۱۴۰۲ تیر ۲۸, چهارشنبه

 

فصل هشتاد و چهارم

دراز نیزه باران وال

 

  مِحوَر چرخ گردون ها را بهر تسهل و تسریع رانش تَدهین کنند؛ و برخی کشتی های وال گیری به منظوری بس همسان، با اِعمال نظیر همین اِقدام نسبت به قارب های خود، زیر آنها را چَرب می کنند.   بی گمان این عمل نه تنها ضرری ندارد، بلک با توجه به ناسازی آب و روغن؛ اینکه روغن چیزی است لغزنده و هدف مورد نظر، بی مُهابا سُرش قارب است، احتمالا مزیتی ناچیز نخواهد بود.   کوئیکوئک راسخ اعتقادی به تدهین قارب خویش داشت، و بامدادی، نه چندان دور از ناپدیدی بتول زیر قارب آویخته از پهلوی کشتی خزیده، با تَحَمُّل زحمتی فرا مُعتاد، با چنان جدیتی روغن می مالید که گوئی بِجِدّ پِی تضمین خرمن مویِ کَل قارِب  است.   بنظر می رسید در اِتِّباع نوعی پیش آگاهی خاص عمل می کرد.  آنچه پیش آمد، نشان داد، این حس بیجا نبوده.

  نزدیک نیم روز شماری وال دیده شد، هرچند تا کشتی عزمشان کرد گَشته با تند شتابی بی سامان گُریختند؛ آشفته گریزی چون فرار دوبه های کلئوپاترا از نبرد آکتیوم.  

  با این همه، قارب ها دنبالشان کردند؛ آنِ اِستاب پیشاپیشِ همه.  سرانجام تاشتگو توانست با تلاش بسیار آهنی در تن وال نِشانَد، اما مَصدوم وال، بدون هیچ ژَرف رَوی، با سرعتی فزون تر، همچنان به گریز افقی ادامه داد.  چنین پیوسته فشار بناچار باید زوبین نشسته بر تن وال را دیر یا زود بیرون کشد.  پس واجب شد یا به گریزان وال نیزه زنند، یا به فقدانَش رِضا دَهَند. اما چنان ژیان و شتابان آشنا می کرد که کشاندن قارب به  کِنارَش مُستَحیل بود.  دیگر چه می شد کرد؟

  در میان همه شگرف ترفندها و مهارت ها، تردستی ها و بی شمار چیره دستی ها که اغلب آزموده وال شکرد بناچار بارها کار بندد، هیچ یک بر آن والا حرکت ماهرانه با بلند نیزه، موسوم به، پرتاب دراز تیر، برتری ندارد.  چه سَبُک شمشیر، چه غداره، در هیچ یک از کاربردها چنین کارآئی نَلافَد.  استفاده از این ترفند روی والی با مزمن خوی گریز، صرفا ناگُزیر است؛ والا واقعیت و خاصیتَش شگرف فاصله پرتاب دقیقِ دراز نیزه از قاربی در تکان های سخت و حرکات ناگهانی در نهایت سُرعَت است.  طول کامل نیزه، شامل فولاد و چوب، به ده تا دوازده قدم می رسد؛ چوبه بس باریک تر از چوب زوبین و در عین حال از ماده ای بمراتب سَبُک تر- کاج- است.  نیزه مجهز به نازک طنابی دراز بنام ریسمان است تا بتوان نیزه را پی پرتاب پس کشیده سر دست آورد. 

  اما پیش از ادامه بیشتر، مهم است همینجا یادآور شوم که گرچه می توان زوبین را هم به شیوه دراز تیر پرتاب کرد، کمتر چنین کنند؛ و وقتی هم کنند، به علت وزن بیشتر و طول کمتر زوبین در مقابل نیزه، که موجب کاستی های گِران می شود، کمتر کامیاب می گردند.   بنابراین، امر کلی این است که پیش از توسل به  پرتاب دراز تیر باید نخست زوبین به وال متصل شود.

  نَک استاب را نِگَرید؛ مردی که بخاطر شوخ خونسردی حساب شده در هولناک ترین ترین بحران ها ویژه سِزنده سرآمدی در پرتاب دراز تیر بود.  نگاهش کنید چگونه روی متلاطم دماغه شتابان قارب راست ایستاده و کِشنده وال، پیچیده در کفی  کُرک سان چهل قدم جلوتر از قارب.  استاب با نَرم گِرِفت بلند نیزه و دو سه بار مُعاینه اطمینان از دقیق راستی اش، صفیر زنان چنبر ریسمان را در دستی گِرد می کند تا انتهای آزادش را اُستُوار فراچنگ آوَرَده بقیه را آزاد گُذارَد.  سپس با نگه داشتن کل نیزه برابر میانه بند کمر خویش وال را هدف می گیرد؛ اینجاست که با پیمایشَش به نیزه، قبضه را پیوسته در دست فشرده بدین شکل نوک را آنقدر بالا می برد تا سلاح در ارتفاع پانزده قدمی  با توازنی مناسب کف دستش جای گیرد.  دیدنش تا حدودی تَداعی گر شیرین کاری است که دراز چوبی بر زَنَخ متعادل کند.  دمی بعد، رخشان فولاد پرتاب شده با سریع نیروئی بی نام، با بِشکوه قوسی بُلَند، کف افکن فاصله قارب و وال را پیموده در موقِعِ حَیاتَش نِشینَد.

  استاب فریاد زد، "آن ضربه توپی زیرابش کشید!"  "جاوید چهارم ژوئیه است و امروز همه چشمه ها بایست شراب روان کنند!  گر کهنه ویسکی اورلئان، اوهایو یا کهن ویسکی بی حرف مُونِگاهلا بود! در آنصورت، تاشتگو پسر؛ وا می داشتمت جامی زیر فوران گیری و گردش باده پیمائیم!  آری، براستی با دل های سرزنده شرابی شاهوار در گستره آن  صُنبور انداخته و از آن زنده قدح، ماده حیات سر می کشیدیم."

  این پرتاب ماهرانه چندین بار دیگر بهمراه چنین گفته های طیبت آمیز تکرار شد و هر بار، نیزه چون تازی در مهاری استادانه بر می گشت.  دردمَند وال به تقلای نزع می افتد؛ طنب اتصال سُست می شود و نیزه  انداز به پاشنه قارب رفته با دستان به هم پیوسته، خاموش به تماشای مرگ دیو نشیند.