غزل شماره ۲۴۷
۱- هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز
ز روی صدق و صفا گشته با دلم دمساز
۲- روندگان طریقت ره بلا سپرند
رفیق عشق چه غم دارد از نشیب و فراز
۳- غم حبیب نهان به ز جست و جوی رقیب
که نیست سینه ارباب کینه ، محرم راز
۴- چه فتنه بود که مشّاطه قضا انگیخت
که کرد نرگس مستش سیه به سرمه ناز
۵- به این سپاس که مجلس مُنوّر است به تو
گرت چو شمع جفایی رسد بسوز و بساز
۶- به نیم بوسه دعایی بخر ز اهل دلی
که کید دشمنت ازجان و جسم دارد باز
۷- فکند زمزمه عشق در حجاز و عراق
نوای بانگ غزل های حافظ از شیراز
معانی لغات غزل (۲۴۷)
دیدم به کام خویشت باز:به کام خویش تورا باز دیدم.
کام: آرزو ،مراددل .
صدق:راستی
صفا: پاکدلی ، یکرنگی.
گشته با دلم دمساز:با دلم دمساز شده یی ، با دل من همدم و موافق شده یی.
روندگان طریقت: سالکان راه حق ، رهروان طریق معرفت ، سائران الی الله.
رفیق عشق: عاشق ، آنکه با عشق رفیق وهمراه می شود.
حبیب: دوست یار ، محبوب ، محب.
رقیب: مدّعی.
ارباب کینه : اشخاص کینه توز ، افراد دشمن خوی، صاحبان کینه.
مشاطه: آرایشگر.
قضا: تقدیر ، سرنوشت.
مشاطه قضا: آرایشگرتقدیر.
سرمه ناز: (اضافه تشبیهی) ناز به سرمه تشبیه شده.
کِید: مکر ، حیله ، فریب .
حجاز : مغرب شبه جزیره عربستان ، نام یکی از دستگاههای موسیقی.
عراق:مغرب ایران ، سرزمین بین النهرین ، نام یکی از دستگاههای موسیقی.
معانی ابیات غزل(۲۴۷)
(۱) هزار بار شکر که تو را آنطور که دلم آرزو می کرد ، دیدم که از روی راستی و پاکدلی با دل من همدم و موافق شده یی
(۲) رهروان حق و عارفان عاشق، راه بلا ومحنت را در نمی نوردند ، آنکه رفیق راه عشق می شود از پستی و بلندی راه نمی هراسد.
(۳) همان بهتر که غم عشق دوست از مدعی پرسشگر پنهان باشد چراکه اشخاص کینه توز ، محرم نبوده و سینه آنها جای نگهداری راز نیست.
(۴) این چه فتنه گری بود که دست آرایشگر تقدیر به پا نمود و چشم مست اورا با سرمه ناز ، سیاه و دلفریب تر کرد.
(۵) به شکرانه اینکه مجلس از نور جمال تو روشن است ، به مانند شمع اگر بر تو جفا و ستمی رود با شکیبایی بسوز و بساز .
(۶) با نیم بوسه (بوسه مختصر ) که به اهل دل و شیفتگان خود می دهی، دعای خیر آنها را خریدار شو تا دعای اهل دل ، جسم وجان تورا از مکر دشمن دور سازد .
(۷) باز تاب آهنگ غزلهای حافظ که در شیراز بر سر زبانهاست در اهالی حجاز و عراق شور عشق افکنده است.
شرح ابیات غزل (۲۴۷)
وزن غزل : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لان
بحر غزل : مجتّث مثمّن مخبون اصلم مسبغ
همانطور که شادروان دکتر غنی تشخیص داده اند این غزل را حافظ در سال ۷۶۷ هجری مقارن ایام ورود شاه شجاع به شیراز سروده و از اینکه بار دیگر شاه شجاع آن دوست قدیمی شاعر به مسند حکومت بازگشته خوشحال و شادمان است. در تعداد ابیات این غزل و غزل دیگری که به همین وزن و قافیه وردیف ودر همین موضوع و همین ایام سروده شده است اختلاف است و بعض ابیات در این دو غزل جا به جا شده است . این طلب می رساند که شاعر نسخه هایی متفاوت در آن ایام ورود شاه به شیراز بین دوستان توزیع کرده است و یا اینکه بعداً با جابجایی ابیات دو غزل ساخته وپرداخته است. شاعر در بیت دوم وسوم این غزل را خودش مثال می زند و کنایتاً به شاه شجاع می گوید من که در این مدت دوری تو در بلا و معرض خطر بودم به عشق تو از هیچ مشکلی پروا نداشتم و غم و غصه خود را در تمام این مدت از رقیب سلطنت تو یعنی شاه محمود پنهان می کردم چرا که اوبا تو موافق نبود و نمی توانست محرم رازها و آگاه به کارهای من باشد . شاعر دربیت پنجم خطاب به شاه شجاع می گوید به شکرانه اینکه همه مردم شیراز با آمدن تو خوشحال و در راحتی به سر می برند مشکلات و سختی هایی را که در پیش رو داری تحمل کن و در بیت ماقبل آخر یعنی بیتی که همیشه حافظ در مضمون آن خواسته خود را می گنجاند اشاره غیر مستقیمی به لطف و همراهی و مساعدت دارد . منظور شاعر در بیت مقطع غزل از ذکر حجاز و عراق همان سرزمینهای عربستان و بین النهرین است که با نامهای دستگاههای آواز ایرانی منطبق و با کلمات : زمزمه ، نوا، بانگ، غزل جمعاً همخوانی داشته و به لطف کلام می افزاید. دکتر عبدالحسین جلالیان.