۱۳۹۴ فروردین ۱۷, دوشنبه

فرهنگ و تعلیم و تربیت ام المسائل این است سیصد سال پیش راه افتادند طبیعی است کمی! متفاوت باشند‎





چهارم
 

فرهنگ و تعلیم و تربیت


اوضاع فرهنگی

اروپا در سپیده دم قرن هجدهم جائی آسیمه سر و مضطرب بود.  انگلیس جنگی داخلی و انقلاب شکوهمند را پشت سر گذارده بود و گرچه با احتیاط پای به قرن تازه می گذاشت مبدل به قدرتمند ترین کشور اروپا می شد.  در جاهای دیگر در خاک اصلی اروپا، حاصل جنگ های مداوم کشته شدن انسان ها بود.  فرانسه وارد واپسین سالهای حکومت استبدادی لوئی پانزدهم می شد که شیره ثروت کشور را کشیده هدر جنگ های سلسله ای کرده بود.   جمهوری داچ، هلند بعدی، نیز بهای سیاست خارجی تهاجمی را پرداخته اهمیت خویش بعنوان مهم ترین کشور تجاری اروپا از دست می داد.  قرن جدید فرصت هائی برای تغییر در اختیار گذارد. 
اوضاع فرهنگی در انگلستان دوره روشنگری تا حدود زیاد متمرکز بر سرمایه بود و  توسط آن هدایت می شد.  در 1700 جمعیت لندن پاریس را پشت سر گذارده بود.  در 1820 وقتی جورج چهارم به شاهی رسید بسیاری از روستاها و کوره دهات که در قرن های هفده و هجده مقصد گردش های تابستانی مرکز شهر نشینان بود زیر موجی از آجر و ساروج رفته بود. 
لندن به لحاظ اجتماهی، تجاری و مالی محور مملکت/پادشاهی بود.  همچنین از اواخر قرن هجدهم تا 1914 کانون اقتصاد جهان بود و این نقش را از آمستردام ربوده بود.  در نتیجه ثروت فراوان ناشی از تجارت با هند شرقی و غربی و قاره امریکا، و در واقع بیشتر جهان، به رفیع ترین جایگاه در تئاتر، ادبیات و هنر رسید.  لندن قرن هجدم شهر بازیگری چون دیوید گریک[1]،  نمایشنامه نویس و مقاله نویس، الیور گلد اسمیت[2]، و منتقد و بذله گوئی چون ساموئل جانسون و صورتگری چون سِر جوشوا رینولدز؛ کَتگر/کَتکار[3] ها و سیمگر/نقره کارهای بزرگ و آهنگ سازان نامی خارجی چون جورج فردریک هندل، فرانتس جوزف هایدن و ولفگانگ آمادئوس موتزارت بود.  در ویراست سوم دائرة المعارف/دانشنامه بریتانیکا (97-1788) شرح کلانشهر لندن از نگاه و قلم کسی که در آن روزگار می زیسته چنین است:
   لندن، به معنای وسیع کلمه، مشتمل بر وست مینیستر، ساوت
   وارک و بخشی از میدل اسکس کلانشهری بزرگ را تشکیل
   می دهد، وسیع است و با ثروتی شگرف.  وقتی لندن را با تمام امتیا-
   زاتش در نظر گیریم، چیزی است که زمانی رُم بود؛ کانون/
   کرسی آزادی، مشوق هنر، و اعجاب کل عالم.  مرکز تجارت
   است؛ روابطی تنگاتنگ با کلیه شهرهای مملکت داشته بازار
   بزرگ کشور است که کلیه نواحی کالاهای خود بدان فرستند
   تا به یکایک شهر های کشور و نقاط جهان وا فرستاده شود.

فعالیت فرهنگی در فرانسه نیز عمدتا پایتخت محور بود اما شهرهای کوچکتر چون اکس-له-بن[4]، گرنوبل و لیون نیز اهمیت خاص خود را داشتنتد.  فرهنگ روشنگری بر پایه عقل/خرد و استدلال تحلیلی بنا شده بود و همانطور که آلکسیس دوتوکویل گفته در
     علاقه به نظریه های جامع، نظام های فراگیر قانونگزاری، تقارن/تناظر
    دقیق قوانین... علاقه ای یکسان به بازنویسی فوری کل قانون اساسی
    با پیروی از قواعد منطق و منطبق بر برنامه ای واحد بجای جستجوی
    راه هائی برای تعدیل/اصلاح بخش هائی از آن
در انقلاب فرانسه منعکس است. 
ازجمله معتقدات انقلاب فرانسه فکر شایسته سالاری یا حکومت اخیار هوشیار و توانا بود که جایگاه کانونی را به روشنفکران می داد و درهای مدارس فرانسه را بروی دانش آموزان ولایات، صرفنظر از طبقه اجتماعی شان می گشود، چیزی که در بیشتر دیگر جوامع ناشناخته بود. 

عصر آکادمی ها/دانشگاه ها

در این دوره دانشگاه ها نقشی مهم داشتند.  در ایتالیای قرون وسطی آکادمی ها شروع به شکل گیری کرده بودند تا در وهله اول ادبیات کلاسیک و در پی آن ادبیات ایتالیا را آموزش دهند اما نفوذ و تأثیرشان در قرن های هفدهم و هجدهم به بالا ترین حد رسید. 
آکادمی های هنر های زیبا، علوم اجتماعی، پزشکی، معدن و کشاورزی از قرن هجدهم به بعد آغاز شکل گیری کرد.  آغاز فعالیت آکادمی فرانسه که بعدا مشهور ترین آکادمی ادبی اروپا شد در 1635 بود.  آکادمی سلطنتی اسپانیا در سال 1713 تأسیس شد تا پاسدار زبان اپانیائی باشد و برای این مقصود گرانسنگ فرهنگ زبان اسپانیولی را منتشر کرد.  اما هیچ یک ایالات متحده، همچون انگلستان اکادمی زبان یا ادبیات که دولت موسس آن باشد نداشتند- حقیقتی منعکس کننده این اعتقاد انگلیسیان که فرهنگ باید اساسا موضوع ابتکار خصوصی باشد.  اولین انجمن علمی در آنچه بعد ها ایالات متحده شد در سال 1743 توسط بنجامین فرانکلین تاسیس شد و انجمن فلسفه امریکا[5] نام گرفت.  آکادمی هنر و علوم[6] در رقابت با انجمن فلسفه در 1779 تأسیس شد.  آکادمی سلطنتی علم روسیه توسط پطر کبیر در سال 1724 در سن پطرزبورگ تأسیس شد و در سال 1925 آکادمی علوم نام گرفت. 
در هنر های تجسمی سنت این بود که آکادمی ها موسساتی باشد برای آموزش هنرمندان، هرچند اغلب وظایف دیگری هم به آنها داده می شد که مهم تر از همه تأمین محل نمایش برای هنرجویان و هنرمندان جا افتاده ای بود که بعضویت پذیرفته می شدند.  نخستین آکادمی آموزشی واقعی، "آکادمی طراحی"[7] به تشویق نقاش و مورخ هنر، گئورگیو واساری، توسط دوک اعظم کاسیموی اول دو مدیچی در سال 1563 در فلورانس تأسیس شد.  وقتی آکادمی واساری از هم پاشید آکادمیا دی سن لوکا به استفاده از آراء و افکار وی پرداخت.  آکادمی سن لوکا با تأکید بر آموزش و نمایش، پیش الگو/سرنمون آکادمی های مدرن بود.  در میان کارکرد های آن که مورد تقلید بسیاری از آکادمی ها قرار گرفت یکی هم حمایت از سخنرانی های اعضاء بود که بعدا منتشر می شد و در اختیار مردم قرار می گرفت.  هدف ثانویه این موسسه – گرفتن سفارش های مهم، ارتقا اعتبار و احترام اعضا و اعمال سیاست های انحصاری نسبت به غیر اعضا- مشتاقانه تعقیب می شد. 
در سال 1648 در فرانسه آکادمی سلطنتی نقاشی و پیکر تراشی[8] بعنوان انجمنی آزاد از اعضائی برخوردار از حقوق مشابه با پذیرش شمار نا محدودی از اعضا تأسیس شد، هرچند  با حمایت وزیر قدرتمندی چون ژان باپتیست کلبر و هدایت شارل لبرون[9] نقاش شروع به ایفای نقش بعنوان بازوی خود کامه حکومت کرد.  آکادمی در این نقش تقریبا دربست زمامدار هدایت هنر فرانسه شد و شروع به اعمال نفوذی چشم گیر بر هنر اروپا کرد.  آکادمی سلطنتی با شروع از 1667 با برگزاری مجموعه ای از نمایشگاه های متناوب هنری طولانی مدت  موسوم به سالن[10]، عملا انحصار آموزش و نمایش هنر در فرانسه را بدست آورد.  بدین ترتیب این انگاره برخاسته از روشن رائی که موضوعات هنری می تواند از جمیع جهات تابع خرد/عقل گردد منتهی به اعمال سخت گیرانه مشتی قواعد زیبائی شناسی بر هنر مطابق رای و نظر آکادمی شد.  این رویکرد بویژه در سبک نو کلاسیک که در نیمه دوم قرن هجدهم ظهور کرد و از حمایت متعصبانه آکادمی برخوردار شد، زمینه ای مستعد یافت.
آکادمی ها متعدد که معمولا از حمایت دولت بر خوردار بود و ساختار و رویکردی مشابه داشت در سراسر اروپا و امریکا تأسیس شد.  در 1790 شمار این ها به بیش از 80 رسیده بود.  یکی از مهم ترین آکادمی سلطنتی هنر ها در لندن بود که در سال 1768 توسط جورج سوم تأسیس شد و سِر حوشوا رینولدز نخستین رئیس آن شد.  تا سال 1760 که رینولدز به تأسیس انجمن هنرمندان و برپائی نخستین نمایشگاه از چندین نمایشگاه موفقیت آمیزی که در پی آن برگزار شد هیچ نمایشگاه هنرمندان معاصر برای عموم برگزار نشده بود.  رینولدز برنامه آکادمی سلطنتی را با چنان مهارتی پیش برد که الگوی وی از آن روز تا به حال با اعمال برخی تغییرات جزئی پیوسته اجرا می شده است.  سخنرانی های آکادمی سلطنتی (91-1769)[11] رینولدز از مهم ترین نقد های هنری آن روزگار است.  وی در این رشته سنخرانی ها به شرح گوهر عظمت در هنر پرداخته راه های نیل بدان را مطالعات سفت و سخت دانشگاهی و مطالعه آثار اساتید دیرین می داند.  با این همه آکادمی سلطنتی هنز هیچگاه چون آکادمی های اروپائی به اعمال کنترل کامل بر هنر نپرداخت. 

انقلاب در چاپ

یکی از شگرف ترین پیشرفت های فرهنگی در دوران روشنگری بصورت چاپ چهره نمود.  نخستین روزنامه لندن در سال 1702 در آمد.  در سال 1760 این شهر چهار روزنامه و شش  سه-هفته نامه عصر داشت که در پایتخت و سطح کشور منتشر می شد.  اما استان ها هم روزنامه ها، کتابها، فرهنگ های لغات، مجلات، آگهی های چاپی و کتاب های خواندن مقدماتی خود را تولید می کردند.  در سال 1695 پارلمان قانونی را تصویب کرد که اجازه می داد چاپخانه ها آزادانه در خارج لندن ساخته شود.  در فاصله 1700 تا 1750  57 چاپخانه در شهرستان های انگلستان تاسیس شد و در ثلث پایانی قرن هجدهم سرعت رشد آنها حتی از این هم بیشتر شد.  در 1725 شمار روزنامه های استان ها کمتر از 22 نبود.  در سال 1770 این تعداد به 37 و در سال 1780 به 50 رسید.  در سال 1750 هفت روزنامه و نشریه ادواری در اسکاتلند منتشر می شد که یکی از آنها ماهنامه اسکاتس[12] بود که در ادینبورو چاپ می شد ولی می شد از کتابفروشی ها در آبردین، گلاسکو، دوندی، پرت و استرلینگ خریداری کرد.  ویلز تا سال 1804 هیچ روزنامه انگلیسی زبان نداشت هرچند بسیاری از روزنامه های انگلیسی بدان راه یافتند.
در سال 1760 هر سال بیش از یک میلیون روزنامه فروخته می شد.  از آنجا که با معیارهای آن زمان روزنامه گران بود (سه یا چهار پنی)  بسا که هر نسخه از آن را بیست نفر می خواندند.  بی گمان این انفجار در چاپ روزنامه به اتحاد ملت کمک کرد.  کلیه روزنامه ها و نشریات ادواری طفیل مطبوعات لندنی بوده گزیده های بزرگی را از روزنامه ها و جزوه هایی مردم پسند و بحث انگیز بر داشته به چاپ می زدند.  همچنین با قانون شکنی به شکلی فزاینده گزارش های روزنامه نگاران لندنی از مباحثات مجلس عوام و مجلس اعیان را چاپ می کردند در حالی که چاپ بحث های پارلمانی تا سال 1770 خلاف قانون بود.  در نتیجه در زمان جنگ های هفت ساله (63-1756) شمار بزرگتری از بریتانیائی ها نوعی دسترسی به اطلاعات سیاسی داشتند.  آگاهی شان از پیروزی های نظامی کشور خود بیشتر و اطلاعاتشان از افتضاحات و اعتراضات سیاسی فزونتر بود.  اینک سیاست دیگر مختص سیاستگران دربار، مجلس یا خانه های اشرافی حومه شهرها نبود. 
همزمان تجارت کتاب گسترش یافته به تدریج به شکل مدرن خود نزدیک شد.  کارکردهای کلیدی نشر از چاپچی به کتابفروش و از وی به خود ناشر منتقل شد و مولف نیز سر آخر جایگاه خاص خویش را یافت.  قبل از اینکه هر گونه آزادی مطبوعات مجاز شود نبرد بر سر سانسور تشدید می شد. 
بعد از حد.د 1650 افزایش شدید مطالب خواندنی که در دسترش قرار داشت ناشی از انتقال تعلیم و تربیت به طبقات متوسط، بویژه زنان و همزمان مسبب آن هم بود.  افزایش مطالعه در طبقه متوسط از روی رشد فراوان داستان های نثر در قرن هجدهم و فروش زیاد سالنما/آلماناک[13] ها و کتابهای کوچک ارزان قیمت[14] در میان کم در آمدها مشخص می گردد.  طبیعتا رشد تجارت کتاب به رشد کتابخانه ها انجامید.  برخی از قدیمی ترین مجموعه های کتابها بصورت کتابخانه ملی واسپاری[15] در آمد.  سِر توماس بودلی کتابخانه مشهور خویش (بودلیان لایبرری)[16] خود در آکسفورد را در 1602 افتتاح کرد و در سال 1610 انجمن لوازم التحریر فروشان[17]  متعهد شد یک نسخه از کلیه کتاب هائی که در انگلستان چاپ می شود بدان بسپارد.  بعدا قانونی از تصویب پارلمان گذشت که مقرر می داشت از هر کتابی که منتشر می شود نسخه هائی به شمار متفاوتی از کتابخانه ها سپرده شود که مهم ترینشان کتابخانه موزه بریتانیا[18] تأسیس 1759 بود.  فکر مجموعه نمایانگر کلیه انتشارات[19] کشور در جاهای دیگر هم اقتباس شد، مثل کتابخانه کنگره (تأسیس 1800) که در سال 1870 متکفل چنین نقشی شد. 
کتاب های موفق بسیار سود آور شد و تخصیص سهم  متناسبی از درآمد به مولف وسیعا برسمیت شناخته شد.  در دهه 1750 دوران حمایت عملا بسر آمده بود: به قول ساموئل جانسون "کار ما با حمایت به آخر رسیده است."  بجای حمایت دولتی عموم مردم نشستند که هنری فبلدینگ قطعه طنز تئاتری خویش "سجل تاریخی سال 1736" را به هنگام انتشار در سال بعد تقدیم آنان کرد. 
در انگلستان با تصویب قانون حقوق پدید آور در سال 1709، که اولین در نوع خود بود تفکیک نهائی نقش های ناشر و کتابفروش رقم خورد و تقویت شد.  این "قانونی بود برای تشویق یاد گیری، از طریق قرار دادن نسخه های کتاب های چاپی در اختیار پدید آوران یا خریداران این نسخه ها در مدت تعین شده."  به عبارت دیگر این قانون حق تکثیر آثار پدید آوران را به خود آنها می داد: در مورد کتابهائی که پیش از تصویب قانون به چاپ رسیده بود به مدت 21 سال و در مورد کتابهائی که هنوز منتشر نشده بود، 14 سال.  وقتی مدت تعین شده بیش از حد کوتاه بنظر می رسید اصلاح می شد؛ اما اینکه اصلا مدتی برای حق مولف تعین شد و پدید آور مالک اصلی شناخته شد قانونی انقلابی بود. 
در فرانسه لوئی هشتم هم کوشیده بود تجارت کتاب را ضابطه مند کند.  طبق فرمان صادره در 1618 سازمانی بنام اطاق اتحادیه [چاپخانه ها][20] تشکیل شد. این اطاق تشکیلاتی چون انجمن لوازم التحریر فروشان انگلستان داشت اما از آنجا که دو نفر از اعضای آن انتصابی دربار بودند قدرتش فراگیر تر بود.   گرچه قدرت اعمال سانسور تا مدتی در دست سوربن بود سر انجام رسما به دست کارگزاران شاه افتاد.  تحت این شرایط ناشران جانب احتیاط می گرفتند؛ در این مورد هم مثل دیگر مواردی که تحت مقررات سختگیرانه بود آثار بحث انگیز تر در خارج از کشور (اغلب در هلند یا ژنو) یا با شناسه جعلی منتشر می شد.  یکی از شاهکارهای نشر قرن هجدهم انتشار مجموعه آثار ولتر (فرانسوا ماری آروئه)[21] بود که در فاصله 1784 تا 1789 توسط پیر آگوستین کارون دو بومارشه[22] ، مولف آرایشگر سویل[23] و ازدواج فیگارو[24] در شهر کل در  منطقه بادن آلمان منتشر شد.  بومارشه برای اینکار ماشین آلات چاپ را از بیوه چاپخانه دار بزرگ انگلیسی، جان باسکر ویل خریداری کرد.
گرچه فرانکفورت اهمیت خود را در تولید باسمه/حروف و چاپ کتابهای مصور حفظ کرد کانون تجارت کتاب به شکلی تعین کننده به لایپزیک منتقل شد.  در لایپزیک دولتی روشن رای و داننشگاهی نامی مساعد زندگی فرهنگی و انتشار کتاب افتاد.  فیلیپ اراسموس رایش، شریک انتشارات موریس گئورگ ویدمن[25]، تأسیس ،1682 در فرن هجدهم "سلطان تجارت کتاب آلمان" شناخته می شد.  می توان وی را مبتکر اصل قیمت ثابت[26] دانست که طبق آن ناشران به کتابفروشان تخفیف تجاری می دهند تنها به این شرط که کتاب کمتر از "قیمت ثابت ناشر" که خود او تعین کرده به عموم فروخته نشود.  وی همچنین مبتکر فکر اتحادیه کتابفروشان (1765) است که در سال 1825 مبدل به بورس اتحادیه کتابفروشان[27] شد؛ سازمانی بی تا متشکل از ناشران عمده فروشان و خرده فروشان کتاب.
ممیزی/سانسور و آزادی مطبوعات
از قزن هجدهم به بعد سانسور در بیشتر کشورهای غربی از میان رفت.  در سوئد در 1766، در دانمارک در 1770 و در آلمان در 1848.  روشن ترین بیانیه در این مورد که در تمامی جهان، هرچند صرفا زبانی، رعایت می شود مصوبه 1789 مجمع ملی فرانسه است: "انتشار آزادانه افکار و عقاید یکی از گرانبها ترین حقوق بشر است؛ از اینرو همه شهروندان حق دارند آزادانه صحبت کنند، بنویسند و به چاپ زنند."  از آن زمان هیچگاه هیچگونه سانسور رسمی در ایالات متحده برقرار نشده و نظارت بر مطالب چاپ شده طبق قانون ممانعت از افترا در دادگاه صورت می گیرد.  در انگلستان نیز پس از انحراف موقت قانون سانسور پیش از انتشار مصوب 1694 وضع بر همین منوال بوده است؛ با این همه لازم بود دو اقدام مهم صورت گیرد: در سال 1766 پارلمان انگلستان به اعتبار احکام کلی (یعنی باز داشت فله ای اشخاص و ضبط روزنامه ها) پایان داد؛ و در سال 1792، سرانجام قانون افترا حق تصمیم گیری و صدور رأی را که در گذشته تنها در اختیار قاضی بود به هیئت منصفه داد.
این جان ویلکس، سیاستمدار و سر دبیر نورث بریتون[28] بود که در میانه قرن هجدهم مسئله آزادی مطبوعات را در انگلستان مطرح کرد.  وی قهرمان آزادی شناخته شد.  در 1762 در نورث بریتون شروع به حمایت معاندانه از مبارزات ارل تمپل علیه وزارت لرد بوت کرد و بدون هر گون ملاحظه به طرح افتراهائی تلویحی در باره رابطه بوت با مادر جورج سوم پرداخت.  تحریک احساسات ضد وزارتی وی عامل تصمیم به بازنشستگی بوت شد.
تمپل که به همان اندازه دشمن وزارت جدیدی بود که جورج گرنویل تشکیل داد ویلکس را تشویق کرد در بیست و سوم آوریل 1763 "شماره 45" اینک مشهور مجله نورث بریتون را که حمله ای است ویرانگر به اظهارات مربوط به وزرا در نطق شاه که ویلکس نادرست می شمرد بنگارد.  وزرای جدید بلافاصله  دعاوی خود را علیه وی مطرح کردند.  حکمی کلی صادر شد و پیش از دستگیری خود ویلکس 48 نفر در تلاش یافتن مدرک بازداشت شدند.  بندی برج لندن شد، اما پس از یک هفته، بدین دلیل که بازداشتش نقض امتیاز پارلمانی (مصونیت پارلمانی نمایندگان) است، آزاد شد و مردم مشعوف.  ویلکس و دیگران به طرح شکایت از وزیر کشور، ارل هالیفاکس، و زیردستانش، به اتهام ورود غیر مجاز کردند که به پرداخت خسارت و غیر قانونی شدن احکام کلی انجامید.  ویلکس پس از کسب مصونیت آماده ادامه مبارزه خود شد.  در پاسخ پرسش آشنائی فرانسوی در مورد میزان آزادی بیان در انگلیس گفت: "نمی دانم اما سعی می کنم دریابم."
حمله دوم به وی با آمادگی و دقت بیشتری صورت گرفت و در 1763، مجلس عوام، به پیشنهاد دولت "شماره 45" را افترائی فتنه انگیز اعلام کرد.  ویلکس طی تعطیلات کریسمس مخفیانه به پاریس رفت  تا دختر خود را ببیند و بر آن شد در پرهیز از تعقیب قضائی به انگلستان بر نگردد.  سر انجام بخاطر تهدیدی که متوجه عدالت ملوکانه می کرد یاغی اعلام شد.  چهار سال بعد را در خاک اصلی اروپا گذراند.  سپس در 1768، در استیصال و هنگامی که بدهکاری هایش اقامت در پاریس را خطرناک می کرد به قمار پر مخاطره تجدید انتخاب بعنوان نماینده پارلمان دست زد و تصمیم گرفت بعنوان مخالف دولت در دفاع از آزادی مردم نامزد حوزه انتخابیه لندن شود.  به نمایندگی میدل اسکس انتخاب شد.  در ماههای بعد کنایات زیادی علیه استفاده وزرا از نیروی نظامی علیه آشوبگران منتشر کرد و کوشید از طریق تسلیم دادخواستی به مجلس عوام کل پزونده محکومیت خود را مجددا مطرح کند.  باری دیگر، در سوم فوریه 1769 از مجلس عوام اخراج شد. با این همه محبوبیتش موجب شد روز 16 فوریه از حوزه میدال اسکس به نمایندگی پارلمان برداشته شود و یکبار دیگر در 16 مارس در پی اخراج سه باره انتخاب شود، اما پس از آخرین انتخاب مجدد، در روز سیزد آوریل نمایندگان مجلس عوام رقیب شکست خورده اش، هنری لاترل را بعنوان منتخب بایسته و شایسته برگزیدند.  اخراج نهائی ویلکس بروشی خطرناک برای قانون اساسی صورت گرفت زیرا بنام امتیاز پارلمانی حق رای دهندگان به انتخاب نماینده خود را پایمال کردند. 
در اوائل 1769 دوستان و طرفداران ویلکس انجمن دفاع از حقوق [بشر] را تشکیل دادند تا از آرمان وی حمایت کرده بدهی هایش را بپردازند.  وی که از پارلمان بیرون انداخته شده بود با رسیدن به شهرداری لندن در سال 1774 به تعقیب بلند پروازی های خود پرداخت.  احتمالا منفعت بیش از اعتقاد به اصول باعث شد پذیرای برنامه رادیکال مصوب 1771 مدافعان حقوق بشر گردد که خواستار کوتاه شدن دوره نمایندگی پارلمان، افزایش شمار افراد واجد حق رأی و الغاء حوزه های انتخاباتی تحت نفوذ یک فرد یا خانوداده که اصطلاحا "پاکِت بورو"[29] خوانده می شد.  وی در سال 1771 با موفقیت به بهره برداری از امتیازات قضائی شهر لندن پرداخته توانست مانع بازداشت چاپخانه داران بخاطر تخطی از امتیاز خود و چاپ گزارش مذاکرات پارلمانی شود.  سپس سه دوره دیگر بخاطر برنامه اعمال اصطلاحات بنیادی از میدل اسکس انتخاب شد اما در سالهای بعد محبوبیتش رو به کاهش گذارد. 
با این همه دستاورد واقعی وی افزایش آزادی مطبوعات بود.  مبارزات وی موجب شد دادگاه به این نتیجه برسد احکام کلی که پیشتر دولت علیه مطبوعات بکار می گرفت خلاف قانون است و توانست عملا قدرت مجالس پارلمان در اِعمال مجازات بخاطر گزارش بحث های پارلمانی را سلب کند. 

نوشته های سیاسی و جز آن در انگلستان  
گرچه قرن هجدهم را عصر خرد نامیده اند دقیق تر آن است که بگوئیم مشخصه این دوران دو محرک بود: خرد/عقل و احساسات تند.  احترامی که به خرد گذارده می شد در تعقیب نظم، تناسب و نزاکت و دانش علمی نشان داده می شد؛ تهذیب عواطف و احساسات محرک انسان دوستی، اعتلای روابط شخصی، شور/غیرت دینی و ظهور کیش احساس،[30]یا حساسیت شد.  اما در ادبیات محرک عقلانی مشوق هزل/هجو ، جدل، بذله گوئی، نثر ساده/بی تکلف شد؛ عامل دیگر محرک نوشتن داستان های روانشناختی[31]، و شعر والا شد. 
کیش بذله گوئی، هزل و جدل، در انگلستان در آثار الکساندر پوپ، جاناتان سویفت و ساموئل جانسون مشهود است.  داستان (نوول) بصورت یکی از قالب های هنری مهم در ادب انگلیس تثبیت شد، تا حدودی تحت تأثیر رئالیسم عقل گرای آثار هنری فیلدینگ، دانیل دفو و توبیاس اسمالت، و تا حدودی بخاطر کند وکاوهای روانشناختی داستان های ساموئل ریچاردسن و تریسترام شاندی اثر لاورنس استرن. 
انقضای قانون صدور مجوز چاپ در 1695سانسور دولتی کتاب را متوقف کرده بود.  طی بیست سال بعد ده دوره انتخابات عمومی برگزار شد.  این دو عامل دست به دست هم داده زمینه ساز  افزایشی عظیم در انتشار متون و منابع سیاسی شد.  سیاستمداران ارشد، بویژه رابرت هارلی، اهمیت بالقوه رساله نویسان در جلب نظر مساعد و حمایت رای دهندگان مردد را دریافت و بی شمار نویسندگان قلم بمزد به نوشتن اینگونه مطالب برای مطبوعات می پرداختند.  هارلی مشوق دفو در انتشار ریویو[32] (13-1704) بود که در اصل عبارت بود از مقاله های سیاسی که منظما منتشر می شد و غالبا بشکلی غیر مستقیم از سیاست جاری دولت حمایت می کرد.  وی همچنین از مهارت جدلی سویفت در نوشتن مقاله در روزنامه اگزامینر[33]  استفاده کرد.  جاه طلبانه ترین مداخله سویفت در جنگ مقاله ای نگارش کتاب رفتار متحدان ما[34] (1711) بود که آنهم زیر نظر هارلی انجام شد و استدلالی است با وضوحی ویرانگر علیه ادامه بیشتر جنگ های جانشینی اسپانیا.[35]
انبوه نوشته های سیاسی میل به مردم آن روزگار به مطالعه را بطور کلی افزایش داد و با ارتقا مهارت در داستان نویسی و طنز به هموار کردن راه محبوبیت شگفت انگیز داستان روائی در دهه های بعد کمک کرد.  همچنین مددکار دیگر ژانر تازه بزرگ قرن هجدهم : انتشار نشریات ادواری شد.  بعد از ریویوی دفو، نو آوری بزرگ در این رشته دستاوردهای ریچارد استیل و جوزف اَدیسون در تَتلر[36] (سخن چین) (11-1709) و بعدا در اسپکتیتور[37] (12-1711) بود.   ایندو به سبکی آشنا و مودبانه به طیف گسترده ای از موضوعات می پرداختند، از سیاست گرفته تا مد و از زیبائی شناسی تا بسط تجارت.  اینان به صف کسانی در آمدند که مشتاق تهذیب منش ها در پی بی بند و باری احیا/بازگشت (سلطنت انگلستان) بودند و مطالب فراوانی به قصد توضیح و اصلاح، در باره روابط اجتماعی و خانوادگی نوشتند.  از لحاظ سیای متحد حزب ویگ (لیبرال بعدی، کارگر فعلی) بوده در خلق سِر راجر دِ کاورلی[38] به ترسیم سیمائی کنائی از یک عمده ملاک توری بصورت شخصیتی دوست داشتنی و صاحب صفات ممتاز و در عین حال سست و ناساز با زمانه خویش بر خاستند.  برعکس به شکلی ستایش آمیز به تعریف و تمجید فضائل مثبت و پسندیده ای که یک جامعه سالم و توسعه گرای سودا گر پرورش می دهد پرداختند. 
بعدا در همین قرن ادواری های دیگری شکل گرفت و توسعه یافت.  ادوارد کیو[39] با تأسیس جنتلمنز مَگَزین[40] در 1731 مبتکر ایده راه اندازی "مجله" شد.  یکی از پر کار ترین مقاله نویسان اوائل کار مجله ساموئل جانسون جوان بود.  در میانه قرن هجدهم با انتشار ماهنامه بررسی کتاب[41] (تأسیس 1749) و انتقاد کتاب[42] (تأسیس 1756)، دومی به سردبیری اسمولت، کار و جایگاه نقد متحول شد.  از این دوره به بعد تأثیر نقد شروع به تأثیر بر آثار ادب کرد و نویسنگان نیز آغاز اذعان به اهمیت نقش منتقدان کردند.
الکساندر پوپ برای اسپکتیتور مقاله می نوشت و مدتی با محافل اَدیسونی[43] حشر و نشر داشت؛ اما از 1711 به بعد دوستان متنفذ تر وی از روشنفکران توری بودند.  شعر روائی هتک طره با اسلوب طنز حماسی[44] (روایت نهائی 1714) شاهکاری است حیرت انگیز و شرح کنائی ملایمی از عالم اجتماعی آن روزگار.  مقاله اش درباره انسان[45] (4-1733) تلاش سترگ و منظم در حمایت از نظام سلسله مراتبی مخلوقات است که بصورتی کاملا منظم از سوی خداوند تمشیت یافته.  
بحث های پر شور درباره اجتماع و طبیعت بشر به موزات کشف قالبی ادبی، داستان بلند، که محبوبیت زیادی میان مردم پیدا کرد، صورت می گرفت.  جاناتان سویفت که احتمالا بزرگترین نویسنده طنز پرداز در زبان انگلیسی است، بیشترین شهرت خود را از سفرهای گالیور (1726) دارد.  در بطن این کتاب انتقادی تند از طبیعت انسان جای دارد که ترفند های ظریف کنائی اش خواننده را از هرگونه تصدیق بلاتصور سهل و آسان دور ساخته وادارش می سازد به باز اندیشی اصول مقدماتی نظرات خود درباره بشریت پردازد.   رابینسون کروزوئه (1719) دانیل دفو، که موفقیت آنی یافت آمیزه داستانی بی تائی است از سنت های پیوریتن (پاکدینانه، پیرایشگرایانه)؛ خود زندگی نامه روحی توام با وارسی بی وقفه طبیعت نوع بشر بعنوان موجودی اجتماعی نمایانگر توانائی خارق العاده دفو در خلق اسطوره است مدرن و دلگرم کننده.
شور و شوقی که بهترین داستان های دفو بر انگیخت نمایانگر افزایش خوانندگان نثر روائی نو آورانه است.  ساموئل ریچاردسون، چاپخانه دار موفق لندنی به خلق پاملا، یا پاداش پاکدامنی (1740) پرداخت (با دنباله اش در 1741 که تا آن حد با اقبال خوانندگان روبرو نشد).  این قصه با بهره گیری از قالب رمان نامه نگارانه راوی تلاش اربابی در جهت اغوای مستخدمه جوان، ارعاب وی بخاطر سرپیچی و پاداش نهائی وی در ازدواج پاکدامنانه با ستمگر پشیمان است.  سوای محبوبیت، این کتاب نخستین داستان به نثر جویای احترام و در واقع وزانت اخلاقی بود.  از دید مردمان آن روزگار آنچه به اصطلاح "طلوع داستان بلند" نام گرفته با انتشار همین کتاب آغاز شد.  فاش گوئی پاملا درباره سوء رفتارهای مردانه و قدرت فرادستان همان لحن شکاکانه ای را دارد که شکل بنیادی ترش در شاهکار ریچاردسن، کلاریسا، یا سرگذشت بانوی جوان (8-1747) که می تواند بحق مدعی جایگاه بزرگترین رمان حزن انگیز انگلیسی باشد، بسط می یابد.  این رمان در سراسر اروپا تحسین و تقلید شد.
تجربه ای بنیادی و پیشتازانه، تریسترام شاندی (67-1759) لاورنس استرن است که با استفاده از شیوه هزل عالمانه، از اراسموس و رابله گرفته تا برتون و سویفت نقد مطایبه آمیزدرخشانی از پیشرفت داستان انگلیسی تا آن تاریخ بدست می دهد.  کتاب سفری احساسی در فرانسه و ایتالیاست (1768) و به همین شکل مغایر انتظاراتی است که از یک سفرنامه می رود.  این کتاب تصویر پردازی تأثیر گذار را به شکلی صمیمانه و خنده آور بهم می آمیزد اما انسجام تخیل از طریق اصراری ظریف بر این تفکر استرن که چگونه انگیزه های احساسی و شهوی به لحاظ روانشناختی متکی بر یکدیگرند حفظ می گردد.  در دیگر آثار این دوره نیز نیز احساس و شهوت بچشم می خورد: خاطرات بانوی عشرت طلب (9-1748؛ که به فنی هیل مشهور است)جان کلنلند؛ مرد احساس (1771) هنری مکنزی؛ و اوِلینا و کامیلای فَنی برنی (1796).
در شعر، شاعر (1757) اثر توماس/تامس گری بخشی از یک جنبش بزرگتر ذوقی است که شور و هیجانی که مردم آن روزگار نسبت به ترجمه های ادعائی (63-1760) از افسانه اوسیان، شاعر-جنگاور ایرلندی براز داشتند نشانه دیگری از آن است.  سال های دهه 1780 موفقیت را بخاطر انتشار دیوان اشعار، عمدتا به گویش اسکاتلندی[46] (1876) نصیب رابرت برنز کرد.   وی که پسر کشتگر مستأجری بی چیز بود مطالعات وسیعی در شیوه های ادبی انگلیسی کرد و نو آوری هایش از پیش اندیشیده و سنجیده بود.  این اثر وی نقش دهه های دوران قلمزنی وی را دارد و در بیشتر آنها ستایش شادمانه آزادی فردی و ملی و اعتقادی غریزی به امکان پذیری یک نظام اجتماعی نوین تکرار می شود.  دهکده متروک اولیور گلداسمیت به توصیف تجربه جلای وطن اجباری می پردازد؛ جامعه آرمانی دهکده ای بخاطر منافع قدرتی زمیندار بیرحمانه از هم می پاشد. 
در حالی که ساموئل جانسون بخاطر اشعارش و مقالاتی که دو هفته یکبار برای دِ رامبلر (52-1750) می نوشت مشهور است، پایان موفقیت آمیز دو طرح عمده، فرهنگ زبان انگلیسی که کاری است نو آورانه (1755) و مجموعه نمایشنامه های شکسپیر (1765) شهرت ماندگارش آورد.  کتاب دوم سهم عمده ای در جا انداختن نقش حیاتی شکسپیر در مجموعه ادبیات انگلیس ایفا کرد. 
زندگی نامه جانسون به قلم دوستش جیمز بازول را می توان نمایانگر بیان روانشناختی روشنگری شمرد؛ بی گمان این کتاب تجسمی است از چنین وجه مشخصه رایج آن عصر:علاقه به زندگی شهرنشینی، اعتماد به عقل سلیم و تأکید بر انسان بعنوان موجودی اجتماعی.  با این همه در تعقیب مبالغه آمیز زندگی یک فرد، در عیان سازی غرابت های نمایانگر غلیانی درونی در شخصیت وی، می توان این کتاب را بخشی از آن انقلاب در خود آگاهی، آراء، و آرزوهائی دید که نمونه اش در اعترافات ژان ژاک روسو، انقلاب فرانسه، آثار فیلسوف آلمانی، امانوئل کانت، مقاله/رساله های انقلابی آمریکائی، توماس/تامس پین و اشعار برنز، ویلیام بلیک و ویلیام وردزورث دیده می شود- انقلابی در توجه به روان فرد و آزادی انسان.

نویسندگی در فرانسه

در فرانسه مهم ترین وجه مشخصه روشنگری در آثار فلسفی و سیاسی است که در سراسر دیگر نقاط اروپا تأثیری عمیق گذارد و پیش آگهی/انذار انقلاب فرانسه شد.  ولتر، روسو، بارون منتسکیو، دیدرو و دالامبر همگی بیشتر نوشته های خود را به بحث های مسائل دینی و اجتماعی که اغلب شامل درگیری مستقیم با مقامات می شد اختصاص دادند.  دو پیشروی این عرصه یکی پیر بل بود که فرهنگ تاریخی و انتقادی[47] (1679) وی مبدل به زراد خانه دانش و ایده های انتقادی برا ی استفاده در قرن هجدهم شد و دیگری، برنار دو فونتنل که کتابش گفتگو در کثرت جهان ها (1686)[48] به شرح عالم کوپرنیکی می پردازد.  این دو به ترویج این اصل روشنگری پرداختند که تعقیب دانش تصدیق پذیر کار عمده انسان است.   وی دغدغه مسئله شر داشت و از نگاه وی رازی بود که تنها با ایمان فهم پذیر می شد.  اما همانگونه که فرهنگ وی نشان می دهد اینگونه مسائل درنیافتنی به هیچ عنوان جستجوی حقایق قطعی را بی اعتبار نمی کند.  فونتنل هم معتقد بود اشاعه و ارتقاء حقیقت بستگی به رفع خطاهای زاده کاهلی انسان در پذیرش بدون نقد آراءِ دریافتی یا برخاسته از عشق به رمز و راز دارد. 
منتسکیو، نخستین مولف بزرگ روشنگری به شرح رویکردی روشن بینانه به جهان پرداخت که خورد دیدگاه ابتکاری تکثر گرایانه و نسبی گرایانه نسبت به جامعه بود.  نامه های ایرانی وی موجب شهرتش شد.  این کتاب که متمرکز بر مجموعه ای از نامه های خیالی دو ایرانی است که برای نخستین بار از اروپا دیدن می کنند شرحی است طنز آمیز از پاریس در حال گذر از مطلق های جزمی سلطنت و دین به آزادی عصر جدید/دوران نوین.  شرایط زندگی زنان –محصور در فضای خصوصی حرم، آزاد شده در سالن های پاریس- در کانون این نامه ها قرار دارد.  تجربه شخصی پارسیان بحثی در طیف گسترده ای از مسائل اخلاقی، سیاسی، اقتصادی و فلسفی آغاز می کند با تمرکز بر خیر عموم و تنظیم خواسته های فردی.

علاقه مونتسکیو به علیت و سازو کار های اجتماعی در ملاحظاتی در عظمت و انحطاط رومیان[49] (1734) بیشتر پی گرفته می شود.  وی در توضیح عظمت و انحطاط رم از مفهوم  روح کلی،[50] مجموعه ای از علل ثانویه مکنون در هر جامعه که تحولات آن را رقم می زند استفاده می کند.  خاستگاههای  روح القوانین که آماده سازی اش چهارده سال عمر او را گرفت در همین کتاب است.  این کتاب بزرگ بحث سیاسی در فرانسه را به عرصه عمومی کشاند.
هر طور که بنگری ولتر بر تارک روشنگری نشسته است.  خواه بعنوان نمایشنامه نویس، خواه مورخ، اصلاح طلب، شاعر، داستانسرا، فیلسوف یا گزارشگر، ولتر به مدت شصت سال در فرانسه رهبر فکری ماند.  اقامتش در لندن (8-1726) به انتشار نامه های فلسفی، یا نامه هائی از انگلستان (1734) انجامید که در آن با سرمشق قرار دادن انگلستان بعنوان الگوی جدلی آزادی فلسفی، استفاده تجربی از عقل، حمایت روشن بینانه از علم و هنر و احترام به طبقات جدید بازرگان و کمک هایشان به رفاه اقتصادی کشور- برنامه ای برای کل یک تمدن در اختیار گذارد، ضمن اینکه طنز گزنده ای بود در توصیف نظام استبدادی، اقتدارگرا و منسوخ فرانسه.  فرهنگ فلسفی ولتر خلاصه ای است از مواضع وی، هر چند بیش از هر چیز بخاطر ساده دل[51] (1759) در یاد  ها می ماند، که با بر آفتاب افکندن جنایات و حماقت های بشر، طنزی است گزنده در محکومیت بیرحمانه خوش بینی مابعد الطبیعی. سر انجام قهرمان داستان (کاندید یا همان ساده دل) دست از جستجوی بی حاصل حقیقت مطلق برداشته به زندگی ساده تلاش در حد توان خویش راضی شده "باغ خود پرورد".

دیدرو و دائرة المعارف
نابغه ای دیگر در طراز جهانی، دنی دیدرو، در زمان حیات خویش جایگاهی اندکی نازل تر از ولتر یافت، زیرا بیشتر آثار بزرگ او پس از مرگش منتشر شد.  اما جایگاه دائرة المعارفش انکار پذیر نیست.  وی نظریه پرداز نمایشنامه بورژوائی، نخستین منتقد هنری بزرگ فرانسه، ناظر تیزبین روانشناسی سرکوب و نقش سیاسی آن در جامعه اقتدار گرا و خالق بزرگترین ضد رمان[52] قرن هجدهم فرانسه، ژاک قضا و قدری و اربابش[53] بود.  این کتاب دیدرو با تأثیر پذیری از تریسترام شاندی لارنس استرن، از لحاظ قالب پیشگام شیوه ها و زبان رئالیسم قرن بیستم و رمان نوست.[54]  دیدرو به استفاده از دیدگاه همه خدائی/وجودی[55] عالم می پردازد که گرچه مادی و ملحد است نبض انرژی در آن می زند و آکنده از غیر منتظره هاست.   ژاک قضا و قدری به ترسیم سیالیت عالم  گیج کننده/مُقلَق می پردازد که در آن هیچ چیز روشن و تحت هدایت نیست؛ جائی که تاریخ، به صورت انتخاب های افراد در گذشته، سرنوشت هر فرد را رقم می زند و با این همه اراده آزاد و مسئولیت در شمار والاترین ارزش های بشری است.   خدمتکار ستوده، ژاک، که در دنیائی معتاد به ظلم و اتفاقات، با همه بصیرت وفادارنه به خدمت و حفاظت از ارباب کودن خود پرداخته ارزش های بشری خویش را تعین و حفظ کرده به پیروی از قلب و فکر خویش می پردازد، الگوی انسان نوین عصر روشنگری است.
بیشترین شهرت دیدرو در دوران حیات ریاست/ویراستاری دائرة المعارف بود، اثری عظیم متشکل از 17مجلد در قطع رحلی متن، و 11 مجلد تصاویر.   دیدرو همراه با ریاضی دان برجسته ژان رو لون دالامبر، بعنوان ویراستار مشترک عهده دار کار شد اما دیری نپائید که با وسعت بخشیدن به دامنه کار و تبدیل آن به وسیله نشر افکار بنیادگرایانه و انقلابی ماهیت دائرة المعارف را عمیقا تغییر داد.  گروهی از ادبا، علما و حتی کشیشان متعهد را دور خود جمع کرد.  همه آنها آتشی مشابه به جان داشتند: اشاعه دانش و از این طریق وارد کردن ضربه ای بزرگ به نیروهای مرتجع در حکومت و کلیسا.  هدف این بود که دائرة المعارف بعنوان فرهنگ عقلی [56] به طرح اصول اساسی کاربردهای هر علم و هنر پردازد.  فلسفه مکنون در آن عقل گرائی و ایمان کافی به پیشرفت ذهن بشر بود.  
دائرة المعارف بلند پروازانه ترین کار انتشاراتی قرن هجدهم بود و سرگذشت انتشار آن بخش بزرگی از اوضاع و احوال عصر روشنگری را روشن می کند.   انتشار دائرة المعارف بین 1751 تا 1765 پس از رفع موانع و تأخیر هائی که هر کس با تعهدی کمتر از دیدرو را دلسرد می کرد صورت گرفت.  نقطه بحرانی/حیاتی زمانی بود که شکست نظامی مقامات را نسبت به هر آنچه می توانست نقد غیر مستقیم رژیم شمرده شود حساس ساخت.  انتشار درباره ذهن (1758)[57] کلود آدرین هلوسیوس[58]، همراه با بروز شک و تردید در درست دینی/راست دینی[59] دیگر مقاله نویس دائرة المعارف، ابه دو پرادا،[60] و نگرانی از رشد فراماسونری وزرای دولت را متقاعد کرد که با نقشه ای برای سرنگونی قدرت مواجهند.  چنانچه اینان به اندازه مقامات کلیسا متحد بودند دائرة المعارف خفه شده بود.  آنرا در فهرست کتاب های ممنوعه گذارده اعلام کردند هر کس آنرا بخواند تکفیر می شود؛ اما حتی موضع رم هم در مورد دائرة العارف دو پهلو بود.  اطلاع از اینکه پاپ بندیکت چهاردهم در خفا مدافع دائرةالمعارف است از تأثیر این محدودیت کاست؛ مالِزربه[61] که از 1750 تا 1763 رئیس کتابخانه بود و انتشار کتاب مستلزم دریافت مجوز وی، انتشار مجلداتی را که ملزم به سانسورشان بود تسهیل کرد.  کار تولید ادامه یافت اما بدون روسو، که در مراحل آغازین مقاله می داد و به شکلی فزاینده خصم دائرة العارف نویسان و فلسفه اصالت فایده آنان شد.
دالامبر در 1751 با نوشتن مقدمه جلد نخست را معرفی کرد.  از سال 1758 تا زمانی که جلد پایانی تصاویر در سال 1772 در آمد دیدرو به تنهائی ویراستاری دائرة العارف را انجام داد.   دائرة العارف که جامع دانش و اطلاعات فنی است و از همین رو، کاری است بس شگرف، تجسم روشنگری است از این لحاظ که در جهت بهبود سهم انسان، تقلیل خرافات دینی، و به قول دیدرو در مقاله مهم اش"دائرة المعارف" تغییر شیوه رایج تفکر" گام بر می دارد.

حساسیت و ژان ژاک روسو

با وجود مخالفت رسمی و اعمال گاه و بیگاه سانسور، رمان با تأکید فزاینده بر خصوصیات حساسیت و واقع گرائی/رئالیزم، بسرعت پیشرفت کرد.  بتدریج که بورژوازی جایگاه برجسته تری در جامعه اشغال می کرد، تمرکز به کند و کاو در زمینه های زندگی روزمره انتقال یافت و  و داستان/رمان واقعگرا[62] اهمیت یافت، چشمگیر تر از همه در داستان های آلن رنه لوساژ.[63]  در داستان های آبه پره وو،[64] که بیشترین شهرتش را مدیون داستان شوالیه گریو و مانون له کو (1731؛ ترجمه انگلیسی با عنوان مانون له کو)[65] است شخصیت پردازی و حساسیت مورد توجه بیشتر قرار می گیرد.  بر خلاف ایندو پیر ماریوو[66] بعنوان رمان نویس بیشتر توان خود را مصروف تحلیل روانشناختی و اخلاقی قهرمانان خود در دو داستان بزرگ خویش، زندگی ماریان[67] (41-1731) و دهقان تازه بدوران رسیده[68] (5-1734) می کند.
از میانه قرن مطالعات در باره جایگاه زنان در جامعه، سالن یا خانواده به قلم زنان نویسنده منتشر شد.  فرانسوا دو گرافینی (نامه های خانم/شاهزاده ای پروئی، 1747)[69]، ماری-ژان ریکوبونی[70]، ایزابل دو شاریر (بل ون زولین در هلند و بل دو زیلان در فرانسه و ایزابل دو شاریر در جاهای دیگر)[71] از قالب مردم پسند داستان نامه نگارانه استفاده می کنند تا به قهرمان زن داستان اجازه دهد به بیان پریشانی های وابستگی های بی امان پردازند.   مراحل مدرن سازی آغاز یافتن راه حل هائی برای انقیاد زنان کرد.  متخصص تعلیم و تربیت، مادام دو ژنلی[72]، با تأثیر پذیری بسیار از روسو، بخاطر رساله ها، نمایشنامه ها و بویژه آدلاید و تئودور، یا نامه هائی در تعلیم و تربیت[73] (1782) که برنامه های آموزشی پیشرفته و روشن رایانه ای برای کودکان و زنان جوان تمامی طبقات اجتماع ارائه می داد، خوانندگان بسیاری در سطح اروپا یافت.  انقیاد زنان نسبت به مردان مضمون داستان های بسیار محبوب تاریخی و سیاسی بود که بعدا در جریان انقلاب فرانسه  در تبعید نوشت.
با این همه برجسته ترین نام مرتبط با حساسیت آن عصر، ژان اک روسوست.  کار وی موجب تکریم طبیعت، دریاچه، کوه و باغ شد که در تقابل با آنچه وی رخشش کاذب جامعه معرفی کرد قرار داشت.  وی خواستار شیوه تازه ای از زندگی بود که بجای اتکا بدانچه از نگاه وی خرد بنجل و پر زرق و برق، خردی که فلاسفه ارج می نهادند، شمرده می شد بیش از هر چیز به حس ترحم و بخشندگی که به افراد بشر نسبت می داد توجه داشته باشد؛  وی حامی سادگی نا آموخته بود و منادی برابری راستین همه بر اساس قدرت احساس که همه انسان ها از آن برخوردارند، و از اهمیت صداقت محض دفاع کرده مدعی بود آن را در اعترافات خود که نمونه ماندگار خود زندگی نامه مدرن است بکار برده است.  با این دعاوی بنیادی جدید در مورد حالت متفاوتی از احساس ترجیح می داد مدافع سیاست انقلابی تازه ای باشد.
او با موفقیت چشمگیر جولی، هلوئیزِ نو (1761)[74]، داستانی در باره عشق محال و بی سرانجام میان اشراف زاده ای جوان و معلم اش، رمان حساسیت را جا انداخت.  امیل، یا تعلیم و تربیت را تالیف کرد که بهترین نمونه نظریه آموزش و پرورش است.  تلاش روسو در جهت نیل به اخلاقیاتی مبتنی بر صداقتِ شفاف و ارزش هائی که تصدیق خویش را نه از حجیت/اقتدار بیرونی بلکه از وجدان و احساسات خود فرد می گیرد در اعترافات (7—1764) بروشنی بیان می شود.  در این کتاب می گوید خود آگاهی نتیجه افزایش آشنائی با ناخودآگاه است، دیدگاهی نمایانگر پذیرش اهمیت کودکی در شکل دهی بزرگسالی و پذیرش نقش جنسیت - پیش درآمد روانکاوی امروزی. 
رمان سال های بعد قرن هجدهم که غرق در فهم تنش ها و مخاطرات جامعه ای در شرف بیداری و حرکت به سمت انقلاب 1789 بود تحت الشعاع شاهکار پیر شودرلو دو لاکلو[75] ، روابط خطرناک (1782)[76] و شرح ظریف روانشناسی جنسی/شهوانی و سوء استفاده ها از آن قرار دارد.  والمون هرزه و همدست و رقیبش و همسر مارکیز دو مرتی طرح سقوط قربانیان خود در جامعه ای پاریسی را می ریزند که نمایانگر باریک بینی های روسو است: ارزش های طبیعی انسانی در دنیای نفع طلبی مصلحت آمیز، شک و استثمار خبیثانه هیچ جائی ندارد.
دیگر پیرویِ آرمانگرائی روسوئی، نیکلا اِدِم رستیف[77]، با رمان هائی که بروشنی منش و اخلاقیات مردان، و بویژه زنان، در هر رده اجتماعی، از کدبانوی بورژوای خانه گرفته تا هرزه های خیابانی را نشان می دهد، تبدیل به وقایع نگار و تحلیل گر خود خوانده جامعه پاریس شد.  واکنشی بسیار متفاوت نسبت به این دوران تغییرات بنیادی از جانب کنت دو ساد آمد که بیشتر معروف به مارکی دو ساد[78] است و علاقه اش به رابطه های میان قدرت، درد و لذت بین افراد و ساختارهای بزرگتر جامعه موجب پیداشی لفظ سادیسم شد.  در فلسفه ساد که در آن کار اساسی طبیعت نه جانبداری از آفرینش بلکه ویرانگری است، قتل طبیعی و از نظر اخلاقی پذیرفتنی است.  فسق حقیقی باید از طریق نیروئی طالب آزادی مطلقِ هوسِ فرد جانشین نرم دلی شود.

عقلانیت/عقل گرائی آلمانی

روشنگری بعنوان جنبشی اروپائی در انگلستان و هلند آغاز شد و از آنجا به فرانسه سرایت کرد.  وقتی سرانجام به آلمان رسید مولفان انگلیسی الگوی ادبیات آلمان شده و پس از رنگ باختن کلاسیک گرائی فرانسوی در سراسر نیمه دوم قرن هجدهم به پیروی از سرمشق آنان پرداختند. 
در میانه قرن هجدهم، پس از دهه ها فرسودگی و سوء استفاده به موازات درک تازه ای از توانائی بشر به تسلط بر طبیعت و اعتقاد به ظرفیت عقلانی بشر در در تعین مسیر اخلاقی خویش رستاخیز مهم فرهنگی و ادبی رخ داد.
اما نخستین اصلاحات ادبی آلمان در 1724 تا 1740 مبتنی بر  کلاسیسیزم (پیروی از سبک های یونان و رم باستان) قرن هفدهم فرانسه بود.  مهم ترین منادی آن یوهان کریستف گاتشد[79]، استادی در لایپزیک بود که درباره ذهن (1730) او سرمشق هائی برای نویسندگان آلمانی شد.  معیار اصلی گاتشد در آفرینش ادبی و پذیرش آن، عقل بود.  وی با ابتنای قواعد خود بر تفسیر دقیق بوطیقا (فن شعر) ارسطو می گفت خرد بر طبیعت حاکم است و کار شاعر تقلید خرد بدان صورت است که در طبیعت مشهود است.  گاتشد همچنین ویراستاری برخی از نخستین هفته نامه های اخلاقی آلمانی را که طبق الگوهای انگلیسی چون دِ اسپکتیتور و تاتلر منتشر می شد عهده دار بود.  از چندین سو مخالفت هائی با وی آغاز شد، مهم تر از همه از سوی یوهان یاکوب بودمر و یوهان یاکوب برایتینگر که می خواستند در آفرینش ادبی تأکید بیشتری بر تخیل بشود. 
مهم ترین سخنگوی روشنگری در ادبیات آلمان گوتهلد افرائیم لسینگ[80] بود.  وی بر محدویت های گاتشد فائق آمد و از طریق نمایشنامه ها و مطالب نظری چشمگیری که برای تئاتر آلمان می نوشت بنیانگذار ادبیات مدرن آلمان شد.  لسینگ با نمایشنامه دوشیزه سارا سامپسون (1755) ژانر/اسلوبی تازه: تراژدی بورژوازی[81] را وارد نمایش آلمان کرد و نشان داد نیازی نیست تراژدی محدود به اشراف باشد.  در درماتورژی هامبورگ (9-1767) خویش تفسیر تازه ای از ارسطو ارائه داد و تأکید کرد احساس ترحم و ترس تطهیر/کاتارسیس را مخاطبان/تماشاگران تئاتر احساس می کنند نه شخصیت های نمایش.  لسینگ با این تأکید بر ترحم و و شفقت ارسطو را حسب فضائل مسیحیان طبقه متوسط تفسیر می کرد و شکسپیر را الگوی نمایشنامه نویسان آلمانی ساخت.
آخرین نمایشنامه اش، در قالب شعر سفید/شعر آزاد، ناتان خردمند (1779) معرف روشنگری است.  محل وقوع داستان اورشلیم قرن دوازده میلادی در جریان جنگ های صلیبی است و نمایشامه درباره روا داری/تساهل دینی.  کانون این نمایش پاسخی است که ناتان به پرسش [صلاح الدین ایوبی] از حقانیت یکی از سه آئین یهودی، نصرانی و اسلام با آوردن مثال حلقه[82] می دهد.  استفاده لسینگ از یهودی خردمند ستایشی است از دوستش موسی/موزز مندلشون، فیلسوفی که مهم ترین چهره در آزادی/رستگاری یهودیان آلمانی است. 
پیشتاز داستان نویسان روشنگری آلمانی کریستف مارتین ویلاند بود.  وی در ماجرا های دون سیلویو فون روسالوا (1764) به معرفی مدلی از  
دن کیشوت میگوئل سروانتس پرداخت و در تاریخ آگاتون (7-1766) خویش مدلی از تام جونز و جوزف اندروز هنری فیلدینگ بدست داد.  قهرمان یکایک این داستانها متوهمی خیالپرداز است که پس از شکست های بسیار و وسوسه هاس شهوی سرانجام به نگرشی روشن بینانه نسبت به زندگی می رسد.

خاستگاههای زیبائی شناسی مدرن

تا پایان قرن هفدهم ملاحظات متمایز زیبائی شناسی مدرن مستقر نشد.  در آن زمان بود که ذوق، خیال، زیبائی طبیعی و تقلید/محاکات موضوعات اصلی زیبائی شناسی شناخته شد.  در انگلستان تأثیر گذار ترین افراد ارل سوم شفتسبری و شاگردانش جوزف اَدیسون و فیلسوف، فرانسیس هاچسن بودند.  وی به عنوان یک طبیعت گرا معتقد بود اصول بنیادی اخلاق و ذوق را می توان با توجه درست به طبیعت بشر بنا نهاد زیرا احساسات بشر طوری تنظیم شده که برخی چیزها هست که طبیعتا خوشایندشان است و طبیعتا به خیرشان منتهی می شود (خصوصیات انسان ها، منش ها، عقاید، دوران ها، 1711).[83].  ذوق نوعی درک متوازن است که فرد با آن تشخیص می دهد چه چیز با روح و طبعش تجانس دارد و از اینرو موضوع تفکر لذت بخش قرار می گیرد. 
شفتسبری در پیروی از جان لاک فیلسوف تأکید زیادی بر تداعی[84]  بعنوان عنصر بنیادی در تجربه زیبا حسیک داشت و آنرا پل اتصال حیاتی میان عالم تأمل و عالم عمل می دانست.  اَدیسون در چند مقاله بسیار تأثیر گذار، "لذت های خیال"[85] در اسپکتیتور (1712) پذیرای این موضع شد.  وی از این نظر دفاع کرد که تداعی[86] مولفه بنیادی در تجربه هنر، معماری و طبیعت بوده توضیح راستین آنهاست. 
احتمالا هاچسن نخستین کسی بود که مسئله قضاوت زیبا حسیک/زیبائی شناسانه را در میان پرسش های محوری معرفت شناسی قرار داده این پرسش را پیش کشید که از کجا می توان دانست که چیزی زیباست؟  چه چیز هادی قضاوت زیبا حسیک است و چه چیز به این قضاوت اعتبار می بخشد.  پاسخ وی قاطعانه لحنی تجربه گرایانه داشت: قضاوت های زیباحسیک ادراکی است و اعتبار خود را ازحسی می گیرد که تمامی این قضاوت ها را شکل می دهد.  هاچسن در "جستار در خاستگاه آراء ما درباره زیبائی و فضیلت[87] (1725) توضیح می دهد: منشأ مدرکات ما از زیبائی و ایقاع/همسازی به حق حس نام گرفته زیرا که حاوی هیچ عنصر فکری، هیچ تفکری در مورد اصول و علل نیست."
چنین دیدگاهی مورد نکوهش الکساندر گوتلیب بومگارتن، معاصر هاچسن، که در "اندیشه هائی در شعر و شاعری[88]"، واژه "زیبائی شناسی" را به معنای مشخصا مدرن آن معرفی کرد، قرار می گرفت.  بومگارتن شاگرد کریستین ولف، فیلسوف عقل گرائی بود که با وارد کردن آراء متافیزیکی گاتفرید ویلهلم لایبنیتس فلسفه معیار روشنگری آلمانی را ایجاد کرده بود.  بدین شکل وی وارث سنتی بود که حواس و خیال را فاقد قدرت تشخیص درست موضوعات خود و همواره نیازمند اصلاح (و جایگزینی) توسط تفکر عقلانی می شمرد.  اما بومگارتن می گفت شعر یقینا شناختی است و نوعی بینش به جهان را ارزانی می دارد که به هیچ شکل دیگر شدنی نیست.  از سوی دیگر  ژرف بینی های شاعرانه ادراکی ("زیبا حسیک") و از همینرو ملهم از خصیصه بارز تجربه حسی و خیالی است.  از دید بومگارتن معانی که شعر منتقل می کند، برخلاف معانی "روشن و مشخص" عقل، بدان معنا که فیلسوف فرانسوی رنه دکارت و  عقل گرایان قرن هفدهم توصیف کرده اند،"روشن و مبهم" اند.  بومگارتن معتقد بود ارزش زیباحسیک یک شعر در میزان تفوق وضوح آن بر ابهام است.  بر این اساس نظریه ارزش هنر وی در کلام آخر/نهایتا شناختی است.  چند دهه طول کشید تا اصطلاحاتی که بومگارتن جعل کرده بود از وازگان فلسفی رایج شود.  با این همه تردیدی در این نیست که رساله وی، با همه کمال گرائی و روش فلسفی غیر مرسومی که دارد استحقاق شهرتش بعنوان اثر بنیادی زیبائی شناسی مدرن را دارد.
توسعه زیبائی شناسی در فاصله انتشار کتاب بومگارتن تا کتاب کانت که از آثار بومگارتن تأثیر پذیرفته بود، پیچیده و متنوع بود و الهامات خود را عملا از کلیه حوزه های پژوهش بشر دریافت کرد.  با این همه در تمام این دوره برخی موضوع ها در بحث های راجع به مسائل زیبائی شناسی بارها در کانون توجه قرار گرفت.
یکی از این دست، قوه ذوق بود که تحلیل آن نقطه مشترک نویسندگان آلمانی، فرانسوی و انگلیسی باقی ماند.  ذوق را حس، (هاچسن) نوعی تمییز خاص ملهم از عواطف، (فیلسوف اسکاتلندی، دیوید هیوم) یا بخشی از رفتار/منش مهذب، (ولتر) شمرده اند.  هیوم در مقاله ای مهم با عنوان "در ذوق"، (در چهار مقاله، 1757) در پیروی از مقاله ولتر در دائرةالمعارف به طرح مسئله قضاوت زیبا حسیک پرداخته گفت "طبیعی است که در پی معیاری برای ذوق باشیم؛ معیاری که بتوان با استفاده از آن احساسات متفاوت انسان ها را تنظیم کرد؛ دست کم، بتوان با تأئید یک احساس و رد احساسی دیگر، با آن داوری کرد."  اما این معیار ذوق را از کجا باید بدست آورد؟  هیوم مثال مرد صاحب ذوقی را مطرح می کند که تمییز هایش تحت تأثیر کج خلقی های عاطفی قرار نگرفته منشأ آنها " ظرافت خیال... مورد نیاز انتقال حس... عواطف لطیف" است.  زیرا طبق استدلال هیوم شباهت زیادی میان ذوق "ذهنی" و "جسمی"، بین ذوقی که در تمییز زیباحسیک اعمال می شود و آنکه در درک ارزش خوردنی و آشامیدنی بکار می رود و می تواند به همان اندازه تحت برخی شرایط غیر عادی فاعل مشوه/معیوب گردد، وجود دارد.  هیوم در ادامه روش های گوناگونی را برای تربیت ذوق و هدایت مناسب قضاوت انتقادی وضع می کند. 
دومین موضوع مورد علاقه نویسندگان قرن هجدهم تعین نقش خیال بود.  مقالات اَدیسون اصیل و موثر بود اما بحث های خیال عمدتا به نظریه های تداعی جان لاک و پیروان وی محدود می شد تا اینکه هیوم در ایجاد معتقدات عقل سلیم نقشی بنیادی به خیال داد.  کانت کوشید خیال را بصورت قوه ای متمایز و فعال در شکل دهی به قضاوت علمی و لذت زیباحسیک تعریف کند.  هیوم و کانت با مباحث خود زمینه را برای کار نویسندگان رومانتیک در باره هنر آماده کردند: یوهان گاتفرید فون هردر، فردریش شیلر، فردریش شلینگ و نوالیس[89] (نام مستعار گئورگ فردریش لئوپولد، فرایر فون هاردنبرگ) در آلمان و ساموئل تیلور کالریج و ویلیام وردزورث در انگلستان.  از نظر این دست نویسندگان خیال وجه مشخصه عمل زیبائی شناسی و تمامی بصیرت/فهم راستین شرایط بشر است.  در این بین لرد کیمس و آرچیبالد آلیسون هریک شرح کاملی از نقش تداعی در شکل گیری و توجیه داوری انتقادی بدست داده بودند.  بویژه الیسون، نقصان های رویکرد تجربه گرایانه سنتی به تداعی خلاقانه را تشخیص داد و به ارائه نظریه ای در این مورد پرداخت که چگونه احساساتی که یک نقاشی یا صحنه زیبائی از طبیعت بر می انگیزد می تواند بخشی از ظاهر آن شود کیفیات فاعل و مفعول/ناظر و منظور (مقالاتی در ماهیت و اصول ذوق[90] [1790]).
نظریه تقلید/محاکات که افلاطون و ارسطو وارد بحث هنر کردند بنیاد فلسفه هنر قرن هجدهم قرار گرفت/برای فلسفه هنر قرن هجدهم اهمیت بنیادی داشت.  محاکات لفظی است مبهم که غالبا به معنای بازنمائی و بیان به شکل امروزین آنها بکار می رود.  این نظریه که محاکات مشخصه مشترک و ممیزه هنر هاست توسط جیمز هریس در سه مقاله (1744) مطرح شد و بعدا بدست شارل باتو در رساله هنرهای زیبا به یک اصل تقلیل می یابند[91] (1746) به شهرت رسید.  این رساله نامنظم و فاقد استدلال روشن حاوی نخستین تلاش مدرن در ارائه نظریه ای روشمند در داوری هنری و زیباحسیک است که وحدت ظواهر/پدیدارها و اهمیت مشترک آنها را نشان می دهد.  به گفته باتو "قواعد ذوق هیچ کاری جز تقلید از طبیعت زیبا بعنوان موضوع خود نمی کنندنتیجه اینکه هنرهائی که با ذوق سر و کار دارند باید به تقلید طبیعت پردازند.  ریشه فرق گذاری میان هنرهای زیبا و مفید (که فیلسوف قرن بیستمی، آر. جی. کالینگوود بصورت فرق میان هنر و پیشه/صناعت باز تعریف کرد، به باتو می رسد. 
یک مشخصه دیگر زیبائی شناسی قرن هجدهم علاقه به متمایز کردن میان امر زیبا و امر والا بود.  رساله برک، پژوهشی در منشأ آراء ما در مورد زیبائی و والائی (امور زیبا و والا) (1757)[92] با این فرض که لذت خواننده یا بیننده از امر والا مبتنی است بر احساس رنج فرح بخش، پرسش های روانشاختی و زیباحسیک را بهم آمیخت.  وی تمایزی مشهور میان دو نوع قضاوت زیباحسیک متناظر با دو شکل تجربه زیباحسیک را مطرح کرد: قضاوت در زیبائی و قضاوت در سَمَو/والائی.  منشأ قضاوت زیبائی در احساسات اجتماعی ما، بویژه نسبت به جنس دیگر، و امیدمان به تسلی/خوشی از راه عشق و آرزوست.  قضاوت در سَمَو/والائی ریشه در احساسات ما نسبت به طبیعت دارد، و در تقلیدمان از بر ترین تجرد/وحدت و شکنندگی در عالمی که ما طرحش نریخته ایم و در برابر خواسته های ما ایستادگی می کند.  به گفته برک:
هر آنچه به هر شکل مناسب بر انگیختن فکر درد و خطر است، یعنی هر چه به هر صورت وحشتناک است یا خبر از اشیاء وحشتناک می دهد یا به شیوه ای وحشت آفرین عمل می کند، منبع امر والا است؛ یعنی مولد قوی ترین احساسی است که ذهن یارای احساس آن را دارد.
تمایز برک بخشی از فلسفه طبیعی زیبائی است: تلاشی در جهت معرفی خاستگاه احساسات بجای کوشش در جهت توضیح منطقِ آن قضاوت هائی که آنها را منتقل می کند.  رساله برک بر یکی از نخستین آثاری که کانت منتشر کرد تأثیر گذارد، مقاله ای در باره امر والا و نیز نقد حکم[93] (1790) وی که نخستین شرح کامل تجربه زیباحسیک بصورت کار متمایز ذهنیت عقلانی است.  در اثر کانت فرق میان زیبا و والا بصورت فرق میان دو نوع تجربه زیباحسیک و دو ارزش متفاوت وابسته به آنهاست.  برخی مواقع می توانیم همسازی میان طبیعت و قوا/توانائی های خود را احساس کنیم و تحت تأثیر عزیمت/غایتمندی و وضوح/فهم پذیری همه چیز های پیرامون خود قرار می گیریم.  این همان احساس زیبائی است.  در مواقع دیگر، تحت تأثیر عظمت بی انتهای عالم، از کوشش فهم و سلطه بر آن دست می شوئیم.  این احساس امر والاست.  ذهن در برابر امر والا "ترغیب می شود احساس را بترک گفته" بسوی مشاهده/معاینه استعلائی امور برود که حضور همه جائی قلمروئی فراتر از فهم و تقدیرمان بعنوان پیروان نظام الهی را به ما نشان می دهد.  بدین ترتیب کانت از امر پیشینی/پیش احساس/گواهی امر والا زمینه نهائی ایمان خویش به وجود برترین وجود را بیرون می کشد و از دید وی این مهم ترین ارزشی است که تجربه زیباحسیک قادر به ابلاغ آن است.
رساله در آموزش زیبائی شناسی بشر[94] (1795) شیلر که با الهام از کانت نوشته شده به بسط بیشتر نظریه ماهیت فارغبالی زیبائی شناسی می پردازد.  حرف شیلر این است که تجربیات زیباحسیک بخاطر همین کیفیت فارغبالی مبدل به وسیله راستین آموزش اخلاقی و سیاسی شده هم به افراد بشر هویت ذاتی می دهد که به کمالشان رساند و هم رسوم/اصولی برای شکوفائی: "پیش از اینکه زیبائی انسان را به لذت بردن از همه چیز بخاطر خود آنها ترغیب و تشویق کند، یا صفای صورت پستی زندگی زداید، انسان چیست؟  دوره ای مرکب از اهداف یکنواخت و کسل کننده، نوسان دائمی قضاوت؛ خود کامی بدون خود؛ قانون شکنی بدون آزادی؛ برده ای که در عین حال هیچ قاعده ای بر او حاکم نیست."
نوشتن رسال در باره زیبائی در قرن هجدهم رایج بود و یکی از نامی ترین آنها تحلیل زیبائی (1753) از ویلیام هوگارت[95] نقاش است که در آن این نظریه را مطرح می کند که زیبائی با خطوط انحنا دار[96] محقق می شود. 
این دیدگاه نیز که هنر تعبیر/بیان است در همین دوره مطرح شد.  روسو در مقاله ای درباره خاستگاه زبان ها نظریه هنر بعنوان اشکال تعبیر/بیان عواطف/احساسات را مطرح کرد.  این نظریه، که ارائه دهنده بهترین توضیح قدرت موسیقی شناخته شد پذیرش عام یافت.  در اواخر همین قرن مقالات زیادی هم در باره زبان موسیقائی منتشر شد.  یک نمونه گویا مقاله جیمز بیتی[97] است؛ وی در مقاله در شعر و موسیقی و تأثیرشان بر ذهن (1776) این نظر را که موسیقی قالب هنری بازنمایانه (تقلیدی) است رد کرده می گوید بیان منشأ راستین تفوق/عظمت موسیقی است.  نمونه دیگر را دیدرو در داستان تعلیمی/آموزشی خویش برادرزاده رامو[98] (1761)ارزانی می دارد.

نقد هنری

در آغاز قرن هجدهم جاناتان ریچاردسون[99] انگلیسی نخستین کسی شد که نظامی برای نقد هنری ایجاد کرد.  در مقاله در کلیت هنر نقد در ارتباط با نقاشی؛ و در بحثی به نیابت از علم خبرویت/کارشناسی هنری(هر دو 1719) نظامی عملی برای ارزیابی انتقادی ایجاد کرد که پیش درآمد انتگرال سودمندی[100] جرمی بنتهام، فیلسوف اخلاقی انگلیسی شد.  بنتهام با ایجاد مراتب یک تا بیست  و جای دادن "والائی/سُمُو" در تارک کمال هنری، گفت نقد چیزی نیست جز درجه بندی/رتبه بندی.
در میانه قرن هجدهم، بومگارتن با ایجاد حوزه زیبائی شناسی بعنوان یک پژوهش جداگانه فلسفی معیارهای تازه ای برای قضاوت نقادانه در اختیار گذارد.   وی در مهم ترین کتاب خود زیبائی شناسی/استتیکا (58-1750) میان درک اخلاقی و فهم منحصرا زیباحسیک از هنر تفاوت قائل شد، شیوه ای از تفکر که که می توان مهم ترین تفاوت میان رویکرد های سنتی و مدرن به آفرینش و نقد هنر شمرد.  در سال های بعد همین قرن نقد حکم کانت ایده های قضاوت فارغبال ذوق و غایتمندی صورت/قالب/فرم هنری را مطرح کرد.
بموازات این تحولات، در میانه قرن هجدهم تاریخ هنر نیز در وجود شخص یوهان وینکلمن، مورخ-منتقد آلمانی که نهایت استفاده را از متغیر ها/عوامل تازه صوری/متعارفی برد که زیبائی شناسی میسر ساخته بود، هویتی مختص بخود پیدا کرد.  وی که عموما بعنوان نخستین مورخ روشمند هنر شمرده می شود تحصیلات باستانشاسی همراه با اطلاعاتی ژرف از دوران باستان داشت.  در آثاری چون اندیشه در نقاشی و پیکرتراشی یونانیان (1765)[101]؛ و تاریخ هنر باستان (1764)[102] به تجلیل از هنر یونان بخاطر "سادگی اصیل و عظمت خاموش" آن پرداخت و در اینکار موجبات ظهور نئوکلاسیسیزم در هنر را فراهم کرد.  مهم تر اینکه برای تاریخ هنر و نقد هنری مدلی مبتنی بر مبانی باستانی را برای توسعه هنر در طول تاریخ ایجاد کرد.  وی به تأئید سبک ادوار پرداخت که بموجب آن ایده های بصری/تجسمی به آهستگی ولی به شکلی قطعی در توالی تمام و کمال رویداد های هنری آشکار شده از دانه/بذری ابتدائی به درختی تنومند تبدیل می شود که به گُل نشسته و بعدا از میان میرود.  بویژه، سبک "عتیق" (یا باستانی) آغازین که پخته و تبدیل به اسلوبی شده دستاوردهایش بصورت سبکی زیبا تحکیم و مهذب شد و سرانجام در سبکی تقلیدی منحط، واپسگرا و مدرسی سقوط کرد.  از دید وینکلمن این ترتیب در نقاشی باستان و مدرن تکرار شده است. 
اما، به همان شکل که برخی منتقدان قرن هفدهم کوشیدند بدیل های قانون ناپذیری را در برابر مدل های هنری موجود معرفی کنند، تلاش های عالمانه ریچاردسون و وینکلمن برای برای استوار کردن نقد هنری بر مبنائی عینی با مخالفت یکی دیگر از چهره های روشنگری، دیدرو، روبرو شد.  دیدرو با آگاهی از ماهیت هنر که به شکلی فزاینده "رمانتیک"، قانون ناپذیر و خود انگیخته بظاهر فاقد روش می شد دغدغه پیام اخلاقی هنر را داشت.  وی متوجه شد هنر روز بروز از قواعد روشن چه رسد به قطعی و عقلانی- کمتری پیروی می کند که معنایش این می شود که می توان آنرا به شیوه ای شخصی تر و حتی غیر منطقی و رویهم رفته فردی ارزیابی کرد.  هرچه قواعد بی چفت و بست تر باشد معیارهای قصاوت در مورد هنر نسبی تر می شود. دیدرو دریافت که آزادی تازه هنر به معنای آزادی نقد است.  به یک معنا هنر غیر متعارف نیازمند نقدی غیر متعارف است تا توجیهی برای آن باشد. 
دیدرو به نقد و بررسی سالن ها از 1759 تا 1781 پرداخت.  بررسی سالن 1767 وی بالغ بر یک کتاب شد و در آن نه تنها به ارزیابی هنر معاصر می پردازد بلکه می کوشد اصول آنرا هم روشن کند؛ وی نشان می دهد ارزیابی فلسفی و توسل به اسناد و مدارک در نقد هنری جدائی ناپذیرند.
صفحاتی که دیدرو به چهار نقاشی منظره هوراس ورنر اختصاص داده نمونه بسیار خوبی است از این رویکرد وی.  دیدرو منظره های ورنر را چنان به دقت وصف می کند که گوئی در میان آنها قدم می زند.  افزون بر این ورنر را می ستاید از آنرو که منظره های وی به یک اندازه برای ذهن و عواطفش جذاب بود.  این نیاز دوگانه اینکه منتقد به روح اثر هنری حساس باشد تا بتواند حقیقت را در آن بیابد از آن زمان به بعد مهم ترین کار منتقد شده است.  همچنین معلوم شد نقد در صورت موفقیت می تواند ترجیحی ذهنی را به هنری متعارف ارتقاء دهد.  هنرمندان همیشه در تهدید نقد مخرب بوده اند.  اما نقد سازنده که نشان دهد اثر یک هنرمند به لحاظ احساسی تا چه حد غنی و به لحاظ فکری معنی دار است می تواند هنرمند را جاودانگی بخشد. 

نظریه های تعلیم و تربیت: از لام تا روسو

تأکید روشنگری بر عقل بر نظر و عمل تعلیم و تربیت در قرن هجدهم و پس از آن تأثیر گذارد.  بویژه آثار لاک بسیار مهم بود، هم برای نظریه عمومی دانش وی و هم برای آراء وی در مورد تعلیم و تربیت جوانان.  وی در مقاله ای در فهم بشر[103] می گوید "چشمه های" آراء بشر تجربه است؛ احساس که از طریق آن مدرکات در مغز انتقال می یابد، و تفکر که ذهن با مدرکات به آراء شکل می دهد.  لاک ذهن پیش از کسب تجربه را همچون "لوحی سفید" می دانست اما ادعا نمی کرد همه ذهن ها برابرند.  وی در اندیشه هائی در تعلیم و تربیت (1693)[104] می گوید برخی اذهان ظرفیت فکری بیش از دیگران دارند. 
معنای تجربه گرائی لاک برای تعلیم و تربیت این بود که یادگیری تنها از را تجربه صورت می گیرد.  بر این اساس، بهترین راه تحقق تعلیم و تربیت که از دید لاک باید ذهن و سرشت/شخصیت را مد نظر قرار دهد این است که نمونه های مناسب پندار و کردار نیک باید از طریق آموزش، مشاهده و سهیم شدن در عادات نیک که بخشی از خرد متعارف انسان منطقی و عملگراست به کودک عرضه شود.  فضیلت پروری بایست از طریق تربیت درست که مقدم بر "تعلیم" به معنای دقیق کلمه است صورت گیرد.  کودک نخست از طریق انجام دادن یاد می گیرد و بعدا آنچه را انجام شده درک می کند.  ارتباط تنگاتنگ میان رفتار و تفکر به بهترین شکل در عنوان در هدایت فهم[105] که بصورت پیوستی بر مقاله وی نوشته شده شرح داده شده است.  در آنجا روشن می شود که فهم تنها از طریق تربیت دقیق و تمرین و ممارست صورت می گیرد و این بدان معناست که فهم نه تنها شامل سلوک/رفتار می شود بلکه خود نوعی سلوک است.  اگر کودک و آموزگار/مربی رفتار/سلوکی مشترک پیدا کنند در آن صورت کودک عادات شخصیت/سرشت و ذهن را که لازمه ادامه تعلیم است فرا گرفته است.
جیام/جام/جووانی باتیستا ویکو، فیلسوف ایتالیائی همچون لاک معتقد بود انسان ها ذاتا معقول نیستند؛ هر چند می گفت فهم نه زاده مدرکات حسی بلکه باز سازی خیالی/تخیلی است.  ویکو از 1699 تا 1741استاد بلاغة/بدیع دانشگاه ناپل بود.  مشهور ترین اثر او علم نو (1725)[106] است که در آن به طرح این فکر پرداخت که افراد بشر در اصل نه منطقی چون فلاسفه، بلکه خیالپرداز ، چون شاعرانند.   رابطه میان عقل و تخیل در علم نو  به نظریه تعلیم و تربیت اشاره دارد: انسان های متمدن منطقی/عقلانی اند، با این همه بدون اینکه خود بدانند چنین شدند؛ نخستین انسان ها  دقیقا بدون هیچ دلیلی نهاد هائی ایجاد کردند، همانکار که شعرا با پیروی از تخیل و نه تعقل انجام می دهند.  تنها بعد ها و پس از عقلانی شدن است که افراد بشر شروع به شناخت کیستی خود و آنچه ساخته اند می کنند.  این نظر ویکو که انسان های نخستین غیر عقلانی و کودک وار بودند پیش درآمد بدائیت/بدوی گرائی روسو  و عقیده سیر تکاملی بشر وی شد (نک. پائین).
کتاب در روش های مطالعه عصر ما (1709)[107] وی از برنامه تحصیلات انسانگرایانه در برابر آنچه تعدی/دست اندازی های نظام عقل گرای فیلسوف فرانسوی رنه دکارت به روش های درست آموزش جوانان شمرده می شد دفاع کرد.  ویکو می گفت رساله دکارت گرایانه منطق پورت-رویال[108] اثر  آنتوان آرنو و پیر نیکول با پافشاری بر آموزش منطق در آغاز تعلیم و تربیت شیوه طبیعی یادگیری کودک را معکوس می کند.  وی در عوض می گفت نیاز جوانان این است که توانائی های ذهنی شان با افزایش حافظه از راه آموزش زبان های دیگر و مسحور کردن تخیلشان با خواندن آثار شاعران، مورخان و سخنوران بسط یابد. 
وی می گفت اذهان جوان در وهله نخست به آن نوع استدلال که قضاوت درست عقل سلیم در اختیار می گذارد نیاز دارد.  عقل سلیمی که از راه آشنائی با تجارب شعرا، سخنوران و اهل بصیرت بدست می آید.  پیش از آموزش منطق به جوان اهمیت کار با احتمالات را به او می آموزد.  آغاز کردن تعلیم و تربیت با آموزش منطق در نبود عقل سلیم مثل آموزش قضاوت به کسی است که فاقد دانش لازم برای چنین کاری است.  هدف ویکو تأکید بر اهمیت قضاوت عملی در تعلیم و تربیت بود که انعکاسی است از کمال مطلوب/آرمان های لاک پیش در آمد آراء روسو.
نیروی تأثیر گذار مخالف آن عصر توسط ورع ذهنی، باطنی/عرفانی پارسائی اعمال می شد.  از دید تقوا گرایان/پارسایان دینی کل تعلیم و تربیت تابع ایمان ساده مسیحی است.  تحقق این فکر عمدتا توسط رهبر دینی و معلم/مربی آلمانی آگوست هرمان فرانکه[109] صورت گرفت.  در مدرسه وی کودکان را بسوی یزدان و مسیح شناسی روز و مسیحیت راستین در عمل هدایت می کردند.  "ورع راستین و خرد مسیحی" اهداف این آموزش بود منظور از ورع راستین زندگی پارسایانه، اخلاقی و خاشعانه و خرد مسیحی به معنای توانائی سخت کوشی بر مبنای اخلاقیات پروتستان بود.  شیوه آموزش فرانکه با این هدف همخوانی داشت: باید خود رأئی فاسد انسان را سرکوب کرد، نه با تنبیهات سخت بلکه با "عتاب/سرزنش محبت آمیز"، زیر نظر گرفتن دقیق شاگردان و مراقبت عالمانه و بسیار دقیق و منظم از روح و روان.  روش فرانکه با ترویج موضوع ها و مباحث علمی، آموزش مهارت های یدی، بازدید های میدانی برنامه ریزی شده و حتی روزنامه خوانی در کلاس آموزشی، جامع بود. 
طرفه آنکه فرانکه در 1699 (بیش از سه قرن پیش) به فکر ایجاد مدارسی افتاده بود که هدفشان نه تربیت دانشمند بلکه کسانی بود که بتوانند با موفقیت به حرفه و فن، کسب و کار یا مدیریت پردازند.  ژولیوس هکر[110] که معلم آموزشگاه (پداگیگوم) فرانکه شد در سال 1739 توسط فردریک یکم، شاه پروس به برلین فرا خوانده شد و در آنجا "مدرسه واقع گرا"[111] را ابداع کرد که هدفش آماده کردن جوانان برای آرمان سخت کوشی پارساینه و کالونیستی، بویژه برای عصر نوین فنی و صنعتی بود که بهمان زودی طلیعه آن در کشورهائی چون انگلستان و فرانسه پدیدار شده بود.  هدف این بود که ورع/عبادت با شیوه زندگی واقع بینانه و عملگرایانه ترکیب شود.  مدرسه وی از جمله کلاس هائی داشت برای تعلیم معماری، ساختمان، تولید، تجارت و صنعت.  در حالی که مدارس مشابه بتدریج در شهرهای دیگر افتتاح می شد سرانجام مدرسه هکر مبدل به یکی از انواع اصلی آموزش دبیرستانی آلمان شد.
آرمانی ثالث، طبیعت گرائی، که محرک روسو و پیرواننش می شد، مبهم تر از روشنگری، عقل گرائی یا زهد گرائی بود.  روسو در گفتار در خاستگاه و مبنای نابرابری انسان ها[112]قائل به تمایز انسان "طبیعی" (انسان شکل گرفته از طبیعت) و "انسان اجتماعی" (انسان شکل گرفته از اجتماع) می شود.  حرف روسو این بود که تعلیم و تربیت خوب باید طبیعت انسان را پرورش دهد.  با این همه روسو به این نتیجه رسید که انسان ها نه یک، که چند طبیعت دارند: در آغاز بشر "در حالت پاک طبیعی" می زیست اما با تغیراتی که خارج از قدرت تصمیم گیری وی بود تغییر کرده طبیعتی متفاوت یافت؛ خود این طبیعت هم با اجتماعی شدن انسان تغییر کرد.  ایجاد هنر و علم باعث شد "خلوص انسان کمتر شده" تصنع گرا تر، خود خواه تر شود و همین سرشت خودخواهانه مانع از آن می شود که سادگی اولیه طبیعت بشر را دوباره بدست آورد. 
اثر مهم روسو، امیل، در تعلیم و تربیت (1762)[113] توصیف تلاش تربیت کودکی ساده بی غل و غش و طبیعی در عالمی است که انسان اجتماعی از آن دور شده است.   امیل را بطور کلی از جامعه دور ساخته به جامعه ای کوچک مرکب از او و معلمش منتقل می کنند.  عوامل اجتماعی از طریق دانش مربی وارد این جامعه کوچک می شود، آنهم در صورتیکه فکر کند امیل می تواند چیزی از آنها فرا گیرد.  در سراسر این کتاب هدف روسو این است که نشان دهد چگونه آموزش طبیعی، بر خلاف آموزش مصنوعی و رسمی جامعه امیل را قادر می سازد در عین وفاداری به سرشت اصیل خود اجتماعی، اخلاقی و منطقی شود.  از آنجا که تربیت امیل برای آدم شدن است نه کشیش، نظامی یا وکیل شدن می تواند تحت هر شرایطی آنچه را لازم است انجام دهد. 
دفتر اول امیل به شرح دوره تولد تا زبان باز کردن می پردازد.  مهم ترین چیز برای پرورش طبیعی و سالم کودک در این مرحله یادگیری استفاده از قدرت جسمانی خویش، بویژه اندام های حسی است.  معلم باید توجهی ویژه به تمییز نیازهای واقعی از هوی و هوس و خیال پردازی های کودک داشته باشد.  دفتر دوم دوره زبان باز کردن کودک تا دوازده سالگی را در بر می گیرد.  باید بازی ها و دیگر اشکال سرگرمی مجاز باشد و به هیچ وجه نباید با آغاز و پیش از موقع تعلیمات علمی به کودک فشار بیش از حد وارد کرد.  امیل کودک باید از راه تجربه یاد گیرد نه با گفتار.  دفتر سوم به سال های 12 تا 15 سالگی می پردازد.  اینک موقع فراگیری است، البته از "کتاب عالم" و نه از کتابخوانی.   امیل باید علم را از شرایط ملموس و واقعی که معلم ایجاد می کند کسب کند.  از جمله چیزهای دیگر پیشه/حرفه ای  فرا می گیرد.  به مطالعه علوم می پردازد، نه بصورت یاد گیری حقایق علمی از راه آموزش، بل با ساختن ابزارهای ضروری حل مسائل علمی بشیوه عملی.  امیل پیش از سن پانزده سالگی مشروح در کتاب چهارم به مطالعه تاریخ بشر و تجربه اجتماعی نمی پردازد و از همین رو با عالم اخلاق و وجدان روبرو نمی شود.  در این مرحله امیل در آستانه بلوغ اجتماعی و "عقل رس شدن" قرار می گیرد. سر انجام ازدواج می کند و به معلم خود گوید تنها قید و بند هائی که می شناسد زنجیر های احتیاج[114] است و از اینرو در هر کجای عالم آزاد است.
واپسین دفتر به شرح تربیت سوفی، دختری که با امیل ازدواج می کند می پردازد.  از دید روسو تربیت دختران باید متفاوت از آن پسران باشد.  از دید روسو زن باید کانون خانواده، کدبانو و مادر باشد.  باید در  خشنودی شوی کوشیده بیش از وی دغدغه حسن شهرت داشته به کیش ساده مهر اکتفا کند.  از آنجا که آموزش فکری او در باره ذات/هستی نیست "مطالعات وی باید جملگی از نوع عملی باشد."
در پایان امیل روسو نمی تواند به خواننده اطمینان دهد که امیل و سوفی در زندگی دور از معلم خویش سعادتمندند؛ نتیجه تجربه وی محل تردید است، حتی در ذهن خود وی.   با این همه احتمالا هیچ نویسنده دیگری چون او  در دوره مدرن الهام بخش نسل های پر شمار نبوده است.   تصویر شگرفی که از بیگانه سازی انسان طبیعی با جامعه بدست می دهد بر متفکران معاصر وی چون کانت تأثیر گذارده آنهار را تکان داد و همچنان فلاسفه و متفکران اجتماعی را مجذوب خود می کند.  تأکید وی بر درک سرشت کودک با ایجاد علاقه به پرورش او تأثیری عمیق داشت و الهام بخش کارهای روان شناسان قرن نوزدهم و بیستم چون گرانوبل استانلی هال[115] و ژان پیاژه شد.

احساس گرایان و روسو گرایان
همزمان با روسو و از جهاتی به موازات روسو و لاک گروهی از نویسندگان فرانسوی فعال بودند که گاه احساس گرا و گاه روانشناسان احساسگرا نامیده شده اند.  یکی از آنها اتین بون دو کندیاک بود که می توان گفت همراه با ولتر فلسفه لاک را در فرانسه مطرح کرد و جا انداخت.
کندیاک در رساله در احساسات (1754)[116] در شرح این دیدگاه قلمفرسائی می کند که انسان چیزی نیست جز مکتسبات خود که آن هم با تجربه حسی آغاز می شود.  وی ایده ویژگی های ذاتی/فطرت[117] را رد کرده در عوض می گفت تمام استعداد ها اکتسابی است.   معنا و اهمیت آموزشی این عقیده در مقاله در خاستگاه دانش بشر (1746)[118] دیده می شود که در آن از "روش تحلیل" می نویسد که  ذهن با استفاده از آن "به شکل متوالی کیفیات یک شیئی را مشاهده می کند تا ترتیب همزمانی را که  بر طبق آن وجود دارند در ذهن ایجاد کند".  این عقیده که ترتیبی طبیعی وجود دارد که ذهن می تواند فرا گیرد نمایانگر طبیعت گرائی ملازم احساس گرائی کندیاک است. وی کتاب خود، منطق (1789) را با قاعده های کلی یا اصول آغاز نمی کند، بلکه می نویسد "کار را با درس هائی که طبیعت ارزانیمان می دارد آغاز می کنیم."   در مقام توضیح می گوید روش تحلیل مشابه شیوه یاد گیری کودکان بدون کمک بزرگسالان است.  طبیعت به من می گوید چطور بدانم، حتی اگر با گوش سپردن به شیوه "طبیعی" کودکان باشد.  بدین ترتیب شیوه آغاز افکار و توانائی ها شیوه منطق است و ارتباط برقرار کردن تعقیب ترتیب دریافت ایده ها از حواس است.
کلود آدرین هلویتیوس/هلویشس (هلوسیوس به غلط رایج) هموطن کندیاک بود که فلسفه ای بسیار مشابه وی تدریس می کرد و احتمالا  بیش از وی مصر بود که کلیه افراد بشر در هنگام تولد فاقد هر گونه موهبت فکری اند و با وجود تفاوت عناصر متشکله جسمانی همه افراد توانائی بالقوه بر خورداری از آراء و اشتیاق های مشابه دارند.  آنچه موجب تفاوت مردم در مراحل بعدی زندگی می شود تجربیات متفاوت است.  اگر دو فرد به شکل فرضی با تجارب تصادفی و تربیت مشابه بزرگ شوند دقیقا عین هم خواهند بود.  نتیجه این بحث برای آموزش و پرورش این می شود که معلم باید بکوشد محیط کودک را نتظیم کرده آموزشش را گام به گام هدایت کند.
در حالی که روسو هیچ شاگردی، به معنای یک جامعه دانشگاهی معین از خود باقی نگذارد کمتر نظریه پرداز اواخر قرن هجدهم یا پس از آن توانسته از تأثیر عقاید وی دور ماند.  یکی از این افراد یوهان برنهارد بازدوف [119]بود که با اشتیاق روسو نسبت به طبیعت و درخواست وی در مورد نشاندن تجربه عملی بجای لفاظی صرف موافق بود.  از دید بازدوف معلم باید در راه وضوح درس رنج ها برد و از لذت بازی ها استفاده کند: "می توان تقریبا تمامی بازی های کودکان را به شکلی آموزنده ترتیب داد."   اما از یک جنبه دیگر شدید ترین تضاد را با روسو دارد؛ بازدوف تمایل به تحمیل یادگیری پیش از موقع و فشار بیش از حد به توانائی های کودک داشت.  وی بطور کلی مدافع جوی چون گلخانه آموزشی بود.
کانت هم از نظریات آموزشی تأثیر پذیرفت.  وی تنها در یک خطابه در هنگامی تصدی کرسی فلسفه در کونیسبرگ مشخصا به تعلیم و تربیت کودکان پرداخت؛ نکات مهم خطابه در  کتاب کوچک در تعلیم و تربیت (1803)[120] گرد آوری شده است.  وی در این کتاب تأکید می کند "انسان تنها از راه تعلیم و تربیت است که انسان می شود و چیزی نیست جز آنکه تربیت از او می سازد."  تعلیم و تربیت باید کودک را تأدیب کرده راد و مهذبش کند؛ هدف نهائی آموزش و پرورش بشریتی سعاتمند تر است.  کانت در کل با نظر روسو در مورد تعلیم و تربیت بر اساس طبیعت موافق است؛ اما بخاطر موضع اخلاقی خود اصرار داشت قید و بند هائی بر محرک های عاطفی کودک گذارده شود و حتی برخی اصول رفتار اخلاقی به وی تعلیم داده شود.  کودک باید یاد بگیرد بر خود مسلط شده با نیازهای دو گانه به آزادی و محدودیت که حاصل آن آزادی راستین است کنار آید.  به نوشته وی باید کودکان را نه حسب اوضاع جاری امور، بلکه با توجه به امکان بهبود و اوضاع بشر، یعنی بر طبق کمال مطلوب بشریت و کل سرنوشت او تربیت کرد. 

تعلیم و تربیت ملی و دولت

گرچه شخص روسو در آثاری چون قرارداد اجتماعی، امیل و دولت لهستان (1782) بطور کلی به بشریت بصورتی که هست می پردازد، آموزش و پرورش با مبنائی ملی را مطرح می کند.   
از همان آغاز روشنگری انواع تمایلات ملی گرایانه مشهود بود.  نقطه آغازین واقعی جنبش های آموزش و پرورش در فرانسه بود، جائی که فیلوزوف ها و عقل گرایانی چون ولتر و دیدرو بر پرورش فرد از طریق آموزش دولتی بعنوان وسیله شکل دهی به شهروندانی نقاد، فارغبال و مسئول تأکید می کردند.  در نظر مارکی دو کندرسه مردم طبعا نیک اند و قادر به کمال بی پایان، و هدف آموزش و پرورش این است که "تکامل عمومی، تدریجی و فزاینده بشر باشد."  او  برنامه آموزشی دمکراتیک، لیبرال و در عین حال سوسیالیست را طراحی کرد و گفت :باید آموزش عمومی برای همه ساختاری یکسان داشته و همگان از فرصت های برابر بر خوردار باشند؛ توانائی و موفقیت باید تنها معیارهای گزینش و اشتغال باشد و باید مانع از آن شد که منافع خصوصی در نظام آموزشی تأثیر گذار باشد.  کندرسه می خواست "به دنیا نشان دهد سر انجام آزادی و برابری همگانی محقق شده است." 
بسیاری از روسو گرایان به شکلی نسبتا متفاوت ملی گرا بوده به نوعی "میهن پرستی اخلاقی اعتقاد داشتند."  آنها اعتمادی به ملی گرائی تحت هدایت دولت نداشته بیشتر شهروند فاضل/پرهیزگار وطن پرستی را ترجیح می دادند که احساسات خود جوشی نسبت به کشور خویش داشت.  از دید آنان پرورش مقتضی در محیط خانواده و مدرسه به تسلط بر اوضاع روزمره می انجامد و بشکلی طبیعی میانی این میهن پرستی راستین را ایجاد خواهد کرد. 
برخی از انقلابیون فرانسوی، بویژه ماکسیمیلین دو روبسپیر و لوئی سن-ژوست[121] که با حکومت ترور (4-1793) مرتبط بودند دغدغه آموزش دولت انقلابی را داشتند؛ آموش و پرورشی که وجه مشخصه آن ضدیت با معرفت بخاطر نفس آن، اعمال کنترل توسط دولت، جمع گرائی، تأکید بر برابری مطلق و یکپارچگی کامل همگان بود.
استبداد خیر اندیشانه یا روشن رایانه قرن هجدهم در روسیه، اطریش، و جا های دیگر بهبود آموزش و پرورش را به افرادی از طبقه متوسط محدود می کرد که مفید بحال خدمات اجتماعی و دیگر حوزه های مدیریت دولتی باشند.  فردریک دوم، پادشاه پروس مقررات عمومی ناظر بر مدارس (1763) را وضع کرد و بموجب آن تعلیم و تربیت کلیه دختران و پسران پنج تا سیزده یا چهارده ساله اجباری شد.  صدر اعظم وی، فرایر فون زدلیتس[122] در دانشگاه هاله/ساله کرسی آموزش کودکان تأسیس کرد (1779) و بطور کلی برنامه ارتقا آموزش معلمان را داشت و از تأسیس مدارس جدید و تمرکز مدیریت مدارس زیر نظر هیئت ملی تعلیم و تربیت (1787) طرفداری می کرد و یکی از همکارانش، فردریش گودیکه[123] نقش مهمی در برقراری  امتحان نهائی دبیرستان جهت ورود به دانشگاه داشت که آبیتور[124] نامیده می شد و هنوز هم برقرار است.
سلاطین مستبد تلاشی محتاطانه که روز بروز آزادمنشانه تر می شد در جهت گسترش و ملی سازی آموزش و پرورش انجام می دادند.   در روسیه پطر کبیر نظامی از مدارس متعلق به دولت را بعنوان سازمانی دولتی برای مقاصد مدیریت و توسعه صنعت و معدن ایجاد کرد.  وی مدارس ریاضی، کشتیرانی، توپخانه و مهندسی برای مقاصد کاربردی تأسیس کرد.  این ویژگی های کاربردی، دنیوی و علمی مبدل به خصایص مسلط تعلیم و تربیت روسیه شد اما بعلت تغییر سیاست ها پس از مرگ پطر نظام ملی آموزش و پرورش شکل نگرفت.  دومین تلاش ملی سازی آموزش و پرورش در روسیه توسط کاترین دوم صورت گرفت که فرمانی صادر کرد که بموجب آن یک دوره آموزشی دو ساله در تمامی بخش ها و یک دوره پنج ساله در مدارس عمده تمامی شهرستان های ولایات برگزار می شد.  مدارس کاترین هم کار بردی، علمی و دنیوی بود.
سومین تلاش ملی سازی بدست الکساندر اول و تحت تأثیر فروپاشی نظام رعیت داری/ارباب و رعیتی، توسعه صنعت و تجارت و افکار و اندیشه های انقلاب فرانسه صورت گرفت.  همچنین قرار شد مدارس کاربردی دینی مستقر در نواحی روستائی خواندن و نوشتن و حساب و اصول کشاورزی را به رعایا آموزش دهند و مدارس دولتی در بخش ها و شهرستان ها آموزش  های مورد نیاز کارمندان دولت را ارائه کنند. 
در انگلستان توسعه آموزش و پرورش ملی با انقلاب صنعتی صورت گرفت نه سیاسی.  در حالی که نظریه پردازانی چون آدام اسمیت، توماس/تامس پین و توماس/تامس مالتوس پیشنهاد تشکیل سازمانی برای آموزش ابتدائی داده حتی خواستار مختصر نفوذ دولت شدند.   پیش از 1802 و تصویب قانون الزامات اخلاقی و بهداشتی کار آموزان که از کارفرمایان می خواست مقدمات ریاضیات، خواندن و نوشتن را به آنان بیاموزند پارلمان مداخله ای در توسعه آموزش نکرد. 
بی میلی دولت چند تن از انسان دوستان را بر انگیخت انجمن های آموزشی، بیشتر برای تعلیم فقرا تشکیل دهند.  مربیانی چون انرو بل و جوزف لنکستر نیز نقش مهمی در پیشرفت بسوی نظام مدارس ابتدائی ایفا کردند.  ایندو با درک این معنا که ریشه مسئله نبود معلم و نداشتن پول برای  استخدام دستیار است نظام استفاده از مبصر را (که نظام لنکستری هم نامیده می شود) ابداء کردند که در آن معلم شاگردان را براب آموزش به یکدیگر بکار می گیرد.  این نظام و تبلیغات ملازم آن تلاشهای عمومی کردن آموزش را افزایش داد.   











[2] -  الیور گلداسمیت (1774-1730) مقاله نویس، نمایشنامه نویس و شاعر ایرلندی است. از آثار مشهور او می توان به رمان کشیش دهکده (1766)، شعر دهکده متروکه (1770)، و نمایشنامه های مرد خوش ذات (1768) و او سر فرود آورد تا پیروز شود (1771) اشاره کرد. 

[3] - Furniture maker/cabinet maker
[4] - اکس-له-بن به فرانسه:Aix-les-Bains) در شهرستان سووآ در ناحیه رون-آلپ با جمعیت ۲۷٬۳۷۵ نفر در فرانسه.
[5] - American Philosophical Society.
[6] - Academy of Arts and Sciences.
[7] - The Accademia delle Arti Del Disegno, or "Academy of the Arts of Drawing", is an academyof artists in Florence, Italy. The Accademia e Compagnia delle Arti del Disegno, or "academy and company of the arts of drawing", was founded on 13 January 1563 by Cosimo I de' Medici, under the influence of Giorgio Vasari. It was made up of two parts: the Company was a kind of guild for all working artists, while the Academy was for more eminent artistic personalities of Cosimo’s court, and supervised artistic production in Tuscany. It was later called the Accademia delle Arti del Disegno.
[8] - The Académie Royale de Peinture et de Sculpture (Royal Academy of Painting and Sculpture), Paris, was the premier art institution in France in the eighteenth century.
[9] -  شارل لبرون یا شارل لو برو (به فرانسوی: Charles Le Brun، آوایش: luh broẽ) (زاده ۱۶۱۹ در پاریس – درگذشته ۱۶۹۰ میلادی) نقاش و طراح  بنیان‌گذار مکتب نقاشی فرانسه که با کمک‌های هایش آکادمی نقاشی و پیکر تراشی/مجسمه‌سازی در ۱۶۴۸ تأسیس شد. طی ۱۶۶۸ تا ۱۶۸۳ از سوی لوئی چهاردهم به انجام  تزئینات و نقاشی‌های کاخ ورسای گمارده شد.

[10] - The Salon (French: Salon), or rarely Paris Salon (French: Salon de Paris), beginning in 1725 was the official art exhibition of the Académie des Beaux-Arts in Paris. Between 1748 and 1890 it was the greatest annual or biennial art event in the Western world. At the 1761 Salon, thirty-three painters, nine sculptors, and eleven engravers contributed. From 1881 onward, it has been organized by the Société des Artistes Français.
[11] - Reynolds's Discourses-Delivered-at-the-Royal-Academy.
[12] - The Scots Magazine is a magazine containing articles on subjects of Scottish interest. It is the oldest magazine in the world still in publication[1] although there have been several gaps in its publication history. It has reported on events from the defeat of the Jacobites through theNapoleonic wars to the Second World War and on to the creation of the new Scottish Parliament.
[13]آلماناک ی نشریه ای است سالانه  شامل اطلاعاتی از قبیل:پیش بینی هوا،جداول جزومد و جداول اطلاعات موضوعی خاص است که طبق تقویم منظم شده است.
در آلماناک ها می توان به تاریخ تقویمی،زمان طلوع و غروب خورشید و خسوف و کسوف و اوضاع جزر و مد، فستیوالهای ایالتی اصطلاحات قضایی و.. دسترسی یافت
ریشه شناسی
اولین فرضیه در مورد  آلماناک آین است که ریشه عربی دارد ال-ماناخ به معنای آب و هوا .یعنی پیش بینی آب و هوای  پایدار یک منطقه در دوره ی زمانی  مشخص.
اولین کاربرد مستند آلماناک به 1267میلادی در زبان لاتین برمیگردد که به معنای جدولی از حرکت اجرام آسمانی از جمله ماه
اولین کاربرد را در علم نجوم تقویمها می توان مشاهده کرد..
اولین آلماناکها
تولید اولین آلمانکها را میتوان به نجوم بابل قدیم نسبت داد برای تولید جداول دوره های نجومی و پیش بینی قمری و پدیده های نجومی
بطلمیوس معتقد بود که پدیده های نجومی در آب و هوای فصول تغییراتی ایجاد میکند .به نظر او به دلیل دخالت اجرام آسمانی دیگر این تاثیرگذاری کاملا دقیق نیست.ازین رو برای او  پیشبینی هوا انشعابی از نجوم شناسی بود.
آلمانکهای جدید در برابر جداول بابلیان و بطالسه و ریج  تفاوت چشمگیری دارد و جایگاهدقیق اجرام آسمانی را نشان میدهد و نیازی به محاسبه ی  اندازه ها نیست
قدیمی ترین آلماناک مربوط به 1088 نوشته به ابو اسحاق است که در سالهای 1088-1092 جایگاه دقیق حورشید و ماه و سایر اجرام آسمانی را به خوبی دیگر جداول معین کرد. ترجمه ای لاتین و تطابقی که با اثر حاصل شد آلماناک تولدو را در قرن12 و جداول آنفونسین در قرن 13 را تهیه شد.
نخستین آلماناک چاپی را گوتنبرگ در سال1457 تهیه کرد.
رجیو-موناتانوس چندین ویرایش از چندین آلماناک را در نسخه اسسی چاپ کرد(1472).
در سال1497 نیز اولین سالنما(آلماناک) انگلیسی زبان چاپ شد.
اولین آلماناک آمریکایی New England را ویلیام  پیرس در سال 1639 کمبریج ماساچوست را منتشر ساخت.
هاروارد نخستین مرکز انتشار سالانه ی ویراستاران گوناگون شد.
مهمترین آلماناک های آمریکایی در فاصله ی سالهای 1726 و 1775 توسط ناتانائیل آمس از ماساچوست منتشر شد
آلماناک های معاصر
آلماناکهایی که امروزه کمنشر کی شوند مثل آلمانک ویتاکر برخلاف شکل تاریخی آنها دامنه وسیعی دارند.آلماناک های مدرن دارای اطلاعات آماری و توصیفی درباره سراسر جهان.مندرجات آن نیز درباره ی گستره ی موضوعات بحث و خلاصه ی وقایع تاریخی اخیر اطلاعاتی را عرضه می کند.
آلمانکهای امروزی: TIME Almanac, Information Please Almanac ,World Almanac و Book of Facts است

[14] - Chapbook.
[15] - National Copyright Library.
[16] - The Bodleian Library.
[17] - Stationers' Company
[18] - The British Museum.
[19] - Definitive Collection.
[20] - Chambre des syndicats, 1618.
[21] - فرانسوا-ماری آروئه (به فرانسوی: François Marie Arouet) که بعدها نام ولتر (به فرانسوی: Voltaire) را بر خود نهاد به سال ۱۶۹۴ در پاریس متولد گردید. تحصیلات خود را در مدرسه لوئی کبیر به اتمام رسانید و بعد به انجمنی به نام تمپل پیوست و سپس به شاگردی یکی از قضات دادگستری فرانسه درآمد. پس از چندی جایزه آکادمی فرانسه به وی تعلق گرفت.
[22] -  پیر-آگوستن کارون دو بومارشه (به فرانسوی: Pierre-Augustin Caron de Beaumarchais) نمایش‌نامه‌نویس، ساعت ساز،مخترع، موسیقی‌دان، دیپلمات، فراری، جاسوس، ناشر، دلال اسلحه، هجونویس، سرمایه گذار و انقلابی قرن هجدهم میلادیفرانسوی-آمریکایی.
[23] - Le  Mariage de Figaro.
[24] - Le Barbier de Seville.
[25] - Moritz Georg Weidmann (January 23, 1686 – May 3, 1743 ) was a German bookseller and publisher based in Leipzig, accredited to the courts of Poland and the Electorate of Saxony. He was the son of the Moritz Georg Weidmann Senior. He entered the business in 1713 as a partner, and in 1717 took complete control of his father's bookstore, which his stepfather, Johann Ludwig Gleditsch, had managed for him since 1694.
[26] - Net price.
[27] - Börsenverein der Deutschen Buchhändler (Association of the German bookseller in Leipzig).
[28] - The North Briton was a radical newspaper published in 18th century London. The North Briton also served as the pseudonym of the newspaper's author, used in advertisements, letters to other publications, and handbills.
Although written anonymously, The North Briton is closely associated with the name of John Wilkes.[2] The newspaper is chiefly famous for issue number 45, the forty or so court cases spawned by that issue, and for the genesis of "45" as a popular slogan of liberty in the latter part of the 18th century.

[29] - Pocket borough.
[30] - Cult of sentiment.
[31] -  رمان روانشناختی (به انگلیسی psychological novel) رمانی است که نویسنده  در آن  به  بیان جریان های ذهنی و حالات  پیچیده  عاطفی  و محرک های  درونی  شخصیت ها در انجام اعمالی  که از ایشان  سر می زند ، می پردازد. این نوع  رمان ، تحت  تاثیر  درونگرایی  رمانتیسم و تحقیقات روانکاوی  فروید  و پاولف  پدید آمد. نویسندگان  رمان  روانشناختی  پیش از آنکه  به  شرح  نتایج  اخلاقی  کار  شخصیت های  داستان  بپردازند ،  به بررسی  و بازگویی انگیزه های درونی آدم ها می پردازند. «فئو دور داستایوسکی »و «لوتولستوی » نخستین  نویسندگانی  بوده اند  که با دیدی  تحلیل  گرانه و روانکاوانه با  شخصیت های  داستانی خود برخورد  کرده اند.پس از  ایشان ازجمله  معروف ترین نویسندگانی که به نوشتن  رمان روانشناختی روی آورده اند ،  ژوزف کنزاد ، مارسل پروست و هنری جیمز شایان ذکرند . شیوه  بیان  در رمان روانشناختی ، تک گوئی  درونی  و جریان  سیال  ذهن است که شیوه اخیر بیشتر  در نوع  جدیدتر  رمان  روانشناختی  یعنی  رمان جریان  سیال ذهن به  کار گرفته  می شود.
فرهنگ  اصطلاحات ادبی
سیما داد
[32] -  دفو در سال 1704به کمک هارلی شروع به انتشار روزنامه ای با عنوان ریویو (Review) کرد که به مدت هفت سال منتشر شد و بیشتر این مدت ارگان دولت از حزب توری (حزب میهن که چندی بعد به «توری» معروف شد، جوانه اولیه حزب محافظه‌کار)بود.


[33] - The Examiner was a newspaper edited by Jonathan Swift from 2 November 1710 to 1714. It promoted a Tory perspective on British politics, at a time when Queen Anne had replaced Whig ministers with Tories.[1]
The newspaper was founded by John Morphew and it was launched by the Tories to counter the press of the Whig party. Among its first editors were philosopher and politician Henry St John, 1st Viscount Bolingbroke, Francis Atterbury, chaplain of King William III, and the poet and diplomatMatthew Prior.
In 1711, Swift published the political pamphlet The Conduct of the Allies, attacking the Whig government for its inability to end the prolonged war with France. The incoming Tory government conducted secret (and illegal) negotiations with France, resulting in the Treaty of Utrecht (1713) ending the War of the Spanish Succession.

[34] - The Conduct of the Allies and of the Late Ministry in Beginning and Carrying on the Present War was a book written by Jonathan Swift in which he attacked Britain's allies in the War of the Spanish Succession. It was published on 27 November 1711.
[35] - جنگ‌های جانشینی اسپانیا (به فرانسوی: Guerre de Succession d'Espagne) (به آلمانی: Spanischer Erbfolgekrieg) مجموعه وقایعی بود که از ژوئیه ۱۷۰۱ تا ۱۷۱۴ میلادی به طول انجامید و عاقبت به امضای معاهده راشتات منتهی شد.
http://en.wikipedia.org/wiki/War_of_the_Spanish_Succession
 in 17[36] - Tatler was a British literary and society journal founded by Richard Steele09. It was published for two years.
[37] - The Spectator was a daily publication founded by Joseph Addison and Richard Steele in England, lasting from 1711 to 1712. Each "paper", or "number", was approximately 2,500 words long, and the original run consisted of 555 numbers, beginning on 1 March 1711.[1] These were collected into seven volumes. The paper was revived without the involvement of Steele in 1714, appearing thrice weekly for six months, and these papers when collected formed the eighth volume. Eustace Budgell, a cousin of Addison's, also contributed to the publication.
[38] - Roger de (or of) Coverley (also Sir Roger de Coverley or ...Coverly) is the name of an English country dance and a Scottish country dance(also known as The Haymakers). An early version was published in The Dancing Master, 9th edition (1695). The Virginia Rshl,mg eel is probably related to it. The name refers to a fox, and the dance's steps are reminiscent of a hunted fox going in and out of cover.
Sir Roger de Coverley was also the name of a character in The Spectator (1711). An English squire of Queen Anne's reign, Sir Roger exemplified the values of an old country gentleman, and was portrayed as lovable but somewhat ridiculous ('rather beloved than esteemed') (Spectator no. 2), making his Tory politics seem harmless but silly. He was said to be the grandson of the man who invented the dance.
[39] - Edward Cave.
[40] - Gentleman's Magazine.
[41] - Monthly Review.
[42] - Critical Review.
[43] - Joseph Addison (1 May 1672 – 17 June 1719) was an English essayist, poet, playwright, and politician. He was the eldest son of The Reverend Lancelot Addison. His name is usually remembered alongside that of his long-standing friend, Richard Steele, with whom he founded The Spectator magazine.
[44] - Mock -epic, also called Mock-heroic, form of satire that adapts the elevated heroic style of the classical epic poem to a trivial subject. The tradition, which originated in classical times with an anonymous burlesque of Homer, the Batrachomyomachia(Battle of the Frogs and the Mice), was honed to a fine art in the late 17th- and early 18th-century Neoclassical period. A double-edged satirical weapon, the mock-epic was sometimes used by the “moderns” of this period to ridicule contemporary “ancients” (classicists). More often it was used by “ancients” to point up the unheroic character of the modern age by subjecting thinly disguised contemporary events to a heroic treatment. The classic example of this is Nicolas Boileau’s Le Lutrin (1674–83; “The Lectern”), which begins with a quarrel between two ecclesiastical dignitaries about where to place a lectern in a chapel and ends with a battle in a bookstore in which champions of either side hurl their favourite “ancient” or “modern” authors at each other. Jonathan Swift’s “Battle of the Books” (1704) is a variation of this theme in mock-heroic prose. The outstanding English mock-epic is Alexander Pope’s brilliant tour de force The Rape of the Lock (1712–14), which concerns a society beau’s theft of a lock of hair from a society belle; Pope treated the incident as if it were comparable to events that sparked the Trojan War.
Most mock-epics begin with an invocation to the muse and use the familiar epic devices of set speeches, supernatural interventions, and descents to the underworld, as well as infinitely detailed descriptions of the protagonist’s activities. Thus, they provide much scope for display of the author’s ingenuity and inventiveness. An American mock-epic, Joel’s The Hasty Pudding (written 1793), celebrates in three 400-line cantos his favourite New England dish, cornmeal mush.

[45] - On Man.
[46] - Poems, Chiefly in the Scottish Dialect commonly known as the Kilmarnock volume or Kilmarnock edition, is a collection of poetry by Robert Burns, first printed and issued by John Wilson of Kilmarnock, on 31 July 1786. It was the first published edition of Burns' work. It cost 3 shillings and 612 copies were printed. The volume was dedicated to Gavin Hamilton. The Kilmarnock volume contained, besides satire, a number of poems like "Halloween" (written in 1785), "The Twa Dogs" and "The Cotter's Saturday Night," which are vividly descriptive of the Scots peasant life with which he was most familiar; and a group like "Puir Mailie" and "To a Mouse", which, in the tenderness of their treatment of animals, revealed one of the most attractive sides of Burns' personality.
Six of the original manuscript versions of the poems from the book are in the possession of the Irvine Burns Club.

[47] - Dictionnaire Historique et Critique (Historical and Critical Dictionary).
[48] - اثر فونتُنِل Entretiens Sur La Pluralite des Mondes [ گفتگو درباره ی کثرت جهان ها] (1686) تشریح عالم بر اساس نظام های کپرنیک، جیوردانو برونو Giordano Bruno و دکارت ها به زبان ساده و مردم پسند است؛ محاوره ای است بین فونتنل و یک خانم دولتمند و مشهور که از عشق اجتناب کرده تا درباره ی نجوم صحبت کنند؛ آنها شش شب متوالی را با گردش در باغ خانم وحرف زدن سپری می کنند.
[49] - Considérations sur les causes de la grandeur des Romains et de leur décadence (Considerations on the Causes of the Greatness of the Romans and their Decline, 1734).
[50] -Espirit general.  The concept of general spirit is one of the most important and most original in L’Esprit des lois, the one which Hegel, in homage to Montesquieu, made the keystone of his philosophy (Principes de la philosophie du droit, trans. R.Derathéxe "Derath", Paris: Vrin, 1989, §3, p.64-65).


[51] - Candide.
[52] - Anti novel.
http://anthropology.ir/node/727
[53] - Jacques the Fatalist and his Master (French: Jacques le fataliste et son maître) is a novel by Denis Diderot, written during the period 1765-1780. The first French edition was published posthumously in 1796, but it was known earlier in Germany, thanks to Goethe's partial translation, which appeared in 1785 and was retranslated into French in 1793, as well as Mylius's complete German version of 1792.
[54] - Nouveau roman ("new novel").
[55] - Pantheistic.
[56] - Dictionnaire raisonné ("rational dictionary).
[57] - De l'esprit ("On the Mind").
[58] - Claude-Adrien Helvetius.
[59] - Orthodoxy.
[60] - Abbé de Prades. Jean-Martin de Prades (c.1720–1782) was a French Catholic theologian. He became famous through a thesis he presented that was considered irreligious.
[61] - Males-herbes.
[62] - داستان واقع گرا ( Novel of manners)
[63] - آلن رنه لوساژ (به فرانسه Alain-René Lesage) ) از نویسندگان دراماتیک قرن هفدهم و هیجدهم فرانسه که در سال ۱۶۶۸ زاده و در کودکی یتیم شد . قیم تمام اموالش بالا کشید و مجبور شد که خود برای امرار معاش کار کند. بدین جهت دست به ترجمه و تالیف آثار ادبی زد و نمایشنامه هایی نبز با اقتباس از آثار ادبی اسپانیا بوجود آورد.  گرچه تمام عمر در پاریس می زیست، لیکن با هیچیک از محافل ادبی دوستی و رفت‌وآمد نداشت. تنها راه رفع احتیاجاتش هنرش بود و همیشه از جاه طلبی برحذر بود. در بعضی آثارش بشدت از وضع اجتماعات آن روز که مبنای آنها بیشتر بر کلاهبرداری و حقه بازی های مزورانه بوده است انتقاد می نماید. گرچه لوساژ موضوع بیشتر داستان های خویش را از رمان های اسپانیا و نویسندگان آنها اقتباس نموده است، ولی او با هنرمندی خویش آنها را به طرز جالب تر و زیباتری درآورد که هم اکنون از بهترین آثار ادبی فرانسه به شمار می روند.  سرانجام در سال ۱۷۴۷  جهان به دیگران واگذارد.

[64] - آنتوان فرانسوا پره‌وو (به فرانسه (Antoine-François abbé Prévost رمان‌نویس، مورخ، روزنامه‌نگارو مترجم قرن هفدهم میلادی اهل فرانسه که گاه به اختصار آبه پره وو خوانده می شود. 
[65] - L'Histoire du chevalier des Grieux et de Manon Lescaut).
[66] - پیر کارله دو شامبلن دو ماریوو (به فرانسه: Pierre Carlet de Chamblain de Marivaux، معروف به ماریوو(۴ فوریه ۱۶۸۸- ۱۲ فوریه ۱۷۶۳)، نمایش‌نامه‌نویس معروف قرن هجدهم فرانسه که
۳۰ نمایشنامه از او باقی‌مانده که بیشتر آنها به زبانهای دیگر ترجمه شده‌اند و بعضی از آنها شاهکار محسوب می‌شوند:  جزیره بردگان، بازی عشق و شانس، زندگی ماریان، بی‌ثباتی دوطرفه و دهقان تازه بدوران رسیده.

[67] - La Vie de Marianne (The Life of Marianne).
[68] - Le Paysan parvenu (The Upstart Peasant).
[69] - Letters from a Peruvian Woman (French: Lettres d'une Péruvienne) is a 1747epistolary novel by Françoise de Graffigny. It tells the story of Zilia, a young Incan princess, who is abducted from the Temple of the Sun by the Spanish during the Spanish conquest of the Inca Empire. In a series of letters to her fiancé Aza, who is also the Sapa Inca, Zilia tells the story of her capture, her rescue by French sailors, her befriending of the captain Déterville, and her introduction to French society.
[70] - مادام ریکوبونی(به فرانسهMarie-Jeanne Riccoboni, dite Madame Riccoboni  طنزپرداز و رمان‌نویس قرن هجدهم فرانسه.
[71] - Adèle et Théodore; ou, Lettres sur l'éducation, contenant tous les principes relatifs aux trois différens plans d'éducation des princes, des jeunes personnes, & des hommes (1807)
  Isabelle de Charrière (20 October 1740 – 27 December 1805), known as Belle van Zuylen in the Netherlands, née Isabella Agneta Elisabeth van Tuyll van Serooskerken, and [Madame] Isabelle de Charrière elsewhere, was a Dutch writer of the Enlightenment who lived the latter half of her life in Switzerland. She is now best known for her letters and novels, although she also wrote pamphlets, music and plays. She took a keen interest in the society and politics of her age, and her work around the time of the French Revolution is regarded as being of particular interest.
[72] - Stéphanie Félicité du Crest de Saint-Aubin, Comtesse de Genlis (25 January 1746 – 31 December 1830), known as Madame de Genlis, was a French writer, harpist and educator.

[73] -   Adelaide and Theodore; Or Letters on Education; Containing All the Principles Relative to Three Different Plans of Education; To That of Princes, and to Those of Young Persons of Both Sexes.


[74] - Julie, or the New Heloise (French: Julie, ou la nouvelle Héloïse) is an epistolary novel by Jean-Jacques Rousseau, published in 1761 by Marc-Michel Rey in Amsterdam. The original edition was entitled Lettres de deux amans habitans d'une petite ville au pied des Alpes ("Letters from two lovers living in a small town at the foot of the Alps").
The novel's subtitle points to the history of Héloïse d’Argenteuil and Peter Abelard, a medieval story of passion and Christian renunciation. The novel was put on the Index Librorum Prohibitorum(The Index Librorum Prohibitorum (English: List of Prohibited Books) was a list of publications deemed heretical, anti-clerical or lascivious, and therefore banned by theCatholic Church. A first version (the Pauline Index) was promulgated by Pope Paul IV in 1559, which Paul F. Grendler believed marked "the turning-point for the freedom of enquiry in the Catholic world", and which lasted less than a year, being then replaced by what was called the Tridentine Index (because it was authorized at the Council of Trent), which relaxed aspects of the Pauline Index that had been criticized and had prevented its acceptance).

[75] - پیر-آمبرواز شودرلو دو لاکلو(به فرانسه( Pierre-Ambroise Choderlos de Laclos     نویسنده ،مءمور دولت، امیر ارتش و فراماسون قرن هجدهم  فرانسه. 

Pierre Ambroise François Choderlos de Laclos (French pronunciation: ​[pjɛʁ ɑ̃brwaːz ʃɔdɛʁlo də laklo]; 18 October 1741 – 5 September 1803) was a French novelist, official, freemason and army general, best known for writing the epistolary novel Les Liaisons dangereuses (Dangerous Liaisons).
A unique case in French literature, he was for a long time considered to be as scandalous a writer as the Marquis de Sade or Nicolas-Edme Rétif. He was a military officer with no illusions about human relations, and an amateur writer; however, his initial plan was to "write a work which departed from the ordinary, which made a noise, and which would remain on earth after his death"; from this point of view he mostly attained his goals, with the fame of his masterwork Les Liaisons dangereuses. It is one of the masterpieces of novelistic literature of the 18th century, which explores the amorous intrigues of the aristocracy. It has inspired a large number of critical and analytic commentaries, plays, and films.

[76]- در سال ۲۰۰۳،  گاردین، فهرستی از ۱۰۰ کتاب یا ۱۰۰ شاهکار ادبی را منتشر کرد.  رتبه‌  یک تا ده این نظرسنجی بدین شرح است:
۱- دون‌کیشوت اثر سروانتس
۲- سیر و سلوک زائر اثر جان بانیان
۳- رابینسون کروزوئه اثر دانیل دفو
۴- سفرهای گالیور اثر جاناتان سویفت
۵- تام جونز اثر هنری فیلدینگ
۶- کلاریسا اثر ساموئل ریچاردسون
۷- تریسترام شندی اثر لارنس استرن
۸- روابط خطرناک اثر پی‌یر-آمبرواز شودرلو دو لاکلو
۹- اما اثر جین آستین
۱۰ فرانکشتاین اثر مری ‌شلی

Les Liaisons dangereuses (French pronunciation: ​[le ljɛ.zɔ̃ dɑ̃.ʒə.ʁøz]; The Dangerous Liaisons) is a French epistolary novel by Pierre Choderlos de Laclos, first published in four volumes by Durand Neveu from March 23, 1782.
It is the story of the Marquise de Merteuil and the Vicomte de Valmont, two rivals (and ex-lovers) who use seduction as a weapon to humiliate and degrade others, all the while enjoying their cruel games and boasting about their manipulative talents. It has been claimed to depict the decadence of the French aristocracy shortly before the French Revolution, thereby exposing the perversions of the so-called Ancien Régime. However, it has also been described as an amoral story.

[77] - نیکولا ادم رستیف دو لا برتون (به فرانسه: Nicolas Edme Restif de La Bretonne)  نویسنده قرن هجدهم فرانسه.

Nicolas-Edme Rétif or Nicolas-Edme Restif (23 October 1734 – 3 February 1806), also known as Rétif de la Bretonne, was a French novelist. The term retifism for shoe fetishism was named after him.
[78] - مارکی آلفونز فرانسوا دُ ساد)به فرانسه Donatien Alphonse François marquis de Sade )  (زاده: ۱۲ ژوئن۱۷۴۰؛ درگذشته: ۲ دسامبر ۱۸۱۴ در پاریس) نویسنده و فیلسوف فرانسوی که در خانواده‌ای اشرافی به دنیا آمد. در ۱۴ سالگی وارد مدرسه نظام شد که فرزندان خانواده‌های اشراف در آن ثبت‌نام می‌کردند. در ۱۷ سالگی در جنگ علیه پروس شرکت کرد. در سال ۱۷۶۳ درجه سروانی گرفت. با بازیگران تئاتر رابطه داشت و پدرش برای پایان دادن به این قضیه او را وادار به ازدواج کرد.  ساد فرازونشیب‌های زیادی را گذراند. چندین بار به اتهام لواط به زندان رفت و دو بار از اعدام با گیوتین نجات یافت. او در حالی که ۳۰ سال از زندگی‌اش را در زندان گذرانده بود در ۲ دسامبر سال ۱۸۱۴ در سن ۷۴ سالگی درگذشت.

[79] - Johann Christoph Gottsched (2 February 1700 – 12 December 1766) was a German philosopher, author, and critic. For about thirty years, he exercised an almost undisputed literary dictatorship in Germany. But by his later years, his name had become a by-word for foolish pedantry.
[80] - لسینگ (به آلمانی: Gotthold Ephraim Lessing) (زاده ۲۲ ژانویه ۱۷۲۹ - ۱۵ فوریه ۱۷۸۱)، نویسنده، فیلسوف، ناشر و منتقد ادبی آلمانی و از چهره‌های مهم عصر روشنگری است. نوشته‌ها و نمایشنامه‌های او نقش کلیدی در شکل‌گیری ادبیات آلمانی داشته است.
[81] - Bourgeois tragedy (German: Bürgerliches Trauerspiel) is a form of tragedy that developed in 18th-century Europe. It is a fruit of the enlightenment and the emergence of the bourgeois class and its ideals. It is characterized by the fact that its protagonists are ordinary citizens.
[82] -  The centerpiece of Nathan the Wise (original German title: Nathan der Weise) is the Ring Parable (German: Ringparabel), narrated by Nathan when asked by Saladin which religion is true: An heirloom ring with the magical ability to render its owner pleasing in the eyes of God and mankind had been passed from father to the son he loved most. When it came to a father of three sons whom he loved equally, he promised it (in "pious weakness") to each of them. Looking for a way to keep his promise, he had two replicas made, which were indistinguishable from the original, and gave on his deathbed a ring to each of them.
The brothers quarreled over who owned the real ring. A wise judge admonished them that it was impossible to tell at that time – that it even could not be discounted that all three rings were replicas, the original one having been lost at some point in the past; that to find out whether one of them had the real ring it was up to them to live in such a way that their ring's powers could prove true, to live a life that is pleasant in the eyes of God and mankind rather than expecting the ring's miraculous powers to do so. Nathan compares this to religion, saying that each of us lives by the religion we have learned from those we respect.
   
[83] - Characteristiks of Men, Manners, Opinions, Times, 1711.
[84] - Association of ideas, or mental association, is a process by which representations arise in consciousness, and also for a principle put forward by an important historical school of thinkers to account generally for the succession of mental phenomena. It is used mostly in the history of philosophy and of psychology. One idea was thought to follow another in consciousness if it were associated by some principle. The three commonly asserted principles of association were similarity, contiguity, and contrast; numerous others had been added by the nineteenth century. By the end of the nineteenth century physiological psychology was so altering the approach to this subject that much of the older associationist theory was rejected.
Everyday observation of the association of one idea or memory with another gives a face validity to the notion. In addition, the notion of association between ideas and behavior gave some early impetus to behaviorist thinking. The core ideas of associationist thinking recur in some recent thought on cognition, especially consciousness.

[85] - The Pleasures of the Imagination.
[86] - Imaginative association.

[87] - An Inquiry into the Original of Our Ideas of Beauty and Virtue.


[88] - Meditationes Philosophicae de Nonnullis ad Poema Pertinentibus (1735; Reflections on Poetry).
[89] - Novalis (German: [noˈvaːlɪs]) was the pseudonym of Georg Philipp Friedrich Freiherr von Hardenberg (May 2, 1772 – March 25, 1801), a poet, author, and philosopher of early German Romanticism.

[90] - Essays on the Nature and Principles of Taste.

 http://plato.stanford.edu/entries/aesthetics-18th-british/



[91] -  Les beaux arts réduits à un même principe  (The Fine Arts Reduced to a Single Principle”).
[92] - A Philosophical Enquiry into the Origin of Our Ideas of the Sublime and Beautiful (1756).

[93] - Kritik der Urteilskraft/The Critique of Judgment (CJ) is Immanuel Kant's third major work on the Critique of Pure Reason and theCritique of Practical Reason , published in 1790 . It contains in a first part of Kant's aesthetics (the study of aesthetic judgment) and in the second part of the teleology (study of the interpretation of nature by purpose categories).

[94] - On the Aesthetic Education of Man (Über die ästhetische Erziehung des Menschen) is a treatise by the German author Friedrich Schiller in the form of a collection of letters. It deals with Immanuel Kant's transcendental aesthetics and the events of the French Revolution.
[95] - Hogarth wrote and published his ideas of artistic design in his book The Analysis of Beauty (1753). In it, he professes to define the principles of beauty and grace which he, a real child of Rococo, saw realized in serpentine lines (the Line of Beauty). By some of Hogarth's adherents, the book was praised as a fine deliverance upon aesthetics; by his enemies and rivals, its obscurities and minor errors were made the subject of endless ridicule and caricature.
[96] - Serpentine line. Line of beauty is a term and a theory in art or aesthetics used to describe an S-shaped curved line (aserpentine line) appearing within an object, as the boundary line of an object, or as a virtual boundary line formed by the composition of several objects. This theory originated with William Hogarth (18th-century English painter, satirist, and writer), and is an essential part of Hogarth's theory of aesthetics as described in his Analysis of Beauty (1753). According to this theory, S-shaped curved lines signify liveliness and activity and excite the attention of the viewer as contrasted with straight lines, parallel lines, or right-angled intersecting lines, which signify stasis, death, or inanimate objects.
In contrast to grand compositional lines, which are regularly found in Baroque or Rococo art, the serpentine line is not primarily dictating the whole composition of a canvas. Instead, the line should be understood as being found in parts; a composition is created by employing various kinds of lines in various relations to each other without destroying its simplicity.

[97] - James Beattie, Essay on Poetry and Music as They Affect the Mind (1776).
[98] -  برادرزاده رامو - دنیس دیدرو  (( Rameau’s Nephew, Le Neveu de Rameau, Denis Diderot
ترجمه احمد سمیعی، سازمان کتابهای جیبی، فرانکلین، 1346، 235 ص؛ نشر البرز، 1368. از دید هگل قهرمان «برادرزاده رامو» نمونه ای است از طفیلی های قرن هجدهم جامعه فرانسه، هرچند وجودی دو پاره دارد که میان آگاهی والا و پست در تقلاست و نیک میداند در جامعه ای که «ملاکش طلاست، روح از خود بیگانه میشود، و هر چیزی در واقع عکس آنی است که نماید.
[99] - Jonathan Richardson (London 12 January 1667 – 28 May 1745 London) sometimes called "the Elder" to distinguish him from his son (who had the same name) was an English artist, collector of drawings, and writer on art, working almost entirely as a portrait-painter in London. He was considered by some art-critics as one of the three foremost painters of his time. He was the master of Thomas Hudson and George Knapton.[1] Richardson was even more influential as a writer; he is credited with inspiring Joshua Reynolds to paint and theorise with his book An Essay on the Theory of Painting. This book is credited with being "the first significant work of artistic theory in English."
[100] - Utilitarian/Utility Calculus.  The felicific calculus is an algorithm formulated by utilitarian philosopher Jeremy Bentham for calculating the degree or amount of pleasure that a specific action is likely to cause. Bentham, an ethical hedonist, believed the moral rightness or wrongness of an action to be a function of the amount of pleasure or pain that it produced. The felicific calculus could, in principle at least, determine the moral status of any considered act. The algorithm is also known as the utility calculus, the hedonistic calculus and the hedonic calculus.
To be included in this calculation are several variables (or vectors), which Bentham called "circumstances". These are:
1.    Intensity: How strong is the pleasure?
2.    Duration: How long will the pleasure last?
3.    Certainty or uncertainty: How likely or unlikely is it that the pleasure will occur?
4.    Propinquity or remoteness: How soon will the pleasure occur?
5.    Fecundity: The probability that the action will be followed by sensations of the same kind.
6.    Purity: The probability that it will not be followed by sensations of the opposite kind.
7.    Extent: How many people will be affected?

[101] - Gedanken über die Nachahmung der griechischen Werke in der Malerei und Bildhauerkunst ("Thoughts on the Imitation of Greek Works in Painting and Sculpture"), followed by a feigned attack on the work, and a defence of its principles, nominally by an impartial critic. (First edition of only 50 copies 1755, 2nd ed., 1756).

[102] - Geschichte der Kunst des Alterthums ("History of Ancient Art") (1764).

[103] - An Essay Concerning Human Understanding is a work by John Locke concerning the foundation of human knowledge and understanding. It first appeared in 1689 (although dated 1690) with the printed title An Essay Concerning Humane Understanding. He describes the mind at birth as a blank slate (tabula rasa, although he did not use those actual words) filled later through experience. The essay was one of the principal sources of empiricism in modern philosophy, and influenced many enlightenment philosophers, such as David Hume and George Berkeley.
[104] - Some Thoughts Concerning Education is a 1693 treatise on the education of gentlemen written by the English philosopher John Locke. For over a century, it was the most important philosophical work oneducation in England. It was translated into almost all of the major written European languages during the eighteenth century, and nearly every European writer on education after Locke, including Jean-Jacques Rousseau, acknowledged its influence.
In his Essay Concerning Human Understanding (1690), Locke outlined a new theory of mind, contending that the gentleman's mind was a tabula rasa or "blank slate"; that is, it did not contain any innate ideas.Some Thoughts Concerning Education explains how to educate that mind using three distinct methods: the development of a healthy body; the formation of a virtuous character; and the choice of an appropriate academic curriculum.
Locke wrote the letters that would eventually become Some Thoughts for an aristocratic friend, but his advice had a broader appeal since his educational principles allowed commoners to think they could acquire the same kind of character as the aristocrats for whom Locke originally intended the work.

[105] - John Locke's Of the Conduct of the Understanding describes how to think clearly and rationally. It is a handbook for autodidacts. It complements Locke's Some Thoughts Concerning Education which explains how to educate children. The text was first published in 1706, two years after Locke's death, as part of Peter King's Posthumous Works of John Locke.
[106] - The New Science (original title Scienza Nuova [ˈʃɛntsa ˈnwɔːva]) is the major work of Italian philosopherGiambattista Vico, published in 1725. It has been highly influential in the philosophy of history, and for historicists like Isaiah Berlin and Hayden White.
The original full title is Principi di Scienza Nuova d'intorno alla Comune Natura delle Nazioni, which may be literally translated as "Principles/Origins of New/Renewed Science About/Surrounding the Common Nature of Nations".

[107] - De Nostri temporis studiorum ratione (1709), On the Study Methods of our Time, translated by Elio Gianturco, with, as an addendum, The Acadamies and the Relation between Philosophy and Eloquence [1737], translated by Donald Phillip Verene, Ithaca: Cornell University Press, 1990.
[108]- Port-Royal Logic, or Logique de Port-Royal, is the common name of La logique, ou l'art de penser, an important textbook on logic first published anonymously in 1662 by Antoine Arnauld and Pierre Nicole, two prominent members of the Jansenist movement, centered on Port-Royal. Blaise Pascal likely contributed considerable portions of the text. Its linguistic companion piece is the Port Royal Grammar (1660) by Arnauld and Lancelot.
Written in French, it became quite popular and was in use up to the twentieth century, introducing the reader to logic, and exhibiting strong Cartesian elements in its metaphysics and epistemology (Arnauld having been one of the main philosophers whose objections were published, with replies, inDescartes' Meditations on First Philosophy). The Port-Royal Logic is sometimes cited as a paradigmatic example of traditional term logic.
The philosopher Louis Marin particularly studied it in the 20th century (La Critique du discours, Éditions de Minuit, 1975), while Michel Foucaultconsidered it, in The Order of Things, one of the bases of the classical épistémè.
Among the contributions of the Port-Royal Logic is the introduction of a distinction between comprehension and extension, which would later become a more refined distinction between intension and extension.

[109] - August Hermann francke 1727-1663.

[110] - Johann Julius Hecker (December 2, 1707 – June 24, 1768) was a German educator who established the first Realschule (practical high school) and Prussia's first teacher-education institution.
Hecker was born to a family of educators in Werden, then part of Prussia. As a young man, he formed an interest in theology and was drawn to pietism and the ideas of August Hermann Francke. After completing the gymnasium in Essen, he studied theology, ancient languages, medicine, and natural sciences at theUniversity of Halle. In 1729 he became a teacher in the Francke Pädagogium, teaching every subject, including Latin, Greek, Hebrew, German, religion, history, arithmetic, botany, anatomy, physiology, andchemistry.

[111] - Realschule ("realistic school").
[112] - Discourse on the Origin and Basis of Inequality among Men (French: Discours sur l'origine ET les fondements de l'inégalité parmi les hommes), also commonly known as the "Second Discourse", is a work by philosopher Jean-Jacques Rousseau.
Rousseau first exposes in this work his conception of a human state of nature, presented as a philosophical fiction (like by Thomas Hobbes, unlike by John Locke), and of human perfectibility, an early idea of progress. He then explains the way, according to him, people may have established civil society, which leads him to present private property as the original source and basis of all inequality.

[113] - Emile, or On Education or Émile, Or Treatise on Education (French: Émile, ou De l’éducation) is a treatise on the nature of education and on the nature of man written by Jean-Jacques Rousseau, who considered it to be the “best and most important of all my writings”. Due to a section of the book entitled “Profession of Faith of the Savoyard Vicar,” Emile was banned in Paris and Geneva and was publicly burned in 1762, the year of its first publication. During the French Revolution, Emileserved as the inspiration for what became a new national system of education.
[114] - Necessity.
[115] - Granville Stanley Hall (February 1, 1844 – April 24, 1924) was a pioneering American psychologistand educator. His interests focused on childhood development and evolutionary theory. Hall was the first president of the American Psychological Association and the first president of Clark University.
[116] - Le Traité des sensations (Treatise on Sensations) (1754).
[117] - Innate ideas.
[118] - Essay on the Origin of Human Knowledge of 1746.
[119] - Johann Bernhard Basedow.
[120] - Über Pädagogik (On Pedagogy).
[121] - Louis Antoine Léon de Saint-Just.
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%84%D9%88%D8%A6%DB%8C_%D8%A2%D9%86%D8%AA%D9%88%D8%A7%D9%86_%D8%AF%D9%88_%D8%B3%D9%86-%DA%98%D9%88%D8%B3%D8%AA
[122] - Joseph Christian Freiherr von Zedlitz was an Austrian dramatist and epic poet. His wife died 1836, and 1837 he was nominated by the Foreign Service to work for the Foreign Office. 
[123] - Friedrich Gedike (* 15 January 1754 in Boberow at Karstädt (Prignitz) ( Brandenburg ); † 2 May 1803 in Berlin ) was a German theologian and educator in the late period of the Enlightenment and prepared as enlightened educational policy of the Prussian education reform the way.
[124] - Abitur (from Latin abire "leave, go off") is a designation used in Germany, Lithuania, Bulgaria and Estonia for final exams that pupils take at the end of their secondary education, usually after twelve or thirteen years of schooling (see also for Germany Abitur after twelve years).Abitur is a matriculation examination and can be compared to A-Level exams or Matura.