۱۳۹۸ دی ۲۸, شنبه

پیشنام ها القاب و عناوین در کشور ساسانی ویراست پنج 5



 
پیشنام­ها در کشور ساسانی

92.  2320 sa-pao،  sa§ (sar)-pav * پیشنام مقام رسمی مسئول امور دینی ایرانیان در سنان (Si-nan)اینجا، یا سنان زابل، یا نزدیک کوه خواجه و اینجا] بود؛ منصبی که از روزگار برپاییِ نیایشگاه­های خدای آسمانیِ آتش در این محل، یعنی پیرامون سال 621م، پدید آمد.  پلیو در مقاله‌ای درخشان تمامی نوشته های مربوط به این پایگاه/جایگاه (منصب) را گرد آورده است[1].   به هر روی گمان نمی‌کنم بتوان حدس/گمان/نگره گابریل دِوِریا (Devéria) را پذیرفت که آوانگاشت چینی همان سابا sābā سُریانی ("شیخ/اشیب/کهن مرد/پیر") است.  این حدس/گمان آشکارا با قواعد آوانگاری که خود پلیو با آن همه ژرف بینی تفسیر و رعایت کرده نمی خواند: نیاز  است صوتِ دندانی یا روانِ پایانی در نویسه sa که معمولاً در آوانگاشت­های دوره ت'انگ یافت می‌شود در نظر گرفته شود.  همچنین دور است که ایرانیان واژه‌ای سُریانی را بر ورجاوند نهاد خود گذارده باشند.  آشکار است که آوانگاشت چینی همخوان با صورت پارسی میانه‌ای است که می‌توان ریشه آن را در خشترپاون xšaθra-pāvan xšçpava)،  (xšaçapāvā  [ساتراپ، و اینجا] پارسی باستان یافت، که به axšadarapān یا axšadrapān آشوری، axašdarfnim عبری،2 ساتراپ σaτaπης یونانی (šahapand ارمنی و کِشاتِراپا ksatrapa سنسکریت) انجامیده است.  صورتِ پارسی میانه که آوانگاشت چینی با درستی تمام از روی آن ساخته شده و بسا که šaθ-pāv * یا *xšaθ-pāv بوده است.  نویسه sa نمایانگر  سر، sar (سرکرده، سالار) در پارسی میانه و امروزی نیز هست.3
93.  2321 K‛u-sa-ho،  Ku-sas (r)-γwa*، پیشنام 2322  شاهان پارسه (ایران) بود.  4 چنین می نماید که این آوانگاشت بر پایه صورتی چون xšaθva یا xšarva در پارسی، همبرابر با xšáyavan  *xšēvan سغدی ("شاه") ساخته شده.5 گفتنی است که صوت سایشی x در چینی با جزء k‛u به سادگی و شایستگی تمام بیان شده،6 حال آنکه در آوانگاشت پیشین افتاده.  شاید  تفاوت­هائی که در گذر روزگار پیش آمده سبب ساز شده باشد: آوانگاشت sa-pao از سال­های پیرامون 621م. است در حالی که ک'و ـ سه ـ هو (K‛u-sa-ho) که در سالنامه­های سویی (Sui) اینجا] آمده، از نیمه دوم سده ششم است.  به گفته زاله‌مان[2]، آغازین ایران در پارسی میانهš شده؛ تنها در کهنترین وام‌واژه‌های موجود در ارمنی ašx- به‌جای می‌آید و گرنه بنا به دستور  š را می‌بینیم، جز اینکه xš جایگزین میان‌واکه‌ای شده باشد.2 شاید نیاز باشد با توجه به صورت چینی ـ ایرانی در این دستور بازنگری  شود، اما این کارِ پژوهشگران ایرانی است. 
