اعراب
پيش از اسلام را به خاطر نداشتن تمدن و پرستش بت هاى فراوان و عادات زشت بسيار,
جاهل مى گفتند. يعنى در جهان تاريك و نادانى ها غوطه ور بودند اما ((گلدزيهر)),
نادانى و جهل را معناى ثانوى واژه جاهليت مى پندارد و معتقد است جهل, ضد
علم(دانستن) نيست, بلكه در مقابل ((حلم)) به معناى بردبارى و بخشندگى و لياقت مى
نشيند به اين ترتيب, معناى اصلى آن, خشن و ناهنجار بودن, سخت و خودستا بودن
است(راههاى نفوذ فارسى...ص 15)*.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*آذرتاش آذرنوش. راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان تازی (پیش از اسلام). انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۵۴.
*آذرتاش آذرنوش. راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان تازی (پیش از اسلام). انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۵۴.
فهرست واژگان عربی با ریشه فارسی
تاثیر فارسی بر زبان و ادبیات عرب
در ریشهشناسی واژگان (اتمولوژی) (به انگلیسی: Etymology) و درزبان شناسی (به انگلیسی: Linguistics) به مبحث تغییرات و ریشه یابی معنی و
مفهوم واژگان در دورههای مختلف تاریخی میپردازند.و تغییرات واژگان را در انتقال
شفاهی و کتبی از یک زبان به زبان دیگر
بررسی میکنند. تاثیر زبانها متقابل است چرا زبان فارسی و عربی بر هم تاثیر گذاشتهاند
زیرا عربها حدود ۴۰۰ سال در ایران حضور فیزیکی داشتند و تا دوره انقلاب مشروطه متنها
مهم به زبان عربی شبیه به فارسی نوشته میشد و از سوی دیگر ایرانیانی مانند افراد
زیر در ایجاد و ساختار زبان عربی نقش مهمی داشتند. در زبان عربی واژگان بسیار
زیادی وجود دارد که به آنها معربات یعنی عربی شده میگویند. ریشه بسیاری از معربات
هنوز ناشناختهاست سازمان استاندارد سازی عربی کوشش فراوانی کرده تا ریشه اینگونه
کلمات شناسایی شود اما بدلیل اینکه در عربی سازی واژگان بیگانه بطور کامل برهم
ریخته میشود نمیتوان بسادگی اینگونه معربات را ریشه یابی نمودگفته میشود حدود ۵
هزار واژه معرب از کلمات رایج در زبان فارسی به زبان عربی راه یافتهاست. از جمله
آنها جص - مجصص و مشتقات آن (از گچ) و اساطیر و اسطوره از stori لاتین و خارطة و خوارط از carta و منهی عنه و نهی از نه no فارسی و سانسکریت. [۱]
در کتاب "الکلمات
الفارسیه فی المعاجم العربیه" حدود ۳ هزار کلمه عربی که از زبان فارسی به
عربی راه یافته اندرا به همراه توضیحات برای هر کلمه آوردهاست.قبلا نیز جوالیقی
۸۳۸ کلمه و در کتاب المنجد ۳۲۱ کلمه و ادی شیر، در کتاب واژههای فارسی عربی شده،
۱۰۷۴ واژه فارسی را توضیح دادهاست. [۲]
بعضی ازایرانیانی که ادبیات عرب را ارتقاء دادند [ویرایش]
دکترهادی العلوی در کتاب خلاصات فی السیاسة
والفکر السیاسی فی الإسلام ص ۱۶۸: مینویسد: " نویسندگان متقدم در دنیای عرب
بیشتر از أصل فارسی بودند"
در صفحة (۱۶۹) میگوید: "عرب تشکیلات
و سامان دهی و اداره و مالیات و کشاورزی و خیلی از قواعد دیگر را از ساسانیان فرا گرفتند". در کتاب (فقه اللغة و
سر العربیة) أبی منصور الثعالبی النیشابوری) صفحة (۲۲- ۲۳)
مینویسد: أبو بشر عمرو الحارثی (۷۴۰- ۷۷۹ م) که لقبش سیبویه است(سیب بویه)" ایرانی ساکن بصره و
متوفی شیراز داناترین
مردم در نحو بود
و بعد أبو سعید الحسن بن عبد الله المرزبان السیرافی بزرگترین دانشمندان ادبیات عرب و عسکر بن الحسین النخشی از خراسان، و أبو عبد الله
الحسن بن خالویه از همدان،مصدر سابق ص (۱۴- ۱۶) که خدمات شایانی به زبان عربی
کردند.أبو منصور عبد الملک بن محمد بن إسماعیل الثعالبی زاده شده نیسابور ۳۵۰ق
مؤلف کتاب (فقه اللغة و سر العربیة).عبد الله بن المقفع (روزبه بن دادویه) زاده
شده جور(گور)إیران، مترجم کلیلة و دمنة از پهلوی به
عربی، وکاتب الأدب الکبیر والأدب الصغیر الخ.ابن سینا (۹۸۰- ۱۰۳۷م)نویسنده (القانون فی الطب).أبو بکر
الرازی (۸۶۴- ۹۲۳م)
نویسنده(تاریخ الطب) و (الأدویة المفردة) و أبو ریحان بیرونی (۹۷۳- ۱۰۴۸م)
نویسنده(الآثار الباقیة عن القرون الخالیة) و دهها کتاب دیگر و عبد القادر جرجانی
(گرگانی) مرگ (۴۷۱) هجری، مؤسس علم بلاغت و نویسنده کتاب (دلائل الإعجاز وأسرار
البلاغة) و شیخ المفسرین طبری (۸۳۸-
۹۲۳م) و بخاری (۱۹۴-
۲۵۶) هجری. إمام مسلم،نویسنده کتاب صحیح مسلم (۲۰۶- ۲۶۱) هجری و نعمان بن
ثابت معروف ب(أبو حنیفة
النعمان) (۶۹۹- ۷۶۷م) آرامگاه او در الأعظمیة و کنیته "الإمام الأعظم". حافظشیرازی ( ۷۲۷۰ ۷۹۲)هجری ومشرف الدین بن مصلح
الدین عبد الله "سعدی شیرازی"
(۵۸۰- ۶۹۱)هجری. (غیاث الدین أبو فتوح عمر بن إبراهیم) الشهیر ب"خیام" (۱۰۴۰-۱۱۳۱م) و (بشار بن برد) (۹۶-
۱۶۸) هجری نه تنها دهها اندیشمندفارس بلکه
دهها نفر از بزرگان کرد و سریانی و ترک و قبطو بربر در
توسعه و ارتقائ علمی زبان عربی نقش داشتهاند.
