|
پیشنامها
در کشور ساسانی
92. sa-pao، sa§ (sar)-pav * پیشنام مقام رسمی مسئول
امور دینی ایرانیان در سنان (Si-nan) [و اینجا، یا سنان
زابل، یا نزدیک کوه خواجه
و اینجا] بود؛ منصبی که
از روزگار برپاییِ نیایشگاههای خدای آسمانیِ آتش در این محل، یعنی پیرامون سال
621م، پدید آمد. پلیو در مقالهای درخشان
تمامی نوشته های مربوط به این پایگاه/جایگاه (منصب) را گرد آورده است[1]. به هر روی گمان نمیکنم بتوان حدس/گمان/نگره گابریل دِوِریا (Devéria) را پذیرفت که آوانگاشت چینی همان سابا
sābā سُریانی ("شیخ/اشیب/کهن مرد/پیر")
است. این حدس/گمان آشکارا با قواعد
آوانگاری که خود پلیو با آن همه ژرف بینی تفسیر و رعایت کرده نمی خواند: نیاز است صوتِ دندانی یا روانِ پایانی در نویسه sa که معمولاً در آوانگاشتهای
دوره ت'انگ یافت میشود
در نظر گرفته شود. همچنین دور است که
ایرانیان واژهای سُریانی را بر ورجاوند نهاد خود گذارده باشند. آشکار است که آوانگاشت چینی همخوان با صورت
پارسی میانهای است که میتوان ریشه آن را در خشترپاون
xšaθra-pāvan xšçpava)، (xšaçapāvā [ساتراپ،
و اینجا]
پارسی باستان یافت، که به axšadarapān یا axšadrapān آشوری، axašdarfnim عبری،2 ساتراپ
σaτaπης یونانی (šahapand ارمنی و کِشاتِراپا ksatrapa سنسکریت) انجامیده است. صورتِ پارسی میانه که آوانگاشت چینی با درستی
تمام از روی آن ساخته شده و بسا که šaθ-pāv * یا *xšaθ-pāv بوده است.
نویسه sa نمایانگر سر، sar (سرکرده، سالار) در پارسی میانه و امروزی نیز هست.3
93. K‛u-sa-ho، Ku-sas (r)-γwa*، پیشنام شاهان پارسه (ایران)
بود. 4 چنین می نماید که این
آوانگاشت بر پایه صورتی چون xšaθva یا xšarva در پارسی، همبرابر با xšáyavan*، *xšēvan سغدی ("شاه")
ساخته شده.5 گفتنی است که صوت سایشی x در چینی با جزء k‛u به سادگی و
شایستگی تمام بیان شده،6 حال آنکه در آوانگاشت پیشین افتاده. شاید تفاوتهائی که در گذر روزگار پیش آمده سبب ساز
شده باشد: آوانگاشت sa-pao از سالهای پیرامون 621م. است در حالی که ک'و ـ سه ـ هو
(K‛u-sa-ho) که در سالنامههای سویی (Sui) [و
اینجا] آمده، از نیمه دوم سده ششم است.
به گفته زالهمان[2]، xš آغازین ایران در پارسی میانه–š شده؛ تنها در کهنترین وامواژههای موجود در ارمنی ašx- بهجای xš میآید و گرنه بنا به دستور š را میبینیم، جز اینکه xš جایگزین
xš میانواکهای شده باشد.2
شاید نیاز باشد با توجه به صورت چینی ـ ایرانی در این دستور بازنگری شود، اما این کارِ پژوهشگران ایرانی است.
94. شت(شد) یشایه
ša-ye *šat (šaδ)-ya پیشـــــــــــــــنام پســـــــــــران
شــــــــــــــــاه ایران. Wei šu, Ch. 102, p.
6; T‛ai p‛in hwan yü) ki, Ch.
185, p. 17) ). این
نام همبرابر است با واژه اوستایی خشتریه، xšaθrya "(سالار، فرمانروا)."3 شاهزادگان
شاهنشاهی ساسانی شَثراداران (saθraδārān) نامیده میشدند.4 ساسانیان را رسم
بود پسران شاهنشاهان با عنوان "شاه" بر استانها فرمانروائی کنند.5
در مورد پیشنام در آوانگاشــت نامهای
ایرانی بسنــجید با نام رود سـیحون، Yaxartes، (Sui šu, Ch. 83, p.
