متن حاضر سخنرانی خانم فاطمه
مینایی استاد و محقق فلسفه با عنوان: اهمیت لایب نیتس در فلسفه است که به مناسبت
چاپ کتاب "فلسفه لایب نیتس" نوشته ایشان روز سه شنبه 29 آبان در شهر کتاب مرکزی ایراد
شد.
لایب نیتس و الفبای فکر بشر
لایب نیتس در قرن هفده و هجده میلادی زندگی کرده است؛ یکی از غنی ترین و فعال ترین دوره های تاریخ فلسفه. از جوانی آثار فیلسوفان عصر جدید مثل فرانسیس بیکن و دکارت را می خواند، با اسپینوزا ملاقات می کند، آثار هابز انگلیسی را می خواند و به جان لاک نقد می نویسد.
از طرف دیگر آثار فیلسوفان قدیم را می خواند و بر خلاف روح زمانه ی جدید کاملاً به نحو جدی درگیر آنها می شود. از این جهت می توان لایب نیتس را با هگل مقایسه کرد. در هر دوی آنها روح جامعیت وجود دارد. البته هر کدام به صورتی.
لایب نیتس به دنبال حقایقی است که در هر رأی فلسفی می توان یافت. با لایب نیتس گویی عصر جدید افراط دکارتی ها را در طرد یکباره ی گذشته ی فلسفه جبران می کند. لایب نیتس به خصوص در تفکر دکارتی تبیین مکانیکی حرکات را نمی پسندد و دوباره علل غایی را (علاوه بر علل فاعلی) وارد منظومه ی فلسفه اش می کند. [نقد اصول دکارتی یکی از وجوه اهمیت فلسفه ی لایب نیتس است.]
از طرف دیگر نقد مبانی تجربه گرایی را به صورت نقد او از جستار در فهم بشر جان لاک می بینیم. با نقد تجربه گرایی، لایب نیتس امکانات عقل گرایی جدید را، که دکارت و اسپینوزا پایه ریزی کرده اند، در اوج خود نشان می دهد. عقل گرایی او تا جایی پیش می رود که به نظر کانت یک نظام جزمی می سازد. «جزمی» - همان طور که می دانیم – در نظر کانت یعنی «بدون بررسی مبادی شناخت، بدون سوال از اینکه شناخت چگونه ممکن است». حال، آن خواب جزمی که کانت می گوید با خواندن هیوم از آن بیدار شده، خواب لایب نیتسی است. البته از طریق پیرو لایب نیتس یعنی یوهان کریستیان ولف که فلسفه ی لایب نیتس را در نظام دانشگاهی آلمان جا می اندازد و تبدیل به نوعی فلسفه ی رسمی اش می کند.
از این لحاظ هم شناخت اندیشه ی لایب نیتس اهمیت دارد. مثلاً وقتی شأن اصل جهت کافی و تلقی لایب نیتس از ضرورت را بشناسیم، مسئله ی کانت با تشکیک هیوم در ضرورت را درک می کنیم. هیوم از اهل مابعدالطبیعه می پرسد «ضرورت را از کجا آورده اید؟»
کانت در تلاش برای پاسخ دادن به این تشکیک به انقلاب کوپرنیکی می رسد و نهایتاً ضرورت را جزو مقولات فاهمه قرار می دهد.
در هر حال شناخت فلسفه لایب نیتس درکی از شرایط تفکر عصر جدید فراهم می کند، هم از لحاظ فهم تضارب آرایی که در آن عصر وجود دارد و هم از لحاظ تعیین یکی از زمینه های تکوین انقلاب کانت که – همه می دانیم – مسیر فلسفه را پس از خودش تغییر داده است.
