۱۳۹۲ تیر ۸, شنبه

نمونه ای دیگر از زبان "رسمی" و ادبیات عامیانه افغانستان امروز

تحليل بن مايه هاي پايداري درترانه هاي عاميانه افغانستان

« سنت ادبي افغانستان در دو سبك و شيوه كاملا متفاوت شكل يافته و سامان گرفته است ؛ يكي ادبيات عاميانه كه متضمن روح و روحيه قبايل و قانون قبيله اي است و ديگر ادبيات فارسي(رسمي) كه مختص طبقات تحصيل كرده است».‌1مقصود از ادبيات عاميانه در عبارت فوق آن بخش از ادبيات يك قوم يا ملت است كه روايت گفتاري رسالت نگهباني اش را به عهده مي گيرد و كاربرد عمومي ماندگارش مي سازد .
همچنان كه محتواي ادبيات رسمي ، شامل انواعي از قبيل حماسه ، تراژدي ، كمدي ، شعر غنايي و نظاير آن است . تــرانه هاي عاميانه (folk songs) نيز مضمونهاي متنوعي دارند . شرح درگيري قهرمانان يا مرثيه هايي كه در مرگ پهلـوانان محبوب ملي و قومي سروده شده اند از جمله مضامين عمده اين بخش از ادبيات هستند كه در قالب تصنيف ها ، مثل ها ، لالايي ها و ... در ميان مردم معمول و متداولند.
در خصوص رابطه عنصر پـايداري و ادبيات عاميانه نظريات مختلفي وجود دارد . غالي شكري در اين خصوص مي نويسد : « آنچه مسلم است اين است كه تا چندي پيش مصداق راستين شعر پايداري را ـ از يك ديدگاه بنيادي ـ شعر توده اي يا به ديگر سخن ، شعر عاميانه مي دانستند»2 در مقابل اين نظريه افراطي عده اي عقيده دارند كه ادبيات پايداري با شكل عــاميانه ادبيات كه مخصوص اقوام ، قبايل و ملتهاي مختلف است سازگاري ندارد؛ چرا كه ادبيات پايداري حتماً بايد جنبه فراملي و انساني داشته باشد ، اما به نظر ميرسد جنبه انسـاني ادبيات مقاومت، لزوماً با شكل قومي و ملي آن تعارضي ندارد . آثار برجسته ادبي فراواني در حوزه مقاومت و پايداري وجود دارد كه در عين برخورداري از جنبه هاي ملي ، ميهني ، قومي و حتي نژادي به شهرت جهـاني دست يافته اند و در خـارج از قلمرو جغرافيايی خود منشـأ اثر بوده اند .3
كهن ترين نمونه هاي ادبيات پايداري عاميانه كه از يونان باستان بر جاي مانده ، اشعاري است متعلق به طوايف «دوريان» است كه با الهام از جنگهـاي «يونان»و«ايران» و جنگهـاي «مديك» سروده شده اند.4 در ايران باستان نيز ترانه هايي از اين نوع درباره مرگ «سياوش» وجود داشته كه شكل خاصي از آن هنوز هم در «كهكيلويه» خوانده مي شود و به «‌سوسيوش»‌ معروف است.5
از سده هاي آغازين پس از اسلام نيز دو شعر به زبان عاميانه بر جاي مانده كه مضامين پايداري در آنها مشاهده مي شود. يكي از اين اشعار را «يزيد بن مفرغ» در هجو و مذمت «عبيدالله بن زياد» سروده و ديگري را «عباس بن طرخان» در تأسف بر خرابي سمرقند. «ذبيح الله صفا» ماجراي شعر نخست را به صورت زير نقل كرده است؛
« يزيد بن مفرغ ، برادرِ عبيدالله بن زياد را هجو كرد لذا عبيدالله او را به زندان انداخت و فرمود تا به او نبيذ شيرين و شبرم نوشانيدند و خوك و گربه اي به او بستند و در بصره گردانيدند. چند كودك فارس زبان به دنبال او راه افتادند و مي گفتند: «اين چيست؟ اين چيست؟»‌و او مي گفت:
آب است و نبيذ است
عصارات زبيب است

سميه روسپيذ است6


شعر عباس بن طرخان هم ازقرار زير است :
سمرقند كندمند
بذينت كي افكند
از چاچ ته بهي
هميشه ته خهي7


كهن ترين شعر مقاومت عاميانه كه در قلمرو افغانستان كنوني سروده شده و به دست ما رسيده به دنبال يك واقعه تاريخي و توسط مردم بلخ ساخته شده است. توضيح آنكه اسد بن عبد الله حاكم خراسان در سال 108 ه‍ . ق براي جنگ با امير ختلان و خاقان ترك بدان سامان رفت و شكست خورده به بلخ باز گشت. بلخيان او را در شعري با لهجه دري هجو كردند كه كودكان بلخ آن را مي خواندند:
از ختلان آمذيه
به روي تباه آمذيه
آواره باز آمذيه
بيدل فـراز آمذيه8


در ميان اعراب هم روايت افسانه اي از زندگي «عنتره بن شداد»، شاعر سلحشور دوران جاهليت و صاحب يكي از معلقات سبع، به عنوان كهن ترين نمونه اين قسم از ادبيات معرفي شده است. «غـالي شكري» درباره آن مي نويسد:‌« سرگذشت عنتره كهن ترين حماسه توده اي(= مردمي / عاميانه) است كه نمودگار پايداري قهرماني مردم اين منطقه از جهان را در قالبي همساز با تكامل داستاني به معناي قديمي آن طرح ريزي مي كند … سرگذشت عنتره قصه زندگي برده اي است كه زنجير بردگي بشكست و آنگاه قبيله خود و سپس تمامي امت عرب را آزاد ساخت … نبرد بر ضد بردگي و جدايي نژادي مضمون سرگذشت است و اين مضموني سياسي است كه وجدان انسان را از نخستين فرياد بر ضد نابرابري لبريز مي سازد. اين فرياد مي گويد: آدميان اعضاي يك پيكرند و ريشه نژاد يا رنگ پوست نمي تواند ايشان را بر يكديگر برتري بخشد». 9
در افغانستان نيز ادب عاميانه حضوري گسترده و چشم گير دارد. به طوري كه « بخش اعظم ادبيات واقعي اين كشور نامكتوب است و از طريق آوازهـا و ترانه هـاي عاميانه اي كه شاعران حرفه اي و آواز خوانان دوره گرد مي خوانند از جايي به جايي و از نسـلي به نسـل ديگر منتقـل مي شود».10علاوه بر اين ، حضور اقوام و زبانهاي گوناگون و متعدد در افغانستان موجب شده است كه ادبيات عاميانه اين كشور از تنوع و غناي كم نظيري برخوردار گردد. چنانكه قوميتهاي «ازبك» ، «تاجيك»،«تركمن»، «پشتون»، «هزاره»، «بلوچ» و … هر كدام از ميراث ادب عاميانه مخصوص به خود برخوردارند. در ميان ازبكها ترانه هايي به زبان تركي جغتايي مشهور است كه تعدادي از آنها به «امير عليشير نوايي» ، نقاش ، مورخ سيــاستمدار و شــاعر بزرگ قرن نهم هجري منسوب شده است.11 در«ديوان لغات الترك» ‌ هم شعري به اين زبــان نقل شده كه از هجـوم چنگيز به خطه ماوراء النهر خبر مي دهد .12 نوعي از ترانه هاي عاميانه با وزنهاي كوتاه نيز درميان تاجيكان افغانستـان رواج دارد كه به آنها «ميد ه » ‌مي گويند .13 در قلمرو زبـان و فـرهنگ «پشتو» نيز « لَنْدي» يكي از مظــاهر ادب شفــاهي و از جمله قديميترين اشكال شعر در اين زبان است .14 اما «شِيْر»‌ در فرهنگ بلوچي و «مَخْتِه»‌ در ميان طوايف هزاره ـ بر خلاف لندي ، ميده و ترانه هاي ازبكي كه درون مايه هايي غنايي و عاشقانه دارند ـ واجد مضامين ادب پايداري هستند. شير‌ نوعي شعر فلكلوريك حمـاسي در ادب شفـاهي بلــوچي است كه داستــانهاي مقاومت مردم بلوچ در برابر مهـاجمان عرب ، مغول ، هندي و انگليسي را روايت مي¬كند.15«مخته»، نيز نوعي آيين سوگواري در طوايف هزاره است كه از نمايش ، شعر و موسيقي تلفيق شده است.16«مخته»‌ درون مايه اي حماسي و تراژيك دارد و به اين صورت اجرا مي شود كه« وقتي جنازه مبارز ناموري را از ميدان نبرد به روستا يا قبيله اش مي آورند مردم بر گرد آن حلقه مي زنند و زني كه معمولا مادر يا خواهر مقتول است بر مي خيزد و گوشه چادر را زير لبه كلاه خود مي گذارد و بقيه چادر را از پشت سر مي آويزد و نوحه خواني مي كند. توصيف دلاوري هاي جنگاور، چگونگي كشته شدن وي، وضعيت خانواده و آنچه از او به جاي مانده، موضوعـات اصلي مخته هــا هستند. در اين آيين ، زن مخته خوان با شيون هاي آهنگين و كلام حماسي خود كه برخاسته از تاريخ پر از جنگ افغانستان است ، مردان ايل را كه اينـك خـسته و افـسرده¬اند به پـايـداري در بـرابـر دشمن بر مي انگيزد».16ويژگي اصلي اين سنت، ابداع و ابتكار شخصي در آن است؛ چرا كه كيفيت اجراي مخته، بستگي تام و تمام به اطلاعات ادبي و توانايي هاي هنري مخته¬گر دارد. مهمترين مخته هاي برجاي مانده عبارتند از: مخته «فيضوخان»، قهرماني از قره باغ غزني كه در سال 1297ق در جنگ با انگليسي ها به شهادت رسيد، مخته« نجف بيگ شيرو» ‌از مردان بزرگ هــزارجات كه در يك تهاجم ناگهاني از سوي كوچيهــا ( عشـاير پشتون ) ـ با تحريك و پشتيباني نادر خان ـ به شهادت رسيد و مخته «گل محمد خــان»‌ كه در سال 1308 ش در نبرد با بچه سقا كشته شد. مخته ها در وزنهـا و قالبهاي مختلفي سروده شده¬اند. مثلا در مخته گل محمدخان، هر سه مصراع از يك رديف و قافيه متابعت مي كنند و بعد از آن سه مصرع ديگر به عنوان ترجيع مي آيد و اين قاعده تا پايان ادامه مي يابد و در نهايت مخته قالب ترجيع بند به خود مي گيرد.17
در اينجا بايد يادآوري كنيم كه ادبيـات عـاميانه قوم هزاره ـ نسبت به ساير اقوام افغانستان ـ از درونمايه ها و موضوعات مربوط به پايداري و مقاومت بهره بيشتري دارد. طوايف هزاره كه عموما شيعه هستند علاوه بر اختلاف نژاد و زبان از نظر مذهب نيز با ساير قوميت ها اختلاف دارند. لذا همواره از سوي حكومت ها و اقوام ديگر مورد هجوم و آزار واقع شده اند. اين مسأله رنگ حماسي غليظي به ادبيات شفاهي اين قوم بخشيده است. به گونه¬اي كه حتي در لالايي هايي كه براي كودكان خردسال خوانده مي¬شود. سخن از جنگ، نبرد، خونخواهي، انتقام و … است درحاليكه درونمايه لالايي هاي ساير ملل را عموماً مضامين غنايي تشكيل مي دهد.

