انجیل متا باب دوم بند یکم:
و چون عیسا در ایام هیرودیس پادشاه در بیت لحم یهودیه تولد یافت، ناگاه مجوسی چند از مشرق به اورشلیم آمده گفتند: کجاست آن مولود که پادشاه یهود است زیرا که ستاره او را در مشرق دیدهایم و برای پرستش او آمدهایم.
در آن زمان شاهنشاهی پارتیان (اشکانیان) و امپراتوری روم دو قدرت بزرگ جهان بودند و یهودیه زیر فرمان روم بود. شاید مسیحیان برای اعتبار بخشیدن به پیامبر خود این داستان را نقل کردهاند، داستانی که در باره ی زایش مهر است.
در میان جشنهای زایش مسیح، جشن اپیفانی یکی از آیینهایی است که در آن میتوان ارتباط میان مسیحیت و آیینهای کهن شرق را جستجو کرد. این واژه به معنیتجلی یافتن و شناخته شدن و آشکار شدن است.لغتنامه ی دهخدا نام این جشن را عید خاج شویان آورده است و می نویسد: در جنوب شهر اصفهان یک قصبه ارمنی بنام جلفا موجود است اهل اصفهان هم این لفظ را می دانند چه هر سال در روز معینی اهل جلفا در کلیساها جمع شده خاچ حضرت مسیح را می شویند و آبش را به تبرک میبرند و نام آن روز خاچ شویان است.
اپیفانی جشنی است برای بزرگداشت آنچه که مسیحیان آن را تجسد خداوند در پیکر مسیح مینامند. این جشن که اکنون در روز ششم ژانویه برگزار میشود تا سالهای گذشته یکی از مهمترین و اصلیترین جشنها در برخی از کشورهای غربی بود.
اپیفانی در باور کلیساهای غربی و کاتولیک روزی است که مغانی از شرق برای ستایش مسیح تازه به دنیا آمده به دیدار او و مادرش مریم میروند. موضوعی که در آثار بسیاری از نقاشان اروپایی نیز دیده میشود: ستایش مجوسان.
مغان شرقی در این روایت مسیحی، برای زایش مسیح هدایایی بردهاند: طلا، کندر و مُرکه صمغ نوعی درخت است.
در روایت برخی کلیساهای شرقی و ارتدوکس، روز اپیفانی روز غسل تعمید مسیح در رود اردن است، یعنی همان روزی که اکنون نیز در کلیسای ارامنه به عنوان زادروز مسیح جشن گرفته میشود.
مطابق روایت انجیل متی، یکی از انجیلهای چهارگانه و رسمی، زمانی که مسیح در بیت لحم و در دوران پادشاهی هیرود به دنیا میآمد، سه مغ از شرق به اورشلیم میرسند و از هیرود سراغ پادشاه یهودیان یا همان مسیح را میگیرند. او آنان را به بیت لحم راهنمایی میکند، جایی که سرانجام مغان، نوزاد و مادرش را مییابند و هدایای خود را تقدیم او میکنند.
اما در روایت انجیل متی سخنی در مورد نام، تعداد، خاستگاه و قومیت این مغان وجود ندارد. با این حال باور بر آن است که آنها سه مغ بودند به نامهای کاسپار، ملکیور و بالتازار که به نام سه پادشاه شرقی نیز شناخته میشوند و یکی از آنها، ملکیور، از ایران است.
نخستین شاهدی که با جزییات بیشتری در مورد این مغان سخن میگوید انجیلی است به نام انجیل طفولیت که از سوی کلیسا به طور رسمی جزوانجیلهای مشکوک شناخته میشود.
انجیل طفولیت همانگونه که از نام آن نیز برمیآید بیشتر به ماجراهای دوران کودکی مسیح میپردازد. بخشهایی از این انجیل الهام بخش هنرمندان سدههای میانی برای خلق آثار هنری بوده است.
در نسخه سریانی این انجیل به طور خلاصه چنین آمده است: زمانی که مسیح در بیت لحم یهودیه و در زمان پادشاهی هیرود به دنیا آمد، مغانی از شرق، مطابق پیش بینی زرتشت، به آنجا آمدند و با خود هدایایی از طلا، کندر و مُر آوردند.
در این روایت به نام زرتشت اشاره شده است که در انجیل متی به چشم نمی خورد. بر مبنای این انجیل، انجیل دیگری به نام انجیل عربی طفولیت نیز وجود دارد که در آن نیز به پیشبینی زرتشت اشاره شده است.
اما روایت دیگری از انجیل طفولیت به زبان ارمنی وجود دارد. این انجیل ارمنی کهنترین و یگانه متن به جای ماندهای است که در آن به نام وهویت این مغان اشاره شده وداستان آنها بیان شده است. فشرده ای روایتی که در انجیل طفولیت ارمنی در باب مغان آمده چنین است:
زمانی که فرشته، بشارت بارداری مسیح را به مریم میدهد روز پانزدهم از ماه نیسان برابر با هفتم فوریه در چهارمین روز هفته و سومین ساعت روز بود. پس از آن فرشته به سوی سرزمین ایران میرود و این بشارت را به پادشاهان مجوس (مغان) میدهد و میگوید آنان باید به ستایش این نوزاد بروند. آنگاه ستارهای به مدت نه ماه سپاه پادشاهان مغ را راهنمایی میکند تا آنان هنگام تولد مسیح سرمیرسند.
