لیبرال دموكراسی (liberal democracy)
نوعی از حكومت است كه در آن یك دولت دموكراتیك، برخی ویژگیهای لیبرالیسم را پذیرفته
است.
زمانیکه اروپا درگیر جنگ های اصلاح دینی
بود، قرن هفدهم در پس همه بحران هایش آبستن ایده ای بود كه در برابر تسلط كلیسا و
اقتدار بدون مرز اربابان كلیسا بر تمام اركان زندگی بشر، قدم به حیات بشری گذاشت و
نوید بخش آزادی در تمام عرصههای زندگی برای بشر بود. جان استوارت میل نوید آزادی شهروندان،
در زیر سایه حاكمیت دولتی كه پایههایش بر قانون باشد، را می داد. آزادی عقیده و بیان
و حق مالكیت و مشاركت سیاسی و حق رأی و انتخاب شغل و ...، نوید لیبرالیسم بود برای
انسانی كه اسیر خودكامگی كلیسا و فئودلیزم بود.
برخی اندیشمندان سیاسی وجود پنج مؤلفه از ویژگی های لیبرال را، برای نظام لیبرال
دموكراسی ضروری می دانند:
1-تأمین آزادی بیان؛ 2-تفكیك قوا و وجود
پارلمان؛ 3- دولت حداقلی و استقلال حوزه خصوصی ؛ 5- تنها معیار منفعت عمومی، انتخاب
آزادانه افراد باشد نه صلاحدید اهل فن یا دیگران.
پس از آن كه لیبرالیسم در قرن 17 و 18 با آزاد گذاشتن سرمایه داران در كسب
ثروت و تجارت منجر به نابرابریهای شدید میان طبقات بالا و متوسط جامعه شد، اندیشه
دموكراسی در اواخر قرن 18 و اوایل قرن 19 به مصاف لیبرالیسم رفت و با هدف تجدید نظر
در تحدید حاکمیت دولت و عدم دخالت آن در جامعه، وظیفه دولت را بازتعریف كرد. بدین ترتیب
كه وظیفه دولت فقط پاسداری از جامعه و تضمین آزادیهای فردی (همان طور كه لیبرالیسم
عنوان میكند) نیست و دولت مسئولیت گستردهتری در قبال جامعه در رفع نابرابریها خواهد
داشت؛ بدین سان دولتهای لیبرال دموكراسی شكل گرفتند. این دولتها كه به نام دولت رفاه
هم خوانده میشوند از حداقل دخالت دولت در امور اقتصادی برای تأمین حداكثر منافع اكثریت
جامعه حمایت میكنند، زیرا كه «آزادی فردی و محدود كردن قدرت دولت به عنوان دو اصل
اساسی لیبرالیسم، گرچه مکمل یكدیگرند گاه با هم تعارض دارند به این معنی كه گاه حفظ
و توسعه حوزه آزادی فردی منوط به دخالت دولت میشود. از همین رو، دموكراسی در جهت تحقق
لیبرالیسم، در عمل از دخالتهای دولت در حوزههای اقتصادی و اجتماعی حمایت میکند؛ و
از همین رو دولتهای دموكراتیك، در راستای تعدیل و تصحیح اندیشههای لیبرالی، دولتهای
رفاه یا همان دموكراسیهای اجتماعی یا دولتهای لیبرال دموكراسی را تشكیل دادند و مسئولیت
تأمین اشتغال برای همه، ارائه خدمات رفاهی و هزینههای عمومی و البته تعدیل شكافهای
طبقاتی را بر عهده گرفتند.
لیبرالیسم در مفهوم اصلی آن پدیدهای قرن نوزدهمی است ولی دولت متعلق به قرن
بیستم است. امروزه در قرن بیست و یكم باید از اندیشههای نئولیبرالی سخن گفت، اندیشهای
كه با بازگشت به لیبرالیسم اولیه خواستار عدم دخالت دولت در جامعه است.
لیبرالیسم بر حاكمیت قانون تأكید میكند و همه چیز را در قالب قانون قبول میكند.
لیبرالیسم به آزادی عقیده، بیان، اجتماعات و دین تأكید فراوان دارد. از دیگر پیامهای
لیبرالیسم تفكیك عرصه خصوصی از عرصه عمومی است و كاركردن حوزه عمومی، عقلانی كردن اقتدار
دولتی از طریق گفتگوی آگاهانه و اجماع عاقلانه میداند.
از دیگر تبعات لیبرالیسم سرمایه داری یعنی یك نظام سازماندهی اقتصادی مبتنی
بر رقابت بازار و تفكیك جامعه مدنی از دولت میباشد.
لیبرالیسم از ابتدای پیدایش تا به امروز بصورتهای مختلف در عرصه زندگی بشری
ظهور نموده است و گونههای آن عبارتند از:
لیبرالیسم كلاسیك: لیبرالیسم نسل اول به
«لیبرالیسم كلاسیك» معروف است. و لیبرالهای كلاسیك به پیوستگی اساسی میان اصول لیبرالیسم
با سرمایهداری آزاد باور داشتند و در حوزه سیاسی این نظریه بر باورهای «جان لاك» استوار
است و در حوزۀ اقتصاد از باورهای فكری «آدام اسمیت»، اقتصاددان انگلیس بهرهمند هستند.
لیبرال دموكراسی: اندیشمندان لیبرال در
اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم به تعدیل و بازنگری در لیبرالیسم اولیه افراطی
پرداختند. این نسل از لیبرالیستها كه به لیبرال دموكراتها معروف هستند در حوزههای
مسایل اقتصادی و سیاسی معتقد به افزایش فعالیت و دخالت دولت برای رفع نارساییها بودند
و به دنبال كاستن از آزادیهای اقتصادی بودند؛ و اندیشه «برابری» در كنار اندیشه «آزادی»
در ایدئولوژی لیبرالیسم جان گرفت و بدین سان دولت برای تامین حداكثر رفاه برای حداكثر
مردم تلاش نمود. به این ترتیب در ابتدای قرن20، اصل و پایه نظری «دولت رفاه» بنا گذاشته
شد.
نئو لیبرالیسم: در اواخر قرن بیستم و با
افول دولتهای رفاهی و گرایش به سیاستهای لیبرالیسم اقتصادی، ناسازگاریهای لیبرالیسم
با دموكراسی بارزتر شد. این گرایش دوباره جان تازه گرفت كه همانند دوره لیبرالیسم كلاسیك
اصول لیبرالیسم از سرمایهداری انفكاك ناپذیر است و اقتصاد بازار آزاد، لازمه آزادی
است. در این زمان دخالت دولت در اقتصاد و عدالت توزیعی، مغایر با اصول لیبرالیسم و
كاری بیحاصل خوانده میشود. لیبرالیسم در این مورد عمدتاً محدود به مفهوم اقتصادی
است.
پژوهشکده باقرالعلوم
پژوهشکده باقرالعلوم
منابع:
1-بشیریه، حسین؛ تاریخ اندیشههای سیاسی
در قرن بیستم (لیبرالیسم و محافظه كاری)، تهران، نشر نی، 1379، چاپ دوم، جلد دوم، صص
11-31.
2-بشیریه، حسین؛ درسهای دموكراسی برای
همه، تهران، نشر نگاه معاصر، 1381، چاپ دوم، صص 180-184.
3-صلاحی، ملك یحیی؛ اندیشههای سیاسی غرب
در قرن بیستم، تهران، نشر قومس، 1383، چاپ دوم، صص 40-42.
4-رهنمایی، سید احمد؛ قم، انتشارات موسسه
امام خمینی(ره)، بی تا، ص137.
5-آقا بخشی، علی و مینو افشاری راد؛ فرهنگ
علوم سیاسی، تهران، مرکز اطلاعات و مدارک ایران، 1376، چاپ سوم.
همچنین:
Liberal democracy is a form of government in which representative democracy operates under the principles of liberalism, i.e. protecting the rights of the individual, which are generally enshrined in law. It is characterised by fair, free, and competitive elections between multiple distinct political parties, a separation of powers into different branches of government, the rule of law in everyday life as part of an open society, and the equal protection of human rights, civil rights, civil liberties, and political freedoms for all persons. To define the system in practice, liberal democracies often draw upon a constitution, either formally written or uncodified, to delineate the powers of government and enshrine the social contract. After a period of sustained expansion throughout the 20th century, liberal democracy became the predominant political system in the world.
A liberal democracy may take various constitutional forms: it may be a constitutional republic, such as France, Germany, India, Ireland, Italy, or the United States, or a constitutional monarchy, such as Japan, Spain, the Netherlands, Canada, or the United Kingdom. It may have apresidential system (Argentina, Brazil, Mexico, the United States), asemi-presidential system (France), or a parliamentary system (Australia,Canada, India, Pakistan, Italy, New Zealand, Poland, the Netherlandsand the United Kingdom).