۱۳۹۲ تیر ۸, شنبه

بن مایه تم موضوع درون مایه فرهشت بالاخره کی به کی و چی به چیه

Theme, a conceptual distillation of the story, is often listed as one of the fundamental elements of fiction. It is the central idea or insight serving as a unifying element, creating cohesion and is an answer to the question, 'What did you learn from the piece of fiction?' In some cases a story's theme is a prominent element and somewhat unmistakable (Morrell 2006, p. 263). wiki.

Themes are the fundamental and often universal ideas explored in a literary work. 
Motifs are recurring structures, contrasts, and literary devices that can help to develop and inform the text’s major themes.
Symbols are objects, characters, figures, and colors used to represent abstract ideas or concepts.
 http://www.sparknotes.com/sparknotes/


در داستان نویسی  عنصر وحدت بخشی  راگویند که اجزاء یا عناصر داستان را به نحوی به هم پیوند می‌دهد و درونمایه (یا «تم») داستان را تقویت می‌کند.  «بُن‌مایه» دارای کاربردهای زیر نیز می‌باشد.




عنوان  :  درونمايه(Theme)
نویسنده :  سمیه شیخ‌زاده
كلمات كليدي  :  ادبيات داستاني، عناصر داستان، درونمايه، موضوع، مضمون، نثر، ادبيات فارسي.
در هر اثر داستاني، عناصري وجود دارد كه قرار گرفتن آنها در كنار هم منجر به آفرينش يك اثر واحد مي‌گردد. اين عناصر عبارتند از شخصيت‌ها، فضا و مكان، هسته­ی داستاني، موضوع، توصيف، درونمايه... هر اندازه اين عناصر بهتر در كنار هم قرار بگيرند و پيوند محكم‌تري ميان آنها برقرار گردد، اثر نهايي از ارزش بيشتري برخوردار خواهد بود. در داستان اين وظيفه­ی مهم يعني هماهنگ كردن اجزاي داستان، برعهده­ی عنصر درونمايه است. در واقع، درونمايه ديگر عناصر داستاني را انتخاب مي‌كند و ميان آنها هماهنگي ايجاد مي‌نمايد.
درونمايه كه در زبان انگليسي به صورت Theme كاربرد دارد، در زبان فارسي به شكل‌هاي ديگري مانند مضمون و تم  هم ديده مي‌شود. درونمايه از دو بخش "درون" به معناي داخل و ميان و "مايه" به معناي اصل و بن هر چيز تشكيل شده است كه در مجموع به معني "اصل دروني هر چيز" است "مضمون" نيز در لغت به معني در ميان گرفته شده و آنچه از كلام و عبارت فهميده مي‌شود، آمده است.[1]
در تعريف درونمايه آمده است: "درونمايه، مضمون يا تم، فكر اصلي و مسلط هر اثر ادبي است. خط يا رشته‌اي كه در خلال اثر كشيده مي‌شود و وضعيت و موقعيت‌هاي داستان را به هم پيوند مي‌دهد. به بياني ديگر، درونمايه را به عنوان فكر و انديشه حاكمي تعريف كرده‌اند كه نويسنده در داستان اعمال مي‌كند. و به همين جهت است كه مي‌گويند درونمايه هر اثري جهت فكري و ادراكي نويسنده‌اش را نشان مي‌دهد."[2]
همان گونه كه گفته شد، درونمايه فكر حاكم بر داستان است. بنابراين به طور مستقيم نتيجه­ی تفكر و انديشه­ی نويسنده در مورد موضوع خاصي است. ايدئولوژي و نگاه نويسنده به جهان هستي سبب مي‌شود كه درونمايه اصلي داستان شكل بگيرد. ذكر اين نكته ضروري است كه بايد به تفاوت دو عنصر درونمايه و موضوع(subject) توجه كرد. موضوع و مضمون دو عنصر جداگانه هستند كه اگرچه بر يكديگر مؤثرند، اما نبايد آنها را يكي دانست. در تعريف موضوع آمده است: "موضوع شامل پديده‌ها و حادثه‌هايي است كه داستان را مي‌آفريند و درونمايه را تصوير مي‌كند. به عبارت ديگر موضوع قلمرويي است كه در آن خلاقيت مي‌تواند درونمايه­ی خود را به نمايش بگذارد."[3]
