فصل اول:
نگاهي اجمالي: هنرآفريني با گل
*
*
*هيچ گونه سكونت بنياديتر از زندگي در حفره هاي زمين وجود ندارد و نوع بشر در استفاده از اين حفره ها به عنوان ابتداييترين شكل سكونت با بسياري از حيوانات وجه مشترك دارد. تمدنهايي يكسره متكي بر غارنشيني شكل گرفتهاند و هنوز هم ميليونها تن از مردم با آسايش به همين روش زندگي ميكنند. سكونتگاهها، مقابر يا معابد اوليه ميتواند غاري در زميني با استحكام قابل قبول بوده باشد و برخي از اين حفره ها به درجاتي از هنر نائل شدهاند كه شايسته اطلاق لفظ معماري هستند و مبدل به موضوع حفاظت ميگردند. بعضي از آنها در نتيجه گسترش در جهت خارج سازي غار در مقوله ساختمان قرار ميگيرند. اين ساختمانها غالباً حاصل كندن زمين و تبديل آن به مصالح ساختماني و گسترش فضاست و ديگر مصالح ساختماني به صورت روكوبي مورد استفاده قرار گرفته و مهارتهاي معمارانه درون غار را با استفاده از رنگ و بيرون آنرا با حجمهاي برجسته و جزييات نقش پردازانه تغيير شكل داده است. بعضي از اين غارهاي مسكوني به درجات بالايي از پيشرفت نائل آمدهاند و بيشترين شمار سكونتهاي غاري در تمدهاي شمال چين قرار دارد.
*
*
*
*در اين سرزمينهاي وسيع و مرتفع، جائيكه رودخانهها مسير خود را از ميان خاكهاي بادرفتي فشرده ميگشايند، فرهنگي بودايي باليد كه بعدها با ورود اسلام برافتاد. پيروان آن آئين صلح جوتر قديمي سرمايه كار ناشي از عشق و زهد، بارا در معابد و مساكن خود به وديعه گذاردهاند پا به شكل پيكرهها و قابهاي تزئيني، گل رنگ شده برروي آجر كه ديوارهاي پشت نماهاي آجري را روكوبي كردهاند. آسيبهايي كه اعتقادات ديني يا كينه توزانه، غفلت و چپاولهاي جويندگان گنجهاي هنري بر اين آثار وارد آورده اين قطعات به جا مانده از تمدني خاموش را به كلي مخدوش يا نابود نكرده است. هنوز هم هزاران نقاشي عليرغم تغييرات شديد دما در شب و روز و در طول سال، در هواي نسبتاً خشك منطقه سالم روي ديوارها مانده است. در اين معابد واقع در ميان صخرههاي راههاي تجاري كه مدتها متروك مانده بود هنوز هم پيكرههاي غول آسا از بوداها و و بوذاسفها وجود دارد كه ارتفاع 30 متر ساخته شده كه با كشيدن چندين لايه گل روي كلاف چوبي سنتها يا هستههايي از خاك بگراء شده اجرا شدهاند. سطوح بسيار پرداخت شده اين تمثالها را در پايان كار و قبل از اقدام به رنگ آميزي، باروكشي از گچ ميپوشانند و گرد آنها قاب بندهاي پس زمينه قرار دارد كه به همين شيوه شكل داده و صيقل شدهاند و آنها هم كاملاً رنگآميزي شدهاند. اينگونه آثار با بقا، كميابي، كيفيت هنري و اهميت تاريخي خود جايگاهي والا در ميان آثار تاريخي نيازمند حفاظت كسب كردهاند وگرچه ساختارهايي ساده به شمار ميروند تقريباً در بالاترين سطح از مشكلات حفاظت بناهاي گلي قرار ميگيرند. در قلب اينگونه بناها يك اصل مهم قرار دارد. هيچ نشانهاي از آب رفتگي در قاب بندها و پيكرهها ديده نميشود. با اين وجود كه مقادير كلاني رس در ساخت آنها به كار رفته و اين رسها مثل همه انواع رس هنگام خشك شدن آب ميرود. بعضي مواقع كه از رس به صورت قطعات بزرگ استفاده شده، رس به هنگام خشك شدن آب رفته و با استفاده از رس بيشتر و پرداخت كردن، تركهاي اوليه را پر كرده سطح را به صورت يك قاببند يك پارچه در آوردهاند. اين نتيجه چشمگير حاصل استفاده از چندين لايه از رس است كه در ايجاد تودههاي منسجم و سطوح صاف قاببندها كه هيچ نشانهاي از تركهاي آب رفتگي در آنها ديده نميشود موفقيتآميز است. اين در حالي است كه در استفاده متعارف از رس تركهاي اساسي در كار پيدا خواهد شد.
*هيچ سند منتشر شدهاي كه گوياي جزييات پيكرههايي باشد كه بدين ترتيب ساخته شده وجود ندارد اما وجود آنها را ميتوان ناشي از بكارگيري شيوههاي دشوار قابل استفاده در آفرينش اثر هنري، همراه با نيروي كار ايثارگر صومعه نشين دانست. اين شرايط ويژه ايجاد آثار هنري پيچيده و پرمايه را ميسر ساخته است.
101 بناهاي گلي اوليه
*
*در سرتاسر دشتهاي هلال خضيب- شرق تركيه ، سوريه، شمال عراق و بخشهاي از ايران تا جنوب روسيه- تلهايي كه نشانه عمليات ساختماني بسيار قديمي است چشمانداز را پركردهاند. اين تلها يا پشتههاي سرصاف سركشيده از پهن دشتها را سكنه يكجا نشين شده نواحي ايجاد كردهاند كه پيوسته گل، ملاط، آجر سنگ و چوب را براي استفاده در ساختمانسازي حمل ميكردند و وقتي اين بناها خراب ميشد آنها را لگدكوب ميكردند تا بناهايي تازه بر فراز آن بسازند. اين. مصالح هيچگاه به خاستگاه اوليه خود برگردانده نميشد و به همين علت تلهاي مورد بحث شاهدي است بر سكونت طولاني بشر در اين منطقه. به نظر ميرسد بناهاي اوليه را غير از سنگ يا مصالح كم دوام مثل پوست، با استفاده از گل يا اندود گلي كه روي قابهاي سبدي ميكشيدند ميساختند و قديميترين آجرها كلوخه مانند بود و مدتها پيش از ساخت خشتهاي سخت و چهارگوش كه در آفتاب خشك ميشد، آنها را به صورت صاف محدب مورد استفاده قرار ميدادند. به دلائلي كاملاً عملي اين شكل را به خشتها مي دادند. چنانچه كلوخه را طوري شكل داده باشند كه در وسط برجستگي كوهان مانند داشته باشد، ميتوان با قرار دادن دستها در حدود نقطه يك چهارم اقدام به حمل كرد بدون اينكه فرم خود را بيش از حد از دست بدهد حتي با اين وجود كه به اندازه كافي شكل پذير بود كه در ديوار قرار گيرد. اين روش اوليه ساخت بي نياز از ملاط بود و به همين علت غير از بيل به هيچ ابزار ديگري نياز نبود. كلوخهها را به صورت بخشي از يك فرايند ساده و مداوم كه تنها مستلزم انجام يك نوع عمليات بود در محل خود قرار داده فشرده ميساختند. اين روش مرحلهاي پر اهميت بود كه سازندگان اوليه را به سمت خشك كردن كلوخه قبل از استفاده سوق داد . اينكار به فرآيند پيچيدهتر تركيب گل با كاه، قالب زني، خشك كردن خشتها و استفاده از گل نرم به عنوان بستر يا ملاط منتهي شد.
*
*
*
*
*احتمالاً اين اقدام به منظور ساخت قوس و طاق گهوارهاي، شيوهاي كه قبلاً با استفاده از سنگ اجرا ميشد، ضرورت گرفت. ماده قالب پذيري چون كلوخه نرم ماده مناسبي براي طاق زني نيست، به ويژه اگر طاق طبق اصل طاق شيبدار ساخته شده باشد كه در آن طاق به يك ديوار انتهايي تكيه داده و رو به جلو ساخته ميشود و پيش ميآيد(طاق شيبدار) و تكيهگاه هر قوس مطبق چسبيدن آن به قوس پيشين است كه كمي شيبدار است و قوس جديد چسبيده به آن ساخته ميشود. بدين ترتيب استفاده از خشت خشك شده در آفتاب خشت يا كلوخه صاف – محدب دو شيوه ساخت همزمان بودند كه در اختيار سازندگان اوليه قرار داشتند و قبل از 3000 بيش از ميلاد كاملاً جا افتاده بودند. در اين زمان چند قرن بود كه استفاده از گل پخته اشياء سفالي و نذري را در دسترس بشر قرار داده بود.
*به موازات اينها سادهترين اشكال ساختمان گلي يعني خندق و خاك ريز قرار مي گيرد. اين بقاياي كارهاي ساختماني بشر نمايانگر وجود مزارع، مرزها، استحكامات دفاعي، پايه بناها و رشته راههاست. بسياري از آنها بسيار قديمياند و قاعده كلي اين است كه هر چه قدمت بيشتر باشد اهميت بيشتري دارند زيرا بسياري از آنها بيش از تاريخ مكتوب وجود داشتهاند و بسا كه مهمترين بقاياي مشهود از مردمان قديم باشند. بسياري از آنها تبديل به مستحضه زمين چشمانداز شدهاند وگرچه كشت و كار بعدي آنها را از شكل انداخته بقاياي بناهاي بزرگتر حتي امروز به صورت تودههايي مسلط بر محيط پيرامون خود ديده ميشوند. معمولاً همه آنها دچار فرسايش شدهاند، خندقهايشان پر شده و خاكريزهاي آنها آنقدر فرو ريخته كه نسبت به اطراف صرفاً شيبي طبيعي دارند طوريكه تنها از طريق باستانشناسي بسيار دقيق ميتوان سرگذشت ساختماني اوليه را تعيين كرد. در بعضي موارد اينگونه پژوهشها در مقياسي بزرگ انجام شده و حفظ شواهد به دست آمده مستلزم محصور سازي و حفاظت از محل است. اينك شواهد فرهنگبان پو در شمال چين به شكل تميز شده نمايان و آموزنده زير سقفي بزرگ قرار دارد كه محيط حفاظت شده آن مشكلات تبخير و رسوب نمك را پيش ميآورد، در اكثر موارد باستانشناسي نميتواند بيش از حفاري آزمايشي يا بسيار متمركز انجام اقدامي ديگر را موجه سازد و مشكل حفاظتگر بيشتر حفاظت بقاياي اثر تاريخي هوازده در برابر خرابي بيشتر است تا تامين پوشش براي آن. وقتي محل را علف پوشانده و احشام در آن ميچرند، موردي كه به وفور در اروپا ديده ميشود، ديدگاه رايج «به حال خود گذاردن» است. البته بايد از دو خطر برحذر بود: شرايط مرطوب همراه با رشد درختان يا فرسايش بيش از حد توسط احشام يا وسايل نقليه. تغيير در وضعيت زهكشي و افزايش مقدار رطوبت خاك ميتواند موجب نرمي به مراتب بيشتر زمين در پي بنا شده و از اين طريق فرسايش را افزايش دهد. روشهاي نامناسب چرا ميتواند در نتيجه گذر احشام سنگين سطح خاك را به سرعت فرسايش دهد. حتي چراي بيش از حد احشام كوچك و سبك وزن ميتواند فرسايش پوشش گياهي را چنان افزايش دهد كه خرابي سطح زمين تسريع گردد. اما در صورت وجود وضعيت رضايتبخش، بهترين راه حفاظت از آثار تاريخي گلي اين است كه مرغزاري در برابر جوندگان و ديگر حيوانات نقب زن حفاظت شده باشد. درختان استوار در مقوله پوشش گياهي قابل قبول قرار نميگيرد. ريشههاي عميق خود مزاحماند اما واژگون شدن درختان كهن سال در طوفان بزرگترين خطر طبيعي را متوجه اين گونه بناهاي تاريخي مي كند، خندقها را پر كرده، خاك ريزها را خراب كرده فضا و پوشش مورد نياز جانوران نقب زن را در اختيار آنها ميگذارند. مرز نمائي كه در قرن نوزدهم با كاشت درختان راش در چانتون بري رينگ در ساكس- يك بناي گلي مهم پيش از تاريخ- ايجاد شده به علت خسارت ناشي از رشد درختان و خرابي كه به وجود ميآيد طبق موازين مدرن پذيرفتني نيست. در هر حال كاشت مجدد درخت پس از طوفان 1987 ناگزير بود چرا كه اين نقطه به صورت يك ويژگي بصري عمده درآمده بود.
*
*102 اشكال ساختمان سازي گلي
*گودبرداري و فروگذاري فرآيندهاي اساسي در ساختمان سازي گلي است. معمولاً اين فرآيند به چندين شكل صورت ميگيرد. شكل اول كه در گودبرداري آن مصالح لازم براي تهيه آجر به دست ميآيد خود بخشي از گودبرداري براي ديوارسازي يا پايين بردن كف بناست. از طريق بسط اين شيوه سطوح زمين در داخل و خارج بنا پايين برده ميشود و آن قسمت خاك كه دست نخورده به صورت بخش پاييني ديوار در ميآيد و بخش گودبرداري و كاواك شده خود بخشي از ساختمان را تشكيل ميدهد. اين شيوه در بسترهاي عميق تپههاي بادرفتي شمال چين در ساخت بناهاي سترگ كه وجه مشخصه سكونتگاههاي عمده اوليه، شهرها و معابد است بكار گرفته شده. در خانههاي انگلستان كه سادهتر است محل گودبرداري شده را به صورت كاواك به حال خود گذارده يا به شكل زير زمين بنا مورد استفاده قرار دادهاند.
*در شرايطي ديگر گودبرداري خود تمامي حاصل كار را تشكيل مي دهد، مثل گودبرداريهايي كه در رسوبات آتش نشاني در گورمه تركيه صورت گرفته است. باز هم در جاهاي ديگر گودبرداري به كلي جدا از ساختمان است. در هند، گودالي كه خاك آنرا براي ساخت خانههاي روستايي برداشتهاند مبدل به مخزن نگهداري آب ميشود كه وجود آن براي ادامه حيات در فصل خشك اهميت اساسي دارد.
*
*
*
*
*
*
*در بين اين دو انتهاي طيف، كارهاي ساختماني شكل داده شده، و تنديس گونه قرار دارد؛ بناهاي سترگ گلي كه به قصرها شكل داده، شهرها را در ميان گرفته، مرز ميان كشورها را مشخص كرده، روي رودخانهها سد بسته و دريا را از خشكي دور نگاه داشته، طيف عظيمي از بناهاي ديوار دار ساخته شده كه به عنوان خانه، كارگاه، بناهاي دولتي و مذهبي و همه گونه مقاصد كشاورزي مورد استفاده قرار گرفته است. الوار مستقيماً در سقف بندي مورد استفاده قرار ميگرفت. به منظور مقابله با افزايش سطح آبهاي زير زميني و ايمن سازي پي بيشتر از سنگ استفاده شده است. و براي پوشاندن سطوح عمودي داخلي و خارجي، اندود آهك، ساروج، گچ كاري و دوغاب آهك وسيعاً مورد استفاده قرار گرفته است.
*
*
*
*ساختمانهاي گلي، مثل بيشتر بناها از مصالح متعدد ساخته شدهاند و به همين علت كار حفاظتگر به تعامل ميان اجزاء متشكله متفاوت مربوط ميشود. با اينحال بخش مهمي از بناهاي گلي به جامانده گلي از يك نوع مصالح ساخته شدهاند و اين گونه از بناهاي عظيمي كه به اصطلاح امروزي مهندسي راه و ساختمان ناميده ميشود ميگذرد و به شمار بزرگي بناهاي محقر به ويژه در مناطق استوايي ميرسد. خانههاي لانه زنبوري سوريه، روستاهاي مصرعليا، قصبههاي مراكش، شهركهاي فلات ايران كوخها مدور ولتا و خانههاي خشت گلي مكزيك و نيو مكزيكو، صرفاً بخشي از نمونههاي اصلي ميراث گلي جهان است كه وسعتي حيرتآور دارد و بخش اعظم آن خاستگاه و كاركردي محقّرانه دارند و صاحبان و استفاده كنندگان آنها را بي مقدار منسوخ شده ميشمرند و به دلائلي بي ارتباط با قابليت استفاده در خطرند. با اين حال بايد به اين ميراث بهاي مناسب داده شود. ميراثي كه به علت شكنندگي بقاي آن بستگي به نگهداري دارد و متاسفانه در برابر توسعه اغلب از آن غفلت ميشود.
بخش اعظم بناهاي گلي جهان به يكي از چهار روش زير ساخته شده است.
· چيدن قطعات آماده خشك شده(ساختمان خشت گلي)
· چيدن گل نيمه نرم(ساختمان گلي)
·
*
*استفاده از گل نيمه مايع
·
*
*
*
*
*
*
*
*
*فشرده سازي گل ميان سطوح مهار كننده يعني قالببندي موقت يا دائم (ساختمان چينه اي يا (فشرده شده).گل آبدار به صورت ملاط، اندود گل و اندود محافظ (انواع گچ اندود). اولين روش هميشه نيازمند ملاط است كه معمولاً گل مايع است و احتمالاً خشك شده آن تا حدودي ضعيفتر از خود خشت است. در روش دوم خشتها، بلوكها يا كلوخهها را ميتوان بدون هيچگونه ملاط گلي چيد چرا كه نرمي آنها اجازه ميدهد با كمي فشردهسازي در جاي خود شكل بگيرند. در روشهاي سوم و چهارم ساخت، فشار متناوب يا مداوم- كوبش يا غلطك زني بخشي اساسي از عمل است.
توضيحات واشكال گوناگون اسامي محلي به نواحي خاص و تفاوت در شيوههاي استفاده برمي گردد. يكي از اين اسامي اهميتي فوق العاده دارد. لفظ adobe به شكلي چنان فراگير جا افتاده كه تداوم استفاده تركيبي از آن غير قابل اجتناب است. در جنوب آمريكا، مكزيك و آمريكاي جنوبي، در همه جا به ساختمان گلي و خود ماده خام adobe ميگويند صرفنظر از اينكه گل مورد استفاده در ساخت قبلاً كاملاً خشك شده يا خشك نشده باشد. بحث در اين قضيه به منظور تغيير در واژگاني كه ريشهاي چنين عميق در واژگان محلي دارد، فضل فروشي خواهد بود.
در منطقه استوايي و زير استوايي آمريكا توليد خشت به مرحله بهرهبرداري تجاري به مقياس بزرگ رسيده است، لفظ adobe حالت جمع به خود گرفته و تك خشت خشك قابل استفاده را يك adobe (خشت) ميگويند و با اضافه كردن ادات جمع«s» زبان انگليسي، جمع آنرا adobes ميگويند! ريشه اين لفظ (toob) اززبان قبطي(يا قديميتر) و به معناي كلوخ است و به صورت الدوب(adobe)وارد زبان عربي شد و به جوامع مسلمان غرب مديترانه انتقال يافت و از آنجا توسط مهاجر نشينهاي اسپانيايي به آمريكا منتقل شد. استفاده از لفظ adobe در آمريكاي شمالي، مركزي و جنوبي به صورت اسم و صفت چنان فراگير شده كه به نظر ميرسد استفاده از آن به عنوان فعل قريب الوقوع باشد.
گرچه تجربه تجاري مدرن و فنون علمي امروزي با درجاتي از دقت بهترين تركيبات خاك را تعيين كرده، جز در زمينههاي كم اهميت محلي از نظر ساخت بناهاي تاريخي، تفاوتي ميان تركيبهاي خاك مناسب انواع خاص بنا و شيوه خاص ساختماني وجود ندارد. به عبارت ديگر سنت تعيين كننده شيبوههاي ساخت محلي بود و شيوههاي شناخته شده و مصالح مورد استفاده در آنها همانهايي است كه در هر محل بهتر از همه دانسته شده است، بدين ترتيب با اينكه بر دانش امروزي مي توان با اطمينان گفت تركيب خاصي كه به عنوان ماده اوليه تهيه كلوخ به كار ميرفت بيشتر مناسب ساخت چينهاي بوده اما سازندگان بومي گذشته ندرتاً از چنين دانشي برخوردار بودند و حفاظتگر نه تنها نياز به تشخيص شيوههاي ساخت باستاني مورد استفاده دارد بلكه بايد قادر باشد تصميمي آگاهانه درباره مزاياي تكرار آن شكل ساختماني در مقابل اتخاذ گزينههاي سودمند ديگر اتخاذ كند.
يك استثناي مهم در اين نتيجهگيري كلي وجود دارد. در اواخر قرن هجدهم انتقال اطلاعات فني از طريق انتشار منابع مكتوب وترسيمي، حتي در سطح كم اهميت بناهاي گلي عملي شده بود. در نتيجه بناهاي نظامي و غير نظامي كشورهاي پيش رفته و مستعمرات آنها نمايانگر استفاده از ايدهها و اصلاح فنوني است كه كتاب ناقل آن بوده و خود نمونهها نميتوانسته در آن مناطق موجود بوده باشد.
در اين مقطع بود كه علم شروع به تاثيرگذاري بر ساختمانهاي گلي كرد.
*
*103 استحكام و ثبات
*
*
*
*
*از لحاظ تركيب مصالح معمولاً دو عامل موازي بر استحكام و ثبات ساختمان گلي تاثير ميگذارد. اولين عامل عبارت است از وجود يك عامل گيرش احتمالاً، كلسيت يا مادهاي از آن جنس، اغلب به شكل گل سفيد يا آهك، يا گچ يا سيمان امروزي و حتي انواع قير يا چسب آلي.
*اين مواد ميتوانند از طريق متبلور شدن يا از طريق سيلان و چسبندگي در حالتهاي خشك و تر و از طريق به هم چسباندن ذرات خاك به هم، تاثير عمدهاي بر عملكرد بگذارند. عامل دوم كه ميتواند به جاي اولي به كار رود و بر عملكرد تاثير ميگذارد عبارت است از تركيب دانههاي داراي اندازه هاي مختلف توام با عوامل طبيعي فعال در سطح كه از طريق كاهش اصطكاك دروني به ذرات اجازه ميدهد هنگام نشستن روي كار جابجا شوند و از اين طريق حاصل كار اصلاح شده و پرداخت شده شود. روشهاي فشرده ساي عبارت بود از فشردن با استفاده از كوبش، ضربه زدن مكانيكي و استفاده از ماشين آلات هيدروليك.
*
*
*
*
*
*
*
*اصل تناسب دانهها بر اساس اندازه مدتهاست در سطوح عملي بزرگتر فهميده شده است. در حاليكه فنون مهندسي روميها در جادهسازي سعي ميكرد عليرغم مسائل مربوط به اتصال سطوح جاده را با استفاده از پونيخ تقريباً صاف مسطح ساز، جادهسازهاي قرن هجدهم از روي تجربه عملي به مرحله ساختماني متعادل ساختي اندازه اجزاء متشكله و درجهبندي آنها رسيده بودند طوريكه فضاهاي خالي پر ميشد و بار به مصالحي كه توسط مصالح مجاور تثبيت شده بود منتقل ميگرديد. اين عمل همراه با درجهبندي عمودي، اصل اساسي ساخت اسفالت سرد است. تجربه عملي مشابه، سازندگان بناهاي گلي را متقاعد ساخت كه مخلوطهايي كه يكسره از خاك رس يا ماسه ساخته شده باشد رضايت بخش نيست در حاليكه درجهبندي متوازن ميتواند ماده مستحكم و با ثبات به دست دهد. از لحاظ عملي اين بدان معنا بود كه وجود خاك رس زير 3 درصد و بالاي 20درصد معايب عمده دارد. وقتي مقدارخاك رس بيش از حد كم باشد انعطاف كاهش مييابد و خاك رس بيش از اندازه موجب ميشود آب رفتگي آنقدر افزايش يابد كه تركهاي داخلي استحكام بنا را كاهش دهد. تفاوت انواع رسها مهمترين عامل شناخته شد اما درجهبندي يكنواخت از گلماسه گرفته تا ماسه مهم يافته شد و در بسياري موارد در صورتي كه مصالح مناسب به شكل مستقيم دردسترس نبود آنرا با افزودن ماسه سخت ميكردند. افزون براين يك دوره عمل آوري در آب پس از مخلوط كردن كامل براي افزايش شكل پذيري سودمند بود. وارد كردن گهگاهي سنگريزه و ريگ درشتتر در ملاط پذيرفته ميشد اما اجزاء متشكله بزرگ سودمند نبود چرا كه موجب ميشد آب رفتگي در هنگام خشك شدن نابرابر گردد. به خاطر تفاوت مقدار آب در انواع متفاوت كار، اين مسئله [وجود سنگ ريزه و ريگ] در ساخت چينهاي در برخي اشكال كلوخ به نسبت ساخت با خشت خام و ملاط كم اهميتتر است.
*
*
*
*نتيجه بحث فوق اين است كه در كار مرمت نبايد ساختار گلي را تودهاي تلقّي كرد كه ميتوان مصالح ديگر را بدون فكر وارد آن كرد. بخش اعظم مسئله تفاوت در جابه جايي در دماي ثابت است كه ميان يك قطعه مصالح داراي ابعاد ثابت و توده خميري گرد آن هنگام آب رفتگي در نتيجه خروج آب رخ مي دهد. به همين دليل اجزاء بزرگ، مثل الوار ساختماني، اقلام اتصالات، بالشتكها يا شاه تيرهاي بتوني يا ديگر اجزاء غير گلي باعث بروز شكاف در هنگام خشك شدن گل ميگردد . همچنين ميزان آب رفتن و ويژگيهاي حمل و چيدن عامل تعيين كننده اندازههاي عملي در ساخت خشت و بلوكهاي گلي است. اضافه كردن سنگ ريزه و ريگ كل ميزان آب رفتن را به نسبت مقدار افزايش اين دو كاهش ميدهد. وجود توده هاي رس ميان دانههاي درشت سنگريزه و ريگ بي انعطاف موجب بروز شكافهايي در محل اتصال آندو ميشود. بهترين راه تامين قدرت كشش پذيري داخل كردن الياف پراكنده در درون گل است و به همين علت بود كه در ساخت خشت به شكل سنتي از كاه استفاده ميشد. كمك ديگر به انسجام خشت تامين سطح لغزش كافي در زير سطح خشت مالي است كه از طريق تغيير مصالح، مثل استفاده از كاه، استفاده از تخته صيقلي يا از طريق لق كردن فيزيكي در مواقعي است كه خشت شكل، ابعاد و ضخامت لازم براي جمع شدن را دارد، صورت ميگيرد. برگرداندن خشت خام در هنگام خشك كردن به خاطر آزادسازي سطوح خشتها از فشارهاي چسبندگي به زمين و كمك به توزيع يكنواخت و جلوگيري از تمركز رطوبت در يكجا است كه در نتيجه خشك شدن غير يكنواخت خشت حادث ميشود. از لحاظ عملي محدود سازي ابعاد در ساخت خشت خام باعث ميشود حداكثر سطح خشت از مرتبه 500 ميلي متر و حداقل ضخامت پنجاه ميلي متر باشد. در خشتي بزرگتر از اين ابعاد ميزان آب رفتگي به شكلي ناراحت كنندهاي زياد خواهد بود. و ضخامت كمتر از 50 ميليمتر در خشتي به اين بزرگي باعث ميشود استحكام از نظر كششپذيري كاهش يابد و از جمله تركهاي زياد در آن پيدا شود. اين محدود سازي را ميتوان به صورت نسبت 1:10 بين ضخامت و طول بيان كرد كه وسيعاً در مورد قطعات گلي كه به شكل طبيعي خشك ميكنند رعايت ميشود.
*گرچه خشت خام، گل و چينه جملگي به عنوان يك روش ساخت ديوار موفقيت آميز بود وقتي نوبت به طاق زني ميرسيد خشت خام اين امتياز ويژه را داشت كه ميشد اجزاء متشكله و ابعاد خشت را مطابق منظور درآورد و اينكه هنگام استقرار سخت و خود كفا بود. اين عاملي حياتي بود و بي ترديد همين عامل بود كه باعث شد فن ساختمانسازي با خشت پيشرفت كند و دوام آورد. بشر در هزاره دوم پيش از ميلاد به فن ساخت طاق گهوارهاي
*خوداتكا دست يافت، اينكار از طريق ساخت حلقههاي تشكيل دهنده طاق به شكل شيب دارد(طاق زني شيبدار) عملي شد، در اين شيوه از بكارگيري از داربست طاق زني چوبي اجتناب ميشود و اينكار از طر
*يق زدن اولين حلقه طاق( با تكيه به) ديوار انتهايي عملي ميگردد. هر يك از حلقههاي متوالي به صورت قوسهاي پيشنشين ساخته ميشود و تكيهگاه خود را از حلقه پيشين ميگيرد. معمولاً اينگونه طاقها را قوس به قوس پيش ميبردند طوريكه در هر زمان مفروض چندين حلقه طاق عملاً در دست ساخت بود. ساخت گنبد بدون استفاده از داربست طاق زني نيز به همين ترتيب و از طريق حلقههاي متوالي كه به شكل برون پخشگر به يك مركز تكيه ميداد عملي شد- پيشرفتي كه ظاهراً پس از موفقيت در ساخت طاق گهوارهاي حاصل شد. بسياري از ساختمانهاي گلي طاقهاي دارند كه به همين روش ولي با استفاده از آجر ساخته شده و بعضي مواقع آنها را با استفاده از ملاط گل چيدهاند.
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*احتمالاً نيازهاي خاص طاقزني و ساخت قوس بيشترين درجه تخصصي شدن در شكل و اندازه خشت خام را ايجاد كرد و اين امر تقريباً گريز ناپذير بود. معمولاً خشتهاي كوچكتر و سبكتر را براي ساخت طاق، به ويژه طاقهاي فاقد داربست كه به صورت طاق شيبدار ساخته ميشد توليد ميكردند . در اين شيوه ساخت كه حلقههاي متوالي به شكل شيبدار يا با تكيه بر يك تكيهگاه كه از قبل ثابت شده بود زده ميشد افزايش چسبندگي را از طريق شيار اندازي با انگشت برروي يك سطح خشت عملي ميكردند. اين شيارهاي عميق چسبندگي به حلقه مجاور را افزايش ميداد و طاقها را به شكلي متوالي از پايينترين سطوح پيش ميبردند طوريكه قسمتهاي بالايي طاق متكي بر قسمتهاي تحتاني كه از قبل تثبيت شده بود گردد. آثار مصريان عصر فراعنه سومريان، آسوريان نمايانگر استفاده از اين شيوه است. برخي از بزرگترين خشتهايي كه به شكل منظم مورد استفاده قرار گرفته به شكل حلقههاي پيراموني شكل داده شده طوريكه هر خشت بخشي از قوس يك دايره است، در 750 پيش از ميلاد در نوشجان ايران طاقهاي تويزه دار ساخته شد.در اينجا طاقهاي متوازي يك پرستشگاه را با رديفهاي متوالي از اينگونه خشتهاي قوس ساز، كه در يك منطقه مركزي واحد به هم ميرسيد ساخته بودند. طول خشتهاي كه در اين بنا مورد استفاده قرار گرفته 2/1 متر بود و حدود 300 ميليمتر ژرفا و حدود 50 ميليمتر ضخامت داشت. فنون سقف زني با خشت خام اول بار در هزاره سوم پ.م پديدار شد و تا هزاره اول ميلادي پيچيدگيهاي طاق زني متقاطع و طاق زني ثانويه بر روي شانههاي طاق كاملاً شناخته شده و به كار گرفته شده بود. استفاده از خشتهاي خيلي بزرگ ادامه نيافت و گرچه پيشينهاي طولاني از شكلگيري انواعي خاص وجود دارد هيچ پيشرفت چشمگيري از لحاظ تغيير در ابعاد و فنون طاق زني در دورههاي تاريخي صورت نگرفتهاست. وارد كردن استفاده از آجر در طاق زني روي زير ساختهاي خشتي مدتهاي مديد بخش مهمي از شيوه طاق زني به مركزيت ايران بود. در بخشي از خشكترين صفحات اين منطقه به شكلي مبتكرانه از خشت خام براي ساخت شبكه و پنجره مشبك جهت پركردن دهانه) استفاده شده است. اما اين شيوه ميتواند صرفاً بازتاب استفاده از آجر براي همين منظور باشد و با استفاده از مادهاي مخصوص حاوي گچ يا آهك عملي ميشد. معمولاً خشت را در هواي آزاد خشك ميكردند و آنرا فشرده نميساختند و به همين علت معمولاً در سطح آن فرورفتگي متداول كه ناشي از فشردهسازي گل در تهيه آجر است ديده ميشود.
* ملاطها و بلوكهاي گلي
از نظر تاريخي استادكاران دريافتهاند كه مثل هر نوع ديگر ازديوارزني استفاده از ملاطي ضعيفتر از سنگها يا آجرهايي كه ديوار از آن ساخته شده منسجم ترين و با دوام ترين سازه را ايجاد مي كند، و معمولاً ملاط گل اين نياز را تامين ميكند زيرا صرفنظر از اينكه استحكام ذاتي خود مصالح چه قدر باشد آب رفتن آن هنگام خشك شدن موجب ترك برداشتن داخلي ميشود. ملاطي كه محتوي مقدار زيادي آب باشد از طريق ذب آب توسط خشتهاي مجاور خشك ميشود و به همين مقدار آب ميرود. بنابراين ملاط حاوي تركهاي متعدد داخلي است كه فشارهاي متغيري را كه بر روي ديوارها وارد ميشود تحمل ميكند بنابراين ملاط ضعيفتر از خشت است حتي اگر كه هر دو از تركيبي مشابه و از منشاء واحد ساخته شده باشند؛ كلاً بدان علت كه جدايي ذرات در ملاط بيش از جدايي آنها در خشت است، با اين وجود موارد بسياري وجود داشته كه در آن از خشت خام توام با ملاط براي چيدن ديوار استفاده كردهاند و ملاط در برابر تاثيرات هوا مقاومتر از خشت بوده و بقاياي آن از سطح فرسايش يافته ديوار بيرون زده است.
گرچه ساختمانهاي خشت گلي در سرتاسر جهان رايج است در اروپا و به طور كلي شمال اروپا رواج ندارد و مهمترين علت، دشواري توليد خشت گلي است. در اين شرايط اقليمي اطميناني به خشك كردن در هواي آزاد نيست و در سرتاسر مناطق معتدل جهان بناهاي گلي كه با كلوخههاي گل ساخته و فشرده ميشود رايجتر است. با اين وجود در اروپا و آمريكا مناطق مهمي وجود دارد كه در نواحي معتدل آن ساختمان سازي با استفاده از كلوخه گل انجام گرفته و در قرنهاي بعد اين بناها با فنوني كه مناطق و مراجع يا علائق فردي اشاعه دادند مرتبط گرديده و در نتيجه اين وضعيت حاصل كار شكل محلي به خود گرفته است. معمولاً تا آنجا كه امكان داشته از اين مصالح به صورت نزديك به خشك و زير حد آب رفتگي استفاده شده است.
عليرغم نبود تماس فرهنگهاي اكناف جهان مي توان دوباره اندازه بلوكهاي گل خشك شده به نتايجي كلي رسيد بدان علت كه طبيعت كلي اين ماده توام با اندازه و وزن مناسب براي كار با يكدست يا هر دو دست، نوعي نتيجهگيري عام را امكانپذير ميسازد. بلوكي كه كار با آن با هر دو دست انجام ميشد تقريباً هم وزن و اندازه بلوكهاي سيماني امروزي بود در حاليكه خشتي كه براي كار با يك دست ساخته ميشد نصف يا يك سوم بلوك سيماني بود. بعضاً و در مواقعي كه خاكها مقدار كمي خاك رس داند وجود بلوكهاي گلي بسيار بزرگ ثبت شده است. از جمله در مصر باستان خشتهايي به بزرگي 300×30×960ميليمتر به كار گرفته ميشد. اينگونه مواد را به جاي سنگ مورد استفاده قرار دادند و لازم بود چندين نفر به طور همزمان به كار با آن ميپردازند. حمل با سورتمه در مصر رايج بود. و اين اندازه غير متعارف كه كار با آن نيز به وضوح دشوار است، احتمالاً با شيوه هاي استفاده غير متعارف مرتبط بود. اندازههاي به مراتب رايجتر، در مصر و سراسر جهان در گروهي قرار ميگيرد كه طول خشتهاي آن 400-300 ميليمتر با پهناي 200ميليمتر بود و ارتفاع هر رج 150-100ميليمتر بوددر ديگر نقاط دورافتاده و غير مرتبط، محصولاتي مشابه زاده نيازهايي مشابه بوده است. به عنوان مثال در تبّت اندازه بلوكها را 150×180×350ميليمتر ثبت كردهاند، در برزيل 200×200×400ميليمتر و گرچه در نقاطي چون آنتي گواو گواتمالا ميتوانند در ابعاد 100×300×600ميليمتر ديده شوند، معمولاً ابعاد آنها حدود 100×200×400است و جز در سطح محلي هيچگاه نيازي به هماهنگ سازي ابعاد نبوده است و اين همساني گسترده انعكاس مستقيم نيازهاي ساخت و استفاده است. از نظر حفاظت لازم است بلوكهايي كه براي تعويض ساخته ميشود هم اندازه كار اوليه باشد.
