زندگینامه خودنوشتِ سید محمد دبیرسیاقی | از دستخط او | ارجنامهٔ دکتر دبیرسیاقی
ارجنامهٔ دکتر سیدمحمد دبیرسیاقی را دکتر سیدفرشید ساداتشریفی آماده کرده و مؤسسهٔ «ویراستاران» ویراسته است. این کتاب را سازمان اسناد و کتابخانهٔ ملی در سال ۱۳۹۲ چاپ کرده و جناب ساداتشریفی فصل اوّلش را در اختیار وبگاهِ «ویراستاران» قرار داده است. ارزش این فصل آن است که مستقیم از دستخط استاد دبیرسیاقی است و روایتی اولشخص از زبان ایشان به شمار میرود. پیدیافِ ۳۳صفحهای از دستخط سید محمد دبیرسیاقی را در پایان همین فرسته خواهید دید.
به نام روشناییبخش بینش که روشنچشم از او گشت آفرینش
۱. پیشگفتار
میدانیم فاصلهٔ زمان زادهشدن تا مردن آدمی طول عمر اوست؛ اما آدمی جز طول عمر، عرض عمر نیز دارد و آن همان است که دانشمند عالیقدر شیخالرئیس ابوعلی سینا (۳۷۰ تا ۴۲۸ق) با ۵۸ سال زندگی در پاسخ نکتهگیری که او را به رعایت اعتدال در برخی اعمال توصیه میکرده، گفته است خواهانِ عرض زندگی است نه طولِ آن.
اما طول عمر یا عرضِ آن تعبیرات دیگری نیز دارد. از شادروان دکتر پرویز ناتل خانلری، استاد دانشمند دانشگاه تهران و شاعر باذوق و مدیر باتدبیر مجلهٔ سخن، نقل شده که به یکی از همکاران خود در مجله گفته است عمر ۲۵۰۰ساله دارد. و پیداست که مراد او از این بیان، آگاهیهاست که از مظاهر گوناگون مدنیت و آثار با ارج مادی و معنوی، علمی و ادبی، هنری و ابتکاری مردم ایران از آغاز فرمانروایی مادها تا زمان خود اوست.
غرضم از این مقدمه، تکیهکردن بر عرضِ عمر یا طولِ آن نیست، مرادم اشارهکردن به سالهایی است که صرفِ بهرهگیریها و انجامدادن کارهای گوناگون شده است و مجموع آنها بهتعبیری حکایت از عرضِ عمر نیز دارد و طول آن.
از دید طول زندگی، چون روز چهارم اسفندماه ۱۲۹۸ش متولد شدهام، امروز که چهارم اسفند ۱۳۹۲ش است، درست که به نودودومین سال عمر پا نهادهام و بیشک از اینکه چندگاه دیگر خواهم زیست، ناآگاهم. خدای تعالی داند و بس.
عرض عمر حساب دیگری نیز دارد؛ بدین شرح:
۶۲ سال با پدر که در ۱۳۶۰ش درگذشت، ۷۴ سال با مادر که در ۱۳۷۴ دار فانی را وداع گفت؛ تا امروز ۶۴ سال با همسر و ۶۰ سال با فرزندان. ۹ سال در مدرسهٔ امید (شاهپور بعدی) قزوین با معلمانی سراپا اخلاص و شوق تعلیمدادن، دلسوز و بافضیلت چون شادروانان سیدمحمود مشیری، نصرتالله معینی، محمدتقی نوروزی، محمد شهیدی، ابوالقاسم دانش، سیدمحمد مصلائی، عبدالعلی پزشکیان، اسماعیل سررشتهداری، ناظم ثَباتی، ساهر و مدیری باشخصیت چون مرحوم غلامرضا شمس فرزند شمسالعلماء عبدالرّبآبادی، از نویسندگان نامهٔ دانشوران، برای گذراندن دورهٔ ابتدایی و سه سال اول متوسطه؛ یک سال در خدمت فرهنگ قزوین به تدریس حساب در دبستان پهلوی و دبستان ۱۵بهمن و ادارهٔ دفتر دبیرستان پهلوی و سالی در دانشکدهٔ حقوق برای کسب فیض و ۵ سال در دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران (دورهٔ سهسالهٔ لیسانس و دوسالهٔ دکتری زبان و ادبیات فارسی) با بهرهمندی از محضر استادان ارجمندی چون شادروانان احمد بهمنیار، سیدکاظم عصّار، بدیعالزمان فروزانفر، ملکالشعراء بهار، دکتر لطفعلی صورتگر، فاضل تونی، علیاصغر حکمت شیرازی، محمدتقی مدرس رضوی، سیدمحمد تدین، دکتر محمدباقر هوشیار، دکتر غلامعلی رعدی آذرخشی، دکتر علیاکبر سیاسی، ابراهیم پورداود، دکتر محمد مقدم، دکتر ولیالله خاننصر، دکتر جلالی، دکتر حسین خطیبی نوری. مدت ۹ سال با علامه مرحوم علیاکبر دهخدا در تنظیم مطالب حروف «ظ»، «ض»، «ل» و «پ» و ۱۱ سال با مرحوم دکتر محمد معین در لغتنامهٔ دهخدا و در انجمن ایرانشناسی. ۴۲ سال با مرحوم دکتر سیدجعفر شهیدی در لغتنامهٔ دهخدا برای اتمام تألیف و طبع لغتنامهٔ دهخدا و تألیف لغتنامهٔ فارسی که بنیانگذار آن بودم با یاری همکاران ارجمند در هر دو تألیف. مدت ۳۴سال در خدمت دولت (وزارت دارایی، ادارات کل مالیاتهای غیرمستقیم و مالیاتهای مستقیم و شورای عالی مالیاتی) و نیز مجموعاً ۴۵ سال تدریس در مدرسهٔ عالی ادبیات که شادروان حکمت بنیاد نهاد و مرحوم یزدانفر اداره میکرد و در مدرسهٔ عالی حسابداری و آموزشگاه عالی وزارت دارایی و دانشکدهٔ علوم ارتباطات و نیز دو بار دانشگاه پکن چین و دو بار دانشگاه عینالشمس مصر و دانشگاه بینالملل قزوین و دانشگاه ملی شهید بهشتی تهران و نیز بیش از ۷۰ سال صرف تصحیح و طبع و نشر متون منظوم و منثور حدود ۹۰ اثر در رشتههای مختلف ادبی، علمی، تاریخی، لغوی، جغرافیایی و دستورزبان و کتب درسی و سفرنامهها که بسیاری از آنها بهدفعات تجدید طبع شدهاند.