راههای نفوذ فارسی در زبان عربی [ویرایش]
فارسی به روشهای مختلفی بر عربی تاثیر گذاشتهاست
و بسیاری از واژگان عربی را با خود به سایر زبانها از جمله به آسیای مرکزی و شبه
قاره هند منقل کردهاست. [۳] زبان
عربی اشتقاقی و قالبی است، عربزبانان از قالبهای "افعال"، تفعیل،
مفاعله، استفعال و.... بهره میبرند و با ریختن ریشه واژه در این قالبها که «باب»
یا قالب نامیده میشوند، واژه میسازند. در عربی همین روش را برای ریشههای واژههای
پارسی هم به کار میبرند. برای نمونه از واژه فارسی زمان، مشتقهایی مانند ازمنه،
مزمن و زمن ساخته شدهاست که شناسایی ریشه آن را دشوار میکند.[۴]. یا مثلا واژه کادیک بصورت قاضی معرب
شده و از آن قضاوت و مقتضی و ... ساخته شدهاست.[۱۶] نمونهای
دیگر واژه «مورَخ» به معنی تعیین زمان رویدادها است و در قرآن و عربی پیش از اسلام
نبوده و ریشه عربی ندارد. به باور برخی زبانشناسان، عربها «ماه رخ» پارسی (که
شکلهای گوناگون ماه در هر روز را نشان میدهد) را، ماروخ گفتهاند و از آن مورخ و
تاریخ را برگرفتهاند [۵]،[۶] و [۷].عدهای از زبانشناسان معاصر آنرا اسم
فاعل از تاریخ می دانند و خود تاریخ را عربی شده از تاریک می دانند. زیرا سخن از
گذشتهها در تاریکی و ابهام قرار دارد. در مجله "الدراساتُ الأدبیّة »
بهار و تابستان ۱۳۴۳.نویسنده دیدگاههای مختلف را در مورد واژه تاریخ آورده و نظر
حمزه اصفهانی را در مورد عربی شده از "ماه رخ" و یا "تاریک"
را بررسی نمودهاست. و نتیجه گیری نموده که معرب شده از تاریک بیشتر محتمل و به
منطق نزدیک تر است. [۸] [۹]
§
1- تغییر
و یا حذف حروف گژ-چپ- که عربها آنها را ندارند مثل چغندر=(شمندر)- گرگان=
جرجان-چراغ= سراج-پارس= فارس،
§
2- تغییر
صداهای ناموزون و سنگین مانندسرپوش= طربوش -ابرکوه= ابرقو- آنکارا= آنقره-
کنستانتینوپل = قنسطنطنیه- کوردبای = قرطبهو... عربها شمار زیادی از واژههای
فارسی را ناچار در برابر قالبهای گویش خود
تغییر دادند و شماری از همین واژهها بهوسیلهٔ
ایشان و کارگزاران ایرانیِ آنها به فارسی وارد شد. چند نمونه از این گروه واژهها
مانند: «فیل»، «فردوس»، «ابریق»، «سراج» و «کنز»-"قاضی " و ... هستند که
به ترتیب از واژههای فارسی «پیل»، «پردیس»، «آبریز»، « چراغ» و «گنج»
"کادیک"و... ساخته شدهاند. [۱۰]
§
۳- عربی
سازی شمار دیگری از واژههای فارسی و راه یافتن آنها به فارسی از الگوی پیچیدهتری
پیروی میکند[۱۱]. یک نمونه واژهٔ «جنحه» است که در
فارسی کنونی کاربرد حقوقی دارد. این واژه از مفرد کردن واژهٔ «جُناح» ساخته شدهاست،
اما «جناح» خود عربی شدهٔ واژهٔ فارسی «گناه» است [۱۲]. واژگانی مانند «بهلوان» (پهلوان) و
«مهرجان» (بر گرفته از مهرگان که برای هرگونه جشن بکار میرود) در
عربی نیز برگرفته از واژگان فارسی هستند [۱۳]
واژههایی مانند برنامه (برنامج)،طازج= تازه،
فیروز، تنور، خندق، قناة، قلعة (کله- کلات)، منجنیق، اسفناج، دیوان، برزخ، بلبل،
حنا، یاسمین، سرو، عدس، شهی، آجر، گچ (به عربی جص)، خنجر (برگرفته از واژه خونگر)،
طربوش (بر گرفته از سرپوش)، تاج؛ تاجر از پارسی گرفته شدهاند..[۱۴] در
اشعار شاعران جاهلی، واژههای فارسیِ: انجمن، ارغوان، بربط، بنفشه، بادیه، گلاب،
گلستان، دیبا، دهقان، یاسمن، یاقوت، زیر، زبرجد، مرو، آس، مرزنگوش، مهره، مشته،
نرگس، سوسن، سمسار، سیهسنبل، تاج، تنبور، خبری، خسروانی، چنگ، شاهنشاه و غیره
استفاده شدهاست. [۱۵] به
قرآن نیز واژگان پارسی فراوانی راه یافتهاست [۱۶] که
از این دید پر نفوذترین زبان بر ادبیات قرآنی انگاشته میشود: دین، سراج (برگرفته
از چراغ)، جند، سجیل (بر گرفته از سنگگل)، نمارق (جمع واژه نرمک ایرانی به معنی
بالش)، وزیر (از وَچیر پهلوی)، مسک (از مشک پهلوی)، عفریت (از آفرید) [۱۷]، [۱۸]، [۱۹]، [۲۰]، [۲۱]. از دیگر واژهههایی که از پارسی به
عربی رفتهاند میتوان به: هندسه (برگرفته از اندازه / هَنداچک)، محراب (برگرفته
از مهراب) و مسجد (برگرفته از مَزگت) اشاره کرد [۲۲]. در ادبیات فارسی از واژگان پارسی ولی با کمک قالبهای
عربی واژگانی ساخته شده که تعدادی از آنها به زبان عربی نیز راه یافتهاند مانند:
استیناف ( از نو، درخواست نو و تجدید نظر)، تهویه ( از هوا بر وزن تفعیل) وزن
توزین و مکلا از کلاه ..... و ... زبانهای گروه سامی و عربی بخش اعظمی از واژگان خود را از طریق زبان فارسی گرفتهاند که
در مورد عربی بدلیل ماهیت صرفی و قالبهای متعدد آن واژگان فارسی بیشتر در شکل
مفرد و ساده آن قابل رد یابی است و بدلیل ذوب شدن مفردات در قالبها و صیغهها و
حذف و اضافه صداها رد یابی آن سخت میشود. زبان فارسی از معدود زبانهای دنیا است
که که تقریبا عموم واژگان وام گرفته را میتواند بدون دستکاری و بدون حذف آوا و
حروف بپذیرد بویژه کلمات قرانی را بدون هیچ تغییری پذیرفتهاست مانند : صالح
– کاذب – مشرک – کافر و -عذاب ....[۲۳]صبح از صباح و صباح از پگاه ساخته شده
و مصباح و ...... از آن ساخته شدهاست. نظر عربی شده " نگر" است انظر-
نظر ینظر منظر و .... از آن ساخته شدهاست . خیمه از واژهپهلوی گومه
و کیمه( به معنی کلبه) گرفته شده و خیام مخیم خیم یخیم صرف شدهاست در مورد واژه
گان لاتین نیز گاهی همینطور است مانند کلمه کیک(گعک) بالکن – بنانا ( موز) بانک که
هر سه ریشه فارسی دارند. [۲۴]
بسیاری از کلمات مشترک فارسی و عربی اگر مورد
کنکاش قرار گیرند ریشه فارسی آن معلوم میشود بطور نمونه تقریبا بندرت کسی در عربی
بودن کلمه نهی - کم (چن؟چند؟) – جص ( گچ) – رباط – بیان - نور- عجم- دار الاخره ،
تکدی ، رجس ، نجس و یا باکره ( پاکیزه) ترجمان تردید کردهاست اما در حقیقت همه
اینگونه کلمات یا بطور کامل فارسی هستند و یا معرب شده هستند.
§
در ادبیات
فارسی گاهی با استفاده از مصدرها و قالبهای عربی کلماتی ساختهاند که بعدها بسیاری
به ادبیات عرب وارد شدهاند مانند سوء تفاهم ، منتظر و صادرات واردات - و ....[۲۵]
فهرست تعدادی از معربات از فارسی [ویرایش]
زبانشناسان واژگان زیادی را در زبان عربی معرب
شده از فارسی میدانندالبته بعضی کلمات در خود فارسی در دوره تسلط زبان عربی درست
شدهاند: خنجر تغییر یافته خنگر(خونگر) است. سکه تغییر یافته؛ چکه(صکه صکوک) است و
اینگونه کلمات ابتدا در فارسی ظاهر شدهاند و بعدها در عربی پس نمیتوان آنها را
معرب دانست. معربات از فارسی در عربی فراوان است و در این زمینه کتابهایی نوشته
شدهاست علامه محمد بن تاویت در کتاب المعربات عن الفارسیة تعدادی از معربات از
واژگان فارسی را بر اساس کتابهای متقدمین ارایه نمودهاست :
1.
برقع= پرده.
2.
خندق از
کندک [۱۷]
3.
اسطرلاب= سْتاریاب (مورد
اختلاف)
باز به معنی عقاب(فالکون)خنجر(خنگر)خونگر.
(المعربات عن الفارسیةللأستاذمحمدبن تاویت)
1.
الأسوار،
معرب سوار،
2.
الأسرب،
معرب سرب،
3.
الاشوب -[۲۶]
4.
الأصبهبذ،
معرب سْپهبذ،
5.
الانجر،
معرب لنگر -
6.
البابونج،
معرب بأبونه (بابونَگ)،
7.
البادزهر،پادزهر
8.
الباذق،
معرب باده،
9.
البارة،
معرب پاره.
10.
البارجاه،
معرب بارگاه،
11.
البارباء،
معرب بوربا،
12.
الباز،
بمعنی الصقر، معرب باز عقاب.
13.
الباشق،
معرب باشه، عقاب.-
14.
باطیه =
بادیه(کاسه)
15.
البالانی،
معرب پالانی،
16.
البخت،
شانس
17.
البد،
بمعنی الصنم، معرب بت.
18.
البردج،
معرب برده،
19.
البرق،
معرب بره، وهو الحمل..[۲۷]
20.
البستان،
معرب بوستان،
21.
البطن
معرب بت، وهو معروف، سواء فیه عند العرب صغار الإوز وکباره، کما قال ابن جنی.
22.
بغداد،
معرب باغ + داد، أو بغ + دان،
23.
البلور،
معرب بلور بضمتین وتخفیف.
24.
البنفسج،
معرب بنفشة، مالک بن الریب التمیمی:عجبت لعطار أتانا یســـومنا
25.
البیدق،
معرب پیاده،الفرزدق:منعتک میراث الملوک وتاجهم وأنت لدرعی بیذق فی البیــاذق.
26.
البیمرستان،
مرکب من بیمار، مریض، وأصل اشتقاقه بی، بدون + مار، عقل.- #التبان، معرب تنبان،
وهو السروال القصیر.
27.
التجاورة
و التاجر، معرب تاجور أو تاج بر، قال عدی بن زید:
بعــد بنـــی تبــع تجـــاورة- قد اطمأنت بهــا
مرازبهـــا.
1.
التاختج
والتخت، معرب تخت وتخته، وهو فی الأصل اللوح ثم صار یستعمل للعرش والسریر.
2.
استاذ=استاد [۱۸]
§
التخریص
وهو بنیقة الثوب أو الدرع، معرب تبریز، کما فی القاموس ویقال بالدال، قال الشاعر:
قوافــی أمثـــالا یوسـعــــــن
جلــــــــــــده- کما زدت فی عرض القمیص #الرخارصا
§
التباشیر،
معرب تباشیر، أی مثل اللبن، والمراد بها بیاض الصبح، کما فی العربیة تباشیر الصبح.
1.
التخم.[۲۸]
2.
التدرج،
وهو الدارج، معرب تدور.
3.
الترهات،
فوجدک راه، بمعنی طریق صغیرة والمراد بها الاباقیل.
4.
التنور،
معرب نوور، وبین هذا فی معجم "اختری کبیر" الترکی، بان عین الکلمة، وهی
الواو فی الفارسیة أبدلت تاء وتقدمت فاءها، عند تعریبها، (فهی عفور فی الوزن).
5.
الثوث،
معرب تود، وهو الفرصاد.
6.
التوتیاء،
حجر یکتحل به، معرب توتیا.خاکستر-[۲۹]
7.
التیر،
معرب، تیر /ستون.
8.
جادة
الطریق: معرب جاده، وهی العظیمة المفتوحة من الطرق.
9.
الجاموس،
معرب گاومیش، (گاو: بقرة، ومیش: نعجة).
10.
الجام،
معرب جام.
11.
الجربان،
معرب گریبان ، وهو جیب الدرع، قال جریر:
إذا قیل هذا البین راجعت عبرة - لها بجربــان
البنیقـــة واکــــف.
1.
الجرذق،
معرب گرده، نان تافتون
2.
الجرم،
معرب گرم.
3.
الجل،
معرب گل، و جلاب معرب گلاب (برای مثال از عائشة نقل است "کان إذا اغتسل من
الجنابة دعا بشیء کالجلاب".)[۳۰]
4.
جزاف =
گزاف
5.
طازج =
تازه
6.
عسکر =
لشکر
7.
تاریخ=
تاریک
8.
خندق من
کندگ.[۱۹]
اسامی [ویرایش]
الثعالبی در کتابش اسامی زیر را فارسی می داند:
1.
الکوز
2.
- الإبریق
3.
-
الطست(تشت)
4.
- الخوان
5.
- الطبق -
6.
القصعة
7.
- السکرجة
8.
-السمور و
السنجاب
9.
- الخز -
10.
الدیباج
11.
- السندس
12.
- الیاقوت
13.
- الفیروز
14.
-البلور
15.
-السمیذ
16.
-
الکعک(گعک- کیک)
17.
الجلاب(گلاب)
18.
-السکنجبین
19.
-الفالوذج
20.
- الفلفل
والقرفة
21.
-
الزنجبیل
22.
- النرجس
23.
-البنفسنج
24.
- النسرین
25.
- السوسن
26.
الیاسمین
27.
الجلنار(گل
نار)
28.
- المسک
29.
-الکافور
30.
-العنبر
31.
- الصندل
32.
- القرنفل
33.
- البستان
34.
-ابریسم،
35.
- سکباج
36.
دوغباج
37.
الجرذباج
الخ..........
[۳۱] همگی فارسی هستند که تعریب شدهاند،مانند" نموذج" از
نمونة فارسی/ کوردی، سریر و تخت و رواق و السرداب و القابوس ازکلمات فارسی/کوردی
که درقرآن آمده برحسب رأی زبان شناسان 100 کلمة است و بعضی تعداد را بیشتر دانسته
اند، مثال کلمه، سراج أصلها چراغ و اسم غلمان أصله گلمان و کلمة جناح أصل آن گناه
وکنز أصله گنج الجزیة أصلها گزیت جلنار (گلنار) و(إندازه) إلی (مهندس) و چغندر إلی
شوندر و پگاه إلی صباح وچلیب إلی صلیب و چین إلی صین و کورش إلی قورش و خسرو إلی
کسری و کاسبین إلی قزوین و برنامه إلی برنامج و ساده إلی ساذج و پسته إلی فستق و
مهرگان إلی مهرجان و أرغوان إلی أرجوان وأسب سوار، إلی أسوار و باژ إلی باج و بردن
نامه إلی برید وگنجینة إلی خزینة وگوهر إلی جوهر و نفت إلی نفط و تبر إلی طبر وبرج
إلی تبرج و گلاب إلی جلاب وگچ إلی جص و دستور بقی کما هو دستور والخانه إلی حانه
وخانگاه إلی خانقاه أو خانکه و میان إلی میدان وخونگر إلی خنجر وپیام إلی بیان
وششرنگ إلی شطرنج وپولاد إلی فولاذ الخ.[۲۰] قرآن
شناس ، زبان شناس و پژوهشگر نامی انگلیسی زبان، جفری آرتور را عقیده برآنست بیست
وهفت کلمه قران ریشه فارسی دارد از جمله : سجیل: معرب سنگ وگل، اباریق: جمع
ابریق، معرب آبریز، تنور، مرجان، مِسک: معرب مِشک، کورت: کور شدن ، تاریک
شدن - تقالید: ، قلاده، جمع تقلید، بیع: خرید و فروش، بیعانه(بیانه) قسمتی از پیش
پرداخت.جهنم - دینار پول مروج ایرانی قدیم (یک صدم
ریال) زنجبیل: معرب زنجفیل، - سُرادِق: سراپرده، - سقر: جهنم، دوزخ - سجین: نام
جایی در دوزخ، زندانی - سلسبیل: سلیس، نرم، روان، گوارا،
میخوشگوار، نام چشمهای در بهشت- ورده: پرگه ،گل سرخ - سندس: دیبای زربفت لطیف و
گران بها- قرطاس: کرباس - کاغذ، جمع آن قراطیس - اقفال: جمع قفل –کافور –یاقوت - گوهر= جوهر- مهرجان =مهرگان - برقه = پرده.
بعضی پژوهشگران تعداد واژگان فارسی قرانی را
بیشتر از یکصد عدد برآورد کرده مانند: سراج = چراغ –
دار - غلمان = گلمان جوان گل رو - زمهریر- کاس یا کاسه - جُناح: گناه، - رجس = زشت
- خُنک: سرد- زم = سرد - زُور: قوه، نیرو، - شُواظ: زبانهٔ آتش، شعله، حرارت،
درحال ذوب شدن - اُسوَه = الگو = - فیل: پیل - توره= شغال، حیوان وحشی. عبقری =(
آبگری آبکاری)= زیبا سازی و خلاقیت و بزرگی. کنز= (گنج)-. زبانیه: نگهبانان دوزخ،
زبانه کشیدن شعلههای آتش. زانی -زانیة -زنا= زناکار. ابد: جمع آن آباد،جاودان.
قمطریر: شدید، سخت، دشوار-. بلید از پلید(آدم احمق)- بررُخ: مانع وحایل بین دوچیز
.[۲۱] تَبَت:
نابودشده، قطع شده، تب و تاب یافته - سخط: خشم گرفتن برکسی، غضب - سُهی: (بگونهٔ
سها)، ستارهٔ کوچک و کم نور در دب اصغر. اریکه و ارائک به معنی بالش و متکی چندبار
در قران تکرار شدهاست. عرش معرب از ارگ - نهی = نه/ نهی . برهان = دلیل در قران
برهان و براهین آمدهاست- برج = تبرج – زینت - الجزیه = گزیت = توبه ۲۹ - الجند =
گند -= یس ۷۵ جند و جنود – مسجد از مزگت - صلیب ازچلیپا و
صدها واژه دیگر.[۳۲] این
کلمات ریشه و بنیاد فارسی داشته که به فراخنای زبان عربی درآمده ومشتقات آنها با
دلایل مبسوط از جانب محققین توضیح شدهاست . و نفوذ واژگان از پارسی به سایر
زبانها خود نشانه اصالت ، کهن بودن و گستردگی و نفوذ زبان فارسی و زنده بودن و
اهمیت آن در همه زمانها را اثبات میکند .
در اشعار شاعران دوره جاهلی [ویرایش]
در اشعار شاعران جاهلی:
1.
انجمن،
2.
ارغوان،
3.
بربط،
4.
بنفشه،
5.
بادیه،
6.
گلاب،
7.
گلستان،
8.
دیبا،
9.
دهقان،
10.
یاسمن،
11.
یاقوت،
12.
زیر،
13.
زبرجد،
14.
مرو،
15.
آس،
16.
مرزنگوش،
17.
مهره،
18.
مشته،
19.
نرگس،
20.
سوسن،
21.
سمسار،
22.
سیهسنبل،
23.
تاج،[۳۳]
24.
تنبور،
25.
خبری،
26.
خسروانی،
27.
چنگ،(صنک
) شاهنشاه و غیره استفاده شدهاست.
جستارهای وابسته [ویرایش]
§
زبان دری
پانویسها [ویرایش]
4.
↑ علوی مقدم، سید محمد: زبان و ادبیات فارسی: «وجود چند واژه بیگانه به
زبان فارسی گزندی وارد نمیسازد». در: مجله «حافظ»، نیمه دوم مرداد ۱۳۸۵ - شماره
۳۳. (از صفحه ۴۶ تا ۴۹).
5.
↑ آذرتاش
آذرنوش. راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان تازی (پیش از اسلام). انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۵۴.
6.
↑ أبو
طاهر الشیرازی الفیروزآبادی. القاموس المحیط والقابوس الوسیط لما ذهب من کلام العرب شمامیط. طبعة دار الفکر بالقاهرة، ۱۹۷۲م.
9.
↑ اطلاع بیشترنگاه شودالدراساتُ الأدبیّة » بهار و تابستان ۱۳۴۳ -
شماره ۲۱ و ۲۲ صفحه ۲۹ تا۳۶ پایگاه مجلات تخصصی نور. [۴]
11.
↑ محمد
عجم. «اهمیت زبان فارسی در عصر دهکده جهانی». همشهری
آنلاین، چهارشنبه ۴ مهر ۱۳۸۶.
بازبینیشده در ۵ دی ۱۳۹۰.
12.
↑ المطران
أَدَّی شِیر. الألفـاظ الفارسیـة المعـربة.
طبعة دار العرب للبستانی القاهرة الطبعة الثانیة، ۱۹۸۷.
14.
↑ نگاه شودکتاب (فقه اللغة و سر العربیة) أبی منصور الثعالبی و کتاب
الجوالقی و المنجد و معربات ادی شیر و امام شوشتری و آذرتاش آذرنوش راههای نفوذ
فارسی در ادبیات عرب قبل از اسلام و دو کتاب"الکلمات الفارسیه فی المعاجم
العربیه"و" معجم المعربات الفارسیه" واین مقاله عربی:[۶]و
مقاله اهمیت و تاثیرفارسی در دهکده جهانی :[۷].
15.
↑ توردی
بردی یوا، [۸]. دیرینگی
زبان فارسی و تأثیر آن بر ادبیات عربی دوره جاهلیت. پژوهشهای ایرانی، ۱۳۸۰. ۵۳ تا ۵۹.
16.
↑ محمد
عجم. «آیا در قرآن کلمات غیر عربی وجود دارد». سایت
آفتاب، ۲۴ خرداد ۱۳۸۶.
بازبینیشده در ۵دی ۱۳۹۰.
17.
↑ محمد
التونجی. معجم المعربات الفارسیة: منذ بواکیر العصر الحاضر. مکتبة لبنان ناشرون، بیروت، ۱۹۹۸.
18.
↑ جلال
الدین السیوطی (برگردان محمدجعفر اسلامی)؛. ریشه
یابی واژهها در قرآن. شرکت
سهامی انتشار، ۱۳۶۲.
منابع [ویرایش]
§
آذرنوش،
دکتر آذرتاش؛ راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان تازی (پیش از اسلام)، [۲۳]انتشارات
دانشگاه تهران، ۱۳۵۴٫
§
کتاب
«معجم المعربات الفارسیه» (بیروت، ۱۹۹۸) نوشته استاد دکتر محمد التونجی (۱۹۳۳-)،
دانشمند اردنی و دانشآموخته دکترای زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران.
§
محمد
عجم. «تاثیر فارسی بر زبان و ادبیات عرب». موسسه
همشهری، ۲۲ آبان ۱۳۸۵.
بازبینیشده در ۸ اسفند ۱۳۹۰.
§
محمد
عجم. «در قران کلمات غیر عربی وجود دارد». موسسه
آفتاب، ۲۲ آبان ۱۳۸۵.
بازبینیشده در ۸ اسفند ۱۳۹۰.
§
معربات از
فارسی/ جهود العلامة محمد ابن تاویت التطوانی/ المراکشی
§
[۲۶]
§
استاذ
محمد مندلاوی[۲۷]
§
حوزه هنری[۲۸]
§
مصادر
الموضوعات الإیرانیة فی مجمع اللغة العربیة بدمشق [۲۹]
§
ادی شیر،
السید؛ واژههای فارسی عربی شده، ترجمه سید حمید طبیبیان، تهران، انتشارات
امیرکبیر، ۱۳۸۶ (پخش ۱۳۸۷)، ۲۹۲ صفحه.
رده:
زبان عَرَبی ((به عربی: اللغة العربیة))، بزرگترین عضو از شاخه زبانهای
سامی است
و با زبانهای عبری و آرامی همخانوادهاست.
این زبان دارای ۴۲ زمان است که ۱۴تای آن گذشته و
۱۴تای دیگر کنونین و۱۴تای دیگر آینده میباشد.
زبان عربی یکی از شش زبان رسمی سازمان ملل متحد
است.
محتویات
|
شمار گویشوران [ویرایش]
شمار کسانی که عربی را همچون زبان
مادری به
کار میبرند ۱۷۴ تا ۴۴۲ میلیون تن است. عربی زبان رسمی ۲۵ کشور است که کل جمعیت آنها
نیز براساس آمار سیا ۳۲۹ میلیون تن است.[۲]
گویشها و لهجهها [ویرایش]
محدودهٔ جغرافیایی را که گویشوران زبان عربی در آن
اکثریت را دارند جهان عرب مینامند که شامل بیش از ۲۰ کشور میشود که از خاورمیانه آغاز شده و تا شمال غرب آفریقای ادامه مییابد.
زبان عربی شمار فراوانی از گویشها و لهجههای
گوناگون را در بر میگیرد که به طور کلی به سه بخش تقسیم میشود:
§
عربی کلاسیک یا قرآنی ((به عربی: اللغة العربیة الفصحی))
§
عربی استاندارد یا شیوا و یا کتابی
§
عربی محاورهای یا جلفی و یا دارجة ((به عربی: اللهجة العامیة))
اما هر بخشی از جهان عرب، گویش محلی ویژه خود را
دارد که گاه تفاوتهای میان آنها به اندازهای است که عربها مجبور به سخنوری به
عربی کتابی با هم میشوند. دلیل شمار فراوان گویشها و لهجهها در زبان عربی را
تأثیر زبانهای پیشین موجود در آن بخشها پیش از چیرگی زبان عربی بر آن منطقهها
دانستهاند. در حالت کلی عربی محاورهای را به دو بخشخاورمیانهای و مغربی تقسیم میکنند اما به طور دقیقتر عربی
دارای ۴ گویش زیر است که هر کدام خود دارای لهجههای فراوانی است.
§
لهجه عراقی و یا خلیجی (شامل لهجات عراقی، کویتی،
شرق سوریه، ساحل خلیج فارس از عراق تا کشور عمان و سواحل جنوبی و جنوب غرب ایران
از این میان عربی مصری به عنوان گویش محاورهای
زبان دوم مشترک میان همه عرب زبانان به کار میرود. و دلیل آن وجود انبوه فیلمها
و برنامههای تلویزیونی و رادیویی و منابع عربی به این گویش است.
تفاوت لهجهها در گویشهای عامیانه زبان عربی در
واژگان، دستور زبان و شیوه آوایِش واژهها به چشم میخورد.
بیشترین تفاوتها بین گویشهای غرب و شرق کشورهای
عرب زبان وجود دارد برای نمونه(کویتی و مراکشی)
در تفاوتهای مربوط به چگونگی آوایِش میتوان به
چگونگی آوایِش حرف /ق/ اشاره نمود که در لهجه بادیهنشینان و عراقیها /گ/، در
لهجه مصری و سوریه /ء/ و در لهجه فلسطینی /ک/ تلفظ میشود. ویا چگونگی تلفظ /ج/ که
در لهجه مصری /گ/ آوایِش میشود مانند الجمهوریة =>الگمهوریة و در لهجه لبنانی این حرف نزدیک به /ژ/ آوایِش میگردد.
تأثیر زبان عربی بر دیگر
زبانها [ویرایش]
زبان عربی بر بسیاری از زبانهای جهان تاثیر
گذاشتهاست، این تاثیر بیشتر بر زبانهایی بودهاست که زمانی در حوزه قلمروی
سرزمینگشاییهای عربها بکار برده میشدهاند، زبانهای اردو، فارسی و ترکی بسیاری از واژگان امروزی خود را از زبان عربی
گرفتهاند. زبانهای امروزی اروپا شماری از واژههای علمی و فلسفی خود را از عربی
گرفتهاند؛ برای نمونه، واژه algebra برگرفته از واژه «الجبر» عربی است. این زبان
بر دستور زبان و واژگان زبانهای اسپانیایی و پرتغالی هم تاثیر نهادهاست، زبانهای مالتی و هندی هم واژههای بسیاری از عربی دارند، هندی افزون بر
واژگان، چندین حرف ویژه عربی را نیز به کار میبرد.
تأثیر زبانهای دیگر بر
زبان عربی [ویرایش]
از این میان میتوان به تأثیر زبانهای فارسی، عبری، اکدی و رومی بر آن اشاره کرد، حتی در نوشتار قرآن چنین واژههایی یافت میشوند هر چند که زبان عربی
بنا بر ویژگی نهادین خود که واژهها در آن گردانِش (صرف) میشوند چهره وامواژهها را چنان دگرگون مینماید که شناسایی ریشه آن بسیار
دشوار میگردد. برای نمونه واژه عربی «جلاب» بر وزن «فعال» برگرفته از واژه فارسی
«گلاب» است [۳]
در زمانهای قبل از اسلام زبان عربی به دو شاخه
عربی جنوبی و عربی شمالی تقسیم میگردید. عربی جنوبی در اطراف یمن کنونی صحبت میشد
و تحت تاثیر ارتباط با مصریان باستان و تمدن فنیقی قرار گرفته بود. زبان عربی امروزی
بر اساس تدوین زبان اولیه عربی توسط ایرانیان در زمان ساسانیان بوده که صرف و نحو
آرایش کلمات برای زبان عربی ایجاد شد و از حالت اولیه آن خارج شد .این زبان با
ظهور اسلام و زبان عربی قرآنی که نزدیکی زیادی به زبان شکل یافته عربی داشت به
مرور زمان فراگیر شد و امروزه به عنوان زبان عربی کلاسیک در تمام نقاط عرب زبان
پراکنده شده.
از
زبان فارسی [ویرایش]
زبان عربی اشتقاقی است، بدین معنی که عربزبانان
از الگوهای افعال، تفعیل، مفاعله، استفعال و.... بهره میبرند و با ریختن ریشه
واژه در این الگوها که «باب» نامیده میشوند، واژه میسازند. در عربی همین روش را
برای ریشههای واژههای پارسی هم به کار میبرند. برای نمونه از واژه فارسی زمان،
مشتقهایی مانند ازمنه، مزمن و زمن ساخته شدهاست که شناسایی ریشه آن را دشوار میکند.[۴] نمونه دیگر واژه پارسی" کادیک" بصورت
قاضی و سایر مشتقات آن مانندقضاوت و مقتضی و ... [۲] نمونهای دیگر واژه «مورَخ» به معنی تعیین زمان
رویدادها است و در قرآن و عربی پیش از اسلام نبوده و ریشه عربی ندارد. فیروزآبادی
درالقاموس المحیط آنرا بر گرفته از ماه رخ دانسته است اما عدهای از زبانشناسان
معاصر آنرا اسم فاعل از تاریخ می دانند و خود تاریخ را عربی شده از"
تاریک" می دانند. زیرا سخن از گذشتهها در تاریکی و ابهام قرار دارد. در مجله
"الدراساتُ الأدبیّة » بهار و تابستان ۱۳۴۳.نویسنده دیدگاههای مختلف را
در این خصوص آورده و نظر حمزه اصفهانی را در مورد عربی شده از "ماه رخ"
و یا "تاریک" را بررسی نمودهاست. و نتیجه گیری نموده که معرب شده از
تاریک بیشتر محتمل است و به منطق نزدیک تر است. [۵][۶] اعراب شمار زیادی از واژههای فارسی را برابر گویش خود تغییر دادند و شماری از همین واژهها بهوسیلهٔ ایشان و کارگزاران ایرانیِ آنها به
فارسی وارد شد. چند نمونه از این گروه واژههای «فیل»، «فردوس»، «ابریق»، «قهستان»
و «کنز» هستند که به ترتیب از واژههای فارسی «پیل»، «پردیس»، «آبریز»، «کوهستان»
و «گنج» ساخته شدهاند. عربی سازی شمار دیگری از واژههای فارسی و راه یافتن آنها
به فارسی از الگوی پیچیدهتری پیروی میکند[۷]. یک نمونه
واژهٔ «جنحه» است که در فارسی کنونی کاربرد حقوقی دارد. این واژه از مفرد کردن
واژهٔ «جُناح» ساخته شدهاست، اما «جناح» خود عربی شدهٔ واژهٔ فارسی «گناه» است [۸]. واژگانی مانند «بهلوان» (پهلوان) و «مهرجان» (بر
گرفته از مهرگان که برای هرگونه جشن بکار میرود) در عربی نیز
برگرفته از واژگان فارسی هستند [۹] واژههایی مانند برنامه (برنامج)، فیروز، تنور،
خندق، قناة، قلعة (کلات)، منجنیق، اسفناج، دیوان، برزخ، بلبل، حنا، یاسمین، سرو،
عدس، شهی، آجر، گچ (به عربی جص)، خنجر (برگرفته از واژه خونگر)، طربوش (بر گرفته
از سرپوش) از پارسی گرفته شدهاند [۱۰] به قرآن نیز واژگان پارسی فراوانی راه یافتهاست [۱۱] که از این دید پر نفوذترین زبان بر ادبیات قرآنی
انگاشته میشود: دین، سراج (برگرفته از چراغ)، جند، سجیل (بر گرفته از سنگگل)،
نمارق (جمع واژه نرمک ایرانی به معنی بالش)، وزیر (از وَچیر پهلوی)، مسک (از مشک
پهلوی)، عفریت (از آفرید)[۱۲]،[۱۳]،[۱۴]،[۱۵]،[۱۶]. از دیگر
واژهههایی که از فارسی به عربی رفتهاند میتوان به: هندسه (برگرفته از اندازه /
هَنداچک)، محراب (برگرفته از مهراب) و مسجد (برگرفته از مَزگت) اشاره کرد [۱۷].
از
زبانهای دیگر [ویرایش]
زبان عربی از زبانهای دیگری نیز بسیار وام گرفتهاست.
به این وامواژهها «معجمات» میگویند [۱۸]. برای نمونه واژه «کتاب» ریشه اکدی دارد و همراه با قرآن به عربی اندرآمدهاست [۱۹] و [۲۰]. در دو سده گذشته نیز واژگان فراوانی از زبانهای
اروپایی به عربی راه یافتهاند. برای نمونه «تکنولوژی» که گفته میشود
«التکنولوجیه» و یا در سیاست (مانند: الإمبریالیة، الإیدیولوجیا...)، یا هنر و
ادبیات (مانند: رومانسیة، خارطة ازکارتوگرافی Carta- باکلوریا(Bachelor)-ماجستر(Master)- فلسفة، فلم (فیلم)،
سیناریو (سناریو)...) و یا صنعت و تکنولوژی (مانند: باص، رادیو،اوراش/ ورشه(Workshop) - تلیفون، تلفزیون، Technic- تقنی - . کمبیوتر...).
جستارهای وابسته [ویرایش]
§
عرب
§
خط عربی
پانویسها و منابع [ویرایش]
1.
↑ غیر
از زبان آلبانیایی که
پس از پذیرش اسلام و نفوذ زبان عربی، حرف ضاد وارد آن شد.
3.
↑ آذرتاش
آذرنوش. راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان تازی (پیش از اسلام).
انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۵۴.
4.
↑ علوی
مقدم، سید محمد: زبان و ادبیات فارسی: «وجود چند واژه بیگانه به زبان فارسی گزندی
وارد نمیسازد». در: مجله «حافظ»، نیمه دوم مرداد ۱۳۸۵ - شماره ۳۳. (از صفحه ۴۶ تا
۴۹).
5.
↑ محمدعلی
امام شوشتری. فرهنگ واژههای فارسی در زبان عربی. انتشارات انجمن آثار
ملی، ۱۳۴۷.
6.
↑ اطلاع
بیشترنگاه شودالدراساتُ الأدبیّة » بهار و تابستان ۱۳۴۳ - شماره ۲۱ و ۲۲ صفحه
۲۹ تا۳۶ پایگاه مجلات تخصصی نور. [۱]
7.
↑ محمد
عجم. «اهمیت زبان فارسی در عصر دهکده جهانی». همشهری
آنلاین، چهارشنبه ۴ مهر ۱۳۸۶. بازبینیشده در ۵ دی ۱۳۹۰.
8.
↑ المطران
أَدَّی شِیر. الألفـاظ الفارسیـة المعـربة. طبعة دار العرب للبستانی
القاهرة الطبعة الثانیة، ۱۹۸۷.
9.
↑ محمدعلی
امام شوشتری. فرهنگ واژههای فارسی در زبان عربی. انتشارات انجمن آثار
ملی، ۱۳۴۷.
10.
↑ توردی
بردی یوا، (برگردان رضا مرادی غیاث آبادی). دیرینگی زبان فارسی و تأثیر آن
بر ادبیات عربی دوره جاهلیت. پژوهشهای ایرانی، ۱۳۸۰. ۵۳ تا ۵۹.
11.
↑ محمد
عجم. «آیا در قرآن کلمات غیر عربی وجود دارد». سایت
آفتاب، ۲۴ خرداد ۱۳۸۶.
بازبینیشده در ۵دی ۱۳۹۰.
12.
↑ محمد
التونجی. معجم المعربات الفارسیة: منذ بواکیر العصر الحاضر. مکتبة
لبنان ناشرون، بیروت، ۱۹۹۸.
13.
↑ جلال
الدین السیوطی (برگردان محمدجعفر اسلامی)؛. ریشه یابی واژهها در قرآن.
شرکت سهامی انتشار، ۱۳۶۲.
14.
↑ آرتور
جفری(برگردان فریدون بدرهای). واژههای دخیل در قرآن مجید. توس،
۱۳۸۸.
15.
↑ حبیب
الله نوبخت. دیوان دین در تفسیر قرآن مبین. چاپخانه وزارت اطلاعات و
جهانگردی، ۱۳۵۳.
16.
↑ جلال
الدین السیوطی. المهذب فیما وقع فی القرآن من المعرب. مکتبة مشکاة
الاسلامیة، ۱۹۹۹.
17.
↑ أبو
منصور الجوالیقی. المعرب من الکلام الأعجمی علی حروف المعجم. طبعة
القاهرة، ۱۹۶۹م.
18.
↑ سعید
خوری شرتونی. اقرب الموارد فی فُصح العربیة والشوارد. منشورات مکتبة
آیة الله العظمی المرعشی النجفی، ۱۴۰۳ ه. ق.
19.
↑ حلام
الجیلالی. الأثیــــل والدخیــــل فــی معاجمنــا العربیـــــة. مکتبة
علوم اللغة العربیة؛ طَبعَةُ دارِ ابنِ حَزمٍ، ۲۰۰۳م.
20.
↑ شهاب
الدین أحمد الخفاجی. شفاء الغلیل فیما فی کلام العرب من الدخیل. طبعة
المطبعة الوهبیة مصر، ۱۳۸۳ ه. ق.
§
حجازی، محمود فهمی، «زبانشناسی عربی: درآمدی
تاریخی - تطبیقی در پرتو فرهنگ و زبانهای سامی»، تهران، سازمان مطالعه و تدوین
کتب علوم انسانی دانشگاهها، شرکت بهنشر، ۱۳۷۹.
|
|
|