وجه دیگر اهمیت لایب نیتس به سبب کاری است که در منطق ریاضی به انجام رسانده است. لایب نیتس سعی داشته دستگاه علائمی پیدا کند که ما به ازای تصورات بسیط ما باشد. یعنی هر تصور را با یک علامت مشخص نمایش بدهد و به یک نوع «الفبای فکر بشر» برسد. هدف لایب نیتس به نوعی همان هدف دکارت و کانت است، یعنی به پایان رساندن اختلافات فکری در فلسفه و رسیدن به یقین نهایی.
به علاوه لایب نیتس منطق ارسطویی را نقد کرده است. خط فکری لایب نیتس در تاریخ فلسفه از طریق بولتسانو (1848 – 1781) که از مفهوم منطق ریاضی لایب نیتس دفاع می کند، و بعد فرگه و راسل که منطق ریاضی را پایه گذاری می کنند، تداوم پیدا کرده است.
این چند جنبه از اهمیت لایب نیتس در تاریخ فلسفه بوده است.
اما برای ایرانیان و کسانی که با فلسفه و تفکر اسلامی آشنایی دارند شناخت لایب نیتس خالی از فایده نیست. شما می توانید مثلاً تحول فکر ارسطویی را از طرفی در ابن سینا ببینید و ازطرف دیگر در لایب نیتس.
مقایسه ی تنوعی که در ظهور و بسط فلسفه یونانی در این دو نظام وجود دارد، می تواند کار جالب و ثمربخشی باشد. همین طور جنبه های آشنایی را می شود در فکر لایب نیتس تشخیص داد. اشاره ی کوتاهی می کنم: اصول فلسفی – منطقی سنت اسلامی، مثل اصل علیت، اصل محال بودن ترجیح بلا مرجح، محال بودن صدفه و اصل امتناع تناقض، در فلسفه لایب نیتس هم نقش بارزی دارد. یا در الهیات، لایب نیتس برهان وجوب و امکان را به واسطه ی توماس آکوینی از ابن سینا گرفته است. همینطور درباره ی برهان اتقان صنع و برهان وجودی هم در فلسفه لایب نیتس و هم در سنت اسلامی بحث شده است. در درک مونادشناسی هم تصور وحدت در کثرت و کثرت در وحدت نزد عرفا و حکمای اسلامی می تواند جنبه ی آینگی موناد برای کل جهان را به ذهن نزدیکتر کند.
چه بسا همین جنبه های مأنوس در فکر لایب نیتس باعث شده باشد او در شمار اولین فیلسوفان عصر جدید باشد که در مواجهه ی ایرانیان با تفکر غربی نام او ذکر می شود. از جمله در سوالاتی که بدیع الملک در 1307 قمری درباره متفکران غربی مطرح کرده و از مدرس زنوزی و مدرس یزدی جواب آنها را خوسته، نشانه ای از لایب نیتس نیز هست.
عبارت مدرس یزدی درباره لایب نیتس جالب است: « این مذهب منسوب به حکمای فرنگ در باب خالق موافق است با مذهب متکلمین شیعه ی اثنی عشریه ... و اینکه عالم را بهترین اقسام ممکنه الایجاد می دانند به عینه مذهب حکما و متکلمین اسلام است که تعبیر از آن به نظام احسن کرده اند».
بعد از این تاریخ احتمالاً اولین معرفی تفصیلی فلسفه لایب نیتس در کتاب سیر حکمت اروپای مرحوم فروغی آمده است. در آنجا خلاصه ای از نظریه جوهر، نظریه معرفت و الهیات او بر اساس مونادولوژی و عدل الهی و جستارهای نو آمده است.
بعد از آن، نوشته هایی از لایب نیتس و درباره ی لایب نیتس منتشر شده است.
از مونادولوژی چند ترجمه داریم. همین طور مکاتبات لایب نیتس و کلارک و رساله گفتار در مابعدالطبیعه لایب نیتس ترجمه شده است. در مجموع و در حال حاضر منابع مکتوبی در فارسی داریم که برای شناخت لایب نیتس می توان به آنها مراجعه کرد. کتاب رابرت لتا هم به نظر بحث خوبی در مبادی فلسفه لایب نیتس بخصوص مونادولوژی اوست. این کتاب اولین شرح جامع و تفصیلی فلسفه ی لایب نیتس به زبان انگلیسی است که در سال 1898 منتشر شده است. لتا، مونادولوژی و چند نوشته ی فلسفی دیگر لایب نیتس را به انگلیسی ترجمه کرده و مقدمه ی مفصلی با حواشی متعدد برای آن نوشته است. این کتاب، ترجمه ی همین مقدمه است. ترجمه ی لتا هنوز هم از ترجمه های معتبر مونادولوژی است و مقدمه و حواشی او هم به اذعان متخصصان فلسفه ی لایب نیتس همچنان می تواند سودمند باشد. می توانم به حواشی متعدد همین کتاب اشاره کنم که حاوی نقل قول های فراوان از آثار و مکاتبات لایب نیتس است و به فهم متن و فهم نظام لایب نیتس بسیار کمک می کند.
ویژگی دیگری که می توانم برای کتاب لتا ذکر کنم، روشنی و ظرافت بیان مؤلف است که کتاب را به عنوان شرح و هم تمهید مونادولوژی لایب نیتس قابل استفاده کرده است.
همین طور همدلی مؤلف با فلسفه لایب نیتس و با مابعدالطبیعه در کل، که در جدیت و عمق متن ظاهر شده است.
محتوای کتاب
کتاب" فلسفه لایب نیتس" چهار فصل دارد. فصل اول اطلاعات خوبی درباره ی زندگی لایب نیتس به خصوص فعالیت های علمی اش می دهد، از جمله کشف حساب دیفرانسیل و انتگرال، بنای فرهنگستان علوم برلین، کارهایی که برای تقریب مذاهب مسیحی می کند و فعالیت های سیاسی اش.
در فصل دوم اصول کلی فلسفه ی لایب نیتس معرفی می شود. نویسنده ابتدا اصول متافیزیکی و بعد اصول منطقی فلسفه ی لایب نیتس را مطرح می کند. لتا این اصول را پاسخ لایب نیتس به مسئله ی جزء و کل می داند. مسئله این است که امر متصل چگونه ممکن است مؤلفه های صلب حقیقی داشته باشد. کل برای کل بودن باید یک نحو پیوستگی بین اجزایش داشته باشد. از طرف دیگر اجزاء اگر جزء حقیقی اند باید متعین و مشخص و جدا از هم باشند.
نویسنده، مسئله را در زمینه ی تاریخی اش قرار داده و تقابل تصور لایب نیتس از جوهر با تصور دکارت و اسپینوزا و همین طور اتمیت ها را شرح می دهد. به نظر لایب نیتس اجزاء جهان مونادها یا جواهر فردند که تعین و تفرد حقیقی دارند؛ اما ذات آنها به جای امتداد دکارتی که امری صرفاً کمی است، امری کیفی است: نیرویی است فعال و زنده که به صورت ادراک و شوق متجلی می شود. ادراک از آن جهت است که هر جزء، هر موناد، مظهر کل است، آینه ی کل است و آن را در خودش باز می نمایاند. شوق از آن جهت که در هر جزء، کلِ بالقوه می خواهد خودش را متحقق کند.
نسبت مونادها با هم را اصل پیوستگی و صورت سلبی اش، قانون این همانی تمایز ناپذیرها [قانون لایب نیتس] را تعیین می کند. تغییر و تحولات درونی مونادها هم با اصل هماهنگی پیشین بنیاد، تبیین می شود.
اصول منطقی نظام لایب نیتس اصل این همانی یا امتناع تناقض و اصل جهت کافی است، که این اصل اخیر به نظریه بهترین عوالم ممکن می رسد. [ولتر]
فصل سوم بیان تفصیلی فلسفه لایب نیتس است. در این فصل رابطه ی اصول فلسفی او با مفاهیم ریاضیاتش بررسی شده است. همین طور بسط مونادولوژی در حوزه های مربوط به ماده، موجودات زنده (ارگانیسم ها) و موجودات خودآگاه مطرح شده است. ( ترتیب مطالب این فصل مطابق ترتیب مطالب کتاب مونادولوژی است.)
از جمله مطالب این فصل بحث در نظریه ماده و حرکت لایب نیتس در مقابل نظریه دکارت است. همین طور مفهوم پدیدار با اساس که لایب نیتس درباره زمان و مکان به کار می برد، شرح داده می شود.
درباره موجودات زنده، فرق جواهر بسیط و مرکب و مفهوم موناد غالب (که همان نفس و عامل وحدت هر موجود زنده است) معرفی شده است، تحولات موجودات زنده در جریان تولد و مرگ.
درباره موجودات خودآگاه که نفس باقی دارند، نظریه لایب نیتس به تفصیل شرح داده شده است. به نظر لایب نیتس بالاترین درجه ادراک مونادها، خودآگاهی یا همان مقام نفس ناطقه است. برای همین، نویسنده شرح کاملی از نظریه ی معرفت لایب نیتس می آورد و آن را در مقابل نظر دکارت و لاک قرار می دهد. اینجاست که جدا نبودن ذهن و ماده نزد لایب نیتس، مفهوم خرده ادراک ها یا ادراک های ناآگاهانه مطرح می شود.
در پایان این فصل مباحثی در علم اخلاق طرح شده است. از جمله نظر لایب نیتس درباره ی اختیار.
فصل چهارم با عنوان ارزیابی تاریخی و انتقادی فلسفه لایب نیتس، تأثیر فیلسوفان گذشته در فلسفه لایب نیتس و تأثیر او در فیلسوفان بعدی را تحلیل می کند.
این فصل ابتدا نسبت لایب نیتس با اتمیت ها و مشائیان و بعد با دکارت و اسپینوزا بررسی می شود. سپس دورنمای کلی روشنی از تأثیر لایب نیتس در فلسفه های بعدی ترسیم می شود. فیلسوفانی که اشاره شده اند ولف، کانت، فیخته، شوپنهاور، هربارت، هگل و لوتر اند.
لایب نیتس در قرن هفده و هجده میلادی زندگی کرده است؛ یکی از غنی ترین و فعال ترین دوره های تاریخ فلسفه. از جوانی آثار فیلسوفان عصر جدید مثل فرانسیس بیکن و دکارت را می خواند، با اسپینوزا ملاقات می کند، آثار هابز انگلیسی را می خواند و به جان لاک نقد می نویسد.
از طرف دیگر آثار فیلسوفان قدیم را می خواند و بر خلاف روح زمانه ی جدید کاملاً به نحو جدی درگیر آنها می شود. از این جهت می توان لایب نیتس را با هگل مقایسه کرد. در هر دوی آنها روح جامعیت وجود دارد. البته هر کدام به صورتی.
لایب نیتس به دنبال حقایقی است که در هر رأی فلسفی می توان یافت. با لایب نیتس گویی عصر جدید افراط دکارتی ها را در طرد یکباره ی گذشته ی فلسفه جبران می کند. لایب نیتس به خصوص در تفکر دکارتی تبیین مکانیکی حرکات را نمی پسندد و دوباره علل غایی را (علاوه بر علل فاعلی) وارد منظومه ی فلسفه اش می کند. [نقد اصول دکارتی یکی از وجوه اهمیت فلسفه ی لایب نیتس است.]
از طرف دیگر نقد مبانی تجربه گرایی را به صورت نقد او از جستار در فهم بشر جان لاک می بینیم. با نقد تجربه گرایی، لایب نیتس امکانات عقل گرایی جدید را، که دکارت و اسپینوزا پایه ریزی کرده اند، در اوج خود نشان می دهد. عقل گرایی او تا جایی پیش می رود که به نظر کانت یک نظام جزمی می سازد. «جزمی» - همان طور که می دانیم – در نظر کانت یعنی «بدون بررسی مبادی شناخت، بدون سوال از اینکه شناخت چگونه ممکن است». حال، آن خواب جزمی که کانت می گوید با خواندن هیوم از آن بیدار شده، خواب لایب نیتسی است. البته از طریق پیرو لایب نیتس یعنی یوهان کریستیان ولف که فلسفه ی لایب نیتس را در نظام دانشگاهی آلمان جا می اندازد و تبدیل به نوعی فلسفه ی رسمی اش می کند.
از این لحاظ هم شناخت اندیشه ی لایب نیتس اهمیت دارد. مثلاً وقتی شأن اصل جهت کافی و تلقی لایب نیتس از ضرورت را بشناسیم، مسئله ی کانت با تشکیک هیوم در ضرورت را درک می کنیم. هیوم از اهل مابعدالطبیعه می پرسد «ضرورت را از کجا آورده اید؟»
کانت در تلاش برای پاسخ دادن به این تشکیک به انقلاب کوپرنیکی می رسد و نهایتاً ضرورت را جزو مقولات فاهمه قرار می دهد.
در هر حال شناخت فلسفه لایب نیتس درکی از شرایط تفکر عصر جدید فراهم می کند، هم از لحاظ فهم تضارب آرایی که در آن عصر وجود دارد و هم از لحاظ تعیین یکی از زمینه های تکوین انقلاب کانت که – همه می دانیم – مسیر فلسفه را پس از خودش تغییر داده است.
وجه دیگر اهمیت لایب نیتس به سبب کاری است که در منطق ریاضی به انجام رسانده است. لایب نیتس سعی داشته دستگاه علائمی پیدا کند که ما به ازای تصورات بسیط ما باشد. یعنی هر تصور را با یک علامت مشخص نمایش بدهد و به یک نوع «الفبای فکر بشر» برسد. هدف لایب نیتس به نوعی همان هدف دکارت و کانت است، یعنی به پایان رساندن اختلافات فکری در فلسفه و رسیدن به یقین نهایی.
به علاوه لایب نیتس منطق ارسطویی را نقد کرده است. خط فکری لایب نیتس در تاریخ فلسفه از طریق بولتسانو (1848 – 1781) که از مفهوم منطق ریاضی لایب نیتس دفاع می کند، و بعد فرگه و راسل که منطق ریاضی را پایه گذاری می کنند، تداوم پیدا کرده است.
این چند جنبه از اهمیت لایب نیتس در تاریخ فلسفه بوده است.
اما برای ایرانیان و کسانی که با فلسفه و تفکر اسلامی آشنایی دارند شناخت لایب نیتس خالی از فایده نیست. شما می توانید مثلاً تحول فکر ارسطویی را از طرفی در ابن سینا ببینید و ازطرف دیگر در لایب نیتس.
مقایسه ی تنوعی که در ظهور و بسط فلسفه یونانی در این دو نظام وجود دارد، می تواند کار جالب و ثمربخشی باشد. همین طور جنبه های آشنایی را می شود در فکر لایب نیتس تشخیص داد. اشاره ی کوتاهی می کنم: اصول فلسفی – منطقی سنت اسلامی، مثل اصل علیت، اصل محال بودن ترجیح بلا مرجح، محال بودن صدفه و اصل امتناع تناقض، در فلسفه لایب نیتس هم نقش بارزی دارد. یا در الهیات، لایب نیتس برهان وجوب و امکان را به واسطه ی توماس آکوینی از ابن سینا گرفته است. همینطور درباره ی برهان اتقان صنع و برهان وجودی هم در فلسفه لایب نیتس و هم در سنت اسلامی بحث شده است. در درک مونادشناسی هم تصور وحدت در کثرت و کثرت در وحدت نزد عرفا و حکمای اسلامی می تواند جنبه ی آینگی موناد برای کل جهان را به ذهن نزدیکتر کند.
چه بسا همین جنبه های مأنوس در فکر لایب نیتس باعث شده باشد او در شمار اولین فیلسوفان عصر جدید باشد که در مواجهه ی ایرانیان با تفکر غربی نام او ذکر می شود. از جمله در سوالاتی که بدیع الملک در 1307 قمری درباره متفکران غربی مطرح کرده و از مدرس زنوزی و مدرس یزدی جواب آنها را خوسته، نشانه ای از لایب نیتس نیز هست.
عبارت مدرس یزدی درباره لایب نیتس جالب است: « این مذهب منسوب به حکمای فرنگ در باب خالق موافق است با مذهب متکلمین شیعه ی اثنی عشریه ... و اینکه عالم را بهترین اقسام ممکنه الایجاد می دانند به عینه مذهب حکما و متکلمین اسلام است که تعبیر از آن به نظام احسن کرده اند».
بعد از این تاریخ احتمالاً اولین معرفی تفصیلی فلسفه لایب نیتس در کتاب سیر حکمت اروپای مرحوم فروغی آمده است. در آنجا خلاصه ای از نظریه جوهر، نظریه معرفت و الهیات او بر اساس مونادولوژی و عدل الهی و جستارهای نو آمده است.
بعد از آن، نوشته هایی از لایب نیتس و درباره ی لایب نیتس منتشر شده است.
از مونادولوژی چند ترجمه داریم. همین طور مکاتبات لایب نیتس و کلارک و رساله گفتار در مابعدالطبیعه لایب نیتس ترجمه شده است. در مجموع و در حال حاضر منابع مکتوبی در فارسی داریم که برای شناخت لایب نیتس می توان به آنها مراجعه کرد. کتاب رابرت لتا هم به نظر بحث خوبی در مبادی فلسفه لایب نیتس بخصوص مونادولوژی اوست. این کتاب اولین شرح جامع و تفصیلی فلسفه ی لایب نیتس به زبان انگلیسی است که در سال 1898 منتشر شده است. لتا، مونادولوژی و چند نوشته ی فلسفی دیگر لایب نیتس را به انگلیسی ترجمه کرده و مقدمه ی مفصلی با حواشی متعدد برای آن نوشته است. این کتاب، ترجمه ی همین مقدمه است. ترجمه ی لتا هنوز هم از ترجمه های معتبر مونادولوژی است و مقدمه و حواشی او هم به اذعان متخصصان فلسفه ی لایب نیتس همچنان می تواند سودمند باشد. می توانم به حواشی متعدد همین کتاب اشاره کنم که حاوی نقل قول های فراوان از آثار و مکاتبات لایب نیتس است و به فهم متن و فهم نظام لایب نیتس بسیار کمک می کند.
ویژگی دیگری که می توانم برای کتاب لتا ذکر کنم، روشنی و ظرافت بیان مؤلف است که کتاب را به عنوان شرح و هم تمهید مونادولوژی لایب نیتس قابل استفاده کرده است.
همین طور همدلی مؤلف با فلسفه لایب نیتس و با مابعدالطبیعه در کل، که در جدیت و عمق متن ظاهر شده است.
محتوای کتاب
کتاب" فلسفه لایب نیتس" چهار فصل دارد. فصل اول اطلاعات خوبی درباره ی زندگی لایب نیتس به خصوص فعالیت های علمی اش می دهد، از جمله کشف حساب دیفرانسیل و انتگرال، بنای فرهنگستان علوم برلین، کارهایی که برای تقریب مذاهب مسیحی می کند و فعالیت های سیاسی اش.
در فصل دوم اصول کلی فلسفه ی لایب نیتس معرفی می شود. نویسنده ابتدا اصول متافیزیکی و بعد اصول منطقی فلسفه ی لایب نیتس را مطرح می کند. لتا این اصول را پاسخ لایب نیتس به مسئله ی جزء و کل می داند. مسئله این است که امر متصل چگونه ممکن است مؤلفه های صلب حقیقی داشته باشد. کل برای کل بودن باید یک نحو پیوستگی بین اجزایش داشته باشد. از طرف دیگر اجزاء اگر جزء حقیقی اند باید متعین و مشخص و جدا از هم باشند.
نویسنده، مسئله را در زمینه ی تاریخی اش قرار داده و تقابل تصور لایب نیتس از جوهر با تصور دکارت و اسپینوزا و همین طور اتمیت ها را شرح می دهد. به نظر لایب نیتس اجزاء جهان مونادها یا جواهر فردند که تعین و تفرد حقیقی دارند؛ اما ذات آنها به جای امتداد دکارتی که امری صرفاً کمی است، امری کیفی است: نیرویی است فعال و زنده که به صورت ادراک و شوق متجلی می شود. ادراک از آن جهت است که هر جزء، هر موناد، مظهر کل است، آینه ی کل است و آن را در خودش باز می نمایاند. شوق از آن جهت که در هر جزء، کلِ بالقوه می خواهد خودش را متحقق کند.
نسبت مونادها با هم را اصل پیوستگی و صورت سلبی اش، قانون این همانی تمایز ناپذیرها [قانون لایب نیتس] را تعیین می کند. تغییر و تحولات درونی مونادها هم با اصل هماهنگی پیشین بنیاد، تبیین می شود.
اصول منطقی نظام لایب نیتس اصل این همانی یا امتناع تناقض و اصل جهت کافی است، که این اصل اخیر به نظریه بهترین عوالم ممکن می رسد. [ولتر]
فصل سوم بیان تفصیلی فلسفه لایب نیتس است. در این فصل رابطه ی اصول فلسفی او با مفاهیم ریاضیاتش بررسی شده است. همین طور بسط مونادولوژی در حوزه های مربوط به ماده، موجودات زنده (ارگانیسم ها) و موجودات خودآگاه مطرح شده است. ( ترتیب مطالب این فصل مطابق ترتیب مطالب کتاب مونادولوژی است.)
از جمله مطالب این فصل بحث در نظریه ماده و حرکت لایب نیتس در مقابل نظریه دکارت است. همین طور مفهوم پدیدار با اساس که لایب نیتس درباره زمان و مکان به کار می برد، شرح داده می شود.
درباره موجودات زنده، فرق جواهر بسیط و مرکب و مفهوم موناد غالب (که همان نفس و عامل وحدت هر موجود زنده است) معرفی شده است، تحولات موجودات زنده در جریان تولد و مرگ.
درباره موجودات خودآگاه که نفس باقی دارند، نظریه لایب نیتس به تفصیل شرح داده شده است. به نظر لایب نیتس بالاترین درجه ادراک مونادها، خودآگاهی یا همان مقام نفس ناطقه است. برای همین، نویسنده شرح کاملی از نظریه ی معرفت لایب نیتس می آورد و آن را در مقابل نظر دکارت و لاک قرار می دهد. اینجاست که جدا نبودن ذهن و ماده نزد لایب نیتس، مفهوم خرده ادراک ها یا ادراک های ناآگاهانه مطرح می شود.
در پایان این فصل مباحثی در علم اخلاق طرح شده است. از جمله نظر لایب نیتس درباره ی اختیار.
فصل چهارم با عنوان ارزیابی تاریخی و انتقادی فلسفه لایب نیتس، تأثیر فیلسوفان گذشته در فلسفه لایب نیتس و تأثیر او در فیلسوفان بعدی را تحلیل می کند.
این فصل ابتدا نسبت لایب نیتس با اتمیت ها و مشائیان و بعد با دکارت و اسپینوزا بررسی می شود. سپس دورنمای کلی روشنی از تأثیر لایب نیتس در فلسفه های بعدی ترسیم می شود. فیلسوفانی که اشاره شده اند ولف، کانت، فیخته، شوپنهاور، هربارت، هگل و لوتر اند.
http://www.bashgah.net/fa/content/print_version/13999
(Thu Jun 4 13:10:23 2015)