از سال ۱۳۲۵ش تا سال درگذشت استاد پورداود (۱۳۴۸ش) سمتِ دبیری انجمن ایرانشناسی را داشتهام و نیز عضویت هیئتعلمی انجمن آثار ملی را از ۱۳۵۶ تا سال ۱۳۸۹ش. چند سال نیز جزو هیئتتحریریهٔ علمی مجلهٔ پیک نور در دانشگاه پیامنور در تهران و ۲ سال مدیریت مجلهٔ نشریهٔ مالیات وزارت دارایی را عهدهدار بودهام؛ قوانین و مقررات مصوبِ مالیاتی موردِ عمل از سال ۱۲۹۶ش تا سال ۱۳۴۴ش را گردآوری و به طبع رساندهام و بیش از ۸۰ مقاله در مسائل گوناگون نوشتهام که در مجلات مهم کشور به چاپ رسیدهاند و نمونهٔ همه را برای طبع جداگانه آماده ساختهام؛ شرح احوال و آثار برخی رجال علمی و ادبی را برای نشر در دائرةالمعارفهایی که در داخل یا خارج کشور طبع و نشر میشوند، تهیه و تقدیم آنان کردهام. سخنرانیها در تهران و مشهد و کرمان و قزوین و نیز در کشورهای آلمان و آمریکا و هند و چین بهمناسبات مختلف ایراد نمودهام. سفرها با خانواده در ایران و نیز در اروپا و ترکیه و هند و کشور چین تنها یا با همسر و فرزندان داشتهام و ساعات بسیار با فرزندان صرف بررسی دروس و راهنمایی آنان کردهام.
اینهمه را چون گرد آوریم، عرضِ زندگی را به مرزِ بیش از ۱۲۰۰ سال میرساند؛ اما بهقول جمالالدین عبدالرزاق اصفهانی در قصیدهای که خطاب به خاقانی سروده است «اینهمه خود طیبت است». حقیقت آن است که کسائی مروزی بیان کرده است:
به کف چه دارم ازین سالیان[1] شمرده تمام
شمارنامهٔ با صدهزار گونه وبال
جز آنکه امید به لطفِ خدای یگانه و چشمپوشی خوانندگان گرامی از نقایص آثار مفروض داشته باشم.
در پایان با اختصارِ تمام، ذکر خاندان پدری و مادری را حسن ختام این مقال قرار میدهم.
۲. نسبنامهٔ خاندان پدری از سلسلهٔ سادات حسینی
بر طبق گفتهٔ مرحوم پدرم بهروایت سینهبهسینه از نیاکان خود و نیز بر مبنای اسناد و نوشتههای بازمانده از آنان، پس از واقعهٔ شهادت پیشوای سرشناسِ شیعه، مرحوم زینالدین علی بن احمدِ عاملیِ جبلی معروف به «شهید ثانی» در سال ۹۶۶ق در لبنان، خاندان ما با دو خاندان «سیاهپوشها» و «قائلهٔ باشیها» همراه عزالدینحسین بن عبدالصمد بن شمسالدین محمد حارثی جَبَلعاملی، شاگرد شهید ثانی و فرزندش به نام شیخ بهاءالدین محمد عَیَل عاملی به ایران میآیند و در قزوین که آن زمان پایتخت صفویه بوده است، مقیم میشوند.
آمیر اسماعیل، نخستین فرد از خاندان پدری ماست که از وی آگاهی داریم که در روزگار شاه عباس اول صفوی میزیسته است (۹۶۶ تا ۱۰۳۸ق).
از فرزند یا فرزندان آمیر اسماعیل تا دو نبیرهٔ ایشان آمیر مهدی و آمیرهادی از بطن سلاطین بیگم که منشیان حضور نادرشاه افشار بودهاند، آگاهی نداریم؛ منتها تا فاصلهٔ زمانی درگذشت آمیراسماعیل با تولد آمیرمهدی باید سه نسل در میانه باشد.
دو برادر مورداشاره، در سالهای پایانی سلطنت نادر شاه که با تندخویی و خونریزی و سختگیریهای شدیدی مواجه است، بی موافقت آن پادشاه از خدمت دیوان روبرتافته، به قزوین میآیند و برای دورماندن از تعقیب مأموران نادری، در بالاخانهٔ منزل خود که آن زمان در مجاورت بقعهٔ امینه خاتون و گنبددراز یعنی مقبرهٔ حمدالله مستوفی واقع بوده است، مخفی میشوند و با ذخیرهکردن مقداری آب و آذوقه دستور میدهند درِ بالاخانه را از بیرون تیغه کنند و آنجا را به حالت متروک درآورند تا کسی به محل اختفای آنان پی نبرد.
مأموران نادری پس از مدتی به جستوجوی آنجا میآیند، خانه را تحتنظر میگیرند و اهل خانه را از بیرونآمدن جلوگیر میشوند. حدود چهل روز از آن اختفا میگذرد. روزی کنیز سیاهی که داشتهاند، در حیاط خانهٔ شکوه و ناله سر میدهد و از مجبوربودن به اقامت در خانه، حتی اجازهٔ حمامرفتن نداشتن فریاد و فغان برمیدارد و میگوید: «خدا، این زندگی بَتَر از مرگ را بِبرّد که به گناه دیگری باید در آتش سختیها بسوزیم.» شکوه و نالهٔ کنیز در دو برادر مخفیشده تأثیر عمیق میکند. تصمیم میگیرند از مخفیگاه بیرون آیند و به اردوی پادشاهی که آن اوان در چمن سلطانیه بوده است بروند و خود را تسلیم سرنوشت سازند. با این نیّت عازم آنجا می شوند. مادر که از خشم و سختکُشی بیامانِ نادرشاه آگاهی دارد، مخفیانه یکی را به دنبال فرزندان خود روانه میسازد تا اگر واقعهٔ ناگواری برای آنان روی دهد، بازگردد و او را آگاه سازد.
دو برادر به اردو میرسند و به چادر میرزا مهدی خان استرآبادی، منشیالممالک، میروند و میگویند آمدهایم تا از سلطان طلب عفو از ترک خدمت بیاجازه کنیم و راضی به مجازات نیز هستیم. میرزا مهدی خان که پیوسته آنان را با عنوان همقلم گرامی خطاب میکرده است، میگوید: «خانهخرابان! این چه موقع آمدن بود که نادر در این زمان احوالی سخت متغیّر دارد و بر چند کس خشم گرفته است و آنان را در حضورش با طناب خفه کردهاند. با همهٔ دوستی و لطف که با شما دارم، بهحکم روشِ قانونِ نادری، باید هم در این ساعت، بازآمدنِ شما را به آگاهی او برسانم» و بیدرنگ دو برادر را به سراپردهٔ شاه میبَرَد.
