۱۴۰۲ دی ۱۴, پنجشنبه

 

اخلاق فلسفی، اخلاق ایرانی
در فلسفه اخلاق (اثیک) موضوع بحث افعال و کردار آدمی است. اگر کسی می خواهد از لحاظ اخلاقی درست کردار باشد، باید به دیگران آسیب نرساند، و تاجایی هم که می‌تواند به دیگران یاری و نیکی کند. برای دیگران چیزی را بخواهد که برای خودش میخواهد. این خلاصه و لب لباب فلسفه اخلاق است به زبان ساده ساده، از اخلاق ارسطو گرفته تا کانت و این جدیدی ها مثل خانم کرول گیلیگان. در این فلسفه، معیار سنجش کردار ما در واقع سود و زیانی است که در نتیجه این کردار به دیگران می رسد.
اما در اخلاق ایرانی این مقدار فقط اول کار است. در فلسفه ایرانی قدم اول در اخلاق رعایت دو چیز است، یکی این که به هیچ موجود زنده ای آزاری نرسانیم ( میازار موری که دانه کش است) و دیگر این که به دیگران خوبی کنیم (تا توانی دلی به دست آور. ) هرچه برای خودمان می‌خواهیم برای دیگران هم بخواهیم.
اما قدم دوم در اخلاق ایرانی این است که حتی در فکر و ذهن و نیت خودمان هم برای کسی بد نخواهیم و منافع خود را به منافع دیگران ترجیح ندهیم. واین یعنی فرشته خصال شدن. پس ایرانیان به کودکان خود اول آداب و اصول انسانیت را می آموختند و سپس آداب جوانمردی و آئین مهر را. این نوع اخلاق را هم ایرانیان بیشتر از راه حکایت تعلیم میدادند و من نیز در اینجا یکی از این حکایتهای تعلیمی را نقل میکنم، حکایتی که مربوط به سلطان العارفین بایزید بسطامی است و یکی از شاگردان تبریزی او به نام ابراهیم جوینانی.
درسال ۲۴۳ یا ۲۴۴ هجری در تبریز زلزله ای سهمگین رخ میدهد و بسیاری از خانه ها و اماکن عمومی خراب میشود و مردم بسیاری هم کشته میشوند. ابراهیم جوینانی در هنگام وقوع زمین لرزه در بسطام نزد بایزید بود و خبر زمین‌لرزه را هم از پیر خود بایزید شنیدکه به او گفت: همه خانه های تبریز زیر آوار رفته به جز مسجد جامع شهر و خانه تو که مادرت در آن سکونت دارد. ابراهیم وقتی این خبر را شنید گفت : «الحمد لله که خانه ما خراب نشد. » بایزید که از این سخن خوشش نیامده بود گفت: « چه محل شکر است، که خانه مسلمانان همه خراب شود و خانه تو بماند! این خلاف طریق درویشان است . برتو ترجمان لازم است و ادب واجب. » و بعد در ادامه گفت : «اگر خانه توخراب شده می‌بود و خانه مسلمانان آبادان می بود ، اگر شکر می کردی به جای خود می‌بود. »
در توضیح معنای « ترجمان»، حافظ حسین کربلایی در روضات الجنان گفته «تاوان یا غرامت». اما در باره «ادب» چیزی نگفته ولی معلوم است که ادب در اینجا به معنای اخلاق جوانمردی است. ابراهیم بی ادبی کرده چون خودش را و منافع خودش را دیده و دیگران را ندیده است و این خلاف ادب جوانمردی و آئین مهر است.
حکایت فوق را سعدی هم با کمی تغییرات در بوستان نقل کرده و گفته است که در بغداد آتش سوزی شد،
یکی شکر گفت اندر آن خاک و دود
که دکان ما را گزندی نبود
جهان دیده ای گفتش ای بوالهوس
تو را خود غم خویشتن بود و بس؟