۱۴۰۲ تیر ۱۵, پنجشنبه

 

فصل هشتاد و دوم

شرف و مَجد وال شکرد

 

برخی پیشه هاست که راستین مِنوالشان  آشفتگی عمدی است. 

  هرچه بیشتر در ماهیت وال شکرد تَفَحُّص کرده پژوهش های خود را به راستین  سرچشمه آن رسانم، بیشتر تحت تأثیر سترگ شرافت و قِدمَتَش قرار گیرم، بویژه وقتی آن همه نیمه خدایان بزرگ و پهلوانان و همه صنف پیامبر یابم که به نَحوی از انحاء فضیلتش بخشیده اند، با این فکر که من نیز، هرچند فرمانُبردار، به اُخُوَّتی چنان آراسته به نشان های نجیب زادگی تعلق دارم، شادان شَوَم.

  دلاور پرسئوس، پسر زاوش، نخستین وال شکرد بود، و بهر افتخار ابدی این پیشه باید گفت که نخستین والی که مورد حمله اخوت ما قرار گرفت با هیچ نیت پلیدی کشته نشد.  آن روزها دوران سلحشورانه حرفه ما بود، روزگاری که صرفا برای دستگیری پریشان حالان سلاح بر می گرفتیم، نه پر کردن مُدهنِ چراغ هایِ مردم.  همه داستان ظریف پرسئوس و اندرومدا را دانند؛ اینکه چگونه آندرومدای زیبا، دخت شاهی، در ساحل دریا به سنگی بسته شده بود، و لویاتان در کار رُبایش اش که پرسئوس، شاه وال شکردان، دلاورانه پیش رفته، زوبین بر دیو زده، دختر را رهاند و گرفت.  هنری شاهکاری ستودنی، چرا که این لویاتان با نخستین زوبین پرتاب کشته شد و بهترین زوبین اندازان امروز بندرت بدان نائل شوند.  و در صحت این داستان عرقاوی شکی نیست، زیرا در جوپای باستان، یافای امروزی، در ساحل سوریه، در یکی از معابد کفار، سال ها عظیم اسکلت والی بود که به تصریح افسانه های شهر و همه سکنه، عین استخوان های همان دیوی بود که پرسئوس کشت.   وقتی رومی ها جوپا را گرفتند همان اسکلت پیروزمندانه به ایتالیا کشیده شد.  آنچه در این داستان بسیار استثنائی بنظر می رسد و بطرزی تفکربرانگیز اهمیت دارد این است که یونس از همین جوپا راهی شد.  

  شبیه ماجرای پرسئوس و اندرومدا- در واقع به گُمان بعضی، بطور غیر مسقیم مُنبَعِث از آن- روایت مشهور سن جورج و اژدهاست؛ اژدهائی که به باور من وال بوده، زیرا در بسیاری از تواریخ ایام، وال واژدها به شکلی غریب خلط شده و اغلب  یکی بجای دیگری بکار رفته.  حزقیل گوید:"چونان شیر آب ها و همچون اژدهای بحری."  در اینجا بوضوح مراد وال است؛ در حقیقت برخی نُسَخ انجیل لفظ وال آورده اند.  وانگهی، گر سن جورج بجای نبرد با گُنده دیو اعماق دریاها به رویاروئی با بی مقدار خزنده خشکی می پرداخت بسیار از شکوه شاهکار کاسته می شد.  هر کس تواند ماری کشد، اما تنها پروسئوسی، سنت جورج یا کافینی باید که دِلِ شتافت شجاعانه به رویاروئی وال داشته باشد.

