109- مفلحون
نکته ها
*فلاح به معنای رستگاری است و به معنای کامیابی و پیروزی هم آمده است. فالح اسم فاعل است به معنی شخص رستگار و کامیاب.
*در ظواهر عقل و نقل هر کدام به موضوعاتی اشاره میکنند که شخص، رستگار میشود؛ که بدان در نکته های دیگر اشاره میکنیم. امّا در طریقت، کسی که از تعلق دنیا و کثرات آن خلاصی یافته، به کامیابی میرسد. چون هر مقامی دارای درجات و مراتب است، پس فلاح در افراد نسبی است.
*البتّه کار به عنایت است و این که در دو دنیا کسی بخواهد به این مقام برسد فقط به زحمت نیست بلکه دست لطف خاص لازم است.
به هر که ساقی از این باده داد، رست از خود *** هر آنکه رست از خود، یافت در دو کون فلاح (مغربی)
*شرایطی در باب فلاح در نقل و آیات آمده است که هر کدام به نوعی در رشد و کمال این مقام تأثیر به سزایی دارد. ایمان، تزکیه، پروا و تقوا، یاد آلاء الهی،پرسش و انجام فعل خیر، یاد بسیار حق تعالی، امر به معروف و نهی از منکر، سخاوت و امثال اینها که هر کدامشان قابل توجّه است.
*ضدّ رستگاری، عدم فلاح است که افرادی که ستم میکنند، مجرم هستند، ساحری میکنند، کفر میورزند و دروغگویی میکنند و امثال اینان هر دسته شان با کارهای مذموم و ناصوابی که مینمایند در دراز مدّت، هبوط مینمایند.
*یکی از چیزهایی که موجب رستگاری میشود علم است آن هم نه علم صرف، بلکه علمی که سبب عمل گردد و ملبّس بدان شود. اینکه بعضیها حتّی علم دین فرا میگیرند و رستگار نمیشوند به خاطر آن است که فلاح با تزکیه محقق میشود. (قد افلح من زکّیها: شمس: 9)
*تکیه بر حول و قوّه خویش کردن، از اسبابی است که موجب عدم فلاح میگردد و استقلال فکر کردن و اعتماد بر فکر و نظر خود کردن برای سالک عیب بزرگی است که بسیاری از این تز و اندیشه به هلاکت رسیدند.
*این که در اذان و اقامه گفته میشود « حیّ علی الفلاح: شتاب به سوی رستگاری کنید.» در واقع اذان و اقامه اعلان است برای صلاة، پس تأخیر و تنبلی و نخواندن نماز موجب رستگاری نمیشود.
*همه اعمال عبادی یک چاشنی و مهر میخواهد تا مصداق مفلحین برای عامل نوشته شود و آن اخلاص است چه آنکه سعادت ابدی، مرهون این موضوع بسیار مهم است و عدم نیّت درست، سبب خسران میگردد.
*امام سجّاد (ع) در نیایش 11 میگوید:« ای خداوندی که شکر تو، شکرگزاران را رستگاری است!» یعنی سپاس و ثنا سبب میشود که سالک به فلاح برسد. گرچه این صفت، به ظاهر کوچک جلوه میکند امّا در باطن پاداش بزرگی را به همراه دارد.
*اینکه در سوره مؤمنون آیه 1 خداوند فرمود:« قد افلح المؤمنون: به تحقیق مؤمنین رستگار شدند»
منظور نه مؤمن عُرفی و شناسنامه ای است بلکه رستگاری مطلق برای مؤمنی است که از سجن دنیا نجات پیدا کرده باشد. لذا در آیه 3 وصف مؤمن میفرماید:« والذین هم عن الغو معرضون:آنان که از لغو و بیهوده اعراض میکنند.» در واقع همه حیاتشان عین صواب است.
*بعضی را اعتقاد آن است که کلید فلاح، اقرار و اعتراف به عجز و نیاز است. تا بنده این را از فقر و اعتراف قلبی و لسانی کاملاً در پوشش قرار ندهد راه ورودی به پیروزی نگردد. باید فقر، فخر او باشد و هیچگاه و آنی خود را از حراست و مراقبت حق بیرون نبیند و ارباب را محیط بر خود دانسته و فقر را نشان بدهد. گرچه حالت دعا و مناجات هم گاهی چاشنی ممدوحی است که حال داعی را بهتر میکند. امیرالمؤمنین (ع) فرمود:« الدعاء مقالید الفلاح: دعا کلیدهای رستگاری است. (شرح مناجات شعبانیه ص 10)
*مولانا میگوید:
نعره ی مؤذن که حیّ علی الفلاح *** و آن فلاح این زاری است و اقتراح (5/1600)
بانگ مؤذن که میگوید: بشتاب به سوی رستگاری، آن رستگاری همین ناله و درخواست کردن است.
کار تقوی دارد و دین و صلاح *** که از او باشد به دو عالم فلاح (6/264)
اصل کار، تقوی و دینداری و صلاحیت اخلاقی است که رستگاری در هر دو جهان با آنها حاصل شود.
*از آنجایی که تقوی و هدایت در دنیا فوائد دنیوی دارد شاید از نظر ظاهری فلاح و پیروزی به دست نیاید امّا در آخرت فلاح صددرصدی خود را نشان میدهد چون آنجا همه کوششهای دنیایی خود را نشان میدهد و فوز به بقاء ابدی و آلاء ملکوتی آنجا مشهود میشود.
*در آیات، مفلحون به صیغه اسم فاعل آورده شده است تا اینکه بر قیام وصف فلاح و اتّصاف به این پیروزی را دلالت کند.
چون شخص مفلح از مکائد نفس و شیطان در امان میباشد. مفلح کسی است که مراتب ظفر و فوز به مطلوب برایش منفتح و گشاده است.
*فلاح به معنی رستگار و افلاح یعنی رستگار شدن و مفلح یعنی رستگار که اسم فاعل است برای شخصی که به خاطر اعمال نیک، پیروز و کامیاب میشود.
*در سوره آل عمران آیه 104 خداوند میفرماید:« و باید از میان شما گروهی مردم را به نیکی دعوت کنند و به کار شایسته وا دارند و از زشتی باز دارند و آنان همان رستگارانند.»
پس دعوت کنندگان به خیر و معروف و نهی از زشتی، هم خود به فلاح میرسند و هم دیگران را به کامیابی میرسانند.
*« ای کسانی که ایمان آوردید! ربا را با سود چندین برابر مخورید و از خدا پروا کنید، باشد که رستگار شوید.» (آل عمران:130) یعنی کسی که به رباخواری مشغول است فلاح نصیب او نخواهد شد، اموالی که با سود همراه است همه اش آتش میشود و درون رباخوار را میسوزاند و دیگر جایی برای رستگاریش باقی نمیماند مگر ترک رباخواری کند و تقوا بورزد آنگاه امید فلاح برایش خواهد آمد.
*در بسیاری از آیات، جمله « شاید رستگار شوید » آمده است که دلالت دارد بر اینکه باید شرایط جمع باشد تا تحقق فلاح شود؛ و صرف گفتاری یا عمل جزئی دلیل تام و کامل بر رسیدن به مقصود و هدف نیست. در سوره آل عمران آیه 200 میفرماید:« ای کسانی که ایمان آوردهاید! صبر کنید و ایستادگی ورزید و مرزها را هم نگهبانی کنید و از خدا پروا نمایید امید است که رستگار شوید. پس صبر بر مشقت و بلاء یا صبر بر ترک معصیت، مقاومت در برابر دشمن و بودن در سرحدّات مملکت اسلامی به عنوان پاسداری از آن و ریشه کردن تقوا، اگر همه اینها مصداق واقعی خود را نمودار کرد آنگاه امید رستگاری خواهد آمد.
*چیزهایی که جنبه محرّمی دارد، مانند خمر و قمار و پرستش بت و زنا، لواط، خوردن گوشت خوک و... مانع فلاح میشوند چون اینها یا از غلبه هوای نفس است یا از وسواس شیطان . مگر کسی که توبه کند و اجتناب ورزد و شیوه تقوا را پیشه کند تا توفیق کامیابی نصیب او گردد.
*پیامبر وقتی مبعوث به رسالت شد فقط یک چیز میفرمود:« لااله الا الله بگویید تا رستگار شوید.» پس نفی معبودهای باطل و اثبات معبود واقعی برای اسلام و ایمان، کافی است. چون اسلام فرامین آن ابلاغ شد، از نماز و روزه و تقوا و ترک شراب و ربا و مانند اینها فلاح از تنهایی به در آمد و شرایط آن برای رسیدن به کامیابی، لازمه رستگاری شد.
*حضرت یوسف(ع) فرمود: « پناه بر خدا، پروردگارم به من جای نیکو داده است، قطعاً ستمکاران رستگار نمیشوند.» (یوسف 23)
پس ظالم، نه خودش رستگار میشود و نه ظلمش کسی را به نیکوکاری میرساند.
*واژه مفلح از ریشه فلاح است و معنای اصلی ماده فلح چیزی است که لازمه آن رهایی از شرور و دستیابی به خیر و صلاح است و با این دو قید، از مادّه ی نجات، ظفر و صلاح امتیاز مییابد. در زبان فارسی از فلاح به پیروزی و رستگاری تعبیر میشود البتّه مُفلح انسانی است که با رنج و تعب به مقامی رسیده باشد نه بدون رنج. (تسنیم 2/207)
*انسان سالک تا نفس و قوای نفسانی خود و همچنین سود و زیان و فجور و تقوای آن را نشناسد نمیتواند بر اصلاح و تهذیب آن اقدام کرده و در راه سیر و سلوک گام بردارد. همانگونه که فلّاح برای رویانیدن درخت و گیاه، نخست زمین را شخم میزند و علفهای هرز را ریشه کن میکند و سنگ و خاشاک آن را برطرف میسازد و سپس بذرافشانی میکند. همچنین کسی میتواند فلّاح و مُفلح موفّقی در تزکیه خود باشد که از هوای نفس برهد و هویت خویش را بارور کرده و به کمال برسد. (تسنیم 7/ 101)
*خداوند سبحان تزکیه روح یاد حق و نماز را زمینه فلاح و رستگاری میداند. « قد افلح من تزکّی و ذکر اسم ربّه فصلّی » (اعلی 15-14)
کسی که زمین را کندوکاو و آبیاری میکند تا بذر را شکوفا ساخته آن را از پوسیدگی رهایی بخشد به فلّاح موسوم است و بر این اساس مفلح کسی است که بذر توحید و فطرت را در مزرعه دل شکوفا کرده، آن را به ثمر میرساند. (سیره رسول اکرم در قرآن 9/339)
*مُفلح: از فلاح است به معنای شخم کردن و با سختی عبور نمودن و رستگار شدن. پس کسی که میخواهد به مقام مفلحون برسد باید از مشکلات عبور کند تا به کامیابی دارین (دو دار دنیا و آخرت) برسد. در واقع هر نوع خیری مفلح را قریب به مقصود او میکند. در واقع مفلح، ظافر است به آنچه طلب میکند البتّه شرطش آن است که قلبش پاک بوده و به تهذیب نفس پرداخته باشد والّا مفلح حقیقی نیست اگرچه ظواهر شریعت را به لقلقه زبان و صورت اعمال را بدون سیرت آورده باشد.
*اگر اهل بهشت مفلحانند به خاطر فوز به ابدی بودن آنها در جنّت است و در دنیا همه خیر برای آنها باز بوده است و در آخرت به نجات حقیقی و همیشگی دست مییابند.
*آنچه در تفسیر درباره حزب الله که مفلح هستند (مجادله:22) آمده است معلوم میگردد شیعیان علیب ن ابیطالب که کارهایشان بر رضایت خدا و رسول است مفلح در دنیا و آخرت هستند.
*«فمن ثقلت موازینه فأولئک هم المفلحون (اعراف:9) در آن روز قیامت سنجش اعمال درست است پس هر کس میزانهای عمل او گران باشد آنان خود رستگارانند.»
پس میزان در مفلح بودن، سنگینی اعمال نه سبکی آن است.
*« و من یوق شُحّ نفسه فأولئک هم المفلحون (حشر:9) هر کس از خسّت نفس خود مصون ماند ایشانند که رستگارانند.»
یعنی شیطان و نفس، به بخل امر میکند و کسی که صفت سخاوت وجود ملکه نفس او شد پس مفلح خواهد بود. آفت نفس و عدم فلاح مربوط به بخل میشود.
پروین اعتصامی میگوید:
آنکس که از این چاه ژرف تیره با سعی و عمل رست، رستگار است
*در عشقهای مجازی نوعاً کار به فلاح کشیده نمیشود به خاطر آنکه میزان در عشق، به اعتبار و مجاز است، لذا بعد، دستخوش آسیب و آفت میشود.
هر دلی کو اسیر عشقی شد نیست او را دگر امید فلاح
(ملا محسن فیض کاشانی)
*کار بر اساس تقوی باشد به فلاح رسد و این نیست مگر به عمل، که پارسایان همّتشان به میزان است و آن چون بر قاعده صواب باشد به نتیجه برسد.
*مِدارِ کارِ تو در ملک هست بر تقوی فلاح یابد هر کو نهاد پای گرد عمل
(سدیدالدین عوفی)
قصد ما سترست و پاکیّ و صَلاح در دو عالم خود بدان باشد فلاح(مثنوی 4/200)
*منظور ما عفّت و پاکدامنی و وارستگی است، زیرا همین اوصاف پسندیده است که در دنیا و آخرت سبب رستگاری و نجات آدمی میشود.
از گلستان کشمیری