محمدابراهیم
باستانی پاریزی
محمدابراهیم
باستانی پاریزی
|
|
زمینهٔ کاری
|
تاریخ، شعر،
ترجمه، تصحیح و تدریس
|
زادروز
|
|
پدر و مادر
|
حاج آخوند
پاریزی
|
مرگ
|
|
محل زندگی
|
پاریز، سیرجان،
تهران و تورنتو
|
علت مرگ
|
بیماری کبد
|
جایگاه خاکسپاری
|
بهشتزهرا
|
پیشه
|
تاریخنگار،
شاعر، مترجم و مصصح
|
کتابها
|
|
دیوان سرودهها
|
|
همسر(ها)
|
|
فرزندان
|
حمید و حمیده
|
مدرک تحصیلی
|
دکتری رشته تاریخ
|
دانشگاه
|
دانشگاه تهران
|
دلیل سرشناسی
|
ارائهٔ سبکی جدید
در تاریخنگاری
|
امضا
|
باستانی پاریزی در
جوانی در چهارسوق اصفهان در کنار دانشپژوه، محیط طباطبایی، ایرج افشار، حبیب یغمایی و بسیاری دیگر
نفر وسط: حاجآخوند
باستانی پاریزی مدیر مدرسه پاریز با آموزگارانش
با محمدعلی جمالزاده و منوچهر ستوده در ژنو
از راست عباس زریاب خوئی، باستانی پاریزی و
بزرگمهر ریاحی در کوههای شهرستانک
از راست: منوچهر ستوده، ادیب برومند، ایرج افشار و داریوش شایگان در گالری فرش حسینجانی
در کنار ایرج افشار و محمدعلی جمالزاده
همراهبا منوچهر ستوده کنار دریاچه لِمان
محمدابراهیم
باستانی پاریزی تاریخدان،
پژوهشگر، شاعر، مترجم، روزنامهنگار، موسیقیپژوه و استاد برجستهٔ دانشگاه تهران
است. او تاریخ را با شعر و عناصر داستانی، نکات طنزآمیز و ضربالمثل درهم آمیخت و
شیوهٔ بدیعی را در تاریخنگاری پیانداخت که آثارش را خواندنی کرده است.
* * * * *
بهاعتقادِ تاریخپژوهان
و محققان، پاریزی سبک تازهای را در تاریخنویسی بنیان نهاد. او را مورخی ادیب میدانند
که با استفادهٔ فراوان از عناصر داستانی، شعر، حکایت، اصطلاحات و باورهای عامیانهٔ
کرمان و پاریز، به آثارش رنگوبوی محلی بخشیده است.
باستانی اهل پاریز
بود؛ روستایی در سیرجانِ کرمان. زیر سایهٔ پدری اهل علم و شاعر رشد کرد. چیزی که
در خانهٔ «حاجآخوند» فراوان بود، دیوان شاعران بود و کتابهای تاریخ. کودکِ
دلبند حاجآخوند تحتتأثیر محیط خانه و پدر به تاریخ و ادبیات علاقمند شده و این
علاقه و دلبستگی او را به تحصیل در رشته تاریخ کشاند. در کنار تاریخپژوهی،
قریحهٔ سرشارش را با مطالعهٔ دیوان شاعران بارور کرد تا جایی که اکنون منتقدان و
اهل ادب او را یکی از شاعران توانای معاصر میدانند.[۵]
از همان دوران
نوجوانی با مجلههای آینده، مهر و شرق آشنا شد. خواندن «بینوایان» اثر
ویکتور هوگو در خانهٔ پدری نیز او را با دنیای بزرگتری آشنا کرد. شوق به خواندن
مجلهها و کتابها، او را به عالم نویسندگی کشاند. اولین نوشتهاش با عنوان «تقصیر
با مردان است، نه زنها» در سال۱۳۲۱ در مجلهٔ «بیداری کرمان» منتشر شد.
نخستین کتابش هم «پیغمبر دزدان» نام داشت که در سال۱۳۲۴ بهچاپ رسید، زمانی که
هنوز دانشآموز دانشسرای مقدماتی کرمان بود.[۶]
برای ادامهٔ تحصیل
در رشتهٔ «تاریخ» در سال۱۳۲۶ به تهران آمد. در این ایام، اشعار و مقالاتش گاه با
نام «باستانی پاریزی» و گاه بدون نام در مجلههایی چون یغما، راهنمای کتاب، کیهان و اطلاعات چاپ شد.
پاریزی از دریچهٔ
دیگری به تاریخ نگریست؛ از دریچهٔ ادبیات، شعر و داستان. میخواست وقایع سرد
تاریخی را با چاشنی حکایت، شعر، نکات طنزآمیز، کنایه و... بیاراید تا مردم به
خواندن تاریخ علاقهمند شوند. نثر کتابهایش روان، خودمانی و طنزآگین است. شیرینی
کلام و نزدیکیاش به زبان عامه، آثارش را خواندنی و جذاب کرده است. میگوید: «تاریخ
چون قهوه تلخ است که باید با شیر و شکر آمیخته شود و پَس در حلق عموم ریخته شود».[۷]
باستانی مدتی بعد
از پذیرفته شدن در دوره دکتری دانشگاه تهران، از سال۱۳۳۸ مدیریت مجلهٔ داخلی
«دانشکدهٔ ادبیات» را بهعهده گرفت و همکاریاش با دانشگاه آغاز شد. او بیش از
۶۰سال در دانشگاه تهران هم درس خواند و هم درس داد. پس از اخذ مدرک دکتری و شروع
تدریس در دانشکده ادبیات، تا سال۱۳۸۸ استادِ تماموقت این دانشکده بود.
سبک باستانی در
تاریخنگاری البته موافقان و مخالفانی دارد. موافقان معتقدند که او با بهرهگیری
از ادبیات و طنز و شعر و ضربالمثل به زبان توده نزدیک شده و مردم را با تاریخ
آشنا کرده است. مخالفان اما، تاریخنگاری او را «غیرعلمی» و «عوامانه» میدانند.[۸]
از او بیش از ۶۰
کتاب و صدها مقاله دربارهٔ جنبههای مختلف تاریخ ایران بهویژه «تاریخ جغرافیای
کرمان» بهجا مانده است. آثار «هفتگانهٔ» او که همگی دارای نام هفت هستند،
مشهورتر است: «خاتون هفتقلعه»، «آسیای هفتسنگ»، «نای هفتبند»، «اژدهای هفتسر»،
«زیر این هفت آسمان»، «سنگ هفت قلم». البته کتاب هشتمی هم به آن اضافه شد که بهپیشنهاد ایرج افشار «هشتالهفت» نام گرفت.[۹] آخرین
کتاب باستانی بهنام «کوهها باهماند» نیز بعد از مرگ او منتشر شد. بیشتر آثار او
بارها تجدیدچاپ شده است. «پیغمبر دزدان» در سال۱۳۹۵ به چاپ بیستودوم، «یعقوب لیث»
در سال۱۳۹۳ به چاپ دهم و «تلاش آزادی» در سال۱۳۹۱ به چاپ نهم رسید.
پاریزی قریحه و ذوق
سرشاری نیز داشت. سرودههای او مانند تاریخش، با چاشنی طنز و شوخطبعی همراه است.
اولین مجموعهٔ شعریاش با نام «یادبود من» با مقدمهٔ سعید نفیسی در سال۱۳۲۶ چاپ شد. پس از ۱۲سال در ۱۳۴۰،
کتاب «یاد و یادبود» او منتشر شد.
محتویات
[نهفتن]
- ۱از
میان یادها
- ۱.۱پسر
پیمغبر دزدان آمد!
- ۱.۲کتابهایش
هَووی همسرش بودند
- ۱.۳مردود
شد
- ۱.۴نامهای
از زندان
- ۱.۵باستانی؟
پاکستانی؟ پاریزی؟
- ۱.۶کورش
کبیر را هدیه داد
- ۱.۷اهل
بزرگداشت نبود
- ۱.۸رَود
لادا ولی با هرچه بادا
- ۱.۹مقالاتش
بوی نفت میدهد
- ۱.۱۰دو
چیز را به دو نفر نباید داد
- ۱.۱۱نظامیه
بغداد میسازد
- ۱.۱۲وداع
با باستانی
- ۱.۱۳آتشپاره
- ۲زندگی
و یادگار
- ۲.۱از
آغاز تا انجام
- ۲.۲دور
پرتکاپوی زندگی باستانی
- ۲.۲.۱ابتدایی
را در مدرسه پاریز گذراند
- ۲.۲.۲شوق
باستانی به خواندن و نوشتن
- ۲.۲.۳مجلات
«باستان» و «ندای پاریز» و «نامه هفتواد»
- ۲.۲.۴موسیقیپژوهی
باسانی
- ۲.۲.۵دوره
دکتری در دانشگاه تهران
- ۲.۲.۶خانوادهٔ
باستانی
- ۲.۲.۷طبع
شعری سرشار باستانی پاریزی
- ۲.۳شخصیت
و اندیشه
- ۲.۳.۱شیفته
پاریز است
- ۲.۳.۲جای
پای خدا را در تاریخ میبینم
- ۲.۳.۳کارِ
مورخ، ترمیم است
- ۲.۳.۴یک
پیشنهاد
- ۲.۳.۵پاسخ
به خردهگیران
- ۲.۴فعالیتهای
علمی و فرهنگی باستانی
- ۲.۵یادمان
و بزرگداشتها
- ۲.۶پاریزی
در قاب نگاه دیگران
- ۲.۶.۱رودی
متّی: پاریزی نقالی بهشیوهٔ سنتی ایران بود
- ۲.۶.۲عباس
زریابخویی: با لطایفالحیل خواننده را در دل تاریخ رها میکند
- ۲.۶.۳ایرج
افشار: قلمش شبیه چسب «اهو» است
- ۲.۶.۴احسان
اشراقی: تاریخ را با شعر میآراید
- ۲.۶.۵شیرین
بیانی: استاد میان پاریز تا پاریس پل کشید
- ۲.۶.۶محمدامین
ریاحی: غزلیاتش از دلنشینترین غزلیات روزگار معاصر است
- ۲.۶.۷احمدرضا
خضری: باستانی، شاعر تاریخنگار اعصار است
- ۲.۶.۸حجتالله
جودکی: هنر باستانی، آشتی مردم با کتاب است
- ۲.۷نظرات
فرد دربارهٔ خودش و آثارش
- ۲.۸تفسیر
خود از آثارش
- ۲.۹پاریزی
و نگاهش به بزرگان
- ۲.۱۰نامه
سرگشاده به محمد مصدق
- ۲.۱۱خطاب
به علیاکبر ولایتی
- ۲.۱۲جملهٔ
موردعلاقه در کتابهایش
- ۲.۱۳جملهای
از ایشان
- ۲.۱۴نحوهٔ
پوشش
- ۲.۱۵خلقیات
- ۲.۱۶منزلی
که در آن زندگی میکرد (باغ و ویلا)
- ۲.۱۷سیروسیاحتهای
باستانی
- ۲.۱۸برنامههای
ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است
- ۲.۱۹استادان
باستانی پاریزی
- ۲.۲۰شاگردان
باستانی پاریزی
- ۲.۲۱فیلم
ساختهشده براساس
- ۲.۲۲اتفاقهای
بعد از انتشار آثار
- ۲.۲۳نامگذاریهای
شهری و پاریزی
- ۲.۲۴کاریکاتورهایی
که دربارهاش کشیدهاند
- ۲.۲۵مجسمه
و نگارههایی که از او کشیدهاند
- ۲.۲۶برگههایی
از مصاحبههای فرد
- ۳آثار
و کتابشناسی
- ۴منبعشناسی
- ۴.۱کتابهای
مرتبط با باستانی
- ۴.۲مقالات
- ۴.۳پایاننامهها
- ۴.۴نگاهی
به برخی پدیدههایش
- ۴.۵ناشرانی
که با او کار کردهاند
- ۴.۶تعداد
چاپها و تجدیدچاپهای کتابها
- ۵نوا،
نما، نگاه
- ۶پانویس
- ۷منابع
- ۸پیوند
به بیرون
از میان یادها
پسر پیمغبر دزدان
آمد!
در دوران تحصیل با
بزرگانی که از سیرجان، رفسنجان یا کرمان به پاریز میآمدند، ارتباط داشت. آنها
رونوشتهایی از نامههای پیغمبر دزدان به همراه داشتند. محمدابراهیم آنها را میگرفت
و رونویسی میکرد و پس میداد تااینکه یک روز آنها را تبدیل به یک جزوه کرد. وقتی
در دانشسرای کرمان مشغول تحصیل بود نامهها را بهصورت مجموعهای مرتب کرد و راهی
بازار «وکیل کرمان» شد. به یک کتابفروشی بهنام «گلبهار» رسید. به مدیرش سلام
کرد و گفت جزوهای برای چاپ دارد. مدیر کتابفروشی از این جوان کمسنوسال استقبال
کرد و گفت: انشاالله چاپ میشود. خود میگوید:
«هرگز فراموش نمیکنم
نگاه مدیر را که چگونه کنجکاوانه در چهرهٔ این محصل که میخواست خود را جزء مؤلفان
قالب بزند، دوخته شده بود.»
چاپ کتاب آغاز شد.
برای تصحیح نمونهها هر روز به چاپخانه میرفت. این رفتوآمدها بهقدری زیاد شد که
گویی دیگر همراه و دوست کارگران آنجا شده بود. یک روز که وارد محوطهٔ چاپخانه شد و
شنید کارگری به کارگر دیگر گفت، نگاه کن دوباره «پسرِ پیغمبر دزدان آمد!»[۱۰]
کتابهایش هَووی
همسرش بودند
باستانی از لطف و
حمایت همسرش در تألیف کتابهایش میگوید: «من در بیش از ۴۰سالی که با همسرم زندگی
کردهام، با خیال راحت زندگی کردم. حداقلش این بود که من میرفتم و به کرمان و یزد
فکر میکردم و وقتی برمیگشتم، شام و ناهارم در منزل آماده بود تا بتوانم «خاتون
هفتقلعه» یا کتاب «از گذار تاریخ» را بنویسم. کتابهایی که در واقع هَووی همسرم
حساب میشدند.» «حبیبه حائری» همسر باستانی بهشوخی به او میگفت:
«باستانی! اگر بنا
باشد شبی بمیری، باید شب یلدا بمیری، چون این شب طولانی است و شاید بتوانی جواب
این حرفهایی را که در مدتِ عمرت گفتهای، پس بدهی.»[۱۱]
مردود شد
محمدابراهیم در
دورهٔ لیسانس در دانشکدهٔ ادبیات بهعلت غیبت زیادی از یک درس محروم شد. در آن
زمان اگر دانشجویی مردود میشد، او را از کوی «امیرآباد» بیرون میکردند و اتاقش
را میگرفتند و به دانشجویی دیگر میدادند. محمدابراهیم بیدلیل مردود شده بود و
عامل آن، تنها غیبت زیادی بود نه تنبلی و کمکاری. بههمین جهت نامهای برای سعید نفیسی استادش مینویسد تا مانع اخراج او از کوی
شود. اینگونه نوشت:
اوستادا! شرمم
آید زین همه خواهشگری
|
که میدانم دل
استاد سنگ خاره نیست
|
|
بیجهت یا باجهت
مردود گشتم
|
لیک گویند از
امیرآباد هم بیرون روم...
|
استاد نفیسی موضوع
را با مدیر کوی دانشگاه مطرح کرد و درنهایت استثنائاً موافقت شد که: چون این
دانشجو، دانشجوی بدی نیست و وضع خوبی هم ندارد و شهرستانی است، یک سال دیگر هم در
کوی بماند.[۱۲]
نامهای از زندان
«موسی اسفندیاری»
در گوشهٔ زندان به کتابهای باستانی دل بست. خود را با آن مشغول میکرد تا شاید
از این رهگذر رنج زندان تحملپذیر شود. در نامهای به باستانی مینویسد:
« استاد گرامی جناب آقای باستانی پاریزی، ادیبِ محبوب! با نهایتِ احترام....
من یک زندانی محروم هستم که مدت پنج سال در گوشهٔ زندان زندهبهگور شدم. در زندان
تنها سرگرمی من کتاب است، آنهم اگر کتابی به قلم شیرین شما باشد. من تمامِ نوشتههای
شما را دوست دارم و اغلب آنها را با دقت و اشتیاق خواندهام... چند روزِ قبل، با
زحمت زیاد آخرین کتاب شما را بهنام «از پاریز تا پاریس» بهدست
آوردم. با زحمتِ زیاد، درست است: چون من یک فرد زندانی بدون ملاقات هستم. استاد!
باور کنید کفشهایم را فروختم و ۳۱۰ ریال درست کردم و کتاب «از پاریز تا
پاریس» را خریدم و خودم و دوستان زندانیام کتاب شما را خواندیم.» [۱۳][۱۴] جای
دیگر «حمیدی شیرازی» میگوید:
«چون چشم من درست
کار نمیکرد یک جوان زندانی مقالهٔ شاهنامه آخرش خوش است را از
«نای هفتبند» از اول تا آخر برای من در زندان خواند.»
باستانی خود میگوید:
«اگر جایزهٔ نوبل
را هم به من میدادند آنقدر اهمیت نداشت که بدانم در یک گوشهٔ تنهایی و نومیدی،
کتاب من خواب به چشمان کسی آورده بوده است که چشم امید از همه قطع کرده بود.[۱۴]»
باستانی؟ پاکستانی؟
پاریزی؟
روزی کتابِ «مشاعره» چاپ
یکی از نشریاتِ مسکو به دستش میرسد. باستانی خود را جزء شعرای پاکستانی و به
دنبال نام «اقبال لاهوری» میبیند و تعجب میکند؛ اما از اینکه میبیند نامش در
این کتاب چاپ شده، خوشحال میشود.اشعارش با عنوان «آلبوم» از ماورای تپههای
کوهستانِ پاریز و دشت کرمان عبور کرده و به شوروی رسیده و بالاخره جای خود را در
یک «جُنگ شعر» باز کرده بود. برخی از رسانهها از جمله «کیهان»، «رادیو ایران» و
«مجلهٔ راهنمای کتاب» به این موضوع انتقاد
کردند. اما باستانی که کلامش همواره آکنده از طنز است، میگوید:«مهیا شدم که بله،
باید توپها را متوجه مسکو و لنینگراد و تاجیکستان کرد و آمادهٔ حمله شد... زیرا
این تجاوز دیگر قابل تحمل نبود!» اما واقعا اگر دویست سال بعد کسی بخواهد تاریخ
ادبیات را مطالعه کند و دربارهٔ آن بنویسد باید دنبال اسمورسم باستانی پاریزی در
کجا بگردد؟! از کجا بداند که او اهل پاریز و کرمان است، نه پاکستان![۱۵]
کورش کبیر را هدیه
داد
سال ۱۳۲۹ بود که
«مسعود برزین» کارمند سفارت هند، نزد باستانی رفت و از او خواست کتابی درباره کورش
کبیر ترجمه کند. قرار بود «ابوکلام آزاد» شاعر و مفسر هندی در شهریور۱۳۳۰ مهمان
«محمد مصدق» و «آیتالله كاشانی» در تهران باشد. آزاد تفسیری بر قرآن داشت و فصلِ
مربوط به ذوالقرنین را از زبان اردو به عربی ترجمه كرده بود و این فصل در مجلهای
به چاپ رسیده بود. برزین به باستانی گفت: اگر حالش را دارید آن را ترجمه كنید تا
به ابوكلام هدیه دهیم. باستانی که دستی در ترجمهٔ متون عربی داشت، کتاب را ترجمه
کرد و با آمدن آزاد به ایران، به او هدیه داده داد.[۱۶]
اهل بزرگداشت نبود
هر وقت میخواستند
برای باستانی بزرگداشتی بگیرند، اجازه نمیداد و بهطنز میگفت: «من میخواهم چند
صباحی زنده بمانم، بگذارید سرم را بر زمین بگذارم آن وقت برایم بزرگداشت بگیرید».[۱۷]
رَود لادا ولی با
هرچه بادا
باستانی ارتباط
نزدیکی با فریدون مشیری داشت. مشیری هم
همسایهٔ دیواربهدیوار محمدامین ریاحی بود. وقتی
پاریزی به خانهٔ ریاحی میرفت، مشیری هم میآمد و باهم صحبت میکردند و او از
شعرهایش میخواند. یکشب باستانی طبق معمول به خانهٔ ریاحی میرود. اما هنگام
برگشت تا سوار ماشینش که «لادا»ی روسی بود، میشود؛ میبیند روشن نمیشود. مجبور
میشود ماشین را جلوی درِ خانهٔ ریاحی پارک کند و برود. به ریاحی خبر میدهد که
ماشینش خراب است و فردا میآید تا فکری به حالش کند. چون ماشین مشترکاً جلوی خانهٔ
ریاحی و مشیری پارک شده بود، ریاحی این موضوع را به مشیری میگوید تا او هم در
جریان باشد. فریدون با شنیدن این داستان، شعر قشنگی درباره ماشین باستانی میسراید.
نوشته است: برای لادای باستانی پاریزی:
نباشد اعتباری
چون به لادا
|
تو، با لادا مَیا
در این بِلادا
|
|
سفر در نیمهشب
تا شهرک غرب
|
رَود لادا- ولی
با هر چه بادا
|
|
اگر لادا وفادار
است از چیست
|
که آن را یاد
اربابش نَدادا؟
|
|
نخواندی گر مرا
در جمع یاران
|
مخوان! دوری کن
از ما بیسوادا!
|
|
ولی از بهر تعمیر
قُراضهت
|
مقالاتش بوی نفت میدهد
مادر محمدابراهیم
بچه دوست داشت اما تا سالها صاحب بچه نمیشد. انواع داروها را استفاده کرده بوده،
اما تاثیری نداشت. یک نفر به مادرش گفته بود: «اگر تو کمی نفت بخوری، برایت خوب
است.» مادرِ جوان هم که در آرزوی داشتن بچه بود، میپذیرد و مقداری نفت میخورد.
بعد از آن، باردار میشود و تصور میکند این اتفاق، در نتیجهٔ همین خوردن نفت بوده
است. نخستین فرزندش که محمدابراهیم باشد بهدنیا میآید. پاریزی دراینباره میگوید: «اینکه
میبینید مقالاتِ من بوی نفت میدهد، به این علت است!». مادرش بعدها صاحب هشت
بچه میشود که البته اغلب در کودکی از دنیا میروند.[۱۹]
دو چیز را به دو
نفر نباید داد
از باستانی پاریزی
سؤال کردند متولد چه سالی است؟ گفت: همسنِ ایرج افشارم و دربارهٔ همین سنوسال داستانی تعریف میکند.
«سادات ناصری» استاد و محققِ پژوهشگر ادبیات فارسی برای شرکت در سمیناری به
افغانستان میرود. در آنجا متأسفانه در سر میز شام سکته میکند و از دنیا میرود.
پیکر او را به تهران میآورند. در این گیرودار شخصی از باستانی میپرسد: «سادات
ناصری» چند سال داشت؟ میگوید: او همسنوسال ایرج افشار بود! آن شخص میگوید: من
میخواستم بدانم «سادات ناصری» متولد چه سالی بود. با این جواب شما، مشکل دو تا
شد. حالا ایرج افشار متولد چه سالی است؟ پاریزی در جواب با طنزی شیرین میگوید:
«
|
حقیقت این است که
دو چیز را به دو نفر نباید داد: یکی انسان شمارهٔ تلفنش را نباید به خبرنگار
روزنامهها بدهد. دیگر اینکه تاریخ تولدش را نباید به عزرائیل خبر بدهد. آدم
عاقل این دو کار را نمیکند. بعد میگوید: شما حالا چه کار داری که «سادات
ناصری» متولد ۱۳۰۴ بوده است و همسن منِ باستانی پاریزی و ایرج افشار؟ عزرائیل
فعلاً مشغول آدمهای قبل از ۱۲۹۹ باشد تا ببینیم چه میشود![۳]
|
»
|
نظامیه بغداد میسازد
«میرزا هادیخان
حایری» مدیر کل وزارت فرهنگ وقت بود. روزی به کرمان رفت و برای بازرسی به پاریز هم
سری زد. با حاجآخوند پدر باستانی رابطهٔ خوبی داشت. بیش از یک هفته در پاریز ماند
و در جوار حاجآخوند شعرهای مولانا را با هم میخواندند. موقع رفتن گفت: «باید
مدرسهای در پاریز بسازی که در خور عصر پهلوی باشد». حاجآخوند جوابی تأملبرانگیز
داد که حایری هم خوشش آمد. : «آقای هادیخان حایری! اعتبارِ ساخت مدرسهٔ
جدیدی را به من بدهید، من در اینجا یک نظامیهٔ بغداد برای شما
میسازم!».[۲۰]
وداع با پیکر استاد
در دانشکده ادبیاتِ دانشگاه تهران
در سوگِ باستانی
وداع با باستانی
باستانی پس از نود
سال زندگی پرثمرِ علمی بهعلت بیماری کبدی صبح سهشنبه ۵فروردین۱۳۹۳ چشم فروبست.
او را طبق وصیتنامهاش در قطعهٔ۲۵۰ بهشتزهرا در کنار همسرش بهخاک سپردند.[۱]
در مراسم تشییع
پیکر پاریزی از دانشکدهٔ ادبیات، «اسحاق جهانگیری» معاون اول رئیسجمهوری، «فرجی
دانا» وزیر علوم، محمدرضا شفیعیکدکنی و
بسیاری از چهرههای فرهنگیوهنری دیگر حضور داشتند.
پس از درگذشت
باستانی، شخصیتهای سیاسی کشور از جمله حسن روحانی رئیسجمهوری، علی لاریجانی
رئیس مجلس شورای اسلامی، علی جنتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و محمد خاتمی رئیسجمهوری
پیشین کشورمان در پیامهای جداگانه درگذشت وی را تسلیت گفتند.
سیدحسن خمینی در
منزل باستانی
در بخشی از پیام
روحانی آمده است: «این استاد فرزانه بیشتر عمر گرانمایه خود را با نگاه ستایشآمیز
به تاریخ و تمدن ایرانی صرف تبیین ارزشهای انسانی فرهنگ کشورمان کرد و دهها اثر
ارزشمند از خود بهیادگار گذاشت که همچنان پربار و روشنگر خواهد بود.»[۲۱]
سیدحسن خمینی نیز
از دیگر شخصیتهایی بود که با حضور در منزل استاد باستانی پاریزی با خانوادهٔ او
ابراز همدردی کرد.[۲۲]
آتشپاره
پاریزی که دستی در
شعر و شاعری داشت، در ایام جوانی غزلها و قطعههای دلنشینی سرود که نکاتطنزآمیز
و نمکین در آن فراوان است. در باب سرودن قطعهای مینویسد:
آن روزها که در
مجلهٔ خواندنیها بودم، دخترکی با
عصبانیت به بایگانی خواندنیها آمد تا یک شمارهٔ آتش بگیرد. بدینمناسبت، چنین سرودم:
تو آتشپاره اندر
«خواندنیها»
زدی آتش که یک
«آتش» بگیری
ز آتشگیریات آتش
گرفتم
از آغاز تا انجام
زندگی و یادگار
از آغاز تا انجام
- ۱۳۰۴: تولد در پاریز، سوم دی
- ۱۳۰۹: گذراندن دورهٔ ابتدایی در
مدرسهٔ پاریز
- ۱۳۱۸و۱۳۱۹: ترک تحصیل و انتشار
روزنامهای بهنام «باستان» و مجلهای بهنام «ندای پاریز»
- ۱۳۲۱: چاپ نخستین مقاله باعنوان
«تقصیر با مردان است نه زنها» در روزنامهٔ «بیداری کرمان»
- ۱۳۲۴: انتشار نخستن کتابش تحتعنوان
«آثار پیغمبر دزدان» در کرمان
- ۱۳۲۵: شاگرد دومِ دانشسرای مقدماتی
کرمان شد.
- ۱۳۲۶: عزیمت به تهران و قبولی در
رشته تاریخِ
- ۱۳۲۷: چاپ نخستین مجموعهٔ شعری
باعنوان «مجموعه شعر یادبودِ من»
- ۱۳۳۰: فارغالتحصیلی از دانشگاه،
بازگشت به کرمان و ازدواج با «حبیبه حائری»؛ ترجمهٔ کتاب «کوروش کبیر:
ذوالقرنین»
- ۱۳۳۳: عهدهداری مدیریت دبستان و
مدیریت نشریهٔ «نامه هفتواد» در کرمان
- ۱۳۳۷: پذیرفته شدن در مقطع دکتری
رشتهٔ تاریخ دانشگاه تهران
- ۱۳۳۸: عهدهداری مدیریت مجلهٔ داخلی
دانشکدهٔ ادبیات
- ۱۳۴۲: انتشار کتاب «خاتون هفتقلعه»
- ۱۳۴۹: عزیمت به پاریس برای استفاده
از فرصت مطالعاتی و شرکت در کنگرهٔ باستانشناسی کنستانتزا در رومانی
- ۱۳۵۰: انتشار کتاب «شاهنامه آخرش خوش
است»
- ۱۳۵۱: انتشار کتاب «از پاریز تا
پاریس» که شامل دیدهها و شنیدههای او در چند سفر خارجی و داخلی است.
- ۱۳۶۳: انتشار کتاب «هشتالهفت»
- ۱۳۸۸: بازنشستگی از دانشگاه تهران با
رتبهٔ استادی تمام
- ۱۳۹۳: ۵فروردین، چشم از جهان فروبست.
دور پرتکاپوی زندگی
باستانی
۳دی۱۳۰۴ش (۱۹۲۵م)
در پاریزِ کرمان بهدنیا آمد. کودکیاش در روستا و محیطِ ساده و بیآلایش آن سپری
شد.[۳] «حاج
آخوند پاریزی» پدرش که فردی بافضل و باسواد بود، بر سر منبرها تاریخ میگفت و با
فرهنگ و ادبیات فارسی هم آشنا بود. بهزبان عربی مسلط بود و صرفونحو را خوب میدانست.
شعر هم میسرود و در آن از حوادث و اوضاع اجتماعی زمانهٔ خود میگفت. او در جنوب
ایران شخصیت شناختهشدهای بود تاحدی که باستانی میگوید: «تمام اشخاص و رجالی که
در سیرجانِ آن زمان بودند، از اهل معرفت و کتاب تا معلمها و دبیرها و دیگران،
اغلب تابستانها به پاریز میآمدند، فقط برایاینکه پدرم را ببیند و با او صحبت
کنند، تاریخ بشنوند و شعر بخوانند».[۲۴] محمدابراهیم
در سایهٔ چنین پدری بالید. از او شعرهای زیادی آموخت و تاریخ فراگرفت تااینکه دلبستهٔ
این، هر دو شد.
محمدابراهیم عربی
را هم از پدر آموخت و از این رهگذر چند کتاب عربی به فارسی هم ترجمه کرد؛ از جملهٔ
آن کتاب «ذوالقرنین» یا «کوروش کبیر» بود که مورد توجه شخصی علامه طباطبایی قرار گرفت.[۲۵]
ابتدایی را در
مدرسه پاریز گذراند
تحصیلات ابتدایی را
در مدرسه پاریز گذراند که پدرش حاجآخوند مدیر آن بود. دبستانِ روستا در خانهای
بود که از «شیخ محمدحسن زیدآبادی» معروفبه «نبیالسارقین» برجای مانده بود.[۲۶] این
شخصیت کسی بود که باستانی نخستین کتابش بهنام «پیغمبر دزدان» را دربارهٔ او نوشت.
تا کلاس پنجم را در پاریز سپری کرد؛ اما چون پاریز کلاس ششم نداشت در دوازدهسالگی
برای ادامهٔ تحصیلات دبیرستانی به سیرجان و بعد در سال۱۳۲۲ به دانشسرای مقدماتی
کرمان رفت.
شوق باستانی به
خواندن و نوشتن
محمدابراهیم از
همان دوران کودکی با مجلههای مهر و آینده و «حبلالمتین» که برای پدرش میآوردند،
آشنا شد. علاوهبرآن، از طریق قرائتخانهای که در پاریز وجود داشت، مجلههایی
چون کاوه، «گلستان»، «بهارستان»، «استخر شیراز» و
«عالم نسوان» را شناخت. همینها شوق نوشتن را در او شعلهور کرد. پدرش هم او را بهسبب
علاقهاش به علمآموزی و فراگیری دانش "ولیعهد" خطاب کرد.[۲۶]
مجلات «باستان» و
«ندای پاریز» و «نامه هفتواد»
علاقهاش به
نویسندگی او را بهسمت نوشتن در مجلهها کشاند. در سالهای۱۳۱۸و۱۳۱۹ و با امکاناتِ
ناچپز پاریز، مجلهای بهنام «باستان» و بعدتر «ندای پاریز» را منتشر کرد. «ندای
پاریز» تنها سه مشتری داشت که مهمترینش آموزگار دوران کودکی محمدابراهیم بود.[۲۶]
در سال۱۳۲۵ در
دانشسرای مقدماتی کرمان شاگرد دوم شد و در سال۱۳۲۶ با قبولی در رشتهٔ تاریخ
دانشگاه عازم تهران شد تا تحصیلاتش را ادامه دهد.
پس از فارغالتحصیلی
در سال۱۳۳۰ از دانشسرای عالی (دانشگاه تربیت معلم فعلی)، برای معلمی به کرمان
برگشت و در همین ایام که با «حبییه سائری» ازدواج کرد. سال۱۳۳۳ هم مدیر دبستانی در
کرمان شد و هم مدیریت نشریهٔ «نامهٔ هفتواد» را بهعهده گرفت.
موسیقیپژوهی
باسانی
محمدابراهیم، پدری
موسیقیدان داشت که موسیقی و مقامهای آن را خوب میشناخت. او هم در کنار پدر با
دستگاههای موسیقی آشنا شد و بهسبب علاقهای که به آن داشت در دوران تحصیلش در
دبیرستان، ویولونی خرید و مدتی با آن تمرین کرد؛ اگرچه پی آن را نگرفت و بعدها
نواختن ویولون را رها کرد اما فعالیتش در حوزهٔ موسیقیپژوهی را همچنان ادامه داد
.[۲۷]
دوره دکتری در
دانشگاه تهران
باستانی در سال۱۳۳۷
در دوره دکتری دانشگاه تهران پذیرفته و دوباره راهی پایتخت شد. در این ایام،
همکاری حرفهاش با مجلههایی چون یغما، «راهنمای کتاب»، «وحید»، «گوهر» و ...
شروع شد و مقالاتش در این مجلهها بهچاپ رسید. در ادارهٔ باستانشناسی نیز مشغول
بهکار شد و در آنجا مجلهٔ «باستانشناسی» را منتشر کرد. یک سال بعد، مدیر داخلی
مجلهٔ «دانشکدهٔ ادبیات» دانشگاه شد و بسیاری از نوشتههایش هم در این مجله بهطبع
رسید.[۲۸]
پس از گذراندن
رسالهٔ دکتری باعنوان «تاریخ ایرانِ قدیم از نظر ابناثیر» زیر نظر سعید نفیسی، تدریس در گروه تاریخِ دانشگاه تهران را آغاز
کرد. همزمان در دانشکدهٔ هنرهای دراماتیک هم تاریخ اجتماعی درس داد. پس از بازگشت
از سفر علمیاش به پاریس، به فعالیتهای علمیاش ادامه داد و بهدرجهٔ دانشیاری
رسید. او در زمان ریاست پروفسور «فضلالله رضا» بر دانشگاه تهران، درجهٔ استادی
دریافت کرد و تا سال۱۳۸۸ که بازنشسته شد، استاد تماموقتِ «دانشکدهٔ ادبیات»
دانشگاه تهران بود.
پاریزی در کنار
حمیده دخترش در کانادا
پدربزرگ در کنار
نوهاش اندیشه دانایی
باستانی در سال۱۳۴۹
برای بهرهگیری از یک فرصت مطالعاتی عازم پاریس شد. در این سفر بهخواست معلم
دوران دبستانش آقای «هدایتزاده»، سری هم به مزار «ویکتورهوگو» زد و از سوی معلمش
فاتحهای برایش خواند.[۲۹]
خانوادهٔ باستانی
او یک پسر بهنام
حمید و یک دختر بهنام حمیده دارد. پس از درگذشت همسرش، تابستانها را نزد دخترش
در تورنتو و زمستانها را نزد پسرش در تهران سپری میکرد. فرزندان باستانی پس از
درگذشت او، مجموعهمقالات استادان و بزرگان درباره پاریزی را گردآوری کردند. این
کتاب تحتعنوان «شاعرِ تاریخ» توسط حمید و حمیده باستانی تدوین و در سال۱۳۹۴از سوی
نشر «علم» راهی بازار شد.
کتاب «شاعرِ تاریخ»
طبع شعری سرشار
باستانی پاریزی
باستانی طبعی لطیف
و موزون داشت. بهگفتهٔ خودش، پدر نقش مهمی در علاقمندی او به شعر ایفا کرد.
«پدرم اصولاً نامههایی را که به اشخاص مینوشت، بهصورت شعر مینوشت».[۳۰]اولین
شعرش را در دهسالگی در طلب باران سرود، آنهم در سالهای خشکسالی پاریز. آن زمان
که میدید دخترکان را به گورستانها میفرستند تا بر سر قبرها آب بریزند و دعا
بخوانند. چنین سروده است:
بیا ای برف و
بارانِ خداوند
|
که تا خلق جهان
باشند خرسند
|
|
بیا تا کشتورزان
شاد باشند
|
ز هر بند غمی
آزاد باشند
|
|
بیا تا گل بروید
از چمنها
|
همه پُر گل شود
دشت و دمنها
|
|
بیا تا باستانی
شاد باشد
|
محمدابراهیم در
بهار۱۳۲۴ شعری دربارهٔ «باد صبا» سرود. این قطعه بعدها توسط «غلامحسین بنان» در مرگ
«ابوالحسن خان صبا» خوانده شد.
یاد آن شب
یادِ آن شب كه
صبا بر سر ما گل میریخت
|
بر سر ما ز دَر و
بام و هوا گل میریخت
|
|
سر بدامان منات
بود و ز شاخ بادام
|
بر رخِ چون گلات،
آرام صبا گل میریخت
|
|
خاطرت هست كه آنشب
همه شب تا دم صبح
|
گل جدا، شاخه
جدا، باد جدا، گل میریخت؟
|
|
نسترن خم شده
لعلِ تو میبویید
|
خضر، گویی به لب
آب بقا گل میریخت
|
|
زلف تو غَرقه به
گل بود و هر آنگاه كه من
|
میزدم دست بدان
زلف دو تا گل میریخت
|
|
تو فرو دوخته
دیده به مه و باد صبا
|
چون عروس چمنات
بر سر و پا گل میریخت
|
|
گیتی آنشب اگر
از شادی ما شاد نبود
|
راستی تا سحر از
شاخ چرا گل میریخت!
|
|
شادی عشرت ما باغ
گلافشان شده بود
|
پاریزی رباعیهای
خواندنی هم دارد که آکنده از طنز و شوخطبعی است. از آن جمله است:
باستانی و دلمشغولیهایش
حاصل یکعمر نوشتن
اولتیماتوم
یا گذارم شِکوه در
شورای اَمنِ چشمِ تو
یا دلی کز ما ربودی
با «تجاوز»، پس بده
آتش جُور تو بگذشت
از مَدارِ اعتدال
پاشنه بلند
بر پاشنهٔ بلندِ
کفشِ تو، بُتا
خواهم که بِناگهان
شِکستی برسد
تا در اثرِ
بلندپروازیِ وهم
اَرمنِ از مَن
گفتم ز کدام فُرقهای؟
گفت:
با لهجهٔ دلربایش:
اَرمَن
گفتم که: بیا و
رویش امشب
یک نقطه گذار و باش
از مَن
شخصیت و اندیشه
شیفته پاریز است
باستانی، عاشق
زادگاهش بود. در نظر او کرمان و پاریز «مرکز ثقلِ تمام اتفاقات عالم» بود. هیچ
کتابی ننوشته و هیچ سخنرانی نکرده مگر آنکه نامی از پاریز در آن برده شده است. در
کتاب «هواخوری باغ» مینویسد: من سوگند یاد کردهام که نباشد سمیناری یا محفلی که
من در آن شرکت کنم و در آنجا بهتقریبی یا بهتحقیقی یاد کرمان بهمیان نیاید».[۳۵] «سرزمینی
که آدمی جوانی خود را در آن گذرانده، مانند خود ایامِ جوانی زیباست». همین عشق و
علاقه باعث شد که او تنها چهارده اثر مستقل درباره تاریخ کرمان بنویسد.[۲۸]
جای پای خدا را در
تاریخ میبینم
معتقد بود که «جای
پای خداوند» در تاریخ وجود دارد: «بااینکه خداوند مجسم نیست و من هم جزو
مجسمه نیستم و چیزی که مجسم نیست، نمیتواند جای پا داشته باشد، بااینحال، من
جای پای خداوند را در حوادث تاریخی میبینم».[۳۶] پاریزی
همیشه بهدنبال یافتن علتها بود. عقیده داشت که گاهی، برخی از علتها از حد عادی
خارج هستند. نیز برخی از حوادث تاریخی بهگونهای هستند که یا ما آنها را درک نمیکنیم
یا از مسائل علمی خارج هستند.
او معتقد است که
رابطه ما با خداوند «یکطرفه» است: «خداوند حسابی با ما ندارد و ما هم که به او
ارادت داریم. او هیچوقت ما را تنها نگذاشته است و گرفتارمان نکرده است.»[۳۷]
کارِ مورخ، ترمیم
است
مورخ را یک ترمیمگر
میدانست. معتقد بود که «کارِ مورخ، ترمیم و پر کردن جای بریدگیها و
التیام و جبرِ جراحاتِ تاریخ است». بهاعتقاد او «در گوشهوکنار تاریخ جاهای
تاریک زیاد است، این جاها را باید روشن ساخت. افرادی که، خوب یا بد، در بازیهای
پیدایش این وقایع دست داشتهاند، نمیشود از نقش آنها در تایخ چشم پوشید». میگفت:
«من رازِ بقا و حفظ یک جامعه را در گیرودارِ حملات گرگها جستوجو میکنم، مقصود
من حمایتِ آتیلا و چنگیز و آقا محمدخان نیست، اگر یک قانون کلی، ناچار جوامع را بهطرف
شمشیر اینها بکشاند، تقصیر من چیست؟[۳۸]
یک پیشنهاد
باستانی یک توصیه و
پیشنهاد داشت. میگفت بههنگام تحصیلش آرزو داشت که یک دوره «ایران باستان» داشته
باشد. اما کجا ممکن بود؟ یکصدوهشتاد تومان قیمت یکدوره ایران باستان (در آن
زمان)، مخارج سهماههٔ او در حجرهٔ مدرسه شیخ عبدالحسین (مسجد تُرکها) بود.
پیشنهادی کرد:
«
|
تمام کتابهایی
که به دردِ کار دانشگاه و جوانان میخورد در ایران باید یک چاپ جیبی داشته باشد
که محصلین بتوانند بخرند و بخوانند.
|
»
|
پاسخ به خردهگیران
عدهای به روش و
سبک نویسندگی باستانی خرده میگیرند و میگویند که او از داستانها و افسانهها بهوفور
در آثارش استفاده کرده است. پاریزی در کتاب «خودمشتومالی» خود ضمن اینکه، حق را
به آنها داده، مینویسد:
هیچ افسانهای نیست
که بخشی از حقیقت را دربرنداشته باشد. این افسانهها یک واکنشِ تدافعیِ آدمی در
برابر هرگونه ناتوانی است، و اغلب نمایشِ احساسات و عواطف متضادِ ضعف و عجز و تیرهروزیِ
بشر است. این افسانهها گاهی کمبودِ تاریخ را از جهت دخالت مردم در سرنوشتشان،
جبران میکند. جوامع محروم و اقوام مغلوب را، همین افسانهها گاهگاه، دستگیری روحی
و عاطفی میکنند.[۳۹]
فعالیتهای علمی و
فرهنگی باستانی
- عضویت در هیأت تحریریه تاریخِ آسیای
مرکزی در یونسکو
- عضویت افتخاری در فرهنگستان علوم
جمهوری اسلامی ایران
آینهدار دوران؛
باستانی پاریزی
یادمان و بزرگداشتها
آینهدار دوران
- برگزاری نکوداشت پاریزی در ۳دی۱۳۹۷
همزمان با سالروز تولد وی در «باغموزه نگارستان». در این مراسم از نشان
جایزه «آینهدار دوران» رونمایی شد.[۱]
- برگزاری بزرگداشت پاریزی در ۷مهر۱۳۹۳
در محل انجمن آثار و مفاخر فرهنگی. مهدی محقق، سید حسن شهرستانی،احسان
اشراقی، محمدتقی امامی از جمله کسانی بودند که درباره مقام علمی و شخصیت
پاریزی سخنرانی کردند.[۴۰]
- برگزاری نکوداشت نودودومین زادروز
باستانی پاریزی در ۹دی۱۳۹۵ در فرهنگسرای نیاوران. پروفسور سیدحسن امین،
دعایی، محمد سلمانی و سامان احتشامی در این مراسم درباره او سخنرانی کردند.[۴۱]
- افتتاح نمایشگاه تصاویرِ نوشتههای
باستانی پاریزی باعنوان «آینهدار دوران» در شهر سرچشمه رفسنجان در ۱۱دی۱۳۹۵.
در این نمایشگاه، ۴۴ اثر از ۲۴ هنرمندِ تصویرساز در نگارخانهٔ مس شهر سرچشمه
رفسنجان بهنمایش گذاشته شد. این هنرمندان دانشآموخته ممتاز کارشناسیارشد
رشته تصویرسازی هستند که در گروهی به نام «آمیدا» فعالیت میکنند.[۴۲]
پاریزی در قاب نگاه
دیگران
رودی متّی: پاریزی
نقالی بهشیوهٔ سنتی ایران بود
«باستانی پاریزی
نقالی بهشیوه سنتی ایران بود؛ یعنی شیوهای از داستانگویی که ریشه در این خاک
دارد. بنابرین داستانها و افسانههای کهن را با سنتهای محلی وفق میداد. کودکی و
نوجوانی او در محیطی گذشت که هنوز دور از دسترس تحولات دنیای مدرن بود. از اینرو
آگاهی او از زمین، زندگی روستایی، کشاورزان و باورها و عقاید آنان، آگاهی همدلانه
و وابستگیاش به این مقولات عمیق بود... تاریخ برای او بهمنزلهٔ وجدان و هوشیاری
مورد نیاز جامعه بود و مورخ را طبیبی میدانست در جستوجوی بیماریهای جوامع
انسانی، کاملا آگاه بود که درمانهای مورخ لزوما مصون از خطا نیست». این گفتههای
رودی متّی ایرانشناس آمریکایی و استاد دانشگاه «دلور» درباره باستانی است.[۴۳]
عباس زریابخویی: با لطایفالحیل
خواننده را در دل تاریخ رها میکند
زریابخویی درباره
باستانی معتقد است: اگر تاریخ برای عدهایی از افراد مملکت ما امری مَلالانگیز و
بیفایده باشد، باستانی پاریزی توانسته است این زنگ مَلال را از چهرهٔ تاریخ
بزداید. خوانندگان آثار او هر چند از تاریخ گریزان باشند، ناخودآگاه بهسوی تاریخ
کشانده میشوند؛ و ناگهان متوجه میشوند که چگونه این نویسندهٔ بزرگ، با لطایفالحیل
و زرنگیهای خاص خود، او را در میان معرکهٔ تاریخ رها کرده است؟ و چهطور نامهای
نامأنوس تاریخی و اسامی دور از ذهن جغرافیای تاریخ بیآنکه خود توانسته باشد،
ناگهان در مغز او جای گرفته است؟».[۴۴]
ایرج افشار: قلمش شبیه چسب «اهو» است
بهعقیدهٔ افشار،
«
|
قلم باستانی مورخ
و تازهیاب، چیزی است شبیه به چسب «اُهو»؛ زیرا توانایی فوقالعاده دارد که صد
مطلب را در یک مقاله خواندنی و دلچسب جا بدهد همچون «چل تکهدوزی». همین طرفهاندیشی
است که خوانندگان کتابهایش در هر شهر و روستا و دهکوره به تحسین واداشته شدهاند
و شاید من بیش از هر کس این مطلب را دریافتهام که دوستداران کتب او با چه ولعی
نوشتههای او را به هر گوشه وطن که بروید میخوانند و در مجلسهای شبانه نقل میکنند.[۴۵]
|
»
|
احسان اشراقی:
تاریخ را با شعر میآراید
اشراقی استاد گروه
تاریخ دانشگاه تهران معتقد است: «دکتر باستانی در آراستن تاریخ با شعر و اسطوره و
حماسه و جغرافیا و مضامین شیرینی که موردپسند است، مهارت دارد. غالب حواشی کتابهایش
خواندنی است و اگر این حواشی را جدا کنند، خود کتابی جداگانه بهوجود خواهد آمد.
پایبندی دکتر باستانی را به اصول تاریخنگاری از گریزی که در لابهلای آثارش زده
است بهخوبی میتوان مشاهده کرد.»[۴۶]
شیرین بیانی: استاد میان پاریز تا
پاریس پل کشید
«
|
دکتر باستانی کسی
بود که بر اثر استعداد خاص، پلی میان پاریس و پاریز، میان تاریخ و ادبیات، میان
جدی و شوخی، میان کرمان و دنیای خارج؛ و میان واقعیت و افسانه برقرار کرد. نوشتههای
فراوانی از او بر جای مانده و اغلب بر گردِ «هفت» میشود. و باب تازهای در امر
تاریخنگاری میگشاید. با وی تاریخ وارد فضای باز میشود؛ از عناصر گوناگون کمک
میگیرد و خواننده را با خود به سیروسیاحت وامیدارد.[۴۷]
|
»
|
محمدامین ریاحی: غزلیاتش از دلنشینترین
غزلیات روزگار معاصر است
ریاحی غزلیات
باستانی را از لطیفترین و دلنشینترین غزلهای روزگار معاصر میداند و معتقد است
که تمام آنها سوزوگذار و لطافت خاصی دارند. غزلهای «دستبرد شب»، «آن شب در باغ»،
«فتانه میخواند»، «خمار بادهپیمای»، «نالههای نومیدی» و... از آندست غزلها
هستند که معرف طبع لطیف و خداداد و بیان آتشین و شورانگیز اوست.[۴۸]
احمدرضا خضری:
باستانی، شاعر تاریخنگار اعصار است
سیداحمدرضا خضری
استاد گروه تاریخ که شاگرد و همکار باستانی پاریزی در دانشگاه تهران بوده، وی را
مورخ، ادیب، سخنور، طنزپرداز، حکیم و متفکر توصیف میکند و میگوید: «نوآوری و
نوآفرینی در فکر و اندیشه استاد پاریزی، بهویژه در عرصهٔ تاریخ، یکی از ویژگیهای
بارز ایشان است. ایشان تاریخ را از وقایعنگاری صِفر به تاریخ اجتماعی تبدیل کرد و
با لحن طنز، به کام مردم شیرین ساخت. او تاریخ را با شعر درآمیخت و بهحق
لقب «شاعر تاریخنگار اعصار» و «صیاد لحظهها» شایسته
وی است».[۴۹]
حجتالله جودکی:
هنر باستانی، آشتی مردم با کتاب است
جودکی پژوهشگر متون
تاریخی و دینی درباره آثار باستانی میگوید: «در کویر مطالعاتی ایرانزمین در
دوران معاصر که بسیاری بهدلایل مختلف با کتاب قهر کردهاند، هنر استاد باستانی
عرصه را برای آشتی مجدد مردم با کتاب فراهم میکند، کافی است خواننده به یکی از
این آثار دست یابد و ب بسمالله را بگوید، آنگاه باید تا تای تمت کتاب را همراهی
نماید و این را میتوان معجزهٔ استاد باستانی لقب داد.[۵۰]
نظرات فرد دربارهٔ
خودش و آثارش
باستانی اشعار خود
را «گناه ایام طفولیت»[۵۱] میداند
و در جایی مینویسد: این شعرهای ما که دو روز پس از مرگ ما فراموش میشود برای سنگ
قبر خودمان خوبند، ما مثل آن مگس بر بَولِ خر بادبان کشتی افراشتهایم و گمان میکنیم
مردم کشتیبان و اهل فن و نوح زمان هستیم. دیگران هزاران کتاب و رساله و شعر گفتند
و رفتند و حتی نامی از آنها نماند، این رَطبُ و یابِسها و لاطائلات، ما را چنان
در خود فرو برده که گمان میکنیم فتح خیبر کردهایم.[۵۲]
طنّازی باستانی
برای خِضرِ نبی
رگ طنزی در خود
دارم
از همان اول که دستبهقلم
برد، «رگ طنزی» در خود دید. میگوید شاید این مسئله ارثیه «پیغمبر دزدان» باشد که
در پاریز یادداشتهایش را جمع میکردم. نخستین شعرهایش لحن شوخی و طنز داشت که
برخی از آنها در روزنامهٔ تفریحی «یویو» در تهران چاپ شد.[۵۳]
تفسیر خود از آثارش
باستانی که تاریخ
را عین زندگی میدید و سالهای عمرش را صرف نوشتن کتابهای تاریخی کرد، در جایی مینویسد:
«من خوب میدانم که کاری که در سی چهل سال نویسندگی کردهام ارزشی ندارد، من خود
واقف هستم که از همهٔ این بیستسی جلد کتاب و دویستتاسیصد مقاله، بوی خودخواهی و
شهرتطلبی و جاهپرستی میآید. من خیلی خوب آگاهم که «حُسن شهرت» با «باطنِ امر»
دوتاست، بیشتر خلق عالم دوشخصیتی هستند.[۵۴] باستانی
در مقدمهٔ کتاب «هشتالهفت» خود مینویسد: «من مورخ نبودم، چیزهایی نوشتهام که نه
ادبیات بود، نه باستانشناسی، نه جامعهشناسی بود؛ ولی بالاخره چیزی از همهٔ اینها
بود، خوانندگان لطف کردند و در طبقهبندی خود، آنها را جزء تاریخ حساب کردند! مثل
بعضی کتابدارها که در تقسیمبندی دیوئی، وقتی کتابی جایی نتوانست داشته باشد، آن
را در قفسهٔ تاریخ میگذارند!»[۵۵]
تقد باستانی پاریزی
بهقلم باستانی پاریسی
نویسندگی را از
پاریز آغاز کرد، پس از سالها تجربه و نوشتن دهها کتاب، در سفری به پاریس تصمیم
به نقد خود گرفت و کتاب «خودمشتومالی» را نوشت. مؤلف در بخشی از این کتابِ
خودانتقادی به تصحیح اشتباههای تاریخی، جغرافیایی، ادبی، زبانشناسی و باستانشناسی
خود در آثارش پرداخته و در بخش دیگری از آن درباره «روش تحقیق تاریخ» سخن گفته
است. در جایی از این کتاب مینویسد: «چه سهوها و اشتباههای عجیبوغریب داشتهام و
گاهی چقدر تحقیقاتم بیپایه و بیاساس و خندهآور بوده است. از این نظر بد ندانستم
بعضی از این کتابها را به بادِ انتقاد بگیرم! چه مطمئنم یک روز دیگران خواهند گفت
و سخت دُرشت هم خواهند گفت:
خُرده بینانند
در عالم بسی
|
نان مورخیِ میخوریم
باستانی خود و
اهالی تاریخ را «ریزهخوارِ خوانِ مورخان قبل از خود» میداند و
مینویسد: ما چیزهایی از آنان میگیریم و دوبارهسازی میکنیم و در واقع در پرتو
آثار آنان «نانِ مورخی» را میخوریم و آثاری چند پدید میآوریم و
همین آثار، خوب یا بد، باز وسیله نانخوردن تنی چند در سالهای بعد از ما میشود.[۵۷]
پاریزی و نگاهش به
بزرگان
قوامالسلطنه
«اقدامات قوام
همیشه و در همه جهتها مثبت بوده و در جهت حفظ هویت و حیثیت ایران بوده است. او در
مسئله آذربایجان، کردستان و چند مورد دیگر از مشکلات دورهٔ پهلوی، از جمله مسئلهٔ
نفت شمال و بلوچستان وارد شد و در هیچکدام هم، کار منفی و اشتباهی انجام نداد.
کارهای او همیشه همراه با هوش و سیاست و کیاست بود.» این نظر باستانی درباره قوامالسلطنه
است.[۵۸]
«زرینکوب مرد بینظیری
بود و کتابهای وی از منابع عمدهٔ اهل تحقیق در مورد تاریخ است. استاد بدیعالزمان فروزانفر در جمعکردن استادان
نامدار در دانشکدهٔ الهیات بسیار موفق بود و یکی از استادهای خوب آن دانشکده،
مرحوم زرینکوب است».[۵۹]
محمدعلی مجتهدی
بهاعتقاد پاریزی،
مجتهدی مدیر مدرسهٔ «البرز»، یکی از بزرگترین خدمتگزاران فرهنگ ایران است که با
کوشش وقفهناپذیر و بیامانش، پایهٰ تحصیلات دبیرستانی را در ایران محکم کرد.
باستانی معتقد است که شهرت مدرسهٔ «البرز» به شهرت مدرسههای قدیم پاریس مثل «سنلوئی»
میرسد. نیز مجتهدی در ایجاد دانشگاه شریف هم بسیار مؤثر بود. بیشک او حق زیادی
به گردن فرهنگ ایران دارد.[۶۰]
پاریزی، سایه را
«شاعر بزرگ» و «استاد قویدست غزل» میداند و عقیده دارد که غزلهایش «قوی» و
«لطیف» است. میگوید: ابتهاج غزل را از ابتدا خوب میگفته است. غزل او در حد
استادان زبان ادب فارسی است و تأثیر حافظ بر شعرش مشهود است.[۶۱]
نامه سرگشاده به
محمد مصدق
پدر باستانی
بازنشست شده بود؛ اما حقوق بازنشستگی نمیگرفت. البته او را زود بازنشست کرده
بودند؛ بهدلیل فعالیتهای سیاسی. آنسالها وضع اقتصادی مردم خوب نبود و پولی از
بابت فروش نفت به ایران نمیرسید؛ یعنی دولت درآمدی نداشت. بههمیندلیل حقوقهای
حقوقبگیران و کارمندان و معلمان هم مرتب نمیرسید. آن زمان پدر در پاریز بود و
محمدابراهیم در کرمان. باستانی تصمیم میگیرد به «محمد مصدق» تلگرافی بزند.
«
|
«جنابت آقای دکتر مصدق، پدر پیر ملت ایران! پدر
پیر ۷۰ سالهام چند سال است که بازنشست شده است؛ ولی حقوق او را هنوز نپرداختهاند.
این حقوق بازنشستگی ،اگر برای ادامهٔ زندگی اوست، که باید زودتر پرداخت شود، و
اگر هم برای مخارج کفن و دفن اوست، که این قدرها محل احتیاج نیست! شما که مزهٔ
۷۰سالگی را چشیدهاید، خواهشمندم کاری بکنید که حقوق پدرم را پرداخت کنند.»
|
»
|
همان زمان «مهندس
رضوی» وکیل کرمان که هم باستانی و هم پدرش را میشناخت نزد مصدق بود. تعجب میکند
و میگوید چطور ممکن است که حقوق این مرد محترم را پرداخت نکرده باشند؟ او نزدیک
به ۳۰ سال خدمت کرده است.
دکتر مصدق همانجا
میگوید که: پس، بنویسد که حقوق او را پرداخت کنند.
همهٔ طلب پدر
پرداخت میشود. محمدابراهیم شب عید همهٔ پولها را نزد پدر میبرد و به او میدهد.
«تو گویی پیرمرد چشمهایش روشن شد و از دیدن آنهمه پول سرِ حال آمد». رو میکند
به پسرش و میپرسد: چه کار کردی؟ محمدابراهیم هم داستان تلگراف را تعریف میکند.
پدر میخندد و میگوید: «بابا خیر از قلمت ببینی». نیز میگوید: «تو هیچ وقت محتاج
نمیشوی».[۶۲]
خطاب به علیاکبر
ولایتی
باستانی همکار و
دوست عبدالحسین زرینکوب بود.
در دانشگاه تهران اغلب همدیگر را میدیدند. زرینکوب پیش از انقلاب مشکل قلبی پیدا
میکند و چون آنروزها عمل قلب در ایران انجام نمیشد، راهی فرانسه میشود. برای
همین اسبابواثاث خانه را میفروشد و تبدیل به پول میکند و در بانک میگذارد. بهدلیل
ادامهٔ معاینات و معالجاتش، اقامتش در پاریس طولانی میشود. به باستانی که در آن
روزها در پاریس بود، میگوید: دکترها گفتهاند باید قلبم را جراحی کنم و هزینهاش
۱۰هزار دلار است. همهچیز را فروختهام؛ اما پولش در بانک ایران است و باید به
پاریس منتقل شود. اما مشکل این بود که زمانهٔ «جنگ ایران و عراق» بود و دولت بههیچعنوان
اجازهٔ خروج ارز از ایران را نمیداد.
باستانی میماند که
چه بکند. بعد از بازگشت به تهران، روزی مقالهای از دکتر ولایتی دربارهٔ مشروطه در
«روزنامه کیهان» میخواند که در آن نظری از زرینکوب هم راجعبه بخشی از تاریخ
مشروطه نقل شده بود. دستبهکار میشود و نامهای به «علیاکبر ولایتی» وزیر امور
خارجه وقت ایران مینویسد که البته مقداری هم تند است:
«
|
«شما که این مطلب (در مقاله) را از زرینکوب نقل
میکنید و از او با احترام و با عنوان «استاد» یاد میکنید، آیا میدانید که او
الان چه وضعی دارد و در چه حالی است و در فرانسه چگونه زندگی میکند و نمیداند
که چه باید بکند و قلبش نیاز به عمل جراحی فوری دارد؟ و...»
|
»
|
باستانی پس از
نوشتن این نامه، احساس پشیمانی میکند که چرا نامهای به این تندی را به وزیر
خارجه که اصلاً نمیشناسدش، نوشته است؛ اما پس از چند روز، از مسئولان وزارت خارجه
به خانه باستانی تلفن میکنند و میگویند وزیر خارجه به ما گفت: «من، هم مقالات
دکتر باستانی پاریزی را میخوانم و به ایشان علاقمندم و هم به زرینکوب احترام
دارم». آنگاه دستور داد که هر کاری که از دست ما ساخته است، برای این مرد دانشمند
انجام دهیم. باستانی حضوری به وزارتخانه میرود تا داستان مشکل زرینکوب را تعریف
کند. پس از پیگیریها در نهایت قرار میشود که ۲هزار دلار به حسابی ریخته شود تا
بهدست زرینکوب برسد. پس از ۱۵ روز پول در پاریس به دست زرینکوب میرسد.[۶۳]
جملهٔ موردعلاقه در
کتابهایش
از عباراتی که
بارها گفته است: متأسفانه، پادشاهان را از مملکتها میشود بیرون کرد؛ ولی از
تاریخ نمیشود بیرون کرد. بههرحال، خوب یا بد، در تاریخ حضور دارند و در حکمِ
هاونِ سنگی خانهٔ تاریخ محسوب میشوند.[۶۴]
جملهای از ایشان
باستانی در کتاب
«شاهنامه آخرش خوش» است، مینویسد: خدایی هست و بزرگ هم هست و من همهجا
دنبال جای پای خدای بزرگ در تاریخ هستم.
و باز مینویسد:
همه ما سنگتراشانی هستیم که سنگ خوبی هم اگر تراشیدیم، در اثر خودخواهی و عُجب
باید سنگ مزار خودمان بشود![۶۵]
نحوهٔ پوشش
او همواره با هیئتی
بیتکلف و آن کلاه و عصای جداییناپذیر در همه مجامع حضور مییافت.[۴۷]
خلقیات
او را به «بیپیرایگی»
و «خاکیبودن» میشناسند. «رودی متّی» ایرانشناس آمریکایی دربارهٔ او میگوید: او
بهدلیل طبیعت نرم و ملایمی که داشت محبوب بود.[۴۳]
در برخوردهای رسمی
و خصوصی مردم بسیار محجوب بود. آنقدر خجالتی و کمرو که گاهی مصاحبتش تحملناپذیر
مینمود. در عوض لودگیها، رِندیها و شیطنتهایش در شعر بهوضوح تجلی دارد.[۶۶]
«وفا» و «صمیمیت» و
«فضلیت» از صفاتی است که درباره باستانی میگویند. محمدامین ریاحی درباره او در
یادداشتی مینویسد: باستانی قیافهای خونسرد و آرام و خاموش دارد که طوفانی از
احساسات آتشین پشت آن نهفته است. این روح بهظاهر آرام و بردبار هرگز مغلوب محیط
نمیشود؛ بلکه همواره محیط را تحت تأثیر خود قرار میدهد.[۴۸]
منزلی که در آن زندگی
میکرد (باغ و ویلا)
باستانی زمانی که
دانشجوی دانشگاه تهران بود، ساکنان کوی دانشگاه واقع در امیرآباد شمالی بود. بهگواه
خاطراتش از نخستین ساکنان کوی دانشگاه بوده بههمین مناسبت شعری دارد که نخستین
بیتش چنین است:
فاش میگویم و از
گفته خود دلشادم
|
ساکن سادهدل کوی
امیرآبادم
|
او پس از ازدواج
برای تحصیل و کار به تهران میآید. در همان سالها خانهای در خیابان گرگان رهن میکند.[۶۷]
باستانی سالها
بعد، ساکن خانهای در شهرک غرب میشود. خود در جایی میگوید: هر موقع ماشینم را
از شهرک غرب ول میکنم، خودش یک راست میرود جلوی دانشگاه تهران میایستد![۶۸]
سیروسیاحتهای
باستانی
باستانی اهل
سیروسفر بود و علاوهبر شهرهای ایران، به شماری از کشورهای اروپایی نیز سفر کرد و
دیدهها و شنیدههایش را در کتابی به نام «از پاریز تا پاریس» گرد آورد.
پاکستان، ترکیه،
قزاقستان، فرانسه، اتریش، ایتالیا، دانمارک، سوئد، سوئیس و انگلستان کشورهایی
هستند که استاد سفری به آنها داشته و ضمن شرکت در سمینارها و مراسمهای فرهنگی و
ادبی، از دانشگاهها و امکان تاریخی و هنری و ادبی آنها دیدن کرده است.
برنامههای ادبی که
در دیگر کشورها اجرا کرده است
- حضور در ششمین کنگره جهانی «تاریخ
هنر و باستانشناسی ایران» در اکسفورد، در شهریور سال ۱۳۵۷.[۶۹]
- شرکت در کنگرهٔ تاریخ تمدن آسیای
مرکزی به دعوت از یونسکو.
استادان باستانی
پاریزی
- وحیدالملک شیبانی، مدرس تاریخ اروپا
باستانی پاریزی در
قاب نقاشی اثر علی نجمینژاد
- عباس اقبال تدریس (تاریخ و
جغرافیا)
- محمدحسن گنجی، مدرس جغرافیا
- استاد پورداود، مدرس تاریخ ایران پیش
از اسلام
تصویر استاد اثر
هنرمندِ روس
- سعید نفیسی، مدرس تاریخ اسلام
- علیاصغر شمیم، مدرس تاریخ دورهٔ
قاجار
- خانبابا بیانی، مدرس تاریخ دوران
مغول
تندیس استاد
باستانی اثر شهریار رضایی
مجسمه هایپر رئال
پاریزی
شاگردان باستانی
پاریزی
محسن جعفریمذهب،
حسن حضرتی و ایرج تنهاتن ناصری از شاگردان باستانی پاریزی هستند که اکنون هر کدام
از آنها در حوزهٔ تخصصی خود در عرصهٔ تاریخ، دارای جایگاهی هستند.
فیلم ساختهشده
براساس
- ساخت فیلمِ مستند «یک عمر در
گهواره». پژوهش و تصویربرداری این فیلم بهمدت پنج سال در شهرهای تهران،
کرمان، سیرجان و پاریز بهطول انجامید. فیلم یادشده بهکارگردانی «سیدحمید
میرحسینی» و تهیهکنندگی «علی درویشی» ساخته شد. این مستند ۴۰دقیقهای روایتگر
زندگی پر فراز و نشیب باستانی پاریزی است.[۷۱]
- تولید مستند «از پاریز تا پاریس».
این فیلم ساختهٔ «سیدجواد میرهاشمی» است که در ۱۸اسفند۱۳۹۳ در تالار حکمت
پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی بهنمایش درآمد. این مستند، نگاهی به
زندگی و عمری فعالیت باستانی پاریزی دارد.[۷۲]
اتفاقهای بعد از
انتشار آثار
«گل میریخت» یکی
از غزلیات معروف باستانی است که آن را در مجموعهای از شعرهایش در سال۱۳۲۷ بهچاپ
رساند. این شعر کمکم مورد توجه قرار گرفت و بر سر زبانها افتاد. یکروز صبح که
وارد مدرسه شد، دید که دخترها پشتسرش میآیند و میگویند: آقا! آقا! دیشب رادیو
شعر شما را خواند. شما شنیدید؟ تعجب کرد که چه شده است؟ اما از قضا آنشب برق
محلهٔ باستانی رفته بود و نتوانسته بود رادیو را بگیرد. فکر کرده بود کسی اتفاقی
شعرش را خوانده است. اما بعد متوجه شد که در برنامهٔ «گلهای جاویدان» که «داود
پیرنیا» تدارک دیده بود و هنرمندان بزرگ در آن شرکت میکردند، برای اولبار،
«ابوالحسنخان صبا» ویولن زده و خانمی هم شعر «گل میریخت» را به مناسبت خاصی
خوانده است.[۷۳]
نامگذاریهای شهری
و پاریزی
- خیابانی در شهر کرمان.
- کتابخانهای در منطقه هشت تهران
افتتاحشده در فروردین۱۳۹۷[۷۴].
کاریکاتورهایی که
دربارهاش کشیدهاند
- اثری از «علی نجمینژاد».
- نقشی از هنرمندی روسی. باستانی به
دعوت یونسکو و برای ارائهٔ یک سخنرانی در کنگرهٔ «تاریخ تمدن آسیای مرکزی»
شرکت کرد. بعد از سخنرانی، هنرمندی از روس، ظرف چنددقیقه با قلمِ خودکار،
شمایل باستانی را کشد، امضا کرد و به او هدیه داد.[۷۵]
مجسمه و نگارههایی
که از او کشیدهاند
- تندیس باستانی پاریزی توسط «شهریار
رضایی» مجسمهساز کرمانی ساخته شد. این تندیس در فروردین۱۳۹۵ در پارک ریاضیات
و جنب کتابخانه ملی کرمان نصب شده است.[۷۶]
- مجسمه هایپررئال باستانی پاریزی
برگههایی از
مصاحبههای فرد
- «کریم فیضی» در کتاب «باستانیپاریزی
و هزاران سال انسان» به مصاحبه و گفتوگوی مفصل با باستانی پرداخته است. این
کتاب ۷۸۷ صفحه دارد که نخستینبار ۱۳۹۰ «اطلاعات» آن را منتشر کرد. در ۱۳۹۴
این کتاب برای سومین بار تجدیدچاپ شد.
آثار و کتابشناسی
کارنامهٔ پراثر
کارنامهٔ مربوط به
کرمان
- ۱۳۲۴: آثار پیغمبر دزدان نخستین
کتاب باستانی پاریزی است که چاپ اول آن در کرمان منتشر میشود. چ.اول۱۳۲۴،
چ.نهم۱۳۵۴، چ.هفدهم۱۳۸۲ و چ. بیستودوم،۱۳۹۵، نشر علم؛ جمعِ تیراژ این چاپها:
افزونبر ۷۰هزار نسخه.
- ۱۳۳۳: نشریه فرهنگ کرمان (چاپ
کرمان)
- ۱۳۳۵: راهنمای آثار تاریخی
کرمان (چاپ کرمان)
- ۱۳۳۶ و ۱۳۳۷: دوره مجله هفتواد (چاپ
کرمان)
تاریخ کرمان از
آثار باستانی پاریزی
- ۱۳۴۰: تاریخ کرمان (تصحیح
و تحشیه تاریخ وزیری، چ.چهارم۱۳۷۴)؛ منابع و مآخذ تاریخ کرمان.
- ۱۳۴۳: سلجوقیان و غز در
کرمان (چ.دوم۱۳۷۳)
- ۱۳۴۴: فرماندهان کرمان (تصحیح
و تحشیه تاریخ شیخ یحیی، چ.سوم۱۳۷۱)
آسیای هفتسنگ
- ۱۳۴۶: جغرافیای کرمان (تصحیح
و تحشیه جغرافی وزیری، چ.پنجم۱۳۸۴)
- ۱۳۵۳: گنجعلی خان (چ.سوم۱۳۶۷)
هشت الهفت از آثار
برجسته شاعر تاریخنگاری اعصار
- ۱۳۵۵: وادی هفتواد؛ تاریخ
شاهی قراختائیان
- ۱۳۶۹: تذکره صفویه کرمان
- ۱۳۸۴: صحیهالارشاد (پایان
صفویه)
مجموعه هفتی (سبعه
ثمانیه)
- ۱۳۴۲: خاتون هفت قلعه (چ.ششم۱۳۸۰)
- ۱۳۵۰: آسیای هفت سنگ (چ.هفتم۱۳۸۳)
کوروش کبیر ترجمهٔ
استاد پاریزی
- ۱۳۵۳: نای هفت بند (چ.ششم۱۳۸۱)
- ۱۳۵۵: اژدهای هفت سر (چ.پنجم۱۳۸۴)؛ کوچهٔ
هفت پنچ (چ.ششم۱۳۷۰)
- ۱۳۵۸: زیر این هفت آسمان (چ.پنجم۱۳۶۸)؛ سنگ
هفت قلم (چ.سوم۱۳۶۸)
- ۱۳۶۳:هشت الهفت (چ.دوم۱۳۷۰)
سایر کتب
- ۱۳۲۷: مجموعه شعر یادبود من
- ۱۳۳۰ کوروش کبیر: ذوالقرنین،
ترجمه باستانی پاریزی، ۱۳۸۰، ۳۳۰۰شمارگان، چ.هفتم، نشر علم؛ ۱۳۸۸،
۳۳۰۰شمارگان، چ.سیزدهم، نشر علم؛ ۱۳۹۲، ۳۳۰۰شمارگان، چ.پانزدهم، نشر علم.
- ۱۳۴۱: مجموعهٔ شعر یاد و
یادبود (چ.دوم ۱۳۶۴)؛ محیط سیاسی و زندگی مشیرالدوله (چ.دوم،
جیبی، ۱۳۴۱)
- ۱۳۴۱: اصول حکومت آتن،
ترجمه از ارسطو (با مقدمهٔ غلامحسین صدیقی، چ.چهارم۱۳۸۳)
- ۱۳۴۴: یعقوب لیث (چ.هشتم۱۳۸۲)
این کتاب بهزبان عربی ترجمه و در قاهره بهسال۱۹۷۶ چاپ و منتشر شده است.
- ۱۳۴۷: تلاش آزادی (چ.هفتم۱۳۸۳،
برندهٔ جایزه مسکو)
- ۱۳۴۸: شاه منصور (چ.ششم۱۳۷۷)؛ سیاست
و اقتصاد عصر صفوی (چ.پنجم۱۳۷۸)
- ۱۳۴۹: اخبار ایران از ابناثیر (ترجمهٔ
الکامل، چ.دوم۱۳۶۴)
- ۱۳۵۰: شاهنامه آخرش خوش است (چ.ششم۱۳۸۳)
- ۱۳۵۱: از پاریز تا پاریس چاپ
نخست این کتاب توسط نشر «امیرکبیر» صورت گرفت. چ.هشتم۱۳۸۱، چ.سیزدهم۱۳۹۸، نشر
علم؛ جمعِ تیراژ اینچاپها: افزونبر ۳۰هزار نسخه.
- ۱۳۵۶: حماسهٔ کویر (چ.چهارم۱۳۸۲)
- ۱۳۵۷: تن آدمی شریف است؛ نون
جو و دوغگو (چ.پنجم۱۳۸۳)
- ۱۳۶۳: جامعالمقدمات (چ.دوم۱۳۶۷)
- ۱۳۶۴:فرمانفرمای عالم (چ.چهارم۱۳۷۷)
- ۱۳۶۷: از سیر تا پیاز (چ.سوم۱۳۷۹)
- ۱۳۶۸: مار در بتکدهٔ کهنه (چ.سوم۱۳۸۰)
- ۱۳۶۹: کلاه گوشه نوشینروان (چ.سوم۱۳۸۰)؛ حضورستان (چ.دوم۱۳۷۰)
- ۱۳۷۱: هزارستان (چ.دوم۱۳۸۲)؛
ماه و خورشید فلک (چ.دوم۱۳۷۶)؛ سایههای کنگره (چ.دوم۱۳۷۶)
- ۱۳۷۳: بازیگران کاخ سبز (چ.دوم،۱۳۸۴)؛ پیر
سبزپوشان (چ.دوم۱۳۷۹)؛ آفتابهٔ زرین فرشتگان (چ.دوم۱۳۷۷)
- ۱۳۷۵: نوح هزار طوفان (چ.دوم۱۳۸۰)
- ۱۳۷۷: در شهر نیسواران (چ.دوم۱۳۷۸)
- ۱۳۷۸: شمعی در طوفان (چ.دوم۱۳۸۳)؛ خودمشتومالی؛ محبوب
سیاه و طوطی سبز
- ۱۳۷۹: درخت جواهر (چ.دوم۱۳۸۳)
- ۱۳۸۱: گذار زن از گدار تاریخ (چ.دوم۱۳۸۴)؛ کاسهکوزهٔ
تمدن؛ پوست پلنگ
- ۱۳۸۲: حصیرستان (چ.دوم۱۳۸۴)
- ۱۳۸۴: بارگاه خانقاه؛ هواخوری
در باغ با گوهر شبچراغ
سبک و لحن و ویژگی
آثار
آثار تاریخی
بهرهگیری از طنز از ویژگیهای مهم آثار
باستانی بهشمار میرود که نشانهٔ روحیه طنزگرایانهٔ اوست. او از انواع قالبهای
طنزآمیز مانند تحکّم و ریشخند، کودننمایی، کنایهزدن، نیشخند، خاطرات طنزآمیز،
تمثیل و... بهره گرفته است.
بهعقیدهٔ محققان،
«سبک نویسندگی و تاریخنویسی باستانی پاریزی بر خلاف نثر بیشتر مورخان معاصر و
کتابهای آنها که نثری سنگین و سرد دارند، روانتر و لذتبخش است. دو عامل عمده
را در کنار دیگر عوامل باید در خلق این سبک و توفیق آن سهیم دانست. نخست ادیب بودن
باستانی در کنار مورخ بودن وی است؛ زیرا شیوهٔ تاریخنویسی او همچون تاریخنویسی و
روایتگری مورخان قدیم فارسی است و نوشتههایش پر از شعر، داستان، ضربالمثل و
حکایت است؛ دومین عامل، پانویسهای کتابهای اوست. این پانویسها از شگردهای فنی
باستانی و به زبان دیگر بخشی از سبک شخصی اوست».[۷۷]
رودی متّی نیز لحن
«کنایهآمیز»، «فروتنانه»، «غیرجانبدارانه» و «انسانی» باستانی را از ویژگیهای
رویکرد تاریخی او میداند.[۴۳]
اشعار
طنز از اصلیترین
مؤلفههای شعر باستانی است. قطعات شعریاش نیز همانند نثر او آکنده از اصطلاحات و
تعابیر طنزآمیز است.
از دیگر مختصات شعری او بهکارگیری
فراوانِ اصطلاحات فرنگی است. بهعقیده «سعیدی سیرجانی» باستانی در این راه افراط
کرده اما گاهی مضمون شعر او آنقدر لطیف و قوی است که خواننده متوجه کلمات شاخدار
فرنگی نمیشود:
بُتی ز محبت فیزیک
خواست تا گوید
|
دقیقه اَتم و
رادیوگرافی را
|
|
گشود تا دَهن
تنگ، گفتمش کافی است
|
«سیرجانی»
معتقد است که اشعار او گذشته از استواری و روانی، «نمک آمیخته به شیطنتی» و بهتعبیر
دیگر «شیطنت نمکینی» دارد. ازین روست که دوبیتیها و قطعات کوتاه و لوند باستانی
در ادبیات فارسی کمنظیر است.[۶۶]
جوایز و افتخارات
- فراخوان تصویرگری از آثار مکتوب
باستانی پاریزی باعنوان «از پاریز تا پاریس» بهعنوان موضوع
نخستین دورهٔ جایزه «آینهدار دوران» در مردادماه۱۳۹۸ منتشر شد. قرار است سه
هنرمند برگزیده به پاریس اعزام شوند. بنا بهگفته «سید عباس دعایی»
مدیر جایزه آینهدار دوران علاقمندان
تا دوشنبه ٢٩مهر۱۳۹۸ فرصت داشتند با ارائه آثار خود در این رویداد ملی شرکت
کنند.[۷۹] [۸۰]
- مراسم رونمایی از فراخوان «جایزه
جهانی استاد باستانی پاریزی»، ۳دی۱۳۹۴ همزمان با سالروز تولد او در
«دانشگاه آزاد واحد کرمان» برگزار شد.[۴۹]
- مراسم اعطای «جایزهٔ باستانی
پاریزی» در دی۱۳۹۵ در «دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرمان» برگزار شد و
۱۵ اثر برگزیده در حوزههای تاریخی، مردمشناسی و ادب و فرهنگعامه موفق به
کسب این جایزه شدند.[۸۱]
منبعشناسی
کتابهای مرتبط با
باستانی
- «دبستان باستانی پاریزی»، احسان میرپاریزی، نشر ماهباران،
چ.اول، ۱۳۹۷.
- «زندگینامه و خدمات علمی و فرهنگی
زندهیاد دکتر محمدابراهیم باستانیپاریزی»، بهویراستای امید قنبری،انجمن آثار و مفاخر
فرهنگی، ۲۵۶ص. چ.اول، ۱۳۹۴.
- «شاعر تاریخ: یادگارنامه محمدابراهیم
باستانی پاریزی»، بهاهتمامِ
حمیده و حمید باستانیپاریزی، نشر علم، چ.اول، ۱۳۹۴.
- «محمدابراهیم باستانی پاریزی»، علی جهانشاهیافشار، نشر یادگاران
همایون، ۸۴ص، چ.اول، ۱۳۹۸.
- «واکاوی طنز در آثار باستانی پاریزی»، خشایار احمدی، نشر بید، چ.اول،
۱۳۹۸.
مقالات
- «بررسی برخی لغات و اصطلاحات محلی
کرمان و پاریز در آثار محمدابراهیم باستانی پاریزی»، محمدرضا معصومی و محسن محجوبی؛ مجله:ادبیات
و زبانهای محلی ایران زمین، بهار۱۳۹۸، س ۹، ش ۱، ص۱۰۹تا۱۴۷.
- «طبقهبندی قصههای عامه در مجموعهٔ
هفتِ باستانی پاریزی و تاریخ کرمانِ محمود همت»، فاطمه امینیزاده و زهره زرشناس، مجله
مطالعات ایرانی، تابستان۱۳۹۷، س ۷، ش ۳۳.
- «پارادایمشناسی تاریخنگاری باستانی
پاریزی»، محمدعلی
رنجبر، مجله: پژوهشهای علوم تاریخی، بهار و تابستان۱۳۹۵، ش۱۳، ص۳۷تا۵۶.
- «هویت و انسان ایرانی در تاریخنگاری
باستانی پاریزی»، رضا شاهملکی،
مجله جندیشاپور، تابستان ۱۳۹۴، س ۱، ش ۲.
- «طنز در آثار باستانی پاریزی»، حسین شول، مجله رودکی، اردیبهشت و
خرداد۱۳۸۷، ش ۲۳، ص۲۶تا۳۷.
- «نیمنگاهی به طنز در آثار استاد
باستانی پاریزی»، مصطفی خلعتبری
لیماکی، مجلهٔ فرهنگ مردم، زمستان۱۳۸۴، ش ۱۶،ص۱۵۵تا۱۵۷.
- «نقد و نظر دربارهٔ تاریخنگاری
محمدابراهیم باستانی پاریزی»، عبدالرسوال خیراندیش، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، دیوبهمن۱۳۸۲، ش
۷۵ و۷۶، ص۳۷تا۴۳.
- «دکتر باستانی پاریزی و کتاب «کاسهکوزهٔ
تمدن»، احمدرضا
اکبری، مجلهٔ کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، دیوبهمن۱۳۸۲، ش ۷۵ و ۷۶، ص۴۴تا۴۵.
پایاننامهها
برخی از پایانهای
کارشده به شرح زیر است:
- شاهنامه و متون حماسی در آثار
باستانی پاریزی، احمد آین،
۱۳۹۶، کارشناسی ارشد، دانشکده ادبیات و علومانسانی، دانشگاه ولیعصر(عج)
رفسنجان.
- سبکشناسی آثار باستانی پاریزی (با تکیه بر مجموعهٔ هفتی) اعظم
رنجبر زینلی، ۱۳۹۴، کارشناسی ارشد، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه
ولیعصر(عج) رفسنجان.
- اشارات ادبی در آثار باستانی پاریزی، سودابه صادقی بهنویه، ۱۳۹۳،
کارشناسی ارشد، دانشکده ادبیات و علومانسانی، دانشگاه یزد.
- بررسی نقش زبان طنز در آثار تاریخنگاری
دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی، حسین شول، ۱۳۸۷، کارشناسی ارشد، دانشگاه یزد.
نگاهی به برخی
پدیدههایش
پیغمبر دزدان
این کتاب به
عصر قاجار مربوط میشود. «پیغمبر دزدان» لقبی است که «شیخ
محمدحسن سیرجانی» ملقب به قارانی، روحانی اهل رفسنجانِ کرمان برای خود برگزیده
است. آثار و نامههای او که به اواخر عصر فتحعلیشاه تا اواخر عصر ناصرالدینشاه
مربوط میشود در این کتاب جمعآوری شده است.
نویسنده در ابتدای
این کتاب که بارها تجدیدچاپ شده، شرح مفصلی از اوضاع سیاسی و اجتماعی کرمان میآورد.
سپس به داستان زندگی پیمغبر دزدان یا نبیالسارقین میپردازد. در نهایت نامهها و
مکاتبههایی وی را خطاب به پیروانش بیان میکند.
پیغمبر، از یکسو
با حکام مستبد زمان طرف بود و از ظلم آنها انتقاد میکرد . از سوی دیگر میخواست
عشایر و قبایل را به راه درست بیاورد. نیز از روحانینماها و از عالِمنماهای حامی
ظلم و تعدی بهتنگ آمده و در لباس خودشان، آنها را به باد انتقاد گرفت و طریق آنها
را خلاف حکم خداوندی و نظر پیامبر برشمرد.[۸۲]
او در دورهای
ناامن و آشوبزده میزیست، خود را پیغمبر دزدان گردنهگیر و مسلح معرفی کرد تا
بتواند با زبان خودشان با آنها گفتوگو کند. نامههای او به پیروانش سلیس و روان
آمیخته با طنز و شعر است. او برای مقابله با ناهنجاریهای زمانهاش این راه را
انتخاب کرد و گاه حتی توانست اموال مالباختگان را از دزدان یا حکومتگران باز پسگیرد.
باستانی خود در
مقدمهٔ کتاب «آثار پیغمبر دزدان» نوشته که شیخ محمدحسن که در یکی از آشفتهترین
ایام حکومت کرمان میزیست، پیامبر دزدها بود تا بتواند از طریق مکاتبهها، مناسبتها
و مراودهها، تا حدی مردم را از خشونت افراد ظالمی مانند «فرهاد میرزا» که هفتصد
دست را در چهار سال حکومت خود در فارس قطع کرد، نجات دهد. [۸۲]
از پاریز تا پاریس
از پاریز تا پاریس
شرح سفرهای گوناگون باستانیپاریزی به شرق و غرب این عالم خاکی است. او که بنا بهگفتهق
خود روزگارش بیشتر در سفر طی شده، شرح هفت سفرنامه خود را در کتابی باعنوان از
«پاریز تا پاریس» یا «هفتشهر هفتجوش هفترنگ» جمعآوری کرده است. نام اصلی کتاب
نیز برگرفته از سفرنامهٔ اروپا است. عناوین این هفت سفرنامه بهاین ترتیب است: در
کنار فرات (سفرنامهٔ عراق)، جشن هنر (سفرنامهٔ شیراز)، در خاک پاک (سفرنامهٔ
پاکستان)، شهر تبریز است و کوی گلستان (سفرنامهٔ تبریز)، پردههایی از میان پرده
(سفرنامهٔ رومانی)، هزارهٔ بیهقی (سفرنامهٔ مشهد) و از پاریز تا پاریس (سفرنامهٔ
اروپا).
استاد در بخشی از
سفرنامهٔ پاکستان خود اینچنین آورده است: در پاکستان نامهای خیابانها و محلات
اغلب فارسی و صورت اصیل کلمات قدیم است. خیابانهای بزرگ دو طرفه را شاهراه مینامند،
همان که ما امروز اتوبان میگوییم!... نخستین چیزی که در سر بعضی
کوچهها میبینید تابلوهای رانندگی است. در ایران ادارهی راهنماییورانندگی بر
سر کوچهای که نباید از آن اتومبیل بگذرد مینویسد: عبور ممنوع و
این هر دو کلمه عربی است، اما در پاکستان گمان میکنید تابلو چه باشد؟ راهبند!
فارسی سرهٔ سره و مختصر و مفید، حداکثر سرعت را در آنجا حداکثر رفتار تابلو
زدهاند! و توقف ممنوع را پارکینگبند اعلام کردهاند...این
مغازههایی را که ما قنادی میگوییم و معلوم نیست چگونه کلمهٔ
قند صیغهٔ مبالغه و صفت شغلی قناد برایش پیدا شده و بعد محل آن را قنادی گفتهاند؟
آری این دکانها را در آنجا شیرینکده نامند![۸۳]
مؤلف مینویسد:
تاکسی که مرا به قونسلگری ایران در کراچی میبُرد کمی از قونسلگری گذشت، خواست
به عقب برگردد، یکی از پشتسر به او فرمان میداد، در چنین مواقعی ما میگوییم: عقب،
عقب، عقب خوب! اما آن پاکستانی میگفت: واپس، واپس، بس! و
این حرفها در خیابانی زده شد که به شاهراهایران موسوم است.[۸۳]
پاریزی در همین فصل
درباره قبر صادق هدایت مینویسد: روزی بههمراه «اسماعیل کبیر»
همسایهٔ مقیم خانهٔ ایران، به قبرستان یا بهقول زردشتیان به خاموشخانه «پرلاشز»
رفتیم، دربان قبرستان عظیم فورا شناخت که اولاً ایرانی هستیم، ثانیاً دنبال قبر
صادق هدایت میگردیم. این مساله برای مزاربان «پرلاشز» امری عادی شده است. نقشهای
به دست ما داد که اگر به دست آدم کور هم میدادی یکسر میرفت و از میان هزاران
قبر گوناگون، قبر هدایت را پیدا میکرد. قبر هدایت در محوطهای نسبه کوچک، در میان
دیوارکی از شمشاد سبز، قرار دارد و بر سنگ قبر او تصویری از «بوف» (به مناسبت بوف
کور، کتاب او) نقش شده و تنها این عبارت کوتاه را دارد: صادق هدایت از آسیبِ خزان و زمستان در امان و همیشه
بهار است.[۸۴]
یاد و یادبود
این مجموعه که
چهارمین چاپ آن توسط حمید و حمیده باستانی پاریزی و بههمت نشر علم در سال ۱۳۹۶
راهی بازار شد، شامل ۱۳۹ قطعه شعری است. این کتاب ۳۱۳صفحهای دربردارندهٔ
یادداشتهای محمدعلی جمالزاده، محمدامین ریاحی و علیاکبر
سعیدی سیرجانی دربارهٔ شعر پاریزی؛ قطعاتی که در جوانی سروده شده است.
مسائل عاطفی،
اجتماعی، سیاسی، تاریخی و رویدادهای دورهٔ دانشجویی از مضامین شعرهای پاریزی است.
سیاههٔ عمر: آلبوم؛ به فرزند خردسالم حمید، کشف
جدید، رأی اعتماد، لالهزار، هدف از تعلیم و
تربیت چیست؟، باج هنر، به وزیر راه، باستانی؟
پاکستانی؟ پاریزی؟ و ... از جمله عناوین قطعات شعری او هستند.[۸۵]
او اشعاری نیز
دربارهٔ مرگ دکتر فاطمی، هزارهٔ ابنسینا، جنگ، ترمیم
کابینه و... دارد.
میگوید: «روزی که
فاطمی مدیر باختر امروز بهضرب کارد مجروح شد، این دو بیت را گفتم.»[۸۶]
در مرگ دکتر فاطمی
صبا بر گو به
روشنگر این مُلک
|
ببین رفتار چرخ
آدمیکُش
|
|
چه بندی دل در آن
آب و زمینی
|
که بیمُخپرور
است و فاطمیکُش
|
* * *
* *
بهعقیده «علیاکبر
سعیدی سیرجانی» روح تجدّد بهصراحت در اشعار باستانی جلوهگر است. غزلسرایی میکند؛
ولی غزلهایش همه رنگوحال و نشئه خاصی دارد. مضمون و ترکیب کلمات و تعبیرات همه
از خود اوست. در دیوان باستانی غزلهای «تقلیدی»، «انجمنی» و «استقبالی» پیدا نمیشود؛
نه اهل استقبال کردن است و نه اهل بدرقه، غزلش احساس خاصّوخلّص روح خودش است.[۷۸]
ناشرانی که با او
کار کردهاند
باستانی برای
انتشار کتابهایش با نشرهای بسیاری چون «نگاه»، «سازمان اسناد ملی»، «اطلاعات»،
«میرماه»، «علم»، «چکامه»، «مرکز کرمانشناسی» و «بهنگار» همکاری داشت؛ اما طبق
دادههای «سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران» نشر «علم» طی سالهای
اخیر، مسئولیت تجدیدچاپهای کتابهای باستانی را بهعهده داشته است.
تعداد چاپها و
تجدیدچاپهای کتابها
آثار پاریزی بارها
به چاپهای متعدد رسیده است. شماری از آنها براساس دادههای خانهٔ کتاب آورده
میشود:
- آثار پیغمبر دزدان سال۱۳۸۰، ۴۴۰۰ نسخه، چاپ
شانزدهم، نشر علم؛ ۱۳۸۲، ۳۳۰۰ نسخه، چاپ هفدهم، نشر علم؛
۱۳۸۶، ۳۳۰۰ نسخه، چاپ هجدهم، نشر علم؛ ۱۳۹۵، ۱۱۰۰ نسخه، چاپ
بیست و دوم، نشر علم.
- آسیای هفت سنگ، ۱۳۷۱، ۳۰۰۰ نسخه، چاپ هفتم،
کتاب درنا؛ ۱۳۹۳، ۱۶۵۰ نسخه، چاپ هشتم، نشر علم.
- از پاریز تا پاریس پاریز، ۱۳۹۲، ۲۲۰۰ نسخه، چاپ دهم،
نشر علم؛ ۱۳۹۶، ۱۱۰۰ نسخه، چاپ دوازدهم، نشر علم.
- از سیر تا پیاز، ۱۳۹۸، ۵۵۰ نسخه، چاپ هفتم،
نشر علم.
- کتاب اصول حکمت آتن، ترجمه پاریزی، ۱۳۹۳، ۱۱۰۰
شمارگان، چاپ پنجم، نشر علم.
- یعقوب لیث، ۱۳۸۷، ۲۲۰۰ شمارگان، چاپ دوم،
نشر علم؛ ۱۳۹۳، ۱۱۰۰ شمارگان، چاپ دهم، نشر علم.
- کوچه هفت پنج (مجموعه مقالات)، ۱۳۶۷، ۲۵۵۰
نسخه، چاپ پنجم، مؤسسه انتشارات نگاه؛ ۱۳۹۱، ۱۶۵۰، چاپ
هفتم، مؤسسه انتشارات نگاه.
- کوروش کبیر: ذوالقرنین، ترجمهٔ باستانی پاریزی، ۱۳۸۰، ۳۳۰۰
شمارگان، چاپ هفتم، نشر علم؛ ۱۳۸۸، ۳۳۰۰ شمارگان، چاپ
سیزدهم، نشر علم؛ ۱۳۹۲، ۳۳۰۰ شمارگان، چاپ پانزدهم، نشر علم.
- هواخوری باغ با گوهر شبچراغ، ۱۳۹۴، ۵۵۰ نسخه، چاپ سوم،
نشر علم.
- نای هفتبند، ۱۳۶۹، ۴۳۰۰ نسخه، چاپ پنجم،
مؤسسه انتشارات عطایی؛ ۱۳۹۵، ۵۵۰ نسخه، چاپ هفتم، نشر علم.
- گذار زن از گدار تاریخ، ۱۳۹۴، ۱۱۰۰ نسخه، چاپ
چهارم، نشر علم.
نوا، نما، نگاه
خواندنی و شنیداری
و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونههای شنیداری
و تصویری انتخاب شود)
پانویس
- ↑ پرش
به بالا به:۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ «برگزاری
مراسم نکوداشت پاریزی».
- پرش
به بالا↑ یادگارنامه باستانی پاریزی: مردی از تبار تاریخ و فرهنگ.
. بخارا، ش. ۴۶ (۱۳۸۴): ۱۵تا۱۷.
- ↑ پرش
به بالا به:۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ فیضی، باستانی
پاریزی و هزاران سال انسان، ۶۶.
- پرش
به بالا↑ فیضی، باستانی
پاریزی و هزاران سال انسان، ۴۱۳.
- پرش
به بالا↑ باستانی
پاریزی، یاد و یادبود، ۷۳.
- پرش
به بالا↑ زندیه، از
پاریز تا پردیس، ۱۸و۱۹.
- پرش
به بالا↑ زندیه، از
پاریز تا پردیس، ۲۳.
- پرش
به بالا↑ زندیه، از
پاریز تا پردیس، ۴۱۵.
- پرش
به بالا↑ زندیه، از
پاریز تا پردیس، ۲۱.
- پرش
به بالا↑ باستانی
پاریزی، پیمغبر دزدان، ۱۹.
- پرش
به بالا↑ فیضی، باستانی
پاریزی و هزاران سال انسان، ۴۱۳.
- پرش
به بالا↑ فیضی، باستانی
پاریزی و هزاران سال انسان، ۷۵۸و۷۵۹.
- پرش
به بالا↑ باستانی
پاریزی، خودمشتومالی، ۲۲۹.
- ↑ پرش
به بالا به:۱۴٫۰ ۱۴٫۱ باستانی
پاریزی، پیغمبر دزدان، ۱۰.
- پرش
به بالا↑ باستانی
پاریزی، یاد و یادبود، ۱۸۱.
- پرش
به بالا↑ «همایش
کوروش هخامنشی».
- پرش
به بالا↑ زندیه، از
پاریز تا پردیس، ۲۶.
- پرش
به بالا↑ فیضی، باستانی
پاریزی و هزاران سال انسان، ۷۱۲و۷۱۳.
- پرش
به بالا↑ فیضی، باستانی
پاریزی و هزاران سال انسان، ۱۰۴و۱۰۵.
- پرش
به بالا↑ فیضی، باستانی
پاریزی و هزاران سال انسان، ۷۹.
- پرش
به بالا↑ «پیام
تسلیت رئیس جمهوری بهمناسبت درگذشت باستانی پاریزی».
- پرش
به بالا↑ «تسلیت
سیدحسن خمینی به خانوادهٔ باستانی».
- پرش
به بالا↑ باستانی
پاریزی، یاد و یادبود، ۶۳.
- پرش
به بالا↑ فیضی، باستانی
پاریزی و هزاران سال انسان، ۷۸.
- پرش
به بالا↑ فیضی، باستانی
پاریزی و هزاران سال انسان، ۸۲.
- ↑ پرش
به بالا به:۲۶٫۰ ۲۶٫۱ ۲۶٫۲ زندیه، از
پاریز تا پردیس، ۱۸.
- پرش
به بالا↑ فیضی، باستانی
پاریزی و هزاران سال انسان، ۱۱۱.
- ↑ پرش
به بالا به:۲۸٫۰ ۲۸٫۱ زندیه، از
پاریز تا پردیس، ۲۲.
- پرش
به بالا↑ زندیه، از
پاریز تا پردیس، ۲۲.
- پرش
به بالا↑ فیضی، باستانی
پاریزی و هزاران سال انسان، ۸۲.
- پرش
به بالا↑ زندیه، از
پاریز تا پردیس، ۱۹.
- پرش
به بالا↑ باستانی
پاریزی، یاد و یادبود، ۱۶.
- پرش
به بالا↑ باستانی
پاریزی، یاد و یادبود، ۴۱.
- پرش
به بالا↑ باستانی
پاریزی، یاد و یادبود، ۱۳۹.
- پرش
به بالا↑ باستانی
پاریزی، هواخوری باغ، ۲۶.
- پرش
به بالا↑ فیضی، باستانی
پاریزی و هزاران سال انسان، ۳۷۸.
- پرش
به بالا↑ فیضی، باستانی
پاریزی و هزاران سال انسان، ۳۷۹.
- پرش
به بالا↑ باستانی
پاریزی، خودمشتومالی، ۱۱۶.
- پرش
به بالا↑ باستانی
پاریزی، خودمشتومالی، ۱۱۴.
- پرش
به بالا↑ «برگزاری
مراسم بزرگداشت پاریزی».
- پرش
به بالا↑ «نکوداشت
باستانی پاریزی در فرهنگسرای نیاوران».
- پرش
به بالا↑ «افتتاح
نمایشگاه آینهدار دوران در سرچشمه رفسنجان».
- ↑ پرش
به بالا به:۴۳٫۰ ۴۳٫۱ ۴۳٫۲ متّی. او
فراموش نخواهد شد؛ به یاد محمدابراهیم باستانی پاریزی. . مجله
رشد آموزش تاریخ، ش. ۶۱ (۱۳۹۴): ۸۰.
- پرش
به بالا↑ گذشته مقدمهٔ حال است. . بخارا، ش. ۴۶
(۱۳۸۴): ۸۵و۸۶.
- پرش
به بالا↑ دهباشی، بخارا، ۴۳۷.
- پرش
به بالا↑ زندیه، از
پاریز تا پردیس، ۱۲۷.
- ↑ پرش
به بالا به:۴۷٫۰ ۴۷٫۱ زندیه، از
پاریز تا پردیس، ۱۳۱.
- ↑ پرش
به بالا به:۴۸٫۰ ۴۸٫۱ باستانی
پاریزی، یاد و یادبود، ۳۳و۳۴.
- ↑ پرش
به بالا به:۴۹٫۰ ۴۹٫۱ «جایزهٔ
جهانی استاد باستانی پاریزی».
- پرش
به بالا↑ نگاهی اجمالی به زندگی محمدابراهیم باستانی پاریزی؛
شعری به بلندای تاریخ. . نامه اتاق بازرگانی ۸۵، ش. ۷۹
(۱۳۹۲): ۳۶.
- پرش
به بالا↑ باستانی
پاریزی، یاد و یادبود، ۹.
- پرش
به بالا↑ باستانی
پاریزی، یاد و یادبود، ۱۸۲.
- پرش
به بالا↑ فیضی، باستانی
پاریزی و هزاران سال انسان، ۴۹۴.
- پرش
به بالا↑ باستانی
پاریزی، خودمشتومالی، ۴۰.
- پرش
به بالا↑ باستانی
پاریزی، هشتالهفت، ۱۵.
- پرش
به بالا↑ باستانی
پاریزی، خودمشتومالی، ۳۸.
- پرش
به بالا↑ باستانی
پاریزی، خودمشتومالی، ۱۹۴.
- پرش
به بالا↑ فیضی، باستانی
پاریزی و هزاران سال انسان، ۶۷۶.
- پرش
به بالا↑ فیضی، باستانی
پاریزی و هزاران سال انسان، ۵۶۵.
- پرش
به بالا↑ فیضی، باستانی
پاریزی و هزاران سال انسان، ۶۹۰و۶۹۱.
- پرش
به بالا↑ فیضی، باستانی
پاریزی و هزاران سال انسان، ۴۲۱.
- پرش
به بالا↑ فیضی، باستانی
پاریزی و هزاران سال انسان، ۷۱۸تا۷۲۰.
- پرش
به بالا↑ فیضی، باستانی
پاریزی و هزاران سال انسان، ۵۶۰تا۵۶۴.
- پرش
به بالا↑ باستانی
پاریزی، خودمشتومالی، ۳۱۵.
- پرش
به بالا↑ باستانی
پاریزی، یاد و یادبود، ۱۸۳.
- ↑ پرش
به بالا به:۶۶٫۰ ۶۶٫۱ باستانی
پاریزی، یاد و یادبود، ۷۳.
- پرش
به بالا↑ فیضی، باستانی
پاریزی و هزاران سال انسان، ۳۲۹.
- پرش
به بالا↑ فیضی، باستانی
پاریزی و هزاران سال انسان، ۳۲۸.
- پرش
به بالا↑ باستانی
پاریزی، از پاریز تا پاریس، ۵۰۶.
- پرش
به بالا↑ باستانی
پاریزی، خودمشتومالی، ۲۶۵.
- پرش
به بالا↑ «مستند زندگی باستانی پاریزی تحتعنوان «یک عمر در
گهواره»».
- پرش
به بالا↑ «مستند «از پاریز تا پاریس»».
- پرش
به بالا↑ فیضی، باستانی
پاریزی و هزاران سال انسان، ۶۰۵و۶۰۶.
- پرش
به بالا↑ «کتابخانه باستانی پاریزی».
- پرش
به بالا↑ باستانی
پاریزی، یاد و یادبود، ۲۲۸.
- پرش
به بالا↑ «تندیس
باستانی پاریزی».
- پرش
به بالا↑ شیخ و فولادی. تحلیلی بر سبک نگارش باستانی پاریزی
در پانویسهایش سبک شناسی نظام و نثر فارسی. . بهار ادب، ش.
۳۶ (۱۳۹۶): ۱۵۶و۱۵۷.
- ↑ پرش
به بالا به:۷۸٫۰ ۷۸٫۱ باستانی
پاریزی، یاد و یادبود، ۷۵.
- پرش
به بالا↑ «جایزهٔ
از پاریز تا پاریس».
- پرش
به بالا↑ «آینهدار
دوران».
- پرش
به بالا↑ «جایزهٔ
باستانی پاریزی».
- ↑ پرش
به بالا به:۸۲٫۰ ۸۲٫۱ باستانی
پاریزی، پیغمبر دزدان، ۷و۸.
- ↑ پرش
به بالا به:۸۳٫۰ ۸۳٫۱ باستانی
پاریزی، از پاریز تا پاریس، ۱۳۳.
- پرش
به بالا↑ باستانی
پاریزی، از پاریز تا پاریس، ۴۸۹ و۴۹۰.
- پرش
به بالا↑ باستانی
پاریزی، یاد و یادبود، ۵تا۸.
- پرش
به بالا↑ باستانی
پاریزی، یاد و یادبود، ۲۵۱.
منابع
- باستانی پاریزی، محمدابراهیم
(۱۳۶۷). از پاریز تا پاریس. تهران: چاپخانه آسمان. پارامتر |چاپ= اضافه
است (کمک)
- باستانی پاریزی، محمدابراهیم
(۱۳۷۰). هشتالهفت. تهران: رخ. پارامتر |چاپ= اضافه است (کمک)
- باستانی پاریزی، محمدابراهیم
(۱۳۷۸). خودمشت و مالی. تهران: نامک. شابک ۹۶۴-۹۰۵۰۳-۹-۶.
- باستانی پاریزی، محمدابراهیم
(۱۳۸۵). هواخوری باغ. تهران: علم. شابک ۹۶۴-۴۰۵-۶۱۳-۲.
- باستانی پاریزی، محمدابراهیم
(۱۳۹۳). حماسه کویر. تهران: علم. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۰۵-۲۶۴-۴.
- باستانی پاریزی، محمدابراهیم
(۱۳۵۴). پیغمبر دزدان. تهران: امیرکبیر. پارامتر |چاپ= اضافه است (کمک)
- زندیه، حسن (۱۳۹۳). از پاریز تا
پردیس. تهران: دانشگاه تهران.
- فیضی، کریم (۱۳۹۰). باستانی
پاریزی و هزاران سال انسان. تهران: اطلاعات. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۲۳-۸۳۲-۱.
- دهباشی، علی (۱۳۹۳). یادنامهٔ
باستانی پاریزی. بخارا.
- باستانی پاریزی، محمدابراهیم
(۱۳۴۰). یاد و یادبود. تهران.
- باستانی پاریزی، محمدابراهیم
(۱۳۹۶). یاد و یادبود. تهران: انتشارات علم. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۲۲۴-۸۲۰-۹.
- عباس زریابخوئی. گذشته
مقدمهٔ حال است. . بخارا، ش. ۴۶ (۱۳۸۴).
- رودی مته. او فراموش نخواهد
شد؛ به یاد محمدابراهیم باستانی پاریزی. . مجله رشد آموزش تاریخ،
ش. ۶۱ (۱۳۹۴).
- محمد شیخ و یعقوب فولادی. تحلیلی
بر سبک نگارش باستانی پاریزی در پانویسهایش سبک شناسی نظام و نثر فارسی.
. بهار ادب، ش. ۳۶ (۱۳۹۶).
- نگاهی اجمالی به زندگی محمدابراهیم
باستانی پاریزی؛ شعری به بلندای تاریخ. . نامه اتاق بازرگانی ۸۵،
ش. ۷۹ (۱۳۹۲).
https://books.google.ca/books?id=Q55BDwAAQBAJ&pg=PT70&lpg=PT70&dq=%D8%AC%D8%B2+%D9%81%D9%84%D8%A7%D8%B7%D9%88%D9%86+%D8%AE%D9%85+%D9%86%D8%B4%D9%8A%D9%86+%D8%B4%D8%B1%D8%A7%D8%A8++%D8%AF%DB%8C%D9%88%DA%98%D9%86&source=bl&ots=gnl6Bho4w6&sig=ACfU3U1XWXNp90kxWJrbgI31ap89iUbpuA&hl=en&sa=X&ved=2ahUKEwi2_62GqvTmAhUqJzQIHUgeBPEQ6AEwAnoECAoQAQ#v=onepage&q=%D8%AC%D8%B2%20%D9%81%D9%84%D8%A7%D8%B7%D9%88%D9%86%20%D8%AE%D9%85%20%D9%86%D8%B4%D9%8A%D9%86%20%D8%B4%D8%B1%D8%A7%D8%A8%20%20%D8%AF%DB%8C%D9%88%DA%98%D9%86&f=false