۱۳۹۴ آبان ۱, جمعه

یکصد دانشمند پر تأثیر جهان از نگاه بریتانیکا

             یکصد دانشمند پر تأثیر جهان از نگاه بریتانیکا
         تألیف کارا راجرز، سر ویراستار علوم زیست پزشکی
                   ترجمه مهرداد وحدتی دانشمند
















فهرست مندرجات
دیباچه
اسکلپیوس/اسقلبیوس
بقراط/هیپوکراتس
ارسطو
پلینی مهتر
بطلمیوس
جالینوس برغامسی
ابن سینا
راجر بیکن
لئوناردو داوینچی
نیکلاس کوپرنیکوس
پاراسلوس
آندریاس وزالیوس
تیکو/تایکو براهه
جوردانو برونو
گالیله
یوهانس کپلر
ویلیام هاروی
رابرت بویل
آنتونی فان لیوونهوک
رابرت هوک
جان ری
سِر ایزاک نیوتن 
کارل لینه
هنری کاوندیش
جوزف پریستلی
لویجی گالوانی
سر ویلیم هرشل
آنتوان لارنت لاوازیه
پیر سیمون لاپلاس
ادوارد ژنر
ژان دالتون
ژرژ کوویه
الکساندر فون هومبولت 
آندره ماری آمپر
ﺁﻣﺪﺋﻮ ﺁﻭﻭﮔﺎﺩﺭﻭ
ژوزف لویی گیلوساک
سر همفری دیوی
جان جاکوب برزیلیوس
جان جیمز اودوبان
مایکل فارادی 
سر چارلز لایل
لوئی آگاسیز
آلفرد راسل والاس
ویلییام تامسون
جوزف لیستر
جیمز کلرک مکسول
دیمیتری ایوانویچ مندلیف
ایوان پترویچ پاولف
آلبرت آبراهام مایکلسون
رابرت کوخ
زیگموند فروید
ماکس پلانک
نتی ماریا استیونز
ویلیام بیتسون
پیر کوری
ماری کوری
هنریتا سوان لیویت 
ارنست روترفیلد
کارل یونگ
آلبرت آنشتین
آلفرد لوتار وگنر
سر الکساندر فلمینگ
نیلز بوهر
اروین رودولف یوزف آلکساندر شرودینگر
سلمان آبراهام واکسمن
ادوین پاول هابل
لینوس پاولینگ
انریکو فرمی
مارگارت مید
باربارا مک کلینتاک
خانواده لیکی
جورج گاموف
جی. رابرت اوپنهایمر
هانس بته
ماریا گوپرت مایر 
راشل کارسون
ژاک ایو کوستو
لوئی والتر آلوارز 
آلن ماتیسون تورینگ
نورمن ارنست بورلاگ[1]
جوناس ادوارد سالک
سر فرد هویل
فرانسیس هری کامپتون کریک
جیمز دیودی واتسون
ریچارد فیلیپس فاینمن[2]
روزالیند فرانکلین
ادوارد اُزبورن ویلسون 
جین گودال
سر هارولد والتر کروتو
ریچارد ارت اسملی
روبرت فلوید کرل کهتر/پسر/جونیور 
استیون جِی گولد
استفن ویلیام هاوکینگ 
جان کریگ ونتر 
فرانسیس سلر کالینز 
استیون آرتور پینکر
واژه نامه
برای مطالعه بیشتر
نمایه









                                    دیباچه

   در  کار علم اعتبار کسی راست که عالم را متقاعد کند، نه کسی
 که نخستین بار فکری بخاطرش رسد.
-فرانسیس داروین (1925-1848)

 از همان لحظه که انسان ها روی سیاره زمین پیدا شدند کوشیده ایم جهان پیرامون خود را درک کرده توضیح دهیم.  آنهائی که بیش از همه کنجکاوی سیری ناپذیر داشته اند دانشمند شده اند. 
دانشمندانی که در این کتاب از آنها گفته ایم به دانش بشر شکل داده و عملا تمامی رشته های علمی را، از مبانی زیست شناسی گرفته تا سیاهچاله ها را پی افکنده اند.  برخی از این افراد تمایل اندیشه در این داشته اند که در جسم بشر چیست و کرات آسمانی کنجکاوی گروهی دیگر را بر می انگیخت.   دید کلی آنها آنقدر متمرکز بوده که ذرات میکروسکپی را مطالعه کنند و در عین حال آنقدر وسعت داشته که راز های عجائب عظیم عالم چون جاذبه، نسبیت و حتی ماهیت خود حیات را بگشایند.  تصدیق اهمیت آنان از سوی طیفی از از افراد دانشمند و یر خوردار از احترام عمیق صورت گرفته است؛ مشاهیری چون ایزاک آسیموف و مارسل فلورکین زندگی نامه های کتاب پیش رو را نگاشته اند.
تأثیر مردان و زنانی که در عرصه کشفیات علمی معرفی کرده ایم با ژرف اندیشی بیشتر خواننده در زندگی  و سهم هریک از این زنان و مردان در پیشبرد عرصه فعالیتشان بسرعت نمایان خواهد شد.  غالبا بیشتر از یک رشته علمی از این ذهن های درخشان بهره مند شده است.  بسیاری از دانشمندان قدیم در طول زندگی در چندین شاخه متفاوت علم مطالعه کردند.  در واقع ارسطو بعنوان بنیانگذار منطق صوری، مطالعه در شیمی، زیست شناسی، فیزیک، جانور شناسی، گیاه شناسی، روان شناسی، تاریخ و نظریه ادبی قرون وسطی، یکی از بزرگترین متفکران تاریخ شمرده می شود.
پیشرفت های شگفت انگیز در علوم پزشکی پر شمار و بس ارزشمند بوده است.  مطالعه در این رشته با بقراط (هیپوکراتس خوسی) آغاز می شود که همروزگار ارسطو بود و معمولا "پدر پزشکی" اش شناسند.  احتمالا ماندگار ترین میراث وی برای پزشکی سوگند اوست، نظامنامه اخلاقی که هنوز هم پزشکان بدان سوگند می خورند.  پزشکان با ادای سوگند بقراط با اسقلبیوس(آسکِلِپیوس یا اسقلبیوس اول)، ایزد یونانی-رومی پزشکی عهد می کنند که در نهایت علم و قدرت خویش بهترین منبع مراقبت های پزشکی را به بیماران خود تجویز کنند.  در عین حال قول می دهند که بیش و پیش از هر چیز هیچ صدمه ای به هیچ بیماری نزنند. 
تنها یونانیان نبودند که در پزشکی مطالعه می کردند.  دانشمند مسلمان، ابن سینا نیز با نگارش یکی از تأثیرگذار ترین متون در تاریخ پزشکی، قانون در طب به پیشرفت این رشته کمک کرده است.   وی هم چنین دائرةالمعارف گونه خویش را در مورد اندیشه های فلسفی و علمی ارسطو در منطق، زیست شناسی، روانشناسی، هندسه، نجوم، موسیقی و مابعد الطبیعه نگاشت و این گرانسنگ نامه را کتاب الشفا (بزبان عربی) نامید.  حدود 450 سال بعد پزشک آلمانی-سوئیسی فیلیپوس آورئولوس  تئوفراستوس بومباستتوس فن هوهن هايم، یا پاراسلسوس بار دیگر پزشکی را با در آمیختنش با شیمی و مرتبط ساختن برخی بیماری های معین با تجویز های شفا بخش به پیش برد. 
دوره رنسانس نبوغ علمی نقاش و پیکر تراش لئوناردو داوینچی را نمایان ساخت.  طرح های پیشگویانه وی جزئیات ماشین های پرنده را بیش از 300 سال پیشتر از عملی شدن پرواز بشر نشان می دهد.  از این گذشته طرح هایش از ساختار اندام های انسان نه تنها بسیاری از خصوصیات و کارکردهای بدن را نشان داد بلکه مبنای ترسیم های علمی مدرن شد.
طراحی از اندام های بدن تخصص پزشک بلژیکی، آندراس وزالیوس هم بود.  برخلاف طرح های داوینچی که صرفا برای آموزش هنری خودش کشیده می شد وزالیوس طرح های خود را همراه با توضیحاتشان وارد نخستین کتاب آموزش تشریح کرد.  مطالعات وی در تشریح بدن انسان به پیشرفت فیزیولوژی (تنکرد شناسی) یا مطالعه کارکرد بدن نیز کمک کرد. 
دیگر پزشکان تحقیقات تنکرد شناسی خویش را از صفحات کتاب به میز عمل منتقل کردند.  پزشک یونان باستان جالینوس برغامسی( جالینوس القلوذی)[3] با انجام تشریح های بی شمار میمون، خوک، گوسفند و بسی تأثیر که بر مطالعات پزشکی گذارد.  مشاهداتش قادرش ساخت کارکرد دستگاه عصبی را نشان داده تفاوت میان سرخرگ (شریان) و سیاهرگ (ورید) را نشان دهد.  او توانست این فکر 400 ساله را که سرخرگها هوا حمل می کنند باطل کند. 
قرن ها بعد، در دهه 1600 ویلیام هاروی انگلیسی با تشریح های متعدد حیوانات نظریات و مشاهدات جالینوس را تکمیل کرده به استقرار مبانی تنکرد شناسی/فیزیولوژی مدرن کمک کرد.  در نتیجه کار او بود که هاروی اولین کسی شد که کارکرد دستگاه گردش خون را شرح داده با دلیل ثابت کرد سرخرگ ها و سیاهرگ ها کارکردهای جدا و متفاوتی دارند.  قبل از اینکه هاروی دریابد قلب چون تلمبه ای عمل می کند که خون را در سراسر بدن در جریان نگاه می دارد باور عموم این بود که انقباض رگ هاست که خون را به جریان در می آورد. 
دیگر دانشمندان پیشتاز بر مشاهدات بیرون بدن تکیه کرده اند.  دانشمند و عدسی تراش درخشان هلندی آنتونی فان لیوونهوک ابزار اصلی کار خویش، میکروسکوپ را اصلاح کرد و همین به او امکان داد نخستین شخص در مشاهده میکرب های بسیار ریز شود.  مشاهدات لیوونهوک به ایجاد چارچوب میکرب شناسی و انگل (تک یاخته) شناسی کمک کرد. 
همانطور که چند مقاله این کتاب تأئید می کند حیطه علم، رقابتی و همزمان بشکلی غریب، مشارکتی است و پژوهشگران اغلب به تکذیب یا بهره برداری از یافته های یکدیگر می پردازند.  برخی از افکار از آزمون زمان سر بلند بیرون می آیند و دست نخورده باقی می مانند در حالی که افکار دیگر رد یا دستخوش تغییر می شوند تا با داده های جدید تر سازگار گردند.  یک مثال از افکار نخست سه قانون حرکت سر اسحاق نیوتن است که تا امروز هم از اصول بنیادین مکانیک است.  همچنین نیوتن با ابداع حسابان، شاخه ای از ریاضیات که فیزیکدانان و بسیار کسان دیگر بکار می برند به پیشبرد علم کمک کرد. 
وانگهی پیشرفت های بی شمار به نام علم است که با ساخت انواع واکسن صورت گرفت.  آبله در انگلستان قرن هجدهم از عوامل مهم مرگ و میر بود.  با این حال ادوارد جنر، جراح انگلیسی متوجه وقوع اتفاقی جالب در دهکده کوچک خود شد.  کسانی که به آبله گاوی، بیماری انتقالی از احشامی که علائمی به نسبت جزئی از آبله نشان می داد آلوده می شدند حتی با قرار گرفتن در معرض بیماری آبله انسانی بدان مبتلا نمی شدند.  جنر که به این نتیجه رسیده بود که آبله گاوی می تواند موجب مصونیت در برابر بیماری آبله شود پسر جوانی را که در دهکده می زیست نخست به آبله گاوی و در پی آن آبله انسانی آلود.  سپاس مر خدای را که فرضیه اش درست از کار در آمد.  وی با موفقیت نخستین واکسن جهان را تجویز کرده بود و ریشه این بیماری را کَندْ.
بیش از پنجاه سال بعد دانشمندی دیگر بنام لوئی پاستور با این توضیح که میکروب هائی که لیوونهوک کشف کرده بود باعث بیماری هائی چون آبله می شود به بسط افکار جنر پرداخت.  امروزه این عقیده را نظریه میکربی می شناسند.  پاستور کار را تا کشف واکسن سیاه زخم و هاری و بیماری های دیگر پی گرفت.  وی همچنین نقش میکربها در آلایش و تباهی غذا را دریافت.  روشی که برای پیشگیری از این مسائل ابداع کرد پاستوریزه کردن است که هنوز هم رایج است. 
دانشمندان دیگر، ازجمله جوزف لیستر، رابرت کوخ، سر الکساندر فلمینگ، سلمان واکسمن و جوناس سالک بر پایه نظریه میکربی پاستور به کشقیات پزشکی بس مهم بعدی رسیدند.  هر کس هرگاه نیازش به جراحی می افتد باید بخاطر فنون استریل ادوات جراحی سپاسدار جوزف لیستر بنیانگذار گند زادئی پزشکی باشد.  کوخ با آزمایش های بی شمار و ثبت وسواس آمیز یافته هایش کمک بزرگی به پیشبرد  این فکر کرد که میکرب های خاص موجب بیماری های معین می شوند و از این طریق تشخیص پزشکی را بسیار بهتر کرد.  فلمینگ نخستین آنتی بیوتیک را در 1928 کشف کرد.  واکسمن که همواره پی آنتی بیوتیک[4] های دیگر می گشت کار فلمینگ را ادامه داد.  اینکار به کشف یکی از پر مصرف ترین آنتی بیوتیک های دوره مدرن، استرپتو میسین در سال 1943 انجامید.  کمتر از ده سال بعد سالک واکسنی ساخت که می تواند کودکان را در برابر بیماری فلج اطفال که هم می کشد و هم فلج می سازد حفاظت کند.  از آن زمان به بعد دانشمندان تقریبا موفق به ریشه کنی فلج اطفال در سطح جهان شده اند. 
یقینا دانشمندان پزشکی تنها کسانی نیستد که کارهای خود را بر مبنای کارهای یکدیگر قرار می دهند.  کشفیات هر دانشمند، صرفنظر از حیطه کاری او، تقریبا همیشه مورد وارسی، باز آفرینی و توسعه و تکمیل بدست دیگران قرار می گیرد.  بعنوان مثال پزشک و فیزیکدان ایتالیائی، لویجی گالوانی دریافت بافت های حیوانی(بویژه پای غوک/وزغ/غورباغه) می توانند جریان الکتریکی را هدایت کنند.  دانشمند ایتالیائی، الساندرو ولتا، بر پایه مطالعات دوست خود گالوانی نخستین باطری را در سال 1800 ساخت. 
فیزیکدان فرانسوی آندره-ماری آمپر با تکمیل کار ولتا و فیزیکدان دانمارکی هانس کریستین اورستد که دریافته بود بود برقی که از سیم می گذرد می تواند عقربه قطب نمای مغناطیسی را منحرف کند رشته جدید علمی بنام الکترومغناطیس ایجاد کرد.  فیزیکدان انگلیسی مایکل فارادی کار را از همین جا پی گرفت و با استفاده از میدان مغناطیسی جریان برق ایجاد کرد.  همین به نوبه خود قادرش ساخت نخستین موتور الکتریکی را بسازد. 
مرور آزمایش ها و کارهای نظری فارادی به جیمز کلرک ماکسول امکان داد افکار مربوط به الکتریسته و مغناطیس را در نظریه الکترومغناطیسی یکپارچه کند و به زبان ریاضی به توصیف نیروی الکترومغناطیسی پردازد.   فیزیکدانی دیگر، آلبرت مایکلسون، کشف کرد سرعت نور ثابتی است تغییر ناپذیر.  آلبرت آینشتاین توانست با استفاده از نظریه های ریاضی ماکسول و اطلاعات حاصل از آزمایش های مایکلسون نظریه نسبیت مختص به خود را تکمیل کند که می توان اثبات کرد مشهور ترین معادله جهان است: E=MC2.  این معادله ساده و زیبا و در عین حال بس قدرتمند می گوید ماده و انرژی در واقع دو شکل متفاوت از یک چیزند.  بعبارت دیگر ایندو قابل تبدیل و تحویل به یکدیگرند.  اهمیت این فکر برای پیشرفت فیزیک مدرن و اختر شناسی وصف ناپذیر است. 
آینشتاین گفت می توان با استفاده از رادیوم، ماده ای رادیو اکتیو که کمی جلو تر، مادام کوری، دانشمند لهستانی تبار فرانسوی، و شوهرش پیر کوری کشف کرده بودند نظر وی را به محک تجربه زد؛ رادیوم دائما برخی از جرم خو را تبدیل به انرژی می کند، فرایندی که مادام کوری رادیو اکتیویته نامید.  مطالعات وی سرانجام او را نخستین زن دریافت کننده جایزه نوبل ساخت.  در سال 1911 بخاطر کشف پولونیم و رادیوم دومین جائزه نوبل هم به او اهدا شد. 
دانشمندان بعدی با استفاده از مطالعات مادام کوری و  آینشتاین موفق شدندخوب یا بد-  انرژی هسته ای را مهار کنند.  این مفاهیم در راکتورهای شکافت هسته ای کارخانه های برق اتمی که برق مورد نیاز شهرهای کوچک و بزرگ را تأمین می کرد بکار گرفته شد.  اما همین مفاهیم توسط گروهی از دانشمندان، از جمله انریکو فرمی، جی. رابرت اوپنهایمر، لوئی آلوارزو بسیار کسان یگر براس ساخت سلاح اتمی بکار گرفته شد. 










آسکِلِپیوس یا اسقلبیوس اول[5]
هومر در ایلیاد از اسکلپیوس تنها به عنوان پزشکی زبردست و پدر دو پزشک یونانی در تروا، ماگان و پودالیریوس نام می برد.  هرچند بعدها وی را نخست چون قهرمان ارج نهادند و نهایتا در جایگاه ایزدان نشانده به نیایشش برخاستند.  اسقلبیوس که پسر آپولو  (رب النوع شفا، حقیقت و نبوت/پیشگوئی) و شاهزاده خانمی فانی، کورونیس، بود مبدل به رب النوع/ایزد یونانی- رمی پزشکی شد.  بنا بر افسانه قنطورس/سنتور کیرون که در خرد و دانش پزشکی نامی بود هنر فن درمان را بدو آموخت.  سرانجام، پادشاه خدایان زاوش/زئوس که بیمناک شده بود مگر اسقلبیوس همه انسان ها را جاودان کند با آذرخش جانش گرفت.  آپولو سایکلوپس/غول تک چشم پدید آورنده آن آذرخش را بکشت و وانگه زاوش مجبورش کرد کمر به خدمت آدمتوس بندد.
کیش اسقلبیوس در تسالی آغاز شد اما بساری از دیگر نقاط یونان گسترش یافت.  از آنجا که گمان می کردند اسقلبیوس بیماران را در خواب شفا می دهد بیتوته در معابد وی در اپیداروس در جنوب یونان رایج شد.  اغلب این کار را برخوابی اسقلبیوسی[6] می نامند.  در 293 کیش او به رم رسید و در آنجا با عنوان اسکولاپیوس پرستش می شد. 
اسکلوپیوس را اغلب ایستاده با خرقه ای دراز با سینه ای عریان نشان می دادند؛ نشان متداول وی چوب/عصائی بود با افعی پیچیده بر آن.  این چوبدستی تنها نشان راستین پزشکی است.  نشانی مشابه اما بی ربط، صولجان/چوگان هرمس[7] با چوبدستی بالدار با دو مار در هم پیچیده اغلب چون نشان پزشکی بکار می رود اما معنای پزشکی ندارد چرا که نمایانگر گرز  هرمس یا مرکوری (رب النوع رمی همتای هرمس یونانیان) پیک خدایان و حامی تجارت است.  با این همه شباهتش به چوبدستی اسکلوپیوس باعث شده گرز/چوگان هرمس را نشانه ی  این طبیب پذیرفته و بعنوان نماد سپاه بهداشت ارتش امریکا بکار گیرند. 
جنس/سرده صقلاب/استبرق/خرگکرگ که مشتمل بر گونه هائی متفاوت از استبرق است و بسیاری از این گیاهان کمابیش ارزش داروئی دارند.





https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/b/bd/Asclepiascommon.JPG/220px-Asclepiascommon.JPG

گیاه استبرق .
طبقه‌بندی علمی
فرمانرو: گیاهان
Division:       گیاهان گلدار
رده:     دولپه‌ای‌ها
راسته:   گل‌سپاسی‌سانان
تیره:     استبرقیان
گونه:    C. Procera





بقراط/هیپوکراتس                                                     
(تولد 460 پ م، جزیره خیوس[8]، یونان مرگ حدود 375 پ م، لاریسا،تسالی)
بقراط از پزشکان یونان باستان است که در دوره کلاسیک یونان می زیست و معمولا پدر علم پزشکی شناخته می شود.  تفکیک حقایق زندگی بقراط از داستان هائی که بعد ها در باره اش ساخته اند، یا ارزیابی دقیق طب وی در برابر قرن ها احترام به او بعنوان پزشک آرمانی دشوار است.  شصت اثر پزشکی به نام وی در دست است در حالی که بیشترشان کار او نیست.  از جهت موازین اخلاقی اش در کار طبابت مورد احترام است، بخصوص بخاطر سوگند بقراط که مشخص نیست کار او بوده باشد. 