*
*
*عليرغم مشكلات جوي در خشك كردن بلوكهاي گلي اين گونه بلوكها در مناطق معتدل به اشكال متنوع مورد استفاده قرار گرفتهاند و در اوائل قرن نوزدهم بلوكهايي گوناگون در ابعادي نسبتاً ثابت در شمال آمريكا و اروپا مورد استفاده قرار گرفت. در كانادا بلوكهاي 150×300×470ميليمتري را به عنوان اندازه متعارف ثبت كردهاند . در شمال شرق آمريكا(اطراف نيويورك) از بلوكهاي 150×300×380ميليمتري استفاده ميشد. اين بلوكها دو برابر بلوكهاي كوچكتر مصري و تبتي وزن داشت و به احتمال زياد در حالت نيمه خشك و وضعيتي مشابه وضعيت خشتتر مورد استفاده قرار گرفته چرا كه بعضي مواقع آب رفتگي و جداشدگي از بند ملاط بيش از آني است كه ميتوانست از خشك شدن ملاط به تنهايي حادث شده باشد. در اينگونه استفاده معايبي آشكار وجود دارد اما اثرات آب رفتگي با فشار حاصل از چيدن رگههاي بالايي تا حدودي كاهش مييابد چرا كه در آن صورت كل آب رفتگي در جهت عمودي صورت ميگيرد. خاكهاي رسي در حالت قالبپذير در سرتاسر تاريخ براي اين نوع ساخت مورد استفاده قرار گرفته؛ تغيير شكل گل تحت فشار در حالت خشك شدن موجب بهم چسبيدن قطعات گل پس از كارگذاري ميشود. در بسياري موارد قطعات گل را در وضعيت نرم ميچيدند تا مشوق آن بي قوارگي گردند كه موجب چسبندگي بيشتر قطعات گل ميشد؛ گلها به صورت «لخته» حتي نانهاي بزرگ گرد در ميآورند و اين نوع ساخت در اروپاي شمالي و مركزي در قرنهاي هجده، نوزده و بيست ثبت شده است. از روي اسناد مكتوب مربوط به اواخر قرن هجدهم معلوم ميشود دهها هزار ساختمان مسكوني به اين شيوه ساخته شد: همين شيوه ساخت در دورههاي پس از جنگ جهاني ادامه يافت و محركي نيرومند پيداكرد. در آن زمان اين نوع ساخت را درآالمان روش دونر ميشناختند و به موازات بلوكهاي خشك و ساخت به شيوه متراكم سازي گل بكار ميرفت.
*
*
*
*قدمت استفاده از بناهاي گلي در شمال آمريكا به وود نژادهاي آسيايي و پراكنده شدن آنها در جهت جنوبي قاره ميرسد، با مهاجرت اروپاييان در پي تهاجمها اسپانياييها و فرانسويهاو استفاده از شيوههاي بومي منطقه مديترانه در پاسخ به نياز ساخت سريع و وسيع ، ساخت بناهاي گلي محرك بيشتري يافت در بخش اسپانيايي زبان آمريكا از لاشه سنگ و ملاط گل و گل متراكم شده وسيعاً استفاده ميشد و براي ايجاد بناهاي بادوام سطح آنها را با اندود آهك و ساروج ميپوشاندند.
*
*
*
*
*
*از آنجا كه امتياز خاك دسترسي بي واسطه و فوري به آن است، استفاده از آن در سطحي گسترده صورت ميگرفت ولي اغلب به مناطقي خاص محدود ميشد و اسلوبهاي ساخت نيز به همين ترتيب متمركز بود. همچنين بسياري اسلوبهاي فرعي مثل استفاده از خاك و خاك ريشهدار براي چسباندن سنگ ريزهها وجود داشت. مهمترين نواحي كه سازه هاي گلي انگلستان در آن شناسايي شده به صوت پراكنده در مركز ايرلند، اراضي پست شرق اسكاتلند، سولوي فيرت، بخشهايي از انگليش ميدلندز، ايست آنگليا و مناطق و اراضي پست جنوب انگلستان است كه تا دون و كورنوال امتداد يافته است. در تمامي اين مناطق كار حالت محلي گرفته و شيوه انجام آن تابع زمين شناسي است اما انواع اصلي از ساختمان سازي گلي قابل تشخيص است و از همين روست كه انواع كاملاً متمايزي از نظر قطر ديوارها و ساخت سقف پديدار ميگردد. يك بخش مهم در ساخت بناهاي گلي انگليس استفاده از الوار ساختماني به منظور انتقال بار به سطح زمين يا بخشهاي پاييني ديوارها است. اينكار را از طريق نصب جفتهايي از الوار سنگين كه تشكيل يك خرپا ميدهند به انجام ميرسانند. اين تيرها بخشي از سنتهاي ساختماني غرب انگلستان ، از ساحل جنوبي تا شماليترين بخشها هستند ولي به ندرت در غرب مشاهده ميشوند. نام اين تيرها كراك بود.
*
*
*
*
*كراكها را منظماً وارد سنت ساختمانهاي گلي اسلووي فيرث ميكردند جائيكه به صورت قيدهاي حجيم برپا ميشدند و. با استفاده از گروهي كه به همين منظور جمع شده بودند ديوارهاي خارجي را سريعاً گرد آنها ميساختند. براي تحقق اين امر يك پاسنگ ديوار از جنس قلوه سنگ در قالبي حفر شده در زمين و شالوده ديواري بسيار قطور را تشكيل ميداد كه به شكل لايههاي بسيار نازك چيده ميشد و بين هر لايه جگن قرار ميدادند. احتمالاً وزن گل قسمت فوقاني ديوار باعث ميشد آب از طريق بسترهاي جگن خارج گردد اما در عين حال قدرت كشش پذيري ايجاد ميكرد كه تغيير شكل در حين ساخت را به حداقل برساند. استفاده از ريگهاي گرد شده و قطعات كوچك سنگ در اين نوع مصالح همراه با سرگين متداول بود چرا كه سرگين باعث ميشد نرمتر از خاك عمل نيامده شودو كار با آن آسانتر باشد. ماده پايه فاقد كربنات كلسيم بود. اين ماده كه حاصل رسوبات يخرفتي ناشي از فرسايش خاكها و سنگهاي گرانيتي و به همين علت قدرت گيرايي آن به مراتب كمتر از مصالح داراي گل سفيد يا سنگ آهك بود. در سرتاسر انگلستان سنتي شناخته شده وجود دارد كه براساس آن مواد تراشيده شده از سطح جادههاي خاكي براي مقاصد ساختماني مورد استفاده قرار ميگيرد، صرفنظر از اينكه موادي كه از سطح جاده تراشيده ميشد به آساني دردسترس قرار داشت عملاً محصول خود جاده، استفاده و مرمت آن بود. گل نرمي كه با فشار از سطح جاده كنده ميشد نه تنها به خوبي با گلماسه و قطعات ريز سنگ تركيب شده و عمل آمده بود، بلكه مازاد محسوب ميشد. با كندن ماده گل مانند، احتمالاً با استفاده از يك وسيله تراش مخصوص كه با نيروي اسب به كار ميافتاد جاده ساز ميتوانست نسبت خرده سنگ موجود در بستر جاده را حفظ كرده، سطحي محكمتر ايجاد كرده و از شر گل و شل سطح جاده خلاص شود. با برداشتن مواد نرم و افزودن مواد سخت ارزشمند به جاي آن سطح جاده پرداخت مناسب پيدا ميكرد و مواد زائد براي ساخت كلبه يا ساختمان الحاقي به كار ميرفت احتمالاً اين فرآيند مزاياي عملآوري كامل خاك قبل از روكاربردن آنرا نشان ميدهد.
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*در شرق انگلستان فنون ساختمان سازي با گل پيوسته از مسلح كاري چوبي يا آرماتور استفاده ميكرد. رسوبات انباشته موجب ادامه سنتهاي ساختمان سازي با گل در شمال انگلستان و شمال لانكشاير ميشد و باگذر از دور هام و نورتهامبرلند به اسكاتلند ميرسيد. به استثناي برخي نواحي اطراف سل وي فيرث اين سنتهاي ساختماني تقريباً يكسره از ميان رفته است. بعضي از آنها در ستمال هامبر در هولدرنس به حيات خود ادامه مي دهند. اين سنتها در جهت جنوب با سنت گل و تير قائم لانكشاير مركزي در آميخته است. گل آميخته با قلوه سنگ كه در جهت جنوب تا هولدرنس يافت ميشود در صفحات مركزي انگلستان جاي خود را به گلهاي دوره لياس ميدهد و در اين منطقه است كه شمالي ترين رخنمودهاي خاكهاي داراي تركيبات كلسيم به صورت رسوبات سنگ آهك و بعضاً به صورت آهندار ديده ميشود خاكهاي شني داراي تركيبات آهن- كربنات كه در شمال آكسفورد شاير يافت ميشود حتي در اين نقطه غيرعادي است و كمترين مقدار رس را دارد. با اين وجود از كيفيت گيرايي برخورد دارند كه آنها را عليرغم وجود مقادير بالاي گلماسه/شن به طرزي حيرت آور بادوام ساخته است. آهك رسي كويپر كه در سرتاسر رسترشاير شمالي يافت ميشود تنها خشت خام رومي در انگلستان را كه هنوز بر جا مانده به دست داده است. اين نوع خاكها در جهت غرب تا وارويك شاير و در جهت شرق تا روتلند مورد استفاده قرار ميگرفت. نامهاي محلي متعددي براي اينگونه ساختمانسازي وجود داشته و بسياري از آنها عمدتاً يا به كلي از ميان رفته است اما در جنوب هنوز سه نوع بناي گلي كاملاً شناخته شده است و به اسامي محلي شناخته ميشود. كلوخههاي گلي در ايست آنگليا، وي چرت در باكينگهام شاير تا دره رود تيمز تا ويلت شاير و كاب در جنوب غرب انگلستان.
*
*
*
*استفاده از كلوخههاي گل رس تنها شيوه مهم ساخت با خشت يا بلوك رسي در بريتانياست: اسلوب ساخت رومي كه مبتني بر شيوه مديترانهاي بود پس از انحطاط امپراتوري دوام نياورد. اسلوب ساخت با قطعات رسي با ديگر روشهاي ساخت با گل فرق دارد. در اين روش نماي ديوارهاي عمودي كه نسبتاً نازك است با استفاده از ابزار كاملاً تراز، و غالباً در محل روزنهها و نبشها با استفاده از آجر پوشانده ميشود بعضي مواقع بناي گلي را با استفاده از آجر ميپوشاندند و هنوز هم نمونههاي شناسايي نشده كشف ميگردد. ساخت با كلوخههاي گل شيوهاي جديد بود كه در قرن نوزدهم به انگلستان رسيد.
*با صنعت آجرسازي كه با استفاده از ذخائر فراوان ذغال سنگ انگلستان سنتي شديداً در حال مكانيزه شدن بود قابت ميكرد. سنت ساخت با كلوخههاي گل رس با سنت محلي قديميتر ساخت ديوارهاي كلي فشرده تركيب شد و از آن پيشي گرفت. اين سنت به استفاده از رخنمونهاي پراكنده خاك داراي كربنات كلسيم ناشي از عقبنشيني يخرفتها و فرسايش روباهاي سنگ آهك ميپرداخت و عموماً به ايست آنگليا محدود ميشد.
*
*در بخش مركزي جنوب انگلستان، باكينگهام شاير، آكسفورد شاير و در سرتاسر اراضي پست ويلت شاير در سرتاسر قرن نوزدهم شيوههاي ديوار زني گلي كه به مدتي طولانيتر شناخته شده بود به حيات خود ادامه داد. ذخائر گل رس مستقر در فرورفتگيهاي چشم انداز گل سفيد حاوي نسبت بالايي از موارد داراي كربنات كلسيم است و در صورتي كه به نحو مقتضي كوبيده و آماده ميشد اين امتياز را داشت كه پس از استقرار سريعاً سخت ميشود. اين ماده هم چنين بسيار خوب به دوغاب آهك پايه ميچسبد. اين ايدهها به صفحات پست جنوب شرق سرايت كرد و اغلب گندله چخماق را نيز داخل گل ميكردند، به ويژه مواقعي كه از آن براي ديوار كشي گرد باغ يا املاك استفاده ميشد.
*خاك سرشار از گل سفيد مقولهاي خاص خود داشت. سنگ نرم تشكيل شده از رسوبات فشرده موجودات رديابي دچار فرسايش و رسوب مجدد شده و همراه با روخاك به صورت تركيبي از گل سفيد له شده، ماسه، گلماسه و احتمالاً خاك رس بيشتر درآمده است. وقتي اين گل به صورت ديوار كمتراكم گردد يكي از سختترين و بادوامترين انواع ساختارهاي گلي شناخته شده ميگردد؛ پديدهاي كه به نظر ميرسد عمدتاً ناشي از تعامل اشكال نامنظم و زاويهدار روزن داران باشد كه سطوح صدفي آنها در هم چفت ميشود، توام با رسوب مجدد كربنات كلسيم كه ميتواند آنها را به صورت قالبي بلوري در آورد يا موجب تشكيل بلور گرد نقاط تعاملي گردد كه عملاً آنها را در جاي خود نگاه ميدرد.
*
*
*ته نشيني رسوبات گل سفيد حاصل ترشحات ناچيز و تقريباً نامرئي نوعي جلبك (كاكوليت) است كه تشكيل تودهاي را ميدهد كه صدف نوعي ماهي سخت پوست دريايي بسيار ريز(روزن داران) طي يك دوره زماني ديرپا داخل آن افتاده و تودهاي از جنس كربنات كلسيم تقريباً خالص را تشكيل داده است. ممكن است سيليس در داخل گندولههاي بزرگ داخل گل سفيد به صورت سنگ آتشزنه و سولفور آهن به صورت انواع پيريت تشكيل شود. وقتي ماسه به شكل يكنواخت رسوب كرده باشد گل سفيد سخت به دست ميآيد كه نوعي سنگ ساختماني باارزش متوسط در اختيار ميگذارد.
*در سمت غرب، جائيكه گل سفيد و سنگ آهك جاي خود را به استفاده از شيست دوره دونين و ماشوره داد، يك سنت غني و ماندگار ديوار چيني سنگين به نام كاب آنقدر زندگي كرده است كه بتواند به صورت يك مهارت زنده باقي بماند. در حاليكه مخلوطهاي گل رس و گل سفيد اراضي پست فوق العاده چسبنده است و پس از خشك شدن سخت ميشود، خاكهاي گلماسهاي دوره دونين خوب فشرده ميشود، با سهولتي بيشتر كار ميشود و اغلب حاوي قطعات تخت شيت است كه استفاده كنندگان آنرا اسكيلت ميشناسند. به لطف شيوههاي چيدن، اين اجزاء احتمالاَ لايه لايه ميشوند و نوعي استحكام به كل ساختار ديوار ميدهند. ساخت به روش كاب را ميتوان با چيدن خيزهاي بسيار بزرگ كه بعضاً ارتفاع آنها به 1 متر يا بيشتر ميرسد انجام داد بدون اينكه با هرگونه قالب بند محدود شود. شيوه رايج عبارت است از ساخت ديوار با پهناي بيش از حد مورد نياز و سپس پيرايش و مرتب سازي آن به شكل مورد نظر، كه اين عمل اغلب صرفاً با چشم و بدون استفاده از ابزار صورت ميگيرد.
يك روش ديگر از استفاده سنتي انگليسيان از خاكهاي رسي در ساختمان، استفاده از اندود گل در قاب بندهايي است كه ديوارهاي داخلي و خارجي بناهاي الواربست را فراهم ميكند. اين شيوه ساخت ضمن اينكه به بخشهاي شرقي و جنوبي محدود نميشد سنتي بود كه حسب ضرورت در چندين منطقه زمينشناسي گسترده بود و از آنجا كه حجم مواد لازم كمتر و پيش نيازهاي اجرا بيشتر بود، استفاد از مصالح از نظر زمين شناسي به اندازه ساخت ديوارهاي حجيم دقيق نبود. گل رس را به آن مناطق زمين شناسي كه خاك شني داشت حمل ميكردند تا تركيب مناسب اندود گل فراهم شود، همانطور كه بعضاً شن را از مسافتهاي بسيار دور وارد ميكردند تا رسهاي سخت را بهبود بخشند. گلي كه براي ساخت به كار ميرفت تركيبهاي بسيار داشت اما بر خلاف بيشتر ساختمانهاي حجيم تقريباً هميشهو بعضاً الياف ديگر را داخل آن ميكردند. هيچگاه آب رفتگي شديد و پيدايش ترك گرد لبههاي قاب بندها رضايتبخش نبود وبه همين علت از ماسه/گلماسه و حتي خاك كشاورزي براي اصلاح تركيبات سرشار از خاك رس استفاده ميكردند در حاليكه آهك يا گل سفيد كوبيده را تعمداً به مخلوط ميافزودند تا ثبات و استحكام بيشتري به دست آورند.
*
*
*
*
*
*وقتي در اوائل قرن نوزدهم ساخت با استفاده از بلوكهاي گلي در انگلستان باب شد، در بعضي مناطق براي ساخت بناهاي كم هزينه و كم ارتفاع محبوبيت پيدا كرد هر چند بعضاً حتي براي ساخت برج آسيابهاي بادي مورد استفاده قرار ميگرفت. عموماً آنرا به صورت قطعه(كلوخه) رسي ميشناختند. استفاده از خاك رس عمدتاً به جنوب نور فلك شمال سافولك و بخشي از كمبريج شاير محدود ميشد و اين مرزهاي كاملاً متمايز زماني و مكاني ناشي از دسترسي به تركيبات مناسب خاك بود. توضيح مشخصتر علت استفاده از گل در معماري عبارت است از محركي كه انتشارات مربوط به اطلاعات زراعي ايجاد كرد و نيز تبادل اطلاعات ميان اصلاح گران كشاورزي. بلوكهاي گلي ستانده شد و با آجر سازگار گرديد طوريكه امكان استفاده از آنها در كنار يكديگر فراهم آمد؛ بعضي مواقع آجر يك پوسته كامل را بري بنا فراهم ميكرد و در موارد ديگر به عنوان آجر كنج، پي يا طاق مورد استفاده قرار ميگرفت. بلوكهاي 6×5/8×18 اينچي برابر 150×215×460ميليمتري متداولتر از همه اندازههاي ديگر بود. گرچه بسياري از كلاهكهاي دودكش و قسمت بالاي دودكشهاي اوليه را با گل و جگن ميساختند، بخاريها هميشه از آجر ساخته ميشد و معمولاً آجر به عنوان سنگ چين زير ديوار و پي به كار ميرفت: هم از ملاطها گلي استفاده ميشد هم از ملاطهاي آهكي و در صورتيكه بلوك سفت و محكم بود خشك بودن آن ضرورتي نداشت. در صورتيكه از ملاط آهكي استفاده ميشد در صد بالاتري از رطوبت بلوك قابل تحمل بود. وقتي از ملاط گل استفاده ميكردند راحتتر آن بود كه بلوك خشكتر از ملاط باشد طوريكه جذب آب توسط بلوك موجب تثبيت بستر شده مانع از خروج آب گردد. كاهش مقدار آب موجود در ملاط آهكي در نهايت زيانبار نبود چرا كه در شرايط جوي عادي روند كربناتي شدن ادامه مييافت. هميشه از ديواها حفاظت ميشد و اينكار را معمولاً با استفاده از اندود ماسه آهك انجام ميدادند هر چند گهگاه جاي خود را به اندود قير ميداد يا قير را روي لايه اندود ميكشيدند تا چسبندگي مناسب به دست آيد. بعضي مواقع با قرار دادن تكههاي چوب در سطح دروني قالب زبانههايي در بلوك ايجاد ميكردند. طبق سنت اين بناها را دوغاب آهك ميزدند و گهگاه دوغاب آهك را با استفاده از گيرانه ماسه روي قير اندود سطوح ميزند. بعضي مواقع دوغاب آهك را الوان ميكردند و استفاده از رنگ اخرايي تيره و سرخ آجري در دوغاب آهك گزارش شده است و احتمالاً هدف از اينكار هم چشمي با بناهاي آجري بوده است.
*
*شيوه بنياديتر انباشتن گل مرطوب روي ديوار، لگدكوب كردن و سپس پيرايش سطح، از زمانهاي بسيار دور در بريتانيا مورد استفاده قرار ميگرفته اما نمونههاي بناهايي كه در ساخت آنها از اين شيوه استفاده شده عمدتاً در جنوب غرب جزاير بريتانيا يافت ميشود. در حال حاضر اهميت و سودمندي اين گونه بناها را پذيرفتهاند و حفاظت آنها تضمين شده است . فنآوري انگليسي ساخت با استفاده از تكههاي گل و كاب(كاه و گل) اساساً بخشي از سنت ساختمان سازي شمال اروپاست كه بسيار ساده و سرراست و مناسب سادگي بومي بناهايي است كه در آن به كار گفته شده است. معمولاً روي دهانهها را نعل درگاههاي چوبي ميانداختند و ديوارها بيشتر ستبر بود تا مخاطره جويانه اما اين مطلب به هيچ عنون در مورد ساختمانهاي مشابه در نقاط ديگر به ويژه خاورميانه صدق نميكند. يك امتياز بنيادي و در واقع مهمترين امتياز خشت خام، سختي آن هنگام چيدن بود. توانايي سقفزني و ساخت و گنبد كه خاك را مبدل به بامي ساخته شده از گل ميكرد. متكي به همين عامل بود.
*
*
*
*
*
*
*دو تا از بارزترين شيو.ههاي ساختمان سازي با گل كه هر دو در انگلستان يافت ميشوند عبارتند از: گل و جگن و گل و قير قائم استفاده متداول از شيوه دوم به بخشهاي شرقي انگلستان – به ويژه لينكلن شاير- محدود ميشود و حاصل كار ديواري نسبتاً سنگين است كه هسته آنرا تعدادي عضو چوبي تشكيل ميدهد كه آلتهاي افقي فوقاني و تحتاني را به هم متصل ميكند. در دورهام و نورت هامبرلند، قطعات گل نرمي را كه ميان تيرها قرار ميدادند كت ميگفتند. شيوه ساخت با گل و جگن از شيوههاي متداول شمال اروپاست كه در همه جاي شمال اروپاي قرون وسطي وجود داشت، جائيكه معماري الواربست سهلترين و كارآمدترين شيوه تامين فضاي مسكوني بود. معمولاً معماري الواربست را از طريق نصب آلتهاي عمودي ميان آلتهاي افقي ساختماني در ديواري قاب بند دار انجام ميدادند. اين آلتها را در فاصلهاي مناسب نسبت به يكديگر قرار ميدادند تا بتوان قطعات قابل انعطافتر را ميان آنها بافت. اين شيوه ساختمان سازي شبيه پارچه بافي بود و در آن قطعات عمودي معادل تار بود و اعضاء قابل انعطاف تر پود را تشكيل ميداد. نيازي به ميخ نبود. چوبها را از طريق قراردادن آنها در سواخهاي تعبيه شده در آلت فوقاني و با فشار راندن آنها به داخل شكافي كه در آلت تحتاني تعبيه شده بود تثبيت ميكردند. چوب بلوط شكافته مناسب ترين مصالح براي اين نوع بنا بود و بخش مركزي اين چوب مقاومتي خاص در برابر حمله حشرات داشت اما در بسياري موارد آلتهاي قابل انعطافتر را با مصالح چپرسازي مثل تركه فندق ميساختند كه به مراتب سريعتر از چوب بلوط در برابر حمله سوسك آسيب ميديد و اغلب پس از يكي دو نسل كارآيي خود را از دست ميداد. معمولاً به منظور به حداقل رساندن ارتعاش گل را همزمان از دو طرف روي كار ميكشيدند. بعضي مواقع گل را با نيروي زياد پرتاب ميكردند و قابليت انعطاف آن را با استفاده از سرگين يا نوعي ماده آلبومين دار ديگر به منظور تهيه يك ماده ژلاتيني اضافي افزايش ميدادند. كارهايي كه پس از اين مرحله انجام ميگرفت هم سطح گل را صاف ميكرد و هم آنرا با فشار وارد كليه درزها و شكافهاي قاب بنده تهيه شده از جگل ميكرد اما به علت قابليت انعطاف اين قاب بند، معمولاً سطح گل به شكلي موج دار و ناهموار باقي ميماند و همين امر وجه مشخصه اين شيوه ساخت گريده است.