94.  2324شت(شد) یشایه  ša-ye *šat (šaδ)-ya پیشـــــــــــــــنام پســـــــــــران شــــــــــــــــاه ایران.  Wei šu, Ch.  102, p.  6; T‛ai p‛in hwan yü) ki, Ch.  185, p.  17) ).   این نام  همبرابر است با واژه اوستایی خشتریه، xšaθrya "(سالار، فرمانروا)."3 شاهزادگان شاهنشاهی  ساسانی شَثراداران (saθraδārān) نامیده می‌شدند.4 ساسانیان را رسم بود پسران شاهنشاهان با عنوان "شاه" بر استان­ها فرمانروائی کنند.5 در مورد پیشنام  2335  در آوانگاشــت نام­های ایرانی بسنــجید با نام رود سـیحون، Yaxartes،  2336 (Sui šu, Ch.  83, p.  4b) Yao-ša، یعنی *Yak-šaδ (šar).  چون این نام در پارسی میانه خشارت (Xšārt) یا اشارت (Ašārt) (در پازند اشارد/(Ašārd است،6 چاره‌ای جز این گمان نیست که سرنمون آوانگاشت چینی *Axšārt یا *Yaxšārt بوده است. 
95.  2337  i-tsan،  اما از آنجا که fan-ts‛ie در نویسه آخر با  2338 نشان داده می‌شود، خوانش درست  *i-džaδ i-ts‛at، -dzaδ، نام شاه پــــــارسه اســـــــــــت )   2339   یا  2340 : Wei šu, Ch.  102, p.  6 (T‛ai p‛in hwan yü ki, Ch.  185, p.  17.  نام چینی بروشنی نمایانگر آوانگاشتی از اخشِد Ixšeδ،  در کتاب بیرونی، اخشید (Ixsīdh)، پیشنام  شاهان سغد و فرغانه بوده است که  آوایش  واژه پارسی باستان xšāyaθiya در یکی از گویش­های ایرانی است.7 اخشید (Ixšēδ) همان خشتئه (xšaeta) اوستایی ("درخشان") است که صورت متأخر آن شید، šēdah است.  نباید فراموش کرد سغدی زبان مشترک و بین‌المللی در آسیای مرکزی و حتی وسیله انتقال تمدن بوده است.[3] پیشنهاد هوری2 که آوانگاشت چینی باید نمایانگر واژه پارسی izad ]ایزد[ ("خداوند") باشد پذیرفتنی نیست: نخست اینکه، در اینجا سخن نه از پارسی امروزی بلکه تنها  پارسی میانه است؛ دو دیگر، ثابت نشده که ایزد هیچگاه پیشنام  شاهان ایرانی بوده.  برعکس همچنان که نولدکه گفته است،3 شاهان ساسانی به خود پیشنام  bag ]بغ[ ("خدا") می‌دادند نه یزدان، yazdān که حتی در آن روزگار ویژه/مختص به"خدا" بود. 
96.  2342 fan-pu-šwai،  *pwan-bu-zwiδ، نــــام شهــــبانوی پارسه Ch.185, p.17)، T‛ai p‛in hwan yü ki؛ Ch.102, p.6،  (Wei šu.  پایه این آوانگاشت واژه پارسی میانه بانبشن bānbusn،  bānbišn (در ارمنی، bambišn،  بانبشن"همسر شاه ایران" است.  4 چنین می نماید که کهن الگوی پارسی که آوانگاشت چینی را  از روی آن ساخته اند *bānbuzwiδ بوده.  چه بسا بخش آخر به واژه سغدی waδu یا wyδyšth ("همسر") وابسته باشد.5
97.  2343 مــــــکو (مــــــــغو) دان، مـــــــــــــــو-هو-دان، mo-hu-t‛an،  (mag-gu)-dan *mak-ku مقام­های  قضــــایی ایران 2344  (Wei šu, Ch.102, p.6).  هوری6 این حقیقت را نادیده گرفته که جزء ت ان، t‛an نیز بخشی از آوانگاشت است و تنها mo-hu را با mo-yu اوستایی برابر گرفته.  آوانگاشت *mak-ku (mag-gu) آشکارا بر پایه مگو،  magu  پارسی میانه  ساخته شده و هم ازینرو یکسره درست است.  آوانگاشـــــت تازه تر، 2345  *muk-gu، (mu-hu) بر پایه مغ  muy یا moy در پارسی امروزی ساخته شده.7 پایانه dan ترکیب هائی چون هیربدان herbδān ("قاضی") و موبدان موبد، mōbeδ mobeδān را پیش چشم آرد که دومی همان مگوپاتی، magupati پارسی باستان، موگپت mogpet ارمنی، موپت، maupat پهلوی و موبد،  mūbid  پارسی امروزی است (که بر پایه فرهنگ پارسی استینگاس، به معنای "کسی که عدل/داد را جاری می‌کند، داور" نیز هست)، از همه اینها گذشته، بسنجید با وام‌واژه movpetan (همین طور movpet،  mogpet و mog) در ارمنی[4].   از اینرو می‌توان بدرستی نتیجه گرفت صورت مگوتان، *magutan یا *magudan مگودانی در پارسی میانه بوده که آوانگاشت چینی درست از روی آن ساخته شده است. 
98.  2341   ni-hu-han،  ni-hwut-yan*.  گنجوران 
ایران (Wei šu, Ch.102, p.6).  این واژه در واقع نام خانوادگی یا پیشنامی است که نویسدگان یونانی آن را [νaχoρaυν!] 2346،    [νaχoξρaυν!]2347، 2348[! ξαρναχορυανηζ] نگاشته‌اند (با واژه sar [سر [چون پیشوندی به معنای"سالار، بالادست").  فردوسی در بخش شاهنشاهی خسرو دوم شاهنامه بارها  نام  نـخواره (Naxwāra) را می‌ آورد و خزانه‌دار این شاه "پورِ نخواره" نام گرفته.2 از روی نام وی خزانه‌داری را ال-نخیرجانal-Naχīrajān[ چنین در متن!] نام داده‌اند.  آوانگاشت چینی از روی الگوی پهلویِ این واژه *Niχurγan Neχurγan ساخته شده و در واقع صورت Niχorakan را نیز یافته‌اند.3
99.  2349  ti-pei-p‛o،  *di-pi-bwiδ (bir, wir).  صاحب‌منصبان دیوانی و کلیه امور مربوط به اسناد (Čou šu, Ch.50, p.5b).  در جستاری مشابه در Wei su (Ch.102, p.6)،  نویسه دوم به خطا  2350  tsao4، *tsaw چاپ شده؛ *di-tsaw با هیچ واژه ایرانی‌ همبرابر نیست.  از روی تعریف واژه معلوم می‌شود که آوانگاشت فوق از دیپی di-pi* برابر است با dipi ("نوشته، کتیبه")،5 dipīr یا dapīr در پارسی میانه، دِبیر، dibīr یا دَبیر، dabīr در پارسی امـــــروز (dpir در ارمنی)؛ و اینکه *di-pi-bwiδ همبرابراست با واژه پارسی میانه dipīvar،  بر گرفته از *dipi-bara، که در آن پسوند ور var (bara در پارسی کهن) به معنی "حامل، دارنده" بوده است.6 صورت­های dipīr و dibīr کوتاه شده dipīvar هستند.  همچنان که از تعریف معلوم می‌شود، این واژه در عین حال آنچه را از معنی دیوان، dēvān بر می آمده،  یعنی تشکیلات اداری در شاهنشاهی ساسانی، نیز در برداشته است. 
100.  2351 no-lo-ho-ti،  *at(ar)-la-ha-di.  مقام­های  ایرانی که سرپرستی امور داخلی شاه (تدبیر منزل) (یا امور خاندان شاهی) (Wei šu, Ch.102, p.6) را داشتند.  تئوفیلاکتوس سیموکاتا[5] اطلاعات زیر را درباره وظایف موروثی هفت خاندانِ بلند مرتبه در شاهنشاهی  ساسانی به دست داده است: "خاندان ارتابادِس (Artabides) نام جایگاه شاهی دارد و پایگاه گذاردنِ تاج بر سر شاه نیز نزد همین خاندان است و بس.  خاندان دیگر سرکارِ سپاه  است، دیگری سر کارِ امور شهری است، خاندانی دیگر دعاوی آنهایی را که در اختلافات خود نیاز به داور دارند حل و فصل می‌کند.  پنجمین خاندان فرماندهی اسواران را دارد، ششمین سرکار گرد‌آوری مالیات و نظارت بر گنجینه شاهی است، و هفتمین سرکار سلاح و تجهیزات سپاه.  " همچنان که نولدکه گفـــــــــته ،2  بــــــایــــد آرتابادس Artabides (2352 ) را آرگبادِس Argabides (2353)، معادل اَرگبُد، Argabeδ گرفت.  صورتی هم هست به شکل 2354که معادل اَرکپَت  با arkpat پهلوی است.  این پیشنام  در اصل به فرمانده ارگ [ارگپد] [کوتوال] و بعدها به سپاهیان بسیار بلند مرتبه داده می‌شد3.   در عبریِ دوران­های بعد این پیشنام  را به صورتهای alkafta،  arkafta یا arkabta می‌یابیم.4 آوانگاشت بالا  گویا بر پایه  صورت *Argade (     )، برابر با Argabeδ ساخته شده است. 