در آن دوران پادشاهان پارسی نیرومندتر از سایر پادشاهان در مشرق زمین بودند. این پادشاهان سه برادر بودند: نخستین آنها ملکون پادشاه ایران بود، دومی گاسپارکه بر هندوستان فرمان میراند و سومی بالتاسار که حکمران عربستان بود.
ماجرای این سه مغ بار دیگر در بخش یازدهم انجیل طفولیت، با نام آمدن مغان با شرح زیادتری تکرار میشود.
بنا بر این روایت آنها با سپاهیان بسیار زیادی به اورشلیم وارد میشوند. مغان دوازده فرمانده را به عنوان پیشقراول سپاهیان خود گمارده بودند، به گونه ای که هر فرمانده هزار سپاهی داشت و به این ترتیب شمار سپاهیان به دوازده هزار نفر میرسید.
هیرود از آنان میپرسد: شما چگونه از به دنیا آمدن این کودک آگاه شدید؟ آنها در پاسخ به سندی اشاره میکنند که از پدرانشان، مهر و موم شده بهایشان رسیده است.
سندی که بنابر گفته مغان، آن را خداوند فرو فرستاده و از طریق آدم نسل به نسل گردیده و از نوح به پسرانش و به ابراهیم و به ملچیزدک رسیده و او آن را به کوروش، پادشاه پارسی سپرده است. این سند مهر و موم شده در اتاقی نگهداری شده تا زمانی که فرشته به سراغ آنان میرود.
در این روایت هدایایی که مغان آوردهاند گوناگون است. چنانچه ملکون، پادشاه ایران، چوب عود، مُر، پارچههای اعلاء، جامه ارغوانی و هدایای گرانبهای دیگری تقدیم میکند.
گرچه در این روایت و روایتهای همانند، تنها یکی از مغان از ایران است، اما در ریشه ایرانی مُغ تردیدی وجود ندارد. کلمهای که با دگرگونی اندکی در زبانهای اروپایی نیز دیده میشود. اما در مورد ریشه نامهای این سه مغ و معانی آنها اختلاف فراوانی وجود دارد.
مارکوپولو نیز در سفرنامهاش نوشته است: وقتی به پارسه رسیدم سراغ آرامگاه سه پادشاه مغی را گرفتم که برای پرستش آقایمان عیسای مسیح آمدند. اما هیچ کس از آنان خبری نداشت. او از این بیخبری تعجب میکند. وی سپس می نویسد که مزار آنان را در شهر ساوه یا به قول وی سابا زیارت کرده و شرحی هم از آرامگاه میدهد. پس از شرح کوتاهی در مورد آرامگاه آنان، مینویسد که بدن آنها همچنان در تابوت سالم مانده است. این بخشی از دیده های مارکو در سال ۱۲۷۰میلادی است.
اما این تنها مکانی نیست که از آن چونان آرامگاه مغان پارسی نام برده شده است. در کلیسای سنت ائوستورجو در شهر میلان ایتالیا، نمازخانهای به نام نمازخانه مغان وجود دارد که در آن تابوت سنگی بزرگی نهاده شده است و باور مردم بر آن است که بقایای پیکر آنها از کلیسای ایاصوفیه به این کلیسا در میلان آورده شده است.
میتوان در زیرزمین بیشتر کلیساهای تاریخی اروپا، از جمله کلیسای بزرگ کلن، باقی مانده نیایشگاه های میترایی را یافت. سبب شهرت کلیسای بزرگ کلن در دنیای مسیحیت، گذشته از بزرگی آن (زیربنای تقریبی ۷۹۱۴متر مربع)، تابوت طلایی میباشد که در آن اسکلت سه پادشاه مقدس یا مغ های مقدس مشرق زمین قرار دارد.
اسکلت ها را اسقف اعظم راینالد فون داسل در سال ۱۱۶۴مسیحی از شهر میلان ایتالیا به کلن آورد.
در سال ۱۲۲۵بخاطر تعداد روزافزون زواری که برای زیارت مغهای مقدس به این نیایشگاه می آمدند، خواستند تا نیایشگاهی بزرگ بسازند و به سبب جنگ و درگیری داخلی این کار نزدیک ششصد سال به درازا کشید و در هزار و هشتصد و هشتاد کار ساختمان پایان گرفت.
در سال هزار و نهصد و پنجاه و دو اپرایی توسط جیان کارلومینوتی برای تلویزیون به زبان انگلیسی نوشته شد به نام امال و میهمانان شبانه. ماجرای زندگی یک پسربچه فلج به نام امال که با مادرش در کلبهای حقیر زندگی میکند و سه پادشاه مجوس را که برای تقدیم هدایا به مسیح نوزاد، عازم بیتلحم هستند به خانه خود پناه میدهد. مادر ستمدیده و بینوای امال در اثر وسوسه شیطان درصدد برمیآید که قسمتی از هدایای گرانبهایی را که سه مجوس برای تقدیم به نوزاد به ارمغان میبرند برباید و به فرزندش بدهد ولی دزدیاش فاش میشود. سه مجوس که به بینوایی او پی میبرند او را می بخشند. اما از روی سادهدلی، چوبهای زیربغلش را توسط ایشان برای نوزاد میفرستد. معجزهای رخ میدهد و امال شفا مییابد.
منوتی در مقدمه این اپرا که برای کودکان نوشته توضیح میدهد که در ایتالیاپاپانوئلوجود ندارد و به جای او سه پادشاه برای اطفال خوب هدیه و تعارف میبرند. ملکیور ایرانی به صورت پیرمردی با ریش بلند و سفید و کاسپار درچهره مردی کر و خل وضع برایشان ظاهر میشود.
در سال هزار و هشتصد و نود و یک نیز اپرایی با نام مجوس در پنج پرده و شش تابلو توسط ژول ماسنه فرانسوی تنظیم شده است. موضوع این اپرا داستان جنگ بین ایرانیان و تورانیان در سرزمین باختر یا بلخ است.
در کلیساینتردامدر پاریس که از بناهای باشکوه سده دوازدهم میلادی و یکی از شگفتیهای معماری گوتیک است، صحنهای از این واقعه، با مجسمه، نشان داده شده است. درورودی کلیسای شهراولم در جنوب آلمان نیز صحنه دیگری از این واقعه تصویر شده است. در شهرشانتییی واقع در شمال پاریس، که از کاخهای زیبای تابستانی است وموزه آن دارای آثار بسیار گرانبهاست، تصویری از ملاقات سه مجوس با یکدیگر تحت عنوان ساعات بسیار گرانقدر موجود است. تصویر دیگری از سواری سه مجوس بر اسب، تحت عنوان سواری در کاخ معروف به ریکاردی در شهر فلورانس هست که درآن سه مجوس و همراهانشان در لباس سلاطین مدیسی دیده میشوند.
در موزه متروپولیتن نیویورک نیز تابلویی با نام ستایش پادشاهان اثر هیه رونیموس بوش موجود است. الساندو بوتیچلی نقاش مشهور و برگزیده ایتالیا که آثار نقاشیاش از مریم و وقایع مذهبی، در جهان معروف است نیز تابلوئی به نام ستایش مجوسان که در گالری صاحب منصباندر شهر فلورانس نگاهداری میشود. روبنس نقاش مشهور فلمان که آثارش از دیدگاه طرح و رنگآمیزی و قدرت و غنای تخیل در جهان مشهور است نیز تابلویی تحت همین عنوان ستایش مجوسان از خود باقی گذاشته که در موزه لوور پاریس است. رافایل نقاش شگفت انگیز رنسانس نیز تابلویی در باره ی شاهان مجوس دارد که در برلن نگه داری میشود.
برناردینو لویینی که از شاگردان معروفلئوناردو داوینچی بوده و در نقاشی فرسک سرآمد این طبقه از هنرمندان است نیز تابلویی با همین نام دارد که در موزهلوور است.
درفرانسه در شهری به نام تروا کوچهای به نام سه پادشاه هست که گوستاو فلوبر در رمان خود موسوم به مکتب عشق در فصل دوم از آن یاد میکند.
در زمینه ی ماجرای دیدار مغان شرقی یا پارسی با مسیح تازه به دنیاآمده، تفسیرهای فراوان وگوناگونی وجود دارد. از جمله آنکه دنیای مسیحیت خواسته تا پذیرفته شدن مسیح را در میان خردمندان، پادشاهان و مغان پارسی و شرقی نشان دهد.
اما باید به برآمدن مسیحیت از آیین مهر در دوران اشکانی توجه کرد. ستاره ی بیت اللحم و آمدن مغان به دیدار مسیح را می توان در آیین مهر به خوبی دید:
نیاکان ما شب آخر پاییز را شب زایش مهر و یا زایش خورشید می نامیدند و جشن باشکوهی بر پا می کردند و رسم بر این بود که به تپه ای می رفتند و با لباس نو، طی مراسمی از آسمان می خواستند که آن رهبر بزرگ را برای رهایی آدمیان گسیل دارد. زیرا باور داشتند که نشانه شب یلدا، ستاره ای است که بالای کوهی به نام کوه پیروزی پدیدار خواهد شد و همراه موبد بزرگ نیایشی می خواندند که هنوز بخشی از آن در بهمن یشت برجای مانده است:
آن شب که سرورم زاید
نشانه ای از ملک آید
ستاره از آسمان ببارد
همان گونه که رهبرم درآید
ستاره اش نشان نماید
در پایان بر این گمانم که سپاس و نیایش شاهزادگان اشکانی و مغان ایرانی بر ایزد مهر است که در آیین مسیح بدین گونه درآمده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر