غفار داورپناه؛ درگذشت پدر سنگ‌بری نوین ایران که از او برج شهیاد به یادگار ماند

غفار

منبع تصویر، Sakhara and Ajaneh

توضیح تصویر،

آقای داورپناه در سال ۱۳۲۷ نخستین کارگاه سنگبری را دایر کرد و این سرآغاز هفتاد سال تجربه او در صنعت سنگ ایران بود

غفار داورپناه ورنوسفادرانی، بنیانگذار سنگ‌بری نوین در ایران در سن ۹۲ سالگی در تهران درگذشت.

مهمترین اثر به جا مانده از آقای داورپناه، برج آزادی (شهیاد) در تهران است؛ کار انتخاب سنگ، برش و اجرا را او انجام داد و صنعت و هنر را درهم آمیخت.

این برج دهه‌هاست که برای چندین نسل ایرانیان به یادگار مانده است.

آقای داورپناه در سال ۱۳۰۸ در سده اصفهان چشم به جهان گشود و به دلیل حرفه پدرش از کودکی به سنگ‌تراشی روی آورد.

او در ۱۱ سالگی به همراه پدر به اصفهان رفت و برای کمک به خانواده، به سنگ‌تراشی مشغول شد.

پدرش دهقان‌زاده‌ای بود که به ارتش پیوسته بود و به مدت ۱۰ سال در جمع قزاق‌ها بود اما استعفا داد و سنگ‌تراشی را برای امرار معاش برگزید.

آقای داورپناه در مصاحبه‌ای که در آن زندگی صنعتی خود را شرح داده، در این باره گفته که در سال ۱۳۱۹ و همزمان با جنگ جهانی دوم که در نقاطی از ایران مردم دچار قحطی شده بودند و معیشت بسیاری در تنگنا بود، مدرسه را در کلاس چهارم ابتدایی رها کرد و برای کار به پدرش پیوست.

او بعد از شهریور ۱۳۲۰ برای کار همراه پدر به شهرهای مختلف ایران سفر کرد و سپس در چهارده سالگی به تهران رفت.

آقای داورپناه در سال ۱۳۲۷ نخستین کارگاه سنگبری را دایر کرد و این سرآغاز هفتاد سال تجربه او در صنعت سنگ ایران بود؛ او تا سال ۵۷ و همزمان با انقلاب اسلامی، چندین کارخانه سنگ‌بری ساخت و با واردکردن آخرین فن‌آوریهای روز، این صنعت را گسترش داد.

در زمان اقامت در تهران، هنگامی که برای کار در پارک شهر مشغول به کار بود، با قنبر رحیمی که از او به عنوان پیشکسوت در معادن سنگ ایران یاد می‌شد، آشنا شد.

آنها بعدا در پروژه میدان آزادی (شهیاد سابق) با هم همکاری کردند.

اما صنعت سنگ، تنها دل‌مشغولی او نبود.

در شهریور ۱۳۲۰ که نیروهای متفقین وارد ایران شدند و رضا شاه از پادشاهی ایران استعفا داد، با وجود شیوع قحطی و گرانی، فعالیت‌های حزبی، سیاسی و مطبوعاتی در ایران گسترش یافت.

آشنایی با مرتضی کیوان

آقای داورپناه در سفری با مرتضی کیوان، روزنامه‌نگار، آشنا می‌شود و به واسطه او دایره دوستان فرهنگی و سیاسی‌اش گسترده شد.

آقای داورپناه درباره کیوان و گستره دوستان فرهنگی-سیاسی خود گفته: "در یک سفر با مرتضی کیوان آشنا شدم، خیلی چیزها از آن مرد یاد گرفتم. اصولا رفتار و کرداری آموزنده داشت. این، آشنایی ادامه پیدا کرد و بعدها حتی در دورانی که ما هرکدام سرگرم نامزدی و ازدواج بودیم بیشتر همدیگر را می‌دیدیم."

"در همان مقطع با احمد شاملو هم آشنا شدم و بعد با خیلی از شعرا و نویسندگان ازجمله آقای محمد عاصمی (شاعر) و آقای نصرت‌الله نوحیان (شاعر) و امیرهوشنگ ابتهاج (سایه) ..."

برج شهیاد

منبع تصویر، Getty Images

توضیح تصویر،

برج شهیاد تهران که پس از انقلاب سال ۵۷ نام آن به برج آزادی تغییر کرد

آشنایی با هوشنگ سیحون

آقای داورپناه گفته بود که پس از سال ۳۲ با هوشنگ سیحون، معمار و تندیس ساز سرشناس آشنا شد که در کار صنعتی او، "تحولات زیادی" اتفاق افتاد.

به گفته غفار داورپناه، آقای سیحون، مهندسی "دقیق و سختگیر" بود که "هر کاری که میخواست باید انجام می‌شد."

این دو پروژه‌های زیادی را بطور مشترک انجام دادند؛ ازجمله مقبره نادرشاه.

همزمان با این همکاری، آقای داورپناه چندین کارخانه احداث کرد و به‌ این ترتیب صنعت سنگ را گسترش داد.

پروژه برج آزادی

برج شهیاد که شاید روزانه هزار شهروند ایرانی از آن بازدید می‌کنند یا از کنار آن عبور می‌کنند و پس از انقلاب به برج آزادی تغییر نام یافت، مهتمرین یادگار غفار داورپناه است.

به گفته او، اواخر ۱۳۴۶ از او دعوت شد به دفتر حسین امانت، معمار سرشناس و طراح برج آزادی، برای "پروژه‌ای بزرگ" برود.

آقای داورپناه همراه با قنبر رحیمی، پیشنهاد سنگ مطلوب و گزینش آن، برش و نصب را انجام داد؛ که پیچیدگی کار، توان و دقت زیادی می‌طلبید.

آقای امانت درباره شیوه کار داور پناه گفته که "سطوح تاب‌خورده یا پیچ‌خورده با دقت طوری تراشیده شده‌اند که در جمع سطح پیچیده‌ای که از پایین به بالا می‌پیچید و تاب می‌خورد، را تشکیل می‌دهند؛ استاد غفار داورپناه کسی بود در ایران که در آن سال‌ها انجام این مهم را به عهده گرفت و آن را با نهایت درایت و کاردانی به موقع و با بهترین قیمت به انجام رساند."

پروژه‌های دیگر

به غیر از برج آزادی، از نمونه دیگر کارهایی که آقای داورپناه کار سنگبری آنها را بر عهده داشته، می‌توان به ساختمان وزارت کشور، استادیوم تختی (فرح پهلوی)، نمای سینما دیاموند، و آرامگاه محمود نریمان، وزیر دارایی محمد مصدق نام برد.

خود او زمانی گفت: سینما دیاموند مصادره شد و "سنگها را هم خراب کردند"، و مقبره محمود نریمان هم خراب شده و "هیچ نشانی از آن کار زیبا به جا نمانده."

پس از استقرار جمهوری اسلامی، کارخانه و برخی از اموال داورپناه مصادره و او مجبور به ترک ایران شد.

او بعد از ده سال از پیروزی انقلاب به ایران بازگشت و دوباره کارخانه سنگ‌بری دایر کرد تا آنکه خود را بازنشسته کرد و تا آخر عمر هم در تهران ماند.

آقای داورپناه غالبا درباره حیات سیاسی خود سکوت کرد اما همیشه با عشق از کار سنگ صحبت می‌کرد.

او درباره زندگی خود گفت که از زندگی خوبی برخوردار بوده، و از ازدواجش با پروین (همسرش) به عنوان "مهمترین اتقاق زندگیش" نام می برد.

همسر آقای داورپناه چهار ماه پیش در تهران درگذشت و فوت آقای داورپناه، به گفته فرزندان او ، همراهی دوباره این زوج بعد از ۶۶ سال ازدواج بود.