موضوع، يك انديشه­ی كلي و زيربنايي است كه با توجه به مناسبات ملموس و وقايع داستان توصيف مي‌شود، اما درونمايه داراي بياني انتزاعي است.[4]معمولا موضوع داستان، در يك كلمه قابل بيان است: عشق، انتقام، حسادت، مرگ، نبرد خوبي و بدي و تمام انديشه‌هاي اساسي انسان درباره زندگي. درونمايه­ی يك اثر نيز معمولا در يك جمله خلاصه مي‌شود. در واقع، درونمايه نگاه نويسنده به هر يك از موضوعات است. به اين ترتيب، مي توان نتيجه گرفت كه به تعداد نويسندگان، درباره يك موضوع خاص، درونمايه وجود دارد، زيرا درونمايه مطابق تعريف، دريافت و تجربه شخصي نويسنده به يك موضوع است. براي مثال موضوع عشق را در نظر بگيريم. عشق يك موضوع اصلي و شايد زيربنايي‌ترين موضوع داستاني است كه از آغاز مورد توجه نويسندگان در سراسر دنيا واقع شده است. تاكنون هزاران داستان كوتاه و بلند با اين موضوع به رشته تحرير درآمده است، اما هيچ يك از اين داستان‌ها به يكديگر شباهت كامل ندارند. حتي داستان‌هايي كه به تقليد از يك اثر نوشته شده‌اند، باز هم به طور كامل بر هم منطبق نيستند. اين تفاوت، همان درونمايه است كه تجربيات و ديدگاه نويسنده در شكل گيري آن نقش مستقيم دارد.
"نويسنده، ممكن است زندگي را زيبا، زشت، ترسناك، يأس‌آور، منسجم، آشفته، پراميد، معنادار، پوچ، باشكوه، بي‌اهميت، تصادفي، هدفمند، زودگذر، جاودانه و يا هزاران گونه ديگر ببيند. در هر حال، اين نگاه و ادراك نويسنده از هستي در تلقي او از موضوع داستانش تأثير مي‌گذارد و در سراسر اجزاي آن ريزش مي‌كند. بدين گونه داستان هر نويسنده –مثل تلقي هر كس از هستي- از نويسنده­ی ديگر متمايز و منحصر به فرد مي‌شود."[5]
براي روشن شدن مطلب، موضوع و درونمايه­ی داستان مشهور "داش آكل" نوشته­ی صادق هدايت را بررسي مي‌كنيم. داش آكل، داستان مردي است لوطي مسلك كه يكي از همشهريانش هنگام مرگ سرپرستي خانواده‌اش را به او مي‌سپارد. پس از رفت و آمد با اين خانواده، داش آكل عاشق دختر اين مرد، به نام مرجان مي‌شود، اما وفاي به عهد و مردانگي مانع از آن مي‌شود كه او علاقه‌اش را به مرجان ابراز كند.
موضوع اين داستان عشق است و درونمايه­ی آن در يك جمله چنين است: وفاي به عهد و مردانگي، سبب مي‌شود كه انسان از خواسته‌هاي خود بگذرد.
تشخيص درونمايه هميشه به اين سادگي نيست. نويسندگان غالبا ترجيح مي‌دهند كه درونمايه را به طور مشخص و واضع در اختيار خواننده قرار ندهند و خواننده بايد با خواندن كل متن به اين دريافت، دست پيدا كند، گاهي فكر حاكم و مسلط بر اثر، در قالب سخنان شخصيت‌هاي داستان به ويژه قهرمان ارائه مي‌شود. پي­رنگ، زاويه­ی ديد، توصيف‌ها، عنوان داستان، لحظات كليدي و تأكيدهاي نمادين معمولا شواهد خوبي براي يافتن معناي داستان به شمار مي‌رود.[6]
درونمايه را با پيام داستان نيز نبايد يكي دانست. ممكن است پيام و دورنمايه­ی يك داستان يكي باشد، اما اين مطلب به معناي ضرورت اين اتفاق نيست. پيام، يك مطلب اخلاقي و آموزنده است، اما درونمايه ممكن است اين ويژگي‌ها را نداشته باشد و حتي گاهي خصوصيتي ضد اخلاقي داشته باشد.[7]
اگر چه درونمايه، يكي از عناصر اصلي داستان است، اما برخي از داستان‌ها فاقد اين عنصر هستند، مانند داستان‌هاي جنايي و پليسي يا داستان‌هاي ترسناك كه هدف آنها صرفا سرگرمي مخاطب است.
به طور خلاصه مي‌توان گفت: وظيفه­ی درونمايه، ايجاد هماهنگي و انسجام اجزا و عناصر داستاني ديگر است. چون زماني كه نويسنده فكر خاصي را بر اثر خود مسلط مي‌كند، بر اساس آن به چينش ساير عناصر دست مي‌زند. از سوي ديگر، ساير عناصر نيز مي‌توانند در روند شكل­گيري و تكامل درونمايه مؤثر باشند.
 


[1] . نك: داد، سيما؛ فرهنگ اصطلاحات ادبي، تهران، مرواريد، 1375، چاپ دوم، ص 131.
[2] . ميرصادقي، جمال؛ عناصر داستان، تهران، سخن، 1385، چاپ پنجم، ص 174.
[3] . نك: همان، ص 217.
[4] . نك: انوشه، حسن (به سرپرستي)؛ فرهنگنامه ادبي فارسي (دانشنامه ادب فارسي 2)، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1376، چاپ اول، ص 588.
[5] . مستور، مصطفي؛ مباني داستان كوتاه، تهران، مركز، 1379، چاپ اول، ص 30.
[6] . نك: همان، ص 32 و اسكوكز، رابرت؛ عناصر داستان، ترجمه فرزانه طاهري، تهران، مركز، 1377، چاپ اول، ص 22.
[7] . نك: ميرصادقي، جمال؛ عناصر داستان، صص 176 و 177.