زندگی و آثار
قدر مسلم در دوران حیات بعنوان پزشک و معلم ستوده می شد.  افلاطون در پروتاگوراس او را "اسقلبیوسِ خیوس" خوانده که در برابر دریافت حق التدریس شاگردان را تعلیم می کرد.  افزون بر این اشاره می کند بقراط بعنوان یک پزشک شهرتی هم سنگ پولیکلیتوس و فیدیاس در مقام پیکرتراش داشت.   همچنین در فایدروس[9] به بقراط اشاره می کند و می گوید اسقلبیادس[10] مشهوری است که رویکردی فلسفی/حِکمی به طب دارد.
منو، از شاگردان ارسطو، در تاریخ طب خویش مشخصا از نظرات بقراط درباره منشأ بیماری ها یاد می کند: رسوبات هضم نشده ناشی از غذای نامناسب که نفخ/بادی تولید می کند که در تمامی بدن منتشر می گردد و موجب بیماری می گردد.  ارسطو می گوید بقراط را "طبیب بزرگ" می نامند در حالی که کوچک اندام بود  
بنظر می رسد بقراط بسیار در یونان و آسیای صغیر سفر کرده به طبابت و درمان مردم پرداخته باشد.  گویا غالبا در مدرسه طب خیوس به تدریس می پرداخته.  آوازه و افسانه های راجع به زندگی و خانواده اش حدود یک قرن بعد از مرگ او، در عصر هلنیستی، بالا گرفت.  در این دوره، موزه اسکندریه مصر در بزرگداشت عظمت پیشین یونان شروع به گرد آوری مطالب ادبی ادوار ماضی برای کتابخانه خود کرد.  تا آنجا که می توان استنتاج کرد آثار پزشکی بجا مانده از دوره کلاسیک (که در زمره قدیمی ترین متون نثر یونانی است) را در یک دسته جمع کرده آثار بقراط[11] نامیدند.  
نوشته های بقراطی محاسن بسیار دارد، و گرچه طول و کیفیت ادبی متفاوتی دارند جملگی ساده و سر راست، در تمایل به آموزش صادق، و بدور از زبان تخصصی پزشکی و استدلال پیچیده ند.  نظرات و اسلوب های این آثار چنان متفاوت استدارد که نمی تواند کار یک نفر باشد و بعضی از آنها به وضوح در ادوار بعد نوشته شده است.  با این همه کلیه آثار این مجموعه مفروضات اساسی درباره شیوه کار بدن و ماهیت بیماری داشته و استنباطی از جوهر و جاذبه پزشکی کهن یونان بدان صورت که بقراط و دیگر معاصرانش اعمال می کردند را میسر می سازند.   یکی از برجسته ترین کتابها در میان این آثار جالب کتاب‌ اَبیذیمیا[12] است که سوابق سالانه هوا و بیماری های مرتبط را همراه با شرح مواردی از بیماری و سوابق درمان گرد آوری شده از شهر های یونان را بدست می دهد.  تشخیص و پیش بینی بیماری ها از موضوعات/مطالب مکرر است.
رسالات دیگر در شرح شکسته بندی، درمان زخم ها، تغذیه و آسایش بیماران و بهداشت تن و پرهیز از بیماری هاست.  رساله موسوم به کتاب الامراض الحادّه[13] به بیماری های سخت پرداخته از سر به پا رفته علائم، پیش بینی بیماری و شفا و درمان های هر یک را ارائه می دهد.  کتاب هائی هم در مورد بیماری های زنان، زایمان و طب اطفال [کتاب الجنین، کتاب الاَجِنّه و جز آن]  وجود دارد.  داروهای تجویز شده، سوای خوراک و ضماد/مرحم های موضعی، عموما پاک کننده هائی اند برای رهانیدن بدن از مواد مضری که علت بیماری ها دانسته می شوند.  برخی از این کتابه ها می گویند پزشکی براستی علمی است با اصول و روش های استوار، هر چند نظریه های صریح پزشکی در آنها بسیار نادر  است.  ایند پزشکی مبتنی بر افسانه کارکرد بدن و چگونگی ارتباط اعضای داخلی آن با یکدیگر است.  درست است که این افسانه را با استفاده از تجارب پزشکی و به زحمت ساخته و پرداخته اند اما نباید از یاد برد که در روزگار بقراط نه پژوهش منظم وجود داشت و نه تشریح بدن انسان ها.  از اینرو در حالی که بیشتر این نوشته ها عاقلانه و درست است بخش های بزرگی هم هست که هیچ اطلاعی از آن نداشتند. 
طی چهار سده بعد نوشته های تخیلی که برخی بوضوح داستان سرائی است به آثار بقراط افزوده شده نامی ترش کرد و مبنائی شد برای تصویر سنتی که از بقراط بعنوان پدر پزشکی بدست داده می شود.  در فاصله اولین گرد آوری مجموعه آثار بقراط و تدوین نخستین نسخه عالمانه از آن در اوائل قرن دو میلادی کارهای بیشتری به آثار او افزوده شد.  از جمله سوگند بقراط و دیگر نوشته های اخلاقی که به اصول رفتار پزشکان می پردازد. 
سوگند بقراط
سوگند بقراط تکالیف طبیب به دانشجویان پزشکی و وظائف شاگرد به استاد را تعین می کند.  در این سوگند پزشک عهد می بندد که تنها درمان های مفید را حسب توانائی و تشخیص خویش تجویز کند؛ از صدمه و آسیب زدن دوری کرده بنوعی زندگی کند که الگوی زندگی شخصی و حرفه ای یک طبیب باشد.  متن سوگند بقراط (از حدود 400 پ م) که در زیر می آید برگردانی است که فرانسیس آدامز از یونانی (1849) انجام داده است.  این ترجمه از روی نسخه کلاسیک سوگند بقراط صورت گرفته و با نسخه های امروزی که بمنظور انطباق با تغییرات پزشکی مدرن مکررا مورد بازبینی و تجدید نظر قرار گرفته تفاوت دارد.
به آپولون، پزشك آسكلیپوس، هیژیا و پاناكیا سوگند یاد میكنم و تمام خدایان و الهه ها را گواه می گیریم كه در حدود قدرت و بر حسب قضاوت خود مفاد این سوگند نامه و تعهد كتبی را اجرا نمایم. سوكند یاد میكنم كه شخصی را كه به من حرفه پزشكی آموزد چون والدین خود شمارم و در صورتی كه محتاج باشد درآمد خود را با وی تقسیم كنم و احتیاجاتش مرتفع سازم.  پسرانش را مانند برادران خود بدانم و در صورتی كه بخواهند به تحصیل پزشكی بپردازند بدون مزد یا قراردادی حرفه پزشكی را به آنها بیاموزم.  اصول دستورهای كلی، دروس شفاهی و تمام معلومات پزشكی را جز پسران خود، پسران استادم، شاگردانی كه طبق قانون پزشكی پذیرفته شده و سوگند یاد كرده اند به دیگری نیاموزم.  پرهیز غذایی را حسب توانایی و قضاوت خود به نفع بیماران تجویز كرده نه برای ضرر و زیان آنها و به خواهش اشخاص به هیچ كس داروی كشنده نخواهم داد و بانی تلقین چنین فكری نخواهم بود. همچنین وسیله سقط جنین در اختیار هیچ زنی نخواهم گذاشت.  با پرهیزگاری و تقدس زندگی وحرفه خودر ا نجات خواهم داد. بیماران سنگ دار را عمل نخواهم كرد و این عمل را به اهل فن واگذارم . در هر خانه ای كه باید داخل شوم برای مفید بودن به حال بیماران وارد خواهم شد و از هر كار زشت ارادی و آلوده كننده بخصوص اعمال ناهنجار  با زنان و مردان خواه آزاد و خواه برده دوری خواهم كرد.  آنچه در حین انجام دادن حرفه خود و حتی خارج از آن درباره زندگی مردم خواهم دید یا خواهم شنید كه نباید فاش شود به هیچ كس نخواهم گفت زیرا این قبیل مطالب را باید به گنجینه اسرار سپرد.  اگر تمام این سوگند نامه را اجرا كنم و به آن افتخار كنم از ثمرات زندگی و حرفه خود برخوردار شوم و همیشه بین مردان مفتخر و سربلند باشم، ولی اگر آن را نقص كنم و به سوگند عمل نكنم از ثمرات زندگی وحرفه خود بهره نبرم و همیشه بین مردان سرافكنده و شرمسار یاشم.“

تأثیر
دانش پزشکی فنی در دوره هلنی و پس از آن پیشرفت کرد.  جراحی، داروسازی و کالبد شناسی ترقی کرد؛ تنکرد شناسی موضوع تفکرات گرانبار شد و نقد فلسفی منطق نظریه های پزشکی را بهبود داد.  مکاتب پزشکی رقیب (نخست تجربه گرائی و سپس عقل گرائی) مدعی شدند بقراط منشأ و الهام بخش نظریات و آموزه های آنان بوده است.   برای پزشکان ادوار بعد بقراط بعنوان منبع الهام باقی ماند و امروزه روز نیز نمایانگر جنبه های انسانی و اخلاقی پزشکی باقی مانده است. 


ارسطو
تولد 384 پ م در استاگیرا، خالکیدیکس یونان – مرگ 322 پ م خالکیس، یوبیا)

ارسطو (به یونانی ازسطاطالیس)  فیلسوف و دانشمندی از یونان باستان و یکی از بزرگترین شخصیت های فکری غربی است.  بانی نظام فلسفی و علمی بود که مبدل به چارچوب و محمل فلسفه مدرسی[14] مسیحی و فلسفه اسلامی قرون وسطی شد.  طیف تفکرش گسترده و شامل بیشتر علوم و بسیاری از هنرها بود، از جمله زیست شناسی، گیاهشناسی، شیمی، اخلاق، تاریخ، منطق، مابعد الطبیعه، فن بیان، فلسفه ذهن، فلسفه علم، فیزیک، بوطیقا/فن شعر، فرضیه سیاسی، روانشناسی و جانور شناسی.  بنیانگذار منطق صوری بود و برای آن نظامی کامل ابداع کرد که قرن ها کل منطق شمرده می شد.  ارسطو پیشتاز جانور شناسی نظری و عملی هم بود و برخی از کارهایش در این زمینه تا قرن نوزدهم رنگ بهتر از خود ندید.  نوشته هایش در مابعد الطبیعه و فلسفه علم همچنان خوانده می شود و کار او همچنان جریانی نیرومند در مباحثات فلسفی امروز است. 

فیزیک و متافیزیک
ارسطو علوم نظری را به سه دسته تقسیم می کند: فیزیک، ریاضیات و یزدان شناسی/الهیات.  از نگاه وی فیزیک چیزی است که امروز "فلسفه طبیعی" یا مطالعه طبیعت خوانده می شود؛ فیزیک در این معنا نه تنها شامل رشته های امروزی فیزیک بلکه زیست شناسی، شیمی، زمین شناسی، روانشناسی و حتی هواشناسی می شود.   اما مابعد الطبیعه به نحوی چشمگیر از طبقه بندی ارسطو غایب است؛ در واقع هیچگاه این لفظ را بکار نمی برد و اولین مورد استفاده از آن در فهرست آثارش که پس از مرگش تدوین شد به چشم می خورد، آنهم در اشاره به آثاری که بعد از فیزیک در این فهرست گنجانده شده است[15].  با این همه آن شاخه از فلسفه را که امروزه متافیزیک نامیده می شود برسمیت می شناسد و "فلسفه اولی" می نامد و در تعریفش گوید علمی است که "وجود را از این حیث که وجود است" مطالعه می کند. 
سهم/کمک های ارسطو به علوم طبیعی به اندازه پژوهش هایش در علوم زندگی موثر نیست.  در آثاری چون در تولید و فساد و در باره افلاک، تصویری از عالم ارائه می دهد شامل بسیاری از خصوصیاتی که از متقدمین پیشا سقراطی به میراث برده بود.  پذیرای این دیدگاه امپدوکلس/انباذقلس (حدود 430-490 پ م) شد که عالم در نهایت از ترکیباتی متفاوت از چهار آخشیج زمین، آب، هوا و آتش تشکیل شده است.  هر عنصر با داشتن زوجی منحصر بفرد از خصایص آخشیجان چهارگانه یعنی گرمی و سردی و تری و خشکی تشکیل شده است: خاک سرد و خشک است و آب سرد و تر، هوا گرم و تر است و آتش گرم و خشک.  همچنین هر آخشیج در کیهان منتظم جایگاهی طبیعی داشته گرایشی ذاتی در حرکت به سمت این جایگاه طبیعی دارد.  از اینرو جامدات خاکی از روی طبیعت می افتند، در حالی که آتش اگر مهار نشود بلند و بلند تر می شود.  دیگر حرکات عناصر/آخشیجان هم ممکن است هر چند "سخت/" شمرده می شود.  (میراثی بجا مانده از تقسیم بندی ارسطوئی در اسطلاح های مرگ طبیعی در مقابل مرگ سخت است که امروزه بکار میرود.)
نظر ارسطو نسبت به کیهان نیز دین بزرگی به محاوره تیمائوس دارد.  همانطور که در آن رساله آمده زمین در کانون عالم است و گرد آن ماه و خورشید و دیگر ستارگان در توالیِ افلاکِ زجاجیِ متحد المرکز در گردشند.  اجرام سماوی ترکیبات چهار آخشیج نبوده بلکه از عنصر  برتر  پنجم، یا "اثیر"[16] تشکیل شده اند.  افزون بر این اجرام سماوی روح یا خرد فوق طبیعی دارند که هادی آنان در حرکت کیهانی است. 
امروزه حتی بهترین کارهای علمی ارسطو تنها اهمیت تاریخی دارد.  ارزش پایدار رسالاتی چون فیزیک نه در اظهارات منحصر بفرد علمی
              
این تندیس ارسطو، فیلسوف بزرگی که اسکندر کبیر را درس می گفت در میدان اسپادا در شهر رم قرار دارد.  پوپرفوتو/تصاویر موسسه گتی
بلکه در تحلیل فلسفی برخی از مفاهیمی است که در فیزیک ادوار متفاوت نفوذ کرده است؛ مفاهیمی چون مکان، زمان، علیت و جبر.
فلسفه علم
ارسطو در «برهان»[17] یا «آنالوطیقای دوم» (لاتین: Analytica Posteriora) نظریه قیاس منطقی را بکار اهداف علمی معرفت شناختی می زند.  اصرار دارد که اطلاعات علمی باید بر پایه اثبات ایجاد شود.  اثبات نوعی از قیاس منطقی است که می توان  قضایای آن را تا اصولی که صحیح، ضروری، جهانشمول و برخاسته از بینش مستقیم است پی گرفت.  رابطه این اصول بدیهی اولیه (صغری و کبریِ قضایا) با نتیجه گیری های علمی همچون رابطه حقایق متعارف/اصول با نظریه هاست: حقایق متعارف/اصول، بیانگر حقیقتِ هر علم و همزمان تشکیل دهنده آن اند.  از دید ارسطو مهم ترین حقائق متعارف/اصول آنهائی است که موضوع مناسب/اصولی علم را بیان می کند.  بدین ترتیب تعریف مثلث در زمره اصول هندسه قرار می گیرد.  از اینروست که بخش اعظم/بیشترِ کتاب برهان به تعریف اختصاص داده شده است. 
شرح علم در برهان جالب است هر چند هیچگونه شباهتی به به کار های علمی خود ارسطو ندارد.  نسل هائی از دانشمندان بیهوده کوشیده اند در آثار وی نمونه ای قیاس منطقی برهانی بیابند.  افزون بر این کل سرگذشت تلاش علمی هیچ نمونه کاملی از علم برهانی[18] ندارد.

پلینی مهین (پدر)
تولد، 23 م، نووم کوموم، ترانسپادنس، گل [در ایتالیای امروزی]، مرگ 24 اوت 79 م در استابیانزدیک کوه وزو)
پلینی مِهین[19] ( به لاتین گایوس پلینیوس سکوندوس)  دانشمند و مولف تاریخ طبیعی است؛ اثری دانشنامه ای که در دقت یکنواخت نیست و تا قرون وسطی/سده های میانه در مسائل علمی مرجع باقی ماند.  هفت اثر را به پلینی منسوب کرده اند که از آن میان تنها تاریخ طبیعی بجا مانده است.  با این همه قطعاتی چند از آثار قدیمی ترش در نحو، زندگی نامه پ.مپونیوس سکوندوس، تاریخ رم، پژوهشی در اردو کشی های رم در آلمان و کتابی در باره تیر اندازی باقی مانده است.  این آثار احتمالا در دوران باستان از میان رفته و هیچ نقشی در تداوم شهرت مانگار پلینی که منحصرا متکی بر تاریخ طبیبعی است نداشته اند. 
تاریخ طبیعی که به 37 دفتر یا "کتاب" تقسیم شده در سال 77 م به پایان رسید و پس از این تاریخ تنها برخی اصلاحات جزئی در آن صورت گرفت.  در مقدمه که به تیتوسی تقدیم شده که کمی پیش از مرگ پلینی به امپراطوری رسید به توجیه عنوان کتاب و توضیح نیت خویش از تألیف کتاب بر مبنای سودمندی می پردازد زیرا مطالعه "طبیعت اشیاء، یعنی زندگی است".   در ادامه می افزاید تا امروز هیچکس بر آن نشده بود مطالب پراکنده پیشین فرهنگ فراگیر " encyclic culture(ریشه انسایکلو پدیا از انکایکلیوس پدیا " enkyklios paideia")  را فراهم آورد.  با تمسخر سبک ادبی فاخر و اسطوره های سیاسی سبک نگارشی ساده ولی غنی در واژگان را که بهترین تناسب را با مقصود خویش داشت بر گزید.   از ویژگی های بدیع تاریخ طبیعی پلینی دقتی است که صرف نام بردن از مراجع خود می کند و بیش از صد مرجع کار خود را نام می برد.  دفتر نخست که در واقع خلاصه ای است از 36 دفتر دیگر فهرستی از مولفان را گاه بهمراه عنوان کتابهائی از آنان که استفاده کرده بدست می دهد (بسیاری از این کتابها امروز از میان رفته است).
در واقع تاریخ طبیعی با دفتر دوم آغاز می شود که به نجوم/اختر شناسی و فلسفه انتظام گیتی/کیهان شناسی اختصاص یافته است.  در این دفتر نیز همچون دفاتر دیگر وسعت مطالعات خود، بویژه متون یونانی را نشان می دهد.  هر چند درست به همین علت است که در برگردان جزئیات دقت نکرده و در نتیجه معنای بسیاری قطعات فنی و ریاضی تحریف شده است.  در دفاتر سوم تا ششم، درباره جغرافیای طبیعی و تاریخی جهان باستان، توجه بسیار به شهر های مهم کرده که برخی از آنها دیگر در میان نیست. 
دفتر های هفتم تا یازدهم به جانور شناسی پرداخته از انسان شروع کرده سپس به پستانداران و خزندگان، ماهیان و دیگر جانوران دریائی، پرندگان و حشرات می رود.  پلینی بیشتر اطلاعات زیست شناختی خود را از ارسطو می گیرد در حالیکه آنچه خودش نوشته درباره حیوانات افسانه ای و قصه های عامیانه تأئید ناپذیر است. با وجود اقتباس بسیار از تئوفراستوس برخی مشاهدات مستقل خود را گزارش کرده، بویژه آنها که در جریان سفر در آلمان صورت گرفته است.  پلینی یکی از عمده منابع کسب اطلاعات امروزیان از باغ های رومی، نوشته های گیاهشناسی قدیم و ورود گونه های جدید باغبانی و زراعی به ایتالیاست.  دفتر بیست و هشتم  درباره زراعت بوژه بخاطر فنون زراعی چون کشت چرخشی، اداره مزرعه، نام حبوبات و دیگر گیاهان زراعی اهمیت دارد.  در سال 1958 با کشف نقش برجسته ای از قرن دوم م در بلژیک که نمایانگر دستگاه دروگری بود که با گاو رانده می شد، توصیفش از وجود چنین دستگاهی در ناحیه گل فرانسه را که مدتها دانشمندان خیالپردازی می شمردند به اثبات رساند.  از این گذشته با ظبط مترادف های لاتین اسامی گیاهان یونانی باعث شد بیشتر گیاهانی که در متون یونانی پیشین نام برده شده بود شناخت پذیر گردد. 
دفترهای بیستم تا سی و دوم بر پزشکی و دارو ها تمرکز دارد.  پلینی نیز چون بسیاری از رومی ها به دلائل اخلاقی و پزشکی بر تجمل گرائی خرده می گرفت.  نظرات جسته و گریخته اش در مورد دستور-پرهیز غذائی و فروشندگان و بهای مفردات داروهای گرانبها شواهدی ارزشنمد در مورد زندگی رمی های همروزگارش در اختیار می گذارد.  موضع دفاتر سی  و سوم تا سی و هفتم مشتمل است بر کانی ها، سنگ های گرانبها و فلزات، بویژه آنها که پیشه وران رمیبکار می بردند.  در توصیف کاربردهای آنها به هنرمندان مشهور و آفریده هاشان و به سبک ها و فنون معماری رمی اشاره دارد.

تأثیر
احتمالا مهم ترین روش های شبه علمی که پلینی از آن دفاع می کرد "نظریه علائم"[20] بود: شباهت میان شکل ظاهری یک گیاه، حیوان یا کانی و علائم ظاهری بیماری را نشانه فایده درمانی آن برای آن بیماری می دانستند.  با انحطاط جهان کهن و از دست رفتن متون یونانی که پلینی تا بدان حد بر آنها متکی بود، تاریخ طبیعی مبدل به جایگزینی برای تعلیم و تربیت عمومی شد.  در اروپای سده های میانه بسیاری از کتابخانه های دیر های بزرگ نسخه هائی از این کتاب را داشتند.  این نسخه ها و بسیاری از خلاصه های آن جایگاه پلینی در ادبیات اروپا را تضمین کرد.  اعتبار او بی چون و چرا بود، تا حدودی بخاطر نبود اطلاعات مطمئن تر و تا حدودی بدان جهت که ادعاهایش به محک تجربه نخورده بود و بسیاری از آنها را نمی شد آزمایش کرد. 
با این همه از آغاز قرن پانزدهم و هنگامی که نویسندگان شروع به چون و چرا در گفته هایش کردند نفوذش کاستی گرفت.  در پایان قرن هفدهم دانشمندان برجسته تاریخ طبیعی را رد کرده بودند.  اما تا آن زمان تأثیر پلینی، بویژه بر نویسندگان غیر علمی از میان نرفته بود.  بعنوان مثال به احتمال غریب به یقین ویلیام شکسپیر و جان میلتون او را می شناخته اند.  گرچه از آن پس هیچگاه بعنوان مرجعی علمی مورد پذیرش قرار نگرفت، دانشمندان متخصص در زبان لاتین با قطعیت اهمیت تاریخ طبیعی بعنوان یکی از بزرگترین آثار ماندگار دوره کلاسیک باستان را به اثبات رساندند.
بطلمیوس
تولد حدود 100 م – مرگ حدود 170 میلادی
بطلمیوس (به لاتین کلاودیوس پُطُلِمیوس: Claudius Ptolemaeus) منجم، ریاضی دان و جغرافی دان مصری یونانی تباری است که در قرن دوم میلادی در اسکندریه (مصر) بالید.  نوشته های وی در چندین رشته نمایانگر اوج موفقیت علم یونانی-رمی است، بویژه مدل زمین مرکزی عالم او که امروزه نظام بطلمیوسی شناخته می شود.
غیر از آنچه می توان از نوشته هایش استنتاج کرد عملا هیچ چیز در مورد زندگی وی نمی دانیم.  مهم ترین کتابش در نجوم، المجسطی[21]، حدود 150 میلادی به اتمام رسید و حاوی گزارش رصد هائی است که طی یک ربع قرن پیش از نگارش نسخه انجام داده است.  حجم ومحتوی آثار ادبی که پس از این کتاب نوشته ثابت می کند تا 170 م می زیسته است.
بطلمیوس این کتاب را که امروزه عموما المجست/المجستی (برگرفته از لفظ ترکیبی عربی-یونانی به معنای "بزرگترین") نامیده می شود "مجموعه ریاضی" خواند، با این باور که موضوع آن، حرکت اجرام سماوی، را می توان بزیان ریاضی توضیح داد.  فصول مقدماتی کتاب به طرح برهان های تجربی در اثبات چارچوب بنیادی کیهان شناختی است که بطلمیوس در آن کار می کرد.  به استدلال وی زمین کره ای است ثابت در مرکز کره ای آسمانی به مراتب بزرگتر که با سرعتی کاملا یکنواخت گرد زمین می گردد و با خود ثوابت و سیارات، خورشید و ماه را بحرکت در آورده موجب طلوع و غروب آنها می گردد.  خورشید در طول یک
در این طرح که بخشی از مجموعه استودیو رافائل ونیز  و از حدود 130 میلادی است منجم یونانی بطلمیوس، کره ای را مطالعه می کند.  آرشیو هالتون/تصاویر گتی.

سال به آرامی دایره ای بزرگ بنام مسیر خورشید را خلاف گردش فلک آسمان ترسیم می کند.  ماه و سیارات نیز به شکلی مشابه در برابر اختران ثابت که در مسیر حرکت خورشید یافت می شوند به عقب حرکت می کنند.  از این روست که سیاره ها را "ستاره های سر گردان: wandering stars" گویند.  فرض بنیادی المجسطی این است که حرکات بظاهر نامنظم اجرام سماوی در واقع ترکیبی است از حرکات منظم، یکنواخت و مدور. 
از آنجا که تقریبا تمامی متون اختر شناسی پیش از بطلمیوس از میان رفته دشوار بتوان تعین کرد چه مقدار از المسجطی اصیل است و ابداع خود وی.  بطلمیوس عناصر اساسی نظریه خورشیدی/شمسی خویش و بخش های از نظریه مهی/قمری خویش را از ابرخس (میانه سده دوم پ م)[22] خوانده اما منکر ایجاد مدل سیارات توسط وی می شود. بطللمیوس تنها چند گفته مبهم و تحقیر آمیز در مورد کارهای نظری صورت گرفته در این فاصله سیصد ساله دارد؛ با این همه بی تردید در همین دوران فترت است که گام هائی بزرگ در مطالعه سیارات برداشته شد.  از این گذشته صداقت بطلمیوس، بخصوص بعنوان یک راصد/منجم/اختر شناس از دوران تیکو براهه (1601-1546) اخترمار/ستاره شناس محل تردید و جدل بوده است.  براهه نشان داد رصد های خورشیدی که بطلمیوس مدعی انجام آنها در 141 م شده قطعا نادرست است و دلائل قوی برای تردید در ادعای رصد مستقل بیش از 1.000 ستاره که در سیاهه ستارگان وی درج شده وجود دارد.  اما آنچه چون و چرا نمی پذیرد مهارتی است که بطلمیوس در تحلیل های ریاضی خویش نشان داده است. 
بطلمیوس بیش از هر چیز بانی کیهان شناسی زمین محوری است که در سده های میانه در عالم اسلام رواج داشت.  علت نه المجسطی که بیشتر رساله نظریه سیارات[23] اوست که پس از آن منتشر شد.  در این کتاب است که آنچه را امروزه نظام هیئت/نظام بطلمیوسی می شناسیم پیشنهاد کرد؛ نظامی یکپارچه که در آن هر یک از اجرام سماوی به فلک خود چسبیده و مجموعه این افلاک طوری قرار گرفته که بدون فاصله و شکافی در میان، از زمین تا فلک آسمان امتداد می یابد.  جداول عددی در المجسطی (که اجازه می داد مواضع سیارات و دیگر پدیده های سماوی/آسمانی را در تاریخ های منتخب محاسبه کنند) تأثیری عمیق بر نجوم قرون وسطی گذارد که بخشی از آن بخاطر نسخه منقح/تجدید نظر شده ای بود که بطلمیوس با عنوان جداول زیج آسان/سر دستی[24] در آورد.  بطلمیوس به منجمان بعدی آموخت چگونه از رسد های کمی و مُوَرَخ در اصلاح مدل های کیهان شناسی استفاده کنند. 
بطلمیوس همچنین کوشید در تأثیرات فلکی[25]  خویش که بخاطر  تنظیم در چهار جلد بعد ها چهارگانه/رابوع/اربعه[26] نامیده شد تنجیم[27] را بر پایه هائی درست استوار سازد.  معتقد بود تنجیم/اختر بینی/طالع بینی علمی است منطقی/مُجاز، هرچند غیر دقیق که به توصیف تأثیرات مادی/طبیعی افلاک بر زندگی زمینی می پردازد.  بطلمیوس اعتبار اساسی نظریه های تنجیم/اختر بینی مرسوم را قبول داشت اما بمنظور سازگار کردن این حرفه با مفاهیم ارسطوئی طبیعت، ماده و تغییر، در آن اصلاحاتی کرد.  بیش از همه آثار بطلمیوس، چهارگانه/رابوع/اربعه برای خوانندگان امروزی که پیش گوئی بر مبنای ستارگان و کیهان شناسی منبعث از تأثیرات متقابل کیفیات/صفات اساسی سرد و گرم و خشک و مرطوب را بر نمی تابند غرابت دارد.