101.  2356 sie-po-p‛o،  sit-pwa-bwiδ*.  مقامات ایرانی مسئول آرتش(پایگان/ pāiγan و  اسواران/aswārān) در چهار گوشـه یا چهار pātkōsاینجا و اینجا] (pāt به معنی "استان" و kōs به معنی "نگهبانی" [کذا در متن! مثل اینکه بر عکس است، بد و پد به معنای نگهبان و کوس و کوست به معنی ولایت/استان مرزی است.]   2357Wei šu, Ch.102, p.6: . در Čou šu (Ch.50, p.5b) به جای نویسه نخست، 2358  *sat، sar آمده.  این واژه همبرابر است با اسپهبد، spāhbeδ پارسی میانه؛  در پهلوی پت، pat،  در پارسی امروزی بَد، بُد "سالار".  ایران اسپهبد (Ērānspāhbeδ) پیشنام سرفرمانده یا سپهسالار لشکر شاهنشاهی ساسانی تا پادشاهی خسرو یکم بود.  گویند صورت پهلوی این واژه سپهست، spāhpat است،5 اما آوانگاشتِ چینی آن بیشتر به شکلِ سپهبد sipahbaδ  در پارسی امروزی پهلو میزند، طوری که می‌توان به این برداشت رسید که شکلی  چون -beδ) یا (-buδ *spabbaδ در پارسی میانه داشته اند. 
102.  2359 nu-se-ta،   *u-se-daδ که در کتیبه چینی سال 1489 یهودیان ک'ایی‌ـ فون فو (K‛ai-fon fu) در هوـ نان پس از نام  2360   لی ـ وی (Levi) (Lie-wie) به کار رفته است.[6]
همان‌طور که دووِیا (G.Devéria) بدرستی دریافته، این آوانگاشت استاد  ustād پارسی را نماید.2 یهودیان ایرانی این واژه را در برگردانِ پیشنام عبریِ راب (Rāb) (Rabbi/خاخام) کار گرفته اند، هرچند در پارسی نام بعد از پیشنام  می‌آید.  یهودیانِ چینی تنها  شیوه بیان چینی را گزیده اند که در آن نام خانوادگی جلوی پیشنام  می‌آید و استاد لی ـ وی به همان معنای "خاخام لِوی" است.   چنین می نـماید که خودِ آوانگاشت بسیار کهن تر از دوره مینگ باشد، و بی‌ چون و چرا  روزگاری فرونگاشته شده که هنوز صامت پایانیِ ta ادا می‌شده است.  از این پیش به یاری اطلاعات کتیبه‌های یهودی در نوشتاری نشان داده‌ام که یهودیان چین از ایران رخت بدانجا کشیدند و تا پیش از دوره سونگ آفتابی نشده بودند.  نشانه ای زبان‌شناختی هست که به بهترین شکل رای به درستی این گواه تاریخی دهد.  در سالنامه­های دودمان یوان  (Yüan ši, Ch.33, p.7b; p.11b) [Yuanshi 元史] یهودیان، شو ـ هو (Šu-hu) (جو ـ هود/Ju-hud)   2361 یا چو ـ وو (Ču-wu)   2362  خوانده شده‌اند.  احتمالش هست که این صورت آوانگاشت ساده واژه Juhūδ یا Jahūδ ]جهود[ در پارسی امروزی با مصوت کامیِ آغازین باشد.  همه می‌دانند، دگرسانی y آغازین به j ویژه پارسی امروزی است.3 در پهلوی یهوت yahūt هست، همچنان که در عبری یهودی (yahūdī) و در عربی یهود (Yahūd).  آوانگاری واژه پارسی میانه یهوت برای چینی ها کار دشواری نبود.  اما خودِ صورتِ آوانگاشت چینی نشان می‌دهد بر پایه گونه ای از این واژه در پارسی امروزی ساخته شده و پیشینه اش نمی تواندبه پیش از سده دهم یا دوره سونگ برسد. 




