبزی است که در شمال میروید هرچند کوچکتر. نخست سبز است و سپس زرد میشود. وقتی برگها درمیآید میوه به صورت خوشه تشکیل میشود و معمولاً هر خوشه بین سه تا بیست حبّه دارد که باید با احتیاط آنها را کند و حمل کرد. در کشور ما علاوه بر نوع داخلی، نوع بیگانه آن را هم می خورند. رنگش شبیه حبههای نبات است. پوست و گوشت میوه نرم و براق است. وقتی آن را با بخار آب پخته یا کلوچه سازند بسیار خوشمزه است. هسته اش یکسره با هسته عناب شمال متفاوت است. دو انتهای آن [برخلاف عناب] تیز نیست بلکه از دو طرف به سمت بالا برگشته و مثل تکه کوچک ژد سرخ کینو گرد است. باید با آنها خیلی احتیاط کرد. تا مدتها پس از کاشت هیچ جوانهای از هسته در نیاید، چنانکه گوئی هیچگاه سبز نخواهد شد".
در این نوشته خرما به روشنی باز نمائی شده روشن است که درخت خرما در کوانـتون کشت میشده و در دوره تانگ میوه آن را از خارج هم وارد میکردند. چون لیو سون، نویسنده این کتاب، در دوره فغفور چائو تسون (Čao Tsun) (904-889) میزیست، این اطلاعات به آخر سده نهم مربوط میشود. دوکاندول به خطا میگوید چینیها این درخت را در سده سوم میلادی از ایران آوردند.
لی شیـچن در مطلب خود درباره خرما، زیر نام wu-lou tse، نامها را درهم آشفته نوشته هائی ناهمگون را با هم آورده است. برتشنایدر تمامی این ها را دربست پذیرفته است. نیازی نیست شخص گیاهشناس باشد تا دریابد نوشته های Nan fan ts'ao mu čwan و Čo ken lu که بنا بر ادعا به خرما بر می گردد هیچ ربطی به این درخت ندارند. بسا که مراد از آن hai tsao ای که در کتاب نخست توصیف شده Cycas revoluta [نخل ساگو] بوده باشد . در متن کتاب دیگر که برتشنایدر بدون ذکر نام از آن نقل کرده و به اشتباه آن را از "نویسندهای از دوره مینگ" شمرده از شش درخت "میوه زرین" (kin kwo ) سخن رفته که در چنـتو (Č'en-tu)، مرکز سهـچوان، میروید و بر پایه روایتی گفتاری در دوره هان کاشته شدهاند. سپس توصیف درخت میآید و نام بیگانه آن k'u-lu-ma (نک: پیشگفته ها) می آید که به گفته برتشنایدر درست با درخت خرما می خواند. اما نمیتوان باور کرد که این گیاه توانسته باشد در آب و هوای سهـچوان رشد کند و خود برتشنایدر می پذیرد که امروزه میوه Salisburia adiantifolia [جنکو/ درخت معبد] را نیز kin kwo مینامند. بدین ترتیب، با وجود اینکه نام فارسی خرما هم اضافه شده، باز هم احتمال می رود این تکه از Čo ken lu بد فهمیده شده باشد.
فزون بر اینکه چینیها میدانستند خرما محصول ایران است، این را هم میدانستند که این میوه خورد برخی قبایل ساحل خاور ی افریقاست. در نوشته های کهن درباره تا تسین (Ta Ts'in) نامی از نخل نیست، اما T'an šu در پایان مقاله مربوط به فوـلین (سوریه) از دو سرزمـــین Mo-lin (*Mwa-lin, Mwa-rin) و Lao-p'o-sa (*Lav-bwi5-sar), درفاصله دوهزار لی ازجنوب باختری فو-لین با مردمانی سیهچرده یاد می کند. این سرزمینها خشک و بی آب و علفند؛ مردم به اسبان خود ماهی خشک شده میدهند و خوراکشان خرماست. حق دربست با برتشنایدر بود که برای شناسایی این محل به افرِیقا روی آورد، اما نمی توان این نظر او را که "شاید مراد از نامهای چینی موـلین و لائوـپوـسا سرزمین مورها (موریتانی) یا لیبی باشد"پذیرفت. هیرت در این نظریه سست چون و چرا نکرده ، آن سرزمینها را در امتداد ساحل باختری دریای سرخ دانسته و پی جوی شناسایی این آوانگاشتها نشده است. به گفته ما توانـلین (Ma Twan-lin)، سرزمین موـلین در جنوب باختری سرزمین یان سا ـ لو (Yan-sa-lo) واقع است که هیرت با قید احتیاط آن را همان اورشلیم گرفته است. این نظر بهیچ روی