جالینوس برغامسی
(تولد 129 م در پرگاموم/برغامس، میسیا، آناتولی [برگاما، تور امروزی] –مرگ حدود 216)
جالینوس برغامسی[28] ( به لاتین: Galenus) پزشک، ادیب و فیلسوف یونانی است که از قرون وسطی تا میانه قرن هفدهم تأثیری نمایان بر نظریه و حرفه پزشکی گذارد.  اعتبار وی در عالم بیزنطه و خاورمیانه مسلمان نیز  به اهمین اندازه طولانی بود. 

مطالعات کالبد شناسی و پزشکی
جالینوس تشریح/کالبد شناسی را مبنای دانش پزشکی می دانست و اغلب به تشریح و تجربه روی حیوانات پست چون میمون آفریقائی/ماکاک بربر، خوک، گوسفند و بز می پرداخت.  دفاع جالینوس از تشریح با هدف ارتقاء مهارت در جراحی و برای مقاصد پژوهشی بخشی از پیشرفت خود وی هم بود، هرچند دقتش در مشاهده/مطالعه چون و چرا نمی پذیرد.  وی هفت زوج اعصاب جمجمه/دماغی را تمیز/تشخیص داده به شرح دریچه های قلب پرداخت و تفاوت ساختار ورید/سیاهرگ ها و شریان/سرخ رگ ها را تشخیص داد.  یکی از مهم ترین اثبات هایش این بود که بر خلاف تصور چهار صد ساله شریان ها نه هوا، که خون را منتقل می کنند.   همچنین تجارب زنده شکافی (vivisection) وی چون بستن عصب راجعه حنجره برای نشان دادن کنترل صدا توسط مغز، چند مورد قطع نخاع برای تعین کارکرد عصب های نخاعی و بستن رحم برای نشان دادن کار کلیه ها و مثانه اهمیت داشت.
تنکرد شناسی/فیزیولوژی جالینوس[29] ترکیبی بود از  آراء برگرفته از فیلسوفانی چون افلاطون و ارسطو و بقراط حکیم که جالینوس منبع دانش پزشکی اش می شمرد.  جالینوس بدن را مرکب از سه دستگاه می دانست: مغز و اعصاب که مسئول حس و اندیشه اند؛ قلب و شریان ها که قوای زندگی بخش را به اندام ها می رسانند؛ و کبد و ورید ها که مسئول تغذیه و رشد اند.  از دید جالینوس خون در جگر شکل می گیرد و سپس توسط ورید ها به تمام نقاط بدن رسانده می شود و در آنجا بعنوان غذا مصرف شده به گوشت یا چیزهای دیگر تبدیل می شود.  مقادیر اندکی از خون میان شریان ریوی و ورید ریوی در ریه تراوش کره از این طریق با هوا در آمیخته سپس از میان سوراخ های بسیار ریز دیواره حائل میان بطن راست به بطن چپ تراوش می کند.  مقادیر اندکی از این خون در شبکه عصب پایه جمجمه (در واقع فقط در سم داران یافت می شود) و مغز پالایش بیشتری می یابد تا تبدیل به نَفَسِ زندگی/روح (psychic pneuma)، ماده ای لطیف که ناقل احساس است شود.  نظریه تنکرد شناسی جالینوس بسیار فریبنده بود و در قرن های بعد کمتر کسی پیدا شد که مهارت های لازم برای به چالش کشیدن آنرا داشته باشد. 
جالینوس بر پایه مفاهیم بقراطی معتقد بود سلامت انسان مستلزم تعادل چهار مایع یا خلط بدن است خون، صفرا، سودا و بلغم (blood,
yellow bile, black bile, and phlegm) است.  هر یک از اخلاط از چهار عنصر/آخشیج ساخته شده و زوجی از چهار کیفیت: گرمی، سردی، تری و خشکی را دارد.  جالینوس بر خلاف بقراط می گفت بی تعادلی اخلاط را می توان در اندام های مشخص و در کل بدن یافت.  این تغییر نظریه بقراط پزشکان را قادر ساخت تشخیص هائی دقیق تر داشته به تجویز درمان های خاص برای بازگرداندن تعادل بدن بپردازند.  تنکرد شناسی/فیزیولوژی جالینوس، بعنوان ادامه مفاهیم بقراطی پیش از خود طی 1400 سال بعد سخت اعتبار یافت. 
جالینوس نابغه ای جامع و در عین حال نویسنده ای پرکار بود.  حدود 300 عنوان از آثار وی شناخته شده که از میان آنها تنها 150 عنوان به شکل کامل یا ناقص باقی مانده است.  همواره کنجکاو بود، حتی در حیطه هائی بسیار درو از پزشکی، چون زبان شناسی؛ ضمن اینکه منطقی (logician ) مهمی بود که به نگارش درس هائی مهم در روش علمی پرداخت.   وی همچنین جدلی ای زبردست و مبلغ راسخ نبوغ خویش بود و این صفات، توام با مجموعه عظیم آثارش به شرح علت شهرت و تأثیری که بعدا از خود بجا گذاشت کمک می کند. 

تأثیر
آثار جالینوس در دوران حیاتش انتشاری وسیع یافت و نسخه هائی از برخی از آثارش موجود است که که بفاصله یک نسل پس از مرگش نوشته شده است.  در سال 500 م آثارش را در اسکندریه تدریس و تلخیص می کردند و نظریه هایش به همان زودی جائی برای درج نظریه های دیگران در دستینه های پزشکی عالم بیزانس باقی نمی گذارد.  اعراب روشن رای قرن نهم شروع به گرد آوری و ترجمه نسخه های یونانی کردند و حدود 850 م حُنین ابن اسحاق، پزشک عرب دربار بغداد، فهرست توصیفی 129 اثر جالینوس را که او و پیروانش از یونانی به عربی یا سُریانی برگردانده بودند فراهم کرد.  بدین ترتیب پزشکی علمیِ عالمِ عربی شدیدا متکی بر شرح، تفسیر و درک آثار جالینوس شد. 
در آغاز تأثیر جالینوس در اروپای غربی، بجز در مورد نسخ های داروئی تقریبا نا چیز بود، اما از اواخر قرن 11 م ترجمه های حنین و شرح حکمای عرب از آنها و گاه خود آثار بزبان یونانی را به زبان لاتین ترجمه کردند.  این نسخه های لاتین مبنای تحصیل پزشکی در در دانشکده های جدید قرون وسطی شد.  از حدود 1490 انسان گرایان احساس کردند نیاز  است بنظور رهانیدن نسخه های یونانی از تصورات و کژ فهی های سده های میانه نسخه های لاتین تازه ای مستقیما از روی متون یونانی آثار جالینوس تدارک بینند. در سال 1525[30] آثار جالینوس برای نخستین بار  بی کم و کسر به زبان یونانی چاپ شد و چاپ های لاتین بسرعت پشت سر آنها آمد.  این متون تصویری متفاوت از آنچه از متون قرون وسطی بدست می آمد ارائه می داد و جالینوسی متخصص بالینی، متخصص تشخیص بیماری ها و بالا تر از همه یک کالبد شناس را برجسته می ساخت.  پیروان تازه بر تکنیک های روشمند تشخیص و درمان بیماری ها، قضاوت مستقل و تجربه گرائی محتاطانه اش تأکید می کردند.  از آنجا که پزشکان خواهان تکرار آزمایش ها و مشاهداتی بودند که جالینوس ثبت کرده بود دستوراتش در مورد وارسی بدن را با اشتیاق پیروی می کردند.  طُرفه آنکه همین امر بسرعت اعتبار جالینوس بعنوان کالبد شناس/عالم تشریح را از میان برد.  در سال 1543 آندراس وزالیوس پزشک اهل فلاندر (بلژیک امروزی) نشان داد تشریح جالینوس در برخی وجوه خود بیشتر جانوری است تا انسانی و معلوم شد جالینوس و پیروانش در سده های میانه لغزش های بسیار داشته اند.  بر خلاف این، آراء  جالینوس در تنکرد شناسی یک قرن دیگر دوام آورد تا پزشک انگلیسی ویلیام هاروی گردش خون را بدرستی شرح دهد.  احیاء و سرنگونی سریع تقلید از جالینوس در دوره رنسانس عاملی مهم در ظهور علم مدرن بود.

ابن سینا
(تولد 980 م بخارا، ایران مرگ 1037م همدان
ابن سینا (به لاتین: Avicenna) پزشک ایرانی و نامی ترین و تأثیر گذار ترین فیلسوف-دانشمند اسلام است که بویژه بخاطر کارهایش در زمینه فلسفه ارسطوئی و پزشکی اهمیت دارد.  پور سینا نویسنده  شفا (Kitāb al-shifā’ (Book of Healing) است که دانشنامه عظیم فلسفی و علمی است و نیز قانون در طب (Al-Qānūn f ī al-tibb (The Canon of Medicine) که در میان نامی ترین کتابهای تاریخ پزشکی نشسته است. 
احتمالا شفای او بزرگترین کتاب از این دست است که تا کنون بدست یک نفر نوشته شده.  این کتاب به بحث منطق، علوم طبیعی، شامل تنکرد شناسی، علوم چهارگانه (حساب و هندسه و موسیقى و هیئت) (quadrivium) و متافیزیک می پردازد، اما هیچ شرح واقعی علم اخلاق یا سیاست در آن نیست.  اندیشه هایش در این کتاب دین فراوان به ارسطو و در عین حال تأثیرات یونانی و نو افلاطونی دارد. 
قانون در طب بلند آوازه ترین تک کتاب تاریخ پزشکی شرق و غرب است.  دائرةالمعارفی است روشمند که بیشتر آن مبتنی بر دستاوردهای پزشکان یونانی عصر امپراطوری رم و دیگر آثار عربی و تا حدود کمتر تجربیات شخصی خود اوست (یادداشت های مطالعات بالینی اش در جریان سفر هایش از دست رفت).  ابن سینا که روزها سرگرم اشتغالات خود در دربار بعنوان پزشک و وزیر بود تقریبا همه شب ها  را با شاگردان خویش به تألیف این کتابها و آثار دیگر و انجام بحث های کلی فلسفی و علمی مرتبط با آن ها می پرداخت. 
بخش هائی از کتاب شفای ابن سینا در قرن دوازدهم بزبان لاتین ترجمه شد و کل قانون در همان قرن در آمد.  این ترجمه ها و ترجمه دیگر آثارش افکار او را وسیعا در اقصی نقاط مغرب زمین اشاعه داد.
  اندیشه های وی در ترکیب با آراء سن آگوستین، فیلسوف و متآله/یزدان شناس مسیحی از اجزاء بنیادی افکار بسیاری از مدرسیون قرون وسطی، بویژه در مکاتب فرانسیسکان، بود .  در پزشکی قانون به مدت چند قرن کتاب مرجع شد و ابن سینا جایگاه افتخاری بلا منازع یافت که تنها پزشکان کهن چون بقراط و جالینوس به مشابه آن رسیده بودند.  در شرق تأثیر مسلط وی در پزشکی، فلسفه و الهیات قرون و اعصار  را پشت سر گذارده و همچنان در محافل اندیشه اسلامی زنده است. 

راجر بیکن  
(تولد حدود 1220 ایلچستر، سامرست، یا بیزلی، گلوسستر؟ انگلستان مرگ 1292، آکسفورد؟)
راجر بیکن که در عین حال معلم خارق العاده (به لاتین دکتر میرابلِس Doctor Mirabilis) هم خوانده می شد فیلسوف فرانسیسکن انگلیسی است ک مصلح نظام آموزشی بود و در عین حال از طرفداران عمده علوم تجربی در قرون وسطی بشمار است.  بیکن ریاضی، نجوم، بصریات/نورشناسی، کیمیا و زبان خوانده بود.  نخستین اروپائی است که ساخت باروت را به تفصیل شرح داده پیشنهاد ساخت ماشین های پرنده و کشتی و ارابه/عرابه موتوری را مطرح کرده است.  بیکن (همانطور که خود به شکلی خود پسندانه می گوید) توانائی و شوقی شگرف در تعقیب علوم تجربی نشان می داد؛ در واقع همه جا سخن از مطالعات وی بود و سرانجام در ادبیات عامیانه نوعی جایگاه تردست/معجزه گر یافت.  بنابراین بیکن نمایانگر نوعی تجلی روحیه تجربه گرائی علوم تجربی است که به لحاظ تاریخی نا بهنگام بود، با اینکه بنظر می رسد در استفاده عملی وی از آن مبالغه شده باشد. 

کار علمی و دانشگاهی
بیکن در مراحل آغازین کار خویش در دانشکده هنر دانشگاه پاریس درس رساله های ارسطوئی و پسا ارسطوئی می گفت و هیچ نشانی از تمایل بعدی وی به علوم دیده نمی شد.  اما از سال 1247 وقت و توان فراوان و مبالغ هنگفت پول را صرف پژوهش تجربی، تهیه کتابهای "سری"، ساخت ابزار و میز، آموزش دستیار و کسب دوستی دانشمندان کرد - فعالیت هائی که نمایانگر جدائی نمایان از کارهای جاری دانشکده هنر بود.  از 1247 تا 1257 خود را با تمام وجود وقف پرورش و تهذیب شاخه تازه علم از جمله زنان ، نور شناسی و کیمیا و مطالعلت فزونتر در نجوم و ریاضیات کرد.  بیکن چنان با حرارت به ستایش تجربه کردن می پرداخت که اغلب او را یکی از منادیان علم مدرن،  سیصد سال پیش از شکوفائی اش می شناسند.  اما اصالت و نو آوری بیکن بیشتر در پافشاری اش بر ثمربخش بودن پژوهش و و روشهای مطالعات تجربی است تا سهم او در دانش افزائی. 
بویژه مطالعاتش در طبیعت نور و تیراژه/رنگین کمان مهم است و بنظر می رسد این آزمایش ها را به دقت برنامه ریزی و تفسیر کرده باشد.  اما بنظر می رسد بسیاری از دیگر آزمایش هایش هیچگاه بمورد اجرا گذارده نشده صرفا توصیف شده اند.  بعنوان مثال پیشنهاد کرد گوئی از ورقه نازک مس ساخته و با "آتش مایع" انباشه گردد؛ احساس می کرد این گوی به هوا خواهد رفت همانطور که بسیاری اشیاء سبک در آب شناور می گردند.  با جدیت به مطالعه مشکل پرواز در ماشینی پرنده با بال هائی برای پر زدن پرداخت.  بیکن همچنین به روشن سازی اصول انعکاس، شکست/انکسار و اَبیراهی/ انحراف کروی[31] پرداخته پیشنهاد ارابه ها و کشتی هائی را داد که بشکل مکانیکی رانده شوند.  وی از جعبه تاریک (camera
Obscure) که از روزنی کوچک تصویر ر ا بروی سطح می اندازد برای رصدِ گرفت/کسوف خورشید استفاده کرد.

فرقه فراتر/برادران کهتر[32]
در 1257 وارد فرقه فراتر/برادران کهتر، شاخه ای از فرقه مسیحی فرانسیسکن شد.  اما (همانطور که خودش نوشته) دیری نپائید که بیمار شد و همه از یادش برده تنها بخاکش نسپردند.  افزون بر این کار و تلاش پر حرارتش، زود باوری حیرت آورش، خرافاتش، و زخم زبان به کسانی که شریک عقایدش نبودند باعث ناراحتی ارشد هایش در این فرقه و تأدیب شدیدش شد.  دست بدامان پاپ کلمنت چهارم شد و ادعا کرد داشتن اطلاعات تجربی دقیق تر از طبیعت در تأئید آئین مسیح بس ارزشمند است.  احساس می کرد پیشنهاداتش برای خیر کلیساها و دانشگاه ها اهمیت بسیار دارد.
پاپ خوستار آن شد که بیشتر از این پروژه ها مطلع گردد.  بیکن در اطاعت از فرمان پاپ شروع به کار کرد و در زمانی بسیار کوتاه کار/اثر/تألیف بزرگ (Opus majus)، کار کوچک (Opus minus) و کار سوم (Opus tertium) را ارسال کرد.  ناچار بود این عمل را مخفیانه انجام دهد و موقعی که غیر عادی بودن رفتارش توجه ارشد ها را جلب کرد و شروع به استفاده از حربه های وحشتناک اجبار علیه او کردند با فرمان راز داری پاپ از توضیح مواضع خویش معاف شد.  تحت آن شرایط دستاوردهایش براستی حیرت آور بود.  کار بزرگ تلاشی بود برای  متقاعد کردن پاپ به نیاز فوری و فواید گسترده  اصلاحات پیشنهادی اش.  اما مرگ کلمنت در 1268 رویاهایش برای کسب جایگاهی منصفانه برای علوم در برنامه درسی دانشگاهها نقش بر آب شد. 
زمانی بین 1277 و 1279 بخاطر برخی "نو آوری های مشکوک" در تعالیمش مدتی توسط برادران فرانسیسکن خود به بند افکنده شد.  احتمالا محکومیتش تا حدودی بعلت ساده لوح/زود باوری اش در کیمیا و نجوم بود .  نمی دانیم چه مدت در بند مانده است.

لئوناردو داوینچی
 (زاده 15 آوریل 1452 در نزدیکی وینچی فلورانس [در ایتالیای امروزین] مرگ 2 می 1519، کلو [کلاس لوسی امروزی]، فرانسه)
لئوناردو داوینچی نقاش، رسام/نقشه کش، پیکر تراش، معمار و مهندس ایتالیائی است.  نبوغ وی که احتمالا همتائی ندارد تجسم آرمان انسان گرایانه رنسانس است.  شام آخر (98-1495) و مونا لیزا (حدود 06-1510) در میان محبوب ترین و تأثیر گذار ترین تابلوهای دوره رنسانس است.  یادداشتهایش نمایانگر روح پژوهش علمی و نو آوری های مکاینکی است که قرن ها از زمان خویش جلو تر بود.
شهرت بی تائی که لئوناردو در دوران حیات از آن برخوردار بود و اینکه با وجود پالایش نقد تاریخی تا امروز مکدر نشده، عمدتا مبتنی بر عشق بی پایانش به دانش است که هادی کل رفتار و اعمالش بود.  وی که مشرب و استعداد هنری داشت چشمان خویش را مجرای اصلی کسب دانش می شمرد؛ از دید لئوناردو بینائی برترین حس است زیرا تنها این حس است که حقایق تجربه را بطور آنی، درست و یقینی منتقل می کند.  از اینرو هر پدیده دریافتی موضوع دانش می شود.  علم چگونه دیدن ("Saper vedere") مبدل به موضوع اصلی مطالعات وی شد.  وی  به استفاده از خلاقیت خود در یکایک حیطه هائی که نمایش ترسیمی را بکار می برد پرداخت: نقاشی، مجسمه سازی، معماری و مهندسی.  اما او حتی از این هم فراتر رفت.  از فکر فوق العاده، قدرت مشاهده خارق العاده و مهارت در ترسیم برای مطالعه خود طبیعت استفاده می کرد، خطی از تحقیق که دو پیشه هنر و علم او را شکوفا می می ساخت. 
مطالعات و طرح های کالبد شناسانه
عشق لئوناردو به مطالعات کالبد شناسانه نمایانگر علاقه هنری رایج در آن روزگار است.  نظریه پرداز، لئون باتیستا آلبرتی[33] در رساله خویش درباره نقاشی Della pittura (“On Painting)”، 1435، مصرانه از نقاشان می خواهد پیکر انسان را بدان صورت که در طبیعت هست و با استخوان ها و عضلات نگهاری می شود و بعدا در لباس پوست پوشانده می شود بسازند.  تاریخ درگیر شدن اولیه لئوناردو در مطالعات کالبد شناسی را نمی دانیم، هانطور که نمی دانیم دقیقا کی شروع به کالبد شکافی کرد، اما می تواند چند سال پس از نخستین نقل مکانش به میلانی بوده باشد که در آن روزگار مرکز مطالعات پزشکی بود.  مطالعات کالبد شناسی وی که در اصل برای  تربیتش در جایگاه نقاش صورت می گرفت در دهه 1490 تبدیل به یک حیطه تحقیقاتی مستقل شده بود.  در حالی که چشمان تیزبینش ساختار بدن انسان را کشف می کرد شیفته شکل ابزاری پیکر انسان[34] شد، و در صدد فهم اعمال بدن بعنوان مخلوق طبیعت بر آمد.  طی دو دهه بعد به کالبد شکافی روی میز تشریح در میلان، سپس در بیمارستان های فلورانس و رم پرداخت و در پاویا با پزشک-کالبد شناس مارکانتونیو دلّاتوره کار کرد. 
مطالعات کالبد شناسی اولیه لئوناردو عمدتا به استخوان بندی و عضلات بدن می پرداخت.  با این حال حتی در آغاز تحقیقات کالبد شناسی را با تنکرد شناسی در آمیخت.  از مشاهده ساختار ساکن بدن به بررسی نقش تک اندام ها در فعالیت بدنی پرداخت.  این امر سرانجام او را به مطالعه اندام های درونی کشاند و از میان آنها ژرف ترین مطالعات را در مغز، قلب و ریه بعنوان محرک های حواس و زندگی انجام داد. یافته هایش را در طرح های کالبد شناسی مشهور خویش که در شمار مهم ترین دستاوردهای علم رنسانس است ضبط کرده است.  این طرح ها پلی است میان نمایش طبیعی و انتزاعی.  اندام ها را در لایه هائی شفاف نشان می داد که با استفاده از اجزاء با ژرفا نمائی امکان نگرش به درون آن ها را فراهم می کرد و عضلات را بصورت رشته نشان می داد؛ و بخش های پنهان را با خط های نقطه چین و ابداع نظام هاشور زنی به نمایش می گذاشت.  ارزش واقعی نمایش ها در توانائی شان در ترکیب شماری از تجارب منفرد روی میز تشریح و ارائه اطلاعات حاصل بشکلی بیواسطه و دقیق است.  همانطور که لئوناردو سرافرازانه تأکید می کرد این طرح ها بر تر از توضیح کلامی است.  گنجینه مطالعات کالبد شناسی لئوناردو که بجا مانده اصول بنیادی ترسیم علمی مدرن را شکل داده است.  اما شایان ذکر است که پژوهش های پزشکی لئوناردو در دوران زندگی اش بصورت شخصی باقی ماند.  خود را در زمینه کالبد شناسی متخصص نمی دید و یافته هایش را نه منتشر کرد و نه تعلیم. 
گرچه مطالعات کالبد شناسی خود را خصوصی نگاه داشت برخی مطالعات خود در مورد تناسب های بدن انسان را منتشر کرد.   با همکاری ریاضی دان لوکا پاکیولی به بررسی نظریه های تناسب ویتروویوس، معمار  رومی قرن یکم پیش از میلاد بدان صورت که در رساله اش در معماری [35]ارائه شده بود پرداخت.  لئوناردو با اعمال اصول هندسه بر هیئت/پیکربندی بدن انسان نشان داد تناسب آرمانی هیکل انسان مطابق است با اشکال دایره و مربع.  در نمایش این نظریه با نشان دادن انسان به اصطلاح ویتروویائی گفت وقتی انسانی پاهایش را بر زمین استوار می کند و دستها را می گشاید در چهار ضلع یک دایره گنجانده می شود اما وقتی به هیئت عقابی با پرها و پاهای گشوده باشد می تواند در درون یک دایره نقش شود.
لئوناردو تصویر بزرگ نمودار بدن انسان را وسیله مطالعات کالبد شناسی خویش و انسان ویتروویوسی را بصورت "کیهان شناسی عالم اصغر"[36] مجسم کرده بود.  به باور وی کارکرد بدن بصورت عالم اصغر شبیه کارکرد عالم، بعنوان عالم اکبر است.  می نویسد: "قدما انسان را عالم اصغر نامیده اند و در واقع اسمی است با مسمی؛ زیرا همانگونه که انسان مرکب است از خاک و آب و هوا و آتش... این کره خاک هم مشابه آن است".  استخوان بندی/اسکلت انسان را به سنگ ها ("تکیه گاه/متکای زمین") و انبساط ریه ها در تنفس را به جذر و مد دریاها تشبیه می کرد.
 
طرح لئوناردو داوینچی بنام انسان ویتروویوسی که شهرت جهانی دارد در اواخر دهه 1400 ترسیم شده و همراه است با یادداشت هایش بر پایه آثار ویتروویوس.  استورات گریگوری/مجموعه انتخابی عکاس آر. اف/تصاویر موسسه گتی.

مکانیک و کیهان شناسی
طبق مطالعات لئوناردو مطالعه مکانیک/علم الحیل/نیروبُرد که بعنوان یک معمار و مهندس کاملا با آن آشنا شده بود نیز انعکاس کارکرد های طبیعت است.  در سراسر عمر سازنده ای مبتکر/نو آور بود.  اصول مکانیک روزگار خود را کاملا درک می کرد و به طرق بسیار به پیشبرد آنها کمک کرد.  دو دفتر یاداشت وی که در مادرید کشف شد[37] مفصل به نظریه مکانیک می پردازد، اولی در دهه 1490 و دومی در فاصله 1503 تا 1505 نوشته شده است.  اهمیت این دو نسخه بیشتر در استفاده از مدل های نمایشی در توضیح اصول مکانیک و کارکردهای مورد استفاده در ساخت ماشین آلات است تا توصیف ماشین ها یا ابزار های خاص.  لئوناردو در این مورد نیز همچون طرح های کالبد شناسی اصولی قطعی برای بازنمائی تصویری سبک پردازی (stylization)، مدل ها و نمودار ها -  ابداع کرد که نمایش دقیقی از شیئی مورد بحث بدست می دهد. 
لئوناردو بویژه شیفته مسائل اصطکاک و مقاومت بود و همراه هر یک از اجزاء مکانیکی چون رزوه پیچ، دنده، بالابر (جک) هیدرولیک، دستگاه های گردان و دنده های انتقال، تصاویری ارائه داده که بر متن تقدم می یافته است.  در سراسر دوران کاری اش شیفته امکانات مکانیکی بالقوه حرکت بود.  همین او را به طراحی ماشین دارای دیفرانسیل انتقال، دژی متحرک چون تانک های امروزی و ماشین پرنده سوق داد.  پیچ هوائی مارپیچی[38] (حدود 1484) او تقریبا به نمونه اولیه هلی کوپتر می ماند اما شبیه دیگر وسیله ابداعی وی مشکلی اساسی دارد: نبود منبع انرژی کافی برای به حرکت در آمدن و بلند شدن. 
هر کجا که به کاوش در پدیده های طبیعی پرداخت وجود نیروهای مکانیکی اساسی/اولیه حاکم بر شکل و کارکرد عالم را تشخیص داد.  این امر در مطالعاتش روی پرواز پرندگان و شکل گیری عقیده دوران جوانی اش در مورد عملی بودن ساخت دستگاهی برای پرواز که موجب تحقیقات مفصلش در مورد عنصر هوا شد؛ در  مطالعاتش روی آب، ("ناقل طبیعت") (vetturale della natura) که در آن به یک اندازه به خواص فیزیکی/مادی آب و قوانین حرکت آن و جریان های آب می پردازد؛ در تحقیقاتش روی قوانین رشد گیاهان و درختان و ساختار زمین شناسی زمین و تشکیل تپه ها؛ و بالاخره در مطالعاتش در جریان های هوائی که به استفاده از لهیب/شعله شمع یا تصویر حلقه ای از ابر و دود می پردازد، بچشم می خورد.  در طرح هایش که مبتنی بر آرمایش های بی شمار است شکلی از بازنمائی نقش پردازی شده پیدا کرد که مختص به خود اوست، بویژه در مطالعاتش در مورد گرداب ها.  توانست پدیده ها را به اجزاء متشکله شان تقسیم کند آثار آب یا پیچش های گرداب و در عین حال تصویر کلی را حفظ کرده منظره ای بدست دهد که همزمان تحلیلی و ترکیبی است. 

لئوناردو همچون دانشمندی هنر مند
در دوره ای که اغلب فرآیند خلقت الهی به کار یک هنرمند تشبیه می شد، لوئناردو این قیاس را معکوس کرد و هنر را وسیله شخصی خود جهت تقرب/نزدیکی به رازهای آفرینش ساخت و گفت از طریق علم نقاشی  "ذهن نقاش مبدل به نمونه ای از ذهن الهی می شود زیرا در آفرینش انواعی پر شمار از حیوانات، گیاهان، میوه ها، مناظر، ریف/حومه ها، خرابه/ویرانه ها و جاهای پر ابهت آزادانه عمل می کند."   با این احساس رسالت عالیه هنرمند به قلمرو گسترده طبیعت وارد پای می گذارد تا رازهایش را بکاود.  ایده آرمانی اش در مورد انتقال دانشی که بدین طریق کسب شده در قالبی دانشنامه ای هنوز هم در بند مفاهیم مدرسی قرون وسطی بود؛ با این همه نتایج پژوهش های وی در میان نخستین دستاوردهای بزرگ عصر تفکری بود که از راه می رسید زیرا بشکلی بی سابقه مبتنی بر تجربه بود. 

نیکلاس کوپرنیکوس
(تولد 19 فوریه 1473، تورون لهستان – مرگ 24 می 1543 فرایونبرگ، پروس شرقی [فرومبورک فعلی در لهستان])
منجم/اختر شناس لهستانی نیکلاس کوپرنیکوس (به زبان لهستانی : Mikołaj  Kopernik ) گفت خورشید نقطه ثابت است که حرکات سیارات را باید به آن منسوب کرد؛ و این که زمین سیاره ای است که سوای گردش سالیانه گرد خورشید روزانه حول محور خویش هم می گردد؛ و اینکه تغییرات بسیار کند و بلند مدت/طولانی در مسیر این محور علت انحرافِ[39] مسیرِ اعتدالین (ربیعی و خریفی) است.  معمولا اینگونه نمایش افلاک را نظام هلیو سنتریک/خورشید محور می گویند که نام از هلیوس یونانی به معنای "خورشید" دارد.
نظریه کوپرنیک تبعات مهمی برای متفکران بعدی انقلاب علمی داشت، از جمله چهره هائی برجسته چون گالیله، کپلر، دکارت و نیوتون.   احتمالا زمانی بین 1508 تا 1514 به این ایده اصلی رسید و طی آن سال ها نسخه ای خطی نوشت که معمولا کامنتاریولوس[40]/شرح مختصر خوانند.  اما کتابی که روایت نهائی این نظریه را دارد، شش کتاب در  چرخش کرات سماوی[41] تا سال درگذشتش، 1543، چاپ نشد.

علم اختران
در دوره کوپرنیک تنجیم/اختر بینی و نجوم/اختر شناسی از زیر شاخه های مبحثی مشترک موسوم به "علم ستارگان" شمرده می شد که هدف اصلی اش ارائه توضیحی برای ترتیب آسمان ها/آرایش افلاک و جداول و  ابزارهای نظری حرکات اجرام سماوی بود که ساخت دقیق زایجه[42] و فال/طالع بینی سالانه را شدنی سازد.  در آن زمان عناوین/اسامی اختربین[43]، اختر شناس[44] و ریاضی دان عملا بجای یکدیگر بکار رفته بطور کلی به کسی اشاره داشت که با استفاده از فنون ریاضی به مطالعه افلاک می پردازد.   افزون بر این آنها که به تنجیم/اختر بینی می پرداختند در همه چیز اختلاف داشتند، از اقسام البروج/تقسیمات منطقة البروج تا دقیق ترین رصد ها تا تر تیب سیارات؛ در عین حال اختلافی دیرپا هم در مورد وضعیت مدل های سیارات وجود داشت. 
از دوران باستان مدل سازی نجومی زیر تأثیر این فرض بود که سیارات با حرکت زاویه ای یکنواخت روی شعاع هائی بی تغییر و در فاصله ای مداوم از مرکز حرکت خود سیر می کنند.  از این بنیاد/فرض دو نوع مدل بدست می آید.  مدل نخست که ارسطو ارائه می داد معتقد بر این بود که سیارات مستقر در افلاکی مادی، تغییر ناپذیر و نامرئی در فواصلی ثابت گرد مرکز عالم در گردشند.  از آنجا که تمام سیارات مرکز حرکت واحدی دارند عالم از افلاکی تو در تو/متداخل و هم مرکز بدون وجود فاصله ای میان آنها تشکیل شده است.  این توصیف از افلاک و حرکت آنها چندان ارزشی بعنوان ابزار پیش گوئی نداشت.  از جمله معایب آن یکی هم این نقص فاحش که نظر به یکسان بودن دائمی فواصل از مرکز نمی توانست علت تغییرات رخشش ظاهری سیارات را توضیح دهد.
روایت/عقیده متداول دیگر که از کلودیوس بطلمیوس بود با طرح/فرض سه سازوکار این مسئله را حل کرد: دوایر غیر هم مرکزی که نا متعارف خوانده می شوند؛ فلک های تدویر[45]، دوایر کوچکی که مرکزشان بطور یکنواخت در محیط دوایر دارای شعاع های بزرگتر حرکت می کنند (فلک حامل)[46]؛ و معدل المسیر.[47]  اما معدل المسیر  از مهم ترین فرض نجوم کهن فاصله گرفت زیرا وضعیت حرکت یکنواخت را از وضعیت فاصله یکنواخت از مرکز تفکیک می کرد.  وقتی از نقطه ای معین در مرکز مدار سیاره ای بدان نگریسته شود بنظر می رسد گاه تند تر و گاه کند تر حرکت می کند.  در نگرش از زمین و در فاصله ای معین از نقطه کانونی خاص نیز بنظر می رسد سیاره بشکلی غیر یکنواخت حرکت می کند.  تنها از فلک معدل المسیر، نقطه ای خیالی در فاصله ای محاسبه شده از زمین است که بنظر می رسد سیاره بشکلی یکنواخت حرکت می کند.  فلک حامل سیاره که گرد نقطه ای از معدل المسیر می گردد در حرکت لَنگ می زند و  نظام فلکی را مختل می کند.  در قرن هفتم/سیزدهم گروهی از منجمان ایرانی در مراغه[48] کشف کردند که با ترکیب دو فلک تدویر دارای حرکت یکنواخت برای ایجاد نقطه ای نوسانی که نمایانگر تغییرات در مسافت باشد می توانند مدلی ابداع کنند که حرکت متعادل/متساوی را بدون رجوع به نقطه معدل المسیر ایجاد کند.  این ژرف بینی نقطه آغاز تلاش کوپرنیک در حل تناقض ناشی از فلک های مادی بود که در حرکت لَنگ می زدند. 

عالم منظم[49]
کوپرنیک در کامنتاریولوس /شرح مختصر به طرح این مسئله پرداخت که چنانچه خورشید را ثابت بگیریم و و زمین را در حرکت، بقیه سیارات در روابطی منظم قرار می گیرند که در آنصورت ادوار نجومی آنها از خورشید بصورت زیر افزایش می یابد: تیر/عطارد (88 روز)، ناهید/زهره (225 روز)، زمین/ارض (یک سال)، بهرام/مریخ (1.9 سال)، هرمز/مشتری[50] (12 سال) و کیوان/زحل (30 سال).  این نظریه تعارض/ناسازی ترتیب ستاره ها را حل می کرد اما مسائلی تازه پیش می آورد.  برای پذیرش فرض های این نظریه باید از بیشتر فلسفه طبیعی ارسطو دست شسته و توضیح تازه ای برای علت سقوط اجسام سنگین بر زمین یافته می شد.  همچنین باید توضیح داده می شد چگونه جرمی گذرا/متحرک چون زمین، آکنده از پدیده های جوی/هواشناسی، مرگامرگی/آفت ها و جنگ ها می تواند بخشی از آسمان/سپهر/جنت جاوید مثالی باشد.  افزون بر این کوپرنیک با بسیاری رصد های بجا مانده از دوران باستان کار می کرد که قادر به درستی سنجی شان نبود.  بعنوان مثال در تدوین نظریه ای در مورد انحراف مسیر اعتدال ها (خزانی/خریفی و بهاری/ربیعی) می کوشید مدلی مبتنی بر تأثیرات بسیار خُرد بلند مدت بسازد.  همچنین نظریه اش در مورد تیر/عطارد با بی انسجامی وخیم بجا ماند. 
هر یک از این ملاحظات به تنهائی می تواند علت تأخیر کوپرنیکوس در انتشار کتابش بوده باشد.  (در دیباچه کامنتاریولوس/شرح مختصر می گوید تصمیم گرفته انتشار آنرا نه به مدت 9 سالِ پیشنهادی شاعر رمی، هوراس، بلکه 36 سال، چهار برابر آن مدت، به تعویق اندازد.  وقتی توضیحی از عناصر اصلی فرضیه خورشید مرکزی برای نخستین بار در 1540 و 1541 در روایت اول/نَرِیشیو پریما[51] منتشر شد بجای کوپرنیک بنام جورج رتیکس، لوتری آئینی از دانشگاه ویتنبرگ آلمان در آمد که در فاصله 1539 تا 1542 به مدت دو سال و نیم در فرائونبرگ نزد کوپرنیک زندگی می کرد.   روایت اول/نَرِیشیو پریما در واقع کار مشترک کوپرنیک و رتیکس بود، چیزی چون بالن اختباری/اکتشافی برای کار اصلی.  این کتاب خلاصه ای از اصول نظری/تئوریک در دست نویس در حرکات اجرام سماوی/دِ رولوشونوبیس[52] در اختیار گذارده بر اهمیتشان در محاسبه زیج های تازه سیارات تأکید کرده و کوپرنیک را کسی معرفی کرد که با وجود اختلاف اساسی با اسلاف کهن با تحسین بطلمیوس به اقتفا/پیروی از وی می پردازد.   این کتاب همچنین به ارائه آنچه از کامنتاریولوس /شرح مختصر افتاده بود و مبنائی برای ادعا های نظریه تازه بود پرداخت. 
رتیکس و کوپرنیک هر دو می دانستند نمی توانند با قاطعیت کلیه جایگزین های دیگر نظریه خورشید مرکزی را رد کنند.   اما می توانستند بر آنچه نظریه کوپرنیک می توانست انجام دهد و از عهده دیگر نظریه ها بر نمی آمد تأکید کنند: روشی منحصر بفرد برای ترتیب سیارات و محاسبه مسافات هر یک از سیاره ها نسبت به خورشید.  رتیکس این عالم تازه را به سازی تشبیه می کرد که بخوبی کوک شده باشد؛ همینطور به ساز و کار چرخ دنده های در گیر شده در ساعت.  کوپرنیک در دیباجه حرکات اجرام سماوی/دِ رولوشونوبیس از تصویری بر گرفته از فن شعر  هوراس[53] استفاده کرد.  به نوشته وی نظریات متقدمین او به پیکر انسانی می ماند که در آن دست ها، پا ها و کله همچون غولی ناقص الخلقه کنار هم قرار داده شده باشند.  برخلاف، تصویر او از عالم کلی بود منظم که در آن جابجائی هر یک از اجزاء موجب بهم خوردن کل می شد.  بدین ترتیب عملا معیار تازه ای از دقت علمی توأم با نظریه جدید عالم ابداع شد.

پاراسلوس
(تولد 11 نوامبر یا 17 دسامبر 1493در اَینسیدِلن سوئیس – مرگ 24 سپتامبر 1541 در سالزبورگ، اسقف نشنین سالزبورگ [در اطریش امروزی])
فیلیپوس آورلوس تئوفراستوس بومباستوس فون هوهنهایم که بیشتر به پاراسلوس معروف است پزشک و کیمیاگر آلمانی-سوئیسی است.  وی نقش شیمی در پزشکی را به اثبات رساند.  کتاب بزرگ جراحی[54] را در در سال 1536  و توصیف بالینی کوفت/آبله فرنگی/سفلیس را در 1530 منتشر کرد. 
 تحصیلات
گفته می شود پاراسلوس در اواسط دهه 1510 با درجه کارشناسی/لیسانس از دانشگاه وین فارغ التحصیل شده است.  گویند در سال 1516 دکترای خود را از دانشگاه فررای ایتالیا گرفت، جائی که در این ابراز عقیده خود که ستاره ها و سیارات کلیه اندام های بدن را هدایت می کنند، آزاد بود.  تصور می رود استفاده از نام "پاراسلوس" (فراتر از، یا مافوق سلوس) را حدود همان دوره آغاز کرده باشد زیرا خود را حتی بالاتر از سلوس، پزشک نامی رم در قرن یکم م. می شمرد.
اندکی پس از دریافت دانشنامه خود عازم سال ها پرسه زنی در اروپا شد و بعنوان جراح در جنگ های هلند شرکت کرد .  بعدا به روسیه رفت و با گریز از اسارت تاتارها به لیتوانی رفته، به سمت جنوب به مجارستان رفت
این نقاشی کار هنرمند فلاندری پیتر پول روبنس، کیمیاگر و پزشک مشهور به پاراسلوس را نشان می دهد.  آرشیو هالتن/تصاویر گتی
و در 1521باری دگر بعنوان جراح ارتش در ایتالیا خدمت کرد.  سر انجام گشت و گذار به مصر، عربستان، ارض مقدس و سر انجام به قسطنطنیه اش کشاند.  در همه جا پی دانشمند ترین شارحان کیمیای عملی می گشت، نه تنها برای کشف موثر ترین طرق درمان بلکه مهم تر از آن "کشف نیروهای پنهان طبیعت" و راه استفاده از آنها.
طبابت در بال/بازل
در سال 1524 به موطن خویش در ویلاخ در جنوب اطریش بازگشت تا دریابد آوازه اش در معالجات معجزه آسا پیش از وی رسیده است.  سپس پزشک شهر و مدرس دانشگاه بال سویس شد و داشجویان از سراسر اروپا برای شنیدن درس هایش می آمدند.  با نصب برنامه درس های خود در تابلو اعلانات دانشگاه در 5 ژوئن 1527 نه تنها دانشجویان بلکه همه و یکایک مردم را به شرکت در درس های خود دعوت می کرد. 
گویند سه هفته بعد، روز 24 ژوئن 1527 کتاب های ابن سینا، عربی (کذا!) را که "سلطان الاطبا" شمرده می شد همراه با کتاب های جالینوس در مقابل دانشگاه به آتش کشید.  آورده اند که این عمل کار مارتین لوتر را در یاد بسیاری از مردم زنده کرد که در 10 دسامبر 1520 در دروازه الستر/الستر گیتِ ویتنبرگ فرمان یا فتوی تهدید پاپ به عزل/تکفیر را سوزانده بود.  در حالیکه بظاهر تا پایان عمر کاتولیک ماند ظن آن می رود که کتاب هایش را در ایندکس اکسپرکتوریوس/فهرست کتب ممنوعه[55] قرار گرفته بود؛ فهرستی که برخی صفحات کتاب های آن که غیر اخلاقی یا در تضاد با آئین کاتولیک بشمار می آمد باید حذف می شد.
اوج کار پاراسلوس در بال/بازل بود.  در درس هایش بر قدرت شفابخشی طبیعت تأکید و استفاده از روش های درمان زخم ها چون گذاردن مرحم خزه یا سرگین حیوانات را که مانع تخیله طبیعی می شد نهی می کرد.  همچنین به بسیاری از روش های غلط رایج در آن زمان چون استفاده از ضماد های بی ارزش، ضد عفونی کننده های تدخینی و خیساندن/اشباع کردن حمله می کرد.  با این همه در بهار سال 1528 درگیر مشاجره با پزشکان محلی، عطار/داروگران و داروغه ها شد.  بال را ترک کرده نخست به کُلمار در آلزاس بالا/علیا، حدود 50 مایلی دانشگاه رفت.  طی شش سال بعد به سیر و سفر ادامه داد.  در این مدت دستنوشته های پیشین را تصحیح کرد و رسالاتی جدید نوشت.  با انتشار دِر گروسن ووندارتزنی/کتاب کبیر جراحی[56] در 1536 اعتبار توأم با احترامی که در بال بهم زده بود نه تنها اعاده که بیشتر شد.

کمک به پزشکی
در سال 1530 شرحی بالینی بر کوفت/سفلیس نوشت و در آن این نظر را مطرح کرد که در صورتی که مقادیر به دقت اندازه گیری شده ترکیبی از جیوه به بیمار خورانده شود می توان این بیماری را با موفقیت درمان کرد.  اعلام داشت سُحار سیلیسی/بیماری معدنکاران/سیلیکوسیس[57] ناشی از استنشاق بخار فلزات است نه کیفر گناهان توسط ارواح کوهستان.  نخستین کسی بود که اعلام داشت در صورت تجویز مقادیر اندک، "آنچه انسان را بیمار می کند می تواند معالج او هم باشد"، پیش درآمد همسان درمانی/هومیوپاتی امروزی.  گویند در تابستان 1534 در شهر طاعون زده استرتزینگ با تجویز خوراکی قرص های نان حاوی مقادیر اندکی از فضولات بیمار که با سوزن بر داشته به نان افزوده بود، جان بسیاری را نجات داد.
پاراسلوس نخستین کسی بود که غمباد/گواتر[58] را به کانی ها بویژه سرب موجود در آب مرتبط ساخت.  بنا بر نخستین قرابادین/دارونامه/فارماکوپه لندن مورخ 1618[59] با ساخت درمان ها/دارو های شیمیائی جدید از جمله دارو های حاوی جیوه، گوگرد، آهن و سولفات مس پزشکی را به شیمی ارتباط داد. در واقع پاراسلوس کمک های بزرگی به پزشکی جدید، از جمله روان درمانی کرد. 
آندرآس وزالیوس
تولد دسامبر 1514، بروکسل (بلژیک امروزی) – مرگ ژوئن 1564 جزیره زاکینتوس [در یونان امروزی]
آندرآس وسالیوی (به زبان فلاندری آندریاس ون وسِل) پزشک فلاندری دوره رنسانس است که با توصیف دقیق مطلعه زیست شناسی/بیولوژی و کار پزشکی را با توصیف دقیق کالبد شناسی انسان زیر و زبر کرد.  وی با بنا نهادن مطالعات خود بر پایه کالبد شکافی هائی که شخصا انجام داده بود نخستین کتاب درسی جامع تشریح را نوشت و مصور ساخت.

زندگی
وزالیوس از خانواده پزشکان و صیدلان/دارو سازان برخاسته بود.  از 1533 تا 1536 در دانشگاه کاتولیک لوون درس خواند.  از 1533 تا 1536 در مدرسه طب دانشگاه پاریس تحصیل کرد و همانجا علم تشریح حیوانات را فرا گرفت.  همچنین فرصت یافت جسد انسان ها را تشریح کند و بخش اعظم وقت خود را صرف مطالعه استخوان های انسان می کرد که در آن روزگار به آسانی در گورستان های پاریس در دسترس بود. 
وزالیوس در 1536 به زادگاه خویش برابان[60] بازگشت تاسالی دیگر را دانشگاه لوون سپری کند، جائی که هنوز نفوذ پزشکی عرب (کذا!) مسلط بود.  به پیروی از رسم جاری در سال 1537 تفسیری بر کار رازی، پزشک عرب(!) قرن دهم میلادی، احتمالا بعنوان پیش نیاز اخذ دانشنامه کارشناسی پزشکی نوشت.  سپس به دانشگاه پادوا، دانشگاهی مترقی با سنت نیرومند کالبد شکافی رفت.  با دریافت دانشنامه کارشناسی ارشد پزشکی در همان سال مدرس جراحی و مسئول نمایش کالبد شکافی شد.  چون می دانست داشتن اطلاعات کامل از اندام های بدن برای انجام جراحی ضروری است بخش اعظم وقت خود را به تشریح اجساد اختصاص داد و اصرار داشت بجای اتکا بر دستیاران خام دست اینکار را خودش انجام دهد. 
در آغاز نیازی به چون و چرا در نظریات جالینوس، طبیب یونانی که در رم به امپراتور مارکوس اورلیوس خدمت کرده بود و کتاب هایش در تشریح در روزگار وزالیوس در آموزش پزشکی مرجع بود، نمی دید.  در ژانویه 1540 با تغییر روش خود در اتکا بر جالینوس آشکارا به نمایش شیوه تشریح خود پرداخت که عبارت بود از انجام کالبد شناسی بدست خود، یادگیری کالبد شناسی از روی تشریح بدن انسان و ارزیابی انتقادی متون کهن.   هنگام دیدار از دانشگاه بولونا همین کار را کرد.  دیری نپائید که این گونه روشها قانعش کرد تشریح های جالینوس بر پایه کالبد شناسی بدن انسان که در دین رومی ها شدیدا نهی شده صورت نگرفته است.  به اعتقاد او تشریح جالینوسی نوعی استفاده از نتایج تشریح حیوانات، عمدتا سگ و میمون یا خوک روی کالبد انسان بود.
همین نتیجه گیری بود که جسارت اعلامش را در تعالیم خود در حین آماده سازی شتاب زده کتاب درسی جامع تشریح خود برای چاپ را یافت.  اوائل سال 1542 برای نظارت بر آماده سازی تصاویر کتابش، احتمالا در کارگاه نقاش بزرگ دوره رنسانس، تیتیان، به ونیز رفت.  طرح های تشریح وی را روی قطعات چوب حکاکی کردند و این گراور های چوبی را همراه دستنوشته به بال/بازل سوئیس برد، جائی که اثر سترگش، هفت کتاب در ساختار تن آدمی[61] که معمولا با عنوان فابریکا شناخته می شود در سال 1543 به چاپ رسید.  وزالیوس در این کتاب تاریخی/دوران ساز تمامی استعداد های علمی، انسان گرایانه و هنری خویش را بکار گرفته است.  فابریکا شرحی است جامع تر و دقیق تر از هرآنچه پیشینیان از بدن انسان داده اند.  این کتاب به کالبد شناسی زبانی تازه بخشید و در زیبائی چاپ و تبویب به کمالی بی همتا رسید. 
در اوائل 1543 ماینس را ترک کرد تا کتابش را تقدیم شارل پنجم، امپراتور مقدس رم کند و به پزشکی دائمی خاندان وی برداشته شد.  بدین ترتیب، در حالی که هنوز 28 ساله نشده بود به هدف خویش رسید.  پس از کناره گیری از این سمت در پادوا و بازگشت به زادگاه خویش در بهار 1544 بمنظور ازدواج با آنه ون هام وظائف تازه ای در خدمت به امپراتور در سفرهایش در اروپا عهده دار شد.  از 1553 تا 1556 بیشتر وقت خود را در بروکسل گذراند و متناسب با افزایش توانگری خویش خانه ای پر ابهت ساخته به کار پر رونق پزشکی خویش می رسید.   وقتی شارل پنجم هنگام کناره گیری از سلطنت اسپانیا در سال 1556 برایش مقرری عمرانه تعین کرد و کنتش ساخت اعتباری فزون تر از پیش یافت. 
در 1559 همراه همسر و دختر خویش به اسپانیا رفت تا بر جایگاه پزشکی دربار که فیلیپ سوم، پور شارل پنجم در زمره دیگر پزشکان دربار اسپانیا برایش تعین کرده بود بنشیند.  در سال 1564 اجازه ترک اسپانیا بمنظور زیارت کنیسه قیامت/کلیسای مقبره مقدس را یافت.  در حالی که همسر و دخترش به بروکسل بر گشته بودند با توقف هائی در ونیز و قبرس به اورشلیم رفت. 

ارزیابی
کار وزالیوس نمایانگر اوج احیاء انسان گرایانه دانش کهن، وارد کردن تشریح بدن انسان در برنامه درسی پزشکی و رشد متون تشریح در اروپاست.  تشریح های خود را با جامعیتی انجام می داد که تا آنروز دیده یا شنیده نشده بود.  پس از وزالیوس تشریح مبدل به یک رشته علمی شد با تبعاتی گسترده، نه تنها برای تنکرد شناسی/فیزیولوژی که برای زیست شناسی.  هر چند در دوران زندگی اصلاح نکات تشریح جالینوسی را آسان تر از چالش چارچوب تنکرد شناسی وی یافت. 
گزارش هائی متناقض واپسین روزهای زندگی وزالیوس را مبهم کرده است. ظاهرا هنگام باز گشت از زیارت در کشتی بیمار شده است.  در جزیره زاکینتوس یونان به ساحل برده شد و همانجا برفت. 

تایکو/تیکو براهه
(تولد 14 دسامبر 1546، کنوستروپ، اسکانیا، دانمارک – مرگ 24 اکتبر 1601 پراگ)
تیکو براهه اخترشناسی دانمارکی است که کارش در تکمیل ابزارهای اختر شناسی و اندازه گیری و تثبیت جایگاه ستارگان راه را برای کشقیات بعدی باز کرد.  رصد هایش که دقیق ترین رصدهای امکانپذیر در روزگار پیش از اختراع تلسکوپ است مشتمل است بر مطالعه جامع منظومه شمسی و جایگاه دقیق بیش از 777 ستاره.
ستاره های جدید در صورت فلکی کاسیوپه/قاسیوپه/ذات الکرسی[62] باعث شد تیکو براهه خود را یکسره وقف اختر شناسی کند؛  تصمیمی که بلافاصله گرفت ایجاد رصدخانه ای بزرگ برای رصد منظم رویدادهای آسمانی بود.  برنامه اش برای ساخت این رصدخانه در آلمان، فردریک دوم شاه دانمارک را بر انگیخت تا با اعطای مالکیت جزیره وِن (هیون پیشین) در میانه تنگه اورسند/ساوند و نیمراه کپنهاگ به هلسینگوئر[63] به وی، همراه با حمایت از ساخت بنای رصدخانه و بناهای آزمایشگاه] در دانمارک نگهش دارد.  تیکو براهه این رصدخانه را بخاطر اورانیا الهه الهامبخش اخترشناسی اورانیبرگ نامید.  تیکو که گرداگردش را دانشمندان گرفته بودند و دانشمندان از سراسر اروپا به دیدنش می آمدند همراه دستیارانش به گرد آوری رصد ها پرداخته تقریبا تمامی مدارک اخترشناسی شناخته شده را اصلاحات اساسی کردند. 
تیکو غیر از دانشمند، هنرمند و  استادکار هم بود و هر کاری را که عهده دار می شد یا محیطی که محاطش می کرد می بایست نو آورانه و زیبا می بود.  کارگاهی برای چاپ ایجاد کرد تا به تولید و صحافی نسخه هایش به شیوه خاص خود پردازد و صنعتگران آکسبورگ را وارد کرد تا بهترین ابزارهای اختر شناسی را بسازند و هنرمندان و معماران ایتالیائی و هلندی را تهییج به طراحی و آراستن رصدخانه خود می کرد و یک دستگاه فشار ابداع کرد تا راحتی را که در آن روزگار سرویس های بهداشتی وجود نداشت تأمین کند.  اورانیبرگ امیدهای فردریک دوم شاه و دوست تیکو را در تبدیل به مرکز مطالعات و کشفیات اختر شناسی اروپا محقق کرد.  اما فردریک در در 1588 درگشت و در حکومت پسرش، کریستین چهارم نفوذ نیکو کاستی گرفت؛ بیشتر درآمدش متوقف شد و علت تا حدودی نیازهای فزاینده دولت به پول بود.  اما تیکو که نازپرورد فردریک بود از طرفی بشکلی نا معقول متقاضی دریافت پول بیشتر بود تمایل کمتری به اجرای وظایف مدنی خویش حسب درآمدش از خالصه ای داشت که به تیولش در آمده بود. 
تیکو که با سه قدرت بزرگ شاه، کلیسا و اشراف در افتاده بود در 1597 ون را پشت سر گذارد و پس از اقامت هائی کوتاه در روشتوک و وندزبک، نزدیک هامبورگ در سال 1599 تحت حمایت امپراتور رودلف دوم که در سال های بعد از یوهان کپلر اخترشناس هم حمایت کرد، مقیم پراگ شد.  بخش عمده زندگی کاری تیکو رصد های دقیق نجومی و ثبت آنها قبلا در اورانیبرگ انجام شده بود.   به رصد های پیشین خویش، بویژه این استدلال که نو اختر 1572 ستاره است، مطالعه جامع منظومه شمسی و این استدلال را افزود که مذنب/دنباله دار 1577 در فراسوی ماه است. 
وی نظام کوپرنیکی اصلاح شده ای را پیشنهاد کرد که در آن سیارات گرد خورشیدی می گردند که آن نیز بنوبه خود گرد زمین ثابت در گردش است.  آنچه تیکو با استفاده از ابزار های ساده و مواهب/استعداد های عملی خود انجام داد همچنان در میان دستاوردهای بزرگ رنسانس باقی مانده است. 
تیکو کوشید با استفاده از معدود ابزارهائی که از اورانیبرگ احیا کرده بود رصد های خود را در پراگ ادامه دهد اما دیگر دل و دماغیش نمانده بود و در سال 1601 برفت و تمامی اطلاعات رصد هایش را برای شاگرد و دستیار واپسین سال های زندگی اش، کپلر گذارد.  کپلر با این اطلاعات زمینه کار سِر اسحاق نیوتن را فراهم کرد. 

جوردانو برونو
تولد 1548 نزدیک ناپل – مرگ 17 فوریه 1600، رم)
جوردانو برونو فیلسوف، منجم/اخترشناس، ریاضی دان و غیب باور/اکولتیست[64] ایتالیائی است که نظریه هایش پیش درآمدعلم مدرن/امروزی است.  مهم ترین نظریات وی عبارتند از نظریه عالم نامحدود و کثرت جهان ها که در آن اخترشناسی سنتی زمین مرکز را رد کرده با فراست از نظریه خورشید مرکزی کوپرنیک که هنوز معتقد به عالم محدود با افلاک و ستاره های ثابت بود گذر کرد.  احتمالا برونو بیشتر به خاطر مرگ دردناک زنده سوختن بخاطر شدت اعتقادات نامتعارف خویش در دورانی که کلیساهای اصلاح شده و کاتولیک، هر دو، در نبرد بر سر  تغییر دین اروپائیان بودند و به باز تأئید اصول خشک ارسطوئی و مدرسی می پرداختند در یادها مانده است. 

آثار
در بهار 1583 از پاریس به لندن رفت و بزودی جذب آکسفورد شد و در طول تابستان درس هائی را در آنجا آغاز کرد که در آن به شرح نظریه کوپرنیک در اعتقاد به درستی حرکت زمین پرداخت.  در فوریه 1584 از او دعوت شد در مورد نظریه حرکت زمین خود با شماری از متالهان/یزدان شناسان[65] برجسته آکسفورد بحث کند.  اما این بحث تا حد مشاجره تنزل کرد و چند روز بعد آغاز نگارش محاورات ایتالیائی خود گرفت که نخستین ارائه/شرح روشمند فلسفه او را تشکیل می داد.  شش محاوره وجود دارد که سه تا از آنها کیهان شناسانه در مورد نظریه  عالم است.
در عشاء چهار شنبه خاکستر [66]نه تنها به تأئید دوباره درستی نظریه خورشید مرکزی پرداخت بلکه از بیکرانگی عالمی سخن راند متشکل از بی شمار عالم های اساسا مشابه عوالم منظومه شمسی.  در همین گفتار پیشگامانه با ابراز این عقیده که پیروی از انجیل می بایست بخاطر تعالیم اخلاقی آن و نه دلالت های نجومی باشد بر هموطن اختر شناس خویش، گالیلئو گالیله ای فضل تقدم یافت.  همچنین روش جامعه انگلیس و فضل فروشی یزدان شناسان آکسفورد را شدیدا به باد انتقاد گرفت.
در علت، اصل و واحد[67] به شرح نظریه فیزیکی پرداخت که استنباط وی از عالم مبتنی بر آن است: "صورت" و "ماده" ارتباطی تنگاتنگ داشته واحد را تشکیل می دهند بدین ترتیب دوگانگی/ثنائیت فیزیک ارسطوئی بدست وی به استنباط احدیت/یگانه انگاری تبدیل[68] شد که دم از وحدت کل مواد و اقتران/انطباق[69] اضداد در عالم بی نهایت هستی می زد. 
در کتاب در بی پایان، کل و عالم ها[70]نظریه کیهان شناسی خویش را با نقد منظم فیزیک ارسطوئی بسط داد و به تنظیم دیدگاه ابن رشدی خویش در مورد ارتباط میان فلسفه و دین پرداخت که بر پایه آن دین وسیله ای برای آموزش و اداره عوام است و فلسفه علم نخبگانی است که قادر به حسن سلوک و اداره دیگران اند. 
در اکتبر 1585 به پاریس بازگشت تا در یابد با جو سیاسی آن شهر همداستان نیست.  در نتیجه راهی آلمان شد تا با تدریس و انتشار  انواعی از کتابهای کوچک؛ از جمله یکصد و شصت مقاله[71] در تقابل با ریاضی دانان و فلاسفه، که در آن به شرح تصور خویش از دین- نظریه همزیستی مسالمت آمیز تمامی مذاهب بر مبنای درک متقابل و آزادی بحث دو بدو، میان این دانشگاه و دانشگاه بعدی سرگردان باشد.  به هر روی در ژانویه 1589 در هلمشتات[72] کلیسای لوتری محلی او را طرد کرد.  تا بهار در آن شهر ماند و به تکمیل کتاب هائی درباره جادوی طبیعی و ریاضی (که پس از مرگش منتشر شد) و کار روی سه شعر لاتین، در کمینه سه گانه و اندازه، در موناد، عدد و رقم و در بی اندازه و بی حد و حصر، مشغول شد که شرح و تفصیل مجدد نظریه های مشروح در گفتار های ایتالیائی بود و به تکمیل مفهوم برونو از مبنای ذره ای/اتمی ماده و هستی می پرداخت. 
برای انتشار  اینها در 1590 به فرانکفورت آم ماین[73] رفت اما سنا درخواست اقامتش را رد کرد.  با این حال مقیم دیر کارمالیت[74] شده به مجتهدان پروتستان درس می گفت و به "مرد جهانی" مشهور شد، کسی که به باور رئیس صومعه "اثری از دین در او نبود" و "عمدتا مشغول نوشتن و کارهای بیهوده و تصورات واهی نو آوری بود."

 واپسین سالها
در اوت 1591 به دعوت اشراف زاده ونیزی جیوانی موچنیگو مرتکب خطای مهلک بازگشت به ایتالیا شد.  در اواخر تابستان 1591 درس گفتار های هندسه[75] و فن دگر ریختی [76]را تألیف کرد.  در ونیز در جایگاه میهمان موچنیگو در بحث های اشراف ترقی خواه ونیزی شرکت می کرد که چون خود او طرفدار پژوهش های فلسفی صرف نظر از دلالت های الهیاتی آنها بودند.  وقتی موچنگو که از بی نتیجگی درس های یاد افزائی که از برونو فرا می گرفت و قصد وی به بازگشت به فرانکفورت برای انتشار کتاب جدیدش ناراحت شد در می 1592 او را بخاطر نظریه های دگر اندیشانه نزد دستگاه تفتیش عقاید ونیز تقبیح کرد و آزادیش به پایان آمد.  برونو دستگیر و محاکمه شد.  با پذیرش برخی خطاهای کوچک الهیاتی از خود دفاع کرد هر چند تأکید کرد مبانی اساسی نظریه های وی بیشتر فلسفی است تا یزدان شناسانه.  دستگاه تفتیش عقاید رم خواستار استردادش شد و در 27 ژانویه 1593 وارد زندان کاخ رمی سن یوفیزیو[77] (دفتر مقدس) شد.
برونو طی هفت سال محاکمه در رم نخست خط سیر مدافعات پیشین خویش را توسعه داد و منکر هرگونه علاقه خاص به مسائل الهیاتی شده مجددا بر ماهیت فلسفی تفکرات خویش تأکید کرد.  این تمییز مفتشان عقاید را که خواستار دست شستن بی قید و شرط برونو از این نظریات بودن راضی نکرد.  سپس  نا امیدانه تلاش کرد نشان دهد دیدگاه هایش با تصورات مسیحیان از خدا و آفرینش ناساز نیست.  مفتشان این استدلال را رد کرده خواستار استغفار رسمی وی شدند.  سرانجام برونو اعلام کرد چیزی برای استغفار ندارد و حتی نمی داند از چه باید استغفار کند.  در اینجا پاپ کلمنت هشتم فرمان داد بعنوان توبه ناپذیر و مرتد خیره سر محکوم شود.  در هشتم فوریه 1600 وقتی حکم را رسما برایش خواندند خطاب به قضات گفت "گویا ترس شما در محکوم کردنم بیش از بیم من از دریافت آن است."  دیری نپائید که به میدان فیوری[78]  برده شد و در حالی که پوزه بند بر دهانش زده بودند زنده سوزاندند. 

تأثیر
نظریه های برونو بر اندیشه علمی و فلسفی قرن هفدهم تأثیر گذارد و از قرن هجدهم بسیاری از فلاسف مدرن به فرا گرفتن آن پرداخته اند.  وی بعنوان نماد آزادی اندیشه الهام بخش بسیاری از نهضت های لیبرال قرن هجدهم، بویژه ریزورجیمنتو[79] (نهضت وحدت ملی و سیاسی ایتالیا) شد.  به علت تنوع علائقش دانشمندان امروزی در مورد مهم ترین اهمیت کار وی اتفاق نظر ندارند.  بی گمان دیدگاه کیهان شناسانه وی پیشگام برخی وجوه بنیادی تصورات امروزی از عالم است.  عقاید اخلاقی اش در تضاد با اخلاقیات زاهدانه دینی برای فعالیت های بشردوستانه امروز جاذبه دارد و عقده تساهل دینی و فلسفی اش بر متفکران لیبرال تأثیر گذارده است.  از سوی دیگر تأکیدش بر سحر و مغیبات و شخصیت متهورش باعث شده انتاداتی بر او وارد شود.  با این همه برونو یکی از چهره های مهم تاریخ اندیشه غرب و از پیشتازان تمدن مدرن باقی مانده است.



گالیله
(آمدن 15 فوریه 1564، پیزا [ایتالیا] – رفتن 8 ژانویه 1642، آرچتری نزدیک فلورانس)
گالیلئو گالیله ای فیلسوف طبیعی، اختر شناس و ریاضی دان ایتالیائی است که کمک های اساسی به علوم حرکت، نجوم، مقاومت مصالح و تکمیل روش علمی کرده است.  تدوین قانون لختی/ماند/اینرسی (مستدیر)، قانون سقوط اجسام و مدار سهموی[80] شاخص آغاز تغییری بنیادی در مطالعه حرکت بود.  پافشاری اش بر اینکه کتاب طبیعت بزبان ریاضی نگاشته شده زبان فلسفه طبیعی را از روایت کلامی کیفی به ریاضی تغییر داد که در آن تجربه مبدل به روش پذیرفته شده کشف حقایق طبیعت شد.  سرآخر کشیفاتی که با تلسکوپ داشت اختر شناسی را زیر و زبر کرده هموار کننده راه پذیرش نظام خورشید محور کوپرنیک شد، هر چند دفاعش از همین نظام سر و کارش با مفتشان دستگاه تفتیش عقاید انداخت.

کشفیات تلسکوپی
در بهار 1609 نسیمش آگهی آورد که در هلند دستگاهی نوآفریده اند که اشیاء دور چنان نماید که نزدیکند.  با چند آزمون و خطا بسرعت به راز این نوآفرینی پی برده با عدسی هائی که در عینک سازی فروخته می شد دوربین خود را با سه عدسی ساخت.  دیگران نیز همین کرده بودند اما آنچه گالیله را از آنها متمایز می کند این است که زود دریافت چگونه این ابزار را بهتر کند، نزد خود فن تراش عدسی را فرا گرفته و تلسکوپ هائی ساخت، یکی از یکی قوی تر. 
در پائیز 1609 شروع به رصد آسمان ها با ابزار های با درشت نمائی 20 کرد.  در دسامبر به ترسیم گام های ماه/اداوار القمر/اهله قمر[81] که با تلسکوپ دیده بود پرداخته نشان داد سطح ماه آنطور که گمان می بردند نه مسطح که ناهموار و پست و بلند است.  در ژانویه 1610 چهار ماه/قمر در گردش بدور مشتری را یافت.  همینطور دریافت که تلسکوپ بسی اختران نماید که با چشم نتوان دید.  این کشفیات بس مهم بود و بسرعت کتابی کوچک، پیک آسمان[82] در شرحشان نگاشت.  کتاب را در آستان کاسیموی دوم مدیچی (1621-1590)، دوک اعظم/بزرگ زادگاه خود توسکانی گذارد که چندین تابستان ریاضیش آموخته بود و اقمار ژوپیتر را در بزرگداشت خاندان مدیچی ستارگان مدیچی[83] نامید. 
گالیله به راز ظاهر گیج کننده زحل هم پی برد که بعد ها معلوم شد ناشی از حلقه ای است که در میانش گرفته؛ همینطور دریافت زهره نیز گامها/اهله ادواری چون ماه دارد.  گرچه این یافته ها اثبات نمی کرد زمین سیاره ای است که گرد خورشید می گردد مبانی کیهان شناسی ارسطوئی را تضعیف کرد: تفاوت مطلق میان منطقه فاسد زمینی و فلک کامل و بی تغییر با سطح کوهستانی ماه به اثبات رسید و اقمار مشتری نشان داد لازم است بیش از یک مرکز حرکت در جهان باشد و گام های زهره نشان داد که آن سیاره (و در نتیجه عطارد) گرد خورشید می گردند.  حاصل کار تأئید این اعتقاد گالیله بود که خورشید مرکز عالم است و همانطور که کوپرنیکوس استدلال کرده بود زمین سیاره است؛ اعتقادی که احتمالا دهه ها بر آن بود اما در مطالعاطت وی جایگاه محوری نداشت.  گرویدن گالیله به نظریه کوپرنیک ازنقاط عطف کلیدی در انقلاب علمی بود.
اخترشناس، ریاضی دان و فیلسوف ایتالیائی، گالیلئو گالیله ای (1642-1564) پرگار بدست در کتابی باریک شده است.  آرشیو هالتون/تصاویر موسسه گتی.
پس از جدلی کوتاه در مورد اجسام شناور دوباره توجه خویش را معطوف آسمان کرد و وارد بحث با کریستف شاینر (1650-1573) یسوعی آلمانی و  استاد ریاضی در اینگولشتادت[84] درباره ماهیت لکه های خورشید شد که گالیله مستقلا کشف کرده بود. حاصل این مجادلات انتشار کتاب تاریخچه و اثبات های لکه های خورشیدی و ماهیت آنها
کریستف شاینر در رصد لکه های خورشید، حدود 1620 م.  کلیه حقوق متعلق به Photos.com/Jupiterimages
 یا "مقالاتی در لکه های خورشیدی" بود[85] که در سال 1613 منتشر شد.  برخلاف شاینر که در تلاش بمنظور بی نقص نگاه داشتن خورشید می گفت لکه های خورشیدی اقمار آنند گالیله می گفت این لکه ها نزدیک یا روی سطح خورشید قرار دارند و در تأئید مدعای خویش مجموعه ای از گراور/باسمه های دقیق رصد های خویش ارائه داد. 

کوپرنیک گرائی گالیله
بدنبال رویت سه دنباله دار/ذوذنب در 1618 وارد جدلی بر سر ماهیت دنباله دار ها شد که به انتشار ارزیاب[86] در سال 1623 انجامید.  این کتاب
اثر جدلی درخشانی در واقعیت فیزیکی و معرفی روش علمی جدید بود.  در سال 1624 به رم رفت و به حضور پاپ اوربان هشتم رسید.  پاپ را از نظریه امواج خویش (که پیشتر تکمیل شده بود) آگاه کرد و آنرا دلیلی بر اثبات حرکات سالانه و روزانه زمین شمرد.  پاپش اجازه داد کتابی درباره نظریات خویش در باره کیهان نویسد با این هشدار که نظریه کوپرنیک را تنها بصورت فرضی/افتراضی مطرح کند.
نگارش کتاب گفتاری در دو نظام عمده عالم، بطلمیوسی و کوپرنیکی در 1630 به پایان رسید و گالیله آنرا نزد رقیب/داروغه رم[87] فرستاد.  بخاطر شیوع طاعون/مرگامرگی ارتباط میان فلورانس و رم قطع شده بود و گالیه در خواست کرد بررسی/سانسور کتاب بجای رم در فلورانس انجام گیرد.  رقیب/داروغه رم نقد های شدید بر کتاب داشت و آنها را به همتایان خویش در فلورانس منعکس کرد.  پس از نگارش دیباچه ای بر کتاب و تصدیق این معنا که آنچه در پی می آید حالت فرضی دارد چندان مشکلی در گذراندن کتاب از دستگاه بررسی/سانسور فلورانس پیش نیامد و در 1632 در فلورانس چاپ شد. 
در گفتار کلیه براهین له نظریه کوپرنیکی را (که عمدتا متکی بر کشفیات تلسکوپی) و علیه کیهان شناسی زمین مرکز بود گرد هم آورد.  رویکرد گالیله برخلاف ارسطو عمدتا فضائی و هندسی است: محور زمین در حین گردش بدور خورشید جهت خود را حفظ می کند و اجرامی که تحت تأثیر نیروئی نباشند سرعت خود را حفظ می کنند (گرچه این لختی/ماند/اینرسی نهایتا مستدیر است).  اما در کتاب به ریشخند این فکر پرداخت که خدا توانسته باشد به هر شیوه که مشیتش بوده کیهان را ساخته و در عین حال آن را چنان که بنظر ما می آید آراسته باشد.  واکنش نسبت به کتاب سریع بود.  پاپ هیئتی را برای بررسی کتاب تشکیل داد و روشن شد که گالیله نظریه کوپرنیک را براستی فرضی تلقی نکرده و توصیه کرد دستگاه تفتیش عقاید علیه او اقامه دعوی کند. 
اعلام شد بشدت به وی ظن بدعت/ارتداد می رود و به حبس ابد محکوم شد.  با این همه هیچگاه به سیاهچال نیفتاد و شکنجه نشد و در جریان تفتیش عقایدش بیشتر در خانه سفیر توسکانی در واتیکان و مدتی هم در آپارتمانی راحت در ساختمان دستگاه تفتیش عقاید اقامت داشت.  پس از خاتمه رسیدگی شش ماهی را در کاخ آسکانیو پیکولومینی (1671-حدود 1590) اسقف اعظم سیِ نا که دوست و حامی اش بود گذراندو پس از آن رخت به خانه ای ییلاقی نزدیک ارچتری در تپه های مشرف بر فلورانس کشید و مانده زندگی خود را آنجا بسر برد. 
در آن روزگار هفتاد ساله بود و همچنان کار می کرد.  در سیِ نا نگارش کتاب تازه ای را در علم حرکت و مقاومت مصالح آغاز کرد که در سال 1638 در لیدن هلند با عنوان گفتاری در دو دانش نو[88] منتشر شد. در این کتاب برای نخستین بار به خمش/انحنا و شکست تیرها پرداخته خلاصه ای از پژوهش های ریاضی و تجربی خویش در حرکت، ازجمله قانون سقوط اجسام و مسیر سهموی پرتابه ها در نتیجه در آمیختن دو حرکت، سرعت مداوم و شتاب یکنواخت، را بیان داشت.  حالا دیگر بینائی خود را از دست داده بود و اوقات در کار با دانشجوئی جوان، ویچنزو ویویانی می گذراند که هنگام رفتن در 8 ژانویه 1642 در کنارش بود.