4. Sui šu, Ch. 83, p. 7b.
 نیز، نک : یادداشت آندره‌آس (Andreas) در:
نمی فهمم  چگونه ممکن است، آن طور که پژوهشگران پیشنهاد کرده‌اند، آوانگاشت چینی معادل نام خسرو باشد:
6. در آوانگاشت­های مانوی این صوت با  *χu (hu) نمایانده شده  است. نک :
1. Salemann, Grundriss der Iran. Phil., Vol. I, pt. i, p. 262.
2. نیز، بسنجید با:
 Gauthiot, op. cit., p. 54, § 61.
3. نمی‌توان این نظر هوری را پذیرفت که این واژه همان šāh ]شاه[ در فارسی است
  روزگاری  که در Wei šu  آمده بروشنی ایران دوران ساسانی است؛ یعنی فارسی میانه/پهلوی است.
4. A. Christensen, op. cit., p. 20
بسنجید با xšçm،  xšaçam فارسی کهن (”سلطنت، پادشاهی“)، xšaθrem اوستایی، کشترم ksatram سنسکریت
؛ xšaθrya معادل  است با ksatriya
 از دید من، حق با پونیون است که گمان کرده ”ساترراپ“ پیش نامی  یکسره افتخاری بوده که شاه نه تنها به استانداران که به بسیاری از بلند پایگان می بخشیده است:
H. Pognon, Journal asiatique, 1917, I, p. 397.
6. West, Pahlavi Texts, Vol. I, p. 80.
7. نک : زاخائو:
3. Nöldeke, Tabari, p. 452.
به باور او اگر داوری بر پایه واژه ارمنی باشد، صورت بانبشن bānbušn نادرست است؛ اما آوانگاشت چینی یکسره آن را درست می‌نماید.
پیشتر آبل ـ رموسا در پیروی از ما توان ـ لین (Ma Twan-lin) به سه لقب پیشگفته اشاره کرده، اما بخشی از آنها را با آوانگاشت نادرست آورده بود:
"Le roi a le titre de Yi-thso; la reine, celui de Tchi-sou, et les fils du roi, celui de Cha-ye."
"شاه عنوان یی-تشو/ Yi-thso دارد؛ آن شهبانو تشی-سو/ Tchi-sou و پسر شاه شا-یه/ Cha-ye  است."
پس  برخلاف گمان پلیو
 نمی‌توان این نمونه را دلیلی بر اثبات این دانست که muk احتمالاً آوانگاشت mak نیز هست.
2. Nöldeke, Tabari, pp. 152-153, 439.
4.Justi, Iran. Namenbuch, p. 219 در Naχuraqān یا Naχīrajān،
 q و j نمایانگر g پهلوی‌اند. تلاش مودی برای بازسازی این واژه و دیگر واژه‌های چینی ـ ایرانی بر پایه تلفظ امروزی آنها در چینی
بهیچ روی ارزش بحث ندارد.
4. این غلط چاپی تنها در چاپهای تازه نیست، بلکه در چاپ سال 1596 این کتاب نیز بچشم می‌ خورد، طوری که می‌توان گفت به احتمال زیاد در نسخه اصل هم وجود داشته. اینکه چگونه  این دو نویسه با هم جابجا شده‌ بخوبی فهمیدنی است.
5. در کتیبه‌های فارسی کهن، که این واژه به صورت مفعولیِ dipim ]حالت رایی/ accusative form [ و حالت دری/ اندریِ/ locative case  dipiyā آمده:
6. C. Salemann, Grundriss Iran. Phil., Vol. I, pt. i, pp. 272, 282.َ
2. Tabari, p. 5.
3. Christensen, op. cit., p. 27; Nöldeke., op. cit., p. 437; Hübschmannn, Persische Studien, pp. 239, 240.

2. درباره این واژه، عمده اطلاعات را می‌توانید در منبع زیر بیابید: