تاریخ سیستان از نوشتههای کهن به زبان فارسی است که چندین تن (احتمالاً دو نفر) در طی سدههای پنجم تا هشتم قمری آن را به نگارش درآوردهاند. این کتاب جدا از ارزش تاریخی، از نظر زبان و ادبیات فارسی اهمیت بسیار زیادی دارد.[۱] از این کتاب تنها یک نسخهٔ خطی به دست آمدهاست که متعلق است به قبل از سال ۸۶۴ هجری قمری که خودش از روی نسخهٔ قدیمیتری نوشته شدهاست.[۲] این مجموعه با کوشش محمد تقی بهار نخستین بار در خرداد ۱۳۱۴ با عنوان «تاریخ سیستان» به چاپ رسید.
تألیف کتاب و چاپ تصحیح آن
از مجموعهای که با عنوان «تاریخ سیستان» شناخته شده تنها یک نسخهٔ خطی متعلق به سال ۸۳۹ خورشیدی (۸۶۴ قمری) به دست آمده. این نسخه از روی نسخهی قدیمیتری نوشته شده که به گمان بهار میتوانسته نسخهی اصل مولف بوده باشد و شاید تألیف آن حوالی سال ۷۰۴ خ. (۷۲۵ ق) به اتمام رسیده.[۳] [۴] این کتاب تألیف یک نفر نیست، بلکه دو یا سه نفر یکی پس از دیگری آن را به نگارش درآوردهاند. نخستین بار این مجموعه در روزنامه ایران قدیم (از شمارهٔ ۴۷۴ تا ۵۶۴ مورخه ۱۲۹۹ تا ۱۳۰۲ قمری) از روی نسخهی خطی چاپ شد. این نسخه اندکی پس از آن به دست ملکالشعرا افتاد و او پس از تصحیح و افزودن پاورقی، آنرا برای چاپ در اختیار وزارت معارف ایران قرار داد.[۵] «تاریخ سیستان» در حقیقت نامی است که در پاورقی روزنامه ایران قدیم به آن داده شد و بهار آنرا در تصحیح خود حفظ کرد. روشن نیست که نام اصلی این مجموعه چه بوده، هر چند که در بخشهایی از کتاب به نوشتههای دیگری با نامهای «فضایل سیستان» و «اخبار سیستان» و «تاریخ» به معنای کتاب اشاره شده. [۶] [۷] [۲] به گفتهی بهار خوانندهای که در زمانی نامعلوم پیش از او به نسخهی خطی دسترسی داشته اشعاری از خود را به حاشیههای متن وارد کرده بوده و گاهی متن نوشته را تغییر داده بوده، و این دستکاریها به متن چاپ شده در پاورقی روزنامه ایران قدیم وارد شده بود. به گفتهی او این دخل و تصرف در نسخهی خطی واضح بوده و او توانسته نوشتهی تصحیح شده را از آنها بزداید.[۸] [۹] بهار در مقدمهی کتاب، احتمال شروع تالیف متن به دست مولانا شمسالدین محمد موالی و اتمام آن به دست محمود ابن یوسف اصفهانی را مطرح کرده.[۱۰]
ساختار و سبک نوشتاری کتاب
” | [...] در هر صفحه مطلبی تازه و خبری نادر و نامی بی سابقه دیده میشود که آنهمه را هر یک بجای خود در حواشی باز نمودیم، تا داد این کتاب عزیز که در شرف انقراض و بخت ایرانیان و دوستاران زبان پارسی آنرا صیانت کرده است تا حدی داده شود [...] | “ |
—محمد تقی بهار، تاریخ سیستان، مقدمه مصحح |
در صورت کنونی، کتاب در دو بخش مجزا با سبکهای متمایز نوشته شدهاست. بخش اول که کتاب بخش اعظم آن نیز هست سبکی بسیار کهن دارد و بهاحتمال متعلق به قرن پنجم هجری قمری است. قسمت دوم کتاب در قرن هشتم نوشته شدهاست و کسی شرح حوادث بعد را بهطور خیلی خلاصه ضمیمهٔ کتاب کردهاست. بخش اول کتاب بیش از ده برابر بخش دوم است.[۱۱]
بهار تاریخ سیستان را بر خلاف التفهیم کتابی با انشای یکدست نمیداند. او فصلهای آغازین کتاب را که از نثرهای پیشین نقل قول شده معرف نثر ابولموید و بشر مُقسم میداند و باقی بخش نخست را نثری بسیار قدیمی و نمودار سبک بلعمی. بخش دوم کتاب به گفتهی او با سبکی دگرگونه نوشته شده که باید آنرا مخلوطی از دورهٔ دوم (قرن ششم) و دورهٔ سوم یعنی قرن هفتم و عصر مغول دانست. او همچنین بخشهای ترجمه شده را بسیار شبیه به جملهبندی عربی آن دوران میداند. [۱۲]
اهمیت کتاب
” | اول کسیکه ما را بوجود این کتاب نفیس آگاه کرد، فاضل محترم آقای میرزا عبدالعظیم خان گرکانی بود که در چند سال پیش ازین قسمتی از اشعار محمد وصیف را بعنوان قدیمیترین شعر فارسی در یکی از مجلات طهران منتشر ساخت. | “ |
—محمد تقی بهار، تاریخ سیستان، مقدمه مصحح |
در تاریخ سیستان داستانها و اطلاعات ارزشمند تاریخیای آمده که در نوشتههای دیگر دیده نشده، از جمله ماجرای سرودن نخستین شعر فارسی دری و شاعران پارسیگوی دربار یعقوب لیث صفاری [۱۳]:
پس شعرا [یعقوب] را شعر گفتندی به تازی:
قد اکرم اللّه اهل المصر و البلد بمُلک یعقوب ذوالاَفضال و العُدد [...] چون این شعر برخواندند او عالم نبود، درنیافت. محمد بن وصیف حاضر بود و دبیر رسایل او بود و ادب نیکو دانست و بدان روزگار نامهٔ پارسی نبود. پس یعقوب گفت: چیزی که من درنیابم چرا باید گفت؟ محمد وصیف پس شعر پارسی گفتن گرفت و پیش ازو کسی نگفته بود که تا پارسیان بودند سخن ایشان به رود بازگفتندی، بر طریق خسروانی، و چون عجم برکنده شدند و عرب آمدند، شعر میان ایشان به تازی بود و همگنان را علم و معرفت شعر تازی بود و اندر عجم کسی برنیامد که او را بزرگیِ آن بود پیش از یعقوب که اندرو شعر گفتندی، مگر حمزة بن عبداللّه الشاری و او عالم بود و تازی دانست. شعرای او تازی گفتند و سپاه او بیشتر همه از عرب بودند و تازیان بودند، چون یعقوب زنبیل و عمار خارجی را بکشت و هری بگرفت و سیستان و کرمان و فارس او را دادند، محمد بن وصیف این شعر بگفت:
ای امیری که امیران جهان، خاصه و عام بنده و چاکر و مولای و سگبند و غلام — مولف ناشناس، تاریخ سیستان
تاریخ سیستان در دو مورد از بندهشن نام برده و از پیدایش آغازین آتش کرکوی از «کتاب گرشاسب» ابوالمؤید بلخی سخن آورده، کتابی که شاید بخشی از شاهنامهی گمشدهی وی (شاهنامهی بزرگ) بوده.[۱۴] در انتهای این داستان بازگفت سرود کرکوی آمده که شاید یکی از قدیمیترین سرودهها به زبان پارسی یا گویشی بسیار نزدیک به آن باشد.[۱۵] این کتاب از زرتشتیان با عنوان «مزدیسنان» نام برده که بهار معرف آشنایی نزدیک نگارنده(ها) با این آئین میداند.[۱۶] این همخوانیها با منابع پهلوی مانند شگفتی و برجستگی سیستان در میان متون فارسی بینظیر شمرده شده و از دید بهار نشانگر حضور پررنگ مغان و دبیران زرتشتی در سیستان است و اهمیت آن در حفظ آئینهای کهن تا قرنها پس از ظهور اسلام.[۱۷]
پانویس
- تاریخ سیستان، مقدمه مصحح (لب).
منابع
مقاله
- مبین، ابوالحسن (خرداد ۱۳۷۷). «سیری در «تاریخ سیستان»». کتاب ماه تاریخ و جغرافیا (۸).
- ده مرده، برات (شهریور ۱۳۷۸). «نگاهی به سبک تاریخنگاری تاریخ سیستان». کتاب ماه تاریخ و جغرافیا (۲۳).
- علوی مقدم، سید محمد (تیر ۱۳۸۶). «نکتهای از تاریخ سیستان و اولین شعر فارسی». حافظ (۴۲).
کتاب
- محمدتقی بهار (ملکالشعرا) (۱۳۵۶). سبکشناسی. جلد ۲. تهران: سپهر.
- عبدالحسین نوایی (۱۳۷۵). متون تاریخی به زبان فارسی. سازمان سمت.
- تاریخ سیستان. به کوشش محمدتقی بهار (ملکالشعرا). تهران: معین. ۱۳۸۱. شابک ۹۶۴-۵۶۴۳-۹۶-۱.
- صفا، ذبیحالله (۱۳۸۱). تاریخ ادبیات ایران (جلد اول). تهران: ققنوس. ص. ۱۴۹–۱۵۰. شابک ۹۶۴-۳۱۱-۰۱۳-۳.
وب