آهنگ :
فریبرز لاچینی شعر : فرهاد
شیبانی
من از اون آسمون آبی میخوام من از اون شبهای مهتابی میخوام
دلم از خاطره های بد جدا من از اون لبهای بیتابی میخوام
من میخوام یه دسته گل به آب بدم آرزوهامو به یک حباب بدم
سیبی از شاخه حسرت بچینم بندازم رو آسمون و تاب بدم
گل ایوون بهاره دل من یه بیابون لاله زار دل من
مث یک دسته گل اقاقیا دلم آواز می کنه بیا بیا
تو میری پشت علفها گم میشی من میمونم و گل اقاقیا
آهنگ : همایون خرم
شعر : سعید طبیبی
آتش ای نور مقدس ، تو از ارکان جهانی با تو هستم با تو آتش ، تو که نور
جاودانی
تو مقدس و عزیزی ، رحمت بارون رو داری تویی از نژاد خورشید ،لطف آسمون رو داری
آتش ای نور مقدس
خشم تو خشم اصیل ، مثل خشم موج دریا رقص تو ظریف و زیبا ، به ظرافت یه رویا
تو با آب رفیق راهی ، مثل خاک تو بی ریایی مثل آب پاک و منزه ، تو از اعجاز خدایی
آتش ای نور مقدس
تو بدیها را بسوزان ، با تو هستم با تو آتش مظهر غرور و قدرت ، ای وجود پاک و بی غش
آتش ای نور مقدس
آهنگ و تنظیم : بابک بیات
شعر : ایرج جنتی عطایی
بگو ای مرد من ای از تبار هر چه عاشق بگو ای در تو جاری خون روشن شقایق
بگو ای سوخته ، ای بی رمق ، ای کوه خسته بگو ای با تو داغ عاشقای دل شکسته
بگو با من بگو از درد و داغت بذار مرحم بذارم روی زخمات
بذار بارون اشک من بشوره غبار غصه ها رو از سراپات
بذار سر روی شونم گریه سر کن از اون شب گریه های تلخ هق هق
بذار باور کنم یه تکیه گاهم برای غربت یه مرد عاشق
رها از خستگی های همیشه باورم کن بذار تا خالی سینم برات آغوش باشه
برهنه از لباس غصه های دور و دیرین بذار تا بوسه های من برات تن پوش باشه
تو با شعر اومدی عاشقتر از عشق چراغی با تو بود از جنس خورشید
کدوم طوفان چراغ رو زد روی سنگ کتاب شعر رو از دست تو دزدید
بگو ای مرد من ای مرد عاشق کدوم چله از این کوچه گذر کرد
هنوز باغچه برامون گل نداده کدوم پاییز زمستون رو خبر کرد
آهنگ : شهبازیان
شعر : فرهاد شیبانی
گل گلدون من شکسته در باد تو بیا تا دلم نکرده فریاد
گل شب بو دیگه شب بو نمیده کی گل شب بو رو از شاخه چیده
گوشه آسمون پر رنگین گمون من مثل تاریکی تو مثل مهتاب
اگه باد از سر زلف تو نگذره من میرم گم میشم تو جنگل خواب
گل گلدون من ماه ایوون من از تو تنها شدم چو ماهی از آب
گل هر آرزو رفته از رنگ و بو من شدم رودخونه دلم یه مرداب
آسمون آبی میشه اما گل خورشید رو شاخه های بید دلش میگیره
دره مهتابی میشه اما گل مهتاب از برکه های آب بالا نمیره
تو که دست تکون میدی به ستاره جون میدی میشکفه گل از گل باغ
وقتی چشمات هم میاد دو ستاره کم میاد میسوزه شقایق از داغ
آهنگ : تورج شعبانخانی
شعر : باباطاهر
نمی دونم دلم دیوونه کیست کجا می گردد و در خونه کیست
نمی دونم دل سرگشته مو اسیر نرگس مستونه کیست
دلا خوبان دل خونین پسندند دلا خون شو که خوبان این پسندند
متاع کفر و دین بی مشتری نیست گروهی اون گروهی این پسندند
دلا اصلا نترسی از ره دور دلا اصلا نترسی از ته گور
دلا اصلا نمی ترسی که روزی شوی بنگاه مار و لانه مور
آهنگ : حسن شماعی زاده
شعر : اردلان سرافراز
توی یک جنگل تن خیس کبود یه پرنده آشیونه ساخته بود
خون داغ عشق خورشید تو سرش جنگل بزرگ خورشید رو پرش
تو هوای آفتابی رو درختا میپرید تنشو به جنگل روشن خورشید می کشید
تا یه روز ابرای سنگین اومدن دنیای قشنگشو به هم زدن
هر چی صبر کرد آسمون آبی نشد ابرا موندند هوا آفتابی نشد
بس که خورشیدشو تو زندون سرد ابرا دید یه دفعه دیوونه شد از توی جنگل پر کشید
زندگی شو توی جنگل جا گذاشت رفت و رفت ابرا رو زیر پا گذاشت
رفت و عاقبت به خورشیدش رسید اما خورشید به تنش آتیش کشید
اگه خورشید یکی تو آسمونه مرغ عاشق رو زمین فراوونه
روزی یکی به بالا چشم می دوزه میره با این که میدونه می سوزه
من همون پرنده هستم که یه روز خورشید رو دید
اسم من یه قصه شد این قصه رو دنیا شنید
آهنگ و تنظیم : فریبزر لاچینی
شعر : شهریار قنبری
این که مث رهاییه گاهی یه قفل قفسه
این کیه این کیه
که با من همنفسه واسه من مقدسه
گاهی بغض غربت و بیکسییه پاری وقتها مث دلواپسی
مث خواب دم صبح مث گریه هق هقه مث بوی جنگله یه عاشقه
گل ناز لادنه یه عقیق روشنه انگار این خود منه خود منه
نبض گل اقاقییه گاهی دروغه هوسه
مث ترس از یه فرار توی خواب مث لبخند یه عکس توی قاب
پاری وقها بد می شه به مترسک می مونه من و از تموم شدن می ترسونه
مث فکر یه سفر لحظه رسیدنه تب تند رفتنه
پریدنه
آهنگ : فریبرز لاچینی
شعر : سعید دبیری
تو همونی که تو رویام تو رو من خواب می
دیدم تو چشات آسمون و آفتاب و مهتاب می دیدم
زلفاتو شب می خره تا توی اون لونه کنه مث من صد تا دل و عاشق و دیوونه کنه
تو اونی ، همونی
از تو قلک چشات سکه های رنگارنگ می ریزه روی هوا
با صدای خنده هات می شه از ستاره پر آسمون رو سیا
تو اونی ، همونی
تو همونی اگه شب قصه بگی چشم بی خوابمو پر خواب می کنی
تو همونی اگه با من بمونی منو از آرزو سیراب می کنی
تو اونی ، همونی
آهنگ : یوسف زمانی
ترانه : عمران صلاحی
بارونام با رقصشون هلهله برپا میکنن میشینن رو پشت بوم چترشونو وا میکنن
حالا توی کوچه ها صدای ساز بارونه باد آواره داره تو کوچه آواز میخونه
چه هوایی چه هوایی چه هوایی
بازم اون ابر سیاه رو هوا پر میزنه نمیترسم از هوا که عشق تو چتر منه
ای دو چشمون سیاه تو آتیش گردونه من این دوتا شعله وحشی چی میخوان از جون من
چی میخوان از جون من
عشق تو یه کفتره تو چشم من پر میزنه در خونه دلم با خستگی پر میزنه
بسکه بارون اومده میلرزه و خیسه تنش خونه های دلمو یکی یـکی سر میزنه
آهنگ : رضا قلی ملکی
ترانه : احمد کسیلا
تا فراز موج گلها طره زلفان رها کن
ای به هم پیوسته ، ابرو آهوان دشتها را ، شرم چشمان تو جادو
لحظه ای گیسو بیفشان طره زلفان رها کن
نقش تو بود آنکه آن شب با نسیم صبحگاهی گیسوان تاکها را شانه میکرد
این تو بودی آنکه با من لاله ها را بر می افروخت در میان کوچه های روشنی پیمانه میکرد
ای نهفته شوکت صدها غزل در هر نگاهت
آمد آن دیوانه آن زندانی چشم سیاهت
ای پریشانم گرفته با پریشانی گیسو
ای به هم پیوسته ابرو طره زلفان رها کن
آهنگ : جواد لشکری
ترانه : شهدخت مخبر
رها شده ام من چو قطره ی اشکی ز چشم زمان ندیده بهاری فتاده بهارم به دست خزان
چو شام سیه به خاطر یاری برای چه روزم به آتش دوری به شوق که سازم برای که سوزم
من از دو رنگی زمان شدم شکسته غبار ناباوری به دل نشسته
از آن همه دویدنم پی مه من نمانده بهر من جز دو پای خسته
آهنگ : جواد لشکری
ترانه : بهادر یگانه
روز غم تنهایی شبها رو دارم شب که میشه غصه فردا رو دارم
حالم اینه تا دل شیدا را دارم نه غم دل نه غم دنیا را دارم
دل من کفتر عشقه بسته این آشیونه دل من هر جا برو نیست همیشه تنها می مونه
وای ازین دل داد ازین دل
دل من جفت منه طاقت دوری نداره پامو هر جا بزارام زود اونو واپس میزاره
دشمن چشم منه دایم پرآبش میکنه قاتل جون منه مست و خرابش می کنه
گمونم عشق منو بازی حسابش میکنه
برچسبها: سیمین غانم شعر
دلم از خاطره های بد جدا من از اون لبهای بیتابی میخوام
من میخوام یه دسته گل به آب بدم آرزوهامو به یک حباب بدم
سیبی از شاخه حسرت بچینم بندازم رو آسمون و تاب بدم
گل ایوون بهاره دل من یه بیابون لاله زار دل من
مث یک دسته گل اقاقیا دلم آواز می کنه بیا بیا
تو میری پشت علفها گم میشی من میمونم و گل اقاقیا
تو مقدس و عزیزی ، رحمت بارون رو داری تویی از نژاد خورشید ،لطف آسمون رو داری
آتش ای نور مقدس
خشم تو خشم اصیل ، مثل خشم موج دریا رقص تو ظریف و زیبا ، به ظرافت یه رویا
تو با آب رفیق راهی ، مثل خاک تو بی ریایی مثل آب پاک و منزه ، تو از اعجاز خدایی
آتش ای نور مقدس
تو بدیها را بسوزان ، با تو هستم با تو آتش مظهر غرور و قدرت ، ای وجود پاک و بی غش
آتش ای نور مقدس
بگو ای سوخته ، ای بی رمق ، ای کوه خسته بگو ای با تو داغ عاشقای دل شکسته
بگو با من بگو از درد و داغت بذار مرحم بذارم روی زخمات
بذار بارون اشک من بشوره غبار غصه ها رو از سراپات
بذار سر روی شونم گریه سر کن از اون شب گریه های تلخ هق هق
بذار باور کنم یه تکیه گاهم برای غربت یه مرد عاشق
رها از خستگی های همیشه باورم کن بذار تا خالی سینم برات آغوش باشه
برهنه از لباس غصه های دور و دیرین بذار تا بوسه های من برات تن پوش باشه
تو با شعر اومدی عاشقتر از عشق چراغی با تو بود از جنس خورشید
کدوم طوفان چراغ رو زد روی سنگ کتاب شعر رو از دست تو دزدید
بگو ای مرد من ای مرد عاشق کدوم چله از این کوچه گذر کرد
هنوز باغچه برامون گل نداده کدوم پاییز زمستون رو خبر کرد
گل شب بو دیگه شب بو نمیده کی گل شب بو رو از شاخه چیده
گوشه آسمون پر رنگین گمون من مثل تاریکی تو مثل مهتاب
اگه باد از سر زلف تو نگذره من میرم گم میشم تو جنگل خواب
گل گلدون من ماه ایوون من از تو تنها شدم چو ماهی از آب
گل هر آرزو رفته از رنگ و بو من شدم رودخونه دلم یه مرداب
آسمون آبی میشه اما گل خورشید رو شاخه های بید دلش میگیره
دره مهتابی میشه اما گل مهتاب از برکه های آب بالا نمیره
تو که دست تکون میدی به ستاره جون میدی میشکفه گل از گل باغ
وقتی چشمات هم میاد دو ستاره کم میاد میسوزه شقایق از داغ
نمی دونم دل سرگشته مو اسیر نرگس مستونه کیست
دلا خوبان دل خونین پسندند دلا خون شو که خوبان این پسندند
متاع کفر و دین بی مشتری نیست گروهی اون گروهی این پسندند
دلا اصلا نترسی از ره دور دلا اصلا نترسی از ته گور
دلا اصلا نمی ترسی که روزی شوی بنگاه مار و لانه مور
خون داغ عشق خورشید تو سرش جنگل بزرگ خورشید رو پرش
تو هوای آفتابی رو درختا میپرید تنشو به جنگل روشن خورشید می کشید
تا یه روز ابرای سنگین اومدن دنیای قشنگشو به هم زدن
هر چی صبر کرد آسمون آبی نشد ابرا موندند هوا آفتابی نشد
بس که خورشیدشو تو زندون سرد ابرا دید یه دفعه دیوونه شد از توی جنگل پر کشید
زندگی شو توی جنگل جا گذاشت رفت و رفت ابرا رو زیر پا گذاشت
رفت و عاقبت به خورشیدش رسید اما خورشید به تنش آتیش کشید
اگه خورشید یکی تو آسمونه مرغ عاشق رو زمین فراوونه
روزی یکی به بالا چشم می دوزه میره با این که میدونه می سوزه
من همون پرنده هستم که یه روز خورشید رو دید
اسم من یه قصه شد این قصه رو دنیا شنید
این کیه این کیه
گاهی بغض غربت و بیکسییه پاری وقتها مث دلواپسی
مث خواب دم صبح مث گریه هق هقه مث بوی جنگله یه عاشقه
گل ناز لادنه یه عقیق روشنه انگار این خود منه خود منه
نبض گل اقاقییه گاهی دروغه هوسه
مث ترس از یه فرار توی خواب مث لبخند یه عکس توی قاب
پاری وقها بد می شه به مترسک می مونه من و از تموم شدن می ترسونه
مث فکر یه سفر لحظه رسیدنه تب تند رفتنه پریدنه
زلفاتو شب می خره تا توی اون لونه کنه مث من صد تا دل و عاشق و دیوونه کنه
تو اونی ، همونی
از تو قلک چشات سکه های رنگارنگ می ریزه روی هوا
تو اونی ، همونی
تو همونی اگه شب قصه بگی چشم بی خوابمو پر خواب می کنی
تو همونی اگه با من بمونی منو از آرزو سیراب می کنی
تو اونی ، همونی
حالا توی کوچه ها صدای ساز بارونه باد آواره داره تو کوچه آواز میخونه
چه هوایی چه هوایی چه هوایی
بازم اون ابر سیاه رو هوا پر میزنه نمیترسم از هوا که عشق تو چتر منه
ای دو چشمون سیاه تو آتیش گردونه من این دوتا شعله وحشی چی میخوان از جون من
چی میخوان از جون من
عشق تو یه کفتره تو چشم من پر میزنه در خونه دلم با خستگی پر میزنه
بسکه بارون اومده میلرزه و خیسه تنش خونه های دلمو یکی یـکی سر میزنه
ای به هم پیوسته ، ابرو آهوان دشتها را ، شرم چشمان تو جادو
لحظه ای گیسو بیفشان طره زلفان رها کن
نقش تو بود آنکه آن شب با نسیم صبحگاهی گیسوان تاکها را شانه میکرد
این تو بودی آنکه با من لاله ها را بر می افروخت در میان کوچه های روشنی پیمانه میکرد
ای نهفته شوکت صدها غزل در هر نگاهت
آمد آن دیوانه آن زندانی چشم سیاهت
ای پریشانم گرفته با پریشانی گیسو
ای به هم پیوسته ابرو طره زلفان رها کن
چو شام سیه به خاطر یاری برای چه روزم به آتش دوری به شوق که سازم برای که سوزم
من از دو رنگی زمان شدم شکسته غبار ناباوری به دل نشسته
از آن همه دویدنم پی مه من نمانده بهر من جز دو پای خسته