*در فرانسه و در روستاهاي شامپاني و آلزاس استفاده از نردباني از تكيهگاههاي افقي ميان تيرهاي عمودي شيوه تحكيم ديوارهاي گلي بود. در جاهاي ديگر اين نردبانها تقليل يافته طوريكه صرفاً از طرفين هر تير قائم تعدادي ميخ چوبي بيرون زده و در مواقعي كه گل فشرده به اندازه كافي ضخيم باشد نتيجه كاملاً رضايتبخش است تنوع و نوآوري و ويژگيهاي اصلي اين تركيبات گوناگون مصالح در اكناف جهان بوده است.
*
*
*
*106- شيوه هاي ساخت
*
*
*در ساختمان سازي با خشت خام پوشه ساده گنبدي شلجمي را بهبود دادهاند تا غشاءهايي ظريف به دست آوردند، از نوعي كه وسيعاً در سراس آفريقا مورد استفاده قرار گرفته و اشكال بسيار بهبود يافته آن در در شمال سوريه ديده مي شود (نگ شن1-9) اين پوشهها كه بدون داربست طاق زني ساخته شدهاند حاصل تكامل نسلهاي متعدد است. مداوماً روي آنها اندود گل و سرگين ميكشند تا در وضعيتي سالم بمانند. و به منظور حفاظت، پايههاي تقويت سنگي پيش افكنده تدارك ديدهاند. هر كدام هندسه خاص خود را دارد. منطقه پايين صحرايي آفريقا حاوي بسياري شيوههاي ساخت محلي شده مشابه است.
*
*يك فلسفه ساختماني به مراتب پيشرفتهتر طي قرون در فلات ايران و نواحي بلافصل چسبيده به آن تكامل يافته، جائيكه پيچيدگيهاي گنبدهاي مستقر بر لچكيهاي طاق تويزهدار و طاق زني در هم انداخته مستلزم ساخت دقيق و مهارت فراوان در اجرا بوده است. اين اشكال ساخت كه از طيف گستردهاي از اشكال خشت كه براي مقاصد خاص ساخته شده بود استفاده ميكرد و تكيهگاه را تويزه تامين ميكرد در اوج فن آوري ساخت با استفاده از گل قرار دارد.
*
*
*
*
*تراكم گل تاثيري اساسي بر استحكام آن دارد و تا حدودي بر رفتار و مقاومت آن در برابر هوازدگي موثر است. تراكم اساساً بستگي به ميزان فشرده سازي و/ يا چيدن گل دارد. تفاوتهاي جزيي تراكم ناشي از نوع گل ، عملآوري و روش تركيب است اما تفاوت مهم زاده مقدار فشرده سازي است در بيشتر بناهايي كه در طول تاريخ با استفاده از بلوك يا قطعات گل ساخته شده فشار مهمي به كار نرفته است؛ گل آماده شده را در قالب يا چارچوب ريخته با بزارهاي دست ساز فشار ملايمي بدان وارد ميكردند يا حداكثر آن را لگدكوب ميكردند.
*
*
*
*
*
*دو شيوه وجود دارد كه معمولاً در جريان ساخت و كارگذاشتن گل جهت تحكيم به كار ميرود. روش تاثير گذاري مكانيكي ( معمولاً هيدروليك ) و تاثيرگذاري فيزيكي(معمولاً كوبيدن با چكش و فشرده سازي). روشهاي مكانيكي فشرده سازي ساختمانهاي گلي را ميتوان از لحاظ تاريخي و در نتيجه از نظر حفاظتي ناديده گرفت. بلوكهاي گل فشرده(پرس شده) را ميتوان مصالحي مدرن محسوب كرد و تراكم تكههاي گل، اندود گل و گچ، ملاط گل و خشت خام را از يك مقوله دانست. تراكم گل ساختماني خشك شده معمولاً بين 3/2-1/2 است. وقتي روزن داراي درنه، حجم و تراكم هرگونه مجموعه بزرگ معلوم باشد ارقام دقيق معنيدار ميشود. تراكم واقعي مجموعه بر تراكم بلوكهاي ساختماني تاثير ميگذارد (به عنوان مثال تراكم آهك كمتر از گرانيت است) اما طبيعت هم فشردگي كلي در محاسبات كلي بيشتر اهميت دارد. كوبيدن يا فشردن گلي كه در بنا كارگذارده مي شود ميتواند ادامه شيوه بنيادي ساخت با گل دانسته شود كه صرفاً عبارت است از گذاردن چيدن مصالح آماده شده به حالت نيمه نرم روي ديوار، فشرده سازي يا لگدكوب كردن به منظور نشاندن و چسباندن گل به مصالحي كه قبلاً كارگذارده شده و پيرايش سطح به منظور كسب شكل دقيق دلخواه. طبيعي است كه سازندگاني كه در اين نوع ساخت روي ديوار كار يكنند پس از گرفتن مصالحي كه به سمت آنها پرتاب ميشود آنرا با ابزاري در جاي خود قرار دهند و براي فشردن گل آنرا لگدكوبي كنند. با اينحال اين عمل بدون لطمه زدن به استحكام بنا در حدي محدود امكانپذير است اما امتيازات فشرده سازي بيشتر بلافاصله معلوم خواهد شد. پاسخ طبيعي و بلادرنگ عبارت است از قراردادن قالب بند چوبي به طول مناسب در حدي كه به قالب بندها اجازه اتصال دهد تا فشاري كه بدانها وارد ميشود از طريق كشش رابطها خنثي شود. اين پيشرفت ساده و ناگزير استفاده ازگل كوبيده شده را مبدل به يك شيوه ساخت كرده كه در اكناف جهان ديده ميشود و استفاده كنندگان از آن تقريباً به سرعت متوجه شدند مخلوط سفتتر يا كم رطوبتتر را ميتوان به كار گرفت با اين مزيت بي واسطه كه آب رفتگي كاهش مييافت. اين ترتيب ملازم بود با مزيت دوم اين شيوه ساخت كمه همانا عبارت است از استحكام بيشتر، از سفت شدن.
از آنجا كه ممكن است تركيبات گل هم فشرده دگررواني داشته باشند يعني تحت ارتعاش روان شوند و پس از قطع ارتعاش سختتر گردند، تاثيرات كوبيدن ميتواند اين باشد كه:
· گازها(هواي) داخل مصالح معمولاً به صورت حبابهاي كوچكي كه به سطح ميآيد خارج ميشو.
· ذرات به شكلي فشردهتر متراكم ميشوند و به شكل منطقيتر هم راستا ميگردند
·
*
*هم راستايي ذرات به شكلگيري بلور در داخل گل كمك ميكند.
· افزايش تراكم موجب افزايش استحكام فشاري و كشش پذير ميشود.
·
*هم چسبي ميان مصالحي كه در مراحل گوناگون چيده ميشود عملاً به حداكثر ميرسد در حاليكه وقتي از ملاط استفاده ميشود همبستگي به مراتب ضعيفتر است.
*
*اين شيوه ساخت ميتواند مخاطراتي هم داشته باشد. وقتي مخلوطي در نتيجه ارتعاش سيال ميشود نيروها در كليه جهات منتقل ميگردند چرا كه سيال وسيلهاي آبانهاي است. مهندسان ارتش كه فرماندهي جوخههاي پر شور را بر عهده داشتند مجبور بودند به آنها هشدار دهند كوبش نبايد موزون و هماهنگ باشد چرا كه خطر شكستن قالب بند وجود دارد و كوبش بيش از حد، مثل ارتعاش دادن بيش از حد به بتون باعث جداشدن مواد متشكله ميشود، به ويژه در صورتيكه مقدار رطوبت آن بالا باشد.
*هر چه سطح سازمان دهي و انديشه علمي بالاتر باشد احتمال اينكه از شيوه فشاري استفاده شود بيشترست. مصالح حاصل را غالباً pise(نام چينه در زبان فرانسه) مينامند و علت اين نامگذاري استفاده گسترده مهندسان فرانسوي از آن بوده است. اين شيوه ساخت به سادهترين شكل آن به مدت بيش از دو هزاره در شرق دور به كار رفته است. ممكن است از آجر به عنوان قالببند دائمي گل استفاده شود. پركردن قالب بند با گل صرفه جويي در وقت، سوخت و كار است. بخش اعظم ديوار بزرگ چين به اين شيوه ساخته شده است. نياز استعمارگران و ارتش به حداكثر ساختمان سازي با حداقل هزينه به استفاده فراوان و گسترده از اين شيوه در قرن نوزدهم منتهي شد و تحت فشاهاي اقتصادي و در نتيجه شور و شوق پژوهشگران، مهندسان معما و مهندسان چندين بار در قرن بيستم احياء شد. اما استفاده از اين شيوه به هيچ روي به جوامع با سواد، منظم و سازمان يافته محدود نمي شود. استفاده از اين شيوه نزد سازندگان بومي سرتاسر جهان يافت ميشود و ظرفيت بيشتر آن از لحاظ تحمل بار اين امكان را فراهم آورده كه ساختمانهاي مرتفع و جالب در اوضاع و احوال بسيار متفاوت ساخته شود، از واديهاي دور افتاده شبه جزيه عربستان گرفته تا ارتفاعات هيماليا. محدوديتهاي اين شيوه فوراً به چشم ميآيد. نميتوان از آن براي ساختارهاي پوشه نازك يا تويزه استفاده كرد.
*
*
*
*
*
*
*در سطح بين المللي، بخش اعظم بناهاي گلي با سادهترين و ابتداييترين روش ساخته شده كه همانا عبارت است چيدن تركيبي از خاك رس دار و شن ورز داده شده با كاه با افزودن آب و ساخت به اندازه كافي نرم و قابل انعطاف شده برسرديوار. اين شيوه ساخت هيچگونه پيچيدگي ندارد و وسائلي كه در ساخت مورد استفاده قرار ميگرفت ابزارهايي ساده از نوع ابزرهاي كشاورزي شن كش، بيل بيلچه و تيغههايي كه روي دسته، سوار ميشد، مثل كج بيل بود. برخي انواع تيغه تراش مخصوص براي تراشيدن سطوح ديوارها تهيه شده بود. اين شيوههاي دست ساز به سازندگان امكان ميداد سيال ترين و شكل پذيرترين ديوارها را بسازند. انحناهاي حاصل را با استفاده از اندود و ملاط كه براي مقاومسازي سطوح در برابر فرسايش روي آنها كشيده ميشد موكد ميكردند. در اين اشكال نرم و ظريف است كه بخش اعظم زيبايي متمايز بناي گلي قرار دارد.
*
*
*
*
*
*آخرين نوع از شيوههاي ساخت احتمالاً بيشترين تفاوت در ساختمان سازي با گل را نشان ميدهد؛ اين شيوه از نظر شكل و استحكام ساختاري متكي بر كلاف يا ميلبست است. كليه شيوههاي ساخت گلي نوعي سرعت و سادگي اساسي دارند كه يكي از جذابترين خصايص آنها به شمار ميرود. استفاده از ميل بست عملاً ناشي از دسترسي به گل و سودمندي آن در وضعيت نرم براي پركردن سوراخها سطوح و اتصالات در كلافها يا چوب بستها بوده است. گل نيز مثل بتون ريخته شده، در صورت رسيدن به ضخامت كافي خود مبدل به يك ساختار مستقل جداي از ميلبست ميشود.
*
*
*
*سازندگان خانههاي نئين كه امروزه تالارهاي تفت بافت طاق گهوارهاي مرتفع خود را با گل ميپوشانند از سنتي محلي پيروي ميكنند با سابقهاي چهار هزار ساله و شايد هم بيشتر. در مناطق وسيعي از اروپا و آسيا، ساختار متشكل از تير پايه قائم و آلت افقي كه برخي با چپر و تعدادي با شمعكهاي عمودي موازي به اشكال مختلف پرشده به عنوان پايه تكيهگاه پوستهاي از گچ و خاك يا تركيبي مشابه از مصالح مورد استفاده در ديوار سازه پر شده كه اساساً هدف از انجام آن نفوذ ناپذير ساختن تودههاي گل يا خاك در برابر هوا بوده است؛ تودههايي كه خود ساختاري يا باربر شدهاند. چوبها كه ميپوسد يا در نتيجه هجوم حشرات پودر و بي مصرف ميشود باعث توخالي شدن مغز قاببند گلي ميشوند هرچند آنقدر انسجام دارد كه كارآيي خود را حفظ كند. به هر صورت روي قاببندهايي كه از طريق قيدسازي چوبي استقرار يافته مقادير زيادياندود گل كشيده ميشود.