دو برادر تعظیم میکنند و چون بید لرزان سر به زیر میافکنند و گوش به فرمان شاه میسپارند. نادر با دیدن ایشان به خشم میآید و خطاب به آنان بهترکی میگوید: «پیرهسگانِ سیاه، کجا بودید؟! بدهم شما را خفه کنند؟!» یکی از دو برادر همین اندازه تاب میآورد که بگوید: «قربان! ما چون سکّهٔ قلبی بودیم، هرجا رفتیم، کسی ما را به چیزی نگرفت. ناگزیر نزد صاحب خود برگشتیم» و سپس از شدت وحشت و ترس بیهوش میشود. بهدستور نادر دست و پای او را میگیرند و از چادر بیرون میبرند.
مردی که مادر، او را برای آگاهشدن از سرنوشت فرزندانش مخفیانه بهدنبال آنان فرستاده بود، همین قدر که از دور میبیند یکی را دست و پا گرفته از چادر شاه بیرون آوردند، بهتصور اینکه او را طناب انداخته و خفه کردهاند، فوراً به قزوین باز میگردد و به مادر و خانواده مرگ ایشان را اطلاع میدهد. شیون و زاری در خانه آغاز میشود و به تهیهٔ مراسم عزاداری میپردازند. دو برادر روز دیگر بهوساطت میرزا مهدی خان، مورد عقو نادر قرار میگیرند و استدعای معافیت از خدمت استیفا و مستوفی دربار بودن نیز، مورد قبول شاه قرار میگیرد.
شادمان به قزوین میآیند و در حالی وارد خانه میشوند که مجلس سوگواری برای آنان برپا بوده است و اهل خانه همگی سیاهپوش شده بودند. عزا به سرور و غم به شادی بَدَل میشود. ماوقع سبب میشود وصیت کنند که از اولادشان کسی وارد خدمت دیوان نشود و خود، باقی عمر از درآمد ملکی که در دهستان قاقزمان به نام یلآباد (دو دانگ از شش دانگ) آنجا داشتهاند، امرارمعاش کردند و این توصیه و وصیت در چهار نسل از فرزندان آنان رعایت و عملی میشود.
از فرزندان آمیر هادی خبری نداریم؛ اما آمیر مهدی ظاهراً فرزندی به نام ابوالقاسم داشته است و او پسری هم داشته است به نام آقا سیدمحمد، درگذشته به سال ۱۲۳۵ق. از او کتاب دعایی که بهخط خوش نوشته است، در دست داریم و نیز جُنگی که او و افراد بعدی خانواده مطالب گوناگون منظوم و منثور در آن نوشتهاند با حکایاتی از تاریخ پیامبران بهخط «غُبار» و اینک در کتابخانهٔ اینجانب زینتبخش است. جز این، جُنگ دیگری از خاندان مادری. فرزند آقا سیدمحمد به نام آقا سیدابوالقاسم نیز خوشنویس بوده است و در جُنگ مورداشاره، مطالبی از ایشان بهخط خوش با تاریخهای ۱۲۳۵، ۱۲۵۹، ۱۲۶۰، ۱۲۶۶، و نیز ۱۲۶۸ق درج گردیده است.
پرهیزگاری و تقوای او زبانزد همگان بوده است و من خود از پیران ده یلآباد شنیدم که اهالی آنجا آب وضوی او را بهتبرک برداشته به سر و صورت خود میزدهاند و معتقد بودند که کفشهای ایشان بی دخالت دست آدمی، در مدخل اقامتگاه وی بهکرامت جفت میشود و آمادهٔ استفاده که بدیهی است ناشی از اعتقاد آن مردم ساده و بیریاست.
مرحوم آقا سیدابوالقاسم دو پسر به نامهای سیدمحمد و سیدابراهیم و دختری به نام قمرخانم داشته است. آقا سیدابراهیم در طهران اقامت میکند. آن مرحوم پسری به نام آقا سیدداود و دختری به نام زهرابیگم داشته است که مادر سرهنگ دکتر ابطحی و برادران اوست. از آقا سیدمحمد که پس از زیارت خانهٔ خدا در داشتن خط زیبا معروف به «حاج سیدمحمد خوشنویس» شده است، خود یا پدر ایشان منزل مسکونیشان را از مجاورت بقعهٔ امینه خاتون و گنبد دراز به محلهٔ «گُلبینه» منتقل میسازند با چندین حیاط و باغچه برای هریک از فرزندان و حمامِ دارای خزینه و حیاط طویله و درشکهخانه و باغی بهوسعت ۹۰هزار مترمربع، محاط به باروی شرقی شهر قزوین که اصطلاحاً به آن حصار میگفتند، باغهای انگور و درختان بادام و توت و توت سیاه و هلو درشت و زمینهایی برای کشت یونجه که از آنهمه اینک جز نام «باغِ دبیر»، چیزی بر جای نمانده است.
شادروان حاج سیدمحمد خوشنویس (حاج سیدمحمد سیاق) از چهار همسر که بهتناوب داشته است، دارای هفت پسر و سه دختر شده است بدین شرح:
همسر نخستین ایشان، دختر حاج محمدحسن امینی است (نامشان را نمیدانم). از بطن ایشان دختری به نام خدیجه خانم متولد گردیده که به همسری مرحوم حاج علینقی وکیلالتجار معروف به «حاج وکیل» درآمده است و دختر دیگری به نام مریم بیگم خانم که همسر آقا علاء از خاندان سیاهپوشها شده است و پسری به نام آقا سیدابوالقاسم.
همسر دوم مرحوم حاج سیدمحمد، پس از درگذشت همسر اول، حاج افسانه خانم است دختر حاج محمدتقی امینی، برادر مرحوم حاج رضا امینی بانی حسینیهٔ امینیها که از او چهار پسر و یک دختر متولد شدهاند بدین شرح:
آقا سیدحسین که در دوسالگی درگذشته است. آقا سیدحسن که لقب «دبیرالممالک» داشته است و نخستین کسی از خاندان است که برحسب پیشامد خدمت دولت، برخلاف توصیهٔ نیاکان درآمده است. آقا سیدباقر (پدر نگارنده): آقا سیداحمد و طغرا بیگم خانم که به همسری آقا سیدهاشم میرمیران درآمده است.