4b) Yao-ša، یعنی *Yak-šaδ (šar).
چون این نام در پارسی میانه خشارت (Xšārt) یا اشارت (Ašārt) (در پازند اشارد/(Ašārd است،6 چارهای جز این گمان نیست
که سرنمون آوانگاشت چینی *Axšārt یا *Yaxšārt بوده است.
95. i-tsan،
اما از آنجا که fan-ts‛ie در نویسه آخر
با نشان
داده میشود، خوانش
درست *i-džaδ i-ts‛at، -dzaδ، نام شاه پــــــارسه اســـــــــــت ) یا : Wei šu, Ch. 102, p.
6 (T‛ai
p‛in hwan yü ki, Ch. 185, p. 17. نام چینی بروشنی نمایانگر آوانگاشتی از اخشِد Ixšeδ، در کتاب بیرونی، اخشید (Ixsīdh)، پیشنام
شاهان سغد و فرغانه بوده است که
آوایش واژه پارسی باستان xšāyaθiya در یکی از گویشهای
ایرانی است.7 اخشید
(Ixšēδ) همان خشتئه (xšaeta) اوستایی ("درخشان") است که صورت
متأخر آن شید،
šēdah است. نباید فراموش کرد سغدی زبان مشترک و بینالمللی
در آسیای مرکزی و حتی وسیله انتقال تمدن بوده است.[3]
پیشنهاد هوری2 که آوانگاشت چینی باید نمایانگر واژه پارسی izad ]ایزد[ ("خداوند") باشد پذیرفتنی نیست: نخست اینکه، در اینجا
سخن نه از پارسی امروزی بلکه تنها پارسی
میانه است؛ دو دیگر، ثابت نشده که ایزد هیچگاه پیشنام شاهان ایرانی بوده. برعکس همچنان که نولدکه گفته است،3 شاهان
ساسانی به خود پیشنام bag ]بغ[ ("خدا")
میدادند نه یزدان،
yazdān که حتی در آن روزگار ویژه/مختص به"خدا"
بود.
96. fan-pu-šwai، *pwan-bu-zwiδ، نــــام
شهــــبانوی پارسه Ch.185, p.17)، T‛ai p‛in hwan yü ki؛ Ch.102, p.6، (Wei šu.
پایه این آوانگاشت واژه پارسی میانه بانبشن bānbusn، bānbišn (در ارمنی، bambišn، بانبشن"همسر
شاه ایران" است. 4 چنین
می نماید که کهن الگوی پارسی که آوانگاشت چینی را
از روی آن ساخته اند *bānbuzwiδ بوده.
چه بسا بخش آخر به واژه سغدی waδu یا wyδyšth ("همسر")
وابسته باشد.5
97. مــــــکو
(مــــــــغو) دان، مـــــــــــــــو-هو-دان، mo-hu-t‛an، (mag-gu)-dan *mak-ku
مقامهای قضــــایی ایران (Wei šu, Ch.102, p.6). هوری6 این حقیقت را
نادیده گرفته که جزء ت ان، t‛an نیز بخشی از آوانگاشت است و تنها mo-hu را با mo-yu اوستایی برابر گرفته. آوانگاشت *mak-ku (mag-gu) آشکارا بر
پایه مگو، magu پارسی میانه ساخته شده و هم ازینرو یکسره درست است. آوانگاشـــــت تازه تر، *muk-gu، (mu-hu) بر
پایه مغ muy یا moy در پارسی امروزی ساخته شده.7 پایانه dan ترکیب هائی چون هیربدان
herbδān ("قاضی") و
موبدان موبد، mōbeδ mobeδān را پیش چشم آرد که دومی
همان مگوپاتی،
magupati پارسی باستان، موگپت mogpet ارمنی، موپت، maupat پهلوی و موبد،
mūbid پارسی امروزی است (که بر پایه فرهنگ پارسی استینگاس،
به معنای "کسی که عدل/داد را جاری میکند، داور" نیز هست)، از همه اینها گذشته، بسنجید با وامواژه movpetan (همین طور movpet، mogpet و mog) در ارمنی[4]. از اینرو میتوان بدرستی نتیجه گرفت صورت
مگوتان، *magutan یا *magudan مگودانی در پارسی میانه بوده که آوانگاشت چینی درست
از روی آن ساخته شده است.
98. ni-hu-han، ni-hwut-yan*. گنجوران
ایران (Wei šu, Ch.102, p.6). این واژه در واقع نام خانوادگی یا پیشنامی است
که نویسدگان یونانی آن را [νaχoρaυν!] ، [νaχoξρaυν!]، [! ξαρναχορυανηζ] نگاشتهاند (با واژه sar [سر [چون پیشوندی به معنای"سالار، بالادست"). فردوسی در بخش شاهنشاهی خسرو دوم شاهنامه بارها نام نـخواره (Naxwāra) را می آورد و
خزانهدار این شاه "پورِ
نخواره" نام گرفته.2 از روی نام وی خزانهداری را ال-نخیرجانal-Naχīrajān[ چنین در متن!] نام دادهاند. آوانگاشت چینی از روی الگوی پهلویِ این واژه *Niχurγan Neχurγan ساخته شده و در واقع صورت Niχorakan را نیز یافتهاند.3
99. ti-pei-p‛o، *di-pi-bwiδ (bir, wir).
صاحبمنصبان دیوانی و کلیه امور مربوط به اسناد (Čou šu, Ch.50, p.5b). در
جستاری مشابه در Wei su (Ch.102, p.6)، نویسه دوم به خطا tsao4، *tsaw چاپ شده؛ *di-tsaw با هیچ واژه ایرانی همبرابر نیست. از روی تعریف واژه معلوم میشود که آوانگاشت فوق
از دیپی
di-pi* برابر است با dipi ("نوشته،
کتیبه")،5 dipīr یا dapīr در پارسی میانه، دِبیر،
dibīr یا دَبیر، dabīr در پارسی امـــــروز (dpir در ارمنی)؛ و اینکه *di-pi-bwiδ همبرابراست با واژه پارسی میانه dipīvar، بر گرفته از *dipi-bara، که در آن پسوند ور var (bara در پارسی کهن) به معنی
"حامل، دارنده" بوده است.6 صورتهای dipīr و dibīr کوتاه شده dipīvar هستند. همچنان که از تعریف معلوم میشود، این واژه در
عین حال آنچه را از معنی دیوان،
dēvān بر می آمده، یعنی تشکیلات اداری در شاهنشاهی ساسانی، نیز در
برداشته است.
100. no-lo-ho-ti، *at(ar)-la-ha-di. مقامهای ایرانی که سرپرستی امور داخلی شاه (تدبیر منزل)
(یا امور خاندان شاهی) (Wei šu, Ch.102, p.6) را داشتند. تئوفیلاکتوس سیموکاتا[5]
اطلاعات زیر را درباره وظایف موروثی هفت
خاندانِ بلند مرتبه در شاهنشاهی ساسانی به
دست داده است: "خاندان ارتابادِس (Artabides) نام جایگاه شاهی دارد و پایگاه
گذاردنِ تاج بر سر شاه نیز نزد همین خاندان است و بس. خاندان دیگر سرکارِ سپاه است، دیگری سر کارِ امور شهری است، خاندانی
دیگر دعاوی آنهایی را که در اختلافات خود نیاز به داور دارند حل و فصل میکند. پنجمین خاندان فرماندهی اسواران را دارد، ششمین
سرکار گردآوری مالیات و نظارت بر گنجینه شاهی است، و هفتمین سرکار سلاح و
تجهیزات سپاه. " همچنان که نولدکه گفـــــــــته
،2 بــــــایــــد آرتابادس Artabides ( ) را آرگبادِس Argabides ()، معادل اَرگبُد،
Argabeδ گرفت. صورتی هم هست به شکل که معادل اَرکپَت با arkpat پهلوی است. این
پیشنام در اصل به فرمانده ارگ [ارگپد]
[کوتوال] و بعدها به سپاهیان بسیار بلند مرتبه داده میشد3. در
عبریِ دورانهای بعد این پیشنام را به
صورتهای alkafta، arkafta یا arkabta مییابیم.4 آوانگاشت بالا گویا بر پایه
صورت *Argade ( )، برابر با Argabeδ ساخته شده است.
101. sie-po-p‛o، sit-pwa-bwiδ*. مقامات ایرانی مسئول
آرتش(پایگان/ pāiγan و اسواران/aswārān) در چهار گوشـه
یا چهار pātkōs [و اینجا
و اینجا]
(pāt به معنی "استان" و kōs به معنی "نگهبانی" [کذا در متن! مثل اینکه بر عکس است،
بد و پد به معنای نگهبان و کوس و کوست
به معنی ولایت/استان مرزی است.] Wei šu, Ch.102,
p.6: . در Čou šu (Ch.50,
p.5b) به جای نویسه نخست، *sat، sar آمده. این واژه همبرابر
است با
اسپهبد، spāhbeδ پارسی میانه؛ در پهلوی پت، pat، در پارسی امروزی بَد، بُد
"سالار". ایران اسپهبد (Ērānspāhbeδ) پیشنام سرفرمانده یا سپهسالار لشکر شاهنشاهی ساسانی تا پادشاهی
خسرو یکم بود. گویند صورت پهلوی این واژه سپهست،
spāhpat است،5 اما آوانگاشتِ چینی آن بیشتر به شکلِ سپهبد sipahbaδ در پارسی
امروزی پهلو میزند، طوری که میتوان به این برداشت رسید که شکلی چون -beδ) یا (-buδ *spabbaδ در پارسی میانه داشته اند.
102. nu-se-ta، *u-se-daδ که در کتیبه چینی سال 1489 یهودیان ک'اییـ فون فو (K‛ai-fon
fu) در هوـ نان پس از نام لی ـ وی
(Levi) (Lie-wie) به کار رفته است.[6]
همانطور که دووِیا (G.Devéria) بدرستی دریافته، این
آوانگاشت استاد ustād پارسی را نماید.2
یهودیان ایرانی این واژه را در برگردانِ پیشنام عبریِ راب (Rāb) (Rabbi/خاخام)
کار گرفته اند، هرچند در پارسی نام بعد از
پیشنام میآید. یهودیانِ چینی تنها شیوه بیان چینی را گزیده اند که در آن نام
خانوادگی جلوی پیشنام میآید و
استاد لی ـ وی به همان معنای "خاخام
لِوی" است. چنین می نـماید که خودِ آوانگاشت بسیار کهن تر
از دوره مینگ باشد، و بی چون و چرا روزگاری
فرونگاشته شده که هنوز صامت پایانیِ ta ادا میشده
است. از این پیش به یاری اطلاعات کتیبههای
یهودی در نوشتاری نشان دادهام که یهودیان چین از ایران
رخت بدانجا کشیدند و تا پیش از دوره سونگ آفتابی نشده بودند. نشانه ای زبانشناختی هست که به بهترین شکل رای
به درستی این گواه تاریخی دهد. در سالنامههای دودمان یوان (Yüan
ši, Ch.33, p.7b; p.11b) [Yuanshi 元史]
یهودیان، شو ـ هو (Šu-hu) (جو ـ هود/Ju-hud) یا چو ـ وو (Ču-wu) خوانده شدهاند. احتمالش هست که این صورت آوانگاشت ساده واژه Juhūδ یا Jahūδ ]جهود[ در پارسی امروزی با مصوت کامیِ آغازین باشد. همه میدانند، دگرسانی y آغازین به j ویژه پارسی امروزی است.3
در پهلوی یهوت yahūt
هست، همچنان که در عبری یهودی (yahūdī) و در عربی یهود (Yahūd).
آوانگاری واژه پارسی میانه یهوت برای چینی ها کار دشواری نبود. اما خودِ صورتِ آوانگاشت چینی نشان میدهد بر
پایه گونه ای از این واژه در پارسی امروزی ساخته شده و پیشینه اش نمی تواندبه پیش
از سده دهم یا دوره سونگ برسد.
1. Le
Sa-pao, Bull. de l'Ecole française, Vol. III, pp. 665-671.
2. H.
Pognon, Journal
asiatique, 1917, I, p. 395.
4. Sui šu, Ch. 83, p. 7b.
نیز، نک :
یادداشت آندرهآس (Andreas) در:
نمی فهمم چگونه ممکن است، آن طور که پژوهشگران پیشنهاد
کردهاند، آوانگاشت چینی معادل نام خسرو باشد:
Chavannes,
Documents sur les Tou-kiue occidentaux, p. 171; and Hirth,
Journal Am. Or. Soc., Vol. XXXIII, 1913, p. 197.
6. در آوانگاشتهای مانوی این صوت با *χu (hu) نمایانده شده
است. نک :
2.
نیز، بسنجید با:
Gauthiot,
op. cit., p. 54, § 61.
3. نمیتوان این نظر هوری را پذیرفت که این واژه همان
šāh ]شاه[ در فارسی است
4. A. Christensen, op. cit.,
p. 20
(A. Meillet, Grammaire
du vieux perse, p. 143)
از دید من، حق با پونیون است که
گمان کرده ”ساترراپ“ پیش نامی یکسره
افتخاری بوده که شاه نه تنها به استانداران که به بسیاری از بلند پایگان می بخشیده
است:
H. Pognon,
Journal asiatique, 1917, I, p. 397.
6. West, Pahlavi Texts,
Vol. I, p. 80.
7.
نک :
زاخائو:
Sachau, Chronology of Ancient Nations, p. 109; F. Justi, Iranisches
Namenbuch, p. 141; A.
Meillet, Grammaire du vieux perse, pp. 77, 167 (xšāyaθiya pārsaiy”شاه در
ایران“);
1. R. Gauthiot, Essai
sur le vocalisme du sogdien, p. x; Pelliot,
Les influences iraniennes en Asie centrale et en Extrême-Orient, p.
11.
2.
K. Hori, Spiegel Memorial Volume, p. 248.
3. Nöldeke, Tabari, p.
452.
به باور او اگر داوری بر پایه واژه
ارمنی باشد، صورت
بانبشن bānbušn نادرست است؛ اما آوانگاشت چینی یکسره آن را درست مینماید.
پیشتر آبل ـ رموسا در پیروی از ما توان ـ لین (Ma Twan-lin) به سه لقب
پیشگفته اشاره کرده، اما بخشی از آنها را با آوانگاشت نادرست آورده بود:
"Le roi a le titre de Yi-thso; la
reine, celui de Tchi-sou, et les fils du roi, celui de Cha-ye."
"شاه عنوان یی-تشو/ Yi-thso دارد؛ آن شهبانو تشی-سو/ Tchi-sou و پسر شاه شا-یه/ Cha-ye است."
6. Spiegel Momorial Volume,
p. 248.
پس برخلاف گمان پلیو
نمیتوان این نمونه را دلیلی بر اثبات این دانست
که muk احتمالاً آوانگاشت mak نیز هست.
2.
Nöldeke, Tabari, pp. 152-153, 439.
q و j نمایانگر g پهلویاند. تلاش مودی برای بازسازی این واژه و
دیگر واژههای چینی ـ ایرانی بر پایه تلفظ امروزی آنها در چینی
بهیچ روی ارزش بحث ندارد.
4. این غلط چاپی تنها در چاپهای تازه
نیست، بلکه در چاپ سال 1596 این کتاب نیز بچشم می خورد، طوری که میتوان گفت به
احتمال زیاد در نسخه اصل هم وجود داشته. اینکه چگونه این دو نویسه با هم جابجا شده بخوبی فهمیدنی
است.
5. در کتیبههای فارسی کهن، که این
واژه به صورت مفعولیِ dipim ]حالت
رایی/ accusative form [ و حالت دری/ اندریِ/ locative case dipiyā آمده:
A. Meillet,
Grammaire du vieux perse, pp. 147, 183.
1. Theophylactus
Simocatta; iii, 8.
2. Tabari, p. 5.
3. Christensen, op. cit., p. 27; Nöldeke., op. cit., p.
437; Hübschmannn,
Persische Studien, pp. 239, 240.
4. M.Jastrow, Dictionary of
the Targumim, p. 73.
5.
Hübschmann, Armen. Gram., p. 240.
2.
درباره این واژه، عمده اطلاعات را میتوانید در منبع زیر بیابید:
H. Hübschmann, Persische
Studien, p. 14.