چاووش و چاووشی خوانی ● چاووش پیروزی (حماسه):
بدینگونه بوده كه پس از پیروزی در هر نبرد با دشمنان، چاووشخوانان به راه افتاده و با خواندن اشعاری كه حكایت از پیروزی بر دشمن داشت، خبر واقعه را به مردم سایر شهرها میرساندند به این گونه از چاووش، چاووش حماسه نیز گفته میشده است.
● چاووش قیامت (بانگ رستاخیز):
در نگرشی گذرا به ادبیات ایران به واژهٔ بانگ رستاخیز یا چاووش قیامت بر میخوریم كه شاعران به آن اشاره كردهاند، چونان اسدی طوسی شاعر بلندپایهٔ قرن پنجم كه میفرماید:
و ز آن بانگ كآید در آن رهگذار
كه ره، دین، مر این را و آن را بدار
نشین راست با هر كس و راست خیز
مگر رسته گردی، گه رستخیز
واژهٔ بانگ را در شعر شاعران فراوان میتوان یافت، به عنوان نمونه این شعر شیخ محمد ابن یحیی ابن علی گیلانی لاهیجی، ملقب به شمسالدین و متخلص به اسیری لاهیجی:
غوطه در بحر بیكرانه زنیم
عین دریا شویم و بخروشیم
پس به بانگ بلند میگوییم
از كس این راز را نمیپوشیم
كه جهان موجهای این دریاست
موج و دریا یكی است، غیر كجاست؟
▪ چاووشخوانی از نظر اجرای هنر آوازی و مضمون شعری به دو شاخه تقسیم میشود:
۱) چاووش شادمانی (سور)
چاووش سور خود دارای زیرمجموعهای پربار است كه اندكی از آن در زمانهٔ ما بازمانده است:
الف) چاووش زیارت خانه خدا
ب) چاووش زیارت عتبات عالیات
ج) چاووش زیارت اماكن مقدسه در ایران (مشهد، قم، شیراز).
د) چاووش پیشباز ماه رمضان و سحرهای رمضان.
۲) چاووش حزن (سوگ)
در شاخهٔ دوم تنوع بیشتر بوده اما آنچه كه در زمان ما بازمانده بسیار اندك است:
الف) چاووش پیشباز محرمالحرام.
ب) چاووش صبح عاشورا.
ج) چاووش تعزیه.
د) چاووش مرگ بزرگان دینیـ مذهبی در هر قوم.
ه) چاووش مرگ جوانان شهید و یا نیكان قوم.
و) چاووش مرگ كسانی كه در نبردها یا سفرها به اماكن مقدسه و خانه خدا چشم از جهان فرو میبستند.
در شاخهٔ چاووش سوگ بند «ه» قابلیت بسیار زیادی جهت پژوهش به لحاظ بازنماییِ تاریخی و عرفی دارد و بند «و» نیز جای پژوهش به لحاظ گوناگونی شكل اجرا و نامهایش دارد.
چاووش مرگ كسانی كه در نبردها و یا سفرها بدرود حیات میگفتند در اكثر نقاط ایران به «كتلخوانی» شهره است، چرا كه چاووشخوان با لباس سیاه، كُتل سیاهپوش و اسب سیاهجامهٔ سیاه رنگ سوار شده و آوازهایی را میخواند كه مضمون اشعارش همگی از واقعهای ناگوار و تلخ خبر میداد. به همین سبب در هر منطقه دست كم دو چاووشخوان حضور داشت كه یكی از آنان با هنر كتلخوانی آشنا بود.
● لباس، وسایل و آداب
به لباس چاووشخوان «وصله» میگفتند و در آیین قلندری این لباس را چنین تعریف میكند: اگر پرسند كه چاووش چند وصله دارد؟ بگو: هفت وصله دارد:دو دستكش، نعلین، پاپوش، شلوار، سفره، خدمت، ابلق.ابلق پر دو رنگی است كه سرهنگان بر كلاهخود میزدند. علاوه بر اینها نیزه، قمچی (تازیانه)، زنگ و پوست را نیز از وسایل چاووشخوانان ذكر كرده است. (ص ۳۱۸، ۱۳۷۴).
اما آن گونه كه از خلال پژوهشهای میدانی به دست آوردم این بود كه در هر منطقه لباس چاووشخوان چیزی شبیه به لباس طلبههای جوان بوده كه گاه با عمامهٔ كربلایی یا عمامهٔ حج مزیّن میشده، علاوه بر آن پرچمهایی كه چاووشخوان حمل میكرده نیز خود گویای منظور و مقصد كاروان بوده است.
برای زیارت به اماكن مقدسهٔ داخلی پرچم سبز، برای زیارت عتبات عالیات دو پرچم سرخ و آبی از جنس ابریشم كه در ابتدای قرن ما به ساتن تبدیل شده بود، پرچم سرخ نشان شهادت معصومین (ع) و پرچم آبی نشانهٔ مروت عباس (س) كه آب را هم شرمنده كرده، پرچمهای سفید و سبز به نشانه پاكی روح و دمیدن روح تازه در كالبد انسان برای زیارت خانه خدا استفاده میشده است، كه چاووشخوان همواره این پرچمها را در تمام سفر با خود داشته و در اهتزاز بوده است.
برای زمان سوگ هم پرچمها یا كتلها سیاه از جنس مخمل با منگوله زرد و حاشیهدوزی زری بود و به كار میآمد.
▪ آداب اجرای چاووشخوانی نیز دارای مراحل جالبی بوده است:
۱) بسماللهخوانی مسجع (شعرگونه)
۲) صلواتخوانی مسجع
۳) پیشمضمون خواندن
۴) شعر مضمون زیارت یا بازگشت از زیارت را خواندن
۵) صلواتخوانی دوباره
۶) دعاخوانی (به گاه رفتن برای خداحافظی، زمان بازگشت برای سلام)
۷) اشعار عرفانی بین مسیر خواندن
۸) موذنی كاروان
چاووشخوانی تنها برای رفتن كاروان به هر مقصدی اجرا نمیشد، بلكه هنگام بازگشت كاروان نیز چاووشخوانی باید صورت میگرفت، بدین لحاظ چاووشخوانی به لحاظ مضمون شعری به دو دسته تقسیم میگردد:
۱) بانگ رفتن
۲) بانگ بازگشتن
● نمونهٔ اشعار در هنر چاووشخوانی
▪ نمونهٔ شعر صلواتخوانی:
ـ اول به مدینه، مصطفی را صلوات
ـ دوم به نجف، شیر خدا را صلوات
ـ سوم در كربلا، به شمر ملعون لعنت
ـ چهارم به توس، غریبالغربا را صلوات
▪ نمونهٔ دیگر شعر صلواتخوانی:
ما دوستدار مصحف و در دین احمدیم
اندر جهان به خلق دو عالم سرآمدیم
زیر لوای آل علی (ع) صف كشیدهایم
چشم انتظار قائم آل محمدیم
▪ نمونهٔ شعر پیشمضمون به هنگام رفتن كاروان به سوی عتبات عالیات:
آب، یك آب است، اما در صفات
هست بهتر از همه، آبِ فرات
قدر او بالاتر از زمزم بُوَد
چون به خاك كربلا همدم بُوَد
در جهان خوشتر بود از رود نیل
در جهان خوشتر بود از رود نیل
در جنان بهتر بود از سلسبیل
چون كه مهر دختر پیغمبر است
لاجرم از آب حیوان بهتر است
شربتی زان، هر مریضی را شفاست
درد بیدرمان عالم را دواست
ای دریغا در كنار این فرات
زادهٔ زهرا به هنگام ممات
گاه از سوز عطش میكرد غش
گاه میفرمود: ای قوم العطش
ای ستمگر فرقهٔ بینام و ننگ
از چه میگیرید بر من كار، تنگ
من مگر فرزند زهرا نیستم
یا مگر از آل طاها نیستم
(این شعر از عباس حسینی جوهری است در مجموعهٔ خزائن الاشعار)
▪ نمونه شعر مضمون رفتن كاروان به عتبات عالیات:
ایوان نجف عجب صفایی دارد
حیدر بنگر، چه بارگاهی دارد
ای كعبه به خود مناز از روی شرف
جایت بنشین كه هر كه جایی دارد
▪ نمونه دیگر شعر مضمون رفتن به عتبات عالیات:
هر كه دارد هوس كرببلا بسمالله
هر كه دارد سر همراهی ما بسمالله
ای عزیزان سفر كرببلا در نظر است
ما خبر كردیم و رفتیم، سفر بیخطر است
بر مشامم میرسد هر لحظه بوی كربلا
بر دلم ترسم بماند آرزوی كربلا
تشنهٔ آب فراتیم ای اجل مهلت بده
تا بگیریم در بغل قبر شهید كربلا
▪ شعر مضمون بازگشتن كاروان از سفر حج:
حاجیان از حرم امن خدا آمدهاند
شادمان در وطن از سعی و صفا آمدهاند
رفته بودند سوی مشعر و میقات و حریم
خرم از ركن و منی سوی وطن آمدهاند
روز عید عرفه خوانده دعا در عرفات
شاد و مسرور همه سوی وطن آمدهاند
بار الها بكن این حج و زیارات قبول
سعی مشكور كه با حج بجا آمدهاند
شكر بسیار خدا را كه به ایران عزیز
حاجیان از حرم امن خدا آمدهاند
▪ شعر مضمون بازگشت كاروان از سفر عتبات عالیات:
چه كربلا، عزیزان خدا نصیب كند
خدا نصیب به عرش و هم، گدا بكند
رفتم به كربلا به سر قبر هر شهید
دیدم كه تربت شهدا مشك و عنبر است
هر یك شهید مرقدشان چارگوشه داشت
شش گوشهٔ مزار، در آن هفت كشور است
پرسیدم از یكی سببش را به گریه گفت
پایین پای قبر حسین، قبر اكبر است
پایین پای قبر علیاكبر جوان
هفتاد و یك شهید چو خورشید خاور است
در سمت راست، قبر یكی پیر جلوه كرد
زان گوشهٔ رواق كه نزدیكی در است
پرسیدم از خادمان كه این مزار كیست؟
گفتا حبیب، نور دو چشم مظاهر است ....
(این شعر از ناصرالدین شاه قاجار است)
▪ نمونه شعر مضمون رفتن كاروان به مشهد مقدس:
در توس جلالت رضا میبینم
بیپرده، حریم كبریا میبینم
در كفشكَنِ حریم پور موسی
موسای كلیم، با عصا میبینم
▪ نمونهٔ دیگر شعر مضمون رفتن كاروان به مشهد مقدس در صورتی كه كاروان قصد داشت از طریق مشهد به زیارت خانهٔ خدا رهسپار شود:
ز تربت شهدا بوی سیب میآید
ز توس بویِ رضای غریب میآید
سری نهاده به غربت، رضا دلش تنگ است
ز توس تا به مدینه، هزار فرسنگ است
▪ نمونههایی از شعر مضمون به هنگام بازگشت كاروان از عتبات عالیات:
الف) میكنم یاد از لب خشك و دلآرای حسین
میشوم عاجز ز درد بیكسیهای حسین
سخت میسوزد دلم هر دم كه یاد آید مرا
تیربارانی كه شد بر قد رعنای حسین
ب) گردم فدای وقت دعا كردنت حسین
با شمر رو سیاه به سر بردنت حسین
از قطرهقطره خونِ تو میآید این ندا
ای مرحبا به وعده وفا كردنت حسین
نمونه شعر چاووش محرم:
ای محرم، ماه ماتم، آمدی
با غم و اندوه توأم، آمدی
ای محرم، آمدی با غلغله
دوستان را تنگ كردی حوصله
ای محرم، از تو دارم اضطراب
در تو چون شد آسمان دین خراب
ای محرم، در تو بست از خون حنا
نوعروس قاسم نوكدخدا
ای محرم، در تو با صد شور و شین
كشته شد از كین، علمدار حسین ....
توضیح آنكه چاووشخوانِ مُحرَّم لباسی سپید و بلند میپوشید، اگر سید بود شال سبز، اگر عام بود شال مشكی بر گردن و كمر داشت، و با پرچم سیاه و سرخ در دست در خیابانها و محلهها ظاهر میشد.
▪ نمونه شعر چاووش اربعین:
شما اهل وطن عشرت سر آمد
شما را پیك ماتم از در آمد
در این شهر از وفا دیگر نمانید
كه خاك غم شما را بر سر آمد
به دشت كربلا فرزند زهرا
شهید از تیغ شمر كافر آمد
تنش پامال سم اسبها شد
سرش نوك سِنان را زیور آمد
ز شام اینك سوی شهر مدینه
دوباره زینب غمپرور آمد
برادر كشته و فرزند مرده
غریب و بیكس و بییاور آمد ....
لازم به ذكر است كه چاووشخوانان عزا بر اساس آنچه كه در بخش تاریخ این هنر آمد، برای هنر عبادیِ دینیـ مذهبی خود قائل به پیر هستند و پیر خود را بشیر ابن جذلم میدانند، به همین دلیل در روز اربعین به عنوان تجدید بیعت با مراد خود و همچنین پیروی از پیر خود، با پای برهنه، پوشیدن دشداشهٔ بلند و ظاهری دردمند به خیابانها میآمدند و هنر خود را به جامعه ارائه میكردند.
● پایان
چاووشخوان، زبانِ حال خوان اهل بیت عصمت و طهارت بود، گر چه در ابتدای تاریخ پس از اسلام در ركاب سیاسی و لشكری عمل میكرده اما در طی تاریخ به مأمور تبلیغ و زندهنگهداری حماسه و یادآور پایمردی و رشادت و معرفت و ادب اسلامی تبدیل شد، هنر چاووش هر چند پربار، اما در عصر ما متأسفانه بیطرفدار شده، هیچ گاه نگاه درستی به آن نشده و راویان آن نیز یك به یك سر به سینه خاك میبرند، حركت دقیق و درستی نیز در مورد بازنمایی و بازپویایی آن در جامعه كنونی ایرانی صورت نگرفته است. امید كه این بانگ قدسی دوباره با شكلی مدوّن و برنامهریزی شده در فضای ایران اسلامی طنینافكن شود، ان شاء الله.
هوشنگ جاوید
مآخذ و مستندات:
نفس المهموم و نقثه المصدور، حاج شیخ عباس قمی، ترجمه آیت الله كمرهای، نشر كتابچی، ۱۳۷۶.
لهوف، سید ابن طاووس، ترجمه عباس عزیزی، نشر صلاهٔ، ۱۳۸۳.
مقتل الحسین (وقعه الطّف)، ابومخنف، ترجمه سید علیمحمد موسوی جزایری، نشر بنیالزهرا، ۱۳۸۰.
آیین قلندری، سید ابوطالب میر عابدینی، مهران افشاری، نشر نراروان، ۱۳۷۴.
تاریخ آل بویه، علیاصغر فقیهی، نشر صبا، ۱۳۶۶.
رسائل الجاحظ، عبدالسلام هارون، قاهره، ۱۹۶۴.
راویان: حاج رضا گلابی ـ میبد
احمد تاجذاكرین ـ میبد
حاج رجبعلی اسلامی ـ شهرستان صدوق یزد
سهراب محمدی ـ آشخانه بجنورد
حاج عباس ابومحمدی ـ اردكان
حاج حبیب چاووش ـ كاشان
سید احمد حسینی بافقی ـ یزد
حاج سید مهدی عبداللهی ـ یزد
سورۀ مهر
از وب سایت پاتوق