همسر سوم مرحوم حاج سیدمحمد که پس از درگذشت همسر دوم اختیار کرده است، شیرین جان خانم است معروف به «حاج شاهزاده خانم» دختر مرحوم زرینکلاه خانم فرزند علینقی میرزا مُلک آرای اول حاکم قزوین فرزند فتحعلی شاه قاجار و از بطن اوست پسری به نام آقا سیدمحمود ملقب به «دیرحضور» و دو دختر یکی به نام رباب خانم همسر مرحوم حمیدخانی و دیگری به نام زینتالسادات خانم همسر مرحوم آقا میرزا ابوتراب دارالشفائی متولی مسجد سلطانی قزوین.
به مرحوم حاج سیدمحمد که سه بار با خاندان امینیها وصلت کرده بود، لقب «کورکان» یعنی داماد داده بودند.
مرحوم حاج سیدمحمد همزمان با ازدواج همسر سوم خود در ایام اقامت در دهِ یلآباد برای برداشت محصول، صیغهای از اهالی همان دِه گرفته بوده است با نام خاورباجی که از او دارای فرزندی به نام آقا سیداسماعیل شده بود.
مرحوم حاج سیدمحمد سیاق (خوشنویس) مانند پدر و جد خویش، از درآمد املاک موروثی خود و همسرانش یعنی از یلآباد و کوهین و بهرامآباد و بوئینک و بچمینک در بلوک قاقاران و فَلَک دِه در عمّارلویی گیلان امرارمعاش میکرد. در ۱۳۳۳ درگذشته است.
پدر اینجانب مرحوم سیدباقر ابتدا با یکی از دختران حاج میرزا عبدالله امینی ازدواج میکند؛ اما از او دارای فرزندی نمیشود. پس از درگذشت او با مادرم وصلت مینماید در ۱۳۷۷ق (۱۲۹۷ش) و از او من (در اسفند ۱۲۹۸ش) و خواهری به نام افسرخانم (۱۳۰۴ش) و سه برادر بهترتیب با نامهای علیخان (۱۳۰۶ش) و مرحوم منوچهر خان (۱۳۰۸ش) و مسعود خان (۱۳۱۰ش) و دو خواهر دیگر با نامهای اخترخانم معروف به شهین خانم و شهناز خانم پا به عرصهٔ زندگی میگذاریم.
۳. نسبنامهٔ خاندان مادری
بنا بر مندرجات جُنگی مشتمل بر مسائل و مباحثی گوناگون به نظم و نثر بازمانده از خاندان مادری و نیز برخی اسناد خانواده و مندرجات تذکرههایی چون تذکرهٔ نصرآبادی میرزا محمدطاهر و کلمات الشعراء محمد افضل سرخوش و سفینهٔ خوشگو از بندر بن داس خوشگو و ریاضالشعراء علیقلی خان واله داغستانی و تذکرهٔ حسینی از حسینی و آتشکدهٔ آذر از لطفعلی بیک آذر و تذکرهٔ سروآزاد از غلامعلی آزاد بلگرامی و تذکرهٔ نتایج الافکار محمد قدرتالله گو بامَوی و شمعِ انجمنِ نواب صدیق خان و ریاض العارفین رضاقلی خان هدایت و نیز مقالهٔ فاضل گرامی معاصر، آقای عبدالحسین شهیدی صالحی تحت عنوان «دانشگاه بزرگ شیعه در قزوین عصر صفوی» مندرج در مجلهٔ نسیم قزوین شمارهٔ اول ص۱۶۰ بهبعد، نخستین نیایِ مادری که از او اطلاع داریم، مرحوم شیخ یا ملا فتحالله قزوینی است.[2]
نوادهٔ وی ملا محمد رفیع ملقب به «رفیعالدین» و برحسب و تعاول زمان «مُلاّ رفیها»، متخلص به «واعظ قزوینی»، متولد ذیحجهٔ۱۰۲۷ق و متوفی به سال ۱۰۸۹ق، از شاگردان دانشمند معظم و مفسر محدث معروف ملا خلیل بن غازی قزوینی مشهور به «آخوند ملا خلیلا» (متولد ۱۰۰۱ و متوفی ۱۰۸۹ق) که ارتباط خود را با استادش تا پایان زندگی نگسست و از شگفتیها آنکه بنا بر روایاتِ مشهور، درگذشت استاد و شاگرد در یک سال روی داده است (۱۰۸۹ق).
واعظ قزوینی بهگواهی آثار بازمانده از وی و بر مبنای اقوال صاحبان کتبِ رجال و تذکرهنویسان، در حدیث و فقه و تفسیر و تاریخ و لغت و ادب، عالمی عامل و فاضلی جامع و نویسندهای چیرهدست و شاعری بلندپایه و خطیبی گشادهزبان و قویمایه بوده است و بهشهادت برخی از فقراتِ تألیفِ گرانقدرش ابواب الجنان در دیوان نفیسش از معقول و منقول و عرفان، حظّی وافر برده و ریاضیات و نجوم و فلسفه و طب میدانسته و از معانی و بیان مطلع بوده و اصطلاحاتِ موسیقی را در سخنان خود بهدرستی بهکار برده است. ابواب الجنان او را سال ۱۲۶۱ق در تبریز و سپس در هند چاپ کردهاند.[3]
فرزند واعظ قزوینی به نام محمد شفیع، صاحب کتاب تتمیم ابواب الجنان نیز از دانشمندان بلندآوازهٔ قزوین بوده است.
فرزند مرحوم محمدشفیع به نام شیخ محمدیحیی نیز از فحولِ علمای شیعه و ادبای عصر خویش و صاحب کتاب ترجمان اللغة است که برگردان کتاب قاموس یا قاموس المحیط مجدالدین فیروزآبادی است بهفارسی و به سال ۱۳۰۳ تا ۱۳۰۸ق به چاپ رسیده است.
فرزند شیخ محمدیحیی شیخ عبدالکریم، معاصر شاه سلطانحسین صفوی و صاحب کتاب نظم الغُرَر و نَضد الدّرر است.
فرزند شیخ عبدالکریم شیخ محمدعلی است که فاطمه خانم دختر مرحوم آمیر حسینای قزوینی، متوفی به سال ۱۲۰۸ق، جدّ خاندان حاجسیدجوادیها را که بانویی جلیلالقدر بوده به همسری داشته است. از آن مرحوم، شرححالی در کتاب مستدرکاتِ اعیان الشیعة، ج۳، ص۱۵۹ و کتابِ مشاهیر زنان پارسیگوی،(ص۱۷۸ و ۱۷۹ آمده است. مرحوم شیخ محمدعلی، چهار پسر با نامهای حاج ملا عبدالوهاب، حاج رضا، حاج کریم، و علیمردان داشته است و دختری با نام آمنه خانم که به همسری حاج محمدصالح قزوینی درآمده و مادر زرینتاج خانم ملقب به «قرةالعین» است.
مرحوم حاج ملا عبدالوهاب دارالشفائی که بهمناسبت سیادت مادرش لقب «شریف» داشته است، اولین متولی مسجد سلطانی (مسجدالنبی) قزوین و ناظر بنای آنجا بههزینهٔ فتحعلی شاه قاجار و رئیس مجتهدین شهر قزوین بوده است و از وی آثار خیر و ابنیهٔ چند، جز منازلِ مربوط به خود و فرزندان، در محلهٔ دارالشفاء بر جای مانده است که از آن جمله است چهار آبانبار: یکی در مجاورت دیر زمین واقع در مشرق مسجدالنبی که امروزه از میان رفته است، دوم در زاویهٔ جنوب شرقی محوطه، جلو سردر غربی، معروف به سردرِ زنانهٔ بازار*، جنب در غربی مسجد، سوم در مصلای شرق شهر قزوین و چهارم در محلهٔ دارالشفاء. زیرزمین مورداشاره که محل اجرای مراسم مذهبی خاصه در شبهای احیای ماهِ رمضان بوده است، اخیراً تبدیل به کتابخانه و قرائتخانه شده است. نور از باجهها با سنگ مرمر میگرفته و زمستان و تابستان نیاز به وسایل گرما و سرمازا نداشته است.
حاج رضا برادر حاج ملّا عبدالوهاب، بانی سرای «حاج رضا» در جنوب شرقی سرای شاه (سرای رضوی) و حاج کریم برادر دیگر ایشان بانی گرمابهٔ «حاج کریم» در انتهای کوچهٔ پنجهعلی و آغاز محلهٔ «سُکّه شُرَیحان» است. علیمردان، برادر دیگر مرحوم حاج ملا عبدالوهاب، در خدمت ایشان به جمعآوری اجازات مجتهدان عظیمالشأن زمان مرحوم شریف (حاج ملا عبداللوهاب) و دیگر امورات شرعی آن مرحوم، صرف وقت میکرده است. نسخهٔ مجموعهٔ چهل اجازهٔ اجتهاد، جمعآوری ایشان در کتابخانهٔ شادروان سیدمحمد محیط طباطبایی است که اکنون در اختیار فرزندان آن مرحوم است.
شادروان حاج ملا عبدالوهاب پنج پسر با نامهای: آمیرزا باقر، آقا میرزا ابوالقاسم ملاباشی، حاج میرزا یوسف (دومین متولی مسجدالنبی) آقا میرزا هادی و میرزا محمدعلی و پنج دختر با نامهای سکینهخانم، فاطمه سلطان خانم، رقیه خانم، زهرا خانم و خدیجه خانم داشته است.
آقا میرزا ابوالقاسم ملاباشی که سمت معلمی ناصرالدین شاه قاجار را در دروسی داشته است، جد مادری نگارنده است. همسر آن مرحوم، فخرالسادات خانم، دختر مرحوم آقا سیدزینالعابدین مجدالسادات است. نوادگان مرحوم مجدالسادات با نامخانوادگی مَجْد، در قزوین اقامت دارند. منزل جد مرحومشان در کوچهٔ روبهروی «گراند هتل» بوده است.
مرحوم ملاباشی فرزندی به نام میرزا آقا خان مستوفی و دو دختر به نامهای مجدیّه و جلیله داشته است که آن دو خواهر در نوجوانی درگذشتهاند.
مرحوم میرزا آقا خان مستوفی از همسر خود کبری خانم دختر مرحوم سرتیپ محمدباقر خان، دو دختر به نامهای نصرتالملوک و عزّتالملوک (مادر نگارنده) و دو پسر با نامهای علیمحمد خان که در سیزده سالگی به بیماری حصبه درگذشته و عبدالحسین خان که در سنین جوانی در آب انبارخانه افتاده و غرق شده است و دختر دیگری با نام مهرالزمان خانم از همسر دیگرش* داشته که وی به همسری حاج غلامرضا عبدی درآمده است از تجار قزوین.[4]
۴. مشاغل اداری و فرهنگی
الف. استخدام در ادارهٔ فرهنگ قزوین بهمدت یک سال تحصیلی (مهرماه ۱۳۱۷ش تا پایان شهریورماه ۱۳۱۸ش) با ماهی پانزده تومان حقوق، برای تدریس حساب در سال ششم دبستان پهلوی، دبستان ۱۵بهمن و ادارهٔ دفتر دبیرستان پهلوی؛
ب. استخدام در وزارت دارایی بهعنوان کارمند آموزشی، با ماهی صد تومان حقوق و اشتغال در ادارهٔ کل مالیاتهای غیرمستقیم از سال ۱۳۱۹ تا سال ۱۳۲۷ش در خدماتی چون مأمور وصول مالیات در شعبهٔ راهآهن، معاون دایرهٔ قوانین و رئیس دفتر اداره و سپس انتقال به ادارهکل مالیاتهای مستقیم، از سال ۱۳۲۷ش تا سال ۱۳۵۳ش در خدماتی چون ریاست دفتر ادارهکل مالیاتهای مستقیم، عضویت کمسیونهای مالیاتی بدوی و نیز تجدیدنظر. ریاست ادارهٔ قوانین پیشکاری دارایی تهران و عضویت شورای عالی مالیاتی و عضویت کمیسیون ناظر بر انتصابات وزارتخانه، بازرس مخصوص مدیریت کل در نظارت بر اعمال مأموران وصول مالیات و اعزام به کشور انگلستان طبق تصویبنامهٔ هیئت دولت برای مطالعه در امور مالیاتی از فروردین تا پایان شهریورماه ۱۳۴۰ش؛
ج. عضویت انجمن ایرانشناسی بهمدیریت استاد مرحوم ابراهیم پورداود؛ با عنوان دبیر انجمن از سال ۱۳۲۵ تا سال درگذشت استاد پورداود در سال ۱۳۴۸ش و شرکت در تألیف آییننامه و کتاب جشن سده از سلسله انتشارات انجمن؛
د. اشتغال در لغتنامهٔ دهخدا از خردادماه ۱۳۲۶ش بهمدت نُه سال، با خود استاد مرحوم و طبع حروف «ظ»، «ض»، «ل» و قسمتی از حروف «پ»، نظارت بر کارهای همکاران تا پایانیافتن تألیف لغتنامه و طبع و نشر آن در سال ۱۳۵۹ش؛
ه. تهیهٔ مقدمات تألیف لغتنامهٔ فارسی با استخراج لغات از متون منظوم و منثور طبعشده در سالهای اخیر، بهیاری دو تن از دستیاران و نظرخواهی از استادان ادب و تنظیم قواعد ۹۹گانه، برای تألیف آن لغتنامه و آغاز طبع آن بلافاصله پس از اتمام طبع لغتنامهٔ دهخدا، در نیمهٔ دوم سال ۱۳۵۹ش و طبعشدن حرف «آ» و قسمتی از حرف «الف» بهبعد* تا سال ۱۳۸۸ش بهقطع رحلی و نیز در قطع وزیری و رقعی؛
و. عضویت هیئتعلمی «انجمن آثار و مفاخر فرهنگی» از سال ۱۳۵۶ش تا سال ۱۳۸۹ش؛
ز. مدیریت مجلهٔ نشریهٔ مالیات بهمدت دو سال* که ادارهٔ قوانین وزارت دارایی عهدهدار طبع و نشر آن بود؛
ح. عضویت در هیئتتحریریهٔ مجلهٔ پیک نور (علوم انسانی) در دانشگاه پیامنور تهران، سال اول بهار ۱۳۸۳ تا سال هفتم بهار ۱۳۸۸ش که مجله دایر بود؛
ط. تدریس دستورزبان و متون فارسی در دانشگاه ملی (دانشگاه شهید بهشتی)؛
ی. تدریس دستورزبان و متون فارسی در پژوهشکدهٔ فرهنگ ایران؛
ک. تدریس دستورزبان و متون فارسی در دانشگاه تهران؛
ل. تدریس شاهنامه در دانشگاه بینالملل قزوین (دانشکدهٔ ادبیات)؛
م. تدریس در آموزشگاه عالی وزارت دارایی، دستورزبان و متن فارسی بهمدت پنج سال از سال ۱۳۴۰ تا ۱۳۴۵ش و قانون مالیات بر درآمد در آبادان و خرمشهر فروردین ۱۳۴۶ش؛
ن. تدریس در بخش فارسی دانشگاه پکن بهدعوت آن دانشگاه بهمدت چهار ماه، فارسی و دستور به دانشجویان چینی و دانشجویان تاجیک فارسیخوان (فروردین تا تیرماه ۱۳۶۴ش)؛
س. تدریس در بخش فارسی (قسم اللغة الفارسی) دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه «عین شمس» مصر (کلمة الآداب، جامعهٔ عین شمس) دو نوبت*، هرکدام بهمدت یک ماه و سخنرانی در «جامع ازهر» و دانشگاه «فؤاد اول» قاهره، دربارهٔ مسائل مختلف ادبی و تاریخ ادبیات ایران و غیره؛
ع. جلسات هفتگی روزهای چهارشنبه از ساعت ۷ تا ساعت ۱۰ متشکل از استادان دانشگاه و ادیبان و مدیران برخی مطبوعات از بانوان و آقایان و قرائت شاهنامه بهمدت پنج سال و منظومهٔ ویس و رامین و کلیات شاه داعی شیرازی و بوستان سعدی و تاریخ بیهقی و چهارمقالهٔ نظامی عروضی تا آغاز تابستان سال ۱۳۹۰*ش؛
ث. سخنرانیهای متعدد دربارهٔ مسائل و مباحث ادبی و لغوی و تاریخی در دانشگاه کُلن آلمان و دانشگاه دهلی و نیویورک و تهران و قزوین؛
ص. تدریس دستور و زبان و متن فارسی در مدرسهٔ عالی حسابداری تهران*؛
ق. تدریس دستورزبان و متن فارسی در مدرسهٔ عالی ادبیات و زبان خارجه*؛
ر. تدریس دستورزبان و متن فارسی در دانشکدهٔ علوم ارتباطات*؛
ش. همکاری با مجلهٔ دانشنامهٔ ایران و اسلام در تهیهٔ مطالبی دقیق و فشرده برای عناوینی که در زمینههای مختلف از حروف «آ» و «الف» و «ب» مراجعه میشد؛
ت. همکاری با دائرةالمعارف ایرانیکا (انسیکلوپدیا ایرانیکا) که تحتنظر دکتر یارشاطر، در نیویورک بهانگلیسی چاپ میشد، در تهیهٔ مطالبی دقیق و جامع در زمینههای مختلف از حروف A و B که توسط دانشمندی انگلیسی به زبان انگلیسی برگردانده میشد؛
ث. متون منظوم و منثور تصحیحشده طبق فهرستی که به دنبال خواهد آمد؛
خ. مقالات تحریرشده در زمینههای گوناگون ادبی و تاریخی و علمی طبق فهرستی که به دنبال خواهد آمد؛
۵. فهرست آثاری که تصحیح یا تألیف و یا ترجمه کرده و به چاپ رساندهام
۱. تصحیح دیوان منوچهری دامغانی (۸ چاپ)؛
۲. تصحیح دیوان فرخی سیستانی (۸ چاپ)؛
۳. تصحیح دیوان عنصری بلخی (۲ چاپ)؛
۴. تصحیح دیوان لامعی گرگانی (۳ چاپ)؛
۵. تصحیح کلیات دیوان شاهداعی شیرازی در دو مجلد (۱ چاپ)؛
۶. تصحیح زراتشتنامهٔ کیکاوس بن کیخسرو بن دارا (۲ چاپ)؛
۷. تصحیح شاهنامهٔ فردوسی بر اساس چاپ کلکته (۷ چاپ)؛
۸. طبع شاهنامه در ۲۶ مجلد با برگردان هر داستان به نثر، در آغاز و معنی شرح لغات و تعبیرات ذیل ابیات (۳ چاپ)؛
۹. گلچینی از شاهنامهٔ فردوسی با نام نامورنامهٔ باستان (۱ چاپ)؛
۱۰. تصحیح سفرنامهٔ ناصرخسرو (۹ چاپ)؛
۱۱. تصحیح سفرنامهٔ مکهٔ حاج مخبرالسلطنهٔ هدایت (۱ چاپ)؛
۱۲. تصحیح سفرنامهٔ خوزستان حاج نجمالملک (۲ چاپ)؛
