۱۳۹۰ مهر ۱۷, یکشنبه

وای چرا همچین میشم من کجو کوله میشم من مثل هوله میشم من کی قر میده مردم یا وزرگان همه چی

ممنوعیت ربا چالش جالبی را که نیکول اورسم به آن اشاره کرده است، پدید آورد. این چالش، بی ارزش کردن واحد های پول ملی از سوی دولت ها است (عملی که در فرانسه سده ۱۴ میلادی به گونه ای آشکار شتاب گرفت). اورسم می پذیرفت که دولت ها حق دارند در برابر خدمات ضرب پول خود، مقداری حق الضرب دریافت کنند، اما نباید فراموش کرد که پول عملا وامی است که مردم به دولت می دهند. بر این پایه، کاستن از ارزش پول راهی است برای کسب بهره منفی و از این رو گونه ای از ربا خواری است و در حقیقت از ربا خواری بد تر است، چون بدون توافق طرف مقابل انجام شده. اورسم همچون ژان بوریدان، با انتقال چشم انداز ارسطویی «قرار داد اجتماعی» به درون دور نمای «فلزی»، به پول «ارزش ذاتی» بخشید.


قدما و اقدما و اسکولاستیک ها سکولاستیک ها
مبادله از دیدگاه متکلمان مسیحی ...

وا کاوی پیرامون اقتصاد در تمدن غربی عمدتا توسط یونانی ها به ویژه ارسطو و گزنوفن و با اثر گذاری های اندکی از جانب نویسندگان دیگر آغاز شد. از این افراد با عنوان «قدما» (متفکران عهد باستان، ancients) یاد می کنیم. واژه «اسکولاستیک ها» (مدرسی ها، scholastics) نیز به گروهی از متکلمان مسیحی سده های ۱۳ و ۱۴ میلادی و خاصه به سنت توماس آکویناس از فرقه دومینیکی ها اشاره دارد که اصول اعتقادی کلیسای کاتولیک را در پرتو احیای فلسفه یونانی به دست دانشمندان مسلمان سده ۱۲ میلادی نوشتند.

در ساحت اقتصاد تقریبا می توان چهار بن مایه را تشخیص داد که مدرسی ها را به گونه ای خاص دلمشغول خود کرده بود: مالکیت، عدالت در مبادله اقتصادی، پول و ربا (usury).

هم زیستی مالکیت خصوصی با آموزه های مسیحی به هیچ رو راحت و بی درد سر نبود. در قرن پنجم پیشوایان آغازین کلیسا (پاتریسی هایی مانند سنت آگوستین) نهضت های مسیحی «اشتراکی» (کمونیستی) را از پا در آورده بودند و خود کلیسا دارایی های فراوانی را روی هم انباشت کرده بود. در سده ۱۲، سنت فرانسیس آسیزی نهضتی (با نام «فرانسیسی ها») را به راه انداخت که بر پیمان های فقر و «برادری» پای می فشرد و گرایش های کلیسا به مال اندوزی را تقبیح می کرد. در برابر فرانسیسی ها، سنت توماس و دومینیکی هایی صف کشیده بودند که دلایل و برهان های لازم برای مخالفت های خود را از کتاب مقدس و اندیشه های ارسطو بیرون می کشیدند. توماسی ها موضعی واقع نگرانه را اتخاذ کردند، چه اعتقاد داشتند که مالکیت خصوصی یک چینش «قرار دادی» انسانی است که هیچ دلالت اخلاقی در آن وجود ندارد و به علاوه این اثر جانبی مطلوب را به همراه دارد که فعالیت های اقتصادی را بر می انگیزاند و به این شیوه بر رفاه عمومی می افزاید. توماسی ها هشدار دادند که این نکته به آن معنا نیست که کسب و کار خصوصی را به صراحت تایید می کنند. به گفته آنها «حب نفع مادی» گناهی بزرگ است. آنها بر این نکته تاکید می کردند که انسان تنها «مباشرت» اموال خدا را بر عهده دارد و باید این اموال را برای استفاده اشتراکی در دسترس همه قرار دهد. آنها همچنین مدعی بودند که دزدی در روز های نیاز مندی توجیه پذیر است.

مساله دیگری که در این میان سر بر آورد، کار آفرینی بود. آیا تاجران مجازند که از تفاوت های قیمتی سود ببرند؟ اسکولاستیک ها به این پرسش پاسخ مثبت دادند، اما به این شرط که انگیزه تاجر تنها نفع خالص نباشد و سود تنها به اندازه ای باشد که برای پوشش هزینه های نیروی کار تاجر کفایت کند. آنها از این هم پیش تر رفتند و ادعا کردند که تاجر نه تنها سر بار و مفت خور نیست، بلکه خدمتی پر ارزش را انجام می دهد و رفاه عمومی را با بر آوردن نیاز های گوناگون افزایش می دهد، اما چرا نیاز ها با یکدیگر متفاوت اند؟ شاید آنگونه که پیروان مکتب سالامانکا اعتقاد داشتند، خدا می خواست که انسان های سراسر دنیا به مبادله بپردازند و به این ترتیب یکدیگر را بشناسند تا حس «برادری» در میان آنها تقویت شود چشم اندازی عام گرایانه که به گونه ای آشکار در تعارض با برداشت «جنگی» از تجارت که بعد ها از سوی مرکانتیلیست ها به کار گرفته شد، قرار دارد.

«عدالت در مبادله» مساله ای پیچیده تر بود. ارسطو در «اخلاق» خود درباره این موضوع به عنوان کار بستی از عدالت مبادله ای بحث کرده بود. نسبت مبادله ای عادلانه میان کالا ها (یا به بیانی دیگر، قیمت عادلانه کالا ها) باید با «ارزش ذاتی» آنها برای انسان ها متناسب باشد. این نکته ای قابل توجه است که قانون روم باستان بسیار انعطاف پذیر تر بود. قیمت در این قانون در صورتی «عادلانه» انگاشته می شد که طرفین قرار داد با آن موافقت کنند و در این میان اهمیتی برای مفهوم سود مندی یا ارزش ذاتی در نظر گرفته نمی شد.

توماسی ها تلاش کردند که این برداشت ارسطو را با کتاب مقدس ساز گار کنند. آنها به گونه ای بدیع این مفهوم ارسطویی را به عنوان «ارزش ذاتی» کالا ها بر پایه ترتیب ظاهر شدن اشیا در «کتاب پیدایش» تفسیر کردند. این امر سوالاتی را پدید آورد یکی از نمونه های مشهور این دست پرسش ها این است که موش ها بر پایه نظم استوار بر کتاب مقدس جایگاهی بالا تر از گندم دارند، اما آیا ارزش آنها واقعا بیشتر است؟ اسکولاستیک ها (به ویژه ژان بوریدان) این اندیشه بدیل را مطرح کردند که ارزش ذاتی کالا ها با «نیاز های انسانی» و از این رو با «سود مندی» این کالا ها برای انسان ارتباط دارد. با این همه به نظر می رسد که باور فوق، این ایده را که کالا ها دارای «ارزش ذاتی» هستند تحلیل می برد. «سود مندی» از ویژگی های خود کالا نیست، بلکه در ارتباط میان کالا ها و افراد نهفته است. ارسطو استدلال کرده بود که نیاز های انسان ها متفاوت اند و از این رو کالا ها درجه سود مندی گوناگونی برای آنها دارند و بسیاری از اسکولاستیک ها این دید گاه را پذیرفتند. این باور می تواند توضیح دهد که چرا کالا ها می توانند در مکان ها و زمان هایی متفاوت با قیمت هایی غیر یکسان مبادله شوند. این دید گاه همچنین می تواند توضیح دهد که چرا گندم باید ارزشی کمتر از آرد داشته باشد، حتی اگر چه یکی از این دو از دیگری به دست می آید.

حتی اگر ارزش ذاتی یک کالا را به «فایده» آن منوط کنیم، چگونه بر آورد می شود که قیمت آن باید چه باشد. قیمت عادلانه کالا چیست؟ اسکولاستیک ها با پیروی از «قاعده طلایی» (با دیگران همان گونه رفتار کن که می پسندی دیگران با تو آن گونه رفتار کنند) به این نتیجه رسیدند که افراد نباید برای کالا ها هزینه ای بیشتر از آن چه را که خود مایل به پرداخت آن هستند، مطالبه کنند. این نه تنها حسی اخلاقی را پدید می آورد، بلکه شیوه ای خوب برای ارزیابی «سود مندی» کالا ها نیز به نظر می رسید. اگر یک پوست خرس به قدری برای فرد فایده دارد که حاضر است دو پوست گوزن را برای آن بپردازد، پس اگر یک پوست خرس داشته باشد، باید آن را به قیمت دو پوست گوزن بفروشد.

دونس اسکوتوس، متکلم فرانسیسی و رقیب بزرگ توماس، از بی میلی توماسی ها به متعهد ساختن خود به ایده ای دقیق پیرامون «ارزش ذاتی» و «قیمت عادلانه» دل آزرده بود. او اعتقاد داشت که قیمت عادلانه یک شی برابر است با هزینه تولید آن، یا به بیان دیگر برابر است با نیروی کار و هزینه های تامین کننده این کالا. با این همه اسکوتوس می پذیرفت که این می تواند به معنای اتلاف باشد؛ چه بعید نیست که هزینه ها بیش از آنچه برای تولید کالا نیاز است، بیان شوند و به این شیوه «قیمت عادلانه» می تواند به گونه ای ساختگی افزایش یابد. اسکوتوس با این پرسش ها دست و پنجه نرم کرد و نظراتی کاملا جدید را درباره ضرورت رقابت برای تعیین قیمت عادلانه و لذا غیر اخلاقی بودن انحصار بیان کرد.

پرسشی مهم تر از سوی یک اسکاتی دیگر به نام گابریل بیل بیان شد. اگر به حاکمیت قانون در مبادلات گردن نهاده شود و تنها کالا هایی با ارزش برابر با یکدیگر مبادله شوند، آنگاه به بیان مدرن، مبادله بر پایه قانون طلایی مطلوبیت هیچ یک از طرفین را زیاد تر نمی کند، اما بیل می گوید که اگر هر دو طرف از این مبادله نفع برند، چه؟ در این صورت قیمت عادلانه چه قیمتی است؟ توماسی ها در این باره توضیحی نداده بودند، اما آشکار است که استدلال بیل مفهوم قیمت عادلانه را به کلی تحلیل می برد.

مکتب سالامانکا با این استدلال که بر آورد ها از سود مندی از فردی به فرد دیگر تغییر می یابد، این مشکل را حل کرد. بر این پایه قیمت عادلانه یک کالا چیزی نیست مگر قیمت طبیعی پدید آمده از راه مبادله. هیچ نیازی نیست که پا را از این فرا تر بگذاریم. به گفته پیروان این مکتب، خریداران در بازار رقابتی نمی توانند قیمتی کمتر از فایده یک کالا برای خود را برای آن بپردازند و فروشندگان قادر نیستند این کالا را به بهایی بیشتر از فایده ای که برای خود شان دارد بفروشند. به این شیوه مکتب سالامانکا همچنین توانست پارادوکس ارزش را حل کند. این پارادوکس از این قرار است که الماس که ذاتا بی فایده است، معمولا در قیمتی بسیار فزون تر از آب که فایده فراوانی دارد، مبادله می شود. عالمان مکتب سالامانکا به این نتیجه رسیدند که چون انسان ها بهترین قاضی در این باره هستند که چه چیزی برایشان «سود مند» است، پس الماس باید به گونه ای راز آلود مفید باشد.

مطالبه ربا یا بهره پول قرض داده شده به سرعت مورد بررسی دقیق قرار گرفت. در کتب مقدس مسیحیت، مشهور ترین حکم درباره ربا از این قرار است: «می توانی به بیگانگان با ربا وام دهی، اما به برادرت نمی توانی با ربا وام دهی» (کتاب دوم تورات، ۲۳:۲۰). از نگاه پیشوایان آغازین کلیسا همچون سنت ژروم، این برداشت مسیحی که «انسان ها همه برادرند» ضرورتا به این معناست که ربا باید آشکارا قدغن شود. پاتریسی دیگری به نام سنت آمبروز به این دید گاه رسید که وام دهی با بهره به دشمنان در میانه یک جنگ عادلانه مجاز است.