یوهان کپلر
آمدن 27 دسامبر 1571، ویل در اشتات، وورتمبرگ [آلمان] – رفتن 15 نوامبر 1630 در رگنسبورگ)
اختر شناس آلمانی یوهان کپلر سه قانون اصلی حرکت[89] را کشف کرد که معمولا بشکل زیر طبقه بندی می شود: (1) سیارات در مداری بیضوی حرکت می کنند که خورشید در یکی از دو کانون آن جای دارد؛ (2) زمان لازم برای طی کردن هر قوس از مدار سیارات متناسب است با مساحت بخش واقع در فاصله جرم مرکزی و آن قوس ("قانون مساحت")؛ و (3) رابطه دقیقی میان مجذور زمان های ادواری سیارات و مکعب شعاع های مداری آنها ("قانون هارمونیک" )[90] وجود دارد. 
خود کپلر، آنطور که پس از استنتاج آنها از مجموعه جدیدی از اصول فیزیک توسط اسحاق نیوتن مرسوم شد این یافته ها را "قانون" نمی نامید.  کپلر آنها را تجانس های آسمانی و نمایانگر تدبیر الهی عالم می شمرد.  یافته های کپلر نظام خورشید مرکز نیکلاس کوپرنیک را مبدل به به کیهانی پویا ساخت که در آن خورشید فعالانه سیارات را در مداری نا مستدیر به گردش در می آورد.  این فکر اخترشناسی فیزیکی کپلر بود که مسئله غامض دیگری را برای دیگر نظام سازان عمده قرن هفدهم و نامی ترینشان نیوتن، حل کرد. 
در میان بسیار دستاوردهای کپلر یکی هم این بود که شرح تازه و درست از کیفیت حدوث دید ارائه داد؛ وی توضیح بدیعی از رفتار نور در تلسکوپ که تازه اختراع شده بود بدست داد؛ او چندین چند وجهی شبه منظم تازه یافت و مبنای نظری تازه ای برای تنجیم/اختر بینی/طالع بینی ارائه داد و همزمان حیطه اعتبار پیش بینی ها را محدود کرد. با این همه سیاهه کشفیات/یافته های وی این معنا را نمی رساند که همه این ها از دید کپلر اجزای بنای عظیم مجموعه علم اند.  زمینه آراء یزدانشناختی، ستاره شناسانه و فیزیکی که دستاورد های علمی کپلر از دل آن سر بر آورد بخودی خود خارق العاده و شگفت انگیز است. 
گرچه کار علمی کپلر بیش و پیش از هر چیز بر اختر شناسی متمرکز بود، طبق تلقی آنروزی از این موضوع مطالعه حرکت اجرام سماوی- بخشی از موضوع پژوهشی به مراتب گسترده تر موسوم به "علم اختران" شمرده می شد.  علم اختران علمی ترکیبی متشکل از اجزائی ریاضی و فیزیکی و دارای قرابت با دیگر رشته های مشابه چون موسیقی ( مطالعه نسبت های نغمات/الحان) و اُپتیک (مطالعه نور ) شمرده و  همزمان به انواع نظری و عملی تقسیم می شد.  علاوه بر نظریه حرکات سماوی/آسمانی جداول/زایجه های سیارات و ابزارهای نجومی هم در اختیار بود؛ به همین ترتیب اصول نظری اختر بینی بخش عملی متناظری داشت که به دیدن طالع افراد، شهرها، تن آدمی و وضع هوا می پرداخت. در چنین چارچوبی بود که کپلر اخترشناسی را مبدل به بخش اساسی فلسفه طبیعی کرد اما این کار را به شیوه ای بی سابقه انم داد و در اثنای کار کمک هائی بی همتا به به اخترشناسی و علوم معین آن کرد. 
آرائی که کپلر مانده عمر به پیگیری شان گذارد پیشتر در نخستین کتابش راز کیهان/عالم[91] آمده بود.  کپلر در سال 1595 دریافت که فاصله گذاری میان شش سیاره کوپرنیکی را می توان با ترسیم در درون و پیرامون  هر مدار با یکی از پنج ضلعی های منظم توضیح داد. کپلر احساس می کرد چناچه نسبت میانگین فاصله مداری با نسبت بدست آمده از ترسیم چند ضلعی ها در درون و پیرامون مدار ها همخوانی داشته باشد می تواند با اطمینان بگوید طرح ساخت جهان را کشف کرده است.  شایان ذکر است که کپلر توانست به استثنای مشتری پنج در صد همخوانی بیابد. 
کپلر بجای این عقیده رایج که ارواح مجرد سیارات را به پیش می رانند و بجای خورشید بی حرکت و غیر فعال این فرض را پیش گذارد که نیروئی واحد از خورشید باعث ادوار طولانی شونده حرکت سیارات بموازات افزایش فاصله از خورشید می شود.  کپلر هنوز توصیف ریاضی دقیقی برای این معادله نداشت اما وجود این ارتباط را بشکل شهودی دریافت.  چند سال بعد کتاب پیشگامانه ویلیام ژیلبرت در مغناطیس و اجسام مغناطیسی و در مغناطیس بزرگ، زمین[92] را بدست آورد و بی درنگ پذیرای نظریه وی در مغناطیس بودن زمین شد.  از این نظریه به این تعمیم رسید که کیهان نظامی است از اجرام مغناطیسی که قطبهای متناظر همنام همدیگر  را دفع و قطب های ناهمنام یکدیگر را دفع می کنند و خورشید گردان سیارات را به حرکت در می آورد. 
در سال 1601 کتاب در اصول یقینی تر طالع بینی/تنجیم[93] را نوشت.  پیشنهاد کتاب این بود که با کارگیری اصول جدید فیزیکی و هارمونیک طالع بینی/نتجیم  "قطعی تر" شود.  در سال 1605 نخستین "قانون" خویش را یافت اینکه مریخ رهسپار مداری بیضوی/خاگی است.  در  مقطع انفجار آفرینندگی خویش فاتح "نبرد مریخ" خویش شد (تا سال 1609 و انتشار اختر شناسی نوین[94] یافته های خویش را منتشر نکرد؛ وی همچنین رساله های مهمی درباره ماهیت نور و در مورد ظهور ناگهانی ستاره ای نو با نام درباره ستاره نو[95] منتشر کرد.  کپلر نخستین بار این ستاره را که امروزه می دانیم ابرنواختری[96] بوده است در اکتبر 1604، مدتی نه چندان دیر تر از قران[97] مشتری و زحل در سال 1603 کشف کرد.  اهمیت تنجیمی/اختربینانه این قران که مدتها منتظرش بودند (اینگونه آرایش فضائی هر بیست سال یکبار صورت می گیرد) با ظهور نا منتظر ابرنواختر فزون شد.  کپلر از این مناسبت برای ارائه پیش بینی های عملی (مثل سقوط اسلام و ظهور مسیح) و حدس و گمان نظری در مورد کیهان از این دست که ستاره زاده ترکیب تصادفی اتم ها نیست و ستاره ها خورشید نیستند پرداخت. 
علاقه کپلر به نور مستقیما به دغدغه های نجومی وی ارتباط داشت.  وی در تکمله ای بر اثر ویتلو که در آن بخش نور اختر شناسی توضیح داده شده[98] به شرح نظرات خویش پرداخت.  می نویسد هر نقطه روی جسم تابان واقع در میدان دید اشعه نور را در تمامی جهات می پراکند اما تنها آن اشعه وارد چشم می شود که بر مردمک تأثیر گذارد.  هم چنین متوجه شد اشعه ای که از یک نقطه تابان واحد بر می خیزد تشکیل مخروطی می دهد که پایه مدورش در مردمک جای دارد.  سپس تمامی اشعه در چشم سالم شکسته باری دیگر در نقطه ای واحد در شبکیه جمع می شوند.  به مدتی بیش از سه قرن عینک به مردم کمک کرده بود بهتر ببینند.  اما پیش از کپلر هیچ کس نتوانسته بود نظریه مناسبی در علت تأثیر این قطعات کوچک از شیشه منحنی ارائه کند. 
پس از اینکه گالیه در سال 1609 تلسکوپی ساخت و از وجود اشیائی در آسمان که تا آن زمان شناخته نبود (مثل اقماری که گرد مشتری می گشت) و نقص سیمای ماه خبر داد شرح خود در پیک آسمانی[99] را برای کپلر فرستاد..  کپلر با سه رساله مهم پاسخ داد.  اولی گفتگو با پیک آسمانی بود که در آن، از جمله چیز های دیگر حدس زد که اقمار مشتری که بتازگی کشف شده بود احتمالا مطابق با نسبت لوزی دوازده وجهی، سی و دو وجهی و مکعب است.  دومی کاری نظری بود در مورد نورشناسی تلسکوپ با عنوان دیوپتریک/دیوپتریکس[100]، شامل شرح نوع
تصویر تر کیبی از نواختر یا ابرنواختر کپلر که توسط رصد خانه اشعه ایکس ناسا، اسا، آر. سانکریت و دبلیو بلر از دانشگاه جان هاپکینز
تازه ای از تلسکوپ که از دو عدسی محدب استفاده می کرد.  سومی مبتنی بود بر رصدهای خود وی از مشتری که در فاصله 30 اوت تا 9 سپتامبر صورت گرفته و بصورت شرح اقمار مشتری[101] منتشر شده بود.  این کتابه تأئیدی استوار برای کشفیات گالیله بود.
کپلر همچنین نخستین کتاب درسی هیئت کوپرنیکی را با عنوان خلاصه هیئت کوپرنیک[102] منتشر کرد که مهم ترین منبع پیروان کوپرنیک در قرن 17 بود.  گالیله و ریاضی دان و فیلسوف فرانسوی، رنه دکارت احتمالا از این کتاب تأثیر پذیرفتند. 

ویلیام هاروی
آمدن 1 آوریل 1578، فولکاستون، کنت، انگلستان – رفتن 3 ژوئن 1675، لندن
پزشک انگلیسی، ویلیام هاروی، نخستین کسی بود گردش کامل خون در تن آدمی را تشخیص داد و آزمایش ها و استدلال هائی در اثبات آن آورد.
 کشف گردش خون
مهم ترین کار هاروی رساله‌ی تشریحی درباره حرکت قلب و خون در حیوانات[103]در سال 1628 منتشر شد.  بزرگترین دستاورد وی این تشخیص بود که خون با تلمبه شدن در یک دستگاه واحد از شریان/سرخرگ و ورید/سیاهرگ بسرعت در سراسر بدن حرکت می کند و با استدلال و انجام آزمایش هائی چند این فرضیه را به اثبات رساند. 
پیش از هاوری باور این بود که در بدن دو دستگاه خونی جداگانه وجود دارد.  یکی به انتقال خون ارغوانی "مغذی" پرداخته با استفاده از سیاهرگ ها غذا را از کبد به دیگر اندام ها می رساند.  دیگری، خون سرخ زندگی بخش یا حیاتی را با استفاده از شریان ها از ریه ها دریافت کرده ماده اصلی زندگی بخش را در بدن توزیع می کرد.  امروزه این جهاز/دستگاه ها را به ترتیب خون های اکسیژن گرفته و اکسیژن داده گویند.  هرچند در آن روزگاز هنوز از تأثیر اکسیژن بر خون چیزی نمی دانستند.  از این گذشته فکر نمی کردند خون در تمامی بدن گردش دارد باور این بود خون به همان نسبت که تولید می شود به مصرف می رسد.  در آن زمان از مویرگ، رگ های ریزی که سرخرگها و سیاهرگها را به هم متصل می کرد چیزی نمی دانستند و وجود آن ها تا اواخر قرن هفدهم و پس از هاروی، نوآفرینی/اختراع میکروسکپ، تأئید نشد.
هاروی ادعا کرد با بررسی دریچه های سیاهرگی[104] به یافتن گردش خون رهنمون شده است.   می دانستند در سیاهرگ ها زبانه هائی است که اجازه حرکت آزادانه خون در یک جهت را می دهد اما بشدت مانع جریان خون در جهت مخالف می شود.  تصور می کردند این زبانه ها مانع از آن می شوند که خون تحت تأثیر جاذبه در یکجا جمع شود؛ اما هارویی توانست ثابت کند جهت تمامی این زبانه ها بسوی قلب است.  بعنوان مثال ثابت کرد در سیاهرگ زیرگلوئی/وداجی گردن رو به پائین است و مانع گریز خود از قلب می شود، نه اینکه روبه بالا بوده مانع انباشت خود تحت تأثیر جاذبه شود.  تخمین هائی از حجم بطن های قلب، کار آئی شان در بیرون راندن خون از قلب و ضربان قلب در هر دقیقه زد.  توانست ثابت کند که حتی با تخمین های محافظه کارانه خونی که از قلب می گذرد بیشتر از آنی است که بتوان با تصور آنروزی از جریان خون توضیح داد.  مقادیری که هاروی بدان رسیده بود نشان می داد قلب هر دقیقه 1 تا 5/. لیتر خون تلمبه می زند (مقادیر امروزی 4 لیتر در دقیقه بهنگام استراحت و 25 لیتر در دقیقه بهنگام ورزش است).  تن آدمی حاوی 5 لیتر خون است.  چون بدن به هیچ روی نمی تواند این حجم از خون را چنین سریع تولید و مصرف کند پس راهی جز گردش خون باقی نمی ماند. 
گراور/باسمه ای از کتاب پیشگامانه ویلیام هاروی، پزشک و کارشناس کالبد شناسی آدمی در نشان دادن چگونگی جریان خون در رگ های دست.  تصاویر تایم&لایف/گتی
این هم مهم است که هاروی درباره ماهیت ضربان قلب تحقیق کرد.  پیش از هاروی تصور می کردند مرحله فعال ضربان قلب، وقتی عضلات جمع/منقبض می شود هنگامی است که قلب حجم درونی خود را افزایش می دهد.  بنابراین کار فعال قلب عبارت بود از کشیدن خون به درون خود.  هاروی  به مشاهده ضربان قلب در بسیاری از حیوانات پرداخت - بویژه حیوانات خونسرد و حیوانات رو به مرگ بدان علت که ضربان قلبشان کند می شود.  وی به این نتیجه رسید که مرحله فعال ضربان قلب، آن هنگام که عضلات منقبض می شود موقعی است که حجم درونی خود را کاهش می دهد و خون با نیروئی چشمگیر از قلب به بیرون رانده می شود.  گرچه هاروی میزان گردش خون را کّمی ساخت اینکار بسیار تقریبی است و عمدا و بمنظور اثبات حرف خویش آنرا کمتر از آنچه تخمین می زد اعلام کرد.  این کار او  با کّمی سازی دقیق منتهی به قوانین ریاضی کسی چون گالیله تفاوت بسیار دارد. 
پزشکان محافظه کار به مخالفت با نظریه گردش خون هاروی پرداختند اما این نظریه تا زمان مرگش بخوبی جا افتاده بود.  این احتمال هست که هاروی کشف گردش خون را حدود 19-1618 انجام داده باشد.  برای آنکه چنین تغییر عقیده شگرفی در مورد بدن درجا اسباب رد و تمسخر نشود نیازمند آن بود که بخوبی با آزمایش و استدلال پشتیبانی شود؛ همین است علت تأخیر وی در انتشار کتاب خویش.  در سال 1649 دو پژوهش تشریحی در گرش خون[105] را در پاسخ به انتقاد کالبد شناسی فرانسوی، ژان ریولون، منتشر کرد. 

تأثیرات رنسانس
هاروی از آراء ارسطو و جادوی طبیعی[106] رنسانس تأثیر بسیار پذیرفت.  قیاس اصلی وی در گردش خون عبارت بود مقایسه عوالم اکبر/اصغر با دستگاه هوا.  قیاس عالم اکبر/عالم اصغر به شباهت های میان دو نظام کوچک و بزرگ نظر دارد.  از این رو می توان گفت منظومه شمسی یک عالم اکبر و اتُم عالمی اصغر است.  سنت جادوی طبیعی رنسانس خیلی به فکر بدن انسان بعنوان عالمی خرد  علاقمند بود.  برای هاروی عالم اکبر چرخه آب و هوای زمین بود.  با عمل خورشید آب مبدل به بخار شده و همین بخار متصاعد و خنک شده بصورت باران بزمین باز می گردد.  عالم خُرد تن آدمی است، جائی که گمان می رفت قلب در آن نقش گرم و تبدیل کردن خونی را  دارد که در نقاط دور دست بدن دوباره سرد می شود.  همچنین باید به این هم توجه داشت که بیشتر اصطلاحات تغییر وی از کیمیای آن روزگار گرفته شده است.  هاروی بیشتر مردی از اواخر دوره رنسانس نه انقلاب علمی و طبیعت مکانیکی آن- بود.
مطالعات در تولید مثل
بخش اعظم اواخر کار خویش را صرف مطالعه تولید مثل جانوران کرد.  روی ماکیان بعنوان تولید مثل کننده تخمگذار که در آن رشد جنین درون تخمی صورت می گیرد که بیرون از بدن مادر سر باز می کند و در مورد گوزن بعنوان نمونه ای از حیوان بچه زا که در آن رشد جنین در بدن مادر صورت می گیرد و به تولد نوزاد می انجامد کار کرد.  کارِ هاروی در این مورد گنجینه ای از جزئیات مشاهداتی ایجاد کرد.  در آن روزگار اطلاعات از تولید مثل اندک بود و هاروی در مسائلی چون نقش اسپرم/منی/نطفه و خون بی نمازی/حیض در شکل گیری جنین تحقیق کرد.  مطالعاتش عالی بود هرچند بدون استفاده از میکروسکپ حل درست اینگونه مسائل ممکن نبود.

رابرت بویل
آمدن 25 ژانویه 1627، لیزمور کسل، کانتی واترفورد، ایرلند – رفتن 31 دسامبر 1691، لندن، انگلستان)
فیلسوف  انگلیسی و نویسنده مطالب یزدان شناسی، رابرت بویل، از چهره های برجسته فرهنگ فکری قرن هفدهم بشمار می رود.  بیشتر شهرت وی بعنوان فیلسوف طبیعی است، بویژه در زمینه شیمی، اما کار علمی وی در زمینه های بسیار بود، از جمله استاتیک شاره ها/هیدرو استاتیک[107]، فیزیک، پزشکی، علوم زمین، تاریخ طبیعی و کیمیا.  مقاله های عبادی و اخلاقی مسیحی و رساله های یزدانشناسانه درباره زبان انجیل، حدود محدودیت های عقل و نقش فیلسوف طبیعی بعنوان یک مسیحی در زمره کارهای فراوان او بود.  از چندین هیئت مبلغان مسیحی و نیز ترجمه کتاب مقدس به چند زبان حمایت کرد.  در سال 1660 یاریگر تأسیس انجمن سلطنتی لندن شد. 
بویل بخش اعظم سالهای 54-1652 را در ایرلند و نظارت بر املاک موروثی خود گذارند و چند بار اقدام به تشریح کالبد شناسانه کرد.  در سال 1654 به آکسفورد دعوت و از حدود 1656 تا 1668 مقیم آن دانشگاه شد.  در آکسفورد در تماس با تازه ترین تحولات در فلسفه طبیعی قرار گرفته معاشر جمعی از پزشکان و فیلسوفان برجسته چون جان ویلکینس، کریستوفر ورن و جان لاک شد.  این افراد همراه چند تن دیگر باشگاه فلسفه تجربی را تشکیل دادند که گاهی در اقامتگاه بویل تشکیل جلسه می داد.  بیشترِ معروف تر ین آثارِ بویل از همین دوران است. 
در سال 1659 بویل و رابرت هوک، مخترع هوشمندی  که بعدها متصدی آزمایش ها/امین تجارب[108] انجمن سلطنتی شد ساخت تلمبه هوای مشهور خود را کامل کرده در مطالعات هوای فشرده[109] بکار گرفتند.   یافته هایشان در مورد فشار هوا و خلاء در نخستین نشرِ علمی بویل، تجارب جدید فیزیکی-مکانیکی در تأثیر کشسانی هوا[110] در سال 1660 منتشر شد.  بویل و هوک چند خصیصه هوا را کشف کردند، از جمله نقش آن در سوخت/احتراق، تنفس و انتقال صوت.  یکی از یافته های آنان که در 1662 منتشر شد بعد ها "قانون بویل" نام گرفت.  این قانون به شرح رابطه معکوسی که میان فشار و حجم گاز وجود دارد می پردازد و با مقدار فضائی که هوا تحت وزن های متفاوتی از جیوه اشغال می کند اندازه گیری می شود.  دیگر فیسوفان طبیعی شامل هنری پاور و ریچارد تاونلی همزمان یافته های مشابهی در مورد هوا را اعلام کردند. 
مشخصه کار علمی بویل اتکا بر تجربه و مشاهده و بی میلی به تدوین نظریه های عمومی است.  وی حامی/مدافع "فلسفه مکانیکی" بود که عالم وجود/کون/هستی را ماشین یا ساعتی عظیم می دید که در آن کلیه پدیده های طبیعی صرفا با حرکت مکانیکی ساعت وار شرح پذیر است.  کمک های بویل به علم شیمی مبتنی است بر نظریه ذره ای[111]، نوعی اتمیسم/اتم گرائی که ادعا می کند همه چیز از ذرات بسیار ریز (اما نادیدنی) تک ماده ای جهانی تشکیل شده که تنها تفاوتشان در شکل و حرکت است.  در میان تأثیر  گذارترین کارهای وی شیمیدان شکاک (1661) است که به ایده های ارسطوئی و بویژه پاراسلوسی رایج زمان در مورد ترکیب ماده و روش های تجزیه شیمیائی حمله می کرد و خاستگاه انواع مواد و کیفیات آنها[112] پدیده های شیمیائی را در اثبات نظریه ذره ای کار می گرفت.
بویل همچنین همه عمر به تعقیب کیمیای استحاله ای و تلاش کشف راز تبدیل فلزات پایه به طلا و تماس با افرادی پرداخت که گمان می رفت اسرار کیمیا را دارند.  رویهم رفته چنان بشدت به دفاع از نیاز به اصول شیمی در مطالعه جهان طبیعی و پزشکی می پرداخت که بعد ها "پدر شیمی" خوانده شد.

آنتونی فیلیپس فان لیوونهوک[113]
آمدن 24 اکتبر 1632، دلفت، هلند رفتن 26 اوت 1723 همانجا
میکروسکوپ ساز هلندی،  آنتونی فیلیپس فان لیوونهوک نخستین کسی است که باکتری و تک یاختگان[114] را بچشم دید.  پژوهش هایش روی جانوران پست[115] عقیده تولید خود بخودرا رد کرد و مشاهداتش به بنیانگذاری علم باکتری شناسی و تک یاخته شناسی یاری رساند.  ماهیت شگرف یافته هایش شهره جهانش ساخت و بسیاری از بزرگان، از جمله پطر اول ملقب به کبیر، امپراطور روسیه، جیمز دوم، شاه انگلستان و فردریک دوم، ملقب به کبیر، امپراطور پروس، به دیدارش رفتند.   
از آغاز زندگی اش چیز زیادی نمی دانیم.  با درگذشت ناپدری اش در 1648 به آمستردام فرستاده شد تا شاگرد لباس فروش شود.  با بازگشت به دلفت در 20 سالگی فروشنده زیرجامه و لباس مردانه شد.  در سال 1660 به مقام خزانه دار کلانتران دلفت رسید.  بدین ترتیب در آمدی مطمئن و کافی یافت تا بتواند بیشتر وقت خود را وقف سرگرمی که همه وجودش را جذب خود می کرد، فن تراش عدسی و استفاده از آن در مشاهده اشیاء ریز کند. 

  

























[1] - نورمن بورلاگ دانشمند آمریکایی و برنده جایزه نوبل که لقب پدر انقلاب سبز در کشاورزی، به او داده شده ،موجبات تغذیه صدها میلیون گرسنه در سراسر جهان را فراهم آورده است . 

نورمن بورلاگ دانشمند آمریکایی و برنده جایزه نوبل که لقب پدر انقلاب سبز در کشاورزی، به او داده شده ،موجبات تغذیه صدها میلیون گرسنه در سراسر جهان را فراهم آورده است . 
در دهه 1960 وی موفق شد روشی را ابداع کند که از طریق آن می شد محصول و بار گیاهان و غلات را افزایش داد و این گیاهان را در مقابل آفات مقاوم ساخت. 
در دهه های1950 و 1960، بهتر شدن بهداشت عمومی باعث افزایش جمعیت کشورهای توسعه نیافته گردیده، و موجب این نگرانی شده بود که به دلیل کمبود امکانات کشاورزی، کشورهای در حال توسعه در نیمه دوم قرن بیست با قحطی روبرو خواهند شد.   استفاده از روشی که او مبتکر آن بود و "انقلاب سبز" نام گرفت سبب شد که محصول غلات از جمله گندم به سرعت افزایش یابد و به این ترتیب از بروز قحطی در کشورهای در حال توسعه جلوگیریشود. 
به علت این موفقیت در سال 1970، نورمن بورلاگ موفق به دریافت جایزه صلح نوبل شد.  کمیته جایزه نوبل گفت که نورمن بورلاگ با روش ابداعی خود، مانع بروز قحطی در جهان شده و جان صدها میلیون نفر را نجات داده است.   آسه لیونیز، رئیس وقت کمیته جایزه نوبل هنگام اهدا جایزه به او گفت: " نورمن بورلاگ، بیش از هر فرد دیگری برایگرسنگان جهان نان فراهم کرده است و دلیل دادن جایزه صلح نوبل به نورمن بولاگ، این است که ما امیدواریم رفع گرسنگی، صلح به همراه آورد.  "
نورمن بورلاگ همچنین در سال 2007 مدال طلای کنگره آمریکا را دریافت کرد که مهمترین مدال غیرنظامیاین کشور است. 
آقای بورلاگ مطالعات یرا که منجر به دریافت جایزه نوبل شد، در پایان جنگ جهانی دوم در مکزیک شروع کرد.  مطالعات او در مکزیک برای پیدا کردن روشی جهت افزایش محصول گندم این کشور بود.   در آنجا وی موفق شد با تکنیک های تازه، انواع بخصوص گندم را که در مقایسه با گندم های معمولی در مقابل آفات مقاوم بودند و محصول بیشتری میدادند، تولید کند.   بعدا او با همکاری چند دانشمند دیگر این نمونه ها را به آسیا برد و موجب بهتر و مقاوم شدن انواع دیگر غلات از جمله برنج و ذرت در کشورهای آسیایی و نیز آمریکای جنوبی و آفریقا شد. 
در سال 1963 نورمن بورلاگ به ریاست مرکز بین المللی بهبود ذرت و گندم که به تازگی دایر شده بود منصوب شد و در این سمت هزاران دانشمند جوان را آموزش داد.   در سال 1979 از این سمت کناره گیری کرد و به تدریس در دانشگاه پرداخت. 
نورمن بولاگ، در سال 1986 دفتر جایزه جهانی غذا را ایالت آیوا دائر کرد که هر سال جایزه ای به مبلغ 250 هزار دلار به شخصی که کار و مطالعات او به بهبود عرضه آذوقه در جهان کمک کرده، اهدا میکند. 
سرانجام آقای بورلاگ که 95 سال داشت در اثر بیماری سرطان در خانه اش در تگزاس درگذشت. 

[2] - ریچارد فیلیپس فاینمن (به انگلیسی:  (Richard Phillips Feynman زاده ۱۱ مه ۱۹۱۸، نیویورک - درگذشته ۱۵ فوریه ۱۹۸۸، کالیفرنیا  از تأثیرگذارترین فیزیکدان‌های آمریکایی قرن بیستم بود. وی نظریهٔ الکترودینامیک کوانتومی را تا حد زیادی گسترش داد. او همچنین مدرسی تأثیرگذار، نوازندهٔ غیرحرفه‌ای موسیقی و از بسیاری جهات فردی خاص و آزاداندیش به‌شمار می‌آمد.
وی در پروژهٔ ساخت بمب اتم مشارکت داشت و بعدها یکی از افراد گروهی بود که به بررسی واقعهٔ انفجار فضاپیمای چلنجر پرداخت. ریچارد فینمن در سال ۱۹۵۹ در انجمن فیزیک آمریکا در سخنرانی مشهور خود به بررسی بعد رشد نیافتهٔ علم مواد پرداخت و توجه دانشمندان را به توانایی بشر برای دست کاری مواد در مقیاس اتمی جلب نمود. سخنرانی که می‌توان آنرا اولین بحث در زمینه فناوری نانو دانست.
وی در سال ۱۹۶۵ بدلیل پژوهش‌هایش در زمینهٔ الکترودینامیک کوانتومی، جایزه نوبل فیزیک را به همراه جولیان شووینگر و سین‌ایترو تومونوجادریافت کرد.
همچینین وی به دلیل ماجراجویی‌های فراوانش که در کتاب‌های «حتماً شوخی می‌کنید آقای فاینمن؟» و «چه اهمیتی می‌دهید که مردم دیگر چه فکر می‌کنند؟» به تفصیل راجع به آن‌ها صحبت شده، مشهور است.
ریچارد فاینمن در ۱۱ مه ۱۹۱۸ [۱] در فار راکوی چشم به جهان گشود.مادر وی، لوسی،خانه دار و پدر او،ملویل آرتور فاینمن،یک بازرگان بود.[۲]اصل و نسب پدر و مادر او از روسیه و لهستان بود و هردوی آنها نیز اشکنازی بودند.[۳]f پدر و مادر او یهودی بودند اما پدر بر خلاف مادر خدا ناباوربود ریچارد حرف زدن را دیر آموخت.پدرش تأثیرگذاری زیادی روی او داشت و به او اجازه میداد تا سوال هایش را در باره مسایل اعتقادی بیان کند.مادر او نیز انسان بسیار شوخ طبعی بود که این شوخ طبعی را ریچارد نیز از او به ارث برد؛میراثی که تا پایان عمر با خود داشت. ریچارد در دوران کودکی استعداد ذاتی خود را در علوم مهندسی نشان داد؛در آزمایشگاه خانگی شان می ماند و از تعمیر وسایل برقی سرشار از شور و شعف می شد.خواهر وی،ژوان فاینمن نیز بعدها یک فیزیکدان شد  .در دوران دبیرستان ضریب هوشی وی را ۱۲۵ اندازه گیری کردند.فاینمن بعدها تست های روانشناسی را مسخره خواند. او وقتی به ۱۵ سالگی رسید مثلثات،هندسه تحلیلی،دیفرانسیل و انتگرال و حد مجموع را از بر بود.
ویکی

[3] - جالینوس . (اِخ ) نام یکی از حکمای کرام . او طبیب هشتم است از طبیبان که هریک بیمثل زمان خود بوده اند اول ایشان اسقیلپیدس دوم غورس سوم مینوس چهارم برمانیدس پنجم افلاطون ششم اسقلیپیدس هفتم بقراط هشتم جالینوس است . وی خاتم مهر اطباء است
[4] - خود این نام  را هم واکسمن جعل کرده است.
[5] - اسکلپیوساسقلبیوس/ اسکلبیوس/ اسکولاپ  آسکِلِپیوس یا اسقلبیوس اول (به یونانی Ἀσκληπιός، به لاتین:( Aesculapius ایزدگونه پزشکی و درمان در اساطیر یونان باستان. آسکلپیوس نشانگر جنبه درمانی دانش پزشکی است درحالیکه دخترانش هیگیه‌یا، مدیترینه و پاناسئا به ترتیب نمایانگر نیروهای بهداشت، پزشکی و درمان دردها هستند.

[6] - Asclepiad incubation.
[7] - Caduceus.
[8] - جزیره و دره ای است که در حدود آسیای صغیر در میانه ٔ لسبوس و ساموس واقع می باشد و در قدیم الایام بواسطه انجیر و انگور و مرمر مشهور بوده و چون پولس از... بساموس میرفت از جزیره مرقوم گذشت . (قاموس مقدس ). || نوعی شراب که از جزیره خیوس خیزد. (یادداشت مؤلف ) : وانقعناها فی شراب من شراب البلد الذی یقال له خیوس .  دهخدا
[9] - فایدروس(به یونانی: Φαῖδρος) یکی از مکالمات مهم افلاطون است.
[10] - اسقلبیاذس . خاندان یا جامعه ای از اطبای یونان که مدعی بودند از اخلاف اسقلبیوس رب النوع طب هستند. مترجمین اسلامی گاهی اسقلبیادس را با اسقلبیاد طبیب یونانی و گاهی با اسقلبیوس خدای طب خلط و مشتبه می کنند : اسقلبیادس استاد طبیبان چنین گوید. (ذخیره خوارزمشاهی ). رجوع به اسقلبیوس و فهرست تاریخ الحکماء قفطی چ لیبسک شود.  دهخدا
https://en.wikipedia.org/wiki/Asclepiad_(title)
[11] - The Hippocratic Corpus (Latin: Corpus Hippocraticum), or Hippocratic Collection, is a collection of around 60 early Ancient Greek medical works strongly associated with the physician Hippocrates and his teachings. They are, however, varied in content, age, and style, and are largely of unknown authorship.
[12]- Epidemics.
  http://www.indiana.edu/~ancmed/epidemics.htm
[13] - Diseases.

[14] - فلسفه مدرسی یا اسکولاستیسم روشی از تفکر انتقادی است که از حدود ۱۱۰۰ تا ۱۵۰۰ میلادی توسط دانشگاهیان قرون وسطی در اروپا تدریس می‌شد. همچنین اشاره ای است به برنامه به کارگیری این روش در تبیین و دفاع از جزم‌گرایی در فضایی که کثرت‌گرایی در حال رشد بود. اسکولاستیک به معنای حکمت/کلام مدرسی است. از پیشتازان کلام مدرسی یکی هم توماس آکوینی قدیس بود. این مکتب در دوره تسلط کلیسا بر جامعه اروپایی رشد چمشگیری داشت. در واقع نفوذ کلیسا در آموزش را نشان می‌دهد مثلاً در مورد چرخش خورشید به دور زمین یا بسط تئوری افلاطونی نقش بسزایی داشت. افکار کلیسا به نحو دلخواه از تسلط بر آموزش و پروش گسترش پیدا می‌کرد و همین دخالت گسترده دین در سیاست را نشان می‌داد یعنی پایه تفکرات جامعه اروپایی مذهبی بود.  با گسترش اسلام و دخالت این دین در سیاست تفکرات دینی در نظام آموزشی کشورهای مسلمان به طور خیره کننده‌ای در بست در خدمت این دین قرار گرفت و تا جایی پیش رفته است که پطروشفسکی در کتاب اسلام در ایران در فصل جداگانه‌ای به این موضوع با نام اسکولاستیک اسلامی پرداخته است.
[15] - عنوان «متافیزیک» از خود ارسطو نیست. وی در آثار دیگرش، به مطالبی که موضوع های عمده این نوشته ها را تشکیل می دهد، عنوان «فلسفه اولی» یا «فلسفه نخستین» داده است. درباره اینکه چه کسی عنوان متافیزیک را بر آن دسته از نوشته های ارسطو داده، بین ارسطوشناسان اختلاف است. بعضی همچون رینر (Reiner)، یکی از محققان فلسفه، آن را به ادموس ردسی نسبت می دهند. عده ای دیگر معتقدند: آندرونیکوس ردسی (نخستین گردآورنده و ویراستار آثار ارسطو) این عنوان را به آن نوشته ها داده؛ چون پس از رساله های مربوط به طبیعت قرار داشت و نامی برای آن نیافت. به همین دلیل، عنوان «مابعدالطبیعه» یا «متافیزیک» (آنچه پس از کتاب طبیعت قرار دارد) را برگزید. باید یادآور شد که مجموعه متافیزیک همانند برخی دیگر از آثار ارسطو، به شکل کتابی مستقل نوشته نشده بود، بلکه مجموعه سخنرانی ها، یادداشت ها و تقریرهای شاگردان وی بود که بعدها از سوی دیگران به شکل دسته بندی های جامع و نسبتا مرتّب و منسجم برای آموزش گردآوری شد.
http://www.hawzah.net/fa/Article/View/88230/%D9%85%D8%AA%D8%A7%D9%81%DB%8C%D8%B2%DB%8C%DA%A9-%D8%A7%D8%B2-%D9%86%D8%B8%D8%B1-%D8%A7%D8%B1%D8%B3%D8%B7%D9%88
[16] -  اثیر. [ اَ ] (معرب ، اِ) (از یونانی اِثِر و لاتینی ای ثر )کره  نار که بالای کره هواست . فلک الدنیا. فلک الافلاک .(شعوری از محمودی ). سایلی رقیق و تُنُک ، بی وزن ، که طبق عقیده  قدما فضای فوق هوای کره  زمین را فرا گرفته است . اتر.  دهخدا
در دانش فیزیک، اثیر، شکلی فرضی از انرژی تاریک است؛ به بیان دقیق‌تر یک میدان نرده‌ای است که برای توضیح نرخ شتابدار انبساط جهان که در سال ۱۹۹۸ اعلام شد، به جای ثابت کیهانی واقعی پیشنهاد شد. این سناریو نخستین بار توسط راترا و پیبلز ارائه شد.  برخی فیزیکدانان پیشنهاد کرده‌اند که اثیر نیروی بنیادی پنجم است. تفاوت اثیر با ثابت کیهانی درآنجاست که اثیر پویاست و در طول زمان تغییر می‌کند در حالیکه ثابت کیهانی بدون تغییر می‌ماند.
میدان نرده‌ای
اثیر میدانی است  نرده‌ای با یک معادله حالت که در آن wq یعنی نسبت فشار pq به چگالی \rhoq را بر حسب انرژی پتانسیل V(Q) و یک مولفه جنبشی بیان می‌کند:
w_q=p_q/\rho_q=\frac{\frac{1}{2}\dot{Q}^2-V(Q)}{\frac{1}{2}\dot{Q}^2+V(Q)}
بنابراین اثیر ماهیت پویایی داردو به طور کلی یک چگالی و یک پارامتر wq دارد که با گذر زمان تغییر می‌کنند؛ در مقابل، برای ثابت کیهانی با گذر زمان چگالی‌ انرژی‌ ثابت می‌ماند و wq = −۱.


[17] - https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B1%D8%BA%D9%86%D9%88%D9%86_(%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8)
[18] - Demonstrative science.
[19] - گایوس پلینیوس سکوندوس پدر (پلینی بزرگ) مورخ، شرح حال نویس، فرمانده، نویسنده تاریخ طبیعی و از دستوریان بزرگ دوره امپراتوری است. http://faratarazclossium.blogfa.com/post-28.aspx


[20] - The doctrine of signatures, dating from the time of Dioscurides and Galen, states that herbs that resemble various parts of the body can be used by herbalists to treat ailments of those parts of the body. A theological justification for this, as stated by botanists like William Coles, was that God would have wanted to show men what plants would be useful for.
نظریه علائم.  بنابراین نظریه، هر گیاه طبی، خواص درمانی خود را با علامتی آشکار می‌کند.«پاراسلسوس» طبیب قرن شانزدهم سوئیس، می‌نویسد: «هرچیزی که طبیعت می‌آفریند، به شکل خاصیتی است که طبیعت در آن قرارداده است». مثلاً گیاهی که ماده شیری موسوم به لاتکس (شیره گیاهی) ترشح می کند،‌ به درد تهیه داروهائی می‌خورد که شیر را زیاد می‌کنند. اگر رنگ این لاتکس مایل به زرد باشد ـ‌‌مانند«سلاندین»‌‌‌ـ گیاه مورد نظر در درمان یرقان سودمند خواهد بود.
گیاهان گوشتالود موجب پرگوشت شدن بدن می شوند. شکل گردو، علامت سودمندی آن در معالجه بیماری‌های مغزی است. و شکل لوبیا نشانه سودمندی آن در معالجه اختلالات کلیوی است. این نظریه «معالجه با مشابهات» که توسط طبیبان و کیمیاگران عرب در قرون وسطی تکامل یافت، درست نقطه مقابل نظریات بقراط و جالینوس بود که کلمه قصار معروفشان  contraria contrariis curantur  شالوده نظریهٔ «معالجه با متضادات» را تشکیل می داد.
http://vista.ir/article/216087/%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8-%D8%B3%D8%A8%D8%B2-%D8%AF%D8%B1-%D8%B7%D8%A8
[21] - المجسطی مهمترین اثر بطلمیوس مشتمل بر سیزده مقاله ریاضی و نجومی و حاوی نظریهٔ معروف بطلمیوس درباره حرکت ستاره‌ها و سیارات است که حدود سال ۱۵۰ میلادی تألیف شد.  نام اصلی آن به یونانی Μαθηματικὴ Σύνταξις (ماتماتیکه سینتاکسیس) به معنی «تألیف ریاضی» است؛ و بعدها به خاطر اهمیت و تأثیر فراوانش مگاله سینتاکسیس به معنی «رساله بزرگ» خوانده شد. نام عربی آن از صفت عالی «مگاله» در یونانی«مگیسته»، به معنی بزرگ‌ترین گرفته شده و در عربی المجسطی گویند. در فارسی نیز بیشتر «المجسطی» و گاه «مجسطی» بکار می رود.  ویکی.
[22] - ابرخس/هیپارکوس (به یونانی: Hipparchus) (۱۹۰ سال قبل از میلاد - ۱۲۰ سال قبل از میلاد) ستاره شناس، جغرافی‌دان و ریاضی‌دان یونانی دوره هلنی است از او به عنوان بنیان‌گذار مثلثات نام برده می‌شود اما شهرت اصلی‌اش به دلیل کشف دیگری در مورد حرکت تقدیمی محور زمین است.  ویکی
~ . بزرگترین هیئت شناس باستانی یونانی . مولد او به نیقیا در نیمه  قرن دویم از میلاد. و گویند او مخترع اسطرلاب است . ابن الندیم گوید او استاد بطلمیوس صاحب مجسطی است و پیش از بطلمیوس رصد کواکب کرده است . و البته مراد ابن الندیم استادی بی واسطه و مستقیم نیست .  دهخدا

 
 

[23] - Hypotheseis tōn planōmenōn (Planetary Hypotheses).
https://tspace.library.utoronto.ca/bitstream/1807/32069/1/Hamm_Elizabeth_A_201111_PhD_Thesis.pdf

[24] - Procheiroi kanones (Handy Tables).
جداول زیج بطلمیوس.  نام کتابی از بطلیموس معروف به القانون المسیر  که مسلمین  شرح ثاون اسکندرانی بر آن را میشناخته اند.  دهخدا از تاریخ علوم عقلی ذبییح الله صفا
تئون اسکندرانی، ریاضی‌دان و منجم یونانی، از مردم اسکندریه می‌باشد. وی در همین شهر به تعلیم نجوم و ریاضیات اشتغال داشت.
ثاون/تئون در دانشنامه‌ای بیزانسی به نام سودا که منبع اطلاع راجع به بسیاری از دانشمندان اسکندرانی است و در قرن ۱۰م/۴ق نوشته شده،«مصری» (Αίγύπτιος) نامیده شده است،اما از اینجا نمی‌توان استنباط کرد که او نژاد مصری داشته است. تاریخ تولد و مرگ تئون درست معلوم نیست.  نویسندۀ دانشنامۀ سودا وی را «فیلسوف» و معاصر پاپوس اسکندرانی (ه‌ م) دانسته است.  همچنین می‌دانیم که تئون در ۳۶۴م دو گرفت را در اسکندریه رصد کرده، و دخترش هوپاتیا۲ ــ که او نیز فیلسوف و ریاضی‌دان بوده ــ در ۴۱۵م به دست عوام‌مسیحی کشته شده است؛ نیز می‌دانیم که او در زمان مرگ دخترش زنده نبوده است.  بنابر این، می‌توان زمان مرگ تئون را در حدود سال ۴۰۰م و دوران کمال او را حدود سال ۳۷۰م دانست.  ابن‌ عبری این تئون را با تئون ازمیری (یا تئون معاصر بطلمیوس) اشتباه کرده، و از این‌که نام تئون در مجسطی و نام بطلمیوس در قانون تئون آمده، به‌خطا نتیجه گرفته است که این دو معاصر بوده‌اند.   تئون ریاضی‌دانی نوآور نبود، و اهمیت او بیش‌تر به سبب شرح‌هایی است که بر برخی از آثار مهم نجوم و ریاضیات یونانی نوشته، و نیز تحریرهایی که از برخی دیگر از این آثار فراهم آورده است.  با این حال، آثار او بر تحول بعدی ریاضیات و نجوم تأثیر عظیمی داشته‌اند.  ویکی فقه
http://www.wikifeqh.ir/%D8%AA%D8%A6%D9%88%D9%86


[25] - Apotelesmatika (Astrological Influences).
[26] - Tetrabiblos.  https://en.wikipedia.org/wiki/Tetrabiblos
[27] - Astrology.
[28] -  جالینوس (معرّبِ گالینوسِ یونانی )، آخرین نگارنده برجسته آثار پزشکی در یونان باستان است که هم به عنوان کالبدشناس و عالِم وظایف‌الاعضاء و هم به عنوان پزشک ، جراح و داروشناس شهرت دارد.
وی را فیلسوف نیز دانسته‌اند. از برخی آثارش، فقط ترجمه‌های عربی ، عبری یا لاتینی بجا‌مانده.  شهرتش در سده‌های بعد پیوسته افزایش یافت و سرانجام در کنار بقراط ، اثرگذارترین پزشک دوران قدیم دانسته شد.  ویکی فقه http://www.wikifeqh.ir/%D8%AC%D8%A7%D9%84%DB%8C%D9%86%D9%88%D8%B3
[29] - http://www.cgie.org.ir/fa/article/5775/%D8%AC%D8%A7%D9%84%DB%8C%D9%86%D9%88%D8%B3-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D9%85%D8%B9%D8%B5%D9%88%D9%85%DB%8C-%D9%87%D9%85%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C
[30] - Inspiron 1525!
[31] - ابیراهی کروی (spherical aberration) اثر اپتیکی مشاهده شده در قطعات اپتیکی (عدسی، آینه وغیره) است. این اثر هنگامی که پرتوهای نور به لبه عدسی برخورد می‌کند و یا از لبه آینه بازتاب می‌شود، به دلیل شکست بیشتر نسبت به پرتوهای نوری که نزدیکتر به مرکز قرار دارد، اتفاق می‌افتد. این، انحراف قطعه از حالت عادی را بیان می‌کند و باعث نقص در تصویر ایجاد شده می‌گردد.
[32] - فرقه راهبان کهتر(The Order of Friars Minor) در سال ۱۲۰۹ توسط قدیس فرانسیس آسیزی تشکیل شد. در فوریه این سال هنگامی که فرانسیس در مراسم قداس شرکت جسته بود ناگهان با شنیدن آیاتی که کشیش، درباب اندرزهای عیسی به حواریون خویش، از روی انجیل می خواند حالش دگرگون شد:
همچنان که ره می سپارید، اعلام کنید که ملکوت آسمان ها بسی نزدیک است. بیماران را شفا بخشید و مردگان را زنده کنید و جذامیان را پاک سازید و دیوها را دفع کنید. رایگان یافته‌اید، رایگان دهید. زر و سیم و سکه خرد بهر نهادن در کمربندهای خویش فراهم میاورید، و خورجینی بهر راه و دو پیراهن و پای پوش ها و چوبدست: چه، کارگر سزاوار طعام خویش است.

فرانسیس پنداشت که این کلمات از زبان خود مسیح جاری می‌شود و او را مخاطب قرار داده پس مصمم گشت تا زندگی خود را بر این سیره ملکوتی از نو پی ریزد و در راه این اندیشه به تبلیغ بپردازد. او از بهار آن سال شروع به تبلیغ مسیحیت نمود و جمله مردم را به فقر دعوت کرد. در همین ایام خلوص نیت این راهب ساده اندک اندک در قلوب مردم رخنه کرد و خیلی زود دوازده تن مرد حاضر شدند که از تعالیم وی پیروی کنند. او برابری عدد این نخستین پیروانش را با عدد حواریون عیسی به فال نیک گرفت و اندرزی را که عیسی به حواریون خود داده بود شعار و دستورالعمل آن‌ها ساخت. فرانسیس و یارانش سنت رهبانیت (یعنی گوشه نشینی)را رها ساخته و پای پیاده، بی آن که اندک پولی داشته باشند به اطراف و کناف می رفتند تا برای آیین خویش تبلیغ کنند. اینان خود را فراتر مینورس به معنای برادران کهتر می خواندند. فراتر (یا برادر) به این دلیل که خود را کشیش نمی‌دانستند و مینورس(یا کهتر) به این دلیل که باور داشتند کهترین و کوچکترین غلامان درگاه مسیح هستند. در این دوره مردم فرانسیسکن‌ها را بسیار مورد آزار قرار می دادند، آن‌ها را می زدند و حتی لباس از تن آن‌ها بیرون آورده و می ربودند؛ نصیحت فرانسیس به آنان این بود که هیچ مقاومتی نشان ندهند. نتیجه همین تساهل و نرم خویی فرانسیسکن‌ها این شد که اندک اندک خوی نرم این رهبانان در دل مردمان و به خصوص در قلوب دشمنان دین باوری رخنه کرد.
[33] - لئون باتیستا آلبرتی (به ایتالیایی: Leon Battista Alberti) نقاش، هنرمند، معمار و نویسنده ایتالیاییاست.  متولد ۱۴ فوریه ۱۴۰۴ (میلادی) در ایتالیا و مرگ او در ۲۵ آوریل ۱۴۷۲ (میلادی) بود. آلبرتی نقاش و هنرمند و معمار بزرگی بود اما شهرت وی بیشتر بواسطهٔ آثار ادبی از جمله به خاطر نظریاتش در باره هنر وچهار کتابی که در بارهٔ زندگی در فلورانس نگاشته وآن را (در باره خانواده) نام نهاده است. آلبرتی معمار معروف دورهٔ رنسانس بود. معمار را به عنوان انسان اندیشمند در مقابل معمار قرون وسطی که به مثال صنعتگر بود تعریف می‌کند او در یکی از کتب مهم خود به نام ده کتاب در باب معماری می‌نویسد «معمار صنعتگر نیست صنعتگری تنها وسیله‌ای در دستان معمار است معمار کسی است که فکر وانرژی خود را به کار می‌گیرد تا شکل‌هایی را خلق‌کند که در ساختمان به دست استاد کار ساخته شود».  ویکی
[34] - Fgura istrumentale dell’ omo (“man’s instrumental
figure").
[35] - De architectura (On Architecture).
[36] - Cosmografia del minor mondo (“cosmography of the microcosm”).

[37] - The Madrid Codices I–II (I – Ms. 8937 i II – Ms. 8936), are two manuscripts by Leonardo da Vinci which were discovered in the Biblioteca Nacional de España in Madrid in 1965 by Dr. Jules Piccus, Language Professor at the University of Massachusetts. The Madrid Codices I was finished during 1490 and 1499, and II from 1503 to 1505.  The two codices were brought to Spain by Pompeo Leoni, a sculptor in the court of Philip II. After various changes of ownership, they were transferred to the monastic library of El Escorial and finally to the Biblioteca Real, where they remained unknown for 252 years.
[38] - Helical airscrew.
[39] - Precession of the equinoxes.
[40] - Commentariolus.
[41] - Six Books Concerning the Revolutions of the Heavenly Orbs.
[42] -  زایجه . (اِ) زایجه لوحه  مربع یا دائره واری است که برای نشان دادن مواضع ستارگان در فلک ، ساخته میشود تا برای بدست آوردن حکم [ طالع ] مولد [ ولادت ، زایش ] و چیزهای دیگر بدان بنگرند. اشتقاق فارسی زایجه از زایش بمعنی مولد است ، سپس تعریب شده و برای استخراج طالع مولد و غیر آن بکار رفته . (از مفاتیح العلوم خوارزمی ص 20). زایجه و زایرجه مصحف زایجه ٔ فارسی است . (دزی ج 1 ص 577). در قاموس لین ، زائجة آمده . (دزی  ایضاً)... ابن خلدون آرد: از قواعد صناعی ، برای استخراج امور غیبی بگمان دوستداران آن ، زایچه (زایرجه )ای است بنام زایچه ٔ گیتی (لوحه ٔ دایره وار جهان ) منسوب به ابوالعباس احمد سبتی از مشاهیر متصوفه ٔ مغرب که در پایان قرن ششم در مراکش میزیست و با یعقوب المنصور از سلاطین سلسله ٔ موحدان ، همزمان بود و این زایچه قواعد بسیار دارد که به عملیات شگفت آوری منتهی میشود و بسیاری از خواص ، برای استفاده از امور غیبی اهتمام و دلبستگی فراوان بدان نشان میدهند...و شکلی که عملیات خود را در آن انجام میدهند عبارت از دائرة عظیمی است که در داخل آن دائره های متوازی دیگری ترسیم شده است و این دوائر، مخصوص افلاک و عناصرو موجودات کره ٔ زمین و روحانیات و دیگر انواع کائنات و دانشهای بشریت و هر دایره ای به اقسام فلک آن خواه بروج یا عناصر یا جز این دو تقسیم شده است و خطوط هر قسمی ، بسوی مرکز میگذرد و آنها را اوتار مینامند.http://www.vajehyab.com/dehkhoda/%D8%B2%D8%A7%DB%8C%D8%AC%D9%87

[43] - Astrologer.
[44] - Astronomer.
[45] - فلک تدویرepicycle )) در الگوی بطلمیوسی سیارات، فلک کوچکی که مرکز آن بر روی فلک حامل ‏حرکت می‌کند و سیارۀ واقعی بر روی محیط آن قرار دارد.
[46] - فلک حامل (deferent)  در الگوهای بطلمیوسی، شماری از سیارات فلکی که ستارۀ متوسط بر روی آن با سرعت یکنواخت حرکت می‌کند.

[47] -  معدل المسیر(equant )در هیئت بطلمیوسی  نقطه ای که فاصله آن از مرکز فلک حامل مساوی است با مرکز حامل از مرکز زمین و حرکت متوسط سیاره نسبت به آن یکنواخت... بطلمیوس برای توضیح بعضی حرکات غیر یکنواخت ظاهری فرض کرد که سیاره به دور زمین با سرعتی غیر یکنواخت در حال چرخش است. در این مدل سرعت سیاره یکنواخت است منتها از نگاه نقطه ای که منطبق بر زمین نیست بلکه کمی از آن فاصله دارد.
فلک معدل المسیر
با ورود فلك‌ معدل‌ المسیر به‌ بعضی‌ از قسمت‌های‌ مدل ‌بطلیموس‌، پیچیدگی‌ كار را ناخوشایند نمود و شاید یكی‌ از دلایلی ‌كه‌ منجمین‌ پس‌ از بطلیموس‌ شروع‌ به‌ نقد وی‌ كردند، همین‌ فلك‌معدل‌ المسیر بود. البته نقد اصلی ابن هیثم بر فلک معدل المسیر درباره ی تناقضی بود که فلک معدل المسیر با اصل یکنواخت بودن حرکت داشت.
http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=43279
[48] - نپاهش‌گا (رصدخانهٔ) مراغه رصدخانه‌ای بود که در دورهٔ هلاکوخان زیرنظر خواجه نصیرطوسی در شهر مراغه ساخته‌شد. این رصدخانه روی تپه‌ای در غرب مراغه در نزدیکی دو روستا به نام‌های طالب‌خان و حاجی‌کرد قرار داشته‌است که دریاچهٔ ارومیه را می‌توان از دوردست از آنجا دید. امروزه تنها پی‌های بخش‌های مختلف و بخشی از سدس سنگی آن باقی‌مانده‌است.
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%D8%B5%D8%AF%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87_%D9%85%D8%B1%D8%A7%D8%BA%D9%87
[49] - An Orderly Universe.
[50] - مُشتَری/هُرمُز/اورمزد/برجیس/زاوش.
[51] - Narratio Prima (“First Narration”). 
[52] - De revolutionibus orbium coelestium (On the Revolutions of the Heavenly Spheres) is the seminal work on the heliocentric theory of the Renaissance astronomer Nicolaus Copernicus (1473–1543). The book, first printed in 1543 in Nuremberg, Holy Roman Empire, offered an alternative model of the universe to Ptolemy's geocentric system, which had been widely accepted since ancient times.
[53] - Horace’s Ars poetica (“Art of Poetry”).
[54] - Der grossen Wundartzney (“Great Surgery Book”).
[55] - Index Expurgatorius/The Index Librorum Prohibitorum (English: List of Prohibited Books) was a list of publications deemed heretical, anti-clerical or lascivious, and therefore banned by the Catholic Church.  The Church has earlier examples of forming a formal prohibition of works including the Muratorian Canon around 170 AD which set to establish what was acceptable to have in the New Testament and what was heretical. The 9th century also witnessed the creation of what is considered to be the first index called the Decretem Glasianum but was never officially authorized. Much later, a first version (the Pauline Index) was promulgated by Pope Paul IV in 1559, which Paul F. Grendler believed marked "the turning-point for the freedom of enquiry in the Catholic world", and which lasted less than a year, being then replaced by what was called the Tridentine Index (because it was authorized at the Council of Trent), which relaxed aspects of the Pauline Index that had been criticized and had prevented its acceptance
[56] - In 1536, his Die grosse Wundartznei ("The Great Surgery Book").
[57] -Silicosis (previously miner's phthisis, grinder's asthma, potter's rot and other occupation-related names) is a form of occupational lung disease caused by inhalation of crystalline silica dust, and is marked by inflammation and scarring in the form of nodular lesions in the upper lobes of the lungs. It is a type of pneumoconiosis.
[58] - A goitre from the Latin gutteria, struma) is a swelling of the neck or larynx resulting from enlargement of the thyroid gland (thyromegaly), associated with a thyroid gland that is not functioning properly.Worldwide, over 90.54% cases of goitre are caused by iodine deficiency.
[59] - Pharmacopoeia Londinensis, or, the London dispensatory : further adorned by the studies and collections of the fellows now living, of the said college ...
by Culpeper, Nicholas, 1616-1654; Allen, John, 1660?-1727?, printer; Boone, Nicholas, 1679-1738, bookseller; Henchman, Daniel, 1689-1761, bookseller; Edwards, John, d. 1725, printer; Royal College of Physicians of London.
[60] - برابان/برابانت . دوک نشین سابق که اکنون بین ایالتهای آنورس و برابان بلژیک و ایالت نورد برابانت هلند منقسم است . ایالت برابان بلژیک 3280کیلومتر مربع مساحت و 1811300 تن جمعیت دارد و کرسی آن بروکسل است . رجوع به دائرة المعارف فارسی شود.  دهخدا
[61] - کتاب ساختار بدن انسان (به لاتین:De humani corporis fabrica) یا با نام ساده شدهٔ فابریکا اثر آندرئاس وزالیوس (Andreas Vesalius) (لاتینی‌شدهٔ نام اصلی هلندی او: Andries van Wesel، آندریس فان ویسِل) پزشک برجسته بلژیکی است که در سال ۱۵۴۳ میلادی انتشار یافت. این کتاب در اصل مجموعه‌ای از سخنرانی‌ها و کلاس‌های او در دانشگاه پادوا ایتالیا بود شامل مباحث برخی از کتاب‌های درسی آن دوران، تجربیات و برخی آموزه‌های شخصی او، اما اصلی ترین بخش آن مربوط به آزمایش‌ها و تشریحات اندام دقیقی بود که توسط او انجام گرفته بودند. چاپ این کتاب به دلیل پیچیدگی‌های بسیار و طرح‌های بسیار دقیق و واضح بسیار وابسته به پیشرفت‌های زمان رنسانس در زمینه‌های هنری، چاپ و نویسندگی بود. در این کتاب بسیاری از اشتباه‌های گذشته در کتاب جالینوس (۱۲۹-۲۰۰م) پزشک یونان باستان که دیدگاه‌های او بیش از هزار سال دیدگاه چیره در پزشکی اروپا بود اصلاح شد شامل اشتباه مهم جالینوس که منشا رگ‌های اصلی خون را کبد می‌دانست. نسخه‌های باقی‌ماندهنسخه‌های بسیار کمی از این کتاب باقی‌مانده که یکی از اصلی ترین نمونه‌های آن با جلدی از پوست آدم به کتابخانهٔ دانشگاه براون (به انگلیسی: Brown University) که از قدیمی‌ترین و معتبرین دانشگاه‌های آمریکا است اهدا شد.
https://www.nlm.nih.gov/exhibition/historicalanatomies/vesalius_home.html
[62] - ذات‌الکُرسی، خداوند کرسی یا کاسیوپیا (به انگلیسی: Cassiopeia)، از صورت‌های فلکی است که در نیم‌کره شمالی زمین دیده می‌شود. پیکر  Wشکل این صورت فلکی به آسانی قابل مشاهده است. دو ستارهٔ انتهایی آن راهنمای خوبی برای پیدا کردن اسب بزرگ است. ذات‌الکرسی نخستین بار توسط عبدالرحمان صوفی رازی با چشم غیرمسلح رصد شد و مورد مطالعه قرار گرفت. ذات‌الکرسی به معنی دارنده کرسی است. نام این صورت فلکی در عربی مَرأة ذات الکُرسی یا همان ذاتُ الکرسی است. مرأة به معنای زن است، و ذات به معنای «صاحب، دارنده»، و کُرسی به معنای «تخت، سریر، اورنگ» است. در نتیجه معنای آن «زن صاحب سریر، زن کُرسی‌دار» است. از نام‌های دیگر آن در فارسی «خداوند کُرسی» یا «خداوند اورنگ» است. در گذشته یکی از معانی «خداوند» عبارت بوده از «دارنده، دارا، صاحب». در نتیجه معنای آن همان «دارای کرسی» است. این صورت فلکی را «خداوند عَرش» و «خداوند مِنبر» هم نامیده‌اند. عَرش هم به معنای «اورنگ، تخت و سریر پادشاه» است، و مِنبر به معنای «کرسی چندپله برای خطیب یا واعظ ». در نتیجه معنای آن همان «تخت‌نشین» «دارای اورنگ» و «دارای منبر» است. این صورت فلکی شبیه یک صندلی(کرسی، عرش، منبر) است؛ و زنی والامقام نشسته بر آن تصور شده است. به همین دلیل نام‌های دیگر این صورت فلکی «عرش» و «منبر» است. در اساطیر یونانی، زنِ روی صندلی را کاسیوپیا(Cassiopeia) دانسته‌اند، که در عربی و فارسی به شکل کاسیوپه یا قاسیوپه تبدیل شده‌است.  ویکی
[63] - Helsingør (Danish pronunciation: [hɛlseŋˈøɐ̯ˀ]), also known in English as Elsinore, is a city and the municipal seat of Helsingør Municipality on the northeast coast of the island of Zealand in eastern Denmark. Helsingør has a population of 46,492 (1 January 2015).
[64] - Occultist.
[65] - Doctor.  An eminent theologian declared a sound expounder of doctrine by the Roman Catholic Church —called also doctor of the church.
[66] - Cena de le Ceneri (1584); “The Ash Wednesday Supper”.
[67] - De la causa, principio e uno (1584; Concerning the Cause, Principle, and One).
[68] - Monism.
[69] - Coincidence of opposites.
[70] - De l’infinito universo e mondi (1584; On the Infinite Universe and Worlds.
[71] - Articuli centum et sexaginta (1588; “160 Articles”)
[72] - Helmstedt.
[73] - Frankfurt am Main.
[74] - کَرمِلی‌های پابرهنه، یا کارمِلیت‌های پابرهنه، (به انگلیسی: Carmelites) فرقه کاتولیکی درویشانه یا گدامنش است که ریشه در سنت‌های زاهدانه‌ای دارد که از پدران و مادران صحرا منشاء گرفته‌اند. این فرقه در سال ۱۵۹۳ تأسیس شد، و بر طبق قوانین وضع شده برای راهبان یا راهبه گان کرملی توسط دو تن از مقدسان اسپانیایی، سنت ترزای آبیلا(آوایلا) و سنت جان صلیبی، دستخوش یک رفرم اصلاحی گردید .  ویکی
[75] - Praelectiones geometricae (“Lectures on Geometry”).
[76] - Ars deformationum (“Art of Deformation”).
[77] - Sant’Uffizio (Holy Office).
[78] - Campo de’ Fiori.
[79] - Risorgimento.
[80] - Parabolic trajectories.
[81] - Moon’s phases.
[82] - Sidereus Nuncius (The Sidereal Messenger).
[83] - Sidera Medicea, or “Medicean Stars.”
[84] - Ingolstadt.
[85] - Istoria e dimostrazioni intorno alle macchie solari e loro accidenti
 (History and Demonstrations Concerning Sunspots and Their Properties,” or “Letters on Sunspots”).
[86] - Il saggiatore( The Assayer ).
[87] - Roman censor.
[88] - Discorsi edimostrazioni matematiche intorno a due nuove scienze attenenti alla meccanica (Dialogues Concerning Two New Sciences).
[89] - In astronomy, Kepler's laws of planetary motion are three scientific laws describing the motion of planets around the Sun.
1.         The orbit of a planet is an ellipse with the Sun at one of the two foci.
2.          A line segment joining a planet and the Sun sweeps out equal areas during equal intervals of time.
3.          The square of the orbital period of a planet is proportional to the cube of the semi-major axis of its orbit.
Most planetary orbits are almost circles, and careful observation and calculation is required in order to establish that they are actually ellipses. Using calculations of the orbit of Mars, whose published values are somewhat suspect, which indicated elliptical orbits, Johannes Kepler inferred that other heavenly bodies, including those farther away from the Sun, also have elliptical orbits.
Kepler's work (published between 1609 and 1619) improved the heliocentric theory of Nicolaus Copernicus, explaining how the planets' speeds varied, and using elliptical orbits rather than circular orbits with epicycles.
Isaac Newton showed in 1687 that relationships like Kepler's would apply in the solar system to a good approximation, as consequences of his own laws of motion and law of universal gravitation.
Kepler's laws are part of the foundation of modern astronomy and physics.
[90] -  قانون اول کپلر یا قانون بیضوی ها
مدار هر سیاره به شکل یک بیضی است که خورشید در یکی از کانونهای آن قرار دارد .
قانون دوم کپلر یاقانون مسطح معادل
خط مستقیم واصل سیاره و خورشید (شعاع حامل یک سیاره)، در فواصل زمانی مساوی مساحتهای مساوی را در فضا جاروب می کند.
قانون سوم کپلریا قانون هارمونیک
نسبت مجذور زمان تناوب گردش دو سیاره برابر است با نسبت مکعب نیم قطر اطول آنها.
http://www.ngdir.ir/sitelinks/kids/html/star-mafahim___kepler.htm
[91] - Mysterium Cosmographicum (lit. The Cosmographic Mystery, alternately translated Cosmic Mystery, The Secret of the World or some variation) is an astronomy book by the German astronomer Johannes Kepler, published at Tübingen in 1596 and in a second edition in 1621. The full title being Forerunner of the Cosmological Essays, Which Contains the Secret of the Universe; on the Marvelous Proportion of the Celestial Spheres, and on the True and Particular Causes of the Number, Magnitude, and Periodic Motions of the Heavens; Established by Means of the Five Regular Geometric Solids (Latin: Prodromus dissertationum cosmographicarum, continens mysterium cosmographicum, de admirabili proportione orbium coelestium, de que causis coelorum numeri, magnitudinis, motuumque periodicorum genuinis & proprijs, demonstratum, per quinque regularia corpora geometrica). Kepler proposed that the distance relationships between the six planets known at that time could be understood in terms of the five Platonic solids, enclosed within a sphere that represented the orbit of Saturn.  Wiki
[92] - De Magnete, Magneticisque Corporibus, et de Magno Magnete Tellure (On the Magnet and Magnetic Bodies, and on That Great Magnet the Earth) is a scientific work published in 1600 by the English physician and scientist William Gilbert and his partner Aaron Dowling. A highly influential and successful book, it exerted an immediate influence on many contemporary writers, including Francis Godwin and Mark Ridley
[93] - De Fundamentis Astrologiae Certioribus (Concerning the More Certain Fundamentals of Astrology).
[94] - Astronomia Nova [New Astronomy]). 
[95] - De Stella Nova, “On the New Star”, 1966).
[96] - ابرنواختر (به انگلیسی: Supernova) و یا سوپرنوا پرجرم‌ترین ستاره‌های عالم، زندگی خود را با انفجاری عظیم به نام ابرنواختر به پایان می برند. ستاره ماده‌ی خود را به سوی فضا پرتاب می کند و ممکن است درخشندگی آن چند روزی از کل یک کهکشان هم بیش تر باشد. هنوز هم می توان بقایای درخشان ستاره‌های منفجر شده را، که صدها یا هزاران سال پیش از هم پاشیده‌اند،دید. ابرنواخترها نادراند؛ در کهکشان خودمان به طور میانگین در هر قرن یک یا دوابرنواختر رخ می دهد که برخی از آن‌ها نیز در پس غبار کهکشان پنهان می شوند. آخرین ابرنواختر قطعی که در راه‌شیری دیده‌شد، ابرنواختر کپلر در سال ۱۶۰۴ میلادی بود. اما اخترشناسان، به‌خصوص رصدگران‌آماتور، تعداد بسیار بیشتری را در دیگر کهکشان‌ها یافته‌اند.
[97] - قران (conjunction) مقارنه . یار کردن دو چیز را با هم .(منتهی الارب ). || در نزد منجمان از انواع نظر است ، و آن را مقارنه نیز گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به نظر و مقارنه شود: قران دو ستاره ؛ مقارنه  آن دو.
[98] - Ad Vitellionem Paralipomena, Quibus Astronomiae Pars Optica Traditur (1604; “Supplement to Witelo, in Which Is Expounded the Optical Part of Astronomy”).
[99] - Siderius Nuncius (1610; The Sidereal Messenger).
[100] - Dioptrice (1611; “Dioptrics”)
[101] - Narratio de Jovis Satellitibus (1611; “Narration Concerning the Jovian
Satellites”).
[102] - Epitome Astronomiae Copernicanae (1618–21;Epitome of Copernican Astronomy).
[103] - Exercitatio Anatomica de Motu Cordis et Sanguinis in Animalibus (Anatomical Exercise on theMotion of the Heart and Blood in Animals)
[104] - Venous valves.
[105] - Exercitationes Duae Anatomicae de Circulatione Sanguinis, ad Joannem Riolanem, Filium, Parisiensem (Two Anatomical Exercises on the Circulation of the Blood).
[106] - Natural magic in the context of Renaissance magic is that part of the occult which deals with natural forces directly, as opposed to ceremonial magic, in particular goety and theurgy, which deals with the summoning of spirits. Heinrich Cornelius Agrippa so uses the term in his 1526 de vanitate. Natural magic so defined thus includes astrology, alchemy, and disciplines that we would today consider fields of natural science, such as astronomy and chemistry (which developed and diverged from astrology and alchemy, respectively, into the modern sciences they are today) or botany (herbology). In a modern context, white magic may be referred to as "high magic".
//////////
در دوره رنسانس علاقه مجدد به سحر در بسیاری کشورهای اروپایی شکل گرفت. در این زمان تفاوتی بین جادوی مراسمی* و جادوی طبیعی ( Natural magic) وجود داشت. جادوی طبیعی به کیمیا، اخترشناسی و آنچه امروزه علوم طبیعی شناخته می‌شود گفته می‌شد؛ اما جادوی مراسمی به ارتباط با ارواح و اجنه اشاره داشت

 که در تقابل با متابعت از خداوند بود.
* جادوی مراسمی/ آئینی (به انگلیسی: Ceremonial magic) که به عنوان جادوی اعظم و جادوی فاضل[۲] شناخته می‌شود، اصطلاحی گسترده در زمینهٔ مکتب هرمسی یا سنت غربی است که در اشاره به طیف گسترده ای از مراسم‌های جادویی طولانی، استادانه و پیچیده بکار می رود. وجه تسمیه اش کثرت آئین ها و لوازمی است که جادوگر به آن‌ها نیاز دارد. جادوی مراسمی توسط سازمان هرمسی پگاه زرین مشهور شده است و از دل آن مکاتب فلسفی و باطنی همچون قبالای هرمسی، جادوی انوشی جان دی و ادوارد کلی، تلما و جادوی بسیاری از جادونامه ها پدید آمده‌اند.

[107] - استاتیک شاره‌ها یا هیدرواستاتیک، (به انگلیسی: Fluid statics) زیرشاخه‌ای از علم مکانیک شاره‌ها است که به بررسی شاره‌ها و معادلات حاکم بر آن در حالت سکون می‌پردازد.
[108] - Curator of experiments.
[109] - Pneumatics.
[110] - New Experiments Physico-Mechanicall, Touching the Spring of the Air and its Effects (1660).
[111] -Corpuscularian hypothesis.   Corpuscularianism is a physical theory that supposed all matter to be composed of minute particles, which became important in the seventeenth century. Among the leading corpuscularians were Rene Descartes, Pierre Gassendi, Isaac Newton, Robert Boyle, and John Locke.
[112] -The Origin of Forms and Qualities (1666).
[113] - آنتونی فیلیپس فان لیوونهوک (به هلندی: Antonie Philips van Leeuwenhoek) (زاده ۲۴ اکتبر ۱۶۳۲ - درگذشته ۲۶ اوت ۱۷۲۳) پیشه‌ور و دانشمند هلندی از شهر دلفت. لقب پدر میکروب‌ شناسی گرفت و نخستین میکروب‌شناسش شمارند.
[114] - Protozoa.
[115] - Lower animals.