۱۳۹۴ تیر ۱۵, دوشنبه

خواندنی از ایرانیان شرقی تر

چگونگی تحول تاريخ در خاور زمين

دکتر اکرم عثمان

بخش چهارم


بحثی در بارهء بود و نبود فیودالیزم در منطقهء ما

ـ 1ـ

طرح مسـأله:

ما هنوز جامعه ای زمین بسـته هسـتیم و زمین بسـتگی به درجات متفاوت با رگ و روان ما کار دارد. زمین و آب کماکان مهمترین مقولات زنده گی اجتماعی ما را تشـکیل میدهند و شـاید هیچ مسـألهء سـیاسی نباشـد که به گونه ای با این دو مهمتری مشـکل دیروز، امروز و فردای ما تماس نگیرد. مبرم ترین تناقض تاریخ کشـور های منطقهء ما را دو بی کرانگی تشـکیل میدهد، یکی وفور و بی کرانگی زمین و دیگری قلت ناکرانمند آب. ــ یک تقابل اقلیمی و طبعی که تاریخ اجتماعی و سـیاسی ما را دچار محدودیت کرده و بر جغرافیا و اقلیم ذهن ما تأثیری ژرف گذاشـته اسـت.

در منطقهء ما هر کشـوری به مقتضای شـرایطش به حل این دو مشـکل قیام کرده و به کرات تجاربی از گونهء شـورشـها، سـرکوبها و انقابات اجتماعی را پشـت سـر گذاشـته اسـت. در تاریخ معاصر ایران، انقلاب مشـروطه، رفورم ارضی محمد رضا شـاه و انقلاب سـال 57 به رهبری آیت الله خمینی بدون شـک بازتاب های مناسـباتی بوده اند که عمدتاً از همان سـرچشـمه ها آب می خوردند و هنوز هم اســقرار حاکمیت حاضر در ایران را عبرت دهقانان کم زمین و بی زمین و محرومیت روسـتائیان آواره ای تهدید می کند که حاشـیه نشـین شـهر ها هسـتند و افغانسـتان نیز که دو رفورم ارضی ناکام را پشـت سـر گذاشـته اسـت چنان در غرقاب معضل زمین و آب و پسـرفت اجتماعی دسـت و پا می زند که بود و نبودش را بخاطر نیم نان و نیم نفس در گرو گذاشـته اسـت. و کشـور های آسـیای میانه که از سکوی یک جامعهء فلاحتی با جسـتی بی هنگام به سـوسـیالیسـم پریدند و دو شـکل مالکیت دولتی ( کلخوزی ) و ( سـوخوزی ) را تجربه کردند. بعد از انهدام دولت شـوری بار دیگر در پله های نخسـتین سـالهای سـدهء حاضر قرار گرفته اند و شـاید بزرگترین بازندهء قرن همانها باشـند که از نو به اصلاح، به غلط خوانی های تاریخ شـان نشـسـته اند.

با این روال، طرح مسـأله مالکیت زمین و آب و حاکمیت های ناشی از آن، از دیر باز با اصطلاحاتی چون « نظام ارباب رعیتی »، « نظام ملوک الطوایفی » و « نظام فیودالی » قالب شـده اسـت که شـاید بحث انگیز ترین مضمون اجتماعی زمان ما در محدودهء منطقه باشـد و هر چه در باره اش به بحث بنشـینیم و سـخن برانیم باز هم کم گفته ایم.

تا جائیکه نگارنده خبر دارد در ایران صاحبنظرانی چون دکتر امیر حسـین آیانپور اسـتاد دانشـگاه تهران، احسـان طبری نظریه پرداز معروف، دکتر محمد علی خنجی، غلام رضا انصافپور، خسـرو خسـروی، دکتر محمد علی کاتوریان اسـتاد یار دانشـگاه کنت انگلسـتان و دیگران در گسـتره های وسـیع به این مسـأله پرداخته اند. در افغانسـتان دانشـمندای چون میر غلام محمد غبار در کتاب « افغانسـتان در مسـیر تاریخ » میر محمد صدیق فرهنگ در « تاریخ افغانسـتان در پنج قرن اخیر» دکتر جلال الدین صدیقی در کتاب « قبیله سـالاری » و دیگر آثارش در مواردی کار برد اصطلاح نظام فیودالی را برای تبیین مناسـبات ارضی در افغانسـتان مُرَجَّح [ برتری داده شـده] دانسـته اند و در تاجیکسـتان عمدتاً پروفسـور غفوراوف عضو اکادمی علوم اتحاد شـوروی در کتاب « تاریخ تاجیکان » بجای نظام زمینداری یا ملوک الطوایفی، فیودالیزم را بکار برده اسـت.

گفتی اسـت که اکثر محققان شـوروی بخصوص آنهایی که خود را ناگزیر به رعایت سـیاسـت رسـمی در عرصه های عملی می دیدند، حتاالمقدور کوشـیده اند تاریخ تکامل جوامع را در آیینهء همان پنج دورهء متعارف که فیودالیزم پلهء سـومش اسـت ببینند. و در اروپای غربی تمان دورهء قرون وسـطی با فرماسـیون فیودالیزم نشـانی شـده که واژه هایی چون « فئود »، « فی یف »، « بنه فیت »، « واسـال » و غیره برخاسـته از ادبیات سـیاسی و اقتصادی همین دورهء تاریخی اسـت و به تبع آن، در منطقهء ما شـمار کثیری از دانشـمندان بخصوص کسـانی که به گونه ای نظریهء فرماسـیون تاریخ را در مورد تمام جهان صادق یافته اند، آن مقولات و اصطلاحات را در تعمیمی بسـیار وسـیع، جهان شـمول دانسـته که ما در این بررسی عنداللزوم از خلاصهء نظریات و سـرخط های آنها در این باره بهره خواهیم برد.

شـایان ذکر اسـت که این قلم در پی اثبات یکی بودن و یکی نبودن فیودالیزم غربی با نظام زمینداری شـرق در سـده های میانه نیسـت؛ چه آن اسـتطاعت علمی را در خود سـراغ ندارد، بلکه می کوشـد مضمون درون جدل هایی را برجسـته سـازد که در این باب بین صاحبنظران گذشـته اسـت. همچنین به اقتضای مَـدِ حوادث سـیاسی که به احتمال طلایهء توفان دیگری اسـت. طرح چنین مطلبی ضرورت دارد، تا باشـد پیش بینی هایی فراهم آید و راهیان راه های آینده چون گذشـته، گام در تاریکی نگذارند.

 نگاهی  بر نظریات در این موضوع:

طوری که در بالا آوردیم به گمان نگارنده و به احتمال قوی از نخسـتین کسـانی که ویژه گی های تاریخ و فرهنگ منطقه را در بررسی های مسـتدل و جامعه شـناسـانه روشـن کرده اند یکی « مرتضی راوندی » در کتاب حجیم و ده جلدی « تاریخ اجتماعی ایران » اسـت و دیگری دکتر امیر حسـین آریانپور می باشـد که در آثاری چون « دینامیسـم تاریخ »، « جامعه شـناسی هنری» نشـر کرده، مجلهء سـخن در سی و پنج سـال قبل، « بن بسـت تاریخی علوم اجتماعی و نگاهی به سـیر جامعهء ایرانی در ادوار مختلف ( سِـری مقالاتی در ماهنامهء فردوسی سـالهای 1345 و 1346 ) و « زمینهء جامعه شـناسی » اقتباس و ترجمهء ایشـان این مهم را موشـکافانه فورمولبندی و تیوریزه کرده اسـت. ولی گفتنی اسـت که اسـاس نظریهء تمایز بین نظامهای زمینداری در آسـیا و اروپا را دوصد سـال پیش که هنوز دانش جامعه شـناسی و باسـتان شـناسی بدین پایه از پیشـرفت و ترقی نرسـیده بود دانشـمندانی چون « آدم سـمیت » و « جیمزمیل » عنوان کرده اند و سـپس دانشـمندای دیگر مثل « ریچارد جونز» و « جان سـتورات میل » همان نظریات را ( البته در حد همان تمایز در شـیوهء تولید ) تائید نموده اند.

« آدم سـمیت » به نظام اسـتبداد شـرقی و تشـابهی که از نظر تأسـیسات عظیم اداری برای بهره از آب رود خانه ها در چین، هند، مصر قدیم وجود داشـته اسـت اشـاره می کند و نظامات اجتماعی و اقتصادی این جوامع را متمایز از نظام فیودالی غرب میداند (1) و اما به پنداشـت این قلم این مبحث در حلقات مارکسـیسـت و غیر مارکسـیسـت از وقتی بالا گرفت که مارکس و انگلس به مناسـبت پژوهش های شـان در راسـتای فعالیت های سـیاسی به این موضوع توجه کرده اند، ولی مشـخصاً قـُُدمَت این التفات به کسـانی چون « دکتر برنیه» (2) طبیب فرانسـوی اورنگ زیب ـ یکی از سـلاطین مغول هند و مورگان (3) دانشـمند امریکایی و « فیر» (4) میرسـند.

مهمترین مدرکی که ظاهراً در این موضوع جالب توجه مینماید نامهء 6 ژوئن  1853 « انگلس» به « مارکس» اسـت که از مانچسـتر گسـیل داشـته اسـت: عدم وجود مالکیت خصوصی بر زمین حقیقتاً کلید تمامی شـرق اسـت. راز تاریخ سـیاسی و مذهبی شـرق در همین مسـأله نهفته اسـت. ولی دلیل آن چیسـت که شـرقی ها حتا به فورم فیودالی مالکیت بر زمین دسـت نیافته اند؟ ـ من فکر می کنم که عمدتاً به دلیل آب و هوا و نوع خاک، مخصوصاً قطعات بزرگ کویر که مسـتقیماً از دشـت و صحرای افریقا تا سـراسـر عربسـتان، ایران، هندوسـتان و تاتار تا بلند ترین نقاط فلات ادامه دارند می باشـد. در اینجا آبیاری مصنوعی اولین شـرط کشـاورزی اسـت که مسـؤولیت آن هم به عهدهء کمونها، اسـتانها یا حکومت های مرکزی اسـت. یک حکومت شـرقی هرگز بیش از سه وزارتخانه نداشـته اسـت ـ مالیه یا دارایی ( غارت در داخل ) جنگ ( غارت در خارج ) و کارهای عمومی ( زمینه سـازی برای تجدید دولت ).

حکومت انگلسـتان در هند وزارتخانه های اول و دوم را به طریق تنگ نظرانه اداره کرده و شـمارهء سـوم را کاملاً رها کرده اسـت به طوری که کشـاورزی هندوسـتان در حال نابودی اسـت، در آنجا رقابت آزاد کاملاً از اعتبار افتاده اسـت.

در شـرق حاصلخیزی زمین به وسـایل مصنوعی تأمین می گردید. وقتی سـیسـتم آبیاری دچار تباهی می گردید این حاصلخیزی بلافاصله نابود می شـد... این اسـت توضیح این واقعیت که کافی بود یک جنگ ویرانگر رخ دهد برای آنکه کشـوری از سـکنه خالی شـود و تمدنش برای صد سـال نابود گردد. (5)

هرچند این نظر از جهاتی حایز اهمیت اسـت و می تواند مصادیق قسـمی و کلی آنرا در جغرافیا و تاریخ آسـیا سـراغ گرفت اما تحدید دیوانهای حکومات عهد باسـتان و عهد میانهء آسـیایی به سـه دیوان درسـت نیسـت چه دولتهای هسـتند آسـیایی از جمله ایران پیوسـته دارای سـازمانهای مشـبک و پر عضویتی بودند که نمایانگر خاص نهاد های اداری، سـیاسی و اقتصادی در آن کشـور ها بود. احسـان طبری در این باره می نویسـد: در واقع بغرنجی سـاختمان « دیوانها » طی قرون متمادی در ایرانِ پیش و پس از اسـلام و تقسـیم کار مفصلی که که در میان آنها شـده بود و سـیسـتم خراج ها که در دوران سـاسـانی بوسـیلهء « واسـتر پوشـان سـالار، و آمار کاران یا تحصیلداران او جمع آوری می شـد و گنجود گهبد ها ( متخصصیت حفظ مسـکوکات و تبدیل مالیات جنسی به نقدی ) آنها را نگاه میداشـته اند و سـپس برای مخارج دولتی، دربار و غیره مصرف میکردند، در اروپای باختری بدین طرز همانند ندارد و یکی از مختصات کامل جامعهء ماسـت. لذا به جای جسـتجوی اشکال یونانی ـ رومی برده گی در ایران، بجای یافتن اشـکال فرانسـوی ـ آلمانی فیودالیزم در ایران، بجای جسـتجوی شـکل انگلیسی ـ هالندی رشـد سـرمایه داری در کشـور ما، باید بدنبال یافتن اشـکالی رفت که در این کشـور پدید شـده و با آنکه از جهت سـرشـت خود، پدیده های جوامع دیگر بشـری را تکرار می کند، از بسـیار جهاتِ شـکل بروز خود، یکانه و ویژه اسـت. (6)

فهرسـت منابع:

1 ـ غلام رضا انصاف پور، تاریخ زندگی اقتصادی روسـتائیان و طبقات اجتماعی ایران، تهران 1353 ، ص 168 .

2 ـ « دکتر فرانسـوا برنیه » ( 1688 ـ 1625 ) طبیب مخصوص اورنگ زیب بود، در بازگشـت به اروپا حاصل تجاربی را که در دوازده سـال اقامت در دربار هند به دسـت آورده بود و نتیجهء سـفر ها و مطالعات خود را در مشـرق زمین در کتابی گرد آورد که به  « سـفر های برنیه » معروف اسـت و در نوع خود از لحاظ توجه به مسـایل اسـاسی زندگی اقتصادی و اجتماعی شـرقیان کم نظیر و شـاید بی نظیر اسـت. « مارکس » با خواندن این کتاب به مسـیر « مطالعات شـرقی » کشـانده شـد؛ مطالعاتی که او را سـر انجام به این نتیجه رسـاند که شـرق و غرب در تکامل تاریخی خود از دو راه جداگانه رفته اند و اشـکال و احکام کلی که از بررسی سـازمان حکومت ها و جوامع یونان و روم و اروپا و اروپای فیودالی به دسـت می آید، قابل تطبیق با تاریخ مشـرق زمین نیسـت. از 1853 به بعد، وی و دوسـت مشـهورش به کمک یکدیگر برای توضیح تکامل تاریخی شـرق به تدریج نظریه ای به وجود آوردند که به تیوری « وجه تولید آسـیایی » ( Mode de production Asiatique ) معروف اسـت. ( برگرفته از کتاب « رسـاله ای در بررسی تاریخ ماد و منشـاء نظریهء دیاکونوف » از دکتر محمدعلی خنجی، نشـر کتابخانهء طهوری، چاپ اول، فروردین ماه 1358 ، ص 12 )

به پنداشـت برخی از صاحبنظران: زیرسـاخت ایدیولوژیک کتاب معروف دکتر فرانسـوا برنیه ـ بیشـتر این بوده اسـت تا با تأکید روی اسـتبداد شـخصی امپراتوران مغول در هند، کولبر Colbert  وزیر اقتصاد لویی چهاردهم را وا دارد تا به شـاه تفهیم کند که اگر، ــ چنانچه انتظار میرف ــ فرانسـه را ملک شـخصی شـاهانه اعلام دارد سـرنوشـت فرانسـه نیز به امپراتوری مغول خواهند انجامید! اگر این نکته را بپذیریم، باید توصیف و تعریف دکتر برنیه از هند را زیر سـوال ببریم.

به پنداشـت نگاردنده با وصف تقارن زمانی بین دوره های سـلطنت اورنگ زیب و لویی چهاردهم در قرن هفدهم این هر دو جامعه سـیر تحول جداگانه ای را پیموده اند که نتایج سـیاسی حاصل از آن نمی تواند همانند باشـد. دیکاتوری آن شـاه فرانسـه که می گفت« L’etat C’est moi!  دولت منم! » با حاکمیت اسـتبداد « اورنگ زیب » ناشی از دسـپوتیسـم آسـیایی تفاوت ماهوی دارد. اگر « برنیه » حکومت لویی چهاردهم را معروض با همان علل زوال و انقراض میدید که امپراتوران مغولی هند با آن مواجه شـدند بدون شـک به راه صواب نرفته اسـت. چنانکه تاریخ نشـان داد، بدیل دولت های اسـتبدادی شـرق، کماکان دم و دسـتگاه اسـتبدادی دیگر بوده اسـت، در حالیکه پیامد سـقوط نظام سـلطنت در فرانسـه و دیگر کشـور های اروپایی که به رهبری طبقهء نو خاسـتهء بورژوازی صورت گرفت، اسـتقرار دموکراسی های غربی با فلسـفه و دکترین های سـیاسی مربوطش بود که تا حال از نظام سـترون چیزی معادل آن سـر بر نیاورده و جوانه نزده اسـت. ( از جهاتی تفصیل این مبحث را در نامهء آفتاب، چاپ ناوری شماره 17 سـال 1996 ، ص 31 به بررسی گرفته ام که توجه خوانندهء علاقمند را به آن جلب می کنم. )

3 ـ مورگان، لوئیس هنری 1818 ـ 1881 م ( Lewis Henry Morgan ) او محققی بود که با شـیفتگی به شـیوهء زنده گی کهن قبیله ای به کاری سـخت پرداخت و اهمیت مناسـبات خویشـاوندی را در سـاختار جامعهء بشـری روشـن سـاخت و گروه اجتماعی خویشـاوند ( clon ) را به عنوان سـلول سـازمان اجتماعی قبیله ای تبیین کرده و لذا دانش اجتماعی را به سـوی پهنهء جدید و بغرنج خویشـاندی سـوق داد... آثار او بر مارکس و انگلس تأثیر عمیق نهاد و الهام آنان در تنظیم تیوری کمون اولیه گردید. تحت این تأثیز بود که انگلس کتاب منشـاء خانواده، مالکیت خصوصی و دولت ( 1884 م ) را نگاشـت ولی او دید سـوسـیالیستی نداشـت. ( استنباط از شـناخت و سـنجش مارکسیسم، تالیف احسـان طبری، چاپخانهء سـپهر، تهران 1368 ، تلخیص صفحات 463 و 466 )

4 ـ به گفت مؤلفان کتاب « شـیوه های تولید آسـیایی و نظریاتی از مارکس و انگلس » مارکس در تنظیم نظریاتش پیرامون نظامهای زمینداری از کتابی بنام « روسـتای آریایی Arian villge » نوشـتهء B. Phear  نیز تأثیر پذیرفته اسـت.

5 ـ مارکس و انگلس « مکاتبات در بارهء ماتریالیسـم تاریخی » بنگاه چاپ ذکر نگردیده، تهران 1358، صفحات 21 ـ 22 .

6 ـ احسـان طبری، برخی بررسی ها در بارهء جهان بینی ها و جنبش های اجتماعی در ایران » چاپگاه نا معلوم سـال 1348، ص
/////////////////

دوکـــتور  محـــمد اکـــرم عثمان
 داکتر محمد اکرم عثمان به سال 1316 خورشيدی در شهر هرات بدنيا آمده است.
در رشته حقوق و علوم سياسی تا درجه دکترا تحصيل کرده و دانشنامه دکتری رشته سياسی را به درجه بسيار خوب از دانشکده حقوق و علوم سياسی دانشگاه تهران بدست آورده است. او سالها گوينده و نويسنده برخی از برنامه های ادبی و اجتماعی راديو ـ تلويزيون بوده و چند گاهی مسووليت اداره هنر و ادبيات آن موسسه را داشته است.
مدت زمانی در اکادمی علوم افغانستان به عنوان مسوول انستيتوت های تاريخ  و حقوق کار کرده. سپس آخرين ماموريت هايش در افغانستان کار در پست های مختلف وزارت خارجه بوده که از آنجمله او چندگاه به عنوان قونسل افغانستان در شهر دوشنبه پايتخت جمهوری تاجيکستان و کاردار سفارت افغانستان در تهران کار کرده و اکنون در سويدن زندگی می کند.
آثار داکتر محمد اکرم عثمان:
الف ـ آثار داستانی
ـ وقتی نی ها گل می کنند ( مجموعه داستان ) نشر کرده انجمن نويسندگان سال 1364.
ـ درز ديوار ( مجموعه داستان ) نشر کرده موسسه چاپ بيهقی سال 1366.
ـ کوچه ما ( رمان ) که عجالتا نشر آنرا دو هفته نامه های صرير چاپ هالند و زرنگار چاپ کانادا و همچنان مجله  فردا چاپ سويدن آغاز کرده است.
ـ قحط سالی (مجموعه داستان) نشر کردهء کلوب قلم افغانها، سويدن، اکتوبر سال 2003 .
ب ـ  آثار پژوهشی
ـ کتاب « شيوه تولید آسيايی و نظريه فرماسيونی تاریخ » نشر کرده اکادمی علوم افغانستان سال 1368.
ـ کتاب « روابط ديپلوماسی افغانستان و اتحاد شوروی » (پايان نامه دوره دکتری) چاپ گستتنر دانشکده حقوق و علوم سياسی دانشگاه تهران،  سال تحصيل 1350 ـ 1351.
ـ کتاب « مقدمه ای بر چگونگی نهضت های مشروطه خواهی » نشر هفته نامه اميد سال 1367.
ـ کتاب « چگونگی تحول تاريخ در خاور زمين » نشر دو هفته نامه صرير چاپ هالند سال 1375 و هفته نامه اميد چاپ امريکا.
شماری از داستانهای کوتاه اکرم عثمان به زبانهای آلمانی، روسی، سوئدی، بلغاری و الفبای کريلی در تاجيکستان به نشر رسيده و از برخی از داستانهای وی فلم های سينمایی ساخته شده.
دکتر محمد اکرم عثمان اکنون سرپرستی کلوب قلم افغانهای سوئد را دارد که مجله « فــــــــــردا» را در استکهلم به نشر می رساند.

داکتر محمد اکرم عثمان ازدواج کرده، دو پسر و يک دختر دارد.