با این همه دیگران اشاره کردند که شاید مراد تنها این است که بهره زیاد از حد یا بهره وضع شده بر فقرا غدغن است، نه اینکه بهره به کلی ممنوع باشد. به نظر می رسید که بخش های دیگر کتاب مقدس (مانند سفر خروج، ۲۲:۲۵) با این گفته سازگارند، اما این نکته تنها پرسش های دیگری را پدید می آورد: بهره «زیاد از حد» چیست و «فقیر» به چه کسی می گویند؟

در حالی که راهنمایی های آشکار تری در این باره در کتاب مقدس وجود ندارد، طرفداران غدغن سازی ربا تحت تاثیر این «احساس» قرار گرفتند که وام دهی با بهره ثابت، روی هم رفته فعالیتی بسیار «شیطانی» است، احساسی که در میان بسیاری از افراد عادی نیز وجود دارد. آنها استدلال می کردند که بار اثباتی در این میان بر گرده طرفداران وضع بهره است. آیا طرفداران وضع بهره می توانستند نشان دهند که مجاز دانستن وضع بهره دست کم به لحاظ «اجتماعی» سود مند است؟ پاسخ این پرسش در اقتصاد فئودال که بیشتر وام دهی ها برای مصرف بود و نه برای تولید، چندان آشکار نبود. هزینه های اجتماعی به گونه ای روشن تر قابل تمیز بودند. فرمول های ریاضی بهره مرکب، نا برابری اجتماعی را زیاد می کرد، انسان های آزاد را به بردگانی قرار دادی فرو می کاست و بار پیاده سازی آن را بر دوش مقامات حکومتی می گذاشت، در حالی که تنها مزیتی که به همراه داشت، ظاهرا این بود که افراد را به مصرف تشویق می کند (که به هر روی از نگاه اخلاقی کاری شبهه انگیز است). از این رو وام دهی همراه با بهره نه تنها بی رحمانه است، بلکه نهادی به لحاظ اخلاقی، نفرت انگیز و از نگاه اجتماعی زیان آور خواهد بود.

هر چند روحانیان، دست کم از سده ۴ میلادی به این سو از وام دهی با بهره باز داشته شده بودند، اما این ممنوعیت تا مدت ها بعد گسترش نیافت. در سال ۱۱۳۹ شورای دوم لاتران همه عنوان های اعطا شده به رباخواران سر سخت را از آنها دریغ کرد و در حکمی در سال ۱۱۴۲ هر گونه پرداخت بیشتر از سرمایه وام داده شده را محکوم ساخت. یهودیان و مغربی ها (که در سرزمین های مسیحی «غریبه» بودند) نخست از این ممنوعیت مستثنا بودند، اما شورای چهارن لاترن (۱۲۱۵) اخطاریه ای را منتشر کرد که غیر مسیحیان را از مطالبه ربای «زیاد از حد» باز می داشت (و به این ترتیب، به گونه ای ضمنی از کسب بهره های اندک چشم می پوشید). در سال ۱۳۱۱ پاپ کلمنت پنجم در شورای وین، ربا را آشکارا ممنوع اعلام کرد و هر گونه قانون سکولار را که در برابر آن روا داری کند، «کفر آمیز» خواند و محکوم کرد.

در سده ۱۳ میلادی که متکلمان مسیحی و به ویژه سنت توماس آکویناس، بالاخره با اندیشه های ارسطو روبه رو شدند، تاییدات فراوانی را برای غدغن سازی کامل ربا در آنها یافتند. توماسی ها ادعا می کردند که چون پول در «کتاب آفرینش» نیست، پس هیچ گونه «ارزش ذاتی» ندارد. آنها به این ایده ارسطو (در «اخلاق» او و نه در «سیاست» اش) متوسل شدند که پول تنها یک قرار داد اجتماعی انسانی است که خود هیچ مطلوبیتی ندارد و از این رو ارزشش را انسان ها بر آن «بار کرده اند». به بیانی کلی، از آنجا که پول هیچ ارزش ذاتی در خود ندارد، فرد وام دهنده با انجام این کار هیچ ارزشی را از کف نمی دهد؛ بنابراین و بر پایه «قانون طلایی»، این فرد نباید برای چنین کاری طلب مبلغی جبرانی کند. دیگر شکل های «کسب در آمد بدون کار» (یعنی اجاره دهی زمین) از نگاه توماسی ها پذیرفتنی است، چون حقیقتا در شی اجاره داده شده «ارزش ذاتی» وجود دارد و بر این پایه، از دست دادن آن هزینه زا است.

توماسی ها دو راه گریز را در استدلال خود وارد کردند: بهره جایز است اگر وام دهنده در این میان ریسکی را بر دوش بکشد یا اگر با این کار از یک فرصت سود آور بدیل چشم بپوشد. هدف از وارد ساختن مفر اول، تمیز میان وام دهندگان با در آمد هایی که بهره ثابت دارند، از سویی و سرمایه گذاران در کار های مشارکتی که سود در آنها تقسیم می شود، از سویی دیگر بود، اما همانند آنچه که درباره هر وام دیگری بر قرار است، همواره دست کم خطر نکول وجود دارد و بر این پایه به زبانی فنی، ربا پیوسته جایز است. مقصود از مفر دوم این بود که امکان کسب ربا در دوره های تورمی (که طلبکاران آشکارا زیان می بینند) وجود داشته باشد، اما مجال سوء استفاده در این مورد حتی آشکار تر است. همیشه می توان استدلال کرد که کار برد سود آور «بدیلی» برای سرمایه وجود دارد.

البته همیشه راه هایی برای دور زدن این احکام وجود داشت. کار مزد های تاخیر در باز پرداخت، «قرار داد های باز خرید» و ... که هم در بین مسیحیان و هم در میان مسلمانان به گستردگی استفاده می شدند، عملا باز تولیدی بودند از قرار داد های همراه با بهره. ممنوعیت ربا، تامین مالی بدهی ها را پیچیده تر کرد، اما آن را به پایان نبرد. این ممنوعیت دست آخر بعد از باز بینی در این دکترین از سوی سالامانکا و حذف گام به گام این قوانین در کشور های پروتستان در میانه سده ۱۶۰۰ از میان بر داشته شد.

ممنوعیت ربا چالش جالبی را که نیکول اورسم به آن اشاره کرده است، پدید آورد. این چالش، بی ارزش کردن واحد های پول ملی از سوی دولت ها است (عملی که در فرانسه سده ۱۴ میلادی به گونه ای آشکار شتاب گرفت). اورسم می پذیرفت که دولت ها حق دارند در برابر خدمات ضرب پول خود، مقداری حق الضرب دریافت کنند، اما نباید فراموش کرد که پول عملا وامی است که مردم به دولت می دهند. بر این پایه، کاستن از ارزش پول راهی است برای کسب بهره منفی و از این رو گونه ای از ربا خواری است و در حقیقت از ربا خواری بد تر است، چون بدون توافق طرف مقابل انجام شده. اورسم همچون ژان بوریدان، با انتقال چشم انداز ارسطویی «قرار داد اجتماعی» به درون دور نمای «فلزی»، به پول «ارزش ذاتی» بخشید.

سنت توماس آکویناس (۱۲۷۴ ۱۲۲۵): متکلم دومینیکی بسیار متنفذ و اثر گذار اهل ناپل که عملا نقش پلی میان جهان یونانی و رنسانس اروپایی را بازی کرد. کتاب او با نام «تاریخ علم کلام» (summa theologica) که آمیزش فوق العاده ای میان خرد گرایی ارسطویی و ایمان مسیحی است، به کتاب اعتقادی رسمی کلیسای کاتولیک بدل شده. نوشته های اقتصادی او پیرامون مالکیت، قیمت «عادلانه»، پول و محکومیت کسب بهره را می توان در بخش دوم «تاریخ علم کلام» دید.

جان دونس اسکوتوس (۱۳۰۸ ۱۲۶۵): متکلم فرانسیسی اهل آکسفورد و بزرگ ترین مخالف توماسی ها. اسکوتوس که از عرفان نئو افلاطونی اثر پذیرفته بود، پایه گذار نهضت «نومینالیستی» (تسمیه گرایی) بود که در سده ۱۶ توضیحی برای تامیسم ارائه کرد. او تحلیل های «واقع گرایانه» ارسطویی توماسی ها را در حوزه مسائل اقتصادی (مانند هر حوزه دیگری) نمی پذیرفت و توضیحاتی مناسب را مطالبه می کرد. او در این بین یک نظریه «هزینه» ارزش به دست داد و استدلال های جالبی را پیرامون سرشت رقابت خالص و انحصاری پی ریزی کرد.

ژان بوریدان (۱۳۵۸ ۱۲۹۵): فیلسوف اسکولاستیک سکولار فرانسوی و از اعضای مکتب «نومالیست» اوکهام که به ریاست دانشگاه پاریس رسید. او همچنین از استادان اورسم بود. بوریدان منتقد نامدار «مبادله عادلانه» ارسطویی و پایه گذار نظریه پول فلزی بود. تئوری او پیرامون جبر و ارتباط میان اراده و خرد از سوی مخالفانش با حکایت «خر بوریدان» به سخره گرفته می شد. «خر بوریدان» حکایت الاغی بود که میان دو خرمن برابر علف خشک ایستاده است و بی تفاوتی آن قدر بر او چیره می شود که دست آخر از گرسنگی می میرد. بوریدان همچنین دینامیک جدید نیوتنی را آغاز کرد. او در نقدش بر ارسطو استدلال می کرد که دلیل حرکت اشیا هوای پیرامون آنها نیست، بلکه این است که به میانجی نیرو یا «محرک» جسمی دیگر به حرکت در آمده اند. بوریدان به درستی بر این باور بود که هوا مقاومتی را به وجود می آورد که حرکت شی را کند کرده و دست آخر آن را از حرکت باز می ایستاند. نقد او بر اختر شناسی ارسطو بعد ها تاثیر بزرگی بر کپرنیک گذاشت.

نیکل اورسم (۱۳۸۲ ۱۳۲۰): متکلم برجسته فرانسوی، شاگرد بوریدان، ریاضیدان و پایه گذار نظریه هستی «به مثابه ساعت». اورسم تحلیلی کوتاه را پیرامون کاهش ارزش پول به دست داد و در آن استدلال کرد که دولت می تواند حق الضرب اندکی را در برابر خدمات خود دریافت کند.

گابریل بیل (۱۴۹۵ ۱۴۲۵): «اسکولاستیک فرجامین» و یکی از بنیان گذاران دانشگاه توبینگن. بیل که در اواخر عمر خود به نومینالیسم گرایید، به خاطر دفاع از کار آفرینی و قرار داد آزاد شناخته می شود. او با اشاره به این که تجارت عملا بدون مزیت های طرفین رخ نخواهد داد، تیشه به ریشه مفهوم «قیمت عادلانه» زد.


مترجم: حسین راستگو
منبع: وب سایت «تاریخ تفکر اقتصادی»
روزنامه دنیای اقتصاد ( www.donya e eqtesad.com )

امشب شبستو شبستو سحر نداره

یار از دل ما دل ما خبر نداره

یار حریرم حریرم دختر دهاتی

ناز داره باچشماش با چماش دختر دهاتی

عزیز حالت چطوره احوالت چطوره

ای بی وفا کمتر بذار سر به سر من

ای بی حیا کمتر بیا دور و بر من

دل اهل جنگ نیست زبر و زرنگ نیست

وای چرا همچین میشم من

کجو کوله میشم من مثل هوله میشم من

بسکی قر میدی تو یکطوری میشم من

داش دادش داشم من چاقو زنجیر کشم من

خونه و عمارتم من داداش کرامتم من

هیچ نظری موجود نیست: