بررسی وتحلیل معنای «نقش» در بیتی بحث­برانگیز از حافظ

دکتر هادی اکبرزاده

مدرس دانشگاه آزاد اسلامی_ واحد مشهد

 

 

 

 

چکیده:

در این جستار به شرح و تفسیر معنای «نقش» در بیت بحث­برانگیز:

داده­ام باز نظر را به تذروی پرواز            بازخواند مگرش نقش و شکاری بکند (حافظ، 128)

از حافظ پرداخته شده است. ابتدا نکاتی که شارحان پیش از این درباره واژة «نقش» در این بیت آورده­اند مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. بسیاری از شارحان با توجه به معنایی که سودی از واژة «نقش» به دست داده معنای «نقش» را اصطلاحی در شکار دانسته­اند. نگارنده در رد این معنا شواهد بسیاری یافته است و به این نتیجه رسیده که «نقش باز خواندن» در این بیت از حافظ «اثر کسی یا چیزی را درک کردن»، «درک و فهم درست از چیزی» و... است و این واژه در این بیت ارتباطی با شکار ندارد.

 

واژگان کلیدی: نقش، نقش خواندن، نقش بازخواندن، شکار، پرده، موسیقی، حافظ.

 

 

 

 

مقدمه:

آنچه در این جستار بدان می­پردازیم معنای واژة «نقش» در بیت زیر از حافظ است:

داده­ام باز نظر را به تذروی پرواز            بازخواند مگرش نقش و شکاری بکند

     (حافظ قزوینی، ص 128)

استاد دکتر شمیسا در کتاب یادداشت­های حافظ در ذیل واژة «نقش» چنین آورده است:

«نقش در حافظ معانی متعدد دارد مثلا:

1- یک قطعه موسیقی (ر.ک. حافظ نامه، ص 505)

مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد 

                                             نقش هر نغمه (پرده، زخمه) که زد راه به جایی دارد

2- پرده­یی منقّش که از آن در شکار (مخصوصاً شکار کبک) استفاده می­کردند و من نخست بار در مجلة نشر دانش توضیح دادم:

             داده­ام باز نظر را به تذروی پرواز            بازخواند مگرش نقش و شکاری بکند

3- خال روی طاس نرد.

در غزلی در مدح شاه منصور گوید:

 در آب و رنگ رخسارش چه خون خوردیم و جان دادیم  

                                                 چو نقشش دست داد، اوّل رقم بر جانسپاران زد

                                                                                      خانلری، شمارة 149 

چو نقشش دست داد یعنی چون موفّق شد...» (شمیسا، 1388: 339)

دکتر شمیسا «نقش» را در بیت:

          داده­ام باز نظر را به تذروی پرواز            بازخواند مگرش نقش و شکاری بکند

 پرده­ای منقّش دانسته که از آن در شکار (مخصوصاً شکار کبک) استفاده می­شده و كه نخست بار در مجلة نشر دانش آن را توضیح داده. برای روشن شدن این توضیح دكتر شميسا، مطلب کوتاه ایشان را که تحت عنوان ٫یک معنای «نقش» در دیوان حافظ٬ در آن مجله آمده است می­آوریم:

«به مناسبتِ مقالة آقای سمیعی دربابِ حافظ، یادداشت زیر را دربارة یکی از اصطلاحات مهجور «شکار» در دیوان حافظ تقدیم می­دارم:

مرحوم دکتر محمود افشار در جلد دوم کتاب خود، گفتار ادبی (ص 35)، شعری دارد تحت عنوان «عکس دلدار» که یک بیت آن چنین است:

               دل که چون کبکِ دری سیر نمودی آزاد               چه در آن نقش مگر دید که در دام افتاد

و در حاشیه در معنای «نقش» چنین توضیح داده است: ٫در ییلاقات یزد بعضی از شکارچیان پرده­یی داشتند منقّش به تصاویر پرندگان. در آن سوراخ­هایی تعبیه شده بود که از پشت آن کبک­ها را که غافلانه در حال چرا بودند می­دیدند و از همان سوراخ­ها آنها را هدف قرار می­دادند و شکار می­کردند. چون این مضمون را در اشعار ندیده بودم بیم داشتم که خواننده به معنی این بیت پی نبرد، بدین سبب توضیح دادم.٬

برای «نقش» چنین معنایی در فرهنگ­های معروف دیده نشد. امّا این توضیحِ بسیار مفیدِ مرحوم افشار را باید فرهنگ­نویسانِ آینده در فرهنگ­های خود وارد کنند و به ابیات زیر از حافظ استناد جویند:

             داده­ام بازِ نظر را به تذروی پرواز            بازخواند مگرش نقش و شکاری بکند

                                                                                                    (حافظ قزوینی، ص 128)

در زمان حافظ به جای این که از پشت «نقش» تیر بیندازند بازِ شکاری را به طرف شکار پرواز می­دادند.

            نه هر کو نقشِ نظمی زد کلامش دلپذیر افتد         تذرو ِ طرفه من گیرم که چالاک است شاهینم

                                                                                                    (حافظ قزوینی، ص 128)

مرحوم قزوینی احتمال ضعیف داده است که شاید این غزل از حافظ نباشد. امّا به دلیل همین بیت مورد استناد مسلماً از حافظ است زیرا علی العجاله شاعر دیگری را نمی­شناسم که «نقش» را به این معنی خاص به کار برده باشد.

             نقشِ خیالِ روی تو تا وقتِ صبحدم            بر گارگاهِ دیدة بی­خواب می­زدم

            هر مرغِ فکر کز سرِ شاخِ سخن بجست     بازش به طرّة تو به مضراب می­زدم

                                                                                                   (حافظ انجوی، ص 183)

در این شعر مسلّم نیست که «نقش» به همین معنی مورد بحث باشد، اما با توجه به کلمات مرغ و مضراب و باز (ایهام تناسب)، بعید نیست که ذهنِ شاعر در تداعیِ معانیِ واژه­ها، معنیِ مورد بحث نقش را نیز در نظر داشته است. حتی به اعتبار این احتمال نیز باید ضبطِ نسخة انجوی را به نسخة قزوینی ترجیح داد زیرا در توالی ابیات نسخة قزوینی بیت «هر مرغ فکر...» در مقام سوم و «نقشِ خیال...» در مقام ششم قرار گرفته و بین آنها سه بیت فاصله است.

آیا حافظ با این معنی از «نقش» در اقامت خود در یزد آشنا شده است؟ یا در نقاطِ دیگر نیز چنین واژه­ای مرسوم بوده است؟ باید به کتاب­های مربوط به شکار مراجعه کرد و من چنین توفیقی نیافتم. پرتو علوی در کتاب بانگِ جَرس در توضیحِ بیت «داده­ام باز نظر را...» می­نویسد: «نقش به معنایِ صفحه­ای است که با آن پرندگان را به دام می­اندازند.» (این معنی را کجا دیده است؟) در فارس این صفحه را «دَفَک» به فتح دال و فا می­گویند که بیشتر عبارت از صفحه­ای است از رنگهای مختلف که با آن کبک را صید می­کنند و دفک دادن و دفک زدن به معنی فریب دادن هنوز در فارس استعمال می­شود.»

برای «دفک» هم معنایی که در فوق ذکر شده است ندیدم. در برهان قاطع آمده است: «دَفَک بر وزن فلک، به معنی هدف است که نشانة تیر باشد.» (شمیسا،1363: 78)

n در توضیح دکتر شمیسا چند اشکال دیده می­شود:

1- آنچه دکتر شمیسا در توضیح این بیت آورده است برگرفته از توضیحات پرتو علوی در کتاب بانگ جرس است که می­گوید:

«نقش: جز معنای معروف- به معنای صفحه­ای است که با آن پرندگان را بدام می­اندازند – در فارس این صفحه را «دفک به فتح دال و فا» می­گویند که بیشتر عبارت از صفحه­ای است از رنگهای مختلف که با آن کبک را صید می­کنند- و - دفک دادن و دفک زدن­- به معنای فریب دادن هنوز در فارس استعمال می­شود. (قسمتی از سرود و داو در بازی نرد. غیاث)

در- سودی نقش را آلتی که با آن پرندگان را صید می­کنند- معنی شده و نزد شکارچیان نیز پرده­ای که برای صید کبک  بکار می­رود.

آلتی که با آن، صدای بلدرچین تقلید می­شود و بدان «تیپچه» می­گویند نیز نقش شناخته می­شود- در فرهنگها- بدین معنی ملاحظه نشده است.

                   داده­ام باز نظر را به شکاری پرواز               بازآرد مگرش نقش و شکاری بکند

خواجه در این شعر چشم خود را به بازی تشبیه کرده است که برای جلب معشوق آن را پرواز داده است می­گوید امیدوارم که نقش یعنی «وسیلة جلب شکار» که در این بیت تصویری است که در مردمک دیدة معشوق منعکس می­شود وسیلة جلب معشوق شود و شکار میسر گردد.» (علوی، 1369: 146-145)

2- با توجه به شواهدی که خواهیم آورد «نقش» یک اصطلاح مهجور «شکار» در دیوان حافظ نیست بلکه در متون دیگر نیز آمده است.

3- دکتر شمیسا آورده است که مرحوم دکتر محمود افشار در جلد دوم کتاب خود، گفتار ادبی (ص 35)، شعری دارد تحت عنوان «عکس دلدار» که یک بیت آن چنین است:

               دل که چون کبکِ دری سیر نمودی آزاد               چه در آن نقش مگر دید که در دام افتاد

و در حاشیه در معنای «نقش» چنین توضیح داده است: «در ییلاقات یزد بعضی از شکارچیان پرده­یی داشتند منقّش به تصاویر پرندگان. در آن سوراخ­هایی تعبیه شده بود که از پشت آن کبک­ها را که غافلانه در حال چرا بودند می­دیدند و از همان سوراخها آنها را هدف قرار می­دادند و شکار می­کردند. چون این مضمون را در اشعار ندیده بودم بیم داشتم که خواننده به معنی این بیت پی نبرد، بدین سبب توضیح دادم.» (همان)

این توضیح لازم است که در این شاهد که دکتر شمیسا آورده­اند «نقش دیدن» داریم نه «نقش بازخواندن» و این دو با هم بکلی متفاوتند و این شاهد ارتباطی با بیت مورد بحث حافظ ندارد.

3- اینکه آورده­اند «در زمان حافظ به جای این که از پشتِ نقش تیر بیندازند بازِ شکاری را به طرف شکار پرواز می­دادند» بدون هیچ شاهدی است و نمی­تواند درست باشد. برای شکار با باز از پرده استفاده نمی­شده است.

4- نیز گفته­اند «علی العجاله شاعر دیگری را نمی­شناسم که نقش را به این معنی خاص به کار برده باشد». باید گفت شواهدی دیگر پیدا شده که ارتباطی با معنی «پردة شكار» ندارد.

5- نیز آمده: برای «نقش» چنین معنایی در فرهنگ­های معروف دیده نشد. امّا این توضیحِ بسیار مفیدِ مرحوم افشار را باید فرهنگ­نویسانِ آینده در فرهنگ­های خود وارد کنند.

این گفته درست به نظر نمی­رسد چون در شواهدی که می­آوریم بین «نقش» و «پردة منقش» ارتباطی وجود ندارد.

 

بحث و بررسی:

n نگارندة این سطور با مراجعه به شرح­های حافظ مطالبی در خور توجه یافت که به بعضی از آنها اشاره می­شود:

نخستین بار دکتر شفیعی کدکنی در تعلیقات اسرار التوحید در مورد «بازخواندن» می­آورد:

«بازخواندن: جور درآمدن و منطبق شدن است با چیزی، چنانکه در بیت (دیوان حافظ، 128) می­خوانیم:

                 داده­ام باز نظر را به تذروی پرواز       بازخواند مگرش نقش و شکاری بکند

و در مرصاد العباد نیز به معنی انطباق داشتن به کار رفته است: «و آن سایه را بدان شخص بازخوانند، گویند سایة فلان است» (مرصاد 411) و در جای دیگر به معنی انطباقِ خواب با واقعیت عالم بیداری به کار رفته است: «بعضی [از خواب­ها] به تأویل محتاج بُوَد و بعضی همچنان بازخواند» (291 همان کتاب) که معنی تطبیق با واقع است و در صفحة بعد همان کتاب «و [رؤیای] صالح آن است که مؤمن یا ولی یا نبی بیند و راست بازخواند.»

استاد دکتر ریاحی در تعلیقات آن را به معنی ظاهر شدن خواب گرفته ولی از تعبیر اسرار التوحید و شعر حافظ و عبارت مرصاد دانسته می­شود که معنی آن مُطلقِ انطباقِ امری است با امری. در عبارت اسرار التوحید: «شیخ هم بر آن میعاد نهاده بود می­بایست که بازخواند» یعنی بر میعادش عمل کند. (اسرار التوحید 2/547)» (شفیعی کدکنی، 1387: 126)

- در نقد این توضیح نیز باید گفت «بازخواندن» و «نقش بازخواندن» با یکدیگر تفاوت دارند و در هیچ یک از شواهدی که در مرصاد آمده با بیت حافظ ارتباطی ديده نمي­شود. همة شواهد «بازخواندن» است نه «نقش باز خواندن». نگارنده برای «باز خواندن» شواهد بسیاری یافت. از جمله:

- «و نام فرعون موسى، وليد بن مصعب بن ريان بن ثروان بود، كنيت وى ابوالعباس قبطى، و اقداح عباسى كه مقامران دارند به وى بازخوانند.» (کشف الاسرار، 1331: ج 1: 182)

- «و گفته‏اند آدم و حوا چون آنجا رسيدند آدم به كوه صفا فروآمد و حوا به كوه مروه پس هر دو كوه را به نام ايشان بازخواندند، صفا از آن خواندند كه آدم صفى آنجا فرو آمد، و مروه از آن گفت كه مرأه يعنى جفت آدم آنجا فروآمد.» (همان، ج1: 425)

- «شعبى گفت: «بدر» نام مردى است كه او را چاهى بود، [آن چاه‏] به او بازخواندند و آن را بدر نام نهادند.» (روض الجنان، 1320، ج 5: 44) که از این شواهد می­توان به تفاوت «بازخواندن» و «نقش باز خواندن» پی برد.

n دکتر استعلامی نیز در کتاب شرح حافظ در مورد بیت مورد بحث می­نویسد:

«تذرو در اینجا همان معشوق است که نظرِ حافظ مثل بازِ شکاری در پیِ اوست. در مصراع دوم «نقش» را به معنیِ شکل پرنده­یی گرفته­اند که صیادان روی دام خود می­گذاشتند تا پرندة دیگر به هوایِ آن شکل به سوی دام بیاید. امّا در اینجا «بازِ نظرِ» حافظ باید خود آن پرنده را ببیند و آن معنی نقش مورد نظر نیست. فاعلِ «بازخواند» همان بازِ نظر است که باید نقشِ آن تذرو یعنی خود او را بیابد و شکارش کند. معنی بیت به سادگی این است که من در پی این معشوق هستم تا شاید او را به دام آورم.» (استعلامی، 1386: 520)

n دکتر ثروتیان نیز در شرح این بیت آورده است:

«- نگاه و نظر خود را چون باز شکاری به سوی تذروی پرواز داده­ام که مگر نقش و نگار او را از صفحة ذهن من بازخواند و بتوانم سیمای این تذرو تاجدار طلایی رنگ را در خیال پیش چشم بیاورم.» (ثروتیان، 1380: 1914)

«- بازخواند مگرش نقش: مگر نقش و نگار او را باز از روی صفحة حافظ و اندیشه و نظر بخواند / شاید از بر و از حفظ نقش او را پیش چشم آورد.

نکته- ظهور تصویر تذرو در ذهن شاعر بسیار حیرت­آور است علی الخصوص پس از بیتی که می­گوید با یار من امکانِ پیغام و نامه­ای نیست. کافی است بدانیم تذرو شبیه خروس خانگی است و به جای تاج گوشتی، بر روی سرش دارایِ پرهای کاکل­دار است و دم آن از نظر پرها کمتر و از نظر اینکه یک زوج از این پرها بسیار دراز و راست است و گاهی تا دو متر می­رسد، بسیار زیباست، پرهای جنسِ نر رنگ­آمیزی زیبا و درخشانی دارد مخلوطی از زرد طلایی و سبز و قهوه­ای و دارای جلای فلزی است.

معنی: «بازِ نگاه و نظر خود را به سوی خروس کوهی (تذروی و ترنگی) پرواز داده­ام مگر نقش و نگار او را بازبخواند و شکاری بکند.»

بالکنایه- خودم به آن تذرو و یار تاجدار زیبا دسترسی ندارم و امکان دیدار او نیست از آن جهت است او را پیش چشم می­آورم شاید بتوانم سیما و قیافه و نقش زیبای او را دوباره بخوانم و در عالم خیال تجسم بکنم که با آن جامه­های زرین طلایی و با آن پرهای رنگین تاج و دامن دراز و زرکش قبای او، در حافظه دارم و شاید تصویری از نگار او را که در خیال نقاشی کرده­ام بازبینم. گویی خیال و اندیشة من بازی شکاری است و باز تذرو را شکار می­کند و نظر و خیال تنها می­تواند نقش و نگار تذروی را به خاطر آورد که قبلاً دیده است.

یادآوری- اگر یکی متوجّه ماجرا و سختی دیدار نشود و به معنی بیت پیشین پی نبرد، احتمال دارد که در معانی «نقش بازخواندن» سردرگم بشود که همه ایهامی است:

-         نقش در قمار آوردن (بازخواندن، مانع این تعبیر است.)

-        نقش شکار که در صفحه­ای رنگین تصویر کبک و مرغان را کشیده در صحرا می­برده­اند و مرغان فریفتة نقش شده در اطراف آن، نشسته شکار می­شدند (باز مانع این معنی است) با این همه همین مورد دارای تعبیری است:

تعبیر- نقش و نگار او را پیش چشم می­آورم شاید همین نقش و نظر او را بازخواند و پیش من بیاورد. به عبارت دیگر او را در خیال من مجسم می­کنم شاید به حقیقت پیوندد و همچنان که در صحرا نقش، مرغان را می­آورد، شاید این تجسّم نقش او نیز او را بکشد و به سوی ما بیاورد!» (همان: 1919-1920)

توضیح دکتر ثروتیان نیز برگرفته از توضیحات دکتر شمیسا و علوی است و مطلب تازه­ای ندارد.

در فرهنگِ بزرگِ سخن نیز مدخل «نقش بازخواندن» نیامده بلکه در آن دو مدخل «نقش خواندن» و«بازخواندن» آمده است:

«- نقش خواندن: (مصـ. لـ.) (قد) (مجاز) پی­بردن به وضعی؛ آگاه شدن از موضوعی:

                 بیا و گونة زردم ببین و نقش بخوان           که گر حدیث کنم قصّه­ای دراز آید (سعدی، 466)

                 فانی، آن شد که نقش خویش نخواند .... (نظامی 37)

- باز خواندن: bāzxān-d-an (مصـ. مـ.) (قد.)

1- قرائت کردن؛ خواندن: تو ز قرآن بازخوان تفسیر بیت/... (مولوی 1/39)

2- فراخواندن و احضار کردن، یا دعوت کردن به نزد خود:

                  ز خیمه فرستاده را بازخواند            به تندی سخن­ها فراوان براند (فردوسی 2207)

3- به کسی، جایی، یا چیزی نسبت دادن؛ منسوب کردن: هر یکی را به بزرگی از خطاطان بازخوانند. ...مقلی که به ابن مقله بازخوانند و ... (خیام 61)

4- (مصـ. لـ.) مطابقت داشتن؛ جور در آمدن:

ابیات این حکیم با حال خواجه نیک بازخوانَد که می­گوید... (احمد جام 283)

5- به حقیقت پیوستن و عملی شدن خواب: رؤیای صادق آن است که تأویلی دارد و بازخوانَد و باشد که بعینه ظاهر شود. (نجم رازی 292)» (انوری، 1382: ج 2)

البته این متن در مرصاد العباد صورت زیر است:

«دوم آنک بعضی به تاویل محتاج بود و بعضی همچنان بازخواند، چنانک خواب یوسف علیه السلام بود...» (مرصاد العباد، 2911371:) و چنانکه می­بینیم اصلاً مدخل «نقش بازخواندن» در فرهنگ بزرگ سخن نیامده است.

n مقاله­ای نیز تحت عنوان «بازِ نظر» در یادنامة دکتر مهرداد بهار چاپ شده است که نویسندة آن در آغاز مقاله اعلام کرده است که نمی­خواهد به شرح بیت مورد بحث بپردازد بلکه اذعان می­کند چون با مراجعه به شرح­های مختلف معنای قابل قبولی برای این بیت نیافته خواسته با طرح مجدد آن از بزرگان و شارحان یاری بجوید. فرنگیس پرویزی، نویسندة آن، نظر شارحان مختلف قدیمی و معاصر را دربارة این بیت گرد آورده و پرسش­هایی مطرح کرده و برخی شرح­ها را قانع­کننده نیافته است اگرچه توضیحات وی به نزدیک شدن به معنی بیت کمک می­کند. امّا از آنجا که این مطلب در شرح و توضیح بیت بسیار مفید و سودمند است پاره­ای از آن را که در تأیید مطالب اینجانب است می­آوریم:

«نگارنده به سائقة عشق و ارادتی که هر ایرانی – به ویژه آن که در زبان و ادب فارسی الفبایی خوانده باشد- به حافظ دارد، به مطالعة غزلیات خواجه و کوشش در فهم معانی و مفاهیم صحیح آن علاقه و کنجکاوی فروان دارم. متاسّفانه در بسیاری موارد به علّت بضاعتِ اندکم در این زمینه (و در همة زمینه­ها) موفّق به درک مفاهیم پاره­ای از ابیات نمی­شوم_ شاید هم وسواس بیش از حد مانع وصول این بنده به فهم معانی اشعار باشد. البته برای حلّ مشکلاتم به شروحی که توسط حافظ­شناسان دانشمند نگاشته شده، مراجعه می­کنم. ولی، متاسفانه گاه با تمام تلاشی که برای استخراج معنی و ارتباط اجزای ابیات به کار می­برم، حاصلی به دست نمی­آورم. توضیحات مفسّران گاه تکراری است و گاه با یکدیگر کم شباهت و حتی متناقض است؛ در بسیاری موارد نیز مشکل ناگشوده رها شده و یا به معنی کردن مفردات واژه­ها اکتفا شده است که طبعاً مفید فایدة کافی نمی­تواند باشد. از این موارد است دو بیت از غزلیات که ذیلاً طرح خواهد شد، بدون ارائة پیشنهادی، که در توانم نبوده است و این سطور در واقع استمدادی است از استادانِ فن که اینجانب و دیگر پویندگان این راه را دستگیر شوند. دو بیتی که مورد نظر و اشکال است یک وجه مشترک دارند و آن به کار رفتن واژة «نقش» در آنهاست. به نظر می­رسد در بیشتر موارد که این کلمه در بیتی از غزلیات خواجه حضور می­یابد، ابهامی در مفهوم و معنای آن احساس می­شود. استاد دکتر منوچهر مرتضوی در مقالة ممتّعی در نشریة دانشکدة ادبیات تبریز تحت عنوان «نقش بر آب» ابیاتی از غزلیات حافظ را که دربردارندة دو واژة «نقش» و «آب» بوده است مطرح نموده و برای هر بیت چندین معنی اصلی و ایهامی و امکانی ارائه فرموده­اند که در حدّ خود جامع و کامل است. همچنان که استاد اشاره داشته­اند در موارد متعددی واژة «نقش» به معنای سادة خود به کار رفته و حاوی نکته یا مضمون خاصی نیست، این معانی عبارتند از: طرح و تصویر و اثر و نشان و سرشت و خلقت و قول و ترانه و تصنیف؛ و نیز خال روی طاس نرد و داو بازی نرد که بر وفق مراد آید و بخت و اقبال مساعد به کنایه. همچنان که مشهود است «نقش» از واژه­هایی هم معنی با هم، استفاده کرده، چه در مضامین چه در مضامین ایهامی.

و امّا بیت اوّل:

              داده­ام باز نظر را به تذروی پرواز         باز خواند مگرش نقش و شکاری بکند

واژة «نقش» در این بیت به چند معنی گرفته شده، در نتیجه معانی گوناگونی برای آن پیشنهاد شده است. آقای ذوالنّور می­نویسید:[1] «نقش» (ایهام)، صفحه­ای است رنگین که پرندگان را به سوی خود جلب می­کند. و در معنی بیت می­گوید: نگاه خود را به سوی تذروی به پرواز درآورده­ام. شاید نقشی که برای جلب نظر کار گذاشته شده (؟) او را به سوی خود بکشاند و بازِ نظر من بتواند او را شکار کند. (ذوالنّور، 1367، ج1: 428) این نقش چیست و در کجا کار گذاشته شده؟ استاد خطیب رهبر «نقش باز خواندن» را یک عبارت فعلی دانسته­اند به معنیِ دستِ کسی را خواندن و دراینجا به شیوة شکار تذرو پی بردن؛ و بیت را اینطور تفسیر کرده­اند: شاهینِ دیده را به سوی ترنگی به پرواز درآورده­ام شاید به شیوة صید تذرو پی برد و به دامش افکند، به کنایه مقصود آن است که شاید بتواند دل یار را به دست آورد و به وصال برسد. (خطيب رهبر، 1363: 255) قبول این معنی مستلزم آن است که بپذیریم معنی عبارت «نقش باز خواندن» همان است که استاد می­فرمایند. سودی، ذیل این بیت شرح و بسط فراوان ولی نامفهوم و ناکافی داده و معنی بیت را به دو صورت آورده است که خلاصة آن این است که اوّلاً، مراد از نقش یک نوع کیسة شکاری است که با تلقین تغنّی شکار را به طرف آن می­خوانند... بازِ نظر را به یک تذروی پرواز دادم. باشد که بازِ نظر را تعلیم دهد که شکاری بکند... خلاصه بازِ نظر من یک مرغ وحشی است، آن را به یک تذرو خوش­رفتار دادم، یعنی به یک جانان نازک­حرکات، باشد که مأنوس خویش نماید. نکتة جالب در این تفسیر این است که سودی «تذروی پرواز» را یک ترکیب وصفی دانسته و می­گوید یعنی پروازی که چون پرواز تذرو چین باشد!، در معنی پیشنهادی دیگر «نقش» را استعاره از «صفیرِ باز» گرفته و این طور توضیح می­دهد: بازِ نظر را پرواز دادم به طرف یک تذرو... باشد که بازِ نظر صفیری به آن بزند و شکارش نماید، حاصل آنکه (هنوز سخن سودی است) نظر بی­تأثیر نیست و من هم به او نظر انداختم شاید که متأثّر و مأنوسم گردد. (ستارزاده، 1341، ج2: 1101) آقای دکتر هروی از تعابیر سودی چنین برداشت کرده­ که نقش، آلت بادی کوچکی بوده که صدای پرنده را تقلید می­کرده و بیت را چنین شرح کرده­اند، شاعر نگاه خود را به باز شکاری و معشوق را به تذرو و زمزمة غزل خود را به صدای نقش تشبیه کرده و می­گوید نگاه خود را مانند باز به سوی تذروی پرواز داده­ام شاید نقش – زمزمة من- او را به سوی من جلب کند و بازِ نگاه من شکارش کند و قرینة این مفهوم را نیز در بیت زیر یافته­اند:

            نه هر کو نقشِ نظمی زد کلامش دلپذیر افتد         تذرو ِ طرفه من گیرم که چالاک است شاهینم

و نوشته­اند «نقشِ نظم زدن» مراد زمزمه کردن شعر است و خواندن شعر مثل زمزمة نقش در شکار تذرو است... (هروي، 1367: 1761) نمی­دانم این معنا تا چه حد مورد پسند طبع صاحب­نظران قرار می­گیرد، آیا شاعر ضمن اندیشه و اقدام برای شکار معشوق غزلیّات خود را به آواز می­خوانده یا زمزمه می­کرده؟

آقای پرتو علوی نقش را این طور معنی کرده­اند که صفحه­ای است که با آن پرندگان را به دام می­اندازند و در فارس این صفحه را «دَفََک» می­گویند و دفک دادن و دفک زدن­ به معنای «فریب دادن» هنوز در فارس مستعمل است. (علوي، 1369: 145) ایشان همچنین نقش یعنی وسیلة جلب شکار را تصویری دانسته­اند که در مردمک دیدة معشوق منعکس می­شود تا وسیلة جلب معشوق شود و شکار میسّر گردد. (علوي، 1358: 200) این معانی نیز جای تأمّل دارد.

استاد شمیسا در مقالة کوتاهی (شميسا، 1363: 78) ضمن تأیید نظر دکتر محمود افشار – که در توضیح بیتی از خودشان که کلمة نقش را در آن به کار برده­اند و نوشته­اند در ییلاقات یزد بعضی از شکارچیان پرده­یی داشتند منقّش به تصاویر پرندگان که در آن سوراخ­هایی تعبیه شده بود که از پشت آن کبک­ها را می­دیدند و از همان سوراخها آنها را هدف قرار می­دادند و شکار می­کردند – می­نویسد چون برای «نقش» چنین معنایی در فرهنگ­های معروف دیده نشد این توضیح بسیار مفید و معقول است و باید در آینده در فرهنگ­ها بیاید و مستند آن هم این بیت (بیت مورد بحث) حافظ باشد. استاد شمیسا می­افزایند که در زمان حافظ به جای این که از پشتِ «نقش» تیر بیندازند بازِ شکاری را به طرف شکار پرواز می­دادند. و بیت

             نه هر کو نقشِ نظمی زد کلامش دلپذیر افتد         تذرو ِ طرفه من گیرم که چالاک است شاهینم

را اشاره به همین معنا دانسته­اند، ضمناً آقای شمیسا معنی را که پرتو علوی از نقش – دَفَک- داده نمی­پذیرند و می­گویند آن را در جایی ندیده­اند.

توجه داریم که معنی بیت، باز هم خالی از اشکال نیست. زیرا هنوز مشخص نشده است که کلمة «نقش» در بیت استعاره از چیست و شاعر هنگامی که این واژه را به کار برده چه تصویری در ذهن داشته و به چه می­اندیشیده است که از آن به نقش تعبیر کرده است؟

استاد دکتر خانلری، نقش را در این بیت خال­های مساعد و ورق­های برنده آوردن در قمار، حسنِ تصادف و بختِ نیک معنی کرده­اند (خانلري، 1362، ج2: 1325) که در این صورت معنیِ بیت چنین می­شود که امیدوارم بازِ نظر من شانش بیاورد و بخت یاریش کند و تذرو (معشوق) را شکار کند. آقای ذوالنّور نیز در آخر توضیحات خود در مورد این بیت – که شرح آن گذشت- این عبارت را افزوده­اند که شاید بخت و طالع مدد کند (ذوالنور، همان: 428) و این در واقع تأیید معنی استاد خانلری است که فعلاً از معانی دیگر معقول­تر و قابل قبول­تر به نظر می­رسد.

جالب توجّه است که شارحانِ شعر حافظ تمامی معانیِ واژة «نقش» را در این بیت آزموده­اند تا به صورت خیالی که در ذهن شاعر بوده دست یابند اما مفهوم بیت همچنان مبهم باقی مانده است.» (پرويزي، 1376: 515)

■ در مجلة حافظ­شناسی نیز مقاله­ای تحت عنوان «گزارشی از یک بیت حافظ» که در شرح بیت مورد بحث است از نصرت­الله فروهر آمده است. «نویسندة آن نخست، شرح سودی بر این بیت را کلمه به کلمه و به تفصیل ذکر کرده و اشاره­ای به دیگر شرح­ها نکرده است. تنها در آغاز کلام اشارات دکتر شفیعی کدکنی در اسرار التوحید و مرصاد العباد را دربارة اصلاح «بازخواندن» آورده است. پس از توضیحات سودی به سراغ کتب عرفانی رفته و مطالبی از سوانح غزالی، لوایح عین­القضات، فرهنگ لغات ادبی، فرهنگ معین و فرهنگ اصطلاحات عرفانی به عنوان شاهد آورده و در پایان اظهار داشته است که اگر قرار باشد حافظ بازِ نظر را برای شکار تذرو به پرواز درآورده باشد، کار مهمّی نیست، بلکه طبق گفته­های غزالی و عین القضات، جالب این است که عاشق، شکار معشوق شود. پس چنانکه «تذروی پرواز» به شکل «تذرو پروازی» در نظر گرفته شود و از معشوق، استعاره­ای باشد، در این صورت تعبیر می­توان کرد که: «معشوق همچون تذروِ من که بسیار رمنده و پرواز کننده و رام نشدنی است، باز نظر خود را به او داده­ام و محو دیدار او کرده­ام، شاید که شانس و اقبال به من روی کند «نقش بخواند» و مرا... شکار بکند، یعنی دلبر و معشوق همچون تذرو، نظر همچون باز مرا صید کند و اسیر نماید.

که باید گفت اشکالات این مقاله عبارتند از:

1-     اساس این شرح اشتباه است چرا که نحوة قرائتی شگفت و نادر و نادُرُست برای بیت پیشنهاد کرده و دو واژة کاملاً مستقل را به شکل «تذروی­پرواز» خوانده و آن را در حال و هوایی عرفانی معنا کرده است.

2-     شکار شدن عاشق به دست معشوق و بالعکس در نمونه­های فراوانی از شعر و نثر فارسی تکرار شده و اختصاص به سوانح و لوایح ندارد.

3-     اشاراتی که در لوایح و سوانح به «نظر» شده، کاملاً در حوزة عرفانی است و حتّی اگر بخواهیم آن­ها را به شعر حافظ تسرّی دهیم، هیچ بعید نمی­نماید که شاعر رسیدن به هدف آسمانی را به شکار تشبیه کرده باشد و لزومی ندارد که در پی اثبات عکس این تصویر باشیم.

4-     برای «نقش بازخواندن» تنها معنایی از فرهنگ لغات ادبی ادیب طوسی آورده (= شانس آوردن)، بدون هیچ شاهد دیگر و البته نمی­توان آن را پذیرفت و استناد شارح بدان، جامع و مانع نیست.

5-    بی­نظمی و بی­روشی واضحی در معنا کردن جملات و مفردات به چشم می­خورد.

6-    تنها به شرح سودی اکتفا کرده و هیچ نقد و نظری در باب آن ننوشته است و به گزارش مفصّل آن بسنده کرده و خبری از دیگر شروح در باب این بیت در این مقاله نیست. بهتر بود شارح، پیشینة بحث در این موضوع را در حد توان ارائه و سپس رأی نهایی خویش را صادر می­کرد.» (باقري، 1387: 316)

با توجه به شواهد زیر شرح دکتر شمیسا و دیگر شارحان منتفی می­شود چرا که در جایی اشاره­ای به این رسم نیست. در  مصراع اول آمده: باز را برای شکار تذروی پرواز داده و این پرواز دادن، مانع است که در مصراع دوم منتظر بازخواندن نقش از سوی تذرو باشیم.

■ دکتر شفیعی کدکنی در مقاله­ای دیگر در توضیح بیت:

آمدم من بی­دل و جان ای پسر         رنگِ من بین! نقش برخوان ای پسر  (غزلیات شمس تبریز، 1387: 609)

آورده­اند:

«نقش برخوان: صورت کار را ببین، چنین به نظر می­رسد که این بیت حافظ (دیوان، 201):

بی­خبرند زاهدان نقش بخوان و لاتقُل         مست ریاست محتسب باده بده و لاتخف

به همین معنی نقش برخواندن اشارت رفته است ضمن این که در شعر حافظ «نقش» به نوعی تصنیف یا ترانه و نغمه هم اشارت دارد. اما در عصر مولانا بعید به نظر می­رسد. ظاهرا نقش در موسیقی ایرانی از ساخته­های موسیقیدانان خراسان، به ویژه مکتب موسیقیِ هرات بوده است. ß مقالة ما با عنوان نقش بخوان و لا تقُل در مجلة ماهور، شمارة 33، پاییز 1385، صص 7-13، که در آن یک نمونه نقش از کتاب التاریخ الغیاثی نقل شده است.» (شفیعی کدکنی، 1387: 609)

دکتر شفیعی در این مقاله آورده­اند: «در این بیت حافظ که می­گوید:

بی­خبرند زاهدان نقش بخوان و لاتَقُل         مست ریاست محتسب باده بده و لاتَخَف

تا این لحظه به فکر معنی «لاتقُل» نبودم که روی قواعد زبان عربی نیاز به «مفعول» یا، به تعبیرِ نحویان، «مقُولِ قول» دارد. معمولاً، مقولُ قول را جمله یا در حکم جمله به شمار می­آورند. روی قواعدِ نحوِ عربی خوانندة این مصراعِ خواجه باید انتظار آن را داشته باشد که بداند «چه چیزی را مگو؟» مفعول یا مقولِ قولِ «لاتقُل» چیست؟ در مصراع دوم، «لاتَخَف» نیاز به مفعول ندارد، ولی در مصراع نخست، «لاتقُل» به نوعی مفعول یا مقولِ قول یا متمم نیاز دارد، مثل «فلاتقل لهما اُفّ 23/17» و یا «لاتقل بُشری و لکن بُشریان....»

چنین به نظر می­رسد که مادّة «قول»، وقتی در اصطلاح موسیقایی آن به کار رفته است، از مقول یا مفعول بی­نیاز می­شده است؛ در معنی قوالی کردن. چنان که در فارسی، حافظ گفته است: «مطرب بگو که کار جهان شد به کار ما»، عبارتِ بعد از «بگو» مستقل است یعنی به این دلیل که کارِ جهان به کام شد، ای مطرب قوّالی کن. در همین شعر حاقظ هم، «لاتقل» بدون تردید در معنی موسیقایی است، می­گوید: «قوالی مکن» ولی «نقش بخوان». حافظ در جای دیگر هم نقش را در مفهوم موسیقایی آن به کار برده است:

مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد               نقش هر پرده که زد راه به جایی دارد

که در نسخه­بدل­های قدیم: نقش هر زخمه/ زخم/ نغمه نیز ثبت شده است. و تمام ضبط­ها، زيباست و هر كدام امتيازاتي دارد. معلوم مي­شود كه فعل مناسبِ «نقش» در حوزة موسي ....» (شفیعی کدکنی، 1385: 7)

 توضیح : در بیت «بی­خبرند زاهدان نقش بخوان و لاتَقُل...» «نقش» در معنای موسیقایی آن نیست و مهمترین دلیل آن است که حافظ گقته است «بی­خبرند زاهدان». که قرینه­ای است برای اینکه نقش بخوان یعنی آن را تشخیص بده و دریاب. و لاتقل: نیز در معنای موسیقایی خود نیست. یعنی آن چه تشخیص دادی مگو. (در برابر بی­خبرند زاهدان) مفعول فعل «لاتقُل» هم «نقش» است. يعني آنچه فهميدي مگو.           

 

نگارنده پس جستجوی بسیار دریافت که «نقش بازخواندن» ارتباطی به شکار و پردة صید کبک ندارد. در مرزبان­نامه آمده است:

- «بامداد که زنگی شب سر از بالین مشرق برگرفت و دندان سپید از مباسمِ آفاق بنمود، به طلب جولاهه فرستاد و چون از حال خواب و نسیانی که رفتست، استطلاع رفت. گفت: هر خواب که نقشِ آن از عالمِ غیب بازخوانده­ام و تعبیر آن بر وفق تقدیر نموده، جز به مدد اقبال و اقتباس نور فراست از خاطر ملک نبوده است و آنچ خواهم گفت هم بدین استمداد خواهد بود....» (وراوینی، 1372: 581)

- «شنیدم که وقتی خسرو را نشاطِ شکار برانگیخت، بدین اندیشه به صحرا بیرون شد؛ چشمش بر مردی زشت­روی آمد، دمامت منظر و لقایِ منکر او را به فال فرّخ نداشت، بفرمود تا او را از پیش موکب دور کردند و بگذشت. مرد اگرچه در صورت قبحی داشت، به جمالِ محاسن خصال هرچ آراسته­تر بود، نقش از روی کار بازخواند، با خود گفت: خسرو درین پرگار عیبِ نقاش کردست و ندانسته که رشته­گران فطرت را در کارگاهِ تکوین بر تلوینِ یک سر سوزن خطا نباشد....» (همان: 566)

- «خواست که کارد برکشد و فرورود و از خون هر دو مرهمی از بهر جراحت خویش معجون کند، باز عنان تملک در دستِ کفایت گرفت و گفت: خود را مأمور نفس گردانیدن شرط عقل نیست تا نخست به تحقیق این حال مشغول شوم، شاید بود که از طول العهدِ غیبتِ من خبرِ وفات داده باشند و قاضیِ وقت به قلّتِ ذات الید و علّتِ اعسارِ نفقه با شوهری دیگر نکاح فرموده. از آنجا به زیر آمد وحلقه بر در همسایه زد، در باز کردند، او اندرون رفت و گفت: من مردی غریبم و از راهِ دور می­آیم، این سرای که در بسته دارد، بازرگانی داشت سخت توانگر و درویش­دارِ غریب­نواز و من هر وقت اینجا نزول کردمی؛ کجاست و حال او چیست؟  همسایه، واقعة حال بازگفت. همچنان بود که او اندیشید؛ نقشِ انداختة خویش از لوحِ تقدیر راست بازخواند، شکرِ ایزد –تعالی- بر صبر کردنِ خویش بگذارد و گفت: الحمد لله که وبالِ این فعالِ بد از قوّت به فعل نینجامید....» (همان: 333)

- «... کما عزّ مِن قائل: فقُطِعَ دابرُ القومِ الذین ظَلموا. شاه گفت: نقشِ راستیِ این دعوی از لوحِ عقیدتِ خویش برمی­خوانم و می­دانم که آنچ می­نمایی، رنگ تکلّف ندارد، امّا می­خواهم که به طریق محاوله بی­مجادله در این ابواب، خطابِ دستور بشنوی....» (همان: 53)

- «.... و قبل­ما که ملک به چشمِ حدس و فراست آن نقش از صفحاتِ حالِ اشتر خوانده بود، من دانسته بودم، لکن به فرّ دولتِ او وثوق داشتم که آن خود پوشیده نماند، عنانِ زبانِ فضول از حکایتِ آن فصول بازکشیدم و گفتم تا ملک نپرسد، ازین باب کلمات گفتن نه اندازة منست....» (همان: 644)

- «برخاستم و به بغداد رفتم تا به بدرقة اقبالِ شاه و مددِ همم او به مقصد رسیدم و با مقصود بازآمدم و اینک مرغی چند آتشخوار آوردم تا آنچ از من به خبر شنیدند، بعیان بینند و نقشی که در آیینة عقل ایشان مرتسم نمی شد، از تختة حس بصر برخوانند.» (همان: 345)

با توجه به این شواهد در مورد بیت بحث (داده­ام....) باید گفت:

1-     زمانی که صیاد باز را پرواز می­دهد منتظر نمی­ماند که صیدش جذب پرده شود. در یکی از نمونه­های پرواز دادن باز در متون گذشته تأمل کنیم:

«پادشاهی بوده است پیروزنام. با مهابتِ تمام و سیاستِ بکمال... روزی بر بالایِ کوشک، شاهینِ نظر را پرواز داده و چشم بر هر بام و در می­افگند تا غزالی صید کند یا طاووس جمالی در قید آرد و در انتظارِ سانح و بارح، نازح و سارح مانده و مرکبِ شهوت در میدانِ طلب گرم کرده ... و یکرانِ جست­و­جو در جولان آورده. در اثنای این حالات مقدمة نظر، و طلیعة بصرِ او بر چهرة ماه­رویی افتاد که آفتاب در شعلة مشعلة جمال او چون پروانه سوخته بود....» (ظهیری سمرقندی، 1362: 259)

2-     «نقش باز خواندن» متفاوت از «نقش دیدن» است.

3-     اگرچه استادان محترم دکتر شفیعی کدکنی و دکتر ریاحی مطالبی دربارة «بازخواندن» آورده­اند ولی آنچه در بیت حافظ آمده «نقش بازخواندن» است نه «بازخواندن».

4-     نكتة قابل توجه ديگر آن آنكه استتارِ تذرو قوی است و در مصرع دوم بيت مورد بحث می­گوید امید است که باز، آن تذروِ استتار کرده را تشخیص دهد. یعنی باز آن را بیابد و شکار کند. برای استتار تذرو شواهد بسیاری به دست آمد:

چو شاهین بر سر دستِ شکار انداز می گیرد         تذرو رنگ از رخسار گل پرواز می­گیرد.

(بیدل، 1386: 532)

تپانچه کاری باد خزان اگر این است                 تذرو رنگ چو عنقا شود به گلشن ما

(همان: 37))

سنایی:

عقل چون پر گشاد زاغ هوس         درکشد چون تذرو سر در خس

(حديقه، 1374:313)

سوزنی:

از زه و زاغ کمان تست پسِ قاف        عنقا همچون تذرو در خس پنهان

چون بلبل بر گل به گل و سرو به سرو           و اکنون به خس اندر آورد سر چو تذرو

(ديوان، 1337: 427)

منوچهری:

گشت نگارین تذرو پنهان در مرغزار              همچو عروسی غریق در بن دریای چین

(ديوان، 1375: 95)

5-     هیچ یک از شارحانِ بیت، شاهدی برای «نقش بازخواندن» نیاورده­اند. «نقش خواندن» در ابیات زیر نیز معنایی نزدیک به «نقش بازخواندن» دارد:

سنایی:

روح داند گشت گردِ حلقة هفت آسمان         ذهن داند خواند نقش نفخ جان چون انبیا

شاد باش ای مهتری کز فضل تو در نیم شب          کور مادرزاد خواند نقش بر انگشتری

                                                                                                                      (ديوان، 1388: 359)

اقبالنامة نظامی:

سگالندة فال چون قرعه راند         ز طالع تواند همی نقش خواند (1/119- 91-1233)

بیدل:

یأس کرد آخر سواد موج دریا روشنم           خواندم از مجموعة آفاق نقش شسته را

                   (دیوان غزلیات، ص 247)

بوستان:

همین نقش برخوان پس از عهد خویش         که دیدی پس از عهد شاهانِ پیش (بوستان، 1372: 45)

شیخ کمال خجندی:

نقش زلف تو راست نتوان خواند      که ز سودا مشوش افتادست 

(دیوان، ص 153)

کلیات سعدی:

بیا و گونة زردم ببین و نقش بخوان     که گر حدیث کنم قصه­ای دراز آید

                                                                            (کلیات سعدی، 1320: 38)

دیوان شمس:

سکة شاهی ببین در رخ همچون زرم               نقش تمامی بخوان پس تو ز زرگر مپرس                                                                                                      (کلیات شمس، 1320: 58)

سرّ او را نقش کردم نقش کردم نقش کرد       هر که خواهد گو بخوان و گو بخوان و گو بخوان

(کلیات شمس، 1320: 342)

مثنوی:

چونکه چشمش باز شد و آن نقش خواند    دیو را دیگر بر او دستی نماند (3/157/17)

هفت پیکر:

فانی آن شد که نقش خویش نخواند         هر که این نقش خواند باقی ماند

(هقت پیکر نظامی، 1373: 15)

راحه الصدور:

وارثان و برادران پنجاه من کاغذهای دوبیتی قسمت کردند و چون روس را بگرفتند به قاعة علاء الدوله محبوس ماند دیگر کس نقش او نخوان و صرا ح الدین قیماز و ... در خدمت نصره الدنیا و الدین اتابک بوبکر به اصفهان بودند... (راوندی، 1333: 343) مصحح آن محمد اقبال در توضیح «نقش کسی را خواندن» آورده است: کسی را یاد کردن یا اثر کسی را جستن.

6-     اکثر شارحان، شرح خود را از سودی گرفته­اند و هیچ شاهدی برای شکار کبک با پرده ندارند. نگارنده خود، شکار کبک با پرده را آزموده و دیده است که در شکار با پرده، شکارچی خود پنهان می­ماند تا کبک  جذب پرده شود و آنگاه آن را شکار می­کند. از سویی در بیت حافظ شکارِ تذرو مورد نظر است و کبکی در میان نیست و در شکار با باز فقط کافی است باز، کبک را ببیند و کبک یا صید هم بلافاصله با پرواز باز فرار می­کند. اینکه ابتدا صیاد، باز را پرواز دهد بعد انتظار بکشد که تذرو جذب پرده یا نقش شود بسیار نامحتمل است. نهاد در هر دو جملة مصراع دوم بدون شک «بازِ نظر» است که در مصراع اول مفعول جمله است. جملة «شکاری بکند» نیز توضیح بیشتر «باز خواند مگرش نقش» است.

7-     در مصراع دوم ضمیر «ش» در «مگَرَش» به تذرو برمی­گردد. اگر بگوییم تذرو نقشش را مگر بازخواند درست به نظر نمی­رسد. «مگر» در ارتباط با مفعول مصراع اول (باز نظر) است. (امید است که باز، نقش تذرو را بازخواند.)

 

 

 

 

نتیجه­گیری:

سخن آخر اینکه: «باز خواند مگرش نقش» به معنی «شاید آن را تشخیص دهد و درک کند و بفهمد که تذرو کجا پنهان شده» است و حافظ در این بیت می­گوید: بازِ نظر را برای شکار تذروی به پرواز در آورده­ام امید است آن تذرو را (که نهان شده) تشخیص دهد و شکار کند.

 

 

 

 

منابع:

- استعلامی، محمد، 1386، درس حافظ (نقد و شرح غزلهای حافظ)، تهران، انتشارات سخن، ج 1.

- الراوندی، محمد بن­علی بن سلیمان، 1333، راحه اصدور، تصحیح محمد اقبال، تهران، کتابفروسی علی اکبر علمی.

- الظهیری سمرقندی، محمد بن علی بن محمد، 1362، سندبادنامه، به اهتمام احمد آتش، تهران، کتاب فرزان.

- انوری، حسن، 1382، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، سخن.

- باقری، بهادر، 1387، فرهنگ شرح­های حافظ، تهران، انتشارات امیرکبیر.

- ثروتیان، بهروز، 1380، شرح غزلیات حافظ، تهران، انتشارات پویندگان دانشگاه، ج 2.

- حافظ، خواجه شمس الدین محمّد، 1362، دیوان، به تصحیح و توضیح پرویز ناتل خانلری، تهران، انتشارات خوارزمی.

- خرمشاهی، بهاء الدین، 1371، حافظ­نامه، تهران، انتشارات سروش.

- خطیب رهبر، خلیل، 1363، دیوان غزلیات مولانا شمس الدین محمّد حافظ شیرازی، تهران، انتشارات صفی علیشاه.

- ذوالنّور، رحیم، 1367، در جستجوی حافظ، تهران، انتشارات زوّار، چاپ دوم.

- ستارزاده، عصمت، 1341، شرح سودی بر حافظ، تهران، ج 2.

- شفیعی کدکنی، محمدرضا،1387، این کیمیای هستی، به کوشش ولی الله درودیان، تبریز، انتشارات آیدین.

- شمیسا، سیروس، 1363، مقالة «یک معنای نقش در دیوان حافظ»، مجلة نشر دانش، سال 5، بهمن و اسفند، شمارة 2.

- _________ ، 1388، یادداشت­های حافظ، نشر علم، تهران.

- علوی، پرتو، 1358، عقاید و افکار خواجه، تهران، نشر اندیشه.

- _______، 1369، بانگ جرس، تهران، انتشارات خوارزمی، چاپ چهارم.

- فرنگیس، پرویزی، 1387، باز نظر (مروری بر تشریح دو بیت از غزلیات حافظ از دیدگاه شارحان گوناگون)، یاد یهار (یاد نامة دکتر مهرداد بهار).

- مرتضوی، منوچهر، 1344، مقالة «نقش بر آب»، نشریة دانشکدة ادبیات تبریز، سال هفدهم، شمارة چهارم.

- میبدی، رشیدالدین ابوالفضل، 1344، کشف الاسرار و عدّه الابرار، به کوشش علی اصغر حکمت، تهران، ابن سینا.

- نجم رازی، عبدالله بن محمد، 1371، مرصاد العباد، تصحیح محمدامین ریاحی، تهران، انتشارات علمی فرهنگی.

- هروی، حسینعلی، 1367، شرح غزلهای حافظ، تهران، نشر نو.

 



2- برای رعایت اختصار در نقل مطالب از شروح حافظ، عین عبارت آورده نشد و از مضامین آنها استفاده شده است. از این جهت استفاده از علامت «   » در تمام موارد ضروری نبوده است.