كته شوه ميدو موره kota Šova meydu mora /
د جنگ كافرو موره da jange kaferu mora /
خونخوايي آته¬ي خو موره / xun xayi atey xu mora 

يعني :
(فرزندم ) اگر بزرگ شود به ميدان مي رود / به جنگ كافران مي رود / به خونخواهي پدر خود مي رود.18

البته در گويش هزاره اي كه شاخه اي از زبان فارسي است اشعاري با مضامين غنايي هم ديده مي شود.19 از جمله اين اشعار دوبيتي هايي هستند كه به آنها «بايت» گفته مي شود. در لهجه هراتي نيز دو بيتي هايي موسوم به «چار بيتي»‌ وجود دارد كه اغلب مضامين عاشقانه دارند.20 مشهورترين اين دو بيتي ها مربوط به «سياه مو»‌ و «جلالي»‌ دو دلداده پر شور ولايت غور است كه داستان عشق خود را به شعر در آورده اند.21
اصولا ادبيات پايداري عاميانه را به دو دسته مي توان تقسيم كرد. يك دسته اشعار عاميانه كه شاعر مشخصي ندارند و ذوق جمعي مردم آنها را پديد آورده است و دسته ديگر اشعاري كه شاعران به منظور نفوذ و تأثير بيشتر در مخاطب عام به زبان مردم كوچه و بازار سروده اند.
قديمترين نمونه اشعار دسته اول در افغانستان، مفردي است مربوط به زمان شاه شجاع الملك فرزند تيمور شاه كه سجع سكه او اين بيت بود :
سكه زد بر سيم و زر ، روشن تر از خورشيد و ماه
نــور چشم دُرّ دُرّان شـــه شجـــاع الملك شـاه


اما مردم مفرد زير را به حال اين پادشاه مزدور مناسب تر يافته بودند :
سكــه بر سيم و طلا زد ، شـه شجــاع ارمــني
نـور چشم «‌لارد»‌ و«‌برنس»22، خاك پاي كمپني23


شعر ديگري كه در اين خصوص مي توان ذكر كرد به دوره تسلط مجدد انگليسي ها بر كابل باز مي¬گردد. روز دوازدهم اكتبر 1789 م ، ژنرال «رابرتس»‌ با تعدادي از سپاهيان انگليس به منظور سخنراني و تشريح خط و مشي سياست خويش به سوي بالاحصار، كه مردم را در آنجا جمع كرده بودند روانه شد. در ميان مردم فروشندگان دوره گرد هم با زنبيل¬هاي ميوه و آجيل حضور داشتند. يكي از اين فروشندگان كه زنبيل بزرگي از انگور روي سر داشت راه مي رفت و فرياد مي زد :
محمد جان خان مرد ميدان است
ايوب خان شير غران است
مير بچه خــان رس رسـان است
آزادي فخـــر افغـان است
رايــت كـل لات كـلان است
بيــا برادر انگــور بخر24


«محمدجان خان»، « ايوب خان» و «ميربچه خان» از سرداران دومين نبرد افغان و انگليس بودند كه نامشان در شعر فوق ذكر شده است.
پس از سقوط دولت كمونيستي در سال1371 ش و ورود مجاهدين به كابل نيز ذوق انتقادي مردم نمونه ديگري از اين اشعار را خلق كرد. رفتار نامناسب مجاهدين سر مست از پيروزي با مردم كابل و قدرت طلبي فرماندهان نظامي و سياسي كه اين شهر را به صحنه برادركشي و جنگ¬هاي خونين بدل ساخته بود، موجب يأس و سرخوردگـي مردم از آنهـا شد. در چنين روزگـاري بود كه كودكان كوچه هاي كابل ترانه معروف «قو قو برگ چنار»‌ را مناسب شرايط تحريف كرده و در حين بازي مي خواندند. اصل سرود كه به صورت دسته جمعي و همراه با نشستن و برخاستن بچه ها خوانده مي شود چنين است ؛
قو قو ، برگ چنار
دخترا نشسته قطار
مي چينن دانه انار
كاشكي كفتر مي بودم
به هوا پر مي زدم
ريگ دريا مي چيدم
آب زمزم مي خوردم
شير گفت آلا آلا
مه گفتم درد و بلا. 


قريحه انتقادي كودكان شعر فوق را به صورت زير تغيير داده بود :

قو قو برگ چنار
رهبرا نشسته قطار
مي چينن پوند و كلدار
كارشان قتل و كشتار
كاشكي رهبر مي بودم
به هوا پر مي زدم
آب زمزم مي خوردم
كاشكي «صبغت»‌ مي بودم
سر قدرت مي بودم
كــاشكي «ربـاني»‌ مي بودم
سر چوكي مي بودم
كاشكي « سياف »‌ مي بودم
دبين لحاف مي بودم
كاشكي « گيلاني »‌ مي بودم
دالر داني‌ مي بودم
«‌گلو»‌ گفت آلا آلا
«‌مسعود»‌ گفت درد و بلا.25


اما دسته دوم از ادبيات مقاومت عاميانه كه توسط شاعران و سخنوران پديد مي آيد در افغانستان نماينده برجسته اي ندارد. در صورتي كه «علي اكبر دهخدا» و «سيد اشرف الدين گيلاني» دو آفريننده شاخص اين گونه آثار در ايران معاصر به شمار مي روند.26 اين دو شاعر محبوب و مردمي كساني هستند كه شكل، زبان و وزن ترانه¬هاي عاميانه را با مايه هايي از طنز و هجو براي بيان مضمونهاي سياسي ، اجتماعي و انتقادي بكار برده اند. در جهان معاصر عرب «بيرم التونسي»‌ را به عنوان نماينده اين دسته از شاعران مي شناسند. غالي شكري درباره او مي نويسد : «در اين زمينه سخنوري بزرگ و توانا مانند بيرم التونسي توانسته است مصر را به شكل چراغي فروزان در دل دوستان و تيري جانشكار در سينه جهانخواران گنجبردرآورد . . . بيرم التنوسي را مي توان از اين ديدگاه بنيانگـذار و پرورنده جنبش سخن سرايي توده اي (= مردمي/ عاميانه) هم روزگار مصر دانست كه پس از وي «صلاح جاهين»‌ «‌عبدالرحمن الانبودي» و «‌سيد حجاب»‌ آن را دنبال كردند».27
با آنكه در ميان شاعران افغانستان كسي را هم طراز با بيرم التونسي يا حتي نسيم شمال نمي توان يافت، از بعضي دو بيتي هاي «فضل احمد پيمان» هم نمي توان صرف نظر كرد. اين دوبيتي سراي افغانستان كه به «سوگوار» مشهور است نمونه هاي بعضاً جالب توجهي را در اين زمينه عرضه كرده است.

الهي روس را رنجــور بينم
اسيـر لانه ، زنبـور بينم
مثال كنده پاچال قصـاب
سرش را بر دم ساطور بينم
***
الهي شهر مسكو در بگيـره28
تزار كهنه و نـودر بگيره
به هرجا هست آثار كمونيزم
بسان تيل مندو29در بگيره30

در اينجا بايد ياد آوري كنيم كه اغلب شـاعران افغانستــان ـ علي رغم آنكه به زبان عوام سخن نگفته اند ـ به صورتي گسترده ازكنايات ، اشارات ، ضرب المثلها و عقايد عامه براي مضمون پردازي هاي شاعرانه استفاده كرده اند. براي رعايت اختصار تنها به ذكر چند نمونه اكتفا مي كنيم.
«ريگ در كفش كسي گذاشتن»‌ را كه كنايه از آزار و اذيت كردن است. محمد كاظم كاظمي در بيت زير به كار برده است.
گفت جنگ و جدل از مرد دعا مپسنديد
ريگ در كفش فروهشته ما مپسنديد31


درگرفتن (=آتش گرفتن ) پوستين و پريدن كيك ، كنايه از اين است كه شخصي در زمان قدرت و امنيت خود به آزار و اذيت ديگران مبادرت نمايد و به محض اينكه احساس خطر نمود از معركه بگريزد. تعبير فوق در بيت زير دستمايه مضمون پردازي شده است.

اكنون كه پوستين وطن در گرفته است
مانند كيك در پي پرواز و جستن است 32


پس از كاري به دو زانو نشستن نيز كنايه از آن است كه كسي عمل نادرستي را انجام دهد و با تغيير حالت وانمود كند كه كار ، كار او نبوده است.
اين آتشي كه بار ندامت به دوش اوست
از بعد خجلتي به دو زانو نشستن است33


كاربرد كنايات و مثلهاي عاميانه در شعر افغانستان حديث مفصلي است كه بحث پيرامون آن نيازمند پژوهشي.
+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم اسفند 1388ساعت 23:25  توسط هیلی چخانسوری