پذیرفتنی نیست، زیرا یان ـ سا ـ لو برابر است با An-saδ (sar)-la (ra) باستان. افزون بر این، در Tai p'in kwan yü ki ثبت است که موـ لین در جنوب باختری پوـ ساـ لو (*Bwiδ-saδ-la) واقع است؛ بدین ترتیب این نام آشکارا با ما توانـلین (Ma Twan-lin) و آوانگاشت مندرج در سالنامههای دوره تانگ یکی است. به نظر من، مراد از آوانگاشت *Mwa-lin همان مالیندی/ملندی (Malindi) ادریسی است یا مولاندا (Mulanda) ی یاقوت که اینک مالیندی نام دارد و در جنوب خط استوا و در استان سیدیه در افریقای خاوری، از مستملکات بریتانیا [ کنیای پسا استعمار امروزی] قرار دارد. ادریسی آن را شهری بزرگ خوانده که پیشه مردمش شکار است و ماهیگیری. ماهیان دریا را نمک سود کرده فروشند، و بهره برداری از کانهای آهن خاستگاه ثروتشان است. اگر تشخیص ادریسی درست باشد، بیتردید توصیف جغرافیایی مندرج در سالنامههای دودمان تانگ (در فاصله دوهزار لی در جنوب باختری فوـلین) ناقص است؛ اما نباید از یاد برد پایه این اطلاعات گزارشی شنیداری از فوـلین است. دو دیگر، روی هم رفته نباید محاسبات چینیان از مسافتهای دریایی را چندان درست شمرد. در فرمانروائی دودمان مینگ، همین سرزمین ماـلین (Ma-lin) نام داشت و شاهش بسال 1415 هیئتی را با شماری زرافه پیشکشی به چین گسیل داشت. چن هو (Čen Ho) نیز از آن درشمار سرزمینهایی نام برده که خود از آنها دیـــــــدن کرده است، و همان جا از ماـلین و لاـسا (La-se) نام برده که به ظاهر دومی همان لائوـپوـسای کهن تر است.
چینیها این را نیز میدانستند که خرما در سرزمین اعراب (تاـشی/ Ta-ši) و نیز در عمان، بصره، و ساحل کوروماندل میروید. به وجود آن در عدن و هرمز نیز اشاره شده است.
تردیدی نیست که درخت خرما از دوران باستان در جنوب ایران، بویژه در سواحل خلیج فارس و در مکران و بلوچستان بود ه است. در چندین جا در بندهشن از خرما نام برده شده است. دیرینگی فراوان آن در بابــــل نیز چون و چرا نمی پذیرد (gišimmaru آشوری). استرابو شرح داده که مردان اسکندر در عبور از صحرای خشگ گدروسیا چه رنجهائی کشیدند. آذوقه از راه دور میآمد، آن هم نامنظم و ناچیز، و در نتیجه ارتش از گرسنگی سخت در رنج بود، حیوانات بارکش جان میدادند و باروبنه برجای میماند. ارتش با خوردن خرما و مغز نخل جان بدر برد. همو میگوید بسیار کسان با خوردن خرمای نارس خفه شدند. فیلوستراتوس از خواجه ای گوید که هنگام ورود آپولونیوس اهل تیانا (Tyana) به سرزمین پارت او را پذیرفت و خرماهایی کهربایی رنگ و بسیار درشت پیش نهاد. در استان فارس، خرمابن تقریباً در همهجا فروان است. در بابل میان خرمابن ایرانی و آرامی تفاوت قائل بودند و خرمای ایرانی را بیشتر قدر مینهادند چرا که گوشت آن به خوبی از هسته جدا میشود، در حالی که مقداری از گوشت خرمای آرامی به هسته میچسبد. در ایران ساسانی نیز همین تمایز را قائل میشدند. در قوانین مالیاتی خسرو یکم(578-531 م) ارزش و مالیات چهار خرمابن ایرانی برابر با شش خرمابن رسمی بود. همان طور که پیشتر گفتیم سالنامههای Wei و Sui خرما را به ایران ساسانی نسبت داده اند و نامش در نوشته های پهلوی آمده است( نک. ص. ؟؟؟ ). امروزه خرما در دشتهای پست کرمان و کرانه های خلیج فارس میروید؛ اما محصول کافی نیست و بسی خرما که از بغداد آرند. از کتاب در دست انتشار مرکز نشر دانشگاهی، به شناخت دو سویه ایران و چین باستان، ، بـــــرگردان فارسی مهرداد وحدتی دانشمند از ساینو-ایرانیکا اثر جــــــاوید برتولد لوفر، آمریکائی آلمانی تبار. لغت نامه دهخدا
۱۳۸۹ تیر ۸, سهشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر