۱۳۹۱ شهریور ۱۱, شنبه

علی سامی... بخت یار شود نه دیو باشیم و نه دیو یسنا...سنگنبشته/کتیبه دیوان خشایارشاه در تخت جمشید...خوش بحال روزگار



سامی، علی. "سنگ نبشه خشایارشا بنام دیوان". گزارشهای باستان شناسی دوره 15، ش 176 (خرداد 56): 18-29، تصویر.
خلاصه: بررسی متن سنگی   نبشته خشایارشا از نظر مذهبی "بررسی دو واژه: "دیو" یا "دیوپسنا" و "ارت" یا "ارد" ازكتاب اوستا ـ نظربه ایران شناسان درباره سنگ نبشته خشایارشا در مورد "دیوان" ـ شرح برخورد دارویش و كمبوجیه با مذاهب مردم كشورهای فتح شده ـ شرح تولد و مرگ گاومقدس آپیس ـ نوشته‌های لوحی كه دراندرون و حرمسرای خشایارشا پیدا شده و چگونگی برگزیده شدن خشایارشا بعنوان ولیعهدی داریوش.


سنگ نبشته خشایارشا، بنام (دیوان)

علی سامی
بین نبشته های میخی كه از خشیارشا در تخت جمشید بدست آمده و موجود میباشد، از همه با اهمیت تر لوحه سنگی كه نام (نبشته دیوان) نامگذاری شده، و مهمترین سند مذهبی پیدا شده از دوران شاهنشاهی هخامنشی در تخت جمشید میباشد. در این سنگ نبشته شهریار نامدار هخامنشی پس از ذكر كشورهائی كه بر آنها فرمانروائی داشته، تصریح مینماید، كه او پرستش   خدایان دورغین را كه به نام (دیوان) در سنگ نبشته یاد شده، ممنوع و پرستشگاههای آنها را ویران میسازد.
سنگ نبشته های پیدا شده در ساختمانهای جنوب شرعی كاخ صد ستون خشیارشا كه بنام خزانه تخت جمشید نامگذاری شده، هشت تا میباشد كه اندازه هر سنگ نبشته 52*58 سانتیمتر به كلفتی 10 سانتیمتر است. دو تا به خط میخی بابلی، پنج تا به خط میخی پارسی ویكی به خط میخی عیلامی میباشد. سنگ نبشته عیلامی قسمتی در سال 2496 شاهنشاهی (1316 هجری خورشیدی) و تكه دیگر آن در سال 2516 شاهنشاهی (1336 خورشیدی) پیدا گردید.
از این هشت لوح سنگی، یكی كه به خط میخی پارسی باستان میباشد، در همان سالهای پیدایش به بنگاه خاوری شیكاگو كه از نیمه سال 2490 شاهنشاهی تا نیمه 2498 در تخت جمشید كاوشهای باستان شناسی می نمودند، داده شد، كه در موزه شیكاگو می باشد، یكی هم در موزه تخت جمشید و بقیه در موزه ایران باستان نگاهداری میشود.
یك لوح سنگی دیگر هم در ساختمانهائی كه بنام اندورن یا حرمسرا نامگذاری شده (موزه كنونی تخت جمشید و ساختمانهای پیوست آن ) بدست آمد، كه آن نیز به خط پارسی باستان میباشد و یك لوح دیگر هم در سال 2525 شاهنشاهی (1345 هجری خورشیدی) در زمینهای كنار تخت جمشید پیدا شد، كه مطالب آن با نوشته های بالای آرامگاه داریوش بزرگ در نقش رستم یكسان، منتها بنام خشیارشا میباشد.
ترجمه سنگ نبشته:
(خدای بزرگی است اهورمزدا، كه این زمین را آفریده، كه آن آسمان را آفرید، كه مردم را آفرید، كه شادری را برای مردم آفرید، كه خشیارشا را شاه كرد. یگانه شاهی را از شاهان بسیار، یگانه فرمانروائی از فرمانروایان بسیار.
منم خشیارشا شاه، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه كشورهائی كه دارای مردمان گوناگون است. شاه كشورهائی كه دارای مردمان گوناگون است. شاه این سرزمین بزرگ پهناور، پسر داریوش شاه هخامنشی. پارسی پسر پارسی، آریائی از نژاد آریائی.
خشیارشا شاه گوید: اینست كشورهائی سوای پارس كه بخواست اهورمزدا من پادشاه آنها هستم. من بر آنها فرمانروائی داشته ام. پیش من باج میآورند. آنچه از سوی من به آنها فرمان داده میشد، آنرا انجام میدادند. قانون من آنجاها روا بود: ماد، عیلام (خوزستان)، رخج (بلوچستان كنونی)، ارمنستان، زرنك (سیستان)، پارت، هرات، باكتریان (بلخ)، سغد، خوارزم، بابل، آشور، ث ت گوش (دره رود هیرمند)، سپردا (سارد – لیدی)، مصر، یونانی هائی كه در دریا زندگی میكنند، آنهائی كه آن سوی دریاها هستند، مك یا مكیا (مكران امروزی)[ امروز آن را عمان می گیرند که در آن روزگار چنین نامیده می شده است]، عربستان، قندهار، هند، كپدوكیه (قسمت خاوری آسیای كوچك)، داه، سكا، هوم و رگا، سكاهای تیز خودان، اسكودرا (مقدونیه)، پونتیا، لیبی، كاریا (جنوب باختری آسیای كوچك)، حبشه.

خشیارشا شاه گوید: هنگامی كه من شاه شدم، در میان این كشورهائی كه در بالا نام برده شد، نافرمانانی بود، پس اهورمزدا مرا یاری كرد، بخواست او من آن كشورها را درهم نوردیدم، و بجای خود نشاندم. در بین این كشورها پیش از من جاهائی بود كه دیوان را می پرستیدند. پس به فرمان اهورمزدا من آن پرستش خانه دیوان را برافكندم، و فرمان دادم پرستش دیوان نكنند. هر جا پیش از من دیوان را پرستش میكردند، در آنجا من، اهورمزدا و (ارت) را با فروتنی ستایش نمودم و آنچه نادرست بود، درست كردم. این كارها كه از من سر زد همه به خواست اهورمزدا بود. اهورمزدا مرای یاری كرد تا این كارها را انجام دهم.
http://www.ichodoc.ir/p-a/CHANGED/176/images/176_19_1.JPG

تو كه در پسین روزگاران میآئی، اگر اندیشه كنی كه در زندگی شاد و در مرگ خجسته باشی، به ان دستورهائی كاه اهورمزدا فرموده است، ارج گذار. اهورمزدا وارت را با فروتنی ستایش كن. مردیكه آن دستوری را كه اهورمزدا فرموده ارج گذارد، و اهورمزدا وارت را با فروتنی ستایش كند، در زندگی شاد و پس از مرگ خجسته خواهد بود.
خشیارشا شاه گوید: اهورمزدا مرا از هر بدی نگاهدارد، همچنین خانواده مرا و این كشور را. این را من از اهورمزدا درخواست میكنم. اهورمزدا همه آنا را بمن ببخشد.)
درباره دیو و دیویسنا (دیو پرست) به نوشته استاد پور داود در یشتها اكتفا مینماید. استاد بزرگوار در گذشته، نوشته است:
‹‹… دیویسنا بمعنی پرستنده دیو یا پروردگار باطل است. دئویسن در تفسیر پهلوی دیویسن شده، و در توضیحات این كلمه افزومده اند: (آن دین غیر ایرانی است)، در اوستا هم غالبا" دیویسنا از برای تورانیان آمده است، و بسا با صفت دورغ پرستنده یكجا استعمال شده است، در این جا مناسب است كه خوانندگان را منتقل سازیم كه در هر جای از اوستا كه كلمه دیوها آمده، از آن پروردگاران باطل یا گروه شیاطین یا مردمان مشرك ومفسد اراده شده است. غالبا" دیوها با جادوان و پر بها یكجا ذكر شده اند، كه همه از گمراه كنندگان اند. دیو، بمعنی ای كه در داستان ملی ماست و غالبا" در شاهنامه بآنها برمیخوریم، بمرور ایام آن هئیت عجیب بآنها بسته شده، غولها مهیب گردیده اند. از خود اوستا چنان برمیآید كه در عهد تدوین كتاب مقدس هنوز اهالی مازندارن و گیلان یا قسمتی از آنان بهمان كیش قدیم آریائی باقی بوده، بگروهی از پروردگاران یا دیوهای اعتقاد داشته اند. چه غالبا" در اوستا از دیوهای مازندران (مازن) و دروغ پرستان دیلم و گیلان (ورن) سخن رفته است.
پس از ظهور حضرت زرتشت، خدای یگانه وی باهورامزدا موسوم شد، و گروه پروردگاران عهد قدیم یا دیوها از گمراه كنندگان و شیاطین خوانده شدند. ولی كلمه دیو در نزد ایرانیان، همان معنی اصلی خود را محفوظ داشته (دوا) نزد هندوان تا بامروز بمعنی خخداست. معنی این كلمه در سانسكریت فروغ و روشنائی است، چنانكه زئوس كه اسم پروردگار بزرگ یونانیان بود، و دئوس لاتین كه در فرانسه دییو گویند جملگی یك كلمه است.
عجب در این است كه هندوان كلمة (دیوانه) را از زبان فارسی گرفته، بهمان معنی كه ما استعمال میكنیم در محاوره بكار میبرند، غافل از آنكه این دشنام از كلمه (دوا) یعنی پروردگار آنان ساخته شده است. در اوستا نیز غالبا" با دیوها پیشوایان مذهبی كه (كویان) و (كوی) باشند، یكجا نامیده شده اند. كویان و كوی دو طبقه از پیشوایان كیش آریائی بوده، كه مراسم دینی دیوها را بجای می آورده اند. در خود گاتها مكرر زرتشت از آنان شكایت میكند كه اسباب گمراهی مردم میباشند، و بواسطه تعلیمات دورغین خویش آنان را میفریبند.)
(ارت) یا (ارد) در اوستا (اشی) از جمله ایزدان دین زرتشتی است و در گاتها از او نامی برده شده است. غیر ازهفت امشاسپندان: و هومن، اردیبهشت، شهریور، سپندارمذ، خرداد، امرداد، و دو فرشته (سروش) و (آذر)، ارت هم یكی از ایزدان بوده كه در جهان مادی ثروت و نعمت و جلال مینوی هم در روز واپسین پاداش كردارهای نیك و سزای بدكرداران بدست اوست.
دریسنا 10 فقرة 1 چنین آمده است: ‹‹ از اینجا اكنون رانده باد. رانده دیوها، رانده عفریته ها، سروش نیك در اینجا خانه كناد. اشی (ارت) نیك در اینجا فرود آباد. اشی بوده است.›› در فصل 22 كتاب بندهشن در فقره چهار آن درباره دریای خوارزم نوشته شده: ‹‹ دریای خوارزم پر از سود است، برای اینكه از توانگری ارت، بهره مند است.››
دریشت ها جلد دوم نوشته شده است: ‹‹ در ارت یشت. تمام خوشی زندگانی و لذائذ دنیوی، و شكوه و نعمت و سازش و آرامش و غذاهای فراوان و گوناگون، و آذوقه بسیار در انبار ذخیره شده، و بوهای خوش، و بسترها با باشها اراسته شده، و خانه های خوب و استوار ساخته شده، و ستوران و گله و دیوان های زیبا، و زنان و دختران نیكو با انواع زینتها، مثل دست بند و خلخال طوق كمربند آراسته، و اسبهای تیز تك و گردونه های خروشنده، و نیزه و تیر، و شترهای مهیب كوهان بلند، و زر و سیم و جامه های گرانبها، بهره خاندان مرد پارسائی شود كه فرشته توانگری ‹‹ ارت›› از او خشنود گشته باو روی آورده باشد.››
فقرات 15 و 12 درباره دیدار و گفتگوی حضرت زرتشت یا ایزد ارت میباشد. در این فقرات كه از قطهات بسیار دلكش و شاعرانه اوستا شمرده میشود، زرتشت با مدح وثنا توجه ایزد ‹‹ارت›› را بخود كشیده، باو میگوید: ‹‹جهان از زائیده شدنش ره و رسم خداپرستی گرفت، و دیو و اهریمن از او شكست یافته رهسپار دیار تیره گردید.››
نظریه ایران شناسان درباره این سنگ نبشته:
ایران شناسان و باستان شناسان اندیشه های گوناگونی درباره ‹‹دیوان›› كه در سنگ نبشته یاد شده، نموده اند. ‹‹هرتسفلد›› باستان شناس بنام آلمانی با توجه به احترامی كه شاهنشاهان هخامنشی به آئین كشورهای زیردست روا میداشتند، دیوها را مهر و ناهید (میترا و آناهیتا)، و دیگر فرشتگان سوای اهورمزدا گمان نموده است: ‹‹هارتمن›› به عكس دیوها را خدایان غیر ایرانی میداند كه پس از شورشها و سركشیهای پی در پی مصریها و بابلی ها، خشیارشا را بر آن داشت، كه پرستشگاههای آنان را ویران سازد.
‹‹نی برگ›› با هارتمن همداستان می باشد، و ‹‹ایزید ورلوی›› مقصود نبشته را، ویران كردن ‹‹اكروپلیس›› آتن دانسته. ‹‹كریستن سن›› این گمانها را نپذیرفته و برآنست كه خشیارشا به تحریك ‹‹مغها›› آندسته مرمانی كه ‹‹ مهر و ایندرا›› پرستش میكردند، آنها را سركوب كرده و این پیروزی را در سنگ نبشته منعكس ساخته است و.
گمان هرتسفلد و دیگران بر اینكه مقصود از دیوها ‹‹ مهر و اناهیتا ›› بوده، درست بنظر نمیرسد، زیرا كه مهر یكی از چهار ایزدان و فرشتگان مورد پرستش آریاهای آسیائی بوده، ونخستین بار در خشت نبشته هائی بخط میخی، پیدا شده در بغازكوئی (محلی در خاك تركیه كنونی) دیده شده است. این خشت نبشته تاریخی پیمان مرزی است بین هیتی ها و ‹‹ میتانی ها›› كه به چهار ایزدان مورد اعتماد و احترام آریاها ‹‹ میترا، ایندرا، ناساتیا و وارونا ››، سوگند یاد شده كه به مرزهای یكدیگر تجاوز ننمایند.
پرستش مهر پیشینه بسیار درازی تا پیش از پیدایش آئین زرتشت دارد. برهمنان همه او را در شمار هفت پروردگار از فرزندان ‹‹ ادیتی ›› یا ‹‹ ادی تیا›› میدانستند و در ریگ و داگاهی با ‹‹ وارونا›› خدای بزرگ یاد شده است. آریاهای ایرانی هم او را تا پایگاه پرستش می ستوده اند. پس از پیدایش دین زرتشت چون پایه این آئین بر یكتا پرستی استوار و اهورمزدا خدای بزرگ و توانای یكتا دانسته شده، دیگر خدایان مورد نیایش آریاهای ایرانی، كارگزاران و فرشتگان نزدیك درگاه خداوندی شدند، و فرشته مهر نیز در شمار دستیاران و كارگزاران مقدم اهورمزدا، از ایزدان عمده به شمار رفت.
در این آئین، اهورمزدا آفریننده كل و دستورهای او را هفت جاویدانهای پاك (امشاسپندان) اجرا میكردند و آنها در حقیقت واسطه بین افریدگار و آفریدگان بودند. از این هفت فرشته برتر، دو فرشته دیگر ‹‹ مهر›› و ‹‹ سروش›› از هفت امشاسپندان جاه و پایگاهشان برتر و كارائی شان بیشتر بود.
برای میترا عنوانهای چندی مانند: سردار محبت، نگاهدارنده پیمان، دشمن دورغ و دروغگو، پشتیبان راستی و درستی، فرشته فروغ و روشنائی قائل بوده اند. یكی ازیشت های بزرگ پس از فروردین یشت، كه دارای 146 قطعه است بنام همین فرشته ‹‹مهر یشت›› سروده شده است.
درعهد ههخامنشی نظر به توانائی و روح سلحشوری و راست گفتاری كه صنف ویژه مردمان این دوران درخشان بوده، و مهر هم پشتیبان كشور و یاری كننده شاهان و راست كرداران بود، سبب شد كه این فرشته باز پیگاه نخستین خو را بازیابد، و بر احترام آن نسبت به سایر فرشتگان بیفزاید، و پرستشگاههائی بنامش بسازند.
در زمان اردشیر دوم در نبشته او در پایه ستون شوش و همگتانه (همدان) بهمراه نام اهورمزدا، ‹‹ آناهیتا و میترا›› نیز یاد گردیده است:
‹‹ این كاخ را به خواست اهورمزدا، آناهیتا و میترا من ساختم و اهورمزدا، آناهیتا و میترا مرا از هر بلا بپایند، و اینرا كه من ساختم ویران نكنند و صدمه نرسانند.›› همچنین زمان اردشیر سوم در سنگ نبشته پلكان كاخ ‹‹ تچر›› تخت جمشید:
‹‹ اردشیر شاه میگوید: بخواست اهورمزدا. این كاخی است كه من در زندگانی خود مانند آسایشگاهی بنا كردم. اهورمزدا، آناهیتا، میترا مرا و آنچه را كه بدست من كرده شد، بپایاد.››
و باز درباره اردشیر دوم نوشته اند: هنگامی كه كسانی برای او پیشكشیهائی می آوردند، با خوشروئی می پذیرفت. یكروز مردی ‹‹امزوس›› نام، انار بسیار درشتی به او پیشكش كرد. اردشیر گفت: ‹‹ به میترا سوگند كه اگر شهر كوچكی را به این مرد بسپارند، او میتواند آن را بزرگ كند.››
در مورد آناهیتا هم باید گفته شود كه:
فرشته موكل آب و حاصلخیزی و تولید، ‹‹ اردویسور ناهید›› از دوران بسیار كهن نزد آریاهای ایرانی مانند سایر فرشتگان دین مزدیسنا ستوده شده است، و همانطور كه گفته شد در چند سنگ نبشته زمان اردشیر دوم و سوم همراه با نام اهورامزدا و میترا یاد گردیده است.
بین تاریخ نویسان ‹‹ بروسوس›› بابلی (سده سوم پیش از میلاد) از ستایش این فرشته نزد ایرانیان سخن گفته است، كه ‹‹ كلمنس الكساندرینوس›› (حدود سال 220 میلادی) از او چنین نقل قول نموده است: ایرانیان متأخر به ستایش كردن پروردگاران آدمی شكل شروع كردند. نخست اردشیر دوم هخامنشی (404-361 پیش از میلاد) به این امر پرداخته پیكر ‹‹ افرودیت آنائی تیس›› را در بابل و شوش و همدان و دمشق و سارد برپا نمود، و ستایش او را به مردمان پارس و باختر آموخت.››
دكتر گیرشمن مینویسد: ‹‹ دانشمندان برآنند كه دخول آئین آناهیته به وسیله اردشیر دوم صورت گرفته است، و پرستش پیكرهای او در معابد شوش، تخت جمشید، هگمتانه، بابل، دمشق، سارد، بلخ، می بایست به اتحاد همه اقوام شاهنشاهی تحت یك آئین مشترك كه آثار آن مدتی دراز در میان ملل آسیای صغیر زنده ماند، یاری كرده باشد.
درباره ساختن پیكر آناهیتا، چون بین ایرانیان باستان هیچگاه معمول نبوده كه پیكر خدایان یا فرشتگان را بسازند. اینگونه توجیه شده كه شاید:
‹‹ اردشیر دوم هخامنشی می خواسته است آئینی پدید آورد كه بین همه مردمان پهنه شاهنشاهی مشترك باشد. بنابر این بر گونه ادیان بابلی و یونانی كه خدایان خود را نمودار میساختند، پیكر این فرشته را نیز نمودار ساختند. این بدعت را میتوان با كوششی كه پیروان ‹‹ بودا›› در زمان توسعه آئین بودائی، تحت تأثیر جهان یونانی – رومی برای ایجاد پیكر ‹‹ بودا›› بكار بردند، مقایسه كرد.››

http://www.ichodoc.ir/p-a/CHANGED/176/images/176_22_1.JPG
ستایش ناهید زودتر و تندتر از پرستش مهر به دیگر كشورهای همسایه رفت و در آسیای كوچك و ساردو ارمنستان و كپدوكیه تا دریای یونان كشیده شد، و پرستشگاهی از او بر پا گردید. در موزه برلن پیكری است كه ویژگیهائی كه برای آناهیتا توصیف شده، با آن مطابقت دارد، و پژوهندگان و باستان شناسان برآنند كه آن پیكر آناهیتا و مربوط به دوران اشكانی یا ساسانی میباشد. نگاره های مراسم تاجگذاری نرسی در نقش رستم و تاجگذاری خسرو پرویز در طاق بستان كرمانشاهان با آن كسی كه تاج شاهی را به این دو پادشاه میدهد، نگاره آناهیتا گمان كرده اند.
پرستشگاههائی در كنگاور و همدان و شوش و استخر مربوط به این فرشته هاست نسبت داده شده است.
حكومت هخامنشی بطور محسوسی نسبت به اقلیت های مذهبی مدارا و چشم پوشی میكرد. مذهب و آداب ورسوم مردمان زیر دست مورد احترام و رعایت بود، و بوسیله خود پادشاه در كشورهای تابعه تشویق و ترویج میشد. چنانكه كوروش و كمبوجیه و داریوش در بابل به عنوان پادشاه و رئیس مذهب، و از داریوش ببعد در مصر بعنوان فراعنه حكومت و فرمانروائی میكردند.
لوحه خشیارشا (كتیبه دیوان)

رویهمرفته نسبت به شكست خوردگان با مهر و عنایت رفتار می نمودند. تنها با خیانت پیشگامان و شورش كنندگان و متمردین با خشونت و سنگدلی رفتار میكردند.
سیاست مذهبی كوروش و داریوش بنیان گزاران شاهنشاهی هخامنشی درباره آئین و عقاید كشورهای زیردست بر مدارا و رئوفت بود. پیروی همین سیاست متین و مدبرانه بود كه كشورها با جان و دل فرمانبرداریشان را پذیرا گردیدند. این خود یك سیاست نوین مذهبی بود كه یك قوم پیروز و نیرومند، در حق كشورهای شكست خورده و زیر دست روا میداشت كه در درازنای چندین هزار سال پیش از آنها، اعمال نگردیده بود. برترین پایه این ارفاق و عنایت در حق قوم یهود بكار رفت كه خود مورد بحث و گفتار دیگری است.
كشور گشایان پیش از پارسیها یعنی بابلیها، عیلامیها، آشوریها و دیگر كشور گشایان كشورهای باستانی آسیای باختری و بین النهرین یكی از افتخاراتشان این بود، كه پرستشگاههای شكست خوردگان را ویران و پیكر خدایانشان را همراه دیگر غنائم به اسارت ببرند. عیلامیها پیكر رب النوع ‹‹ ارخ›› را نزدیك به 1635 سال در شورش نگاهداشتند. پادشاه بابل خدایان شهرهای گشوده شده را به بابل آورد، و كوروش همانگونه كه در فرمان تاریخیش (منشور كوروش) گفته، همه را به جایگاه و شهرهای خودشان برگردانید.
كوروش با ادب و احترام بسیار به پرستشگاه ‹‹ مردوك›› درآمد، و باندازه ای فروتنی كرد، كه بابلیها او را نظر كرده و فرستاده مردوك دانستند.
‹‹ ژوردان›› در جاهائی كه خاك بین النهرین كه كاوشهائی نموده، تخته سنگها و ستون هائی پیدا كرده، كه نبشته هائی ار كوروش مانند مهر بر آنها زده شده، بدین مضمون: ‹‹ من كوروش پادشاه پارسیها كه ‹‹ ازاژیل›ت (پرستشگاه مردوك در بابل) و ‹‹ اژیلا›› (پرستشگاه نبو در بورسیپا) را دوست میدارد. فرزند كمبوجیه پادشاه نیرومند››.
‹‹ سرلئوناردوولی›› باستانشناس انگلیسی رئیس كاوشهای باستان شناسی شهر باستانی ‹‹ اور›› نیز آجرهائی با مهر كوروش یافته است كه مینمایاند كوروش بزرگ با روی پرستشگاه نانار، ا، نون ماخ. پرستشگاه مشترك ‹‹ نانا›› و ‹‹ نن گال›› را بازسازی نموده است. نوشته روی آجرها چنین است: ‹‹ كوروش شاه پارس، خداوندان بزرگ، همه كشورها را بدست من سپرده اند. من در این كشور آرامش برقرار كردم.››
كمبوجیه با آنكه هرودوت نسبت های ناروائی به او داده كه گاو آپیس را در مصر با دست خود كشت، بررسی های تارخی و ژرفی كه پژوهندگان كرده و آمده، نه تنها تائید شده كه وی چنین رفتاری ننموده بلكه دستور میدهد كه از سنگ خاكستری رنگ، تابوتی برای گاو تهیه و عباراتی همانند آنچه فرعون های مصر بر روی تابوت مینوشته اند، بنویسند.
گاو آپیس در سال 35 شاهنشاهی برابر با 524 ق. م هنگامی كه كمبوجیه در مصر نبود و به حبشه و دیگر نواحی افریقائی رفته بود، بمرد و گاو آپیس پس از او، و در سال پنجم پادشاهی كمبوجیه زائیده شد، و تا سال چهارم پادشاهی داریوش بزرگ (سال 39 شاهنشاهی برابر با 518 ق. م) زنده بوده است.
این سنگ نبشته در سال 1841 میلادی توسط ماریت باستان شناس بنام فرانسوی در خلال كاوشهای گورستان ‹‹ سراپئوم›› نزدیكی ممفیس بدست آمد. بلندی آن 66 سانتیمتر میباشد، كه در موزه لوور پاریس نگاهداری میشود.
نوشته روی آن در دو قسمت و بخط مصر باستان میباشد: یك قسمت زیر نگاره خورشید بالداری كه بالهای گسترده آن همة هلال لوح را فرا گرفته و میزی بنام میز پیشكشیها نقش گردیده. سوی راست نبشته نگاره گاو آپیس با خورشید و یك مار عینكی هم در بین دو شاخ آن نقش شده. این مار همان است كه گاهی در آرایشهای كلاه و تاج فرعون های مصر هم دیده میشود.
سوی چپ نگاره، كمبوجیه دیده میشود كه در برابر آپیس زانو زده و بالای سرش نام و عنوانهای او در سه ستون نبشته اند. بنابر این مصریان كه نام شاهانشان را درون یك خط بیضی مینوشته اند، نام كمبوجیه نیز درون یك بیضی دیده میشود. آن عناوین بدین گونه است: ‹‹ نمودار هوروس، پروردگار آفتاب درخشان، شاهنشاه مصر بالائی و پائینی. پروردگار ‹‹ رآ›› كمبوجیه خداوندگار مهربان و سرور دو كشور:
در قسمت دوم مطالبی در ده سطر نوشته شده كه قسمتی از آن محو گردیده، ولی توانسته اند همه آن نوشته را بفهمند. مضمون آن چنین است:
در سال ششم، سومین ماه از فصل شمسو، روز دهم در دوران پادشاهی شاهنشاه دو مصر بالائی و پائینی و ‹‹ازیس›› پروردگار بزرگ ‹‹ رآ›› كه او را زندگی جاودانی باد. خداوند ‹‹ آپیس›› با آرامشی تمام به سوی باختر زیبایش (یعنی آرامگاهش) راهنمائی شد، و او را در گورستان و در جائی كه شاهنشاه برای او ساخته بود، جای دادند. پس از انجام همه مراسم كه برای مومیائی كردن آن لازم بود، جامه أی گرانبها بر او پوشانیدند و همه آرایشها و گوهرهای گرانبهایش را با وی در آرامگاه جاودانیش جای دادند. اینها همه بهمان روش انجام شد كه شاهنشاه كمبوجیه كه جاویدان باد، فرموده بودند.››
بر روی سنگ تابوت هم نوشته شده: ‹‹ مظهر هوروس، پروردگار آفتاب درخشان، شاهنشاه دو مصر بالائی و پائینی، پسر بروردگار بزرگ ‹‹ رآ›› كمبوجیه كه جاودانی باد. این ساختمان بزرگ را از سنگ خارا برای آرامگاه آپیس ازیریس برپا داشت، و این تابوت از سوی او یعنی كمبوجیه كه شاهنشاه دو مصر بالائی و پائینی و پسر پروردگار بزرگ ‹‹ رآ›› است، پیشكش شد. بهره مندی از همه خواسته ها، زندگی جاودانی و بخت خوب، تندرستی، و شادی فراوان او را باد كه پادشاه دو مصر بالائی و پائینی است››.
نویسنده ‹‹ كتاب نخستین دوره استیلای ایرانیان در مصر›› پونز فرانسوی در همین موضوع مطالبی نوشته كه ضمن مقاله آقای سرهنگ قائم مقامی در شماره 9 آذر سال 1343 مجله ارتش درج گردیده و چنین اظهار نظر نموده است:
‹‹ پس از بررسی و مطالعات در مورد این موضوع چنین نتیجه بدست می آید، كه مفاد ستون سنگ نبشته های هیرو گلیفی مربوط به آرامگاه گاو آپیس را با مندرجات كتاب های هرودوت و دیودورو استرابن و دیگران بهیچوجه نمی توان موید یكدیگر دانست. و بهمین دلیل نمی توان دعوی مورخان مزبور را وارد دانست. بویژه آنكه پادشاهی كمبوجیه انچنان كه متون این سنگ نبشته ها نشان میدهد، برخلاف اظهار مورخان قدیم، توأم با عقل و درایت كامل بوده است.››
هاپی، هاپیس، آپیس بنابر معتقدات مصر باستان، بدون پدر به دنیا آمده، نور ماه مادرش را باردار كرده، و گاو آپیس بوجود آمده است. این گاو به عقیده مصریان، مظهر دو خدای بزرگ ‹‹ پتا›› و ‹‹ ازیریس›› بود. هرودوت وصف آنرا چنین نموده است:
‹‹ او از ماده گاوی بدنیا می آمده كه از صاعقه باردار شده! و پس از زائیده آن گوساله باید دیگر باردار نشود. رنگ این ماده گاو باید سیاه، و در پیشانیش لكه سفید سه گوشی و بر پشتش شكل یك عقاب وجود داشته باشد. موهای دمش دو برابر دو گاوهای معمولی باشد، و زیر زبانش هم شكل حیوانی نقش بسته باشد. چنین گاوی را با سرور و شادمانی به پرستشگاه ممفیس برده و می پرستیدند. چنانچه عمر او از 25 سال میگذشت او را در آب چشمه مقدس غرق نموده، جسدش را با تجلیل مومیائی كرده، در گورستان مقدس ‹‹ سراپیوم›› دفن میكردند.››
در تائید مطالب بالا نوشته دیگری از ‹‹ اوجا هورسن›› دانشمند و روحانی بزرگ مصری كاهن پرستشگاه ‹‹ نیت›› در شهر ‹‹ سائیس›› دیده شده، كه مفاد آن چنین است:
‹‹ شاه بزرگ همه كشورهای بیگانه، كمبوجیه بمصر درآمد و بیگانگان همه سرزمین های بیگانه با او بودند. او سراسر این سرزمین را گرفت. بیگانگان نشمینگاه خود را برقرار كردند. او فرمانروای بزرگ مصر، خداوندگار بزرگ همه كشورهای بیگانه بود. شاه به دریا سالار پیشین كه بسوی تازندگان روی آورده بود، پایه سرپزشكی داد. او با شاه چون همنشین میزیست، و بكار داری كاخ گماشته شده. اوجا هورسن عنوان رسمی پادشاه مصر بالا و پائین فرزند: ‹‹ رآ›› را برای كمبوجیه فراهم كرد.
اوجا هورسن بزرگی سائیس نشمینگاه های ‹‹ ازیریس را آتوم›› را به كمبوجیه فهمانید. او از بیگانگانی كه در پرستشگاه نیت نشمین كرده بودند، به شاه گله كرده و شاه فرمان داد كه آنها را بیرون برانند. كمبوجیه نیز ویران كردن خانه های سربازان مزدور یونانی را با كالاهایشان و بازگردانیدن رعایای آنرا، بازدادن درآمد ملك های وقفی ‹‹ نیت›› و ایزدان دیگر را، و بر پاداشتن جشن ها و آئین ها را مانند پیش، و فرمان داد.كمبوجیه خود از سائیس دیدن كرد، به پرستشگاه درآمد و در پیشگاه ‹‹ نیت›› ستایش نمود. قربانی هائی برای نیت كرد چنانچه هر شاه نیكوكرداری پیش از او كرده بود.››
داریوش بزرگ برای یافتن گاو آپیس در مصر بمبلغ یكصد تالان كه بپول امروز دویست هزار تومان میشود و عده داد، و از پرستشگاه آنان دیدن كرد، و نسبت به پیكر خدایان احترامات شایسته بجا آورد و در ‹‹ آزیس›› ساختمانی برای ‹‹ آمون›› خدای بزرگ مصریان ساخت.
در متن مصری سنگ نبشته آبراه سوئز، داریوش زاده الهه ‹‹ نیت›› ( مادر خدایان مصر) و هم پایه ‹‹ رآ›› خدای آفتاب درخشنده نامیده شده است.
نه تنها شهریاران هخامنشی بلكه سرداران وشهربانهای آنها نیز موظف بوده اند، كه معتقدات مردمان كشورها را محترم و مقدس بشمارند. ‹‹ داتیس›› سردار مادی كه بهمراه ‹‹ آرتافرن›› برادرزاده داریوش بزرگ مأمور گوشمال دادن به یونانی ها شده بود، بنابر نوشته هرودوت هنگامی كه به جزیره ‹‹ دلوس›› كه پرستشگاه مقدس ‹‹ آپولون›› در آن قرار داشت نزدیك شد اهالی شهر از ترس فرار كردند. داتیس كشتیهای ایرانی را از نزدیك شدن به جزیره بازداشت و جارچیانی نزد فراریان جزیره فرستاد، تا به آنها بگویند: ‹‹ ای مردم مقدس چرا فرار می كنید. من خودم آن اندازه عقل دارم و شاه هم به من فرمان داده، به سرزمینی كه زادگاه ‹‹ آپولون›› است، دست نزنم، و این سرزمین و مردم آن را نگاه بدارم. به خانه های خود برگردید.››
سپس فرمانده سیصد تالان (نزدیك 27 خروار) كندور در محراب این پرستشگاه مقدس بسوزانید.
همی مورخ باز مینویسد: كه ‹‹ داتیس›› هنگامی به آسیا برمیگشت، كشتیها را بازرسی كرد. پیكر زر گرفته شده ‹‹ آپولون›ت را در یكی از كشتیهای فینیقی یافت. و دانست كه یكی از سپاهیان آن را از پرستشگاه ‹‹ دلیوم›› كه در كنار دریا قرار داشت، ربوده است.
داتیس سوار كشتی خود شده و به دالس دفت، و پیكر را به پرستشگاه این جزیره سپرد، و خواست كه آن را به جایگاه خود گذارند.
فرمان داریوش بزرگ به شهربان خود در آسیای كوچك ‹‹ گاداتس››، كه باغبانهای پرستشگاه آپولون را بكار واداشته، و از آنها مطالبه مالیات كرده، و برای اینكار او را تكدیر و سرزنش نموده، بهترین گواه بر محترم داشتن پرستشگاه های مردمان زیر دست و كاركنان آنهاست. در آخر این نبشته داریوش به فرماندار خود چنین نوشته است:
‹‹ اما از سوی دیگر چون توعواطف مرا نسبت بخدایان منظور نداشته ای، اگر رویه خود را تغییر ندهی، خشم و قهری كه از این بی حرمتی بمن دست داده، برتو ناگوار خواهد بود. تو به باغبانهای تبرك شده آپولون تحمیل كرده ای و بكار در زمین غیر مقدس وادارشان ساخته ای. اینكار در حكم مخالت با احساسات نیاكان من است نسبت بخدائی كه درباره ایرانیان گفته است …››
متأسفانه جملات آخر این نبشته بدست نیامده و از بین رفته، و مینمایاند كه ضمن آن نسبت به پارسیان (ایرانیان) تعریف و ستایشی بوده است، كه داریوش آن را یادآور شده و گواه قرار داده است.
روی سكه های فرمانداران آسیای كوچك، نگاره آپولون خدای یونانیها، و روی سكه فنیقیها با آنكه زیردست شاهنشاهی هخامنشی بوده اند، صورت ‹‹بعل›› خدای آنها نقش گردیده بود.
خشیارشا هنگام حمله سپاهیان ایرانی به خاك یونان، سفارش كرد كه ذخائر و گنجینه های پرسشگاه ‹‹دلف›› از نگاه دارند، و دست درازی به آنها ننمایند. همچنین هنگامی كه به جنگل مقدس ‹‹ زئوس لافیس تیان›› نزدیك شد، از داخل شدن در آن خودداری كرد، و به سپاهیان خود دستور داد كه هیچكس داخل آن جنگل نرود، و خانه اعقاب ‹‹ آتاناس›› را ماننده پرستشگاهی محترم داشت. او به پرستشگاه دلف نیز نزدیك نشد، و از تاراج آن چشم پوشید.
از روی همین روایات و شواهد پایه احترام شاهان هخامنشی نسبت به پرستشگاه ها و معتقدات مردمان كشورهای زیر دست، بخوبی نمودار است. گذشته از آن، چون روحانیان و كاهنان نفوذ بسیار گسترده ای در بابل و مصر و كشورهای آسیای باختری داشتند، سیاست چنین اقتضا مینمود كه از این ابزار دین، برای كارهای سیاسی بطور پسندیده ای بهره برداری شود، تا توجه آن دولتها و مردمانش بوسیله این كارگذاران نیرومند، بسوی دربار شاهنشاهی جلب گردد.
از طرفی چنانچه به عنوان مراسم و آداب دینی كشورهای زیردست، رفتاری خلاف انسانیت و مدنیت انجام میدادند، از روی اخلاق خود را موظف به بازداشت آنها از انگونه رفتار بی رویه میدانسته. مانند آنكه بنابر نوشته ‹‹ آب پیان›› (مورخ 160 میلادی)، داریوش به مردمان كارتاژ نوشت كه انسان را برای خدایان قربانی نكنند و گوشت سگ نخورند.
توضیح انكه فینیقی ها خدائی داشتند بنام (مولوخ یعنی شاه) كه خدای سهمناكی بوده، و مردم فرزندان خود را بعنوان قربانی و خشنودی او در برابر ضریحش زنده زنده میسوزانیدند. پرستش این خدا در اثر نفوذ فینیقیها در كارتاژ هم معمول شد، و می نویسند یكبار كه این شهر در سال 307 پیش از میلاد در محاصره فینیقی ها بود، به قربانگاه این خدادویست پسر از بهترین خانواده شهر را در آتش انداختند.
زمان خشیارشا از مفاد سنگ نبشته دیوان چنین برمی آید، كه آن مدارا و چشم پوشی تغییر كرده و نفوذ مؤبدان و روحانیان در امور دینی سرزمینهای خاوری و شمالی، تا اندازه ای مؤثر گردیده، كه او روی همان تعصب و تأثیر مذهبی بر خلاف پدر و نیاكانش كه به حرف روحانیان مذهبی چندان التفاتی نمی كردند با آنها از راه مسالمت و مماشات در آمده، و به پیروی همین دگرگونی، پرستش خدایان دیگر را از قلمرو خود منع و طرد كرده، پرستشگاه آنان را ویران ساخته است. همین پادشاه هنگام پیروزی بر شهر آتن دستور داد كه پیكرهای خدایان را بشكنند، و بتكده ها ار آتش زنند. زیرا او معتقد بود كه خدا مكان ندارد و به صورت جسم و بت نمی توان او را درآورد. همین رفتار خشیارشا خود یك عامل كینه یونانیها گردید.
هنگامی كه تكه دیگری از عیلامی این سنگ نبشته پیدا شد، پروفسور ژرژ كامرون دانشمند و خاورشناس بنام امریكائی، دیداری از تخت جمشید می نمود. او متن آن را مورد بررسی و پژوهش قرار داد و ترجمه آن را با مطالب دیگری موضوع سخنرانی خود در بیست و چهارمین كنگره خاورشناسان كه در شهر مونیخ آلمان در اوت 1957 برگذار میشد، قرار داد، كه چون مطالب و نكات جالبی در بر دارد، قسمتی از آن را نقل مینماید:
‹‹ آثار باستانی ایران موجب شگفتی و خوشوقتی باستان شناسان میباشد. كتیبه مفصل بسه زبان، همراه نقش برجسته ممتاز داریوش، شاه بزرگ ایران كه زینت بخش كوه بیستون گردیده، مفتاخ اصلی بود كه بشر توانست بوسیله آن نوشته های ایرانیان باستان، بابلیان، آشوریان و عیلامیان را كشف كند.
گنجینه های هنری شهر باستانی هگمتانه در جای همدان كنونی (پایتخت مادها و سپس پارسیان) برای همه نویسندگان تارخ هنر، موجب خوشوقتی است. كاخها، نقشهای برجسته و سنگ نوشته های پر افتخار تخت جمشید، تا امروز همچون یادگاری های باشكوه قلمرو پهناور و شاهكارهای عالی داریوش، خشیارشا و اردشیر بجا مانده است. هنوز تمام اینها باستثناء معدودی از آن جاها، بناها و آثار باستانی كه ایران را چنین مشهور ساخته است، موجودند. تخت جمشید بجهات زیادی مجلل ترین كارهای شكوهمند شاهان هخامنشی بوده، كه قسمت عمده آن بوسیله داریوش و فرزندش خشیارشا طراحی و ساخته شده، و پس از بیست و چهار قرن باقی مانده است.
كاوشهای ماهرانه ای كه در آغاز طرف بنگاه شرقی شیكاگو، و سپس بوسیله بنگاه علمی تخت جمشید به عمل آمده، این شگفتیهای عظیم متوالی را ببار آورده است. كاخها، پلكان مزین، نقوش برجسته باشكوه، ستون های برج آسا، آرامگاهها و گنجینه های وسیع اسناد.
بعضی كتیبه ها كه منبع آنها گمنام بود، اسنادی بودند كه نگهداری آنها بگنجورها و خزانه داران سلطنتی سپرده شد. به آنان دستور داده میشد، بكاركنان هنرمند پایتخت دستمزد پرداخت شود، و بقیه مانند نقوش برجسته سر در كاخ، به قصد آرایش بودند.
علاوه بر آن در شالوده تالا بار، یا گوشه های كاخها، كتیبه هائی پنهان شده بود. یك كتیبه مخصوص كه شاید مهمترین سند مذهبی باشد، كه تا كنون در تخت جمشید كشف شده، بطور تردید ناپذیری بمقصود جادادن چنان جائی بوده است. این كتیبه از خشیارشا پسر داریوش است و در آن شاه بزرگ، پرستش خدایان منفور و مطرود را كه از آنها تحت عنون ‹‹ دیو›› نام میبرد، منع می كند، و شرح میدهد كه چگونه معابدشان را ویران كرد. مكرر بلزوم   ستایش خدای یگانه ‹‹ اهورامزدا›› بر طرق آئین بهی‹‹ ارت›› و پرهیزكاری و تقوی اشاره می كند. همچنین بكرات اعتراف مینماید: مردی كه قانون اهورامزدا را رعایت كند، نه فقط در زندگی خوشحال خواهد بود، بلكه پس از مرگ نیز یكی از خاصان ایزدی خواهد شد. چنین اظهاراتی خشیارشا را همچون زرتشتی پابرجائی نشان میدهد.
‹‹ دكتر اریك اشمیت›› رئیس هیئت علمی بنگاه شرقی شیكاگو سالیان پیش طی كاوشهای پاسدار خانه، در گوشه جنوب شرقی صفه تخت جمشید، سه لوح سالم و یك تكه از لوح چهارمی این كتیبه را پیدا كرد. دو لوح آن بپارسی باستان (زبان شاه و دربار و مردم ایران)، نسخه سوم بزبان بابلی و لوح چهارم كه هنگام كشف، تكه ای از آن گمشده بود، بزبان عیلامی كه مركز آن شهر شوش یا شوشان بود، نوشته شده بود.
در هر حال متن كتیبه بر دو روی و حواشی بالا و پائین سنگی صاف، سخت و خاكستری كه اندازه آن بالغ بر پنجاه سانتیمتر است، نقر شده بود. خواننده كتیبه یك روی سنگ و حاشیه پائین را میخواند، سپس آن را برمیگرداند تا پشت و حاشیه پائینش را قرائت كند. درست مثل اینكه بخواهد كتیبه ای را روی یك لوحه سفالین بخواند. از آنجائی كه جای كشف (پاسدارخانه) برای چنین اسناد مهمی یك نقطه عجیب و نامناسب است، دكتر اشمیت بدون ابراز شك، بر سر این نكته پافشاری می كند كه آن كتیبه ها فقط پس از مرگ خشیارشا بدان نقطه كم اهمیت راه یافته اند. همانطوری كه گفتیم، نسخه بزبان عیلامی در زمان قدیم شكسته بوده است. هنگام كشف، قسمت قابل ملاحظه ای یعنی 28 سطر از 50 سطر اصل متن را فاقد بود. اگر چه متن شكسته توجه مخصوص آقای ‹‹ ف. ه. وایسباخ›› را جلب نمود، ولی هیچ ذكاوت و مهارتی نمی تواند سندی را كه شامل آن همه ماجرا و بیانات بغرنج بوده، مرمت نماید.
یك اتفاق نادر و حسن تصادف موجب خشنودی دانشمندان گردید، زیرا كاوشهای تخت جمشید ادامه یافت. طی بررسی های بیشتر و انجام كارهای تعمیراتی در پاسدار خانه، نگارنده تكه سنگ منقوری كشف كرد، كه خوشبختانه ثابت نمود چیزی جز تكه مفقود متن عیلامی نمیباشد. هنگامی كه چند تكه آن بهم متصل شد، چنان پیوستگی كامل بود، كه فقط سه یا چهار علامت متن آن به تعمیر مختصری احتیاج داشت.
بدین ترتیب این متن عالی خشیارشا اكنون بهر سه زبان كامل است. بنابر این موضوع این مقاله متن عیلامی كتیبه ‹‹دیوان›› خشیارشا می باشد.

اكنون كه اقبال كشف این تكه معروف به ‹‹ دیو›› عیلامی زبان خشیارشا را بما ارزانی داشته، جالب توجه است درجه اختلاف آن را از متن اصلی یعنی پارسی باستان بررسی نمائیم. ترجمه عیلامی كتیبه های هخامنشی اغلب بعلت متابعت در مطابقت با اصل پارسی قدیم مشهورند. درست است كه متن فعلی با قرائت ساده و دلپسند مغایرتی انجاد می كند، كه ممكن است بفهم بهتر نسخه اصلی پارسی قدیم منتهی شود. معهذا میتوان گفت كه این متن آشكارا مضمون ادبی ترجمه پارسی قدیم را در بر دارد.
تنها در پنجاه سطر بیش از بیست واژه پارسی باستان عینا" بعاریت گرفته شده، بمیخی ایلامی نقل گردیده. با چنان وفور اقتباس كه مشاهده میكنیم، باید استنباط كرد كه گرامر اصلی عیلامی و ترتیب كلمات بنحو قوی تعبیر را در بر دارد.
آزمایش سند در واقع به این اثر منتهی میشود، كه كاتب آن تقریبا" در زبان عیلامی عامل بوده است. این اثر بواسطه این كشف كه تعداد خیره كننده ای اشتباهات خطی در ان پدیدار است، شدید میباشد. معهذا این سند برای درك پیشرفت نفوذ مذهب بین پادشاهان ایران قدیم اهمیت بزرگی دارد. اهمیت بزرگتر آن فایده ای است كه برای درك زبان عیلامی نصیب ما میشود. سند مزبور تقریبا" چند كلمه تازه یا نادر را در زبان عیلامی می آموزند، كه شامل بعضی لغات قدیمی نامانوس است، كه ما را به استنساخ معنی این كلمات مجهز می كند. لذا این بازیابی بهیچوجه كم اهمیت نیست.
http://www.ichodoc.ir/p-a/CHANGED/176/images/176_28_1.JPG

كشفیات جدید (اعم از باستانشناسی و غیره) اگر چه مسائل دیگری به وجود می آورد، بعضی مسائل را حل می كند. در هر حال ما میتوانیم متن كامل كتیبه موسوم به ‹‹ دیو›› خشیارشا را در هر سه زبان (پارسی – عیلامی – بابلی) بخوانیم. بنابر این برای درك كامل آن، موقعیتمان بسیار بهتر از سابق است.
بدست آوردن متن كامل عیلامی این كتبیه، ما را قادر میسازد تا چند كلمه مهم بفرهنگ واژه های محدود عیلامی بیفزائیم، و نیز هر چند متن پارسی باستان (زبان شاه و دربار) كتیبه بطور روشن نسخه اصلی بشمار میرفت، معهذا ترجمه بزبان عیلامی بما اجازه میدهد، تا وسعت كلمات پارسی باستان را كه در فرهنگ عیلامی در ایام شاهان هخامنشی درج شده بسنجیم، و هر ایرانی امروزه حق دارد كلمات اختتامیه آن كتیبه را در اینجا، فقط با جزئی تصرف در گفته های خشیارشا، كه متجاوز از دو هزار و چهار صد سال پیش نوشته شده بخواند، افتخار كند و شاید تكرار نماید: ‹‹ خدا مرا و خاندان شاهیم و این كشور را از آسیب نگهدارد. این را از خدا درخواست میكنم، این را خدا بمن ببخشاید.››
نوشته های لوحی كه در ‹‹ اندورن و حرامسرا›› در سال 2491 شاهنشاهی (1311 هجری خورشیدی) پیدا شده، مطلب جالب و تاریخی دیگری دارد و آن اینست كه خشیارشا پس از ذكر تبار و خانواده و نژاد خود، توضیح میدهد كه هنگامی داریوش شاه شد، ویشتاسب و آرشام (پدر و نیای داریوش) هر دو زنده بوده اند، و خود او را نیز، از بین دیگر برادران كه میان آنها از خشیارشا هم بزرگتر داشته، چگونه به شاهی برگزیده است.
ترجمه قسمتی كه این دو موضوع در آن ذكر شده بر این مفاد است:
خشیارشا گوید: پدر من داریوش شاه بود. پدر داریوش ویشتاسب نام بود. پدر ویشتاسب آرشام نام بود، ویشتاسب و آرشام هر دو زنده بودند، كه اهورمزدا را خواست چنین شد، داریوش را كه پدر من است شاه این سرزمین كند. هنگامی كه داریوش شاه شد كارهای بسیار خوب كرد.
خشیارشا گوید: داریوش را دیگر پسران بود. خواست اهورمزدا بر این قرار گرفت كه داریوش پدر من پس از خودش مرا بزرگترین بداند. هنگامی كه پدر من داریوش از تخت برفت (مرد)، به خواست اهورمزدا من بر تخت پدر شاه شدم. هنگام كه من شاه شدم كارهای بسیار خوب كردم. آنچه را كه پدرم كرده، آن را نگاهداشتم و به آن كارهای دیگر افزودم.
آنچه من كردم و آنچه پدرم كرد همه آنها را بخواست اهورمزدا كردیم.
خشیارشا گوید: اهورمزدا مرا نگهدارد و همچنین كشور مرا. آنچه من كرده ام و آنچه پدرم كرده است. همه آن چیزها را اهورمزدا پایدار بدارد. (به پایاد).
درباره ولیعهد و پادشاه شدن خشیارشا پس از داریوش بزرگ كه در این سنگ نبشته تصریح گردیده، و خود وجه امتیاز این نوشته بر سایر نوشته های خشیارشا میباشد، باید گفته شود كه داریوش بزرگ را پسران چندی بود نزدیك به سیزده تن كه دو نفر آنها از خشیارشا بزرگتر بودند. ‹‹ آریا بیگ نس›› و ‹‹ ارت بازان›› بزرگترین پسران بودند. بنابر قوانین پارس ارت بازان بزرگترین پسر داریوش از دختر گبریاس ‹‹ گئوبروو›› می بایستی ولیعهد و پادشاه گردد. لیكن شهبانوی هخامنشی ‹‹آتساسا›› دختر كوروش، میخواست پسرش خشیارشا، كه هم خون پدر بزرگش كوروش را داشت و هم خون داریوش، و اصیل ترین و شایسته ترین فرد خاندان هخامنشی بود، پس از داریوش شاه شود. علاوه بر این خشیارشا زیبا و خوش سیما و برازنده بود و داریوش نیز او را از دیگر فرزندانش بیشتر دوست میداشت.

http://www.ichodoc.ir/p-a/CHANGED/176/images/176_28_1.JPG
آتس سا هنگمی كه داریوش برای خوابانیدن شورشهای مصر و یونان روانه آن دیار شد، با كردانی و نفوذ و شخصیت ممتازی كه داشت، چنان كارائی كرد تا داریوش، خشیارشا را بولایتعهدی برگزید، آرت بازان بنا بر قوانین پارس داعیه ولایتعهدی داشت، ولی چون خشیارشا مادرش دختر بنیانگزار شاهنشاهی بود و بعلاوه هنگامی زائیده شده كه داریوش شاه بوده، و برادران بزرگتر از خودش پیش از بشاهی رسیدن داریوش به دنیا آمده بودند، بنابر این شایسته تر و سزاوارتر تشخیص داده شد.
داریوش هفت زن داشت. دختر گبریاس، آتس سا دختر كوروش بزرگ، پارمیس دختر بردیا برادر كمبوجیه، فایدیم همسر كمبوجیه، فرت گون دختر آرتانس برادر داریوش، هرودوت دختر دیگر كوروش   بزرگ، آرتیستون ورودیمه دختر اتانس را كه در اندورن گئومات مع بودند نیز از زنان داریوش برشمرده است.

‹‹ پاورقی ها››
1-    خشیارشاKhshairscha  در نبشته های میخی ‹‹ خشیارشن›› Khshyarshan  نوشته شده. از دو واژه تركیب یافته: ‹‹ خشیه›› بمعنی شاه و ‹‹آرشن›› بمعنی دلیر، رویهمرفته ‹‹ شاه دلیر›› یا ‹‹ دلیر شاهان›› معنی میدهد. بكار بردن واژه ‹‹ خشیار›› یا ‹‹ خشایار›› به تنهائی درست نیست.
2-    ترجمه این سنگ نبشته نخستین بار توسط رلف نارمن شارپ باستان شناس بنام انگلیسی ترجمه و در صفحه 123 كتاب فرمان های شاهنشاهان هخامنشی چاپ و منتشر گردیده است.
3-    فرشته داد.
4-    یشت ها جلد یكم صفحه 28.
5-    آبان یشت فقره 113 و در واسپ یشت فقرات 30 و 31.
6-    آبان یشت فقرات 68 و 94 و 109 و ندیداد فرگرد 7 فقره 36 و فرگرد 19 فقرات 24 و 41 و سروش یشت ها فقرات 4 و 6.
7- Deva
 Zeus.-8
Deis.-9
Dieu.-10
11- رجوع كنند به گاتها صفحه 93
12- صفحه 184 یشت ها جلد دوم تألیف استاد پورداود.
13- Atepersische inschriften. P.121-130
14- Orientalische Literatur zeitung 1934, Col 15 B.
15- Die Religionen des Alten Iran. P. 385.
16- Revue historique 1939 P. 105
17- Essai sur la demonologie iraninne .P . 44, 45.
18- مجله دانشكده ادبیات تبریز نوشته دكتر احمد طباطبائی زیر عنوان ‹‹ دیو و جوهر اساطیر آن ›› صفحه 43 شماره بهار سال 1343 هجری خورشیدی.
19-Quoï
20- Hittites
21- Mittani
22- Mithra
23- Indra
24- Nasatia
25- Varuna
26- Aditi
27- Adita
28- Omisus
29- تاریخ ایران باستان تألیف حسن پیرنیا (مشیر الدوله) صفحه 994.
30- Ardvisour Anahita
31- Berossus
32- Klemens Alexandrinus
33- یشت ها جلد یكم تألیف استاد پورداود صفحه 164.
34- صفحه 232 كتاب ایران از آغاز تا اسلام ترجمه استاد فقید دكتر محمد معین.
35- ایران از آغاز تا اسلام تألیف دكتر گیرشمن صفحه 78.
36- درباره آناهیتا و پرستشگاههای آن به صفحه 316 تا 325 جلد یكم تمدن ساسانی تألیف این نویسنده مراجعه شود.
استاد بخش بین النهرین دانشگاه فیلادلفیا.37- Edmond Gordon                         
38- Ezagil
39- Mardouk
40- Azila
41- Nabou
42- Borsippa
43- Sir Leonard Woolley
44- Aur
45- Nanar
46- E. Nun. Makh
47- Ningal
48- Mariette
49- صفحه 171 و صفحه 30 كتاب نخستین دوره استیلای ایرانیان در مصر تألیف ژ. پونز فرانسوی ترجمه جناب سرهنگ قائم مقامی شماره آذرماه سال 1343 مجله آرتش.
50- صفحه های 33 و 171 كتاب نخستین دوره استیلای ایرانیان در مصر.
51- صفحه 35 و 36 كتاب پونز ترجمه شده در مجله آرتش شماره 9 آذرماه سال 1343 توسط جناب سرهنگ قائم مقامی.
52- صفحه 175 همان كتاب.
53- Phtah
54- Osiris
55- Serapeum
56- بند 28 كتاب اول هرودوت
57- كتاب شاهنشاهی هخامنشی تألیف اولمستد ترجمه دكتر محمد مقدم صفحه 124 چاپ تهران سال 1340.
58- Delium
59- Zeus Laphys Tion
60- Athanas
61- تاریخ ایران باستان تألیف پیرنیا صفحه 776.
62- صفحه 800 همان كتاب
63- Appian
64- Moloch
65- مشرق زمین یا گهواره تمدن تألیف ویل دورانت ترجمه احمد آرام صفحه 439 از قول Sedgwick وTyler كتاب كوتاهی از علم  (A Short History of Science 1929)نیویورك
66- ترجمه توسط آقای رحمت الله مهر از انجام گرفته و متن انگلیسی آن در شماره چهارم گزارشهای باستان شناسی سال 1338 خورشیدی تألیف این نویسنده درج گردیده است.

علی سامی (زاده ۱۲۸۹ خورشیدی در شیراز - مرگ ۲۲ مرداد ۱۳۶۸) نویسنده، محقق و استاد دانشگاه، باستان‌شناس و رییس مؤسسه باستانشناسی تخت جمشید بود. مرمت آرامگاه کورش بزرگ در سال ۱۳۵۰ خورشیدی به سرپرستی وی انجام شد وی فرزند آقا بزرگ از شاعران و نقاشان کازرونی است.[۱][۲]


علی سامی پس از تحصیل ابتدایی و متوسطه در سال ۱۳۰۸ به استخدام آموزش و پرورش درآمد و به عنوان دبیر تاریخ و جغرافیا در مدارس شیراز مشغول تدریس شد و پس از آن به مدیری مدرسه و تصدی دانشسرای مقدماتی ارتقا یافت.
پس از آن در رشته ادبیات و باستان‌شناسی و تاریخ مشغول تحقیق شد و در این رشته از دانشگاه آزاد آسیایی درجه دکتری افتخاری دریافت کرد، سپس وارد وزارت فرهنگ شد و از سال ۱۳۱۵ نیز به تعمیرات ابنیه تاریخی شیراز پرداخت.
در همین زمان، آرامگاه حافظ ساخته شد و موزه پارس و آرامگاه خواجوی کرمانی و مسجد جامع عتیق مرمت شدند. سپس به ریاست بنگاه علمی و حفاری تخت‌جمشید و بعد به سمت ریاست اداره باستان‌شناسی فارس منسوب شد.
کتاب‌شناسی [ویرایش]

وی بیش از سی جلد کتاب نوشت که مهمترین آنها عبارتند از:
آثار تاریخی جلگه مرودشت
پارس در عهد باستان
پاسارگاد یا قدیمی‌ترین پایتخت کشور شاهنشاهی ایران (۱۳۳۰، این کتاب بعدها در سال ۱۳۷۵ تحت نام پاسارگاد، پایتخت و آرامگاه کورش هخامنشی «ذوالقرنین» که از سوی بنیاد فارس شناسی به چاپ رسیده) که در این کتاب یافته‌های باستانشناسی درباره پاسارگاد را شرح داده‌است.[۳][۴]
تمدن هخامنشی (۳ جلد)
تمدن ساسانی (۲ جلد)
شیراز شهر جاویدان
نقش ایران در فرهنگ اسلامی
مقام دانش در ایران باستان
روزها و یادها
اکتشافات [ویرایش]

از اشیای کشف شده توسط علی سامی، تعدادی در موزه ملی ایران نگهداری می‌شود که از آن جمله‌است: سر شاهزاده هخامنشی از سنگ لاجورد و بشقاب سنگی به خط آرامی.
فعالیت‌ها [ویرایش]

همکاری در مرمت
آرامگاه کورش کبیر
حافظیه
سعدیه
آرامگاه شاه شجاع
منابع [ویرایش]

↑ شهر سبز یا شهرستان کازرون، محمد جواد بهروزی، انتشارات دانشنامه فارس
↑ «علی سامی».
↑ علی سامی
↑ پایگاه پژوهشی آریابوم - مرمت آرامگاه کورش بزرگ با حضور ۱۰ استادکار آغاز شد
[نهفتن]
ن • ب • و
مشاهیر شیراز
زادهٔ شیراز یا
بیشتر عمرش را
در شیراز گذارانده
شاعران، ادیبان
و نویسندگان
سعدی حافظ شوریدهٔ شیرازی بیدل شیرازی وصال شیرازی قاآنی باباکوهی عرفی اهلی شیرازی همای شیرازی مهدی حمیدی شیرازی انجوی جهانگیرخان صور اسرافیل زندخت شیرازی مانی شیرازی عبدی بیگ شیرازی عبدالوهاب نورانی وصال وجیه‌الدین لسانی شیرازی بابافغانی مکتبی شیرازی حیدر شیرازی عبدالله وصاف شیرازی مولانا شاهین شیرازی سیمین دانشور جنید شیرازی عفت نسابه عشرت شیرازی
عارفان، فیلسوفان
مظفر شیرازی ابوالعباس معین‌الدین احمد شیرازی ملاصدرا مؤید فی‌الدین شیرازی
دانشمندان
باباکوهی ابوالقاسم شیرازی قطب الدین شیرازی شاه داعی‌الله ملاصدرا سیبویه امانت خان شیرازی لطفعلی صورتگر شیرازی نظام‌الدین فقیه
سیاسیون
شاه شجاع فرصت‌الدولهٔ شیرازی سید علی‌رضا بهشتی شیرازی تقی‌خان شیرازی امیرمختار کریم‌پور شیرازی سید محمدرضا مساوات شیرازی بهزاد نبوی سعید امامی
مذهبیون
میرزا رضا شیرازی محمدباقر اصطهباناتی مکارم شیرازی سید عبدالهادی شیرازی سید عبدالله شیرازی میرزا محمدتقی شیرازی دستغیب حائری شیرازی سید صادق حسینی شیرازی سید محمدرضا شیرازی سید محمد حسینی شیرازی ابن خفیف عبدالرحیم ربانی شیرازی ابوعبدالله محمد زرندی شیرازی محمدباقر شیرازی میرزا ابوالقاسم شیرازی آیت‌الله سید نورالدین حسینی‌الهاشمی شیرازی سید مجتبی حسینی شیرازی سید مرتضی حسینی شیرازی آیت‌الله حسنعلی نجابت شیرازی سید محمد حسن حسینی شیرازی علی‌محمد باب عبدالحسین ذوالریاستین
پزشکان
ابوماهر شیرازی ابوالعلاء شیرازی علی اصغر خدادوست سید علی ملک حسینی
خوشنویسان
امانت‌خان شیرازی اسدالله شیرازی جمالای شیرازی وقار شیرازی یزدانی شیرازی محمد حسین شیرازی ابن مقله بیضائی شیرازی حجاب شیرازی توحید شیرازی فرهنگ شیرازی میرزا محمد داوری شیرازی ابوالمعالی میرعلی شیرازی باقر آیت‌الله‌زاده شیرازی میرزا محمدحسین ناصر شیرازی محمود شیرازی میرزا علی محمد خان شیرازی عنایت‌الله شیرازی جمال‌الدین حسین فخار شیرازی شرف‌الدین خطاط شیرازی میرزا فتحعلی شیرازی معروف شیرازی
بازیگران و کارگردانان
ابراهیم گلستان لیلی گلستان کاوه گلستان گوهر خیراندیش جمشید اسماعیل‌خانی محمد فیلی امین تارخ چکامه چمن‌ماه پرویز کاردان
معماران و نقاشان
استاد عیسی شیرازی آقا لطفعلی صورتگر علی سامی قوام‌الدین معمار شیرازی
موسیقی‌دانان، نوازندگان،
خوانندگان
جهانبخش پازوکی زیبا شیرازی
نظامیان
دیگر سرشناسان
محمد نمازی محمدجعفر ادیب شیرازی غلامحسین پیروانی افشین پیروانی کامران شیرازی داوود بن مروان راقی شیرازی
مدفون‌شدگان
سیبویه خواجوی کرمانی شاهچراغ علی بن حمزه سید میر محمد سید علاءالدین حسین
} }
شخصیت های علمی امروز
فیروز نادری کوروش کمالی سروستانی علی اصغر خدادوست
اهالی شیراز
این یک نوشتار خُرد باستان‌شناسی است. با گسترش آن به ویکی‌پدیا کمک کنید.
این یک نوشتار خُرد پیرامون افراد است. با گسترش آن به ویکی‌پدیا کمک کنید.
رده‌ها: اهالی شیراز اهالی کازرون باستان‌شناسان اهل ایران درگذشتگان ۱۳۶۸زادگان ۱۲۸۹