قاب بندهايي گل پايه كه به خوبي به كار گرفته شده و به درستي نگهداري شده باشد ميتواند بسته به بقاي چارچوبي كه آنها را در جاي خود نگاه مي دارد عمر ابدي داشته باشد. در مواردي نادر اين قاب بندها ميتوانند ساختاري، يعني باربر باشند اما اين نقش آنها نيست. قاب بندها اغلب سريعتر از كليه ديگر اجزاء بافت آسيب ميبينند اما حفاظت آنها در تصوير كليتر اهميت دارد زيرا اغلب نمايانگر سطوحي هستند كه حالتهايي ويژه به خود بنا ميدهد.
*ديدگاه ساخت بنا براي استفاده كوتاه مدت ميتواند استفاده از گل، آجر، چوب و ملاط به صورت تركيب تنگاتنگ راتوجيه كند. مهاجران اوليه كه حصارهاي چوبي خود را با الوارهايي ميساختند كه به داخل پشتههاي خاكي كه با عجله بالا آورده شده بود فرو رفته بود، با توجه به عمر كوتاه اين گونه مواد در استفاده از آن كاملاً بر حق بودند. كساني كه ميخواهند ساخلوهايي را كه اين مهاجران ساختند حفاظت كنند ناچارند كار را بدون الوارهاي از ميان رفته كه اينك هيچ اثري از آنها نيست انجام دهند يا اينكه خود را در خطر نكوهش شديد آن بخش از نهضت حفاظت قرار دهند كه سوار كردن مجدد اجزاء باقيمانده (اناستي لوسيس) را روا ميدارند ضمن اينكه با جايگزين سازي اجزاء ساختماني شناخته شده و فعلاً از ميان رفته بنا مخالفت مي ورزند. تركيب تنگاتنگ الوار با مصالح ساختماني متخلخل بسياري مشكلات از اين دست يجاد ميكند. از ميان تمامي تركيبهاي مواد آلي با مواد غيرآلي حضور الوار يكي از بزرگترين مشكلات اخلاقي و عملي را ايجاد ميكند. جنبه اساساً عملي مشكل صرفاً ناسازگاري اين دو نوع مصالح در بلند مدت در نتيجه تفاوت در ميزان زوال آنهاست. در حاليكه ميتوان بسيار از ساختههاي گلي را عملاً داراي عمر نامحدود دانست اين امر در مورد الوار به مراتب كمتر صدق ميكند و ميزان خرابي قابل پيش بيني اين دو نوع مصالح در طول زمان به نحوي محسوس تفاوت ميكند. يك پيشنهاد موكد ميتواند دور نگاه داشتن الوار از رابطه تنگاتنگ با گلهاي رطوبت داري باشد كه زوال چوب در آن قابل پيشبيني است. اما موارد فراواني وجود دارد كه رابطه چوب و گل چنان رابطه متقابلي دارند كه ناگزير به حفظ چوب هستيم. از اينرو در حالي كه چيدن آجر سخت به جاي الوار داخل يك ديوار آجري محكم عملي و مقدور است انجام اين كار در مورد كلاف جگن در قاب بند متشكل از مخلوط گل و جگن بدون از ميان بردن گل قاب بند و نابود كردن كيفيت تايخي سطوح و ساختار بنا كمتر ميسر است. در مواد ديگر ممكن است چوب يك عنصر اساسي بصري يا ساختماني باشد كه كنار گذاردن آن بدون وارد آوردن لطمه تاريخي به بنا ميسر نباشد.
*
*در بررسي اين روابط و تصميم گيري حفاظتي ديدگاهي متوازن به پيرانگري سرمشق اساسي است.
*107- ساختار گلهاي ساختماني
صرفنظر از گلهاي حاوي قير اساساً دو نوع تركيب گل وجود دارد كه طي قرون سودمندي آنها براي كارهاي ساختماني به اثبات رسيده است. گلهاي حاوي كلسيت (گل سفيد، آهك يا سنگ آهك)و گلهاي فاقد آن. در دسته اول شكل گيري بلور ساز و كاري براي انسجام و يكپارچه شدن ايجاد ميكند و ميتوان اين گروه را بسط داد تا شامل مصالح داراي گچ هم بشود چرا كه در اين گونه مصالح نيز همين فرايند رخ ميدهد. اين ساز و كار عبارت است از داخل كردن آب موجود كه در سطح مولكولي به صورت آب تشكيل دهنده بلورداخل تركيب ميشود و با خود مصالح يكپارچه ميگردد. در جاهايي كه كلسيت وجود ندارد گرچه مقاديري از تشكيل بلور ميتواند صورت گيرد، اصطكاك سازوكار مسلط ايجاد انسجام و به همين علت قدرت كشش پذيري اينگونه مصالح عموماً پايينتر است.
تجربه عملي رايج نشان داده است جائيكه ايجاد اصطكاك شيوه اصلي انتقال فشار باشد ابعاد متفاوت ذرات متشكله با ثبات ترين نتايج را به دست ميدهد. اين نكته بيشتر در مورد مصالحي كه در شالوده بناها وزيرسازي فشرده ميشود و در مقياسي به مراتب كمتر در مورد انواع گل صادق است. سازوكار اين پديده متكي است بر توزيع مثلثي نيروها كه به كرا ت تكرار ميشود و باعث توزيع داخلي نيروها ميگردد. از لحاظ فني اين عمل را هم فشرده سازي مينامند.
*108- روش مرمت
بيشتر حفاظت گران از طريق كاربرد غريزي فن مرمت كار ميكنند، يعني تركيبي از تجربه و دانش كه به آنها اجازه ميدهد روشي به اعمال خود بدهند بدون اينكه آگاهانه به تحليل ترتيب كارها يا دلايل آنها بپردازند. با اين حال يك نظم و منطق نيرومند در امر مرمت بناهاي تاريخي وجود دارد كه ميتوان آنرا روش انجام كار ناميد. طبيعت و توالي تصميمگيري ، مثل استفاده از انواع گلها به شيوه زير ارتباط متقابل دارد:
1- مرمت بايد از لحاظ ضرورت و انجام حداقل كار لازم براي كسب نتيجه با دوام موجه باشد ضمن اينكه شرط برگشتپذيري و استحكام را نيز تامين كند. خصوصياتي چون همسازي، سازگاري و جنبههاي عملي متعدد در تصميمگيري موثر است در حاليكه عوامل ظريفتر چون استخدام نيروي محلي، حفظ سنت، آموزش و انسجام بناهاي گروهبندي شده ميبايست معنيدار باشد.
2-
*بايد درك واضحي از بنا در زمينه تاريخي آن داشت، همينطور از نيروهاي موثر برآن و طبيعت ساخت. اينكار ميتواند مستلزم آزمايش خاك به منظور تعيين محتوي آن، نوع رس، ميزان اسيدي بودن يا قليايي بودن، استحكام مصالح، وضعيت اقليمي، كاربرد و نيز تحليلهاي ملازم ارزيابي تاريخي باشد. بايد وضعيت بنا را به شكل مقتضي ثبت كرد تا بتوان تغييراتي را كه در آن صورت ميگيرد تشخيص داد و دلائل خرابي بايد به شكل بنيادي وارسي گردد تا بتوان در ترميم خسارت يا لطمه وارد شده به نحو مناسب به علت خرابي پرداخت.
3- در مرمت يا مداخله در بنا بايد علت وارد آمدن خسارت را در نظر گرفت و اقدام را طوري طراحي كرد كه در برابر تكرار خرابي مقاومت كند و اصلاح به شكلي موثر صورت گيرد. ايجاد توازن ميان مصالح مورد نياز مداخله عملي و الزامهاي سنت ساختماني ضروري است. به عنوان مثال استفاده از گل مناسب براي مرمت پايه ديوار در صورتي كه سطح كار وسيع بوده در حين خشك شدن آب برود طوريكه از نظر ساختاري هيچگونه تكيهگاهي ايجاد نكند وجهي ندارد. از طرف ديگر خريد زميني قيمت به عنوان تحكيم كننده شامل ديواري گلي كه سطح آن صرفاً هستهاي است فرسايش يافته و اندود محافظ خود را از دست داده به همين اندازه بي وجه است. هيچ سطح تاريخي را بدين شكل حفاظت نميكنند و بازگشت به شيوه بومي حفاظت بهتر است.
4- بايد ايجاد تكيه گاه موقت مورد نياز مرمت و تضمين ثبات بنا در آغاز كار را، همراه با حفاظت ساختار طي مدت مرمت مجاز شمرد.
5- حصول اطمينان از كسب كليه موافقتهاي لازم، وجود مصالح و كارگر و نظارت در كار و هزينهكردن پول در مديريت پروژه اهميت دارد.
6- بايد اثرات بلند مدت مداخله و زوال مصالح را مدنظر قرار داد و در برنامه نگهداري لحاظ كرد.
7- كلام آخر اينكه لازم است حتماً قدامات حفاظتي مستند و بايگاني گردد.
*معمولاً خرابيهاي ساختاري بناهاي گلي بر چهار نوع است:
·
*زوال ناشي از فرسايش و/يا خرابي ناشي از تاثير اصلاح
·
*
*خرابي اجزاء متشكله چوبي يا از دست رفتن قدرت باربري مواد سختتر چون طاقها نعل درگاهها و آجرهاي كنج.
· ترك خوردگي عمودي ناشي از حركت ناهمسان يا نيروهاي خارجي كه احتمالاً آب آنرا تشديد ميكند.
· نفوذ آب
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*ممكن است خرابيهاي ثانويه طاقها، كفها و ديگر ساختارها در پي خرابيهاي فوق روي دهد. يك اصل كلي در تامين تكيهگاه براي ساختارهاي گلي اين است كه نيروي مهار بايد تا حد امكان روي سطحي وسيعتر وارد آيد وداراي همساني باشد كه معمولاً بهترين كار استفاده از مواد نرم- بالشتك فوم، منسوجات، كيسههاي شن، چوب قابل انعطاف و نصب ورقههاي انعطاف پذير است. اصل بنيادي اين است كه بار هيچ نقطهي به حداكثر آستانه تحمل قدرت فشرده شدن ساختار گلي نرسد. اگر اين اصل رعايت نشود، بار نقطهاي ساختار گلي را سوراخ خواهد كرد. بنابراين بايد تكيه گاه موقت را همواره بر طبق اصل استفاده از شمعك ايجاد چوب فرش طراحي كرد و طوريكه نيروي مهار يك تيرچه يا ديرك با استفاده از يك ورق يا چوبفروش روي سطح ديوار پخش شود و چه بسا لازم باشد ميان اين توزيع كننده بار و ديوار ، طاق يا ساختارهاي ديگر مواد نرم ويژه بسته بندي تعبيه شود. در حال حاضر اين مواد عبارتند از ورقههاي فوم نرم، و فومهاي تزريقي باز شونده كه بعداً جمع خواهد شد. بايد تكيه گاه قوسها را همواره به شكلي يكنواخت تامين كرد. و هيچگاه اجازه نداد نيروي رانش بر يك نقطه وارد آيد. گرچه ساختمانهاي گلي نسبتاً آسان سوراخ ميشود و در صورتي كه سنگ در آنها بكار نرفته باشد با مته سوراخكاري كرد شمعك زني كار آساني نيست و به عنوان آخرين و نه اولين راه چاره مورد استفاده قرار ميگيرد.
*
*
*انعطاف پذيري ساختارهاي گلي كاركردن با آنها را آسانتر از كار با اشكال ساختماني بي انعطاف تر، البته غير از بناهاي قفس بست ميسازد. ديوارهايي را كه در نتيجه خرابي پي، شكم داده ميتوان از طريق زدن تيرهاي بغل بند در مسافتي طولاني، هل دادن آرام و يكنواخت ديوار به جلو به منظور بازسازي قسمتهاي زيرين كه از بن خراب شده يا شروع به خرابي كرده مرمت كرد. اين خرابيها معمولاً تحت تاثير آبهاي زيرزميني يا رسوب املاح است. پس از اينكار ميتوان استحكام بخشي به ديوار را از طريق بازسازي يا لاگذاري پيش برد.
1-9 گزينههاي موجود
*
*
*
*معمولاً اولين گزينه انجام شكل سنتي مرمت است يعني جايگزيني گلهاي ساختماني يا اندودهاي فروريخته با استفاده از مواد مشابه. گرچه اندود كشي سنتي اصولاً و در عمل ساده و رضايتبخش است- غير از نيروي كار زيادي كه لازم است- روشهاي سنتي مرمت از طريق مصالح گذاري اغلب نا موفق است بدان علت كه داخل كردن گل نرم به داخل كاواكها اين مشكل را دارد كه مصالح لاگذاري شده آب ميرود و در نتيجه قدرت اتصال از دست ميدهد، به همين دليل است كه بسياري از شيوههاي بومي مرمت شامل لاگذاري سنگ و حتي قلوه سنگ ميشود و معادل مدرن آنها بلوكهاي بتوني و/يا بتون مايع است كه آنهم با گل ناسازگار است و اغلب نتيجهاي نميدهد.
*وقتي پركردن شكافها ضروري باشد ميتوان با طراحي دقيق و انتخاب پركنندههاي جايگزين كه آب نميرود، از طريق به حداقل رساندن مقدار آب در لاگذاري، طوريكه ماده پركننده زير سطح قالب پذيري باشد؛ با فنون اتصال اصلاح شده و با استفاده از مواد مصنوعي مسئله را حل كرد.
*
*
*
*
*
*ميتوان با استفاده از گلهاي داراي حداقل انبساط- انواع كائولينيت- و افزودن گچ و آهك كه انبساط آنها ميتواند انقباض خاك را خنثي كند و با استفاده از مواد خنثي مثل گرد آجر و خاكستر سوخت آسياب شده پركنندههايي كه منقبض نميشود به دست آورد. ميتوان مصالح داخل كردني را با فشار وارد تركهاي كوچك كرد؛ ميتوان داخل كاواكها دوغاب ريخت يا اينكه به حالت قالب پذير سفت وارد روزنههاي بزرگتر كرد. از طريق ترتيب دادن دقيق مصالح ميتوان درجات متفاوتي از سختي استحكام وگيرايي به دست آورد كه ويژگيهاي مناسبي از نظر انبساط و انقباض داشته باشد.
*
*
*
*از طريق به حداقل رساندن ميزان آب ميتوان انقباض را كاهش داد يا مهار كرد. وقتي بتوان مصالح را به حد كفايت محدودسازي كرد ميتوان از بستهبندي خشك استفاده كرد، بدين صورت كه مخلوط مناسب را به صورت پودر خنك داخل كاواكها ميكنند و فشرده ميسازند و سپس اجازه ميدهند بدون غرقاب شدن رطوبت جذب كند. اين كار از طريق مرطوب نگاه داشتن محيط در بخش بيروني كار براي مدتي معين، و استفاده از مواد جاذب الرطوبه سطحي چون گوني كه با استفاده از تكيه گاههاي موقت روي سطح بنا نگاه داشته ميشود عملي ميگردد. با روشي از اين دست ميتوان يك پرشدگي منسجم به دست آورد هر چند نبايد انتظار استحكام زياد داشت.
وارد كردن مصالح در كاواك به شكل نرم به مسئله ورزپذيري منتهي ميگردد كه مستلزم آن است كه مقدار آب موجود در مصالح كمتر از حد قالب پذيري باشد. وارد كردن مصالح خشك به داخل كاواكهاي كوچك دشوار است و از طرف ديگر آب و رفتگي مصالح مرطوب بيشتر است. افزون بر اين خشكي ساختار ديوار باعث ميشود به مصالحي كه لاگذاري ميشود نچسبد و از طرف ديگر آب زدن به گل موجود باعث تشديد مشكل آب رفتن مصالح گرديده در محلهاي انقباض پرشدگي با ديوار، خطوطي ضعيف باقي ميگذارد.
*
*
*در مواقعي كه تنها يك سطح نياز به اتصال دارد مسئله نسبتاً آسان است و آب زدن به ساختار موجود همراه با داخل كردن تركيبي كه به اندازه كافي نرم باشد ميتواند موفقيت آميز باشد مشروط بر اينكه مداخله در مقياسي كوچك صورت گيرد. در مواقعي كه نياز به پر كردن كاواكهاي اساسي هست و نياز به اتصال در دو تا سه جهت وجود دارد، بهترين روش عبارت است از تبديل مصالح لائي گذاري به صورت بلوكي برخوردار از شكل مناسب و نصب بلوك خنك در محل با استفاده از ملاط گل يا يك تركيب رقيق از نوع مشابه، طوريكه اطراف و پشت بلوك را پر كرده بستر مناسبي براي آن فراهم كند.
*
*
*
*
*بعضي مواقع استفاده از قيد توصيه ميشود. اينكار از طريق وارد كردن فيرزيكي ميله به داخل ساختار موجود صورت ميگيرد. گرد قيد مصالح جديد گذارده آنرا متراكم ميكنند يا حتي به صورتي كه بعضاً توصيه شده است رگ چيني يا خط اندازي با سفال اجرا مي شود. اين نوع هم بست سازي فيزيكي از اين امتياز برخوردار است كه اتصال حالت مكانيكي دارد و حتي در صورتيكه هم بستي مواد چسبنده حفظ نشود ادامه خواهد يافت. سفال، ميله و ميل رابطهاي فلزي طبيعتاً با گل سازگاري ندارند و بايد پذيرفت هرگونه حركتي كه به آنها يا از طريق آنها منتقل شود مستقيما” به ساختار اصلي ديوار منتقل نخواهد شد بلكه تمايل دارد خود را بصورت حركت بين مصالح سختتر و مصالح نرمتر نشان دهد.
در اين مطالعات جايگاهي براي استفاده از پركنندههاي مصنوعي وجود دارد. بهترين راه پر كردن درزهاي ناشي از حركت ميان بخشهايي ساختمانها و درزهايي كه در آن وجود فشار دروني مطلوب يا لازم است، استفاده از روش تزريق فوم است. روشهاي داراي حق انحصاري توليد موجود است كه از با استفاده از آن رزينها و معرفها را به هنگام استفاده مخلوط ميكنند تا تركيبات فوم سخت شونده مثل پلي اورتانها ايجاد شود. ميتوان اين تركيبها راطوري فرموله كرد تا درجات متفاوتي از انعطاف به دست آيد. عيب آنها اين است كه ابدي نيستند. بايد هميشه آنها را در براب نور فرابنفش حفظ كرد و حتي ميتوانند در طول زمان و تحت شرايط حفاظت شده به علت بيثباتي شيميايي خراب شوند. بدين لحاظ نميتوان در بلند مدت روي تداوم توانايي باربري آنها تكيه كرد اما ميتوانند زير ساختي براي بندگاههاي انبساط در اختيار گذارند. شرايطي كه در آن مصالح بي انعطاف جز لاينفك بناست، مثل مورد نماهاي آجري و گچ كاري شده، ميتواند وضعيتي ايجاد كند كه در آن استفاده از پركنندههاي مصنوعي و چسبهاي مصنوعي گزينههايي قابل بررسي باشد.
*
*
*
*
*1-10 روشهاي ساخت
روشهاي سنتي ساخت از ين مزيت برخوردارند كه مدتهاي مديد امتحان خود را پس داده و در بسياري موارد بهترين شيوه استفاده از مصالح سنتي شناخته شدهاند. تجهيزات مدرن ميتواند در اجراي كار راههايي ميان بر ايجاد نمايد يا اصلاحاتي كه موجب صرفه جويي در نيروي كار ميشود در شيوههاي سنتي ايجاد نمايد- خرد كردن ماشيني كاه يا الياف مصنوعي، روشهاي ماشيني مخلوط كردن، روشهاي ماشيني حمل، كارگذاري و پمپ كردن را ميتوان با روشهاي مدرن قالب بندي بتون، بالابري ، فشرده سازي، داربست زني و غيره تركيب كرد. روشهايي كه صرفاً انواع ديگري از فنآوري جا افتاده بشمار مي رود ميتواند با موفقيت ونتايجي پيشبيني پذير به كار گرفته شود در حاليكه شيوههاي زاده اختراعات جديدتر مثل ايجاد ارتعاش با فركانس بالا به شكل ماشيني و حتي مافوق صوت ميتواند كاربردهايي در شرايط ويژه داشته باشد كه هنوز به اثبات نرسيده است.
*
*
*در روشهاي سنتي ساخت اغلب در توزيع مصالح نرم روي كار از نيروي فراوان استفاده ميشود.وقتي بخشهاي كاملي از بنا بايد تجديد ساخت شود ميتوان قاب بندهاي مخلوط گل و جگن را به شكلي موثر با پرتاب همزمان گل روي هر دو سطح كار و كارگذاري يا كوبش موزون تودههاي گل به منظور انجام مرمت در مقياس بزرگ پوشش داد. وقتي ترديدهايي درباره تاثير ارتعاش]ناشي از پرتاب مصالح روي سطح كار[ و نيروي لازم براي وارد كردن مصالح تعمير در محل مورد نياز وجود داشته باشد، بايد هميشه قالببندي كافي مد نظر قرار گيرد و به سطوح كليه مصالح مهار كننده لفّافي نرم داده شود تا فشار در سرتاسر ديوار پخش شود و در سرتاسر درونسوي طاق يا كف يكنواخت باشد.
*
*
*
*در آماده سازي مصالح بتونه مانند، حقيقت كلي اين است كه هر چه در مرحله تهيه بيشتر به حالت مربوط باقي بمانند قابل انعطافتر ميشوند و كاركردن با آنها آسانتر و در نهايت رضايتبخشتر ميگردد. بسياي مصالح از اين دست از بهم زدن مكرر كه موجب يكپارچه شدن ذرات بسيار ريز ميشود سود ميبرند. بنابراين لازم است هميشه زمان كافي براي آماده سازي مصالحي از اين دست تعيين شود. در وارد كردن مواد تقويتي اعم از طبيعي يا مصنوعي مخلوط سازي كامل براي نيل به يكدستي تام ضرورت دارد، هميشه انجام اينكار ضرورت ندارد. برخي ساختارهاي گلي از اين لحاظ قابل توجهند كه مواد تقويتي را به جاي مخلوط سازي به صورت يكدست در آنها رگ چيني كردهاند.
*
*
*
*
*
*در كار با مصالح سفالين اغلب چسبندگي را از طريق آبزني تامين ميكنند و همين اصل ميتواند در مورد برخي ساختارهاي گلي صادق باشد، به ويژه در چسبيدن اندودهاي گلي. از آنجا كه اندود به خاطر ضخامت ]اندك[ خود ضعيفتر از ديواري است كه روي آن كشيده ميشود بايد همراه ديوار حركت كند و چنانچه سختي خاصي داشته باشد بايد رابطهي انعطاف پذير بين ديوار و اندود موجود باشد. بنابراين سنتاً و طبيعتاً اندودها را طوري ترتيب ميدهند كه با ايجاد شكافهاي متعدد در داخل بافت خود با حركتهاي ديوار سازگار گردند. بر اين اساس معمولاً در اندودكاري از مصالح ضعيف استفاده ميشد و افزايش چسبندگي را از طريق مرطوب سازي كافي لايه زيرين و خود اندود به منظور هم پيوند شدن دو مصالح انجام ميدادند. بنابر آنچه در بالا گفته شد شيوه ساخت سنتي طرفدار ايجاد چسبندگي از طريق فشردن در حالت مرطوب است- روشهاي كمچه زني، كوبيدن، كار با دست و موجگيري متداول است. تركهاي سطحي متعدد كه پس از خشك شدن پيدا ميشود زبانه هاي اتصال براي استفاده از پرداخت كنندههاي سطوح مثل دوغابهاي آهك پايه و حتي قير كه به صورت نسبتا” داغ به كار ميرفت ولي اينك پيمايه سرد آن هم موجود است در اختيار ميگذارد. با اينحال ساختار مولكولي بزرگ قير، حتي به صورت پيمايه، مانع همبسته شدن مصالح ميگردد. داشتن اطلاعات بنيادي درباره ويژگيهاي شيميايي و فيزيكي مواد از نظر رفتار آنها براي حفاظتگر اهميت دارد.