  نگذاریم پَرده های متاخر از این صحنه فریبمان دهد، زیرا گرچه والی که آن دلاور وال شکرد قدیم با آن روبرو می شود به شکلی مبهم و شیردال گونه نموده شده، وهرچند نبرد روی زمین و قدیس سوار بر اسب تصویر شده،  با این همه با توجه به عظیم جهالت آن روزگار، که راستین شکل وال بر نقاشان ناشناخته بود، و با عنایت به اینکه وال سنت جورج، مثل مورد پرسوئوس، تواند که از آب خارج و به ساحل خزیده باشد؛ و با امعان نظر به این که حیوانی که سن جورج سوار بوده می تواند صرفا فُکی  یا گراز دریائی بزرگی بوده باشد، با در نظر گرفتن همه اینها بنظر نمی رسد اگر آنچه را اژدها خوانده اند چیزی جز خود لویاتان کبیرشماریم، روی هم رفته با روایت مقدس و کهن ترین طرح های این صحنه ناساز باشد.  در واقع با قرار گرفتن این موجود موسوم به اژدها برابر حقیقت روشن و قاطع ، کل روایت همانقدر موثر است که قصه بت ماهی، گوشت و طیور فلیسطی ها، داجون نام ، که با استقرار برابر تابوت عهد اسرائیلیان، کله اسب و کف هر دو دستش کنده شد و تنها بیخ ماهیش بجا ماند.  بنابراین، یکی از آنان که شریف نشان ما دارد، حتی یک وال شکرد، متولی محافظ انگستان است؛ و براستی که ما زوبین اندازان نانتوکتی، باید به عضویت اَشرَف حَلقه سنت جورج درآئیم.  از همینرو اجازه ندهید سَلَحشوران آن شریف اَنُجُمَن (که به جُرأت می گویم، هرگز هیچ یک از آنان همانند بزرگ سَروَرِ خویش ناچار نشده با وال درآمیزد) هیچ زمان به خواری در ما نِگَرَد، چرا که حتی در این پَشمینه قَبا و موم ازار بسی بیشتر از آن سلحشوران شایای نشان سن جورجیم.

  مدت هاست در این که هرکول را در جمع خود بپذیریم یا خیر، دودل مانده ام؛ زیرا گرچه طبق اساطیر یونان، آن کروکت و کیت کارسون باستان- نیک کردار تَهَمتنِ شیرین کار، توسط والی فرو برده و هراشیده شد؛ باز هم محل بحث است که به معنای دقیق کلمه، وال شکرد شده باشد.  هیچ کجا بنظر نمی رسد که عملا زوبین بر ماهی خویش زده، مگر در واقع از درون چنین کرده باشد.  با این همه می توان وی را نوعی وال شکرد نا خواسته خواند؛ به هر روی والَش گرفت، گر نه او وال را.  از همینرو او را یکی از افراد قبیله خودمان معرفی می کنم. 

  اما بهترین مراجع متفاوت، این افسانه یونانی هرکول و وال را برگرفته از قصه عبری باز هم کهن تر یونس و ماهی، یا بر عکس می دانند؛ بی گمان بسیار شبیه اند.  گر آن نیم خدا را خودی خوانم، چرا پیامبر را از قبیله وال شکردان نشمرم؟

  ازاین گذشته تنها پهلوانان، قدیسان، نیم خدایان و پیامبران نیستند که کل سیاهه اسامی اعضای حلقه ما وال شکردان را تشکیل می دهند.  هنوز استاد اعظم مان شناخته نشده؛ زیرا همچون شهنشاهان کُهَن ادوار، سرمنشآ اُخُوَّت خود را فروتر از جایگاه  مِهین خدایان  نجوئیم.  نک نوبت نقل آن شگرف افسانه شرقی از شاسِتر است که مهیب ویشنو را ارزانی مان دارد، یکی از سه فرد در خدایان هندی؛ خود این ویشنوی مقدس را سید و سرور ما سازد؛- ویشنوئی که در نخستین تجسد های مادی دهگانه خویش، برای همیشه وال را توصیف و تقدیس کرده است.   بنا بر شاستر، وقتی برهما، یا خدای خدایان در پی یکی از انحلال های ادواری گیتی تصمیم به بازآفرینی گرفت، ویشنو را به دنیا آورد تا بر این امر نظارت کند، اما ودا ها، یا کتابهای عرفانی که مُداقه در آنها پیش از آغاز بازآفرینی برای ویشنو ضرورت داشت و از همینرو به احتمال فراوان مُتِضَمِّن چیزی به شکل اشاراتی برای معماران جوان بود، در قعر آبها قرار داشت و از همینرو ویشنو به والی تناور شده در او به ژرف ترین اعماق شیرجه رفته چار مجلد مقدس را رهانیده.  در اینصورت این ویشنو وال سوار نبوده؟ با این که مردی را که بر اسب نشیند اسب سوار گویند!   

  پرسئوس، سنت جورج، هرکول، یونس و ویشنو!  سیاهه اسامی اعضای محفل.  جز حلقه وال شکردان کدام محفل تواند با چنین کسان آغازد؟