نگین سلیمان. [ نِ سُ]. (اِخ). نگین یا مُهرِ سلیمان. انگشتری سلیمان. در ادب فارسی گاه منظور از نگین مُهر و خاتَم پیامبری به ویژه خاتَم سلیمان نبی است:
محمد رسول خدای است زی ما
همین بوده نقش نگین محمد.
ناصرخسرو.
نزد کلیمیان منظور مُهر سلیمان (ستاره داوود) مشهور به خاتم سلیمان یا انگشتر سلیمان است و گویند اسم اعظم بر آن نقش بود و قدرت سلطنت و سلطهٔ سلیمان بر انس و جن از آن.
من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم
که گاه گاه بَر او دَست اهرمن باشَد
حافظ.
نگین به معنای انگشتری و مهر پادشاهان هم هست. (ناظم الاطباء). انگشتری به حکم اِطلاق جزء بر کل. رجوع شود به انگشتر سلیمان در همین لغتنامه. خاتم شاهی. خاتم سلطنت. انگشتری سلطنت. علامت پادشاهی و فرمان روائی:
ز ترکان یکی نام او ساوه شاه
بیامد که جوید نگین و کلاه.
فردوسی .