۱۳۹۴ فروردین ۱۵, شنبه

خَلَج خُلَج


قوم خُلج یا قوم خَلَچ یا قوم خُلچ یا قوم خُولج به باقی ماندگان قوم هپتالیان گفته می‌شود.

در واقع آنان شعبه‌ای از یک قوم قدیمی ترک هستند که در سالهای ۵۵۵ میلادی تحت عنوان خولِس نامیده می‌شدند.

این زمان قبل از ظهور ترکان و اضمحلال حکومت هپتالیان در غرب آلتایی بود.

خلج‌ها به عنوان طرفداران وفادار حکمران ترکان غربی به نزد فرستادهٔ روم آمدند.

اصطخری محل اقامت خلج‌ها را در ناحیهٔ کابل ذکر کرده است.

امروزه خلج‌ها در افغانستان ساکن هستند.

خلج‌ها طایفه‌ای باشند از صحرانشینان و ترکان هستند.

خلج به گروهی از مردم و دسته‌ای از ترک‌ها اطلاق می‌شود.

نشانه‌هایی تاریخی نشان می‌دهد که خلج‌ها احتمال دارد در اصل مردمی آریایی‌نژاد و گروهی از سکاها بوده‌اند که در آسیای میانه ترکی‌زبان شده‌اند.

محمود کاشغری در دیوان لغات‌الترک (که در اواسط قرن پنجم هجری تألیف شده) در شرح لغت ترکمان، خلجها را از اقوام اوغوز ساکن اویغورستان(سین‌کیانگ فعلی) می‌داند و با اشاره به جدایی خلج‌ها از سایر ترکمانان آنان را دو قبیله از بیست‌ و چهار طایفه ترکمن دانسته است؛ جز آنکه دو قبیله از خلج از ایشان ممتاز شدند به برخی چیزها؛ لذا آن دو قبیله در عداد ایشان شمرده نمی‌شوند.

بسیاری از خلج‌ها در حمله یعقوب صفاری به افغانستان قتل عام شدند؛ ولی در دولت سامانیان و غزنویان این تیره از ترکان وارد اردو شدند.[۷]

غوریان در لشکرکشی‌های خود ازافراد قبیله خلج بهره می‌گرفتند و سلطان غیاث الدین محمود موفق شد درسال ۶۰۲ه/۱۲۰۶م با مساعدت خلجها در فیروزکوه قدرت را به دست آورد.

محل سکونت

خلج نام قبیله ترک و اسم ترکی آن (Qalaç) قلچ است.

این قبیله از قرن چهارم در جنوب افغانستان بین سیستان و هند ساکن بوده‌اند.

ابن خردادبه آنها را در شمار قبایل ترک استپ‌های آسیای میانه آورده‌است.

به گفته او منزلگاه‌های زمستانی آنها در آن سوی «سیر دریا» در ناحیه تلاس در مجاورت زمینهای قرلق واقع بوده‌است.

قرلق، قرلغان، قرلغ و قرلیغ همه اشکال مختلف یک کلمه‌اند و آن قبیله‌ای بوده‌است از اتراک در شمال و شمال شرقی ماوراءالنهر معروف به حسن صورت و طول قامت و تناسب خلقت.

همچنین آنها در این سوی جیحون در سواحل جنوبی و غربی آن زندگی می‌کرده‌اند.

ابن‌اثیر در مورد مرگ یعقوب لیث (۲۶۵هجری/۸۷۹ میلادی) آورده‌است که امیر صفاری در جریان فتوحاتش در شرق افغانستان به زنبیل یا حاکم محلی در زمین داور حمله کرده و خلج‌ها (الخلخیه) و مردم زابلستان را تحت انقیاد در آورده بود.

این مطلب را تاریخ سیستان با ذکر پیکارهای یعقوب علیه خلجها و ترکان تأیید می‌کند.

گروه‌های موسوم به خلجی اکنون در افغانستان زیست می‌کنند که به ترکی کهن خلجی سخن می‌گویند.

در منابع اسلامی موطن ترکان ساکن حد فاصل سیستان تا هندوستان و تخارستان و افعانستان جنوبی خلجستان کبیر نامیده شده‌است.

ابوالغازی بهادر کتاب شجره تراکمه به روایت ابوالفضل بیهقی سلطان محمود در حمله به هندوستان بسیاری از خلجها را در اردوی خود از حوالی خراسان به هندوستان برد و آنان را با غوریان متحد ساخت و شماری از آنان را در بنگال ساکن کرد.

خلج نام طایفه‌ای است معروف و در آن موقع در ناحیه زمین داور سکنی داشته‌اند.

در برخی از کتب تاریخی مانند ظفرنامه شرف‌الدین یزدی و تاریخ گیتی‌گشا از پراگندگی خلج‌ها در اطراف ساوه، قم و کاشان سخن رفته‌است.

زین‌العابدین شیروانی از پراکندگی خلجها در ایالت فارس، عراق عجم، خراسان، کابل و توران (آسیای میانه) سخن گفته‌است.

اصطخری نیز مکان خلج‌ها را زمین داور و آنها را مهاجران قدیمی به این منطقه دانسته و گفته‌است که آنها گله‌دار بودند و نیز آداب و رسوم ترکی، وضعیت ظاهری و زبان خود را حفظ کرده بودند.

صاحب فارسنامه ناصری از پراکندگی آنان در میان قشقاییان خبر داده و از دو خان‌نشین خلجستان به سرپرستی حاج‌علیقلی‌بیگ و میرزاقاسم‌بیک صحبت کرده‌است.

حدودالعالم خلج را رعایای گله‌دار منطقه غزنه - البته به صورت گروههای متفرق در بلخ و تخارستان و بخشهایی از بست - به شمار آورده‌است.

محل عمده سکونت خلج‌ها در غرب ایران است که هنوز هم تحت نام «خلجستان» شناخته می‌شود.

خلجستان از بخش‌های شهر قم است که از شمال به جعفرآباد و از خاور و جنوب به حومه قم از جنوب باختری به شهرستان آشتیان و از باختر به شهرستان تفرش محدود می‌گردد.



۷۲ منطقه‌ای کوهستانی که در جنوب غربی تهران در مسیر همدان و در غرب ساوه واقع شده‌است و قسمت عمده شهرستانهای اراک و ساوه در استان یا ایالت مرکزی را در بر می‌گیرد.

نه تنها در این منطقه بلکه در نواحی مجاور واقع در ایالت بختیاری از مناطق زاگرس مرکزی روستاهایی با نامهایی مانند خلج، خلج‌آباد، نهر خلج(از توابع فریدن) و غیره مشاهده می‌شود که حاکی از منزلگاه‌های قدیمی‌تر اعضای قبیله خلج است.

مطالعاتی که‌از منابع بعد از اسلام به عمل آمده، نشان می‌دهد که خلج‌ها در سده‌های نخستین‌اسلام در سه منطقه می‌زیسته‌اند:

۱) بلاساغون (سویاب قدیم) پایتخت ترکستان در کرانه راست رود چو و شمال‌غربی ایسی‌گول (بیشکک امروزی)

۲) پنجیکت

۳) بین دو رود آمودریا و سند

در نیمهٔ قرن هفتم میلادی دسته‌ای از اقوام خلج و اوغوز در سیستان و کابل ساکن شدند و گروهی از آنان در قرن هشتم میلادی در هندوستان سلسلهٔ ترک شاهی را تأسیس نمودند که بروی سکه‌های‌آن‌ها به رسم سایر قبایل ترک روی تاج پادشاه شکل گرگ ترسیم شده بود.

البته خلج‌ها بعد از اسلام نیز در هندوستان حکومتی به نام «سلسلهٔ خلجیان‌» تشکیل داده‌اند.

اقوام خلج، در زمان غزنویان علیه سلطان مسعود غزنوی قیام کردند، و در پیروزی سلجوقیان بسیار تأثیرگذار بودند،

سرانجام نیز همراه سلجوقیان به عراق عجم‌ آمده، ابتدا در خرقان ساوه ساکن شده‌اند.

خلج‌ها در زمان هجوم چنگیزخان مغول به همراه خوارزمشاهیان از سمرقند دفاع کردند و به اتفاق ترکمانان سپاهی به فرماندهی «سیف‌الدین قراملک» جهت حمایت از سلطان جلال‌الدین خوارزمشاه تشکیل داده، در جنگ پروان، مغولان را سخت شکست دادند.

اسامی روستاهای خلج نشین

الف- روستاهای خلج نشین شهرستان قم

۱-بخش کهک: ونارچ
۲- بخش خلجستان
الف) دهستان قاهان: شادقلی (شاهقلی)، مهر زمین، کاسوا، انجیله، ونان، اسفید، چاهک
ب) دهستان دستجرد: سرخده، سفت، زیزگان، عیسی آباد، سفیداله، فوجرد، موجان، منصورآباد، جوزه، چریک آغاج
ج) دهستان راهجرد شرقی: عنایت‌بیک، اسلام‌آباد، تاج‌خاتون، دیزیجان، باغ‌یک، یکه‌باغ، زواریان، جنداب و سلفچگان
ب- روستاهای خلج نشین شهرستان تفرش

۱- بخش مرکزی: سربند، کشه، دارستان، سفیدآب
۲- بخش فراهان: تلخاب، درمنک، واشقان و روستای خلت‌آباد که تا چندی پیش به زبان خلجی سخن می‌گفتند؛ ولی مدتی است که جوانان این روستا خلجی را فراموش کرده، به زبان فارسی سخن می‌گویند.
پ - روستاهای خلج نشین شهرستان آشتیان:
محسن‌آباد، زرنوشه، سقرجوق، بنچنار، نادر آباد، هزار آباد، ورسان، سرهرود، کردیجان، بهارستان، مزرعه‌ نو، خوراک‌ آباد، سعد آباد، فیض‌ آباد، موسی‌ آباد، ینگچه، نوده.

ج- بخش اشتهارد (استان تهران):
عده‌ای در شهر تاتی‌زبان اشتهارد، روستای نکوجار (افرادی که در این روستا هستنذ به کوهی معروفند.)

د - روستای خلج نشین شهرستان شهرکرد:
روستای پیربلوط در ۱۶ کیلومتری شهرستان شهرکرد مرکز استان چهارمحال و بختیاری بیشتر مردم این روستا نام فامیلی خلجی را دارا می باشند و با لهجه خاص خود و زبان ترکی صحبت می کنند.

ه-در شهر اورمیه :
در بخش باراندوز- روستای باراندوز نیز این طایفه ساکن هستند که نام این طایفه در کتاب تاریخ افشار در چندین موارد آمده است

و - روستاهای خلج نشین شهرستان خدابنده:
زواجر، که بیشتر مردم ساکن این روستا نام خانوادگی خلجی را دارا می باشند و کره چال.

ی - روستاهای خلج نشین زنجان-خرمدره:
روستاهای ویستان پایین و ویستان بالا نام خانوادگی اکثر این روستا نشینان خلجی است و بیشتر به زبان ترکی صحبت می کنند.

زبان

نوشتار اصلی: ترکی خلجی

ترکی خلجی زبان ترکان خلج است که در مرکز ایران (خلجستان) در ۱۶۰ کیلومتری جنوب غربی تهران در منطقه‌ای بین ساوه، قم و اراک زندگی می‌کنند.

مرکز حکومتی خلجستان دستگرد است که در ۶۴ کیلومتری غرب قم قرار گرفته ولی خود این شهر خلج نیشین نیست.

خلجها روستانشین هستند و در ۵۷ دهکده پراکنده‌اند.

مردم خلجستان مسلمان شیعه‌اند.

مردهایشان اغلب به دو یا سه زبان (خلجی، فارسی و ترکی) صحبت می‌کنند.

کودکان اگرچه خلجی می‌فهمند، بیشتر فارسی حرف می‌زنند.

لازم به ذکراست راهجرد ترکی خلجی لهجه مستقلی دارد و قدیمی‌ترین لهجه ترکی بوده، از نظر زبانشناسی دارای اهمیتی خاص است.

تدوین فرهنگ لغات و چند شعر سروده شده به این زبان در ردیف کارهای در دست انجام است.

همچنین خلج نام یکی‌از طوایف بیست و چهارگانهٔ قدیمی ترک است.

معنای واژهٔ خلج بدرستی بر ما معلوم نیست.

منابع فارسی و عربی به صورت خلج(Khaladj)، قالاچ(Qalaç)، و خولخ(Xolox) از آن نام برده‌اند.

مؤلف کتاب جامع‌التواریخ و به پیروی از او ابوالغازی بهادرخان در کتاب شجرهٔ تراکمه‌ آن را مرکب از دو واژه: قال‌(QAL / ماندن) و آچ(AÇ /گرسنه)، یعنی گرسنه بمان، می‌دانند.

محمود کاشغری نیز در این زمینه داستانی آورده‌است که به همین معناست.

در داستان اوغوزخان ترکیب خلج، بدینگونه انگاشته شده: قال آچ qalaç/ بمان و باز کن و آنان را جزو کنفدراسیون ترکی بئش اوغوز شامل: کانگلی/قانقلی، آغاجری، قبجاق و خلخ دانسته‌است.

ج. مارکوارت، J.MARQUART در تألیف خویش به نام «ایرانشهر خولیتای»(xolitai) ادعا می‌کند که خلج واژهٔ کهن به صورت خولج(xolaç)، بوده‌است. مینورسکی مطالبی را از جغرافیدان قرن هفتم هجری، محمدابن نجیب بکران، مؤلف جهان‌نامه نقل می‌کند، مبنی بر اینکه ترکان خلج از منطقه ترکستان به زابلستان، مهاجرت کرده‌اند. به هر حال به قول پروفسور پوهاندجاوید، خلج هم نام جای و هم نام قوم است.

بررسی مفهوم واژهٔ خلج

به استناد نویسندهٔ کتاب المسالک و الممالک، خلج‌ها: «انسان‌هایی مهربان، خوش‌خلق و مهرورز بودند و سرزمین آن‌ها نیز از آبادترین و غنی‌ترین سرزمین‌های ترک است».

پروفسور فاروق سومر، نویسندهٔ کتاب اوغوزها نیز، خلج‌ها را نیک خوی‌ترین قبایل ترک خوانده‌است.

واژهٔ خلج در میان نویسندگان و مورخین قدیم چین، روسیه، ترک، عرب و فارس به اشکال مختلف آمده است،

از قبیل: قالاچ، قلاچ/ Qalaç، کالاچ/ Kalaç، خالاچ/ Halaç، خلوخ/Khollukh، خالوخ/ Khallukh، خلخ/ Ko-lo-lok، خرلخ، قارلق/ Qarlouq، خولچ/ Xolaç، خلج/ Khildj، خلج/ Xelej و سرانجام شکل مؤخر آن به صورت خلج‌/Khalaj یا Xalac استعمال می‌شود.

معنای این واژه بدرستی روشن نیست ولی راجع به وجه تسمیهٔ آن رشیدالدین فضل‌الله همدانی مؤلف کتاب جامع‌التواریخ و به پیروی از او ابوالغازی بهادرخان در کتاب شجره‌نامه تراکمه، آن را مرکب از دو واژه قال/ Qal(ماندن) و آچ/ Aç گرسنه بمان می‌دانند و داستان زیر را نقل کرده‌اند:

«می گویند چون اوغوز خان از ولایت غور و غرجستان به یورت قدیم خود مراجعت کرد، در راه زنی بچه‌ آورد و به سبب بی‌غذایی شیر نداشت و بچه گرسنه شد. شوهرش بدان واسطه بازمانده و شغالی پرنده‌ای را گرفته بود. مرد چوبی انداخته و از او باز گرفته و به خورد زن داده و به لشکر رسید، اوغوز خان چون یاساق نبوده که به هیچ علت کسی از او بازمانده رنجیده و گفته، قال‌ آچ یعنی گرسنه بمان، بدان سبب نسل او را قالچ می‌گویند.»

خلج (و خلّخ) در آینه ادبیات فارسی

در گذشته، خلجها به کثرت جمعیت و خوب‌رویی در میان مردم ایران معروف بوده‌اند؛ به نحوی که شعرای پارسی‌گوی بارها در اشعار خود از خلج، خلخ و امثال آن (هم به معنی قوم خلج و محل سکونت آنان) یاد کرده‌اند از جمله:

فردوسی 

بفرمود و گفت ای گو رزم‌ ساز یکی بر پی شاه توران بتاز
به ایتاش و خلّج‌ستان برگذر بکش هرکه یابی به کین پدر
سپه را بدان رزمگه بر بماند خود و مهتران سوی خلّج براند
سپه را به مرگ آمد اکنون نیاز ز خلّج پر از درد شد تا طراز
برآورد میلی ز سنگ و ز گج که کس را به ایران ز ترک و خلج
نباشد گذر جز به فرمان شاه همان نیز جیحون میانجی به راه
نشسته همه خلّخ و سرکشان همی سرفرازان و گردن‌کشان
چو ارجاسب آمد ز خلّخ به بلخ همه زندگانی شد از رنج تلخ

خواجوی کرمانی

خسرو انجم به گه بام برآمد یا مه خلّخ به بر بام برآمد


سعدی

این چه بویی است که از ساحت خلّخ بدمید وین چه بادی است که از جانب یغما برخاست


میان مجلس شادی می‌روشن ستان دایم گه از دست بت خلّخ گه از دست بت یغما

فرخی سیستانی

طراز و خلّج اگر چند خرم است و خوش است مرا مقام در این خاک طبع‌ساز به است

قاضی حمیدالدین عمربن‌محمود در مقامات حمیدی

ز مویی به عاشق دهم طوق و تاج به بویی ز خلّج ستانم خراج

نظامی‌گنجوی

سروی چو تو در خلّخ و نوشاد نباشد این نازکی اندر گل و شمشاد نباشد

امیر خسرو دهلوی

آراسته سپاهت و افروخته مصافت از دلبران خلخ وز نیکوان یغما
ور بود در خلّخ و یغما چنو ترکی دگر قبله عشاق گیتی خلّخ و یغما بود
ای شاه غلامان تو دارند به اقطاع چین و ختن و کاشغر و خلّخ و یغما

امیرمعزی

گوی خوبی بردی‌ از خوبان خلّخ شاد باش جام کیخسرو طلب کافراسیاب انداختی

حافظ

تا فروغ رخ آن ترک ختایی دیدم فارغ از خلّخ و آسوده ز کشمیر شدم

فروغی بسطامی

آرایش سپاه تو چون برکشند صف زین سرکشان خلّخ و چاچ و تتار باد

مسعود سعد سلمان

هر لحظه نمایی به لباس دگرم رخ گاه از بت فرخار و گه از لعبت خلّخ

تاریخ ایران را خوب یا بد نیاکان ما ساختند ، بیاندیشیم ما چگونه تاریخ را برای آینده گان می سازیم .

انسانهای بزرگ هرگز نمی میرند چون نسل ها با تفکراتشان زندگی می کنند .
http://forum.iranhakha.com/showthread.php?tid=10966


/////////////////////