۱۳. تصحیح نزهة القلوب حمدالله مستوفی، بخش ایران، (۳ چاپ)؛
۱۴. تصحیح جامع التواریخ رشیدالدین فضلالله، بخش اسماعیلیه، (۱ چاپ)؛
۱۵. تصحیح بخش سامانیان و غزنویان جامع التواریخ (۱ چاپ)؛
۱۶. تصحیح بخش تاریخ فرهنگ جامع التواریخ (۱ چاپ)؛
۱۷. تصحیح و طبع تاریخ ایران تألیف عباس اقبال آشتیانی از آغاز اسلام تا سلسلهٔ پهلوی (۴ چاپ)؛
۱۸. تصحیح و طبع لغتنامهٔ اسدی بر اساس چاپ پاول هُرن (۱ چاپ)؛
۱۹. تصحیح و طبع فرهنگ چراغ هدایت (۱ چاپ)؛
۲۰. تصحیح و طبع مجمع الفرس سروری کاشانی (تحریر کامل) در سه مجلد (۱ چاپ)؛
۲۱. گزیدهٔ تاریخ بیهقی (۳ چاپ)؛
۲۲. بهگزیدهٔ تاریخ بیهقی (۱ چاپ)؛
۲۳. گلچینی از دیوان ناجی قزوینی (۱ چاپ)؛
۲۴. گنج بازیافته، احوال و اشعار شاعران دیوان ازدسترفته (۱ چاپ)؛
۲۵. پیشاهنگان شعر فارسی، احوال برگزیدهٔ اشعار ۳۷ شاعر قرن سوم و چهارم و آغاز قرن پنجم هجری (۲ چاپ)؛
۲۶. دیوان کامل علامه علیاکبر دهخدا (۲ چاپ)؛
۲۷. تصحیح و طبع غیاث اللغات در ۲ مجلد (۱ چاپ)؛
۲۸. تصحیح و طبع تذکرة الملوک دربارهٔ تشکیلات اداری و مشاغل و مناصب دوران صفویه (۲ چاپ)؛
۲۹. طبع مقالات دهخدا در دو مجلد (۳ چاپ)؛
۳۰. صد سلسله در شرح نامها و عناوین و مدت حکمرانی شاهان سلسلهٔ مادها و هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان و سلسلههای دوران اسلامی تا سلسلهٔ پهلوی (۱ چاپ)؛
۳۱. مجموعهٔ قوانین مورد عمل مالیات بر درآمد تا سال ۱۳۴۴ش (۱ چاپ)؛
۳۲. گفتارهای دلاویز و آموزندهٔ فارسی (۲ چاپ)؛
۳۳. تصحیح و طبع هر پنج باب بیان الادیان (۱ چاپ)؛
۳۴. تاریخچهٔ فرهنگ و مدارس قزوین از آغاز تعلیمات نوین تا پایان سال ۱۳۸۳ش با همکاری آقای ابراهیم صفاری (۱ چاپ)؛
۳۵. سیر تاریخی بنای قزوین و بناهای آن (۱ چاپ)؛
۳۶. تاریخچهٔ سرشماری قزوین در ۱۲۹۹ش (۱ چاپ)؛
۳۷. سبدی پرمیوه و انبانی پردانه و طبقی پرصیفی (۲ چاپ)؛
۳۸. آغوشی پرریحان و دامنی پرگل (۲ چاپ)؛
۳۹. پرندگان باغ و داغ و راغ (۱ چاپ)؛
۴۰. برگزیدهٔ اشعار منوچهری (۳ چاپ)؛
۴۱. برگزیدهٔ اشعار عنصری (۳ چاپ)؛
۴۲. برگردان پنجاه لطیفه از عبید زاکانی قزوینی به نظم، قطع جیبیِ کوچک (۱ چاپ)؛
۴۳. رگرگی از آب شیرین و آب شور، مجموعهٔ اشعار خودم (۲ چاپ)؛
۴۴. فهرست اعلام و اماکن و قبایل و کتابهای تاریخ حبیب السیر، ضمیمهٔ خود تاریخ، چاپ کتابخانهٔ خیام (۲ چاپ)؛
۴۵. فارسی سرکوهی (۱ چاپ)؛
۴۶. نشرهای دلاویز و آموزندهٔ فارسی پیشینیان، ۳ مجلد (۱ چاپ)؛
۴۷. نشرهای دلاویز و آموزندهٔ فارسی معاصران، در ۲ مجلد (۱ چاپ)؛
۴۸. شرح خاندان پدری و مادری (آمادهٔ چاپ)؛
۴۹. رهآورد حکمت، مشتمل بر سفرهای شادروان علیاصغر حکمت شیرازی در داخل و خارج کشور، در ۲ مجلد (۱ چاپ)؛
۵۰. رهآغاز حکمت، یادداشتهای روزانهٔ مرحوم حکمت از ۱۸سالگی تا ۲۴سالگی در شیراز، ۲ مجلد (۱ چاپ)؛
۵۱. یادداشتهای روزانهٔ مرحوم حکمت در دوران تحصیل در کالج آمریکایی تهران، با عنوان رهآموز حکمت، در ۲ مجلد (۱ چاپ)؛
۵۲. یادداشتهای روزانهٔ مرحوم حکمت با عنوان رهانجام حکمت، در ۳ مجلد مربوط به دوران وزارت فرهنگ و وزارتخانههای کشور و دادگستری و پیشه و هنر و دو نوبت وزارت امور خارجه و تدریس در دانشگاه تهران (۱ چاپ)؛
۵۳. یادداشتهای روزانهٔ مرحوم حکمت در دوران بازنشستگی از خدمات دولتی و دانشگاهی، در ۱ مجلد (آمادهٔ چاپ)؛
۵۴. گردآوری مادهتاریخهای گونهٔ یکم تا دهم بهترتیب تاریخی در قرن چهارم تا چهاردهم هجری* (۱ چاپ)؛
۵۵. گردآوری مادهتاریخهای گونهٔ یازدهم بهترتیب تاریخی حدود ۳۵۰۰ مورد (آمادهٔ چاپ)؛
۵۶. تحریر بهشیوهٔ تندنویسی درس تاریخ ادبیات ایران استاد بدیعالزمان فروزانفر در سالهای تحصیلی ۱۳۱۶ تا ۱۳۲۲ش در مجلهٔ* ادبیات دانشگاه تهران و طبع آن توسط انتشارات خجسته (۱ چاپ)؛
۵۷. تحریر بهشیوهٔ تندنویسی درس بیان استاد فروزانفر در سال اول دکتری زبان و ادبیات فارسی ۱۳۲۳ش و طبع آن توسط فرهنگستان ادب (۱ چاپ)؛
۵۸. نوای نی، تندنویسی شرح هجده بیت آغاز مثنوی مولوی در درس تاریخ ادبیات دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران (۱ چاپ)؛
۵۹. سفرنامهٔ چین، شامل آدابورسوم تاجیکان با مجموعهٔ لغات و ترکیبات و قواعد زبان فارسی سرکوهی (آمادهٔ چاپ)؛
۶۰. گفتارهای آموزنده و دلاویز فارسی (۲ چاپ)؛
۶۱. تصحیح و طبع ترجمان القرآن جرجانی با برگردان لغات فارسی برابر لغات عربی (۲ چاپ)؛
۶۲. فهرست الفبایی لغات فارسی با معادل عربی السامی فی الاسامی میدانی بهضمیمهٔ الابانه در شرح السّامی و فهرست لغات آن (۱ چاپ)؛
۶۳. کشف ابیات شاهنامهٔ فردوسی (۱ چاپ) انجمن آثار ملی در ۲ مجلد و توسط نشر مدبر در ۱ مجلد (۱ چاپ)؛
۶۴. امثال* در دیوان لغات الترک محمود کاشغری بهترتیب الفبایی (آمادهٔ چاپ)؛
۶۵. تصحیح و طبع ملخص اللغات خطیب کرمانی، با همکاری مرحوم دکتر غلامحسین یوسفی (۱ چاپ)؛
۶۶. فرهنگها و فرهنگگونهها، در معرفی حدود پانصد فرهنگ در سه شاخهٔ هند و ایران و آسیای صغیر تألیفشده با شرح فارسی با شرح عربی یا به یکی از زبانهای فرانسه و انگلیسی و روسی و آلمانی و چینی و ژاپنی و ایتالیایی و لاتینی و فرهنگهای موضوعی و گویشهای محلی (۲ چاپ)؛
۶۷. گزیدهٔ امثال و حکم دهخدا با مقدمهٔ استاد دهخدا (۳ چاپ)؛
۶۸. کشف الآیات قرآن کریم بر اساس چاپ فلوگل، بهقطع رحلی، ضمیمهٔ قرآن کریم و بهقطع وزیری جداگانه (هرکدام ۱ چاپ)؛
۶۹. کشف ابیات برای گرشاسپنامهٔ اسدی چاپ مرحوم یغمایی (آمادهٔ چاپ)؛
۷۰. کشف الابیات برای زراتشتنامهٔ کیکاوس بن کیخسرو بن دارا ضمیمهٔ خود کتاب و دانشنامهٔ زراتشتنامه* و کشفالابیات برای مخزن الاسرار و خسرو و شیرین و لیلی و مجنون و هفتپیکر و اقبالنامه و شرفنامهٔ نظامی گنجوی (آمادهٔ چاپ)؛
۷۷. کشفالابیات مثنوی مولوی بر اساس چاپ نیکلسون (آمادهٔ چاپ)؛
۷۸. شانزده رسالهٔ شاهداعی شیرازی بهنظم و نثر (آمادهٔ چاپ)؛
۷۹. دستورزبان فارسی (۲ چاپ)؛
۸۰. مشتی از خروار، شامل نمونههای نثر فارسی قرن چهارم، ۱ مجلد (۱ چاپ)؛
۸۱. [مشتی از خروار، شامل نمونههای نثر فارسی] قرن پنجم، ۱ جلد (۱ چاپ)؛
۸۲. [مشتی از خروار، شامل نمونههای نثر فارسی] قرن ششم (آمادهٔ چاپ)؛
۸۳. نمونههای نظم و نثر فارسی، با همکاری استاد مرحوم دکتر حسین بحرالعلومی و استاد مرحوم دکتر فرزامپور (۱ چاپ)؛
۸۴. جشن سده، با همکاری اعضای انجمن ایرانشناسی (۱ چاپ)؛
۸۵. مقالات عباس اقبال آشتیانی، گردآوریشده در ۵ مجلد (۱ چاپ)؛
۸۶. داستان بهرام چوبینه، با ابیاتی از شاهنامهٔ فردوسی (۱ چاپ)؛
۸۷. لغتنامهٔ فارسی، با مقدمهٔ مشتمل بر ۹۹ قاعده برای تألیف و تنظیم منابع آن با همکاری اعضای لغتنامه حرف «آ» و قسمتی از حرف «الف»*؛
۸۸. جمعآوری حدود ۵۰هزار رباعی از شاعران قرن چهارم تا چهاردهم بهتفکیک سرایندگان با ترتیب الفبایی در هر مورد؛ اهداشده به گنجینهٔ لغتنامهٔ دهخدا؛
۸۹. سوگنامه یا مرثیهها، استخراجشده از دیوانهای شاعران قرن چهارم تا چهاردهم هجری. با فهرستی از دیوانها که مرثیه ندارند (زیر چاپ)؛
۹۰. طبع شهرستانهای ایران، گردآوریشده توسط مرحوم صادق هدایت با متن پهلوی آنها بهخط خودم (۱ چاپ)؛
۹۱. مجلد دوم سوگنامه (مرثیهها) از سال ۱۳۰۱ تا سال ۱۳۵۷ش (زیر چاپ)؛
۹۲. نود* مطلب منظوم یا منثور (زیر چاپ).
۶. فهرست مقالات منتشرشده در مجلات زیر و منابع دیگر
سخن، یغما، میراث جاویدان، بخارا، آینده، راهنمای کتاب، کلک، نشریهٔ مالیات، نامهٔ انجمن، گزارش میراث، آینهٔ میراث، زن روز، نامهٔ فرهنگستان، نسیم قزوین، پیک نور، کتاب ماه (ادبیات)، مجلهٔ جلوه.
حاصلِ عمر
بهگفتهٔ سخنور نامی، مولوی بلخی، سه سخن:
خامی، پختگی، سوختگی
حاصل عمرم سه سخن بیش نیست خام بدم، پخته شدم، سوختم
پانوشتها
[1] اصل: پنجه.
[2] نسبتِ صفیآبادی که به آن مرحوم دادهاند، بر اساسی نیست و برداشت نادرستی است از ابیات مثنوی «سفرنامهٔ مازندران واعظ» (ص۵۷ و دیوان واعظ) که در آن ذکر صفیآباد مازندران شده است:
صفی آباد را جانم غلام استتمام ار نیست، در خوبی تمام است… الخ.
[3] در نوشتن احوال و آثار واعظ از مقدمهٔ دیوان او بهقلم استاد مرحوم دکتر سیدحسن ساداتِ ناصری استفاده شده است.
[4] شرححالی از مرحوم حاج ملا عبدالوهاب همراه عکسی از افراد خانوادهٔ مادری با شجرهٔ خانواده نگاشتهام که در شمارهٔ ششم مجلهٔ میراث جاویدان، ص۳۶ چاپ شده است.
دستخط دکتر سید محمد دبیرسیاقی
این فرسته عین دستخط دکتر سید محمد دبیرسیاقی است و روایتی اولشخص از زبان ایشان به شمار میرود. پیدیافِ ۳۳صفحهایِ دستخط دکتر دبیرسیاقی را از اینجا بگیرید: