دریای پارس از دیرباز/ ژاله آموزگار
انتشار 28 فوریه
2010
خلیج فارس
پهلو به پهلوی سرزمین پارس دارد، سرزمینی که نام از اقوام دیرینهای میگیرد
که دورانی پرافتخار از تاریخ ما را به نام خود رقم زدهاند و نامآوران و
فرمانروایان بعد نیز هرگاه خواستهاند تفاخری کنند دنبالة نسبشان را به آنان
کشاندهاند و از این رو این دریا و این سرزمین بخشی از هویت ما شدهاند.
شاید هیچ دریای دیگری، از قدیمیترین زمانهای تاریخی تاکنون، تا این حد
توجه اقوام و ملل جهان را به خود جلب نکرده و کمتر دریایی، این همه
وقایع و حوادث شگرف را بر صحنه خود آزموده است.
کیست که
نداند که این خلیج با آبهای نیلگونش تاریخی به قدمت زمینها و آسمانها
دارد. در اینباره مدارک فراوانند و در اینجا تنها به بخشی از آنها اشاره میشود:
نقل قول بابلیها از هزارههای پیش از میلاد دربارة
دریانوردانی که در آبهای آن کشتی راندهاند و از این طریق به دادوستد با
هند پرداختهاند یا شرح مهارتها و دلاوریهای دریامردان ایرانی
که در این خطه بودهاند و بارها بر قلم هرودوت و دیگر مورخان جاری شده است.
سپس این خلیج یا دریا با نام پارس بر صفحات تاریخ نمایان میگردد.
داریوش بزرگ این نام را در سنگنوشتهای که شرح گشایش آبراه سوئز است،
بر دل سنگها جاودانه میکند.
نئارخوس (Nearchus) دریاسالار اسکندر، در قرن چهارم پیش
از میلاد، در مجموعة مشروح تاریخ سفرهای جنگی اسکندر روشن و واضح، این
دریا را «پارس» مینامد و توضیح میدهد که او از رود سند به عمان آمده است
و از خلیج فارس (Persikon Kaitas) گذشته و به مصب رود فرات رسیده است.
استرابون جغرافیدان یونانی متولد سدة نخست پیش از میلاد نیز
خلیج فارس را به همین نام نامیده و در توضیح آورده است که عربها میان
خلیج عرب (یعنی دریای سرخ یا بحراحمر) و خلیج فارس جای دارند.
بطلمیوس، عالم نجوم و جغرافیای قرن دوم میلادی، در کتاب جغرافیای
خود که به زبان لاتین نگاشته است، این دریا را سینوس پرسیکوس (Sinus Persikus) مینامد که دقیقاً به معنی خلیج فارس است.
در منابعی دیگر از همین نوع، خلیج فارس را آبگیر فارس (Aquarum Persico) و همچنین دریای پارس (Mare
Persicum) نیز نامیدهاند. در
جغرافیای دورة ساسانی نیز این خلیج همیشه نام پارس داشته است.
در کتابهای دورة اسلامی نیز بحر فارس، البحرالفارسی، الخلیج
الفارسی و خلیج فارس، نامهای متداول این خلیجاند. صفحات
تاریخ نشان میدهد که قدرت و اهمیت خلیج فارس، بالا و پایین و فراز و نشیب
داشته است، ولی تغییر نام نداشته است.
دربارة نامگذاری، پیشینة تاریخی، موقعیت اقتصادی و سیاسی
خلیج فارس، آداب و رسوم، لهجههای متداول در کرانههای آن و غیره تاکنون
مطالب بسیاری نگاشته شده است، در این مقاله سعی بر این است که از
دیدگاه دیگری به خلیج فارس بنگریم و از اساطیر یاری بخواهیم و جایگاه این
خلیج را در تاریخ اساطیریمان جستوجو کنیم و ببینیم دریاهای اساطیری ما
چگونه به وجود میآیند و در میان این دریاها، کدامیک را میتوان با خلیج
فارس به گونهای همسانی داد. در سه هزارة دوم از دوران پر رمز و راز
دوازده هزار سالة تاریخ اساطیری ما که به چهار دورة سههزار ساله تقسیم
میشود،
اورمزد اهریمن را با جادوی سخن خود به ناتوانی سوق میدهد
و بر آن میشود که برای مقابله با شر حاکم بر هستی، آفرینش پدیدههای گیتی
(= مادی) را آغاز کند. او در شش نوبت یک دوران مینوی (یعنی روحانی و
فراسویی)، پیش نمونههای شش پدیدة اصلی آفرینش را میآفریند که عبارتند
از: آسمان، آب، زمین، گیاه، جانور و انسان.
اورمزد آفریدگان را از روشنی خویش به وجود میآورد.
نخست آسمان را چون اخگری از سر خویش میآفریند. گوهر
آسمان از آبگینة سفید است ، سنگ است و چون الماس درخشان
و آب از میان این آبگینه سفید بر جهان فرو خواهد ریخت.
پس از آسمان، نوبت به دومین پیشنمونه میرسد که آب است.
اورمزد آب را از گوهر آسمان و به روایتی از اشک خویش میآفریند.
زلال و روشن، همچون قطرهای به پهنای همة آبهایی که بعداً
در زمین جاری خواهد شد. سپس به یاری آن آب، باد و باران را میآفریند و آب
را در زمین به سه گونه به جلوه درمیآورد: «درون زمین»، «روی زمین»، «در
هوا».
در پایان سههزارة دوم و آغاز سههزارة سوم که یورش دوم
اهریمن به آفرینش اورمزدی پای میگیرد، ایزد زمان به فرمان اورمزد، آفرینش
را به جنبش درمیآورد و حملههای اهریمنی به پیشنمونههای گیتی آغاز میگردد.
نخست اهریمن به آسمان میتازد و روشنایی آن را با تاریکی میآمیزد. سپس به
آب یورش میبرد و بخشی از آن را شور و بدمزه و گِلآلود میسازد.
تیشتر، ایزد باران به یاری میآید، با جام ابرگونة خود از آبهایی
که در آغاز به عنوان پیشنمونة آب، آفریده شدهاند، آب برمیدارد. باد آبها
را به آسمان میبرد و از آسمان به زمین میباراند و باران بزرگ و یک ماهة
تیشتری آغاز میگردد که طی آن نبردی بزرگ با دیو اپوش یا دیو خشکسالی
درخواهد گرفت. سومین پیشنمونه، یعنی زمین که از هراس یورش اهریمن
لرزیده است و از لرزش او کوهها و پستیها و بلندیها به وجود آمدهاند
، نمناک در زیر این باران بزرگ قرار میگیرد و به هفت پاره تقسیم میشود
و هفت کشور به وجود میآیند، یکی در میان و شش پیرامون.
پارة میانی که خود به اندازة شش کشور دیگر وسعت دارد،
ایران ویچ یا سرزمین ایران را در میان خود جای داده است و بهترین مکان
است و خونیرس (= خُنَیرث، خُونیره) نام دارد. خونیرس در این
تقسیمبندی، تا حدودی نشاندهندة سرزمینهای شاهنشاهی هخامنشی و برخی
سرزمینهای مجاور آن از جمله هندوستان و عربستان است. تیشتر
همچنان آب را بر زمین میباراند و باد سه روز این آب را به جای جای زمین
میراند و در جنوب خونیرس، دریای بزرگ اساطیری، فراخ کرد (= وُروکَشَه) را
به وجود میآورد. این دریا که هزار چشمه در آن میجوشد، یک سوم زمین را
فرا خواهد گرفت. این دریای بزرگ را با اقیانوس هند همسان شمردهاند.
سپس از این آبها، شش دریای کوچکتر بر زمین پیدا میگردد:
ژاله آموزگار ـ عکس از مریم زندی
در جنوب خونیرس و ایران ویچ دریایی به نام پوئتیک یا
پوئیدیگ یا پودیگ به وجود میآید که در آن جزر و مد است
و مزة آبهای دریایی را دارد. این دریا نیای اساطیری
خلیج فارس میتواند باشد. سپس دریای سدویس به وجود میآید که
میان دریای بزرگ فراخ کرد و دریای پودیک قرار دارد. این دریا
را شاید بتوان با دریای عمان یکی دانست. دریای پودیک از طریق
این دریا به فراخ کرد راه پیدا میکند.
این دو دریا نیز همچون دریای بزرگ فراخ کرد در جنوب
خونیرس جای دارند و به ایران ویچ نزدیکترند. دریای دیگری نیز در شمال
خونیرس پدید میآید که کَمرود نام دارد. و آن را با دریای خزر
یکی شمردهاند. دریای دیگری که سیاه بُن نام دارد، در شمال و
به سوی غرب خونیرس کشیده میشود و آن را با دریای سیاه و
مدیترانه یکی میگیرند. دو شاخة دیگری از دریای فراخ کرد تبدیل
به دو دریای بینام میشوند که با توصیفی که از آنها میشود، یکی در شرق
با خلیج بنگال همسانی مییابد و دیگری در غرب، دریای سرخ را به ذهن میآورد.
پس از دریاها نوبت به رودها میرسد که سرچشمه در البرز
دارند از دو رود بزرگ سخن به میان آمده است یکی رنگها یا ارنگ رود
یا اروندرود است که دجله تیز یا تازان نیز نامیده میشود
و با دجله همسان شمرده شده است.
دیگری ونگهوی یا وهرود است که همچون ارنگ
رود از البرز سرچشمه میگیرد و به سوی شرق سرازیر میگردد و آن را با سند
یکسان میگرفتند و بعداً با جیحون یکی شمردهاند. در بندهشن آمده
است که وهرود به خراسان بگذرد و به سرزمین سند رود و به هندوستان به
دریا ریزد و در آنجا آن را مهران رود خوانند.
از رود دائیتی یا وِه دائیتی نیز باید سخن به
میان آوریم که پیشنمونههای نخستین انسان و نخستین چهارپا در
کنار آن آفریده میشوند و در کنار آن جان میدهند و همچنین زردشت در
کنار آن به همپُرسگی اورمزد میرسد و وحی دین بِهی را دریافت میکند.
این رود آبهای تازنده را سروَر است. از رودی به
نام درزیگ یا دراجه نیز نام باید برد که در کنار خانة پوروشَسْب جاری
بوده است و زردشت در کنار آن به دنیا آمده است. در بندهشن از
رودهای بزرگ دیگری نیز سخن به میان میآید که همه از البرز سرازیر میشوند
و چنین از آنها یاد میشود: که این بیست رود که سرچشمه آنها به البرز است،
در زمین فرو شوند و در خونیرس به آشکارگی رسند. ضمنا به دو
دریاچه یا چشمه ـ دریا نیز اشاره کنیم که بنا بر بندهشن بر روی زمین گشوده
شوند که یکی را چیچست خوانند، دریاچة ژرف، نمکین آب، بیتازش و بیزندگی
، که بر ساحلش آتشکدة آذرگشسب نشیند. این دریاچة اساطیری،
که کیخسرو بر کنارة آن بتکدهها را ویران میکند ، با دریاچة ارومیه
یکسان شمرده شده است. از دریاچة دیگری به نام سووَر یا سوبر
نیز سخن گفته میشود که بنا بر بندهشن در سرزمین اَبَرشهر، بر سر
کوه توس ، روشن و پاک، آتش بُرزین مهر را بر کنار دارد و ناپاکیها را
کنار مینهد . حدود این دریاچه را در اطراف نیشابور فرض کردهاند. به
دریاچة اساطیری کیانسه نیز باید اشاره کنیم که در سیستان قرار دارد
و نطفههای زردشت را در درون خود حراست میکند که مادرانِ
موعودانِ زردشتی، با آبتنی در این آب بارور خواهند شد. این دریا
را با دریاچة هامون همانند کردهاند.
فهرست دریاها و رودهای اساطیری در اینجا به پایان نمیرسد.
به اختصار کوشیدیم و تلاشی بود بر اینکه خلیج فارس را نیز در
دنیای زیبای اساطیریمان جای دهیم و تاریخ این دریای نیلگون سرزمینمان
را نیز به هزارهها بکشانیم.