۱۳۹۴ تیر ۲۳, سه‌شنبه

مفلحون

109- مفلحون
نکته ­ها
*فلاح به معنای رستگاری است و به معنای کامیابی و پیروزی هم آمده است. فالح اسم فاعل است به معنی شخص رستگار و کامیاب.
*در ظواهر عقل و نقل هر کدام به موضوعاتی اشاره می­کنند که شخص، رستگار می­شود؛ که بدان در نکته ­های دیگر اشاره می­کنیم. امّا در طریقت، کسی که از تعلق دنیا و کثرات آن خلاصی یافته، به کامیابی می­رسد. چون هر مقامی دارای درجات و مراتب است، پس فلاح در افراد نسبی است.
*البتّه کار به عنایت است و این که در دو دنیا کسی بخواهد به این مقام برسد فقط به زحمت نیست بلکه دست لطف خاص لازم است.
به هر که ساقی از این باده داد، رست از خود *** هر آن­که رست از خود، یافت در دو کون فلاح (مغربی)
*شرایطی در باب فلاح در نقل و آیات آمده است که هر کدام به نوعی در رشد و کمال این مقام تأثیر به سزایی دارد. ایمان، تزکیه، پروا و تقوا، یاد آلاء الهی،‌پرسش و انجام فعل خیر، یاد بسیار حق تعالی، امر به معروف و نهی از منکر، سخاوت و امثال این­ها که هر کدام­شان قابل توجّه است.
*ضدّ رستگاری، عدم فلاح است که افرادی که ستم می­کنند، مجرم هستند، ساحری می­کنند، کفر می­ورزند و دروغگویی می­کنند و امثال اینان هر دسته­ شان با کارهای مذموم و ناصوابی که می­نمایند در دراز مدّت، هبوط می­نمایند.
*یکی از چیزهایی که موجب رستگاری می­شود علم است آن هم نه علم صرف، بلکه علمی که سبب عمل گردد و ملبّس بدان شود. این­که بعضی­ها حتّی علم دین فرا می­گیرند و رستگار نمی­شوند به خاطر آن است که فلاح با تزکیه محقق می­شود. (قد افلح من زکّیها: شمس: 9)
*تکیه بر حول و قوّه خویش کردن، از اسبابی است که موجب عدم فلاح می­گردد و استقلال فکر کردن و اعتماد بر فکر و نظر خود کردن برای سالک عیب بزرگی است که بسیاری از این تز و اندیشه به هلاکت رسیدند.
*این که در اذان و اقامه گفته می­شود « حیّ علی الفلاح: شتاب به سوی رستگاری کنید.» در واقع اذان و اقامه اعلان است برای صلاة، پس تأخیر و تنبلی و نخواندن نماز موجب رستگاری نمی­شود.
*همه اعمال عبادی یک چاشنی و مهر می­خواهد تا مصداق مفلحین برای عامل نوشته شود و آن اخلاص است چه آن­که سعادت ابدی، مرهون این موضوع بسیار مهم است و عدم نیّت درست، سبب خسران می­گردد.
*امام سجّاد (ع) در نیایش 11 می­گوید:« ای خداوندی که شکر تو، شکرگزاران را رستگاری است!» یعنی سپاس و ثنا سبب می­شود که سالک به فلاح برسد. گرچه این صفت، به ظاهر کوچک جلوه می­کند امّا در باطن پاداش بزرگی را به همراه دارد.
*این­که در سوره مؤمنون آیه 1 خداوند فرمود:« قد افلح المؤمنون: به تحقیق مؤمنین رستگار شدند»
 منظور نه مؤمن عُرفی و شناسنامه ­ای است بلکه رستگاری مطلق برای مؤمنی است که از سجن دنیا نجات پیدا کرده باشد. لذا در آیه 3 وصف مؤمن می­فرماید:« والذین هم عن الغو معرضون:آنان که از لغو و بیهوده اعراض می­کنند.» در واقع همه حیاتشان عین صواب است.
*بعضی را اعتقاد آن است که کلید فلاح، اقرار و اعتراف به عجز و نیاز است. تا بنده این را از فقر و اعتراف قلبی و لسانی کاملاً در پوشش قرار ندهد راه ورودی به پیروزی نگردد. باید فقر، فخر او باشد و هیچ­گاه و آنی خود را از حراست و مراقبت حق بیرون نبیند و ارباب را محیط بر خود دانسته و فقر را نشان بدهد. گرچه حالت دعا و مناجات هم گاهی چاشنی ممدوحی است که حال داعی را بهتر می­کند. امیرالمؤمنین (ع) فرمود:« الدعاء مقالید الفلاح: دعا کلیدهای رستگاری است. (شرح مناجات شعبانیه ص 10)
*مولانا می­گوید:
نعره­ ی مؤذن که حیّ علی الفلاح *** و آن فلاح این زاری است و اقتراح (5/1600)
بانگ مؤذن که می­گوید: بشتاب به سوی رستگاری، آن رستگاری همین ناله و درخواست کردن است.
کار تقوی دارد و دین و صلاح *** که از او باشد به دو عالم فلاح (6/264)
اصل کار، تقوی و دین­داری و صلاحیت اخلاقی است که رستگاری در هر دو جهان با آن­ها حاصل شود.
*از آن­جایی که تقوی و هدایت در دنیا فوائد دنیوی دارد شاید از نظر ظاهری فلاح و پیروزی به دست نیاید امّا در آخرت فلاح صددرصدی خود را نشان می­دهد چون آنجا همه کوشش­های دنیایی خود را نشان می­دهد و فوز به بقاء ابدی و آلاء ملکوتی آنجا مشهود می­شود.
*در آیات، مفلحون به صیغه اسم فاعل آورده شده است تا این­که بر قیام وصف فلاح و اتّصاف به این پیروزی را دلالت کند.
چون شخص مفلح از مکائد نفس و شیطان در امان می­باشد. مفلح کسی است که مراتب ظفر و فوز به مطلوب برایش منفتح و گشاده است.
*فلاح به معنی رستگار و افلاح یعنی رستگار شدن و مفلح یعنی رستگار که اسم فاعل است برای شخصی که به خاطر اعمال نیک، پیروز و کامیاب می­شود.
*در سوره آل عمران آیه 104 خداوند می­فرماید:« و باید از میان شما گروهی مردم را به نیکی دعوت کنند و به کار شایسته وا دارند و از زشتی باز دارند و آنان همان رستگارانند.»
پس دعوت کنندگان به خیر و معروف و نهی از زشتی، هم خود به فلاح می­رسند و هم دیگران را به کامیابی می­رسانند.
*« ای کسانی که ایمان آوردید! ربا را با سود چندین برابر مخورید و از خدا پروا کنید، باشد که رستگار شوید.» (آل عمران:130) یعنی کسی که به رباخواری مشغول است فلاح نصیب او نخواهد شد، اموالی که با سود همراه است همه ­اش آتش می­شود و درون رباخوار را می­سوزاند و دیگر جایی برای رستگاریش باقی نمی­ماند مگر ترک رباخواری کند و تقوا بورزد آن­گاه امید فلاح برایش خواهد آمد.
*در بسیاری از آیات، جمله « شاید رستگار شوید » آمده است که دلالت دارد بر این­که باید شرایط جمع باشد تا تحقق فلاح شود؛ و صرف گفتاری یا عمل جزئی دلیل تام و کامل بر رسیدن به مقصود و هدف نیست. در سوره آل عمران آیه 200    می­فرماید:« ای کسانی که ایمان آورده­اید! صبر کنید و ایستادگی ورزید و مرزها را هم نگهبانی کنید و از خدا پروا نمایید امید است که رستگار شوید. پس صبر بر مشقت و بلاء یا صبر بر ترک معصیت، مقاومت در برابر دشمن و بودن در سرحدّات مملکت اسلامی به عنوان پاسداری از آن و ریشه کردن تقوا، اگر همه این­ها مصداق واقعی خود را نمودار کرد آنگاه امید رستگاری خواهد آمد.
*چیزهایی که جنبه محرّمی دارد، مانند خمر و قمار و پرستش بت و زنا، لواط،‌ خوردن گوشت خوک و... مانع فلاح می­شوند چون این­ها یا از غلبه هوای نفس است یا از وسواس شیطان . مگر کسی که توبه کند و اجتناب ورزد و شیوه تقوا را پیشه کند تا توفیق کامیابی نصیب او گردد.
*پیامبر وقتی مبعوث به رسالت شد فقط یک چیز می­فرمود:« لااله الا الله بگویید تا رستگار شوید.» پس نفی معبودهای باطل و اثبات معبود واقعی برای اسلام و ایمان، کافی است. چون اسلام فرامین آن ابلاغ شد، از نماز و روزه و تقوا و ترک شراب و ربا و مانند این­ها فلاح از تنهایی به در آمد و شرایط آن برای رسیدن به کامیابی، لازمه رستگاری شد.
*حضرت یوسف(ع) فرمود: « پناه بر خدا، پروردگارم به من جای نیکو داده است، قطعاً ستمکاران رستگار نمی­شوند.» (یوسف 23)
پس ظالم، نه خودش رستگار می­شود و نه ظلمش کسی را به نیکوکاری می­رساند.
*واژه مفلح از ریشه فلاح است و معنای اصلی ماده فلح چیزی است که لازمه آن رهایی از شرور و دست­یابی به خیر و صلاح است و با این دو قید، از مادّه­ ی نجات، ظفر و صلاح امتیاز می­یابد. در زبان فارسی از فلاح به پیروزی و رستگاری تعبیر می­شود البتّه مُفلح انسانی است که با رنج و تعب به مقامی رسیده باشد نه بدون رنج. (تسنیم 2/207)
*انسان سالک تا نفس و قوای نفسانی خود و همچنین سود و زیان و فجور و تقوای آن را نشناسد نمی­تواند بر اصلاح و تهذیب آن اقدام کرده و در راه سیر و سلوک گام بردارد. همان­گونه که فلّاح برای رویانیدن درخت و گیاه، نخست زمین را شخم می­زند و علف­های هرز را ریشه کن می­کند و سنگ و خاشاک آن را برطرف می­سازد و سپس بذرافشانی می­کند. همچنین کسی می­تواند فلّاح و مُفلح موفّقی در تزکیه خود باشد که از هوای نفس برهد و هویت خویش را بارور کرده و به کمال برسد. (تسنیم 7/ 101)
*خداوند سبحان تزکیه روح  یاد حق و نماز را زمینه فلاح و رستگاری می­داند. « قد افلح من تزکّی و ذکر اسم ربّه فصلّی » (اعلی 15-14)
کسی که زمین را کندوکاو و آبیاری می­کند تا بذر را شکوفا ساخته آن را از پوسیدگی رهایی بخشد به فلّاح موسوم است و بر این اساس مفلح کسی است که بذر توحید و فطرت را در مزرعه دل شکوفا کرده، آن را به ثمر می­رساند. (سیره رسول اکرم در قرآن 9/339)
*مُفلح: از فلاح است به معنای شخم کردن و با سختی عبور نمودن و رستگار شدن. پس کسی که می­خواهد به مقام مفلحون برسد باید از مشکلات عبور کند تا به کامیابی دارین (دو دار دنیا و آخرت) برسد. در واقع هر نوع خیری مفلح را قریب به مقصود او می­کند. در واقع مفلح، ظافر است به آنچه طلب می­کند البتّه شرطش آن است که قلبش پاک بوده و به تهذیب نفس پرداخته باشد والّا مفلح حقیقی نیست اگرچه ظواهر شریعت را به لقلقه زبان و صورت اعمال را بدون سیرت آورده باشد.
*اگر اهل بهشت مفلح­انند به خاطر فوز به ابدی بودن آنها در جنّت است و در دنیا همه خیر برای آن­ها باز بوده است و در آخرت به نجات حقیقی و همیشگی دست می­یابند.
*آنچه در تفسیر درباره حزب الله که مفلح هستند (مجادله:22) آمده است معلوم می­گردد شیعیان علی­ب ن ابیطالب که کارهایشان بر رضایت خدا و رسول است مفلح در دنیا و آخرت هستند.
*«فمن ثقلت موازینه فأولئک هم المفلحون (اعراف:9) در آن روز قیامت سنجش اعمال درست است پس هر کس میزان­های عمل او گران باشد آنان خود رستگارانند.»
پس میزان در مفلح بودن، سنگینی اعمال نه سبکی آن است.
*« و من یوق شُحّ نفسه فأولئک هم المفلحون (حشر:9) هر کس از خسّت نفس خود مصون ماند ایشانند که رستگارانند.»
یعنی شیطان و نفس، به بخل امر می­کند و کسی که صفت سخاوت وجود ملکه نفس او شد پس مفلح خواهد بود. آفت نفس و عدم فلاح مربوط به بخل می­شود.
پروین اعتصامی می­گوید:
آنکس که از این چاه ژرف تیره   با سعی و عمل رست، رستگار است
*در عشق­های مجازی نوعاً کار به فلاح کشیده نمی­شود به خاطر آن­که میزان در عشق، به اعتبار و مجاز است، لذا بعد، دستخوش آسیب و آفت می­شود.
هر دلی کو اسیر عشقی شد   نیست او را دگر امید فلاح
(ملا محسن فیض کاشانی)
*کار بر اساس تقوی باشد به فلاح رسد و این نیست مگر به عمل، که پارسایان همّتشان به میزان است و آن چون بر قاعده صواب باشد به نتیجه برسد.
*مِدارِ کارِ تو در ملک هست بر تقوی   فلاح یابد هر کو نهاد پای گرد عمل
(سدیدالدین عوفی)
قصد ما سترست و پاکیّ و صَلاح   در دو عالم خود بدان باشد فلاح(مثنوی 4/200)
*منظور ما عفّت و پاکدامنی و وارستگی است، زیرا همین اوصاف پسندیده است که در دنیا و آخرت سبب رستگاری و نجات آدمی می­شود.
از گلستان کشمیری